ماهان شبکه ایرانیان

آنها حتی به جای فرزند خود غصه می خورند!!

آموزش مهارت حل مساله از کودکی   مردم در مواجهه با مسایل و مشکلات زندگی به دو صورت مساله مدار (عاقلانه و منطقی) و هیجان مدار (هیجانی و احساسی) عکس العمل نشان می دهند

آنها حتی به جای فرزند خود غصه می خورند!!

آموزش مهارت حل مساله از کودکی
 

مردم در مواجهه با مسایل و مشکلات زندگی به دو صورت مساله مدار (عاقلانه و منطقی) و هیجان مدار (هیجانی و احساسی) عکس العمل نشان می دهند. گروه اول مشکلات خود را به شیوه ای عاقلانه و منطقی با تلاشی بی پایان به صورت ریشه ای حل می کنند و گروه دوم ذره ای فکر نکرده و به جای حل مساله وقت خود را بیشتر به غصه خوردن می گذرانند. این گروه علاوه بر اینکه قادر به حل مساله خود نیستند به دلیل رفتار هیجانی و غرق شدن در هیجانات و احساسات خود و همچنین پذیرفتن مشکلات و غیر قابل حل دانستن آن، با مشکلات بدتری نیز روبرو می شوند. و اگر هم به راه حلی دست یابند راهکار آنها صرفا منجر به تسکین موقت می شود که عواقب آن بسیار ناخوشایند خواهد بود. وقتی از آنها می پرسیم چرا این کار را کردی؟ می گویند حس کردم خوبه اما حال که فکر می کنم می بینم اشتباه کردم. در زندگی چنین افرادی (ای کاش) و پشیمانی زیاد است.
بنابراین برای اینکه فرزندان ما در آینده قادر باشد به شیوه منطقی و عاقلانه مسایل خود را به ویژه در شرایط پیچیده امروز حل کنند، نیاز است مهارت حل مساله را از کودکی بیاموزند. آموختن این مهارت از آنجا اهمیت دارد که به نظر می رسد یکی از دلایل افزایش میزان آمار مشکلات در جامعه در بعد فردی، از قبیل اعتیاد، طلاق، انواع جرم و بزهکاری، افسردگی و ... عدم شناخت و استفاده نکردن افراد از ظرفیت ها و توانمندی ذهن بشر و نیروی عظیم تفکر خلاق در جهت حل مساله و عدم آموزش آن در مراکز آموزشی به ویژه در نظام آموزش و پرورش است.
اما قبل از آشنایی با این مهارت به مشکلی می پردازیم که امروزه در خانواده های زیادی رایج است. متاسفانه اغلب، مردمی هستیم که کمتر تعادل را در زندگی خود رعایت می کنیم که یکی از دلایل آن هم چیزدانی ما در همه چیز، از جمله تربیت فرزند است. اغلب یا از این طرف بام می افتیم یا آن طرف بام، یا به شیوه مستبدانه و پدرسالارانه آنقدر سخت می گیریم که حتی اجازه فکر کردن و نفس کشیدن هم به فرزند خود نمی دهیم و یا آنقدر آسان می گیریم که حتی به جای فرزند خود فکر می کنیم که در هر دو صورت مانع فکر و پرورش فکر و اندیشه و خلاقیت او می شویم.
