چکیده
نگارنده کتاب پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران معتقد است: تفاضل آنچه مسلمانان در قرن های دوم و سوم هجری از غرب گرفتند با آنچه پس از قرون وسطا تحویل دادند، آن قدر زیاد است که می توان از «تمدن اسلامی» نام برد. شیعیان در این تمدن سهم مهمی داشتند. محتوای کتاب های اعیان الشیعه مرحوم سید محسن امین، الذریعه الی تصانیف الشیعه مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی، مجالس المؤمنین مرحوم قاضی نوراللّه شوشتری و تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام مرحوم سید حسن صدر نمایانگر نقش شیعیان در تمدن اسلامی هستند.
خانمحمدی: لطفا پیش از شروع بحث، در یک تعریف مفهومی بفرمایید تمدن چیست؟ تمدن اسلامی کدام است؟ تمدن شیعی به چه گفته می شود؟ و اصولاً آیا اصطلاح «تمدن شیعی» هم داریم؟ در تمدن اسلامی، نقش شیعیان تا چه حد بوده است؟
ولایتی: در مورد «تمدن»، برداشت ها و نظرات متفاوتی از این کلمه وجود دارد، و
اینکه به چه چیزی «تمدن» می گویند و به چه چیزی «فرهنگ»، مرز بین تمدن و فرهنگ چیست و آیا این ها از همدیگر قابل تفکیک هستند یا نیستند، تعاریف گوناگونی ارائه شده اند. ولی اگر بخواهیم یک تعریف اجمالی از آنچه دیگران تاکنون گفته اند ذکر کنیم، «تمدن»، همان گونه که در عربی از مدنیّت و یا شهرنشینی برگرفته می شود، در غرب هم Civilizationرا معادل این واژه می دانند که معلوم می شود تقریبا، هم در غرب و هم در شرق برداشتشان از این کلمه نزدیک به هم است و با هم مشابهت و سنخیت دارد. هیچ قومی نیست که بدون فرهنگ باشد، اما لزوما همه اقوام متمدن نیستند. جلوه های مادی زندگی اجتماعی انسان را شاید بتوان در قلمرو تمدن تعریف کرد و جلوه های معنوی آن را در قلمرو فرهنگ. ساده ترین گروه ها و اقوام هم فرهنگی دارند، اما همان گونه که عرض کردم لزوما همه آن ها را متمدن نمی دانیم. در این قلمرو، بعضی اصلاً به تمدن اسلامی قایل نیستند؛ اینکه یک تمدن اسلامی وجود داشته باشد، بلکه آنچه را در تاریخ اسلام پدید آمده است بیشتر به عنوان ترجمه و انتقال تمدن دیگران به حوزه و قلمرو جهانِ اسلام می دانند تا اینکه مسلمان ها از خودشان چیزی داشته باشند.
آنچه در پاسخ این عده می توان گفت، این است که ما باید ببینیم تمدن به عنوان مجموعه ای از علوم و فنونی که هر قومی دارند، نزد آن ها تا چه حد رشد کرده است؛ مثلاً، یکی از نویسندگان غربی تمدن هر قوم و ملتی را در عصر حاضر بر اساس مصرف برقشان ارزیابی می کرد و می گفت: مثلاً، ملتی متمدن ترند که به عنوان یک معیار ملموس مادی در عصر حاضر، بیشتر برق مصرف می کنند. محمد قطب، از نویسندگان اسلامی هم از این نظریه انتقاد کرده که تمدن غربی یک تمدن کیلو واتی است که معیار و میزان تمدن اقوام را بر اساس مصرف برقشان ارزیابی می کنند. از این سخنان برمی آید که جلوه های مادی زندگی اجتماعی اقوام و ملت ها در حقیقت خمیرمایه اصلی تمدن این اقوام هستند. هر قدر اقوام و ملت ها در علوم و فنون پیشرفت کرده باشند، در طول تاریخ و عرض جغرافیا آن ها را متمدن تر می گویند.
در تاریخ اسلام هم مشاهده می کنیم آنچه را مسلمان ها از دیگران به عاریت گرفتند، یا عینا همان را تحویل دادند یا اینکه آن را ساخته و پرداخته کردند و بر آن چیزی افزودند. می بینیم که در قرن دوم و سوم هجری، بخصوص «نهضت ترجمه»، انتقال علوم از جاهای دیگر به کشور اسلامی صورت گرفت، به ویژه از یونان و اسکندریه و ایران و هند و چین و جاهای دیگر. اما باید ببینیم چه چیزی وارد شد و بعد در آستانه عصر نوزایی (رنسانس) چه چیزی به اروپایی ها تحویل گردید. اگر تفاضل کمّی و کیفی آنچه تحویل گرفته شده و آنچه تحویل داده شده در حد قابل ذکری بود و مشخص شد که چیزی تحویل گرفتند و چند برابر آن را تحویل دادند، معلوم می شود که مسلمان ها چیزی بر آن افزودند و این کمیّت و کیفیتی را که به آن ها افزودند کاملاً قابل ملاحظه است. در حوزه های گوناگون علمی، علوم و فنون آن روز بشر از علوم ریاضی، پزشکی، نجوم و علوم انسانی، هر کدام را در نظر بگیریم، می بینیم چنین نیست که مسلمان ها علوم دیگران را از طریق ترجمه کتاب های آن ها، انتقال دانشمندانشان، انتقال کتاب خانه ها و کتاب هایشان به دست آورده باشند. امانتدارهای خوبی بودند، بعدا همه این ها را عینا تحویل دادند. اما در دوره هزار ساله قرون وسطا، که اروپایی ها در عصر بی خبری یا به قول خودشان در قرون سیاه وسطا زندگی می کردند که همین هم موجب رنسانس شد آنچه را در اوایل تاریخ اسلام به عاریت داده بودند، پس گرفتند، بلکه اگر بخواهیم مقایسه کمّی و کیفی بکنیم، می بینیم در همه علوم آنچه را تحویل گرفتند با آنچه تحویل دادند، تفاوت فاحش دارد.
خانمحمدی: اگر ملاک تمدن را بخش مادی فرهنگ در نظر بگیریم، این بعد مادی باید به چه مرحله ای برسد تا ما بتوانیم بگوییم که تمدن شکل گرفته است؟
ولایتی: عرض بنده این است که تفکیک فرهنگ و تمدن از همدیگر کار آسانی نیست. بسیاری از اوقات این دو مرز مشترک دارند، اما می توان گفت: هر گاه یک هویّت مشخص مادی را، که آن را از دیگری متمایز می کند، در نظر بگیریم، در حقیقت، اگر یک تمدن شخصیت و هویّت ممتازی نسبت به تمدن مجاور خود داشته باشد و آن وقت بتواند پایه های یک اجتماع مستقل و پیشرفته را بریزد؛ اجتماعی که اسمش را «ملت» یا «قوم» بگذاریم که البته تفاوت بین این ها زیاد است می توانیم بگوییم تمدن شکل گرفته است. اینکه چه موقع آن را «ملت» بنامیم و چه موقع «قوم» فرق می کند؛ مثلاً، تمدن در بعد جغرافیایی تقسیم می شود به قاره ها و کشورها، یا اگر تمدن غرب را در مقابل شرق قرار دهیم، در شرق، تمدن هند و چین و عراق و ایران و مانند این ها را می توانیم نام ببریم، و در غرب مثلاً اگر تمدن انگلیس و فرانسه و آلمان را ذکر کنیم، این ها تقسیمات گوناگونی می شوند. ولی اگر بتوانیم یک عنصر از مجموعه عناصری را که موجب پیشرفت یک ملتی می شود و یک هویّت مستقل به مردمی می دهد در نظر بگیریم، آن چنان که در بهره برداری از مواهب مادی و سامان دهی امور اجتماعی خودشان، هم موفق و هم ممتاز از دیگران باشند، می توان گفت که این تمدن به بهره دهی رسیده است.
خانمحمدی: آنچه فرمودید یک تعریف مفهومی خوبی است، ولی اگر کسی بخواهد یک تعریف عملیاتی ارائه دهد و شاخص بندی کند، به نظر می رسد مجبور است همان حرف کیلوواتی را بزند.
ولایتی: بله، به همین دلیل، شما در ارزیابی نظرات مختلف، هیچ وقت در این تعاریف به قطعیت نمی رسید. نمونه هایی را عرض می کنم: در تعاریف مختلف، فصول مشترکی وجود دارند، تفاوت هایی هم هستند. اما اگر بخواهیم تعریف نسبتا روشنی ارائه دهیم، همین می شود که جلوه های مادی زندگی اجتماعی بشر کیلوواتی است و جلوه های معنوی اش «فرهنگ». در بسیاری از جاها، اعتقادات جزو جلوه های معنوی اند؛ چون برای تبیین اعتقادات پایه های عقلی لازم است و لذا، چاره ای ندارید جز اینکه از فلسفه استفاده کنید. فلسفه در عین حال، در توجیه افکار مادی و چرایی و ساز و کار شکل گیری تمدن ها هم به کار می رود؛ یعنی در علوم انسانی، هم جنبه های معنوی لحاظ می شوند، هم جنبه های مادی. یک نفر که صرفا ماتریالیست است و به ماده اعتقاد دارد و به ماورای ماده اعتقادی ندارد، به فلسفه به همان چشم نگاه نمی کند که یک نفر الهی، و نمی توان گفت: ملتی که در فلسفه پیشرفت کرده، این جلوه فرهنگی اش است، یا از جلوه های تمدنی اش است. فیلسوفان جزو پایه گذاران تمدن ملت ها هستند، یا در حقیقت نمادهای پیشرفت اقوام هستند. تفکر عمیق موجب پیشرفت در فرهنگ و تمدن می شود؛ مثلاً، موسیقی ملت ها جزو فرهنگشان است، اما در شکل گیری موسیقی، آیا علوم ریاضی نقش نداشته اند؟ علوم ریاضی جزو فرهنگ هستند یا جزو تمدن؟ هنر چه؟ آیا به ذوقیات و عواطف آدم ها برمی گردند یا به چیزی دیگر؟ آیا جزو جلوه های فرهنگی اند، یا جزو جلوه های تمدنی؟
اما در مورد تمدن مسلمانان و یا شیعیان، اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم به توضیحات زیادی احتیاج داریم. فقط من یک نمونه مثال می زنم: در حوزه داروها و پزشکی آنچه به عنوان یک شاهد گویا می توان ذکر کرد بر اینکه مسلمان ها بر آنچه گرفتند، بسیار افزودند تقریبا تعداد داروهایی که در کتاب معروف دیوس قوریدوس یونانی هست قریب پانصد دارو است، در حالی که پس از سال ها تفحّص و تتبّع، مسلمان ها این عدد داروها را بر حسب آنچه در کتاب ابن بیطار اندولسی آمده است، به قریب 1500 دارو افزایش دادند؛ یعنی سه برابر.
اصلاً پایه گذار علم جبر مسلمان ها بودند. همین اعدادی را که از چپ به راست می نویسند، از صفر تا نه پایه های اعداد ریاضی اند، این نوع اعداد را در غرب «اعداد عربی» می گویند. در اعداد رومی برای یک، یک خط می گذارند (I)؛ برای دو، دو خط می گذارند (II)؛ برای سه، سه خط می گذارند (III) برای چهار یک هفت که ماقبلش یک خط باشد می گذارند (IV) و ... اگر بخواهید اعداد سنگین را به سبک رومی بنویسید، مقدار زیادی از صفحه را می گیرد. اصلاً آنکه صفر را در محاسبات و عددنویسی وارد کرد تحوّل عظیمی در ریاضیات ایجاد نمود و این کارِ مسلمان ها بود. این سبک عددنویسی را خود آن ها «اعداد عربی» می گویند.
در حوزه نجوم، اولین کسی که اثبات کرد زمین به دور خورشید می گردد، ابوسعید سجزی بود، تقریبا معاصر ابوریحان بیرونی در قرن چهارم و پنجم هجری، دست کم پانصد سال پیش از اینکه غربی ها (کوپرنیک و دیگران) به این امر پی ببرند. ابوریحان هم روی این نکته تکیه می کند و می گوید: ابوسعید سجزی معتقد است زمین دور خورشید می گردد و من هم همچنان متحیّرم که آیا زمین دور خورشید می گردد یا خورشید دور زمین؟ از اینکه شخصیت عظیمی مثل ابوریحان می گوید «متحیّر هستم»، منظورش این است که دلایل علم هر دو طرف را دارم: بر اساس نظریه بطلمیوس خورشید دور زمین می گردد و این یکی می گوید: زمین به دور خورشید می گردد. او می گوید: من هنوز نتوانسته ام به هیچ طرفی تمایل پیدا کنم.
خانمحمدی: به نظر شما، مجموعه این شاخص ها، که فرمودید می توانند نشانگر وجود تمدن اسلامی باشند، کدام هایند؟
ولایتی: آنچه از جلوه های مادی زندگی بشر حاصل می شود، اسمش «تمدن» است. اگر ببینیم آنچه ما امروز به عنوان یک میراث تمدن بشری در اختیار داریم مسلمان ها در آن سهم مهمی داشته اند، معلوم می شود که ما تمدن اسلامی داریم؛ مثلاً، در حوزه علوم پزشکی، محمّد بن زکریای رازی کتابی دارد تحت عنوان الشکوک علی جالینوس که نقدی بر نظریات جالینوس است؛ چون طب قدیم مبتنی بر نظریات جالینوس بود. یا حسن بن هیثم بصری کتاب یا رساله ای دارد تحت عنوان الشکوک علی بطلمیوس که در نقد نجوم فلکیات بطلمیوسی است. یا مثلاً، مسلمان ها در فیزیک، کاشف قوانین شکست نور و قوانین اتاق تاریک بودند که در حقیقت، پایه اصلی فیزیک رؤیت است. کاشف این قوانین مسلمان ها هستند. این را همه می دانند.
پایه گذار طب بالینی (طب مشاهده ای) مسلمان ها هستند. کتاب الحاوی محمّد بن زکریای رازی، که در چاب بمبئی اش 22 جلد است، همه بر اساس مشاهدات بالینی محمّد بن زکریای رازی در بیمارستان بغداد و بیمارستان ری بوده و پیش از آن کسی چنین مجموعه عظیمی از مشاهدات بالینی طب نداشته است. طب امروز هم مبتنی بر همین روش است. پیشرفت امروز طب مرهون جدا شدن طب از سحر و جادو و فلسفه و مانند این ها بوده است؛ می گوید: اگر می خواهید مرضی را تشخیص دهید، نگاه کنید ببینید که آن مریض چه ویژگی هایی دارد. همین را تجزیه و تحلیل کنید تا به نتیجه برسید و به جای غرق شدن در بحث های فلسفی و مزاج های اربعه، روی همین مشاهدات تکیه می کند. او اولین کسی بود که گروه بیماری های بثوری را (آبله سرخک سرخجه آبله مرغان تیفوس و ده ها بیماری دیگری که در این مقوله نمی گنجند) به طور علمی شناسایی و تعریف کرد. این را خود غربی ها هم می دانند و در تاریخ های علومی که نوشته اند، ثبت شده است.
هیچ پزشک و استاد پزشکی در تاریخ بشر پیدا نمی کنید که کتابش به اندازه کتاب ابن سینا، آن هم در این مدت طولانی بر دانشگاه های علوم پزشکی جهان حاکم باشد. قریب هزار سال کتاب قانون ابن سینا کتاب درجه یک دانشگاه های علوم پزشکی مدارس پزشکی غرب و شرق بود. دانشگاه معروف «مون پیلیه» فرانسه تا اواخر قرن نوزدهم، کتاب قانون ابن سینا را تدریس می کرد. در حوزه شیمی، بسیاری از مبانی شیمی معدنی در حوزه اسلامی شکل می گیرند؛ مانند اسیدها و املاح. اصلاً مسلمان ها اولین بار باروت و مواد محترقه و منفجره را در میدان جنگ به کار بردند؛ همین چیزی که همچنان پایه اصلی فناوری جنگی جهان است. این ها نمونه هایی هستند که معلوم می کنند مسلمان ها تمدنی دارند که آن ها را از دیگر ملل متمدن عالم ممتاز می کند و می توان نام آن را «تمدن اسلامی» گذاشت.
خانمحمدی: شواهدی که ذکر شدند تمدن اسلامی را ثابت می کنند، ولی آیا شیعه هم مستقلاً تمدنی داشته است؟
ولایتی: شیعه بخش مهمی از مسلمانان بوده است. شیعیان بخش مهمی از مسلمان ها بوده اند؛ یک تمدن مستقل نداشته اند، اما دارای فرهنگی ممتاز بوده اند و مشخص بوده است که بخشی از آن با دیگر مسلمان ها مشترک بوده و بخشی از آن مجزّا. اما اینکه شیعه تمدن مستقلی داشته باشد، نه شیعیان مدعی این هستند و نه دلیلی دارد که ما آن ها را از دیگر مسلمانان جدا کنیم. فقط برای اینکه بدانیم شیعه چه سهمی در تمدن اسلامی داشته است، باید ببینیم دانشمندانی که در تاریخ علوم اسلامی نقش داشته اند، چند درصدشان شیعه بوده اند. احمد امین مصری (صاحب کتاب های ضحی الاسلام و فجر الاسلام) در کتاب خودش، مدعی شد که شیعیان رجال قابل ذکری نداشته اند و شیعه در فرهنگ و معارف تمدن اسلامی نقشی نداشته است. این را او نوشته بود. بزرگانی که هر سه از علمای نجف بودند (مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی، مرحوم آقا سید محسن امین جبل عاملی و مرحوم آقای صدر) هم برای اثبات اینکه شیعه چه نقشی در معارف اسلامی داشته است، کتاب هایی تألیف کردند. سه کتاب برجسته و بسیار مفصّل در این زمینه تألیف شد: یکی الذریعه الی تصانیف الشعیه، دیگری کتاب اعیان الشیعه و سومین کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام. الذریعه مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی کتابی است که در آن نام و تألیف های شیعیان آمده، در کتاب اعیان الشیعه مرحوم سیدمحسن امین جبل عاملی اسامی بزرگان شیعه که قطعی بوده شیعه هستند، آورده شده و در کتاب سوم نیز مرحوم سید حسن صدر نقش بارز شیعه را در علوم اسلامی آورده است که این خود تحوّل عظیمی بود. پیش از این ها مرحوم قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین بزرگان شیعه را نام برده است.
کتاب هایی که در فضایل و سرگذشت عرفا نوشته شده اند، مثل کتاب تذکرة الاولیاء فرید الدین عطّار نیشابوری، کتاب نفحات الانس عبدالرحمن جامی و کتاب ریاض العارفین رضا قلی خان هدایت هر سه در احوال عرفا هستند. بسیاری از این عرفا از کسانی هستند که یا شیعه بودند و یا به اصطلاح متهم به تشیّع بودند؛ مثل خود عطّار. عطّار در اشعار خودش می گوید: به من می گویند تو رافضی هستی، اگر حبّ اهل بیت علیهم السلام رفض است، جن و انس گواهی دهند که من رافضی هستم. تذکرة الاولیاء شیخ عطّار شروعش با شرح حال امام صادق علیه السلام است و خاتمه اش با شرح حال امام باقر علیه السلام ؛ یعنی خود او می گوید: از باب تیمّن و تبرّک، من ذکر این دو بزرگوار را در ابتدا و انتهای این کتاب آوردم.
خانمحمدی: جامی متهم به نصب می شود؛ وقتی به عراق می رود و کربلا و نجف را زیارت می کند، شیعیان آنجا او را متهم به نصب می کنند و می گویند تو ناصبی هستی.
ولایتی: از سوی دیگر، سنّی ها به او می گویند: تو شیعه هستی. جامی کتابی دارد به نام شواهد النبوّة که دست نویسش را از ماوراء النهر آوردیم و در اینجا چاپ شد. در آن، شرح حال دوازده امام علیهم السلام را دارد. من معتقدم اصلاً شکل گیری عرفان و تصوّف در تاریخ اسلام یک پیوندی است بر سرشاخه تشیّع، چه عرفان و چه فتوّت؛ عرفان در بین خواص و فتوّت در بین عوام. باید گفت: این نوعی تشیّع همراه با تقیّه سخت است، یا اگر بخواهیم خیلی دست کم بگیریم، باید بگوییم: قویّا تحت تأثیر تشیّع است. مساجد و خطبه های جماعت را خلفای جور در اختیار گرفته بودند. به همین دلیل، این ها آمدند «خانقاه» درست کردند، اصطلاحات اسلامی را که مخالف فرهنگ اهل بیت علیهم السلام بودند از اساس بر پایه دیگری ریختند. کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری می گوید: منظور از «می» چیست، منظور از «معشوق» کدام است، منظور از «لب»، «چشم»، «ابرو» چه چیزی است. در حقیقت، این اشعار عارفانه را توصیف می کند که در نمونه ای از همین اشعار، حضرت امام رحمه الله می فرماید: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم.» حال اگر کسی چنین فرهنگی را نفهمد و از خارج وارد این جامعه اسلامی باشد، می گوید: امام چطور با این درجه بالای ایمانی به خال لب یک نفر گرفتار شده است؟! انتخاب کلماتی که در حوزه دینی نبودند و آوردن کلمات غیردینی و حتی ضد دینی به داخل فرهنگ دینی در حقیقت، تصرّف سرزمین کفر توسط مسلمانانی بود که از سرزمین فرهنگی خودشان توسط خطبای خلفای جور اخراج شده بودند؛ مثلاً، «درِ میخانه ببستند، خدایا مپسند * که در خانه تزویر و ریا بگشایند» شعر حافظ است؛ حافظ که می گوید: «قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت» و «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.» همین شخص گله می کند از اینکه مثلاً در میخانه را بسته اند. این نوعی تقیّه است؛ ظاهرش غیرمطلوب است، باطنش مطلوب. در «فتوّت» کلمه «لوطی» اصلش به معنای بدی است، اما این کلمه در جرگه فتیان استحاله مثبت پیدا کرد. یک نفر که خیلی جوان مرد است به او می گویند: «لوطی». این ها از پیچیدگی های الزامی و عمیق فرهنگ شیعه و امتیازش از فرهنگ عمومی مسلمانان است.
در جای جای اشعار عرفا، شما شیفتگی آن ها را نسبت به ائمّه معصومین علیهم السلام می بینید. در تمام فرقه های متصوّفه آنکه مَثَل اعلای این هاست و فرد «واصل کامل» نامیده می شود، علی بن ابی طالب علیه السلام است. در تمام فرق، فِتیان، جوانمردها و عیارها آنکه رأس همه جوانمردان است علی بن ابی طالب علیه السلام است. اگر کسی می خواست سراویل فتوّت بپوشد سراویل جمع سروال یا شلوار است، چون بزرگان و عرفا خرقه و فتیان سراویل داشتند که نوعی شلوار مخصوص بود شبیه شلوارهای چسبانی که ورزشکاران باستانی می پوشند بهترین روش ملبّس شدن به این لباس فتوّت این بود که بروند در نجف و در آنجا شلوار مخصوص فتوّت را بپوشند؛ مثل اینکه اگر کسی بخواهد مُحرم شود، باید به مسجد شجره برود و در آنجا محرم شود، هر کس می خواست وارد این جرگه مقدّس شود، باید به نجف برود و روبه روی حرم مقدّس حضرت علی علیه السلام سراویل را بپوشد. به همین دلیل، النّاصر لدین اللّه، خلیفه عباسی، وقتی روی کار آمد و دید که همه قلمرو اسلامی، که خلیفه عبّاسی می خواست در آن حکومتی داشته باشد، تحت تأثیر عیّاران است، گفت: من خودم هم می خواهم در حلقه عیّاران و فتیان وارد شوم و رفت نجف روبه روی حرم حضرت علی علیه السلام سراویل فتوّت پوشید تا بتواند جریان عیّاری را در جهان اسلام مهار کند.
خانمحمدی: حضرتعالی آنچه را در قلمرو جوامع اسلامی رخ داده است «تمدن اسلامی» نامیدید. برخی معتقدند: آنچه اتفاق افتاده تمدّن مسلمانان است. پس اگر بپذیریم مسلمانان تمدن دارند، این تمدن مسلمانان است، نه «تمدن اسلامی»، به ویژه آنکه در اندیشه شیعی، حکومت اسلامی در مسیر اصلی خودش سیر نکرد و پادشاهی جانشین خلافت اسلامی گشت. با چه ملاکی ما این تمدن را اسلامی بنامیم؟
ولایتی: مسلمانان تا پیش از آنکه مسلمان شوند، افراد دیگری بودند، پیرو ادیان دیگر. پیش از آنکه اسلام به ایران، روم، مصر، هند، چین و جاهای دیگر وارد شود، ما چنین آثار برجسته ای در آنجا نمی بینیم. تفاوت حال مسلمان ها قبل و بعد از ورود اسلام به کشورشان، اول وجود اسلام است. اگر بخواهیم ببینیم قومی که متحوّل شدند، عامل مؤثر در تحوّلشان چه بوده است، باید نگاه کنیم، ببینیم که قبلش چه بودند، بعد چه شدند؛ چه چیزی از درون یا بیرون بر آن ها اثر گذاشت، بخصوص وقتی می بینیم که آنچه در بین این ملل بروز کرده، مشترک است؛ یعنی مثلاً اگر طبیبی در ایران بوده، هم عرض او طبیبی هم در مصر بوده، یکی هم در اندولس بوده، معنایش آن است یک مرتبه در همه آن مناطق، علم طبابت رشد کرده و به همین قیاس، رشد نجوم و ریاضی و غیر این ها را می توان مثال زد. یک عامل مشترک در همه آن سرزمین ها به وجود آمده بود و آن اسلام بود.
دوم اینکه همه این امرای مسلمان مشوّق علم بودند و همه با هم برای جذب علما رقابت می کردند. علتش چیست؟ سلطان محمود غزنوی تلاش می کرد ابوریحان بیرونی، بوسهل مسیحی و ابن سینا را از منطقه خوارزم به غزنین بیاورد. سلطان محمود غزنوی خیلی عاشق و شیفته علم نبود. علت آن تلاش پیگیرش، که حتی تهدید نظامی همراه خود داشت، این بود که در آن زمان، در بین مسلمان ها علم آموزی و عالم بودن ارزش بود. این ارزش ها را چه چیزی خلق کرد؟ اسلام خلق کرده است. اسلام خالق ارزش ها بوده است. خلفای جور نگذاشتند این ارزش ها چندان رشد کنند. اگر این ها مانع نبودند وضعیت خیلی بهتر از این ها می شد. اگر مسلمانان، حکّام سفّاک و جاهلی مثل حجّاج بن یوسف ثقفی نداشتند که به کوچک ترین بهانه آدم می کشت و امنیت را از مسلمانان و دانش پژوهان سلب می کرد قطعا علم و تمدّن رونق بیشتری داشت؛ چون علم در سایه امنیت رشد می کند. مدارس و دانشگاه ها و حوزه های علمیه در کشورهای اسلامی به برکت اسلام به وجود آمدند، وگرنه قبلش چنین خبرهایی نبود.
خانمحمدی: اگر بخواهیم تلخیص کنیم، آیا می توانیم بگوییم که نقش شیعیان یا سهم شیعیان در تمدن اسلام، در قلمرو عرفان بیشتر بوده است؟
ولایتی: خیر، چنین نیست. حوزه فرهنگی شیعه می تواند تمایزی داشته باشد، اما در حوزه تمدنی باید بیاییم تمایزها را بشماریم. بنده در کتاب پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، منحنی تمدن اسلامی را بر اساس شمارش و امتیاربندی تقریبی علما و آثارشان آورده ام. اگر بخواهیم ببینیم شیعه چه نقشی داشته است، باید ببینیم این شخصیت ها چند درصدشان شیعه بوده اند. این کار نشده است، ولی من آدرس داده ام به کتاب اعیان الشیعه مرحوم سید محسن امین (جبل عاملی) و کتاب الذریعة الی تصانیف الشیعه حاج آقا بزرگ تهرانی و کتاب مجالس المؤمنین قاضی نوراللّه شوشتری و تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام آقای سیدحسن صدر که دسته بندی های زیبایی کرده اند. از مراجعه به این ها، برای انسان آشکار می شود که شیعه چه نقشی داشته است.
خانمحمدی: اگر بخواهیم به لحاظ ادوار تاریخی ملاحظه کنیم، در کدام دوره تاریخی نقش شیعه برجسته بوده است؟ علت این برجستگی چیست؟
ولایتی: تقریبا قرون سوم و چهارم و پنجم، دوره شکوفایی شیعیان بوده است، منتهی در جاهای دیگر متفاوت است. علتش هم یکی ظهور و گسترش شیعیان اسماعیلیه و زیدیه و امامیه بود که تا قرن ششم ادامه داشت؛ مثلاً، این قطعی است که پدر ابن سینا شیعه اسماعیلی بود. خواجه نصیرالدین طوسی هم در قرن هفتم قطعی است که شیعه امامیه بود. ابوریحان بیرونی در تألیفاتی که داشته در زمانی که در خوارزم بوده آثار تشیّع در آن ها بیشتر نمودار است تا زمانی که به غزنین آمده. مرحوم شهید مطهّری (ظاهرا در خدمات متقابل ایران و اسلام) معتقد است: محمّد بن زکریای رازی شیعه بوده و علت اینکه او را تکفیر می کردند، همین بوده است. پس در قرون اولیه به خاطر حضور سلسله های شیعه امامیه در ایران و عراق و شام، نقش شیعه برجسته بوده است؛ در ایران و عراق آل بویه و در شام بنی همدان و اسماعیلیه، و خلفای فاطمی در مصر و شمال آفریقا بودند و در مناطقی از ایران مثل خراسان و سند نیز شیعیان زیدیه در مازندران بودند و پیروان خودشان را به زید و یحیی بن زید منتسب می کردند که بعد هم دنباله های این ها به یمن رفتند.
خانمحمدی: با توجه به مطالب مذکور، آیا می توانیم بگوییم: برجستگی نقش شیعه با قدرت رابطه داشته است؛ یعنی در مواردی که شیعیان به قدرت دست یافته اند، نقش برجسته ای در تمدن ایفا کرده اند؟
ولایتی: بی تردید، قدرت گرفتن شیعه و یا هر گروه دیگری می تواند تکیه گاهی باشد برای رشد تفکر آن گروه. از زمان سلجوقیان و غزنویان، شیعیان سرکوب شدند. در عهد خوارزمشاهیان دو مرتبه سر بلند کردند، به طوری که مثلاً محمد خوارزمشاه با خلیفه بغداد درافتاده بود. حتی بعضی معتقدند که قراینی وجود دارند بر اینکه خلیفه بغداد در تحریک مغول ها برای حمله به سرزمین خوارزمشاهیان نقش داشته است. مغولان، که به اسلام تمایل پیدا کردند، مشخصا از زمان اولجایتو، پادشاه ایلخانی، به تشیّع گرایش نشان دادند. نقش مرحوم علاّمه حلّی و حوزه حلّه و همچنین نقش خواجه نصیرالدین در ترویج مکتب تشیّع در زمان ایلخانان مؤثر بوده است. از آن پس، زمینه تشیّع تقویت شد تا سلسله صفویه روی کار آمدند. این طور نبود که صفویه در یک خلأی آمده و شیعه را شکل داده باشند، زمینه اجتماعی فراهم بود. کتاب روضة الشهداء را ملاّحسین واعظ کاشفی سبزواری درباره وقایع کربلا نوشته است و اصلاً مجالس سوگواری امام حسین علیه السلام با خواندن کتاب روضه ملاّحسین این طوری شکل گرفتند. به همین دلیل، این مجالس را «روضه خوانی» گفتند؛ یعنی مجالس روضة الشهداءخوانی. این کتاب پیش از صفویه نوشته شد. همین شخص فتوّت نامه سلطانی را در وصف فتیان و جوان مردان نوشته است. این کار شکل منسجمی هم گرفت و ادامه پیدا کرد.
خانمحمدی: اگر موضوعاتی را برای تحقیق و بررسی از سوی طلبه ها و دانشجویان مهم می دانید، به ویژه در حوزه تاریخ تمدن اسلامی، بیان بفرمایید.
ولایتی: سیر بیداری اسلامی، نهضت های فکری اسلامی و ارزیابی و تجزیه و تحلیل فرهنگی غربی ها و دیدگاه هایشان نسبت به جهان اسلام و تجزیه و تحلیل تهاجم فرهنگی غرب و رویکرد آن ها نسبت به جهان اسلام، تاریخ استعمار غربی ها در جهان اسلام و در عصر حاضر، جهانی سازی و جهانی شدن و تحولات اخیر شامل 11 سپتامبر و وقایع بعد از آن که پایه های فکری آن در طرح نظری آقای هانتینگتون ریخته شده اند. کار کردن روی این موضوعات و برملا کردن گوشه های ناپیدای طرح هایی که مجموعه غربی ها و صهیونیست ها علیه جهان اسلام دارند، برای بقا و حیات سیاسی مسلمانان بسیار لازم است. ما باید بدانیم تهاجم صلیبی جدید با کار فرهنگی همراه بوده است و این همراه بودن کار فرهنگی با تهاجم صلیبی وضعیت کنونی را از جنگ های صلیبی اول (قرون پنجم تا هفتم هجری) متمایز می کند و علت موفقیتشان در این نوبت، کار فرهنگی آن هاست. ما باید ابعاد پیچیده آن را بشناسیم. کارهای مقابلی که مسلمانان تحت عنوان «بیداری اسلامی» انجام دادند، آن را هم باید بشناسیم، سیر و جهت گیری و تکامل این دو را بشناسیم و دنباله آن را بگیریم. البته نباید کارهای دیگران را تکرار کنیم، بلکه متناسب با پیشرفت زمان و پیچیده ترشدن اوضاع سیاسی فرهنگی، ابداعات جدیدتر بکنیم و طرح های نو درافکنیم.انشاءاللّه
خانمحمدی: با تشکر از حضرت عالی که وقت خود را در اختیار مجله قرار دادید.
1 مصاحبه با دکتر علی اکبر ولایتی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در زمینه «نقش شیعیان در تمدن اسلامی»