اختلاف قرائت برخی از ابیات شاعران و تلفظ دو یا چندگانه ای که که گاه یک فعل یا یک عبارت بر می تابد، سبب چندگونه شدن مفهوم یک بیت یا یک عبارت می شود و این امر اجتناب ناپذیر است. در این گونه موارد، غالبا رأی دانشوران نکته سنج و آگاه به معانی و تعابیر واژه ها و اصطلاحات می تواند راهگشای جویندگان حقیقت باشد.
درهمین اثر، نویسنده پژوهشگر، عبارت «می جُست» یا «می جَست»، دربیتی از غزلیات سعدی را که شعرترانه ای نیز شده است، مورد بحث و بررسی قرارداده و با شاهد مثال هایی از اشعار شاعرانی چون: مولوی، اوحدی، خاقانی، نظامی، انوری، صائب و دیگران، شکل درست قرائت عبارت و مفهوم دقیق آن را، دربیت نشان داده است. نکته در خور ذکر، این که، سیدجعفر شهیدی، طی یادداشتی، بر درستی نظر نویسنده دراین جستار صحه نهاده است.
اختلاف قرائت دربیتی از یک غزل سعدی
می جُست/ می جَست
هادی اکبرزاده
منظور از اختلاف قرائت دو یا چند گونه، خواندن یک کلمه یا عبارت است.(1) که «درهر متنی، به ویژه هر متن کهنی پیش می آید، مثلا در دیوان حافظ، اختلاف قرائت های فراوانی رخ داده است. حتی اگر نسخه اصیلی از دیوان حافظ به خط خود او، در دست بود، بازهم این اختلافات پیش می آمد، مگر آن که هرگز از روی آن استنساخی نکرده باشند و نکنند و فقط همان متن واحد را، آن هم به طریق چاپ عکسی کاملا روشن و خوانا، به طبع برسانند. دراین صورت، فقط یکی از علل اختلاف آفرین، یعنی دخالت نسخه نویسان حذف می شد ولی بقیه علل به قوت خود باقی بود و پدیدآمدن اختلاف قرائت و طرزخواندن و وصل و فصل اجزای جمله و نظایر آن، ناگزیربود.»(2)
دیوان غزلیات استاد سخن سعدی شیرازی نیز از این اختلاف قرائت ها، به دور نیست هرچند این اختلاف قرائت ها، نسبت به اختلاف نسخ، کمتر مورد توجه صاحبنظران قرارگرفته است. آنچه دراین مقال بدان می پردازیم، بحثی پیرامون اختلاف قرائت در بیتی از غزلیات سعدی است:
دیده ام می جست و گفتندم نبینی روی دوست
عاقبت معلوم کردن کاندرون سیماب داشت.(3)
که درمصرع اول فعل «می جُست» را می توان به دو صورت می جُست )mi jost( و (می جَست)
)mi jast( قرائت کرد. ازجمله در نوار «دستان» دارای مجوز شماره 2/ 576، دل آواز) به صورت (می جُست) )mi jost(خوانده شده است.
به دلایلی که عرض می کنم قرائت (می جُست) )mi jost( ضعیف است و قرائت صحیح تر (می جست))mi jast( است.
1- رابطه معنایی بین دو مصرع: لطف معنی درآن است که بین مصراع اول و دوم این بیت، رابطه باشد، چون درمصراع دوم، مسأله ای برای شاعر مشخص می شود و می گوید:عاقبت معلوم کردم کاندرون سیماب داشت. یعنی سرانجام برایم مشخص شد که در چشم، سیماب وجود دارد. حال رابطه میان مصراع اول و دوم با قرائت مورد نظر ما، چگونه است؟
در قرائت «می جست» (mi jast) نکته ظریفی وجود دارد و آن این است، که شاعر «اشاره به عقیده ای قدیمی دارد که رواج داشته و دارد و آن این است که اگر ابرو و چشم کسی بپرد خبری خوش یا حادثه نیک در راه است.» (4) یا نشان از راه رسیدن و دیدن کسی است که منتظرش بوده ایم.
شواهدی برای اثبات این مطلب وجود دارد:
مولوی: چشمم همی پرد مگر آن یار می رسد
دل می جهد نشانه که دلدار می رسد
... آن گوش انتظار خبر نوش می کند
و آن چشم اشکبار به دیدار می رسد(5)
مولوی: کو همانجا که به وقت علتی
چشم پرد بر امید صحتی(6)
مولوی: دی دل من می جهید و هر دو چشمم می پرید
گفتم این دل تاچه بیند وین دو چشمم بامداد(7)
اوحدی:
جستن چشم راست از شادی
خبرت گوید و زآزادی(8)
مولوی:
ابروم می جهید و دل بنده می تپید
این می نمود رو که چنین بخت در قفاست(9)
2- رابطه «جستن» jastan و سیماب:
سیماب در ادب فارسی رمز لغزندگی، اضطراب و بی قراری است:
سنایی: بی تو لرزان و تپان بر روی خاک
راست چون سیماب بودم دی و دوش (10)
سیف فرغانی: بر زمین گر ز سر کوی تو بادی بوزد
خاک دیگر نکند بی تو چو سیماب قرار
- گه چو سیماب مضطرب گردد
دل مسکین ز روی زر دیدن
- خانه سوز است غمت در دل من چون آتش
بی قرار است دل اندر بر من چون سیماب
خاقانی:
با بانگ نام توست که دجله ز شرم و لرز
شنگرف رنگ گشته و سیماب سان شده(11)
خاصیت سیماب بود عاشق را
تا کشته نگردد اضطرابش نرود (بوسعید)
انوری:
از روشنان شب که چو سیماب و اخگراند
پیوسته بی قرار چو سیماب و اخگرم(12)
خاقانی:
دلی بودم از غم چو سیماب لرزان
چو سیماب از آن جابه جا می گریزم(13)
خاقانی: ز آتش سینه مرا صبر چو سیماب پرید
صبر پران شده را مرغ به پر می نرسد(14)
صائب: دل نیاسود از تپیدن یک نفس در سینه ام
جای خود را گرم این سیماب نتوانست کرد(15)
یا: هر نفس از دیده می ریزم به یادت آب را
بی قراری کم نگردد دل سیماب را(16)
با توجه به این رابطه، مشخص می شود که جستن چشم شاعر، به خاطر سیمابی است که در چشم او وجود دارد به این دلیل است، که می گوید: عاقبت معلوم کردم، که اندرون سیماب داشت.
3- رابطه سیماب و آب چشم (اشک): شاعران، اشک چشم را به سیماب مانند کرده اند و گاه سیماب به صورت استعاره مصرحه (از اشک) آمده است.
از سعدی:
دانی به چه ماند آب چشم
سیماب که یکدمش سکون نیست(17)
- ساکن نمی شود نفسی آب چشم من
سیماب طرفه نبود اگر بی سکون شود(18)
- تا کی ای چشمه ی سیماب که در چشم منی
از غم دوست به روی چو زرم برخیزی؟(19)
خاقانی:
چشم در خاکش بمالم تا شود سیماب ریز
گوش را یکسر بینبارم هم از سیماب چشم(20)
نظامی:
به مژگان خون بی اندازه می ریخت
به هر نوحه سرشکی تازه می ریخت
چو مرغی نیم کشت افتان و خیزان
زنرگس بر سمن سیماب ریزان(21)
صائب: خودداری سیماب بر آیینه محال است
چشمی که به رویش ندویده است کدام است(22)
با توجه به این مطالب، بالصراحه برمی آید که دو مصراع مورد بحث، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و معنی بیت اینگونه می شود: چشمم می پرید (تصور می کردم این پریدن، خود نشانی از دیدن دوست است و او را خواهم دید) اما به من گفتند که روی دوست را نخواهی دید. سرانجام برایم معلوم شد، که اشک های چون سیماب داخل چشم، موجب پریدن چشم شده و او را نخواهم دید. (پریدن چشم من، رابطه ای با دیدن معشوق نداشته، بلکه دلیلش سیماب (اشک) آن بوده است.)
پی نوشت ها:
1- ذهن و زبان حافظ، بهاالدین خرمشاهی، انتشارات معین، تهران، 1374، چاپ پنجم، ص 153.
2- چهارده روایت، نوشته بهاالدین خرمشاهی، تهران، کتاب پرواز، 1368، ص 20.
3- کلیات سعدی به اهتمام محمدعلی فروغی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1372، چاپ نهم، ص 459. بیت در متن به صورت:
دیده ام می جست و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم کاندرو سیماب داشت
در پاورقی مصراع دوم در نسخه ای دیگر به صورت «عاقبت معلوم کردم کاندرون...» است.
4- گزیده غزلیات شمس، به انتخاب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، شرکت کتابهای جیبی، تهران، 1363، ص 83 و 82.
5- کلیات شمس تبریزی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1376، چاپ چهاردهم، ص 352، غزل 870.
6- شرح مثنوی، دفتر ششم، دکتر سیدجعفر شهیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1380، چاپ اول، ص 490.
7- کلیات شمش تبریزی، همان، ص 310، غزل 749.
8- امثال و حکم دهخدا، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ یازدهم، 1379، جلد دوم، ص 584.
9- کلیات شمس تبریزی، همان، ص 207.
10- در اقلیم روشنایی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگه، تهران، 1373، چاپ اول، ص 75.
11- دیوان خاقانی شروانی، با مقدمه استاد فروزانفر، انتشارات نگاه، تهران 1375، چاپ اول، ص 281.
12- دیوان انوری، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1376، چاپ پنجم، ص 326.
13- دیوان خاقانی، ص 685.
14- دیوان خاقانی، ص 584.
15- دیوان صائب تبریزی، محمد قهرمان، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1374، ج سوم، ص 1156.
16- دیوان صائب، همان، ص 3668.
17- کلیات سعدی، همان، ص 659.
18- کلیات سعدی، همان، ص 509.
19- همان، ص 627.
20- دیوان خاقانی، همان، ص 679.
21- خسرو و شیرین نظامی، به تصحیح دکتر ثروتیان، انتشارات توس، چاپ اول، 1366، ص 571.
22- دیوان صائب، همان، ص 1046.