هنر دینی در کلام رهبری

حضرت آیت اللّه خامنه ای رهبر معظم انقلاب در دیدار باصدها تن از اصحاب فرهنگ و هنر در تابستان امسال، مطالب ارزشمندی بیان فرمودند که با هم می خوانیم:

حضرت آیت اللّه خامنه ای رهبر معظم انقلاب در دیدار باصدها تن از اصحاب فرهنگ و هنر در تابستان امسال، مطالب ارزشمندی بیان فرمودند که با هم می خوانیم:

برای من فرصت باارزشی بود، نه فقط به خاطر این که حقایقی را در باب مسایل گوناگون مربوط به هنر و جامعه هنرمندان از زبان خود آن ها شنیدم؛ بلکه علاوه بر این، به خاطر این که جلسه ما نشان دهنده این است که برخلاف تصور بعضی از دوستان، فرهنگ و هنر و ادب در کشور به هیچ وجه در حاشیه قرار ندارد؛ بلکه کاملاً در متن است. نفس حضور شما در این جا، که من از آن استقبال کردم و این جلسه نسبتا طولانی ای که با هم داشتیم و مطالبی که شما بر زبان آوردید، همه تأیید کننده این حقیقت است. به هر حال خیلی خرسندم که این فرصت پیش آمد و من از این جلسه بهره بردم.

مطالبی که دوستان فرمودند که نمونه هایی بود و انسان می تواند برخی از ناگفته ها را هم در پرتواین گفته ها حدس بزند بعضی ازآن هامسایل اساسی ماست که خود من بلاشک باید در پرداختن به آن هاسهمی به عهده بگیرم؛البته بعضی هم جزو مسایل اجرایی است. خوشبختانه وزیر محترم ارشاد و همکارانشان در این جا حضور دارند و مطالب را شنیدند؛ من هم تأکید خواهم کرد که به پاره ای از مشکلات و مصایبی که در مقام اجرا مورد توجه است، بپردازند و ان شاءاللّه آن ها را حل کنند. البته سؤالات فقهی بحث راجع به مجسمه یاحدود وضوابط موسیقی محلی وغیره بحث دیگری است که فرصت خاص خود را می طلبد. آن چه که مجموعا به نظرم می رسد عرض کنم، این است که مسأله هنر و هنرمند، جزو مسایلی است که هم ظریف است، هم به شدت حساس و دقیق است و مرزهای دشواری در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بی توجه باشیم، ممکن است خطاکنیم و برخلاف آن چه که شایسته است، عمل نماییم؛ البته این مربوط به ماست. سخن درباره مرزهایی که هنرمند باید رعایت کند نیست؛ آن ماجرای دیگری است. ما که با مسأله هنر و هنرمند با این موضوع مهم در اداره کشور مواجه ایم، باید مرزها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت کنیم و براساس قضاوت عمل نماییم.

البته هر هنرمندی به تنهایی یک دنیاست؛ این خاصیت هنری است که در وجود اوست. اگر انسان فرصت می کرد تا غمگسارانه پای دل هنرمندها بنشیند، دنیای عجیب و زیبایی می دید؛ آمیخته ای از غم هاو شادی ها؛ آرزوها ونگرانی ها و آرمان ها؛ ولی متأسفانه این مجال وجود ندارد. یکی از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفید تعبیر کردند؛ بله، گوهربسیار گرانبهایی است که ارزش و گرانبهایی آن فقط بدین جهت نیست که دل ها و چشم هایی را به خود جذب می کند خیلی از چیزهایی که هنری نیست، ممکن است چشم ها و دل هایی را به خود جذب کند نه، این یک موهبت و عطیه الهی است. حقیقت هنر هر نوع هنری یک عطیه الهی است. اگر چه بروز هنر در چگونگی تبیین است. اما این، همه حقیقت هنر نیست؛ پیش از تبیین، یک ادراک و احساس هنری وجود دارد، نکته اصلی آن جاست. بعد از آن زیبایی، یک ظرافت و یک حقیقت ادراک شد، از آن هزار نکته باریک تر زمو که گاهی آدم های غیر هنرمند، نمی توانند یک نکته اش را هم درک کنند، هنرمند با همان روح هنری و با آن چراغ هنر که در درون او برافروخته شده است، ظرایف و دقایق و حقایقی را ابراز می کند؛ این می شود هنر واقعی و حقیقی، که ناشی از یک ادراک و یک بازتاب و یک تبیین است.

در واقع، هنریک موهبت الهی و یک حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعی آن کسی که این موهبت از سوی پروردگار به او داده شده است، مثل همه ثروت های دیگر، باید بار مسؤولیتی را هم برای خودش قایل باشد؛ یعنی داده های خدا همراه با انجام تکلیف هاست.این تکلیف ها لزوما همه، دینی و شرعی نیست؛ تکلیف هایی است که خیلی از آن ها از دل انسان بر می خیزد. وقتی شما چشم دارید، این نعمتی است که بعضی ها آن را ندارند؛ اما این چشم به طور طبیعی غیر از لذت ها و برخورداری هایی که به شما می دهد، تکلیفی را هم بر دوش شما می گذارد؛ «چون می بینی که نابینا و چاه است». این تکلیف به خاطر چشمی است که شما دارید. لازم نیست که دین به آدم بگوید، یا یک آیه قرآن درباره اش نازل شده باشد؛ این رادل شما می فهمد. یا هیچ کس در دنیا نیست که ثروتمندی را ولو آن برخورداری، با کد یمین و عرق جبین خودش به دست آمده باشد ملامت نکند، هنگامی که ببیند او نسبت به مستمندان، بی خیال و بی تفاوت و طعنه زن است؛ در حالی که آن ثروتمند ممکن است به شما بگوید خودم این ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمی پذیرید.

وقتی ثروت و موهبت و دستاوردی وجود دارد، در قبال آن تکلیفی هم خواهد بود.

البته هنراز آن چیزهایی نیست که یکسره با کد یمین و عرق جبین به دست آمده باشد. تا قریحه و استعداد هنری در شما نباشد، هر قدر هم که زحمت بکشید، باز همچنان در آن خم اول باقی خواهید ماند. آن قریحه، کار و دستاورد شما نیست؛ آن را به شما داده اند. خدا همه نعمت ها را به انسان می دهد؛ هر چند مجرای آن، جامعه و پدر و مادر و محیط و چیزهای دیگر است. شما زحمت کشیده اید، اما فرصت و همت زحمت کشیدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستید در وجود خودتان هنر را به اعتلا برسانید.

بعضی ها می گویند در هنرِ متعهد، کلمه اول با کلمه دوم تناقض دارد.

هنر، یعنی آن چیزی که مبتنی بر تخیل آزاد انسان است و متعهد، یعنی زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم می سازند! این یک تصور است؛ قبل از هنرمند بودن او، به انسان بودن اوبر می گردد. بالاخره یک هنرمند قبل از این که یک هنرمند باشد،یک انسان است؛ انسان که نمی تواندمسؤول نباشد. اولین مسؤولیت انسان در مقابل انسان هاست. اگر چه انسان در مقابل طبیعت و زمین وآسمان هم تعهد دارد، اما مسؤولیت بزرگ او در قبال انسان هاست. درعین حال هنرمند به خاطر ویژگی بسیار ممتازش، تعهدجداگانه ای غیر از آن بیانی که قبلاً گفتم، دارد.

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قالب مضمون تعهد دارد. کسی که قریحه هنری دارد، نباید به سطح پایین اکتفاکند؛ این یک تعهد است. هنرمند تنبل و بی تلاش، هنرمندی که برای تعالی کار هنری خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمی کند، در حقیقت به مسؤولیت هنری خودش در قبال قالب، عمل نکرده است. هنرمند باید دایم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایی برسد که بیش از آن نمی تواندتلاش کند بحثی نیست اما تا آن جایی که می تواند،باید برای اعتلای قالب هنری تلاش کند؛ این تعهد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسؤولیت البته این شور و عشق هم مسؤولیت است، آن هم یک دست قوی است که انسان را وادار به کاری می کند و نمی گذارد که احساس تنبلی و تن آسایی، او را از کار باز بدارد به دست نمی آید.

علاوه بر این، تعهد در قبال مضمون است. ما چه می خواهیم ارائه بدهیم؟

اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است.

نمی شود هر چیزی را به مخاطب داد، فقط به صرف این که اونشسته است و دارد به حرف های ما گوش می دهد، باید ببینیم به او چه می خواهیم بدهیم. البته بحث این که ما وارد کدام دسته بندی سیاسی بشویم یا نشویم این حرف هایی که بعضی از دوستان می زنند مسایلی است که شما باید از این ها عبور کرده باشید؛ این ها محل کلام نیست؛ محل کلام؛ اخلاق و فضیلت است. من مطلبی را به گمانم از قول رومن رولان خواندم که گفته بود در یک کار هنری، یک درصد هنر، نود و نه درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقی نیست. اگر از من سؤال کنند، من می گویم صد در صد هنر و صد در صد اخلاق؛ این ها با هم منافات ندارند.

باید صد در صد کار را با خلاقیت هنری ارائه داد و صد در صد آن را از مضمون عالی و تعالی بخش و پیشبرنده و فضیلت ساز پر کرد و انباشت. آن چیزی که دغدغه برخی آدم های دلسوز در زمینه مسایل هنری است، این است که ما به بهانه آزادی تخیل یا آزادی هنری، فضیلت سوزی و هتک اخلاق نکنیم؛ این بسیار مهم است. بنابراین هنر متعهد یک واژه درست است.

هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ این که هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هر چه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، می تواند به آن درک ظریف هنری کیفیت بیشتری بدهد.

حافظ شیرازی صرفا یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد؛ این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمی آید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقع هم نیست که این چنین باشد. این در مورد همه رشته های هنری صادق است. شما از معماری بگیرید تا نقاشی و طراحی و مجسمه سازی و تا کارهای سینما و تئاتر و شعر و موسیقی و بقیه رشته های هنری، همین معنا در آن ها وجود دارد. یک وقت شما معماری را می بینید که اندیشه ای دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لخت و بی هویت است و متکی به فکری نیست؛ این ها اگر بخواهند بنایی را ایجاد کنند، دو گونه طراحی می کنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدم این طوری بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر به کلی متفاوت خواهد بود. به هر حال این تعهد، لازم است.

هنر ملتزم و متعهد، یک حقیقت است؛ ما باید به آن اقرار کنیم؛ نمی توان رها و یله و بی هوا و با انگیزه های روز به روز و احیانا پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجی که در هنرمند وجود دارد هنرمند بهجت ویژه ای دارد که با شادی های معمولی فرق دارد و در غیر هنرمند اصلاً دیده نمی شود در صورتی حقیقتا به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزی دارد می رود و چه کار می خواهد بکند، تا با هنرمندی خودش احساس رضایت و بهجت کند که دارد آن کار را انجام می دهد، در این صورت باید اخلاق انسانی، فضیلت ها و معارف والای دینی و الهی مورد توجه باشند.

نکته دیگری که آن را یادداشت کرده ام و در بیانات آقایان هم مطرح شده بود، بحث هنردینی است. من می خواهم این را عرض کنم که هنردینی به هیچ وجه به معنای قشریگری و تظاهرریاکارانه دینی نیست و این هنر لزوما با واژگان دینی به وجود نمی آید. چه بسا هنری صد در صد دینی باشد، اما در آن از واژگان عرفی و غیر دینی استفاده شده باشد. نباید تصور کرد که هنردینی آن است که بتواند معارفی را که همه ادیان و بیش از همه، دین مبین اسلام به نشر این حقایق نثار شده است، نشر بدهد، جاودانه کند و در ذهن ها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینی است؛ این ها حقایقی است که همه پیامبران الهی برای آوردن آن ها به میان زندگی بشر، بارهای سنگینی را تحمل کردند. نمی شود ما این جا بنشینیم و تلاش های زبده ترین انسان های عالم را که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند تخطئه کنیم، نسبت به آن بی تفاوت بگذریم. هنر دینی این معارف را منتشر می کند؛ هنر دینی عدالت را در جامعه به صورت یک ارزشی معرفی می کند؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیه ای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومی ندارد که در محاوره سینمایی یا در تئاتر، نام و یا شکلی که نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتما دینی باشد؛ نه، شما می توانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهای نمایشی بیاورید، در این صورت به هنر دینی توجه کرده اید.

آن چیزی که در هنردینی به شدت موردتوجه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را بازیافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حرکات جهانی غرق و گم بودیم؛ انقلاب، ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت می تواند در اساسی ترین مسایل جهانی، سخن موضعی داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان و قلدرهای عالم چه می خواهند، ابراز کند و پای آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بین الملل به این چیزهاست، نه به دنباله روی کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی. برای یک ملت، «بله قربان»گوی دولت های گردن کلفت تر و قوی تر و ثروتمندتر بودن ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد، این به برکت اسلام به ما رسید. الان هم با قدرت تمام، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنه جهانی به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسایل گوناگون صاحب ایده اند، مطرحند. در عین حال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائما از کنار این معنا بساییم یا آن را به انواع حرف ها و لجن ها آغشته کنیم؛ این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار بگیرد.

هنر دینی را نباید با هنر قشری و تحجرگرا و به تعبیر دوستمان، پیروی از روش های فلان مجموعه جاهل و نادان اشتباه کرد. بیخود به خودتان تهمت نزنید. هنر دینی عبارت است از هنری که بتواند مجسم کننده و ارائه کننده آرمان های دین اسلام باشد. این آرمان ها همان چیزهایی است که سعادت انسان، حقوق معنوی انسان، اعتلای انسان، تقوا و پرهیزگاری انسان و عدالت جامعه انسانی را تأمین می کند.

البته هیچ الزام و اجباری وجود ندارد که این گونه عمل بشود یا نشود. کسانی که با نظرات من در این زمینه ها آشنا هستند، می دانند که بنده معتقد نیستم که هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حکم و این طور چیزها درست می شود، این از آن چیزهایی است که با حکم درست نمی شود، باید انگیزه وجود داشته باشد، هر چند انگیزه های ناپاک هم وجود دارد.

البته آن چه که من عرض می کنم، نظرات خودم است، به معنای این نیست که اگر وزارت ارشاد در زمینه ای بخشنامه ای صادر کرد، به آن توجهی نشود.

مقوله دیگری که من مختصرا آن را عرض می کنم، هنر انقلابی است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینه هنر است؛ توقع زیادی هم نیست. ملتی در یک دفاع هشت ساله با همه وجود در میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداکاری در راه ارزشی که برای آن ها وجود داشت، استقبال کردند البته عمدتا به خاطر دین رفتند، هر چند ممکن است عده ای هم برای دفاع از میهن و مرزهای کشور دست به فداکاری زده باشند مادران و پدران و همسران و فرزندان و کسانی که پشت جبهه تلاش می کردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدس رامرور کنید، ببینید برای یک نگاه هنرمندانه به حالت و کیفیت یک جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا می کنید؟ شما در عالی ترین آثار دراماتیک دنیا، آن جایی که به فداکاری یک انسان برخورد می کنید، او راتحسین و ستایش می کنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی مثلاً ژاندارک یا سرباز فداکار فلان کشور را برای شما به تصویر می کشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمی توانید کار او را تحسین نکنید. هزاران حادثه به مراتب با ارزش تر و بزرگتر از آن چه که در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد؛ آیا این زیبایی نیست؟ هنر می تواند از کنار این قضیه بی تفاوت بگذرد؟ توقع انقلاب این است و توقع زیاده خواهانه ای نیست. می گویند چرا زیبایی دیده نمی شود! کسی که به این مقوله بی اعتناست، نمی خواهد این زیبایی را ببیند؟

عزیزان من! عده ای از شما با تاریخ به خوبی آشنا هستید؛ من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطر سطر ورقهای تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مکرر در مکرر خوانده ام. ما حقیقتا یکی از گرفتارترین ملت ها در پنجه گردن کلفتی و قلدری قدرت های جهانی بوده ایم. بنده در باب شبه قاره هند مطالعات مفصلی داشته ام و کتابی هم در این زمینه نوشته ام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قاره مقایسه می کنم، می بینم با این که آن جا استعمار مستقیم انگلیسی ها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یک کشور از ناحیه قدرت های اهریمنی دنیا، وضع ما از آن ها بدتر بود. آن ها از طرف نیروهای خودی و میهنی خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند؛ یک مشت انگلیسی به آن کشور وارد شده بودند. خودی های آن ها عبارت بودند از گاندی و نهرو و مولانا محمدعلی و مولانا شوکت علی و جناح و غیره. آن ها با انگلیسی ها جنگیدند و خیلی هم زجر کشیدند؛ اما وضع ما این گونه نبود. انگلیسی ها رضاخان را به عنوان یک عامل دست نشانده سر کار آوردند تا کار مورد نظر آن ها را انجام دهد. در این حرف ها جای انکار نیست؛ حرفی نیست که من بزنم؛ این حرف جزو واضحات تاریخ است؛ هم گزارشگران نوشته اند و هم اسنادی که بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل می خواندم که در جلسه ای که سیدضیاء و رضاخان و مأموران انگلیسی بودند، رضاخان گفته بود که من سیاست سرم نمی شود و وارد نیستم؛ هر چه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم. همین طور هم بود؛ اما لحظه ای که احساس کردند یک ذره حالت گوش به فرمانی اش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلکه به سمت آلمان هیتلری پیدا کرده است طبیعتا وقتی رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان می آید و لذت می برد او را کنار زدند و پسرش را سر کار آوردند. این ها جزو واقعیات کشور است.

کشور ایران با همه این خصوصیات فرهنگی عمیقی که شما می گویید و راست هم می گویید و من هم به همین ها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال کسانی برما حکومت کردند که آورنده آن ها، نه این که مانبودیم چون درایران حکومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت بلکه دلاوری خودشان هم نبود. ای کاش اگر دیکتاتور بودند، اقلاً مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آقا محمدخان با حیله گری خودشان سر کار آمده بودند؛ اما این طور نبود؛ دیگران آمدند و این ها را بر این ملت مسلط کردند و تمام منابع مادی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنج ها و محنت های بسیاری، حرکت عظیمی در مقابل این پدیده شوم اتفاق افتاد و توانست با فداکردن جان ها و با عریان کردن سینه ها در مقابل دشنه دشمن قدار، به جایی برسد؛ این زیبا نیست؟ هنر چگونه می تواند از کنار این ها بی تفاوت بگذرد؟ این توقع انقلاب است. هنر انقلابی که ما از اول انقلاب همین طور گفتیم و آن را درخواست کردیم، این است. آیا این، توقع زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشته های هنریِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ این ها چیزهای لازمی است.

توقع انقلاب از هنر و هنرمند، یک توقع زورگویانه و زیاده خواهانه نیست؛ مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. هنر آن است که زیبایی ها را درک کند. این زیبایی ها لزوما گل و بلبل نیست؛ گاهی اوقات، انداختن یک نفر در آتش و تحمل آن، زیباتر از هر گل و بلبلی است. هنرمند باید این را ببیند، درک کند و آن را با زبان هنر تبیین نماید.

البته من انکار نمی کنم که بعد از انقلاب در زمینه هنر دینی تا آن جایی که بنده مجال دارم و درک می کنم؛ چیزهایی هم وجود دارد که ما به عنوان یک مستمع شاید درست نمی فهمیم آثار با ارزشی درست شده است که من از کسانی که در این زمینه ها کار کردند، از اعماق دل سپاسگزاری می کنم؛ چه بازیگرهایی که نقش های عالی را، عالی بازی کردند؛ چه آن هایی که کارگردانی کردند؛ چه آن هایی که متن فیلمنامه ها را نوشتند؛ چه بقیه دست اندرکارانی که در زمینه های گوناگون کارهای هنری واقعا وارد بودند. در نقاشی، خطاطی، طراحی و غیره کارهای باارزشی شده که به هیچ وجه روا نیست انسان آن ها را نادیده بگیرد؛ ولی انتظاری که عرض کردم، همیشه بوده، الان هم وجود دارد.

چند جمله ای هم در خصوص هنر و سیاست عرض کنم. این دوست عزیز که مثل فرزندماست می گوید من نه می خواهم در این جناح باشم، نه در آن جناح؛ اما از سر من دست برنمی دارند! همیشه توصیه من به هنرمندها و کسانی که با کار هنری سر و کار دارند، این است که این ها را به بازی هایی خطی و سیاسی نکشانید؛ بحث حالا هم نیست؛ از زمانی که بنده رییس جمهور بودم، هر گاه با وزرای ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه می شدم، این نکته را می گفتم؛ توصیه های خاصی هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم که همه در این جهت بوده که نگذارید خطوط سیاسی و جناح های سیاسی و شبه حزب ها بیایند و وارد این مقوله شوند و آن را قبضه کنند؛ زیرا در این صورت همه چیز تباه خواهد شد. اما اشتباه نکنید؛ آن جایی که پای حفظ ارزش ها و تداوم بخشیدن به آن هاست، یا صحبت از استحاله ارزش هاست، یک خط کشی وجود دارد؛ شما نمی توانید بگویید من نه این طرف هستم، نه آن طرف، مگر می شود؟ این می شود بی هویتی. مگر می شود آدم به یک ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ یک ارزشی را، هم پاس دارد، هم ندارد؟ این جا آدم باید موضع انتخاب کند و پای آن بایستد. البته من هیچ نفی نمی کنم؛ ممکن است کسی اشتباه کند؛ در این صورت انسان خطا را جبران می کند؛ کمااین که در مواردی به بعضی از دوستانی که آثار خودشان را به من ارائه کردند یا از طریق دیگری من آن آثار را دیدم و به نظرات نقادانه ای رسیدم چه در بازی ها، چه در محاوره ها و به قول شما دیالوگ ها، چه در برخی از صحنه پردازی ها به آن ها گفتم. البته بعضی اصلاح کردند، بعضی هم اصلاح نکردند. ما از آن هایی که اصلاح کردند، تشکر کردیم؛ اما از آن هایی که اصلاح نکردند، هیچ وقت گله نکردیم که چرا اصلاح نکردید؛ چه برسد بالاتر از گله. به هر حال در این جا حدودی وجود دارد؛ مگر می شود نسبت به این حدود بی تفاوت بود؟ همان طور که در ابتدا گفتم، نمی شود نسبت به ارزش ها بی تفاوت بود؛ این را نباید به حساب خط و جناح سیاسی الف و ب گذاشت. من در زمان ریاست جمهوری در یک سخنرانی که هر دو جناح حضور داشتند، گفتم شما مثل دو قبیله اید قبیله الف، قبیله ب دعواهای شما قبیله ای است. حالا همان قبیله گرایی البته با شکلهای بدش ادامه پیدا کرده که جای صحبتش این جا نیست؛ من با خود آن ها در میان می گذارم و می گویم.

اما یک نکته وجود دارد و آن این است که ببینید عزیزان من! سیاست در دنیای امروز از هنر استفاده ناشایسته می کند. اگر بگوییم نمی کند، دلیل بی اطلاعی است. نه فقط امروز استفاده می کند، بلکه از سابق استفاده می کرده است. چند روز پیش سندی از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امریکا درباره جریان کودتای 28 مرداد را ترجمه کرده و برای من آوردند. البته به هنگام وقوع این حادثه، سن من زیاد نبود چهارده، پانزده سال داشتم چیزهای اندکی یادم هست؛ اما از زبان ها، خیلی شنیده ام و در آثار هم زیاد خوانده ام؛ ولی به این تفصیل هیچ جا وجود ندارد. آن هایی که خودشان دست اندرکار این جریان بودند، این اسناد را نوشتند و برای وزارت خارجه و سازمان سیا فرستادند. این اسناد متعلق به امریکایی هاست. البته عملیات بین امریکایی ها و انگلیسی ها مشترک بوده که در این گزارش کاملاً منعکس شده است. آن بخش مورد توجه من این است: «کیم روزولت» می گوید: وقتی ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پر از مقاله هایی که نوشته شده بود و باید ترجمه می شد و در روزنامه ها چاپ می گردید، و نیز کاریکاتورهایی را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سی.آی.ای امریکا برای ساقط کردن حکومتی که با آن ها ناسازگار بود و منافع آن ها را تأمین نمی کرد؛ حکومتی که به آراء مردم متکی بود بر خلاف همه حکومت های دوران پهلوی، این یک حکومت ملی بود که قانونی و با آراء مردم سر کار آمده بود تحت عنوان این که ممکن است پشت پرده آهنین شوروی برود، از همه ابزارها از جمله از ابزار هنر علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستی که هم به درد این ها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار بگیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهای آماده را آورده بودند. در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنری سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! اتفاقا دو، سه سال پیش نیز ایتالیایی ها کتابی نوشتند که به فارسی هم ترجمه شده است؛ آن جا هم به وجود بخش هنری سازمان سیا و فعالیت های گوناگونش اشاره شده است. سیاست، این گونه دارد از هنر استفاده می کند؛ شما در این جا می خواهید چه کار کنید؟ اگر همه سیاستمداران و مستکبران و قلدران و صاحب اختیاران دنیا می آمدند در مقابل کتاب مقدس خودشان قسم جلاله می خوردند که از سیاست استفاده نکنند، می شد آدم نسبتا خیال راحتی پیدا کند و بگوید خیلی خوب، الحمدلله، هنر خلاص شد؛ اما آن ها دارند از هنر استفاده می کنند. شما می خواهید چه کار کنید؟

آیا شما می خواهید در مقابله با مطامعی که آن ها به وسیله هنر به آن می رسند، از این ابزار بهره نبرید؟ این خردمندانه است؟ نه، این خردمندانه نیست.

شما این را بدانید که تا این تاریخ، هیچ حکومتی مثل حکومت فعلی ایران، در این سرزمین نبوده که به رأی و خواست و عاطفه مردم متکی باشد؛ من این را به طور یقینی می گویم و آن را ثابت می کنم. البته حکومت هایی بوده اند که ستایش کننده داشته اند؛ اما ستایش کردن، یک حرف است؛ ایمان و باور و عاطفه مردم در اختیار یک حکومت بودن، یک حرف دیگر است؛ این متعلق به جمهوری اسلامی است؛ این به برکت انقلاب و تکیه به مردم است؛ الان هم همین طور است، این را بنده با افتخار تمام عرض می کنم.

در این جا اقبال مردم، با فرعونیت و احساس خود برتربینی زمامداران همراه نشده است. بنده که الان دارم با شما حرف می زنم، یک سر سوزن در خودم احساس کبریایی ندارم الحمدلله رب العالمین سایر مسؤولان کشور هم این گونه اند؛ رییس جمهور هم ندارد، رییس مجلس هم ندارد، رییس قوه قضائیه هم ندارد؛ اصلاً و ابدا چنین چیزی وجود ندارد. مسؤولان ما می دانند که امانت خدا در دست آن هاست، امروز چند صباحی وجود دارد، اما فردا نیست.

مسؤولان بر عهده خودشان وظایفی قایلند؛ این مربوط به این کشور است.

این نظامی که مردمی و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، یک گناه بزرگ و نابخشودنی دارد و آن این است که تسلیم خواست هایی که تأمین کننده منافع قدرت های بزرگ در این منطقه است، نمی شود. این که می گویم تسلیم منافع آن ها نمی شود، حرفی است که آن ها به صراحت آن را می گویند شما می بینید که امریکا مثلاً در خلیج فارس یا در فلان نقطه نیرو مستقر می کند؛ اگر گفته شود چرا این کار را می کنی، می گوید منافع من در گرو این کار است! یعنی منافع او با چند هزار کیلومتر فاصله باید در خلیج فارس تأمین شود؛ ولو منافع آن کشوری که در همین منطقه زندگی می کند، تأمین نشود! این ها در هر کشوری هر اقدامی می کنند. به خاطر این است که آن منافع فرامرزی باید تأمین شود.

جرم جمهوری اسلامی این است که برخلاف همه کشورهای دنیا، زیر بار این منافع نمی رود و آن ها را تأمین نمی کند؛ می گوید می خواهم منافع خودم را تأمین کنم، به منافع شما هم کاری ندارم این که گفته می شود جمهوری اسلامی سر جنگ دارد، این طور نیست؛ امریکا با ما وضع قابل جنگی ندارد؛ ما یک طور دیگریم، آن ها یک طور دیگرند. ما بنای جنگیدن با امریکا را نداشتیم؛ هیچ وقت هم چنین چیزی را نگفتیم؛ ولی ما بنای تسلیم شدن نداریم و می گوییم با هیچ قیمتی در مقابل شما تسلیم نمی شویم؛ این جرم جمهوری اسلامی است. در زمینه مسایل گوناگون و قضیه فلسطین و غیره هم همین طور است. به جرم تسلیم نشدن یک ملت در مقابل تمایل مستکبرانه قدرت های جهانی، این ملت محکوم می شود که با همه ابزارها از جمله ابزار هنری با او به شدت مبارزه شود. همان طوری که عرض کردم سازمان سیا بخش هنری دارد و فیلم هایی که بعد از انقلاب، علیه ما و علیه شیعه و اسلام درست کردند، بسیار زیاد است. شما که یک فیلمساز و سینماگر و بازیگر سینما و تئاتر و موسیقیدان و آهنگساز ایرانی هستید و این واقعیت و مظلومیت را ادراک می کنید، تکلیفتان چیست؟ آیا هیچ تکلیف مردمی وجود ندارد؟

من شنیده ام که در قضایای جنگ جهانی در روسیه، شور علی اف آهنگ معروفی است که البته من نه آهنگش را شنیده ام، نه درست می دانم چیست؛ آقایان می دانند در تهییج مردم برای وارد شدن به میدان جنگ، بیشترین تأثیر را داشت؛ یعنی در خدمت اهداف مردمی قرار گرفت. به طور طبیعی این توقع از هنرمند هر کشوری وجود دارد؛ بنابراین چه طور می تواند نسبت به این قضیه بی تفاوت بماند؛ در حالی که دشمن دارد از ابزار هنر استفاده می کند؟

این نکته را هم به شما بگویم؛ این حرف هایی که گاهی آدم می شنود که در دنیا، ما را به خشونت طلبی متهم می کنند، ما الان باید چه کنیم، حرف هایی نیست که آدم های هوشمند و زیرک آن را بپذیرند یا بر زبان جاری کنند. برای از رو بردن یک ملت، بهترین راه این است که با انبوه تبلیغات متراکم او را از میدان خارج کنند، دائما او را متهم کنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ این یک شیوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم می کنند؛ چه کسانی این کار را می کنند؟

یکی، دو سال پیش، یکی از رؤسای کشورهای اروپایی به این جا آمده بود. می دانید که در دیدارهای بین المللی سطوح بالا، خیلی از حرف ها، کلیات و نوعا تعارف آمیز و ایده پراکنی است. او راجع به صلح صحبت کرد که بله، ما طرفدار صلح هستیم. من خارج از پرتکلهای معمولی این گونه ملاقات ها، حالت طلبگی به خودم گرفتم و گفتم شما اروپایی ها جنگ را به راه می اندازید. خودتان هم دم از صلح می زنید! بزرگترین جنگ های تاریخ بشر را شما اروپایی ها به راه انداختید و آن همه آدم کشته شدند. ما که این طرف دنیا بودیم، باد جنگِ شما این همه به ما خسارت وارد کرد، حالا هم آمده اید و دم از صلح می زنید! «خودگویی و خودخندی، خودمرد هنرمندی». گفتم ما مشکلی به نام جنگ نداریم. هیچکدام از کشورهای اسلامی، طالب جنگ نیستند. شما از جنگ حرف می زنید، خودتان هم می آیید شعار صلح می دهید! آن ها این همه سلاح تولید می کنند و به همه دنیا می دهند. بنابراین حقیقت قضیه این است که خود آن ها بیشترین خشونت را مرتکب می شوند. از تروریسم صحبت می کنند؛ ولی مرادشان این است که چرا جمهوری اسلامی از مبارزان فلسطینی ای که از وطن خودشان دفاع می کنند، حمایت می کند. از نظر رسانه های جهانی، حمایت از تروریسم، یعنی حمایت از مبارزان فلسطینی! خراب کردن خانه فلسطینی روی سرش توسط تانک اسراییلی و کشتن بچه چند ماهه، تروریسم نیست، اما وقتی نظامی خشن جنایتکاری در حادثه کشته می شود، در مطبوعات خودشان عکس زنش را جدا، عکس بچه اش را جدا، در حال گریه کردن و شیون زدن و عکس خاک سپاری اش را جدا منتشر می کنند؛ برای این که نشان دهند این طرف دارد خشونت می ورزد! این ها کارهای تبلیغاتی ای است که دارند می کنند. غرض این است که به هنر و سیاست باید قدری عمیق تر نگاه کنیم؛ نمی شود ساده اندیشی کرد.

امیدوارم که ارزش هنر در همان جایگاه حقیقی خودش، اول، مورد توجه خود اهل هنر قرار بگیرد و آن ها به ارزش محموله با ارزشی که در وجود آن هاست، توجه کنند و آن را احترام نمایند؛ احترام کردنش هم به این است که آن را در جای شایسته ای خرج کنند. امام سجاد علیه السلام در حدیثی می فرمایند: «جان و وجود انسانی تو ارزشمندترین چیزهاست؛ هیچ چیزی جز بهشت موعود خدا نمی تواند بهای این جان قرار بگیرد! این را به غیر بهشت خدا ندهید». هنر، بخشی از آن فاخرترین و ارزشمندترین قسمت های جان انسانی است؛ باید برای این، ارزش قایل شد و آن را برای خدا خرج کرد البته وقتی می گوییم برای خدا خرج کنید، فورا ذهن به طرف همان حالت قشریگری و ریاکاری نرود.

مسأله اقتصاد در هنر، مسأله مهمی است؛ نکته ای است که به دستگاه های اجرایی مربوط می شود و من بخصوص تکیه می کنم بر این که دوستان وزارت ارشاد به آن توجه کنند. راست می گویند هم فیلمسازها، هم بقیه بخش های هنری علاوه بر این که وضع خود هنرمندها از لحاظ زندگی، خیلی ممتاز نیست و در خیلی جاها در حد قابل قبولی نیست؛ آن کسانی هم که در رشته های هنری سرمایه گذاری می کنند، غالبا وقتی به چیزهایی پابند هستند، نمی توانند بازده مالی داشته باشند؛ یقینا باید به این ها کمک شود، اگر کمک نشد، به سمت هر چیزی که بتواند پول را به سمت آن ها بیاورد و آن ها را تأمین کند به قول اصحاب سینما، «گیشه گرایی» می روند، که طبعا این هم در همه وقت، چیز خوبی نیست. گرایش به مسایل جنسی و شهواتی و امثال این ها در سینما، یک مقدار عاملش همین است. می خواهند فیلم جاذبه پیدا کند. لذا یک مشت افراد بخصوصی را جمع می کنند؛ متأسفانه این عیب بزرگی است که در خیلی از فیلم های ما دیده می شود. آن نمونه هایی که دوستان گفتند، اصلاً قابل قبول نیست؛ کاملاً مردود است. البته این چند فیلمی که آقایان به آن اشاره کردند، من هیچ کدام را ندیده ام. بحث سانسور نیست. بحث این است که ما نباید به ذهن و دل جوان چیزی را بدهیم که او را به سمت گناه و فساد می لغزاند؛ این غیر از آزاد گذاشتن فکر برای انتخاب در مسأله ای است. شما می دانید که مسایل احساساتی به کسی فرصت انتخاب نمی دهد؛ انسان را به سمتی می کشاند، بدون این که قدرت انتخاب داشته باشد! این ها را نمی پسندم. انسان در خیلی از فیلم ها و کارهای نمایشی مشاهده می کند که برای جلوه دادن به کار، از جاذبه های جنسی استفاده می کنند، در موسیقی یک طور دیگر! در بعضی از هنرهای دیگر طور دیگر باید به گونه ای باشد که هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون این اجباری که گفتم اجبار به سمت مشتری طلبی عرضه کند تا هنر، صحیح و کامل از آب در بیاید.

امیدواریم که ان شاءاللّه، هم من و هم همه مسؤولان و هم شما هنرمندان عزیزی که در این جا تشریف دارید، مشمول هدایت و رحمت الهی باشیم و دست کمک خداوند ما را پشتیبانی و یاری کند. من دوباره از شما دوستان عزیز و برادران و خواهرانی که زحمت کشیدید و به این جا آمدید، تشکر می کنم. این فرصت مغتنم را به من دادید که از نزدیک با شما مواجه شوم و اگر چه محدود و کم، اما از نظرات برخی از شما استفاده کنم من احترام و ستایش خودم را نسبت به کسانی که در عرصه هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهدانه بذل تلاش و همت می کنند، عرض می کنم و از آن ها تشکر می کنم و همچنین از کسانی که کارهای درخشان و با ارزشی ارائه کرده اند چه پیشکسوت های با ارزش ما، چه جوانهای نوبالیده ما سپاسگزارم؛ ان شاءاللّه همه شما موفق و مؤید باشید. از برادران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همه که این فرصت را تدارک کردند، صمیمانه متشکرم

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان