در این قسمت از بخش گزارش، چکیده چند مقاله از طلاب محترم مقطع دوم مدرسه علمیه امام خمینی ارائه می شود .
مستشرقین و اعجاز و تحدی قرآن
سید شاهد حسین رضوی
این مقاله در دو فصل و یک نتیجه گیری تنظیم شده است . نگارنده در هر فصل برخی شبهاتی را که مستشرقین بر اعجاز و تحدی قرآن نموده اند، طرح، وبه پاسخ از آنها می پردازد .
در فصل اول نخستین شبهه بر اعجاز قرآن از جنبه فصاحت وبلاغت آن مطرح شده است، بدین ترتیب که در قرآن جملاتی به کار رفته است که با اسلوب فصاحت وبلاغت ناسازگار است واین با اعجاز قرآن منافات دارد . نگارنده در نقد وپاسخ به این شبهه می گوید: اولا - اعجاز قرآن منحصر به جنبه فصاحت وبلاغت آن نیست بلکه جنبه های دیگر مانند محتوی ومضمون نیز مورد نظر است و ثانیا - فصحاء وبلغاء عرب، حتی دشمنانی همچون ابوجهل وابوسفیان به اعجاز بیانی قرآن اعتراف داشته اند واصولا قرآن در میان بلیغ ترین وفصیح ترین عرب ها نازل شده است که آنا به معارضه فراخوانده است و لذا چنانچه کوچک ترین مطلب ناسازگار با اسلوب فصاحت وبلاغت وجود داشت قرآن قهرا مقهور آنان می شد . گذشته از این قرآن در زمانی نازل شده است که از قواعد عربی هیچ خبری نبود و بعدها به خاطر فتوحات اسلام واختلاط اعراب با غیراعراب نیازمند به این قواعد شدند و آن را وضع کردند لذا قرآن می باید معیار سنجش قرار گیرد نه قواعد موضوعه ادبیات عرب .
شبهه دیگر این است که دلیل تفاوت قصص قرآنی با کتب عهدین چیست؟ در صورتی که این کتب مسلما آسمانی بوده اند! در نقد این شبهه گفته شده است که این کتب به جهت فاصله زیاد بین انبیاء وامت آنان در معرض تحریف وتغییر واقع شده اند و این امر سبب از بین رفتن ارزش دینی این کتب شده است . علاوه بر این قرآن اصل این کتب را نفی نکرده است بلکه با خرافاتی که پیروان آن اضافه نموده اند به مخالفت برخاسته است . مضافا بر این که از جمله اعجاز قرآن ذکر قصص انبیاء به نحو احسن می باشد . اشکال دیگر اختصاص به این مطلب دارد که چرا روش قرآن با روش و اسلوب فصحاء و بلغاء متفاوت است و موضوعات متعددی را در یک جا به هم درآمیخته و به صورت مخلوط بیان نموده است . در حالی که این خلاف اصول فصاحت و بلاغت است؟ در جواب این اشکال ذکر این نکته لازم است که قرآن کتاب هدایت است و اصولا نباید همچون کتب تاریخی وفقهی و . . . ابواب مستقل در موضوعات مختلف داشته باشد چون چه بسا فردی هرگز موفق به بهره گیری از برخی قسمت ها نگردد، لذا در جای جای قرآن این افاضه و افاده می بایست وجود داشته باشد . اشکالی دیگری که مطرح شده این است که گرچه قرآن دارای شیوه خاصی است که بشر از آوردن مثل آن عاجز است اما شناخت آن از جهت فصاحت و بلاغت منحصر به عده ای خاص است، در صورتی که معجزه باید قابل فهم برای عموم باشد . در پاسخ این اشکال نیز گفته می شود اضافه بر این که این شبهه در حقیقت خود به گونه ای به اثبات اعجاز قرآن می پردازد، اما از شرایط معجزه این نیست که تمام انسان ها بتوانند آن را درک کنند . و بالاخره شبهه آخر در این فصل این است که قرآن دارای ضد ونقیض هایی است که این تناقضات در مواردی از جمله سخن نگفتن حضرت زکریا درسه روز می باشد که در جایی دیگر سه شب ذکر شده است و در یک جا کلمه «ثلاثة ایام » و در جایی دیگر «ثلث لیال » آمده است که این ها با یکدیگر متناقضند در پاسخ این ایراد گفته شده است: گذشته از آن که خداوند در موارد متعدد عدم تناقض کلام خویش را اعلام می دارد، کلمه یوم در بسیاری از موارد به مجموع شب و روز اطلاق می شود کما این که کلمه لیل نیز گاه این اطلاق را دارد، لذا، هیچ نقضی در این کلام به وجود نمی آید .
در فصل دوم این تحقیق نیز سه شبهه بر اعجاز قرآن همراه با پاسخ و نقد آن آمده است . نخستین ایراد این است که عدم معارضه اعراب با قرآن به جهت عجز آنان از آوردن کتابی مثل آن نبود بلکه عوامل دیگری همچون ترس از نیروی عظیم اسلام در زمان شخص پیامبر (ص) بوده و در عصور بعد نیز که حکومت به دست خلفای اموی می افتد اصولا خلافت آنان بر محور دعوت اسلامی نبود تا به معارضه برخیزند لذا انگیزه ای برای این کار به وجود نمی آمد . نگارنده در پاسخ این شبهه چنین بیان می دارد که اولا دعوت پیامبر در زمانی صورت گرفت که مخالفین و دشمنان اسلام در اوج خود بودند و اسلام هنوز از شکوه و عظمت چندانی برخوردار نبود و با این حال حتی یک نفر از فصحاء عرب نتوانست قدم به میدان معارضه با قرآن بردارد و ثانیا اهل کتاب و مخالفین در کمال امنیت بودند و این دوران آزادی کامل حکومتی حکمفرما بود و هر کس توان و قدرت معارضه و مبارزه داشت مسلما به میدان می آمد به علاوه که معارضه سری هیچ ممنوعیتی نداشت فلذا اگر توان بر معارضه با قرآن بود و مطالبی ارائه شده بود به هر تقدیر در فرصتی مناسب اظهار می شد و مردم بدان مطلع می شدند و گذشته از همه این ها قرآن اگر معجزه نبود در صورت تکرار، خسته کننده می شد و مانند کلام های دیگر مهجور می ماند، اما قرآن همواره با طراوت باقی مانده است .
اشکال دوم این است که آوردن کلماتی مثل کلمات قرآن بسیار سهل است و کنار هم چیدن و تنظیم نمودن آن هم زیاد دشوار نیست، لذا تحدی قرآن در این مورد صحیح نیست . در بررسی این شبهه گفته می شود: اولا - توانایی برآوردن مواد و الفاظ هرگز مستلزم توانایی بر ترکیب نخواهد بود و ثانیا - اعجاز قرآن بر دو جنبه مهم استوار است: 1 - جنبه اسلوب و ترکیب بیانی 2 - جنبه مضمون و محتوا و معانی که بشر از آوردن مثل آن یقینا عاجز بوده و هست .
و بالاخره آخرین اشکالی که در این مقاله آمده است برخی اشکالات کتاب «حسن الایجاز» است که یک مسیحی آن را در سال 1912 میلادی به چاپ رسانده است که نویسنده این کتاب می گوید: با قرآن می توان معارضه نمود و تحدی قرآن بیجا است . و سپس جملاتی را که از قرآن اقتباس نموده است در مقام معارضه بیان می نماید و به خیال خام خود توانسته است جملاتی همچون قرآن بیاورد به عنوان مثال به جای آیات نخستین سوره حمد گفته است «الحمد للرحمن - رب الاکوان - الملک الدیان - لک العبادة و بک المستعان - اهد صراط الایمان » وی گمان می کرده است که با تقلید از اسلوب و ترکیب یک کلام فصیح و تغییر برخی الفاظ می تواند به مبارزه با کلام خدا برخاست، گذشته از این که بین این دو نوع کلام از جهت عنی بی منتها فاصله است . سپس نگارنده نتیجه گیری می کند که اگر کسی به راستی کلام خداوند در قرآن را درک نماید و به اسلوب و محتوای آن مقداری واقف گردد هر آینه در مقابل آن دریای عظمت و بی کران سر تعظیم و تسلیم فرو می آورد . و نهایتا وی تمام این اشکالات و شبهات را ناشی از عدم آشنایی به قرآن می داند .
سیری در تفسیر علمی افراطی و اعتدالی
محمد عارف حیدر
هدف از این بررسی طرح پاره ای از آیات قرآن و بیان برخی تفاسیر علمی افراطی و یا اعتدالی بر آن است، این مقاله در دو فصل تهیه شده است . در فصل اول آیاتی از قرآن کریم با برخی تفاسیر افراطی بر آن بیان و سپس به نقد اجمالی آن پرداخته شده است و در فصل دوم نیز ده آیه از قرآن کریم با بعضی تفاسیر اعتدالی بر آن طرح گردیده است .
فصل اول:
در تفسیر آیات نخستین سوره نازعات در کتاب «پرتوی از قرآن » این حرکات و غلبه بر نیروی جاذبه و شناور شدن در فضا به حرکت وسائط نقلیه و طیاره ها تاویل وتفسیر گردیده است . نگارنده پس از بیان برخی تفاسیر این تفسیر افراطی را مورد نقد قرار داده است چون اولا - از ظاهر قرآن چنین استفاده ای به دست نمی آید . ثانیا - بیان فوق در زمان قبل از پدید آمدن وسائل صنعتی قابل فهم نمی باشد در حالی که قرآن باید در تمام عصور قابل درک باشد .
در تفسیر آیه 17 مریم «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لهما بشرا سویا» سید احمدخان هندی این جریان را در عالم رؤیا می داند و در توجیه پدر نداشتن حضرت عیسی (ع) با ذکر شواهدی از انجیل وی را از ذریه حضرت داود نبی (ع) می داند . در نقد این تفسیر، پس از بیان تفسیری از مرحوم علامه در المیزان، بیان شده است که ظاهرا هیچ دلیلی از قرآن که دال بر رؤیا بودن این جریان باشد وجود ندارد . به علاوه چگونه ظاهر انجیل می تواند حجت باشد اما ظاهر قرآن در عدم بیان آن حجت نیست؟
در تفسیر آیه 30 - 29 سوره مریم «قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا . . .» نیز سید احمدخان هندی مراد از تکلم در مهد را کنایه از زمان طفولیت حضرت عیسی (ع) گرفته است که نگارنده در نقد آن با توجه به معنای لغوی مهد وبیان تفاسیر مختلف دیگر در این زمینه منکر این تفسیر شده است .
آیه دیگر آیه 275 بقره است که برخی در معنی «. . . یتخبطه الشیطان من المس » گفته اند تخبط شیطان به خاطر اکل ربا چیزی شبیه بیماری صرع و یا اشاره به میکربی است که در سیستم عصبی نفوذ می یابد، اما در نقد آن گفته شده است . رباخوار با فعل اختیاری خود مبادرت به این فعل می نماید برخلاف شخص مصروع .
در تفسیر آیه 29 سوره شوری «. . . وما بث فیها من دابة . . .» تفسیر روح المعانی ذکر کلمه دابة را از باب تغلیب دانسته و حیوانات غیر ذی العلم را نیز شامل است که بشر از احوال و هیات آن ها اطلاعی ندارد و نیز این کلمه بر وجود ملائکه هم می تواند دلالت داشته باشد - نگارنده می گوید گرچه از جزئیات موضوع هنوز بشر اطلاعی ندارد لکن با توجه به تصریح قرآن در وجود آن جای هیچ گونه شک نیست .
مرحوم طالقانی در تفسیر آیه 164 بقره «. . . وتصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض . . .» با ذکر مقدماتی چنین استفاده می نماید که ابرها در محدوده خاص و در سطح معینی در حرکتند تا عمل بارندگی به طور دقیق انجام شود - در نقد این مطلب نیز مشاهده ظاهری ما در تفاوت سطح ابرهای فراوان کافی است .
تفسیر غرائب القرآن منظور از آیه 41 سوره رعد «. . . اولم یرو انا ناتی الارض فننقصها . . .» را فتح مکه دانسته است که نگارنده در نقد آن می گوید این بیان برخلاف تفاسیر معتبر دیگر که آن را به رجوع اهل زمین به آخرت تعبیر نموده اند می باشد . علاوه بر آن که ظاهر آیه چنین دلالتی ندارد واگر کلمه فنقصها را به معنی نابودی و مغلوب شدن کفار بگیریم هیچ کلمه ای را در آیه نداریم که دلالت بر فتح مسلمین بر آنان بنماید علیرغم آن که موضوع خطاب مطلق اهل زمین است نه اهل مکه .
در تفسیر پرتوی از قرآن گفته شده است اسم مبهم «ما» در آیه 5 سوره شمس «والسماء وما بنیها» نمی تواند دلالت بر ذوی العقول داشته باشد و جهت دلالت داشتنش بر ذات خداوند می بایست می فرمود «ومن بینها» - در نقد این تفسیر نیز گفته می شود: به قرینه آیات دیگر قرآن و نیز وجود تفاسیر دیگر «ما» بدل از «من » است و اشاره به ذات خداست .
آلوسی در تفسیر آیه 17 فصلت «فاخذتهم صاعقة الفدب الهون . . .» پیرامون شکل گیری و کیفیت صاعقه و رعد و برق به بیان مطالبی پرداخته است که نگارنده با بیان شواهد و قرائنی از تفاسیر دیگر آن را دال بر عذاب الهی با هدف هدایت و انذار انسان ها می داند .
مجمع البیان پیرامون آیه 84 سوره نمل «اخرجنا لهم دابة من الارض . . .» منظور از دابة در آیه را جنبده ای زمینی می داند که از بین صفا و مروه خارج می شود و در قیامت از ایمان و کفر انسان ها خبر می دهد - در مورد این تفسیر باید گفت به شهادت قرآن در وجود این جنبده هیچ شکی نیست اما در جزئیات و کیفیت خروج آن آیه ساکت می باشد .
فصل دوم:
در این فصل نیز به طرح برخی تفاسیر علمی اعتدالی ده آیه پرداخته شده است:
در تفسیر آیه «انما حرم علیکم المیته والدم ولحم الخنزیر . . .» با استناد به روایاتی از ائمه (ع) و تکیه بر تفاسیر مختلفی به بیان برخی شواهد و ذکر مضرات موارد مذکور در آیه می پردازد . گرچه سبب تشریع حرمة آن ها را منحصرا نمی توان به وجود مضرات در آن ها دانست .
در مورد آیه «وارسلنا الریاح لواقح » 23/حجر، در تفسیر المیزان آمده است: با توجه به مباحث گیاه شناسی و اثبات مساله نر و مادگی گیاهان می توان گفت منظور آیه لقاح گیاهان می باشد .
پیرامون آیه 88/نمل «وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مر السحاب » برخلاف برخی تفاسیر که حرکت کوه ها را بیانگر احوال قیامت می دانند، این حرکات اشاره بر حرکت زمین و گردش نظام هستی می باشد که با ظاهر آیه وبه قرینه آیات دیگر تطابق بیشتری دارد .
«سبحان الذی خلق الازواج . . .» انبیاء/30 . این آیه دلالت بر زوجیت تمام موجودات اعم از انسان، گیاه و موجودات دیگر دارد، همچنین زوجیت در این جا ممکن است به معنای وجود ذرات مثبت و منفی در دل اتم ها باشد .
بر آیه «الم تر ان الله یزجی سحابا ثم . . .» نور 46 نیز تفاسیری بیان گردیده که اشاره ای دقیق بر مراحل بخار آب و تبدیل به برف و باران و تگرگ و بارش دوباره بر زمین دارد که خداوند به طور بسیار ظریف این مراحل را در این آیه بیان می نماید .
در تفاسیر مختلفی هم که بر آیه «لا الشمس ینبغی لها . . .» یس/40 شده است این آیه را دال بر حرکت ماه و خورشید و پیدایش شب و روز می دانند که بر نظم دقیقی استوار می باشند .
تفسیر دیگر بر آیه 81 نمل «. . . وجعل لکم سرابیل تقیکم الحر . . .» اشاره به حفظ بدن از گرما و سرما توسط لباس دارد که به جهت موقعیت حجاز و مورد خطاب بودن اهل آن در آیه فقط به ذکر «حر» گرما پرداخته شده است و شاید نیز بتوان گفت آنچه انسان را از گرما حفظ می کند از سرما نیز محفوظ می دارد و لذا به ذکر حر اکتفا شده است .
تفاسیر زیادی نیز با توجه به آیه «والقی فی الارض رواسی » نحل 15 به اهمیت کوه ها و نقش آن ها بر نظم و سکون زمین اشاره دارند که عدم وجود آن ها باعث بروز اختلالاتی در زمین می شود .
در تفسیر آیه 41 سوره فاطر «ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا . . .» نیز آمده است که همان گونه که اشیاء و زمین و آسمان در ایجاد محتاج خداوندند در بقاء و نگهداری آنان در مسیر خود نیز غیرمحتاج به خداوند نیستند .
در آخرین آیه ای که در این تحقیق آمده است به تفسیر آن که بسیاری از مفسرین معتبر ایراد داشته اند پرداخته است که در مورد آیه 5 یونس «. . لتعلموا عدد السنین والسحاب » گفته شده است که نور ماه از خورشید است که موجودات در تمام شؤون زندگی بهره مند از آنند و نیز آیه دال بر گردش ماه و خورشید که آئینه ماه و سال و تعیین سال و اوقات است می باشد .
قرآن و بهداشت روانی
غلام حسن جعفری
مقاله حاضر که در یک مقدمه و هفت فصل تنظیم شده است به بحث پیرامون بیماری های روانی، علل و عوارض آن و بالاخره به راه های درمان آن ها پرداخته است . نگارنده با ذکر مقدمه ای می گوید: انسان موجودی است دو بعدی که یک بعد آن را ماده و دیگری را روح و روان تشکیل داده است و هر یک به صحت دیگری نیازمند است و صحت هر یک مرهون شناخت و عرفت بیماری های آن ها است تا بتوان عوامل آن را جستجو کرد و درصدد علاج برآمد . و قرآن کریم که ضامن هدایت و سعادت دنیوی و اخروی انسان است وی را از یک سلسله صفات و اخلاق رذیله که از آن ها به بیماری روانی تعبیر می شود برحذر داشته تا با اجتناب از آن ها و جایگزین نمودن صفات و فضایل نفسانی بشر بتواند به انسانیت واقعی خویش نائل آید .
سپس در فصل اول، برخی از بیماری های روانی همچون غیبت، حسد، کبر، نفاق و . . . را برشمرده و با ذکر عوارض مخرب آن ها در روان آدمی، به استناد آیات و روایات و نصایح علماء اخلاق راه های درمان علمی و عملی آن را به طور موجز برشمرده است . وی در رابطه با علاج این گونه بیماری ها با استناد به توصیه هایی از علماء اخلاق می گوید: امراض نفسانی و رذایل اخلاقی از دو طریق قابل علاج است . از راه علمی که مراد از آن شناختن مرض نفسی و روحی و معرفت آثار و عوارض آن بر روح، جسم و دین فرد است . از راه عملی که منظور اقدام جدی جهت براندازی این صفات رذیله از طریق عمل به ضد، عادت، تلقین به نفس و تحمیل برخی اعمال شاقه بر نفس می باشد .
در فصل دوم این مقاله نیز به تعریف و مفهوم بهداشت روانی اشاره می شود که با استناد به تعاریفی که پیرامون بهداشت روانی شده است نهایتا دیدگاه اسلامی را در این زمینه مطرح نموده است که: انسان اگر خود آگاهانه با تمامی هستی ارتباط زنده و پویا و متکاملی داشته باشد انسانی است از لحاظ روانی سالم، که اصول و مبانی بهداشت جسمی و روانی در اسلام ضمن احکام و خصوصیاتی بیان شده است که عمل نمودن بر طبق آن احکام سلامت فرد را از جهت جسمی و روانی تضمین می نماید .
در فصل سوم به تاثیرات متقابل جسم و روح بر یکدیگر اشاره شده است و نگارنده می گوید: جسم آدمی به طور غیر مباشر متاثر از بیماری های نفسی می باشد همچنان که امراض جسمی باعث رکود و کندی در کارهای نفسانی می گردند . و به هر تقدیر برای درمان بیماری های روحی که با عوارض جسمی در تاثیر و تاثرند ابتدا باید به ریشه مرض توجه شود و قبل از معالجات پزشکی با نگرانی ها و بی قراری های روحی به مبارزه برخاست .
فصل چهارم این تحقیق اختصاص به عواملی درونی دارد که انسان باید جهت بهداشت روانی در نفس خود این فاکتورها را به وجود آورد و بسط دهد . نگارنده با برشمردن این عوامل ابتداء به تعریف و سپس با استناد به روایات و آیات و سخنان و نظرات برخی دانشمندان به فوائد و آثار آن در بهداشت روانی انسان می پردازد که هر کدام در روان انسان تاثیر به سزایی ایفا می نمایند . این عوامل درونی عبارتند از صبر، توکل به خدا، زهد، قناعت، ذکر خدا و . . . و در راس همه دینداری و ایمان به خداوند، که دین و مذهب می تواند در بهداشت روانی فرد نقش قابل توجه و چشمگیری را داشته باشد که امروزه دانشمندان علوم جدید نیز پی به این مسائل برده اند و بسیاری از آنان اعتراف نموده اند که اساسا دین، زندگی انسان را هدفدار، پرمعنی و با طراوت می سازد . ایمان به خداوند، حب و علایق به ذات را که منشاء غم و اندوه و نگرانی و ترس است از انسان بر می دارد و به احساس تنهایی که منجر به پوچ انگاری خواهد شد خاتمه می دهد . و در پرتو دین، ایمان به معاد افق دید انسان را وسعت خواهد داد و زندگی را معنادار خواهد کرد و آدمی را از محدود شدن به زندگی چند روزه دنیا آزاد می گرداند تا با امیدی فراوان به سوی ترقی و کمال قدم بردارد و به قول هیوم: دین به شخص چیزی را می دهد که از هیچ منبع دیگری قابل دریافت نیست . . . کیفیت زندگی این جهانی را ارتقاء می دهد و امید به یک زندگی بهتر در آتیه را فراهم می آورد . فصل پنجم این مبحث اختصاص به عوامل بیرونی دارد که در بهداشت روانی فرد به صورت جدی و مؤثر مورد نیاز است . در این بخش به نقش مؤثر دعا و نیایش، عبادت و انجام فرائض و ترک معاصی، ازدواج و عواملی دیگر اشاره شده است که براساس پاره ای بررسی های علمی هرگز نمی توان نقش آن ها، خصوصا دعا و نیایش و عبادت را نادیده انگاشت . در این زمینه دکتر الکسیس کارل می گوید: قوی ترین نیرویی که انسان می تواند از خود ظاهر کند در دعا و نیایش پنهان است . این عوامل علاوه بر آرامش درونی انسان به زندگی فرد جهت می دهد و به طور معجزه آسایی مانع از بروز اختلالات روانی وی می شود . همچنین فاکتورهای دیگری چون محبت، کار و بیم و امید عواملی مؤثر در تخفیف مصائب و مشکلات می باشند که در حد زیادی به انسان تسکین خاطر می دهد . در این فصل نیز ضمن تعاریف و اهمیت های این عوامل برخی عوارض ناشی از عدم بکارگیری آنان بر روح و روان و نتیجتا در جسم آدمی برشمرده شده است . نگارنده در فصل ششم به دنباله فصل پیشین که یکی از عوامل بیرونی را تلاوت قرآن ذکر نمود به بحث پیرامون «شفا بودن قرآن » و «مراد از مرض قلبی در قرآن » می پردازد . وی در مورد آیه «وننزل من القرآن، هو شفاء و رحمة للمؤمنین » اسراء/82 و آیات دیگر در این زمینه می گوید آنان که به قرآن ایمان و علاقه دارند و در آیات و معارف تدبر و تعقل می نمایند و در عمل به دستورات و احکام آن مضایقه ندارند، قدم های استواری را در جهت بهبودی بیماری های روانی خود که به همراه آن بهینه سازی جسمی را نیز در پی دارد، برداشته اند . و نمونه بسیار بارز و روشن آن را می توان در مقایسه اعراب جاهلی قبل و بعد از تشرف آنان به اسلام مشاهده کرد، که چگونه با الهام از نسخه شفابخش قرآن وجود خود را از انواع امراض روحی که بر اثر رذائل اخلاقی به وجود آمده بود پاکسازی نمودند . وی در مورد امراض قلبی که در قرآن آمده است می گوید: مراد از قلب که در قرآن در آیه فوق و آیات دیگر آمده است در واقع، همان روح است، نه عضوی که به شکل صنوبری در سمت چپ سینه انسان قرار دارد و توزیع خون می نماید و مراد از بیماری یا سلامتی قلب، روح و روان آدمی است . و بالاخره در فصل پایانی این تحقیق مطالبی پیرامون علاج برخی امراض روحی روانی طرح گردیده است . در مورد علاج این گونه بیماری ها وی معتقد است ابتدا باید ریشه های آن را کاوش نمود و در جهت کاهش یا از بین بردن آن ها سعی و تلاش کرد . به عنوان نمونه در مورد برخی حزن ها و اندوه ها، اگر مساله را به درستی ریشه یابی کنیم منشاء اصلی بسیاری از آن ها را در حب دنیا و علاقه و حرص به امور دنیوی خواهیم یافت که علاج آن ها در زهد و عدم تعلق به ذخایر مادی و مقایسه و موازنه مصائب شدید خود با کسی که شدایدی وخیم تر دارد می باشد . و در این راستا از ادعیه و مناجات به درگاه ایزد بی نیاز نباید غفلت ورزید . وی در علاج خوف و نگرانی ها می گوید: ترس و نگرانی ها عبارتند از اموری که وجود یا بقاء و منافع فرد را تهدید می نماید و دارای اقسامی است که نوع مذمومش را می توان با توجه و رجوع به ذات اقدس خداوند و توکل و اعتماد بر رحمت و لطف او و اذکار و ادعیه که حصول اطمینان قلبی را در پی دارد از وجود خویش مرتفع ساخت و نهایتا می توان گفت هیچ بیماری و عارضه روحی نیست که با توکل و بازگشت به دین و توجه به خداوند متعال قابل درمان نباشد .
حروف مقطعه سوره های قرآن
محمد نذیر
مقاله حاضر تحقیقی مختصر است پیرامون حروف مقطعه قرآن که در سه فصل به تحلیل و بررسی نظرات پیرامون این حروف پرداخته شده است . نگارنده در فصل اول پس از کلیاتی در مورد حروف مقطعه قرآن که به حروف «نورانی » موسوم هستند آن ها را از مختصات قرآن کریم دانسته است که در هیچ یک از کتب آسمانی یافت نمی شود، و غیر از سوره بقره و اعراف بقیه سوره هایی که با این حروف شروع می شوند مکی هستند و در 24 مورد بعد از این حروف سخن از معجزه بودن قرآن به میان آمده است . نزول این حروف بر پیامبر صلی الله علیه وآله و عدم استهزاء و خرده گیری اعراب جاهلی حاکی از اسراری است که در این حروف نهفته است . و از ترکیب آن ها می توان جمله «نص حکیم قاطع له سر» یا «صراط علی حق نمسکه » را به دست آورد و یا به تعبیر یکی از دانشمندان اهل سنت با حذف مکررات جمله «صح طریقک مع السنة » به دست می آید .
در فصل دوم نگارنده به نقد و بررسی آراء و اقوال مفسرین می پردازد و می گوید: در مورد این حروف همواره دو دیدگاه وجود داشته است، نخست آن که علم به این حروف مختص به ذات باری تعالی است، لذا هیچ کس نخواهد توانست پی به مراد آن ببرد، و دیگر آن که طبق مدعای خود قرآن که می فرماید: «لسان عربی مبین » باید قابل فهم برای عموم باشد لذا، این با پوشیدگی برخی کلمات قرآن سازگار نمی باشد . بنابراین دانشمندان زیادی درصدد تفسیر وبیان این حروف برآمده و نظرات متعددی در این زمینه ارائه کرده اند . سپس نگارنده به بیان این مطلب که حدود 21 نگرش در مورد حروف مقطعه قرآن وجود دارد، با ارجاع برخی از آن ها به برخی دیگر، به صورت اجمالی، آن ها را در 9 نگرش به ترتیب ذیل آورده و به نقد آن پرداخته است .
1 - از ابن عباس نقل شده است: این حروف رمز برخی از اسماء و صفات و افعال خداوند است .
2 - این حروف نام هایی برای قرآن کریم هستند . و در نقد این دو نگرش گفته می شود: هیچ مستند علمی یا قرینه متنابهی که گواه بر صحت این تاویلات باشد در دست نیست چون اوضاع و شرایط درونی و محتوایی قران و نیز زمینه های زبانی کلام، هیچ اشاره ای به این معانی ندارد .
3 - این حروف ماخوذ از اسمایی هستند که دارای دلالات معین و مشخص اند اما برای ما مجهول می باشند . که عین نقد بر دو نگرش قبلی بر این نگرش سوم نیز وارد می باشد .
4 - جماعتی از متکلمان و برخی لغویان گفته اند همچنان که یس نام سوره یس است بقیه حروف نیز که در اوایل سور آمده اند اسامی سوره ها می باشند که این نظریه را علامه طبرسی نیز تقویت کرده است، اما جناب فخر رازی شبهاتی بر این نظریه وارد آورده است که ملخص آن چنین است: اولا - وضع اسم به منظور تمایز مسماها از یکدیگر می باشند، لذا این با تسمیه چند سوره به یک نام سازگار نیست چون به عنوان مثال سرآغاز چند سوره الم یا حم است . ثانیا - اسم باید غیر از مسمی باشد و حال آن که این حروف خود جزیی از سوره می باشند . لکن شیخ طوسی (ره) در پاسخ این دو شبهه گفته است: هیچ اشکالی در نامگذاری چند چیز به یک نام در صورت وجود علامت متمایز کننده نیست، به علاوه که مانعی در نامیدن شیئی به جزیی از آن نیست، همچنان که در نامگذاری سوره های بقره و اعراف و آل عمران این اتفاق افتاده است . البته نگارنده با ذکر مؤیداتی از برخی مفسرین در رد این مطلب گفته است از نحوه گفتن این حروف چنین به نظر می رسد که این حروف خودشان مورد نظرند نه آن که اشاره به سوره های مسماة به این حروف مقصود باشند .
5 - برخی گفته اند این حروف تنها به خاطر معلوم شدن ابتداء سوره و انقضای سوره قبل می باشد که در نقد آن گفته شده است . غیر از آن که در ابتداء هر سوره «بسم الله الرحمن الرحیم » برای فصل بین دو سوره آمده است، در تمام سوره ها این نقش را ندارند چون بسیاری از سوره ها فاقد این حروف می باشند .
6 - برخی مفسرین از جمله آیت الله مکارم بر این عقیده اند که این حروف نام های حروف الفبای رایج اند، و مقصود از آوردن آن ها در ابتداء بعضی سوره ها نوعی تحدی است که، این قرآنی که شما عاجز از آوردن مثل آن هستید، ترکیب شده از همین حروف می باشد . و در نقد آن گفته شده است اولا این گونه تفکر مستلزم آن است که تمام مردم برانگیزه یاد شده واقف باشند در حالی که هیچ قرینه ای بر مطلب مزبور وجود ندارد و به علاوه قرآن می توانست این را در قضیه ای کلی بیان فرماید .
7 - طبق نگرشی دیگر دلیل آمدن این حروف جلب توجه نمودن مشرکین بوده است که آن دسته از مشرکانی که از استماع قرآن رویگردانند بدان توجه نمایند .
8 - این حروف بیانگر مقدار و سرآمد عمر برخی اقوام و ملت ها است و دلالت بر اعدادی خاص دارند، ضعف این نگرش نیز به خودی خود مبرهن است .
9 - به زبان آوردن این حروف به اسامی شان (مانند الف - لام - میم) دلالت بر یکی از جنبه های اعجاز دارد، بدین صورت که گرچه به زبان آورن حروف عربی بر تمام عرب زبانان میسر است اما گفتن نام های حروف الفبا تنها برای دانش آموختگان آن میسور است و این مطلب با توجه به امی بودن پیامبر نشانگر آن است که حضرت وحی قرآن را از عالم غیب دریافت می نموده است .
نگارنده پس از ذکر این نگرش ها و نقدهایی اجمالی بر آنان به گفتاری از یکی از دانشمندان مصری که به زعم خود به نتیجه هایی در رابطه با این حروف نائل شده است، می پردازد . وی با استفاده از رایانه به این مطلب پی برده که حروفی که در ابتداء هر یک از سور هست بیشترین رقم را در آن سوره ها دارند . البته در برخی سوره ها با تقیید و تبصره و توضیحات زیادی این مطلب را القاء نموده است که همین، خاصیت قاعده بودن را از گفتار وی سلب نموده است . وی که برخی ادعاهای ناروای دیگر نیز داشته از سوی مراجع مکه معظمه مورد نکوهش قرار می گیرد .
در پایان این فصل نیز مطالبی از مرحوم علامه در المیزان و آیت الله معرفت ذکر شده است مبنی بر این که این حروف رموزی هستند بین خدا و رسول خدا (ص) که تفسیر و توضیح آن از ما پنهان است لکن شاید در میان سوره هایی که با حروف مشابه شروع می شوند ارتباطی باشد .
در فصل پایانی این مقاله نیز اقوالی از برخی مستشرقین در رابطه با حروف مقطعه قرآن آمده است که مورد بررسی قرار می گیرد . اسپرینگر (Sprenger) ولوث (Loth) گفته اند این حروف اشاره به برخی آیات یا اسامی دارد مانند، طسم که اشاره به آیه «لا یمسه الا المطهرون » دارد . در نقد آن دکتر صبحی صالح گفته است: این صرفا ذوق شخصی آنها است چرا که بسیاری از اسامی خداوند نیز چنین هستند که با یکی از این حروف شروع می شوند و انتخاب یکی از آن ها تنها با ملاک سلیقه شخصی امکان پذیر است - . نولدکه (Noldeke) نیز در این مورد به اظهار نظری بی دلیل و سست پرداخته که سپس خود وی نیز از آن اعراض نموده است . او در نظریه خود چنین آورده است که این حروف مطالبی بیگانه از نص قرآنی است و مردم آن را بر قرآن اضافه نموده اند که ماخوذ از اسامی برخی صحابه می باشد که نسخه هایی از سور معینی از قرآن نزد آن ها بوده است . این نظریه و نیز دو نظریه قبل علاوه بر سخیف بودن دلایل مورد نقد و انکار شدید علماء حتی عده ای از مستشرقین مانند آقای رژی بلاستر فرانسوی (1973 - 1900) قرار می گیرد .
نولدکه (Noldeke) در اظهار نظری دیگر گفته است: این حروف را پیامبر اسلام (ص) به تقلید از یهود گفته است، که این سخن نیز به جهاتی باطل است، زیرا اولا در هیچ یک از کتب آسمانی پیشین این حروف نیامده است و ثانیا اگر این حروف نزد یهودیان معروف بود هنگام استعمال آن در قرآن، هرگز ساکت نمی ماندند به علاوه که نزول این سور قبل از اختلاط مسلمین با یهود بوده است .
بوئر (Baver) نیز در رابطه با این حروف می گوید: این ها نشانگر محتوای سوره ای می باشند که در صدر آن قرار گرفته اند . مثلا طسم نشان دهنده طور و . . .
مستشرق دیگر به نام جرجس می گوید این حروف در قرآن لغو و بدون هیچ گونه فایده و کاربرد می باشند و از این طریق خواسته است هادی بودن قرآن را زیر سؤال ببرد چون الفاظ لغو با سخن خدا و هدایت سازگاری ندارد . وی اضافه می کند معنی این حروف را حتی راسخین در علم نیز نمی دانند و خطاب به این حروف خطاب به مهمل است . این نظریات علاوه بر نقدهای زیادی که از طرف بسیاری از مستشرقین و نیز تردید خود اشخاص بر آن شده است، با این مطلب سازگار نیست که سالیان متمادی دانشمندان زیادی به دنبال کشف اسرار آن بوده اند، گرچه برخی از علماء این حروف را جزء متشابهات دانسته اند که علم به آن مختص خداوند است و از خلق پوشیده می باشد .
در این مختصر، به خصوص در فصل حاضر سعی شده است برخی تفکرات ناصحیح که پیرامون حروف مقطعه از جانب برخی مستشرقین شده است را با توجه به مسائل عقلی و نقل مورد نقد قرار دهد .
دلایل تحریف ناپذیری قرآن
سید صادق حسین نقوی
این مقاله تحقیق مختصری است در زمینه اثبات تحریف ناپذیری آیات و سور قرآن که نگارنده ابتداء به ذکر شواهد تاریخی بر آن پرداخته و می گوید: از اهتمامی که پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) بر کتابت و ضبط آیات داشته اند و نیز اهمیت و تلاش گسترده ای که در زمینه شمارش آیات و کلمات و حروف بوده است احتمال تحریف مطلقا نفی می گردد . در این مورد نگارنده با نقل استدلالی از استاد آیت الله مصباح یزدی می گوید: حافظه شگفت انگیز اعراب و علاقه آنان نسبت به قران به دلیل فصاحت و بلاغت و آهنگ معجزه آسای آن و تقدسش نزد مسلمین و نیز توصیه های پیامبر اسلام (ص) در مورد تلاوت و کتابت و حفظ و جمع آوری قرآن همگی می تواند دلیل بر این باشد که شائبه هرگونه تحریف در مورد قرآن باطل است، مضافا بر این که در دوره هایی که خلافت ظاهری به دست ائمه (ع) بوده است هیچ گونه اقدامی نسبت به قرآن و تصحیح آن انجام نشده است واین خود دلیلی بر سلامت آن است .
در ادامه این نگارش به بیان دو دلیل عقلی برهان حکمت، و تحدی قرآن با کفار، پرداخته شده است که هدف از خلقت، رسیدن انسان به کمال است و جهت نیل به این هدف، بشر نیازمند هدایت و راهنمایی است که انبیاء و کتب آسمانی می بایست این نیاز را برآورده سازند و با توجه به خاتمیت پیامبر اسلام (ص) فرض تحریف در قرآن نقض غرض خواهد بود . به علاوه که قرآن در مراحل مختلف منکران را دعوت به تحدی نموده است که اگر می توانید یک کتاب، سوره، آیه یا آیاتی مثل قرآن بیاورید و این تحدی منحصر به زمانی خاص نمی باشد . لذا اگر چنانچه تمام یا بخشی از قرآن کلام غیرخدا بود، مخالفین می بایست بتوانند آیه ای همانند آن بیاورند در حالی که به شواهد تاریخی بشر ناتوانی خود را در این مورد به اثبات رسانده است و حال که با این دو دلیل عدم تحریف قرآن در این بخش ثابت گردید به استناد خود آیات اثبات تحریف ناپذیری میسر خواهد بود .
در بخش دیگر تحقیق، نگارنده با استناد به آیات و روایاتی به توضیح دلائل نقلی بر مدعا می پردازد که خداوند در آیاتی همچون آیه 9 سوره حجر «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » با توجه به ساختار آیه و تاکید آن سلامتی قرآن را از هرگونه تحریف تضمین نموده است .
فخر رازی پیرامون استناد به این آیه در رابطه با عدم تحریف گفته است: ممکن است قائلین به تحریف در مورد احتمال وجود اضافاتی در آیه فوق نیز، آن را مورد تردید قرار دهند که در جواب گفته می شود:
اولا - تحریف در نقیصه می باشد نه در زیاده که به اجماع مسلمین باطل است .
ثانیا قبل از دلایل عقلی تحریف ناپذیری قرآن به اثبات رسید که در این صورت با استدلال به خود قرآن می توان بر عدم تحریف آن استدلال نمود . به علاوه که وقتی عترت طاهره پیامبر اکرم (ص) را عدل قرآن بدانیم می بینیم آنان در بسیاری موارد به ظاهر قرآن استناد فرموده اند .
آیه دیگر مورد استدلال آیه 42 سوره فصلت است که به روشنی دلالت بر این دارد که این کتاب از هرگونه آسیبی در امان بوده و هست و محفوظ بودن قرآن، هم از جهت محتوا و هم از جهت لفظ می باشد، چرا که اگر مقصود عدم نسخ و ابطال محتوا باشد، علاوه برآن که با اطلاق این آیه ناسازگار است به طور مسلم معارف آیات، در صورت تحریف یا دگرگونی ظاهر آن، نمی تواند به حقانیت خود باقی بماند .
در بخش سوم این تحقیق روایاتی از بزرگان دین نقل شده که حدیث ثقلین می تواند بهترین دلیل بر عدم تحریف قرآن باشد و به نظر مرحوم آیت الله خویی (ره) از این روایت به دو گونه می توان بر موضوع مورد بحث استدلال نمود:
1 - عقیده به تحریف مستلزم آن است که تمسک به قرآن واجب نباشد در صورتی که طبق این روایت تا قیام قیامت تمسک به آن لازم است .
2 - عقیده به تحریف مستلزم عدم حجیت آن است و رجوع به آن باید بستگی به تصدیق معصوم (علیه السلام) داشته باشد در صورتی که ثقل اکبر حجیتش تابع ثقل اصغر نیست .
دسته ای دیگر از روایات در این بخش آمده است که قرآن را معیار سنجش و محور بازشناسی جریانات فکری قرار داده است و سفارش شده آنچه از روایات با قرآن منطبق است اخذ شود و آنچه مخالف قرآن است رها گردد و این امر با احتمال تحریف در قرآن، میسر نیست چرا که محور و معیار سنجش شیئی خود باید امری مسلم و قطعی باشد و امر غیرقطعی به غیرقطعی دیگر ثابت نمی گردد .
در این زمینه روایات دیگری نیز آمده است که فحوی یا صراحتا دلالت بر مصونیت قرآن دارد و نهایتا این مقاله با استناد به اقوالی از علماء امامیه در مورد عدم تحریف و تحریف ناپذیری قرآن پایان می یابد .