ماهان شبکه ایرانیان

علامه طباطبایی سرور اهل صفا(۳)

سیری در اندیشه های عرفانی علامه طباطبایی «قدس سره »

قسمت سوم

سیری در اندیشه های عرفانی علامه طباطبایی «قدس سره »

اهل تزکیه یا فرقه خدعه

در واقع علامه طباطبایی از آن دسته عرفا حمایت می کند و خود نیز در سلک آنان قرار می گیرد که دارای معرفت الله و متخلق به اخلاق الله بوده و با تهذیب نفس، ریاضات و مجاهدات و تزکیه روح و پاک ساختن دل از عشق و محبت ماسوی الله به کمالاتی معنوی نائل شده و ضمن خلق نیکو، علم و عمل خالص و ذکر و فکر در اسماء واوصاف الهی و ترک شهوت حیوانی و فضولات دنیوی به موعظه، هدایت و تربیت جامعه انسانی پرداخته و افراد مشتاق حق را راهنما هستند; از فقیران و درماندگان دستگیری کرده مظلومان را یاری نموده; گمراهان را به سرمنزل مقصود رسانیده و ه حقیقت شاگردان عالی مدرسه انبیاء و مکتب اهل بیت هستند و مضامین قرآنی و روایی را زیربنای تلاش های فکری، علمی و اخلاقی خود می دانند.

اما ایشان با آن دسته از صوفیانی که مدعی دروغین مقام ولایتند و خود را به هوای نفس و حب ریاست و خرقه بازی و سالوسی و ریا و دکان داری و فریب دادن مردمان ساده لوح و امور موهوم و تخیلات مشغول کرده اند نه تنها مخالف است، بلکه انزجار وتنفری شدید از این دسته داشته و معتقد است چنین افرادی با افسون و فریب جمعی رابه نام درویش و فقیر به گرد خود جمع کرده و دکانی از اخبار عرفانی و حکایت های اغراق آمیز مشایخ صوفی را به نام کرامت برای آنان باز می گویند و به قول مولوی حرف مردان خدا را دزیده تا متاعی برای دکان خود تدارک ببینند:

چند دزدی حرف مردان خدا تا فروشی و ستانی، مرحبا

چنین صوفیانی در مریدان خودهیچ تاثیر کمال نفس و صفای روح و خداشناسی و خداپرستی و تقوی نداشته، بلکه به خودپسندی و نخوت آنان افزوده و مردم را از فطرت خداشناسی و گرایش های عالی انسانی و شوق ذاتی معرفت الله خارج کرده به وادی ضلالت و راه ریا و سمعت کشند.

شمس الدین محمد اسیری لاهیجی چه خوب اینان را وصف کرده است:

آن که میلش سوی لهوست و سماع وجد و حالاتش نباشد جز خداع لاف فقر اندر جهان انداخته رهبر و رهزن زهم نشناخته صد فسون و مکر دارد در درون مخلص و صادق نماید از برون رهزنی چون نام خود ره بین کند عامیان را در هلاکت افکند گوید او که من قلا و وزرهم وز منازل های این ره آگهم هر که باور کرد آن مکر و دروغ ماند از نور ولایت بی فروغ گم شد و هرگز به منزل ره نبرد در بیابان هلاکت زار مرد کرده ای نفس و هوی را پیشوا لاجرم بویی نیابی از خدا نور عرفان در دل و جانت نتافت تو همی گویی چو من عارف که یافت نیستت از عارفان شرم و حیا دعوی عرفان و تلبیس و هوی وای آن طالب که در دامش فتاد هر چه بودش نقد او بر باد داد (1)

علامه طباطبایی که از جهت سیر باطنی در مدارج و معارج عوالم غیب و ملکوت و وصول به درجات مقربین و صدیقین نامور بود، از جهت شرع، فقیهی متشرع به شمار می رفت و دررعایت سنن و آداب به تمام معنی بذل توجه داشت و حتی از به جا آوردن کوچک ترین مستحبات دریغ نمی نمود و به آورندگان شرع مبین به دیده تعظیم و تجلیل می نگریست، سبت به برخی صوفیه که به شرع مقدس آن طور که باید و شاید اهمیت نمی دادند معترض و از آنان انتقاد می کرد و روش آنان را مقرون به خطا و غیر مصیب به سر منزل مقصود می دانست. از آن طرف نسبت به برخی متنسکین که به عنوان شرع و حمایت از دین و ترویج شرع مبین، علمای ربانی را که با مراقبه و محاسبه سر و کار داشته و ازطریق تزکیه و عبادت به کمالاتی معنوی رسیده بودند، مذمت می کردند، و چنین تفکری را ناشی از تعصب بی جا و خشک می پنداشت که روح شریعت از آن بیزار بود. (2) به نظرعلامه بدگویی از چنین انسان هایی که به طریق کشف و شهود خدا را شناخته اند و به حالات معنوی رسیده اند یک نوع جمود فکری بوده و با سیره اهل بیت عصمت و طهارت(ع)در تباین می باشد.

علامه مجلسی صاحب کتاب گران سنگ «بحارالانوار» با صوفیه میانه خوبی ندارد وبا صوفیان زمان خود مبارزه بی امانی را انجام داد و حتی برخی را نفی بلد کرد وراه ایشان را بدعت دانست و اظهار داشت اینان عقاید حقه را تحریف کرده و درنوامیس شرعیه تصرف می کنند (3) و در رد تصوف و عقایدشان رساله ای نگاشت. (4) علامه طباطبایی به هنگام تعلیقه نویسی بر «بحارالانوار» (5) ، با آن که مقام علمی بسیاروالا و برجسته ای برای علامه مجلسی قائل است، مخالفت ایشان را با درک های ذوقی وعرفانی مورد نقد قرار داده و این راه را به عنوان یکی از سه راه دست یابی به اندیشه دینی دانسته است.

در هفتمین کنگره سالانه بزرگداشت و بررسی آثار و افکار علامه طباطبایی که درتاریخ 23 آبان 1371 در تالار وحدت دانشگاه تبریز گشایش و به مدت سه روز ادامه داشت آیه الله ملکوتی ضمن ابراز تاسف از این که اشخاصی نگذاشتند تعلیقات علامه طباطبایی بر بحارالانوار ادامه یابد، از مخالفت علامه مجلسی با عرفان دفاع کرد و گفت باید ببینیم مجلسی در چه شرایطی با این مسائل مخالفت کرده است. دروقتی که پادشاه عثمانی سلطان صفوی را بچه درویش خطاب می کرد و ایرانیان متهم به صوفی گری و درویش مسلکی بوده اند. البته این اظهارات خود نیاز به بررسی دقیق تری دارد و باید افزود که علامه مجلسی همان صوفیانی را مذمت کرده که علامه طباطبایی از آنها نفرت داشته و ما بدان ها اشاره کردیم و این محدث عصر صفوی خود در منابع خویش برخی مضامین عرفانی را آورده و در همان رساله ای که بر ضد صوفیان نگاشته مطالبی را در سیر و سلوک با الهام و مستفاد از روایات آورده است و ایشان همچون علامه با آن صوفی گری مخالفت کرده که در مقابل شرع و احکام دینی ایستاده اند و ازخود مضامینی بافته اند که به منابع و متون دینی نه تنها استنادی ندارد، بلکه باعرضه کردن آنها به چنین آثاری، ابطال آنها روشن می گردد. محمد تقی مجلسی پدرعلامه مجلسی خود از زهاد عصر و نامداران طریقه عرفانی بود و می کوشید به وسیله اخبار اهل بیت، برخی از صوفیان را از عقاید نادرستشان برحذر دارد و گرچه درهدایت عده ای از آنان توفیق یافت، ولی گروهی دیگر، سخن ارشادی ایشان را نپذیرفته و لذا وی از آنان تبری جست و تکفیرشان کرد. (6)

استاد شهید مرتضی مطهری می گوید:

هانری کربن در مصاحبه ای که با علامه طباطبایی داشت، از جمله سوالاتی که کرد این بود که این مساله ولایت را آیا شیعه از متصوفه گرفته یا متصوفه از شیعه؟ علامه در پاسخ وی گفته بود: متصوفه از شیعه گرفته اند برای این که این مساله از زمانی در شیعه مطرح است که هنوز تصوف صورتی به خود نگرفته و هنوز این مسائل در بین آنان مطرح نبود. این مساله، مساله انسان کامل و به تعبیر دیگر حجت زمان است که عرفا روی آن تکیه دارند و در هیچ عصر و زمانی از یک ولی کامل که آنها آگاهی از او تعبیر به قطب می کنند خالی نیست و برای آن ولی کامل که انسانیت را به طورکامل دارد، مقاماتی قائلند که از افکار ما دور است. (7)

هم چنین از علامه طباطبایی پرسیده بودند: متصوفه عقیده دارند مقصود از «هوالاول والاخر» در سوره حدید، حضرت علی(ع) است و علامه مجلسی در جلد هشتم بحارالانوار حدیثی با چنین مضمونی نقل کرده است و اگر بخواهیم ادعای صوفیان رارد کنیم، گفته مرحوم مجلسی نیز مورد تکذیب قرار می گیرد، در حالی که ضمایری که برگشتش به خداست در قرآن فراوان دیده می شود، از کجا بفهمیم که مرجع این ضمایرعلی(ع) نباشد با این که سیاق آیات نشان می دهد که مرجع این ضمایر خداوند متعال است؟

علامه طباطبایی در پاسخ آنان گفت:

آن چه در روایت وارد شده این است که حضرت علی(ع) «اول و آخر» است و درروایاتی هم آمده است که معنی اول و آخر بودن علی(ع) این است که اول کسی است که به رسول اکرم(ص) ایمان آورد و آخرین کسی است که از آن حضرت جدا شد و آن وقتی بود که پیکر مطهر آن حضرت را در قبر شریف گذاشت و بیرون آمد و ظاهر سیاق اول سوره حدید می رساند که مراد از اول، کسی است که وجودش مسبوق به عدم نباشد و ازآخر، این است که وجودش ملحوق به عدم نباشد و آن خداست عزوجل چنان که می فرماید: «و ان الی ربک المنتهی ». (8)

هم چنین از این عالم ربانی پرسیده بودند که بعضی می گویند تمام موجودات وهستی ها از وجود خدا سرچشمه گرفته، پس تمام هستی به طور کلی در زمینه وحدت وجودخداست، لکن به صورت مختلف هستی ها را می بینیم مثلا بعضی را درخت، بعضی را سنگ،بعضی را آدم و امثال آن، جواب چیست؟

ایشان فرموده بودند براهین و ادله ای استوار وجود دارد که خدا را برای عالم اثبات می کنند، این دلایل عالم را فعل خدا و خدا را فاعل معرفی می کنند و بدیهی است که فعل غیر از فاعل باید باشد و اگر فعلی عین فاعل باشد باید شی ء (فاعل)

قبل از وجود خودش (فعل) وجود داشته باشد، پس عالم غیر از خداست و بنابراین، این که گفته شده پس تمام به طور کلی در زمینه وحدت وجود خداست الی آخر غلط می باشد. (9)

مراقبه و محاسبه

علامه طباطبایی از دوران نوجوانی به انجام تکالیف شرعی واعمال عبادی مقید بود، ذکر خدا بر لب داشت و نوافل را به جا می آورد، شب های ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بود و پس از مطالعه به دعا و تلاوت قرآن و اذکار مشغول می شد. (10) در ایام لیالی رمضان مقید بود دعای سحر را با افراد خانواده بخواند. (11)

فرزند علامه نجمه السادات طباطبایی از قول مادرش قمر السادات طباطبایی نقل کرده که علامه در ایامی که در نجف بود پس از اقامه نماز شب نمی خوابید و درفاصله بین نوافل شب و نماز صبح با برادرش سید محمد حسن الهی به مباحثه می پرداخت یا خط تمرین می کرد. (12)

بنا به اظهارات علامه حسن زاده آملی، علامه طباطبایی همواره مراقب نفس خویش بودو از خدا غافل نمی شد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود که ایشان درپیشگاه دیگری قرار گرفته، هرچند که به صورت ظاهر بدنش با دیگران بود، مشخص بودکه در محضر دیگری نشسته است و این حالات مصداقی از سخن امام صادق(ع) در مصباح الشریعه است که می فرماید: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله بدن عارف با خلق و دلش با خداست ولامونس له سوی الله و هو فی ریاض قدسه مترود و من لطائف فضله متزود، توشه اش آن سویی است، قلبش در پیشگاه ملکوت عالم آمد و شد دارد و بر اثراین مراقبت به صفت ملکوتی متصف و بدان خو گرفته بود. (13)

استاد عبدالله جوادی آملی خاطر نشان نموده اند: علامه طباطبایی روح بسیارمتعالی و حساسی داشت و وقتی از خدا صحبت می شد آن قدر حالات عجیب از خود نشان می داد که انسان متحیر می شد که واقعا در این مواقع در کدام عالم سیر می کنند. (14)

علامه طباطبایی بر چهار کتاب مهم عرفانی; یعنی تمهید القواعد، شرح فصوص قیصری،مصباح الانس صدرالدین قونوی و فتوحات محی الدین عربی تسلط کامل داشت و درتدریس و بررسی آنها صاحب نظر بود و در واقع در فن عرفان اجتهاد داشت و در مسیرکشف و شهود و سیر و سلوک از اساتیدی چون آیه الله سید علی قاضی طباطبایی (13601285 ه. ق) و سید حسین بادکوبه ای (1293 1358 ه.ق) (15) بهره مند گشت.

در واقع به فرمایش مقام معظم رهبری حضرت آیه الله العظمی خامنه ای: «چهره معنوی علامه طباطبایی سیمای پرصلابت مردی بود که ایمان استوار و عرفانی راستین رابا دانش گسترده و عمیق توام ساخته و با آمیزه شگفت خویش ثابت کرده بود که اسلام می تواند سوز درون دل سوختگان شیفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهیخته یکجاگردآورد». (16)

و به قول شاعر معاصر زکریا اخلاقی:

نور اشراق زسر تا قدمش می بارید گرچه خود صاحب پاینده ترین برهان بود باغ نیلوفری حکمت و عرفان و ادب از شمیم خوش اندیشه اش آبادان بود دلبر از پیش خود آموختش اسرار سلوک که بر او مشکل دیرینه عشق آسان بود(17)

تماشای ملکوت

در یکی از روزهای سال 1304 ه.ش که علامه طباطبایی در نجف اشرف برای کسب علم بسر می برددر حالی که به آینده خود می اندیشید، عارف نامدار آیه الله قاضی طباطبایی بر اووارد شد و با آن چهره جذاب و نورانی و حالت معنوی به علامه خیرمقدم گفت و در ضمن بیانات خویش اظهار داشت: کسی که برای تحصیل علم به نجف می آید شایسته است علاوه بر فراگیری دانش های متفاوت به فکر تهذیب نفس و تکمیل مکارم و کسب فضایل باشد وپس از آن سخنان، از جای خود بلند شد و منزل علامه را ترک نمود. این سخنان در روح و روان علامه طباطبایی تاثیری بسزا نهاد و هر موقع از سیر و سلوک و تهذیب نفس سخن می گفت، کمالات معنوی آیه الله قاضی را برمی شمرد.(18) ارمغان چنین دیداری آن بودکه علامه با وجود برخورداری از کتب فلسفی وآثار معقول و اندیشه های برهانی، سیر وسلوک قلبی و بینش شهودی را پیش گیرد. (19)

علامه طباطبایی، برای یکی از شاگردان خود نقل کرده است که آن چنان بیانات شگفت انگیز این عالم ربانی و عارف صمدانی بر صحنه دلم نقش بست که بسیار برایم آرام بخش بود و گویی آن چنان سبکبارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم: (20)

پیر خرد پیشه نورانی ام برد زدل زنگ پریشانی ام گفت که در زندگی آزادباش هان گذران است جهان شاد باش

آیه الله قاضی طباطبایی، شاگردان خود را طبق موازین شرعی با رعایت آداب باطنی اعمال و حضور قلب در نماز و اخلاص در افعال به طریق خاصی دستورهای عرفانی و اخلاقی می دادند و قلوب آنها را مهیای پذیرش الهامات عالم غیب می نمودند، شاگردان را توصیه می کردند چنانچه در حال اقامه نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذکر و نیایش در مسجد سهله کوفه برای شما اتفاقی روی داد وبرخی جهات غیب را مشاهده کردید، اعتنایی نکرده به اعمال عبادی خویش ادامه دهید! (21)

علامه طباطبایی نقل نموده است که روزی در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم درآن حال حوریه ای بهشتی از طرف راستم می آمد و یک جام شربت بهشتی در دست داشته وخود را به من ارائه نمود خواستم به او توجهی کنم که به یاد توصیه استادم افتادم، لذا چشم پوشیده روی گردانیدم، آن حوریه برخاست و از طرف چپم آمد و باردیگر آن جام را به من تعارف کرد، باز توجهی نکردم، آل حوریه زنجیر و از من دورشد، از آن زمان هر وقت چنین منظره ای را به یاد می آورم از آزادگی وی متاثرمی شوم. (22)

هم چنین ایشان به ماجرای دیگری اشاره کرده و فرموده اند به یاد دارم هنگامی درنجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم آیه الله قاضی بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم، در این موقع خواب سبکی بر من مستولی گردید ومشاهده کردم، دو نفر مقابلم نشسته اند، یکی از آنها حضرت ادریس(ع) و دیگری برادرارجمندم آقای حاج سید محمد حسن الهی بود، حضرت ادریس با من به مذاکره و سخن مشغول شدند، ولی طوری بود که ایشان القای کلام می نمودند و سخنانشان به واسطه کلام اخوی استماع می شد. (23) در تایید این گونه حالات نقل کرده اند که حضرت آیه الله العظمی بروجردی، فرموده بود، استاد بزرگوار من آخوند کاشی که مردی با کمال بودمی گفت: من فرشتگان را در آسمان در حال پرواز مشاهده می کنم. (24) به قول اسیری لاهیجی:

دیده روشن بیار و نور بین دل مصفی کن بهشت و حور بین

علامه طباطبایی، درخاطره ای دیگر گفته است: در ایامی که در نجف نزد استادم آیه الله قاضی مشغول کسب فیض بودم، روزی در حالت خلسه به خدمت حضرت علی بن جعفر الصادق(ع) رسیدم، به گونه ای که گویا به من نزدیک می شد تا به حدی که نزدیکی بدن او را ادراک می کردم وصدای نفس او را می شنیدم. (25)

آری ایشان با ورود به گلستان الهی و قرب او به مقام قدس خدایی به حالتی رسیده بود که دری به سوی ملکوت برایش باز شده و نشانه هایی از غیب را که بر دیگران مخفی است مشاهده می کرد و این حالت به خاطر آن بود که علامه با تهذیب نفس و تزکیه شیاطین را از وجود خویش دور ساخته بود، زیرا بنا به فرمایش حضرت امام صادق(ع)

که خود علامه در جایی نقل نموده است اگر نه این بود که شیطان ها اطراف دل های بنی آدم گردش می کنند حتما ملکوت آسمان ها و زمین را می دیدند و این مفسر عالی قدربه مصداق آیه کریمه «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین »، (26) جزو عبادی بود که به لطف خداوند و با اهتمامی وافر به کشف و شهودرسید.

علامه حسن زاده آملی در یکی از آثار خود آورده اند: «خدمت استادم علامه طباطبایی عرض کردم جناب آقا بحمدالله تعالی وارداتی روی آورد، در جواب فرمودند:

یک سلسله کشف اصلا تردید بردار نیست که محض عیان است، مثل آن کشف عیانی که پیغمبر اکرم(ص) برای شما اذان می گفت، برای مکاشف احوالی پیش می آید که معیارتمیز و میزان صحت و سقم به دست می آورد، باید قرآن و عقل را ضابطه قرار داد». (27)

در عرفان عملی ایشان به جایی رسیده بود که چشم برزخیش باز بود و انسان ها رامطابق سریره و ملکات آنان مشاهده می نمود. (28) علامه در تمامی برنامه های خود تنهاخدای متعال را هدف خویش می دانست، چنان که امیرمومنان(ع) خدا را نهایت آرزوی عارفان به حق دانسته و در دعای کمیل فرموده است: یا غایه آمال العارفین، وی حقامصداق واقعی این جمله آن حضرت بود و حتی در پژوهش های علمی از ذکر خداوند و یادحق غافل نمی شد.

اخلاقیات ایشان نیز ناشی از تراوش باطن و بصیرت ضمیر و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کمون دل و ذهن او و متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیت از عالم مجاز و اعتبار ووصول به حقایق عوالم ملکوتی بود. استاد شهید مرتضی مطهری، درباره تفسیر المیزان گفته است: «تفسیر المیزان همه اش با فکر نوشته نشد، من معتقدم که بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است، کم تر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم...». (29)

پژوهش های عرفانی علامه

روش علامه طباطبایی در خصوص مشاهیر عرصه عرفان، تجلیل از علمای راستین این رشته از معرفت بود، برای مقام زهد و وارستگی و تصفیه باطن و ریاضیات شرعی ملاصدرا ارزش قائل بود و وی را تحسین می نمود. اندیشه های فارابی را می ستود و اظهار می داشت آمیزه ای از برهان و شهود اشراقی را می توان در آثاراین حکیم یافت. درباره محی الدین عربی از وی نقل کرده اند که نامبرده فصوص الحکم را مشت مشت آورده و در فتوحات دامن دامن. (30) در عین حال علامه بر برخی تفکرات ابن عربی انتقاد داشت و خصوصا مساله خلود وی را نقد نمود. (31)

در مورد ملاصدرا هم چنان نبود که در برابر آرای او تسلیم محض باشد و عقیده داشت او انسانی فهیم و بزرگی بوده، ولی نقد کردن سخنانش عین احترام نهادن به همان اظهارات است، در عین حال از اندیشه های عرفانی ملاصدرا ملهم بود و در نظام وفضای تفکرات ذوقی او تنفس می کرد و از مشرب حکمت متعالیه جرعه می نوشید. به نظرعلامه صدرالمتالهین پایه بحث های خود را روی اتحاد میان عقل، کشف و شرع نهاد وچنین تفکری را از راه تزکیه و سیر و سلوک به دست آورد.

هم چنین ایشان حواشی و تعلیقات آقا علی مدرس زنوزی (1234 1307 ه.ق) صاحب بدایع الحکم را در تهران نزد فضل الله خان آشتیانی که مردی غیر معمم و با کمال بود، دیده است. این حواشی از دوره اسفار بیش تر و هر تعلیقه آن به تنهایی یک رساله است. علامه برای نظریات عرفانی این حکیم ارزش قائل بود و موقعی که در یکی از جلسات بحث تقابل «ممکن » که فقیر است با «واجب » که غنی است پیش آمد و نظرآقا علی حکیم در بدایع الحکم مطرح شد، ایشان در آن جلسه سخنی نگفت، ولی وقتی ازجلسه بیرون آمد، گفت: حق با آقا علی حکیم است. (32)

علامه طباطبایی، از مقام و منزلت سید بن طاووس به عظمت یاد می کرد و به کتاب «اقبال » او ارج می نهاد و این عالم وارسته را اهل مراقبت تلقی می کرد. هم چنین سلوک علمی و عملی سید بحرالعلوم را تحسین می نمود و تشرف وی و سید بن طاووس رابه خدمت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) را به کرات نقل می کرد. به رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم اهمیت می داد و شاگردان را به مطالعه آن توصیه می فرمود وخودشان چندین دوره از آن را برای شاگردان برگزیده و شائق و طالب حق با شرح وبسط بیان می کرد.

نسخه ای از این اثر ثمین نزد سید ابوالقاسم خوانساری استاد ریاضی علامه درنجف اشرف بوده که علامه از روی آن نمونه ای استنساخ و تصحیح نموده است و علامه درباره آن فرموده: استادمان آیه الله قاضی اظهار داشتند: من رساله ای مانند این رساله مرحوم سید بحرالعلوم با این شیوایی و متانت در سیر و سلوک ندیده ام. (33)

یکی از ارزشمندترین آثار عرفانی که در مناجات و دعا به رشته تحریر درآمده،کتاب شریف «المراقبات » می باشد. علامه طباطبایی بر این کتاب تقریظی نوشته که درفرازی از آن آمده است:

«اما بعد بدان که با این خط که بر کتاب «اعمال السنه » نوشته حجت و نمونه آشکار آیه الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس الله روحه حاشیه می زنم،قصد ستایش این کتاب گران قدر یا تعریف از مولف بزرگوار آن را ندارم، چه این کتاب خود بدون شک دریایی پر از در و گوهر است که سنگینی آن به سنگ و پیمانه نمی آید وآن نویسنده خود بدون شک دانشمند بلند پایه ای است که ارزش و قدرش را با متر ووجب نمی توان اندازه گرفت... بلکه منظور من از نوشتن این چند سطر آن است که برادران عزیز و بی آلایشم را با بعضی از تذکراتی که در آن است مواجه کنم ویادآوری مومنان را بهره مند می سازد...». (34)

هم چنین بین شیخ محمد حسین اصفهانی، معروف به کمپانی (از اساتید علامه طباطبایی) و سید احمد کربلایی مکاتباتی عرفانی صورت گرفته که علامه طباطبایی تذییلاتی بر آن نگاشته و استاد علامه حسن زاده آملی این مکاتبات را استنساخ نموده که در یادنامه شهید قدوسی مندرج است. (35)

علامه طباطبایی، در معرفی این مکاتبات نوشته است: «[این نوشتار] در معنای بیتی از ابیات شیخ عطار جریان یافته و به مقتضای الکلام یجر الکلام دو مبنای معروف حکما و عرفا را که هر یک از این دو بزرگوار به تقویت یکی از آنهاپرداختند و در روشن ساختن مطلوب استفراغ وسع کامل فرموده اند. نظر به نفاست مطلب و دقت، بحث خالی از اغلاق و غموض نبود به غرض حفظ آثار بزرگان و قضای حق اخذ وتربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبایی در اوراقی چند به نام تذییلات ومحاکمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب کوتاهی نکردم...». (36)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان