اخلاق و عرفان
مهمترین اصل در عرفان اسلامی، معرفت نفس و خودشناسی است. این اصل از خودقرآن کریم الهام گرفته است.
قرآن درباره نهاد و درون آدمی، همانند روانکاوی «نظریه ای چهار بعدی » را مطرح ساخته است، بنابر نفس شناسی قرآن، شخصیت آدمی یا روح انسانی، از چهاربعد یا چهار گونه نفس تشکیل شده است:
1 - نفس اماره: یا وسوسه گر به بدی.
نفس اماره انسان را به دنبال تمایلات حیوانی و شهوات می کشاند. اصطلاح قرآن برای این حالت نفس «اماره بالسوء»یعنی بسیار فرمان دهنده به انجام پلیدی است. (ان النفس لاماره بالسوء الا مارحم ربی) (1)
«یعنی کار نفس این است که انسان را زیاد به کارهای زشت امرمی کند».
نفس اماره نفسی شرور است که باید مهارش کرد و شاید حدیث نبوی:«اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » «سرسخت ترین دشمن تو نفس تو می باشد که در کنار تو است ». ناظر به این حالت نفس باشد.
2 - نفس لوامه ملامت گر یا وجدان اخلاقی.
قرآن از آن به «نفس لوامه » تعبیرکرده است: (لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه) (2) .
«قسم به روز قیامت، و قسم به نفس لوامه، وجدان بیدار و ملامت گر».
«لوامه » هم مانند «اماره » صیغه مبالغه است یعنی بسیار ملامت کننده. واین همان چیزی است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقی » یاد می کنند در بعضی از انسانها بسیار قوی و نیرومند است و در بعضی بسیار ضعیف و ناتوان، نفس اگر به این مرحله برسد، کمالی برای او است.
انسانی که دارای این روحیه است اگرچه در برابر گناه مصونیت پیدا نمی کند وگاهی ممکن است لغزش پیدا کند، ولی بعد بیدار می شود توبه می کند و به مسیرسعادت باز می گردد. به این معنی انحراف درباره او کاملا ممکن است ولی موقتی است نه دائم، گناه از او سر می زند، اما چیزی نمی گذرد که جای خود را به ملامت و سرزنش و توبه می دهد.
3 - نفس ملهمه
مرحله سومی که از برای نفس در قرآن کریم ذکر شده است، نفس «ملهمه » است در سوره «شمس » آمده است: (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها) (3) . «قسم به نفس و آن موجودی که نفس را خلق کرده است که خداوند تبارک و تعالی باشد، قسم به نفس و قسم به خدای نفس که زشتیها وخوبیها را به نفس الهام کرده است ».
در این مرحله نفس به قدری بیدار شده که مورد توجه خدا قرار گرفته است و درهر کاری که برایش پیش می آید، می تواند قضاوت صحیح کند به این معنی یک نحواتصالی به عالم غیب پیدا کرده است که می تواند خوب و بد را تشخیص دهد.
4 - نفس مطمئنه
عالی ترین مرحله نفس، مرحله ای است که نفس، متصل به حق می گردد و به واسطه این اتصال و ارتباط با خداوند، دارای اطمینان و آرامش کامل می شود و به هیچ نحو تزلزلی در آن راه پیدا نمی کند.
در سوره «فجر» می خوانیم: (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه) (4) . «ای نفس مطمئنه! به سوی پروردگارت باز گرد، درحالی که هم تواز او خشنودی و هم او از تو».
در آیه دیگری دارد: (الا بذکر الله تطمئن القلوب) (5) .«با یاد خدا و توجه به خدا دلها آرام می گیرند».
در حدیثی که به «حدیث عرفان » معروف است، پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه » (6) .«هرکس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است ». «خواجه نصیرالدین طوسی » این حدیث را به این صورت در کتاب خودآورده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه، تفکروا فی آلاءالله و لا تتفکروا فی الله » (7) . «هرکس نفس خود را بشناخت، خدای را بشناخت، فکر در نعمتهای خدای کنید نه در خدای ».
طبق همین حدیث «شناخت خود» برابر با شناخت خداوند بشمار می رود.
در کتب پیامبران گذشته این کلام معروف است که باانسان گفت: «یا انسان اعرف نفسک تعرف ربک » (8) «ای انسان خود را بشناس تا خدایت را بشناسی ».
پس شناخت نفس کلید معرفت حق تعالی است و محور اساس تکامل و اول ظهور وپیدایش نور حقیقت می باشد. و مقصود از نفسی که شناختن آن عین شناختن حق تعالی است، همان روح انسانی است که از عالم امر پروردگار صادر گشته است(قل الروح من امر ربی) (9) .
کیفیه النفس لیس المرء یدرکها فکیف کیفیه الجبار ذی القدم هو الذی انشاء الاشیاء مبتدعا فکیف یدرکه مستحدث النسم (10)
اکنون که انسان به کیفیت نفس خویش آگاهی نتواند داشت، پس چگونه می تواند به چگونگی پروردگار قدیم خود آگاهی یابد؟
اوست که همه موجودات را به قدرت خویش آفریده، پس آن کس که حادث است به درک ذات خالق خود، چگونه دست تواند یافت. به این معنی آن کس که از شناختن نفس خویش عاجز و ناتوان است، از معرفت آفریننده خود، ناتوانتر خواهد بود.
اول قدمی که انسان پا در جاده تکامل و سعادت می گذارد، شناختن جسم خاکی وروح آسمانی است یعنی تمیز دادن و فرق گذاردن بین بدنی که از عالم مادیات سرشته شده و روحی که از عالم مجردات و ملکوت اعلی نزول یافته که انسان واقعی همان است تمام عیوب ما ناشی از این است که خود را نمی شناسیم و خیال می کنیم که فقط انسان همین بدن خاکی و احساسات حیوانی است، غافل از این که در پس پرده قوای مادی، روح الهی پنهان است که انسان حقیقی او است.
آدمی در پرتو خودشناسی به نیازهای درونی و برونی خویش پی می برد و عواملی که مایه تعالی و تکامل اوست، تشخیص می دهد و سر انجام به کمالی که لایق مقام انسان است، نائل می گردد.
اولیاء گرامی اسلام ضمن روایات متعددی اهمیت و ارزش خودشناسی را تذکر داده و یادآور شده اند که معرفت نفس مایه پیروزی و موفقیت انسانهاست وخودناشناسی موجب سقوط و تباهی آنان است.
علی(ع) می فرماید: «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس » (11) .«کسی که به خودشناسی دست یافته از بزرگترین خیر و خوبی برخوردار شده است ».
باز علی(ع) فرمود: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه و خبط فی الضلال والجهالات » (12) .«کسی که خود را نشناسد از مسیر صحیح و نجات بخش دور می شودو به راه جهل و گمراهی می گراید».
مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و پرسید: «کیف الطریق الی معرفه الله »؟ «راه شناخت حق کدام است؟». حضرت فرمود: «معرفه النفس » (13) «شناخت خود».
امام باقر(ع) می فرماید: «ولا معرفه کمعرفتک بنفسک » (14) «هیچ شناختی همچون شناخت وجود خود نیست ».
و علی(ع) فرموده: «معرفه النفس انفع المعارف » (15) «شناخت خود،سودمندترین شناختهاست ».
«افضل العقل، معرفه الانسان بنفسه، فمن عرف نفسه عقل و من جهلهاضل » (16) . «برترین آگاهی، این است که انسان خود را بشناسد، پس هرکس خودرا شناخت آگاه شد و هرکس نشناخت گمراه گشت ».
بدون تردید کسی که می خواهد انسان باشد، و با سجایای انسانی زیست کند، بایدخود را بشناسد و به تزکیه نفس بپردازد، مالک اراده خود گردد، غرائز حیوانی را با نیروی عقل و وجدان مهار نماید.
علی(ع) فرمود: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها ویوبقها» (17) .«عارف و دانا کسی است که خود را بشناسد، موجبات آزادی خویش را فراهم آورد و نفس را از هر عاملی که باعث دوری از سعادت و کمالش می شود،منزه دارد».
باز می فرماید: «عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلا یطلبها».«تعجب می کنم از کسی که همیشه سراغ گمشده خود را می گیرد ولی خود را گم کرده و هیچ در طلب آن نیست ».
«عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه؟».«در شگفتم از کسی که خود رانشناخته، چگونه خدایش را می شناسد».
«من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفه و علم ».«هرکس خود را شناخت به پایان هر شناخت و آگاهی رسیده است ».
«من لم یعرف نفسه، بعد عن سبیل النجاه حبط فی الضلال والجهالات » (18) .«هرکس خود را نشناخته، از راه رستگاری دور گشته و در جهالت و گمراهی افتاده است ». آری چیزی که هیچ تردیدی در آن نمی توان کرد، این است که معرفت نفس برترین راه ها و نزدیکترین راه به کمال است و تنها سخن در مورد کیفیت سیر وپیمودن مسیر این راه است برخی چنین پنداشته اند که چگونگی پیمودن این راه در شرع بیان نشده است و حتی برخی در کتابهای خود نوشته اند که این روش دراسلام همچون رهبانیت است که مسیحیان در دین مسیح، بدعت گذاشتند بی آنکه حکمی الهی در مورد آن نازل شده باشد.
و از همین روست که برخی از ریاضتها و روشهای مخصوص که در نزد این گروه یافت می شود، در کتاب و سنت و روایات اهل بیت یافت نمی شود و در سیره رسول خدا(ص) و خاندان پاک او مشاهده نشده است اما آنچه که نزد اهل حق، قیقت به شمار می آید و از کتاب و سنت آشکار می شود، این است که شریعت اسلام به هیچ وجه به غیر خدا و اعتماد و گرایش به غیر او را به سالکان راه اجازه نمی دهد.مگر این که خود به لزوم و انجام آن فرمان داده باشد و همواره شریعت اسلام هیچ چیزی از لوازم سیر به سوی الهی فرو گذار نکرده است.
جهاد اکبر
از نظر عرفان اسلامی، نهاد آدمی طرفه معجونی از «فرشته » و«شیطان » یا آمیزه ای از صفتهای متضاد است، این تضاد از نظر قرآن و عرفان ناچار تضادی بنیادی، درونی و ناچار همیشگی است و تفاوت انسانها نیز نسبت به یکدیگر در پیروزی و عدم پیروزی در برقراری تعادل میان این «ابعادمتضاد» در درون خویشتن است.
در روایات اسلامی «جنگ با نفس » و پیکار با تضاد درون «جهاد اکبر» و«جهاد افضل » «برترین نبرد» نامیده شده است زیرا از یک طرف این جنگ سخت و دشوار از تمام پیکارهای خونین در میدان جنگ سخت تر و مشقت بارتر است و ازطرف دیگر پیروزی بر دشمن درونی و غلبه بر نفس خودکامه به مراتب ارزنده تر وثمربخش تر از غلبه بر خصم برونی و پیروزی بر دشمن در صحنه های نبرد است!
خداوند متعال می فرماید: (و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی) (19) .«اما آن کس که از مقام پروردگار خویش، پروا کند ونفس خود را از هوی و هوسها باز دارد بی شک در بهشت مسکن خواهد داشت » امام باقر(ع) فرمود: «لا فضل کالجهاد و لا جهاد کمجاهده الهوی » (20) «هیچ برتری و فضیلتی همانند جهاد نیست و هیچ جهادی در قدر و منزلت با جهاد نفس برابری ندارد». و برترین وظیفه هر عارف در هرحال شرکت در این «برترین پیکار»است تا نفس را رام و مهار کند و از قدرتش بکاهد.
آری زیربنای ترقی و رکن اساسی تکامل انسان، جهاد با نفس و رام ساختن هوی وتمنیات حیوانی است، سعادت مادی و معنوی ایجاب می کند که آدمی غرائز کور وبی شعور را تعدیل نماید و تمایلات بی قید و بند خود را محدود سازد.
امام صادق(ع) می فرماید: «لا تدع النفس و هواها فان هواها فی رداها وترک النفس و ماتهوی دائها و کف النفس عما تهوی دوائها» (21) .«نفس خود رابا هوا و هوسها رها مکن چرا که هوای نفس سبب مرگ نفس است و آزادگذاردن نفس در برابر هواها درد آن است و باز داشتن آن از هوا و هوسهایش دوای آن است ». نه تنها جهنم آخرت زائده هواپرستی است که جهنمهای سوزان دنیا همچون ناامنیها، جنگها، خونریزیها، کینه توزیها همه ناشی از آن است.
علی(ع) فرمود: «جهادالنفس ثمن الجنه، فمن جاهدها ملکها و هی اکرم ثواب الله لمن عرفها» (22) .«جهاد بانفس بهای بهشت است، پس کسی که با نفس خودجهاد کند، بهشت را مالک شود».
این گرامی ترین پاداش خداست از برای کسی که آن را بشناسد پس کسی که سعادت دنیا و آخرت را می خواهد، باید مشقت تزکیه نفس را تحمل کند و به سختیهای مجاهده تن دردهد و با تکلف بر هوای نفس خویش پیروز گردد و غرائز سرکش رامهار نماید. علی(ع) فرموده است: «اکره نفسک علی الفضائل فان الرذائل انت مطبوع علیها» (23) .«فضائل اخلاق را به خود تحمیل کن و خویشتن را با تکلف به ملکات حمیده ملزم و متعهد نما، چه آن که نفس سرکش آدمی به طبع غرائزحیوانی و صفات ناپسند گرایش دارد باید با مجاهده و کوشش به راه فضیلت سوق داد و بامشقت و زحمت به سجایای انسانی متخلق ساخت ».
زمانه گوهر آزادی آن زمان بنهد به دامنت که ز دام هوی شوی آزاد عنان خنگ شرف را کجا به دست آرد کسی که پا ز رکاب هوس برون ننهاد
آری پیکار با «نفس اماره » به خاطر «مهار» آن نه تباهی مطلق آن، کارسخت و دشوار است و مسلما بدون تحمل رنج و مشقت امکان پذیر نیست و لذا درعرفان اسلامی ریاضت در حد مشروع و تحمل رنج و مشقت یکی از ارکان مهم آن شمرده شده است. و کاملا واضح است این نوع ریاضت با ریاضت های جانفرسای برخی از فرق صوفیه از جمله «ملامتیه » فرق اساسی دارد آنها به بهانه «غلبه برنفس » و «غرور شکنی » و «نفس کشی » کار «خودستیزی » و شکنجه پرستی را،تا بدانجا می کشند که به هر پستی تن در می دهند تا مورد «ملامت » و تحقیرمردمان قرار گیرند و از همین رو نیز آنان را «ملامتیه » یا «ملامتیان »نامیده اند.
این قبیل مجاهدتها و ریاضتها ممکن است به نظر خیلی سخت هم باشند و تحمل آنها و مداومت بر آنها مشکل هم باشد ولی مساله تنها این نیست که انسان مجاهدت بکند و ریاضت بکشد و به سختی بیفتد، بلکه نحوه مجاهدت و ریاضت وکیفیت آن و نوع آن دارای اهمیت است.
مجاهدت به نحو خاص شرعی و ریاضت با کیفیت خاص است که می تواند انسان رانجات بدهد و به نتیجه مطلوب برساند.
ناگفته نماند هر مجاهدت و ریاضتی، اثر یا آثار خاصی را به دنبال خود دارد،چه بسا افرادی که در طریق سلوک نیستند و مقاصد دیگری را دنبال می کنند وبرای رسیدن به مقاصد خویش دست به ریاضتهای سخت و دشوار می زنند و بعد ازمدتها ریاضت به یک سلسله آثار و احوال بخصوصی می رسند ولی پیداست که این قبیل افراد در طریق سلوک الی الله نبوده و اصلا منظور آنها تقرب به خداوندمتعال نمی باشد. پس یک فرد سالک به سلوک شرعی با یک مرتاض غیر سالک فرق می کند. به این معنی کسی که قصد حق دارد و در طلب حق گام برمی دارد و به مجاهدت و ریاضت از نوع شرعی آن می پردازد و طریقه انتخابی او از جانب حضرت احدیت و از راه وحی به انسانها ابلاغ شده است، با کسی که قصد حق ندارد وبرای مقاصد دیگری به مجاهدت و ریاضت می پردازد و یا این که قصد حق دارد ولی طریقه و مجاهدتها و ریاضتهای انتخاب شده توسط او، طریقه درستی نیست و طبعاخصوصیات و آثار و احوال غیر مادی که برای این دو، پیش می آید، با سالک الی الله متفاوت خواهد بود. و لذا پیامبر اکرم(ص) مسلمانان را از اعمال مرتاضانه و زهدها و ریاضتهای طاقت فرسا باز می داشت «عثمان بن مظعون » راکه پشت و پا به لذائذ دنیا زده و به اعتکاف نشسته بود و زنش از او شکایت به پیامبر برد، از این کار منع کرد و یکی دیگر از صحابه که تصمیم گرفته بود خود را خصی کند به شدت مورد انتقاد و نکوهش پیامبر واقع شد و روایات متعدد از این قبیل (24) . پس چه نیکوست این سخن بعضی از اهل کمال که گفته است: «رهاکردن ریاضات شرعی و گرایش به ریاضتهای شاق و دشوار در حقیقت گریختن از دشوارتر به سوی آسانتر است زیرا پیروی از شرع برای قتل نفس وکشتن مستمر و دائمی آن است که مادام که نفس موجود است این ریاضتها بر قراراست، اما ریاضتهای شاق و دشوار قتل دفعی و آنی برای نفس هستند و از همین رو آسانترند و نیاز به ایثار کمتری دارند».
خلاصه شریعت اسلام، در بیان کیفیت سیر و سلوک از طریق معرفت نفس چیزی رافروگذار نکرده است.
پی نوشت ها:
1- سوره یوسف: 53.
2- قیامت: 1 و2.
3- سوره شمس: 7.
4- سوره فجر: 27 و28.
5- سوره رعد: 28.
6- بحارالانوار، ج 2، ص 32، ح 23.
7- اخلاق محتمشی، ص 8، چاپ دانشگاه تهران.
8- کیمیای سعادت، غزالی، ج 1، ص 41.
9- سوره اسراء: 85.
10- اخلاق محتشمی، ص 8.
11- غرر الحکم، ص 775.
12- فهرست غرر، ص 287.
13- بحار، ج 70، ص 72.
14- تحف العقول، ص 208.
15- غرر الحکم، ج 2، ص 288.
16- غرر الحکم، ج 2، ص 288.
17- فهرست غرر، ص 243.
18- آمدی، در کتاب غرر و درر از کلمات قصار حضرت علی(ع) در حدود 22 حدیث در معرفت نفس روایت کرده است.
19- سوره النازعات : 40 - 41.
20- مستدرک، ج 2، ص 271.
21- نورالثقلین، ج 5، ص 7 ،5 ، حدیث 45.
22- غرر و درر، ج 3، ص 366.
23- فهرست غرر، ص 309.
24- برای بقیه روایات در این مورد رجوع شود به تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، ص 128 به بعد.