در یک خانواده پدرسالار و سنت زده به والدینی روبه رو هستیم که مدام چوب به دست منتظر هستند تا در صورت اشتباه فرزند خود، آنها را مورد تنبیه، تحقیر، توهین و سرزنش قرار دهند. مسلما در این خانواده ها به فرد اجازه ابراز عقیده، اجازه فکر کردن، نقد و بررسی و حل مساله نیز داده نمی شود. در این سیستم یک نفر فرمان می دهد و دیگران بدون هیچ فکری فقط باید عمل کنند.
بعضی از این فرزندان که در این خانواده ها تربیت می شوند، به جبران رنج ها و سختی هایی که متحمل شدند، و یا عده ای از والدین به دلیل علاقه زیاد، برای تربیت فرزند خود از شیوه ای سهل و آسان استفاده می کنند. این والدین از بستن بند کفش و آماده کردن جوراب و دفتر مشق و کتاب گرفته، تا جایی که حتی به جای فرزند خود فکر کرده و به جای آنها غصه هم می خورند. این والدین با دادن یک راه حل فوری به صورت تذکر و یا پند و نصیحت تمام راه های فکر کردن را از فرزند خود می گیرند.
در واقع اگر در گذشته بچه در خدمت یک خاندان بود امروز یک خاندان در خدمت بچه است. و هر چند والدینی هم وجود دارند، علی رغم اینکه خود قربانی این سیستم هستند اما باز به این شیوه ادامه می دهند.
محمد صادق جوادی حصار، دبیر ادبیات در این زمینه معتقد است نسل امروز طوری تربیت شده است که احساس می کند، از ابتدای زندگی تا الان همیشه کسانی وجود داشته اند که غصه او را بخورند و کارهایش را انجام دهند و به جای آنها فکر کنند. و یا آنقدر مسایل را برای آنها بزرگ جلوه می دهند که اصلا تصور نمی کنند قادر باشند مشکلات را حل کنند. مسلما در چنین شرایط رفاهی، فرد اصلا به مشکل خود فکر نمی کند تا حتی قادر باشد، آن را حل کند. در این شیوه تربیتی والدین به جای اینکه تلاش کنند راهکاری بیابند که فرزندشان انسان مستقلی بار بیابد و قادر باشند مشکلات خود را حل کنند، برای نمونه به جای اینکه با درگیر کردن بالغ کودک از او بپرسد چگونه می تواند مسایل خود را در مدرسه و یا در خانه حل کند به او می گوید فردا می آیم و مشکلت را با مدرسه حل می کنم. و اگر تکلیفی هم به او داده باشند پابه پای او می نشینند تا تکالیفش را انجام دهد. والدینی هم وجود دارند که تکلیف فرزند خود را انجام می دهند. بنابراین چنین فرزندانی به دلیل مواجه نشدن با مشکلات مسایل را نمی شناسند. پس ما با نسلی روبه رو هستیم که شکننده و پفکی بوده و قادر به تحمل مشکلات و مصیبت ها نیستند. یکی از دلایل بروز این مشکلات همان طور که همه می دانیم پیشرفت تکنولوژی، امکانات رفاهی و زندگی ماشینی است که به طور عمومی نسل امروز را که ساعت ها وقت خود را پشت کامپیوتر و اینترنت و تلویزیون می گذارند، هم از نظر فکری و هم از نظر جسمی تنبل بار آورده است.

- چگونه می توان مهارت حل مساله را از کودکی آموخت؟
 

دکتر محمد مجد، روان پزشک، در پاسخ به این سوال می گوید، از یک سالگی به بعد کودک باید کم کم بیاموزد، خودش کارهایش را انجام دهد. سپردن کار بچه ها به خودشان آغاز آموزش تفکر حل مساله ای است. برای نمونه، اگر پستانک او افتاد خودش بردارد و خودش جلوی سینک دست شویی در بغل ما آن را بشوید. یعنی از آغاز ما هم می توانیم تکنیک استقلال و هم تکنیک وابستگی را به او آموزش دهیم. دوره آموختن استقلال بین یک سالگی و سه سالگی است. در جهت استقلال کودک مادر باید بچه را از تولد تا یک سالگی از آغوش خود سیراب کند آنقدر که از آغوش خسته شده و خودش از آغوش مادر بیرون بیاید، اما از یک سالگی به بعد این زمان باید کوتاه شود.
مردم معتقدند باید دست بچه را گرفت اما من معتقدم باید دست بچه را به موقع گرفت. اما متاسفانه والدین امروزی به ویژه مادران تمام کارهای بچه را انجام می دهند در حقیقت آنها تکه ای از مادرشان هستند که اگر اتفاقی برای او بیفتد زندگی آنها فلج می شود. متعجبم در مملکت ما مادرانی وجود دارند که حتی غذا به دهان بچه می گذارند.
تصور کنید سرویس مدرسه جلوی در ایستاده است بچه هراسان می گوید جورابم نیست. ممکن است گریه کند، هوار بکشد در این موقع والدین مهربان و قاطع می گویند اما جوراب من اینجاست تو پامه. هر چند ممکن است بچه به سرویس نرسد اما یاد می گیرد فردا صبح خودش وسایلش را آماده کند. چنین شیوه استقلال دهنده ای عامل رشد تفکر حل مساله ای است. مادر به اصطلاح خوب مادری نیست که تمام کارهای فرزند خود را انجام می دهد. بهترین هدیه والدین به بچه ها این است که آنها را مستقل بار بیاورند. در مملکت ما هر بچه ده ها مادر و پدر دارد، خاله، عمه، دایی، عمو، مادربزرگ و ... که وظیفه پیدا کردن وسایل گم شده را دارند، تند تند می دوند و می گویند: فدات بشم، قربونت برم، جورابت اینجاست.
دکتر مجد در پاسخ به این سوال که بعضی والدین معتقدند اگر ما کار بچه ها را انجام ندهیم آنها نه درس می خوانند و نه تکلیف انجام می دهند و نه به مدرسه می روند؛ می گوید: آنها راست می گویند چون از آغاز به بچه ها کمک کرده اند و کار آنها را انجام داده اند. به بچه ای که کمک شده باید به تدریج کمک را قطع کرد. والدین هرگز نباید با بچه ها درس بخوانند. بارها گفته ام معلم ها نباید به خانواده ها توصیه کنند با بچه ها درس بخوانند. دستور امروز سازمان یونسکو درس خواندن بچه ها به تنهایی است.

تقویت قدرت پرسشگری
 

از جایی که تفکر حل مساله ای از کودکی از سن سه سالگی آغاز می شود مهم ترین نکته در آموزش مهارت حل مساله تقویت حس پرسشگری است، بنابراین می توان برای آموزش این مهارت، مسایل آنها را به صورت سوال مطرح کرد. متاسفانه از جایی که در نظام آموزشی و پرورش بیشتر به محفوظات توجه شده است بنابراین کمتر به پرورش رشد فکری و حل مساله اهمیت داده شده است. در صورتی که در کشورهای توسعه یافته به سوال های دانش آموزان نمره می دهند.
اکنون به اهمیت سوال کردن در جهت حل مساله می پردازیم.
یکی از عواملی که فکر را فعال کرده و باعث رشد فکری می شود سوال کردن است. پرسیدن و سوال کردن به دلیل انرژی که می آفریند شاه کلید حل مسایل است. دست از پرسیدن برندارید. برای هر پرسش پاسخی خواهی یافت. این یعنی توانایی، خلاقیت و قدرتی که همه ما از آن برخورداریم و از مهم ترین ویژگی های پرسش های مثبت و نیروبخش این است که به جای تمرکز بر مشکل بر راه حل متمرکز می شوید و این شیوه شما را وادار به عمل می کند و راه های بیشتری به ذهن شما خطور می کند و به شما آگاهی، درک و بینش نو نیز می بخشد.
به یاد بسپاریم تمام رهبران و دانشمندان برای حل مشکلات و برای هر کشف و اختراعی ابتدا سوالی را مطرح کرده اند. در کتاب " به بچه گفتن از بچه شنیدن" نوشته آدل فابر- الین مازلیش برای حل مساله شش گام وجود دارد، که می توان آن را به بچه ها آموخت.

1- گوش کردن به حرف ها، احساسات و نیازهای کودکان
 

وقتی احساسات و نیازهای بچه ها مورد احترام، شناسایی و تصویق قرار می گیرند آنها قادر خواهند بود مسایل خود را حل کنند.

2- خلاصه کردن حرف ها و نظریات بچه ها
 

توجه داشته باشید زخم هرگز نباید نادیده گرفته شود. تفاوتی نمی کند، ناراحتی های عاطفی نیز مانند بریدگی یا زخم در زانو می تواند برای کودک دردناک باشد. معمولا والدین می ترسند اگر به احساسات آنها جواب بدهند کارها بدتر شود اما درست خلاف این است. کودکی که کلماتی برای آنچه تجربه کرده است، می شنود عمیقا آرامش می یابد زیرا می بیند کسی که احساس باطنی اش آگاهی پیدا کرده است. کودک نیاز ندارد که احساساتش مورد موافقت قرار گیرد بلکه می خواهد ما احساسات او را بفهمیم. جمله " تو کاملا حق داری" ممکن است لحظه ای رضایت بخش باشد اما می تواند مانع تفکر کودک درباره عمل خود شود. برای همدلی با کودک می توان احساسات کودک را با کلماتی نظیر: آه، راستی، آفرین، صحیح، متوجه هستم و ... تایید کرد. انکار مداوم احساسات، سوال کردن، پند و اندرز، اظهار تاسف، پاسخ فیلسوفانه، دفاع از فرد مقابل مانند : "تو خسته نیستی، تقصیر خودتته، دلیلی نداره عصبانی بشی، تو دیگه مرد شدی نباید بترسی، حتما معلمت رو خیلی اذیت کردی، نباید دیگه تو مدرسه کارهای احمقانه بکنی و ... " بیشتر کودک را سر در گم و خشمگین می کند. البته بیان درک احساسات کودکان، به منظور تایید رفتارهای آنها نیست، بلکه به این معناست که ما با او همدلی می کنیم و احساس او را می فهمیم.
در صورت تایید احساسات، کودک کم کم از آشفتگی بیرون می آید و به تدریج می تواند به مشکل خود فکر کرده و آن را حل کند. کودکی که از لحاظ روحی آسیب دیده است احتیاج دارد بداند کسی در کنارش است و درد او را حس می کند.

3- ابراز احساسات و نیازهای والدین
 

توجه داشته باشید تا زمانی که کودک مورد حمله قرار نگرفته باش، می تواند به احساسات شما گوش کند. بنابراین برای اینکه کودک حالت دفاعی به خود نگیرند به جای اینکه آنها را سرزنش کنیم باید واقعه را برای آنها توصیف کنیم. همچنین به جای ضمیر "تو"، از ضیمر "من" استفاده کنیم. مثلا به حای اینکه بگویید: چه کسی شکلات خورده پوستش رو انداخته روی زمین، می توان گفت: بچه ها، پوست شکلات روی زمین افتاده. و یا به جای اینکه بگوییم: تو که من رو دق دادی چرا این قدر شلخته ای؟ می توان گفت: من ناراحت و عصبانی می شوم وقتی می بینم اتاق به هم ریخته است. احساسات خود را به طور خلاصه بیان کنید. کودکان از کلمات و موعظه های بلند متنفرند.

4-دعوت به همکاری برای حل مشکل در صورت حل نشدن توسط کودک
 

در این مرحله بعد از شناسایی و تعریف دقیق مساله، مشکل آنها را به صورت سوالی مطرح کنید.
با ایجاد سوال های مثبت و نیروبخش و این باور که برای حل هر مساله یک راه حل وجود دارد، مهارت حل مساله را در کودک خود تقویت کنید و به آنها بیاموزید به جای غصه خوردن و مایوس شدن به دنبال راه حل های متفاوت باشند و تا حل نشدن آن مساله دست از تلاش برندارند.
از کلمه پرسشی چرا استفاده نکنید بلکه از کلمات : چگونه، چه، کی و ... استفاده کنید. برای نمونه نگویید چرا این قدر گیج و فراموش کار هستی؟ به جای آن می توان گفت چه راهی می توانی پیدا کنی که وسایلت را گم نکنی؟
در واقع وقتی والدین، فرزندان خود را در حل مشکل به کمک می طلبد بچه ها بیش از اندازه تلاش می کنند راه حل بهتری بیابند که این سعی آنها باعث پرورش خلاقیت در آنها می شود. هم چنین این شیوه باعث می شود فرزند شما داوطلبانه مشکلات خود را با شما در میان بگذارد و در فضایی صمیمی به بحث و گفت و گو بپردازد که باعث افزایش روحیه مثبت در مقابل مشکلات می شود. علاوه بر این وقتی از کودکی دعوت می کنیم در حل مشکل با ما همگام شود پیام های موثر زیر را برای او می فرستیم.
- به تو ایمان دارم و برای نظریات و ارزش قایلم.
- به توانایی ها و اندیشه های خلاق و عاقلانه تو اطمینان دارم.
- برای کمک و همکاری تو ارزش قایلم و رابطه میان خودم و تو را مانند بزرگسال توانایی که با بچه ای نادان تمرین قدرت می کند نمی بینم. این شیوه باعث افزایش اعتماد به نفس در او می شود.

5- یادداشت کردن پیشنهادها بدون ارزیابی
 

ابتدا راه حل های کودک را یادداشت کنید. یک روش عینی برای پیدا کردن راه حل ها "روش باران ذهنی" است یعنی سعی کنیم راه حل های بچه ها را بدون هیچ قضاوت و بازداری یادداشت کنیم که در غیر این صورت جلو فکر کردن آنها را می گیریم. توجه داشت باشید تعداد راه حل ها در این مرحله بسیار مهم است و از راه حل دهم به بعد است که خلاقیت شروع می شود.
برای ارزیابی کردن راه حل ها اشتیاق نشان دهید. اگر می خواهید چرخ های خلاقیت به چرخش خود ادامه دهند به هر نظریه خوشامد بگویید هر چند نامناسب یا خنده دار باشد.

6- تصمیم گیری و انتخاب
 

با ارزیابی سود و زیان و معایب و محاسن و آثار و پیامدهای آنها با هم، تصمیم بگیرید کدام راه حل را دوست دارید و برنامه تان را برای آن عملی کنید.
- نظرت راجع به درست کردن کارت و هر شب حفظ کردن چهار لغت روی آن چیست؟
- خوب است اما به جای کارت من دوست دارم لغت ها را ضبط کنم و آنقدر تمرین کنم تا همه را حفظ کنم.
مهارت حل مساله را در مدرسه هم می شود آموزش داد. البته هر چند تعداد افراد بیشتر باشد می توان به راه حل های بهتری دست یافت زیرا تعداد راه حل ها بیشتر است. این شیوه برای مشکلات عمومی در کلاس بسیار موثر است. برای نمونه می توان این سوال را برای داشن آموزان مطرح کرد که چه روش هایی وجود دارد تا دانش آموزان موقع صحبت کردن حرف همدیگر را قطع نکنند؟
در پایان به طور خلاصه می توان گفت اگر می خواهیم در آینده فرزندان ما قادر باشند مشکلات خود را حل کنند و از ظرفیت ها و نیروی خلاق خود استفاده کنند باید از مداخله در مشکلات آنها پرهیز کنیم و در صورت کمک به او تلاش کنیم کمک های ما غیر مستقیم بوده و مراقب باشیم این کمک ها مانع فکر کردن و استقلال او نباشد و از کوچکی مسوولیت پذیری را به شیوه های متفاوت، برای نمونه با تقسیم کارها در منزل یا بیرون، به او بیاموزیم.
تعدادی از والدین تصور می کنند والدین خوب، والدینی هستند که خیلی سریع به صوالات فرزند کنجکاو خود پاسخ دهند، در صورتی که در پاسخ دادن به کودک نباید عجله کرد و باید آن را به تاخیر انداخت. ابتدا باید از آنها بپرسیم نظر خودت در این باره چیست؟ و یا او را تشویق کنیم از منابع بیرونی مانند: رجوع به افراد متخصص، کتابخانه و ... استفاده کرده و پاسخ سوال خود را پیدا کند.
منبع: موفقیت شماره 181
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان