اخلاق و عرفان اسلامی / دین

همان گونه که در جلسات گذشته ذکر شد، بر حسب آنچه از قرآن کریم استفاده می شود، عامل اصلی سقوط انسان «غفلت» است

مقدّمه

همان گونه که در جلسات گذشته ذکر شد، بر حسب آنچه از قرآن کریم استفاده می شود، عامل اصلی سقوط انسان «غفلت» است. گفته شد که هیچ وقت غفلت مطلق برای انسان پیش نمی آید؛ انسان همیشه به چیزی توجه می کند. غفلتی که باعث سقوط می شود، غفلت از هویّت الهی و یا غفلت از رابطه خود با مبدأ و معاد است. آنچه هم که مانع ابتلای انسان به غفلت می شود و در نقطه مقابل غفلت قرار دارد «توجه و یاد» است. همچنین از آیات کریمه قرآن استفاده شد که قرآن برای غفلت زدایی، «تفکر» را توصیه می کند. متعلّق تفکر هم به ارتباط انسان با خدا و آیات الهی و سرانجام، انسان با معاد بازمی گردد. در جلسه گذشته، درباره فکر پیرامون آخرت و مقایسه آن با دنیا نکاتی ذکر شد و نتیجه این شد که وقتی انسان درباره ویژگی های دنیا فکر می کند و آن ها را با زندگی آخرت، که بی نهایت از زندگی دنیا ارزشمندتر است، مقایسه می کند، این فکر فکر درباره حقیقت دنیا و کم ارزش بودن نسبت به زندگی آخرت باعث می شود که انسان در برابر زرق و برق های دنیا خود را نبازد.

منظر دین؛ توجه به دنیا یا اعراض از آن؟

به طور طبیعی، ما چون در دامن طبیعت به وجود می آییم و رشد می کنیم و ابزارهای شناخت های ابتدایی مان همه حسی هستند، توجه ما به چیزهایی جلب می شود؛ چیزی می بینیم، صدایی می شنویم، بویی استشمام می کنیم و از راه سایر حواس با عالم خارج ارتباط پیدا می کنیم. این ها توجه ما را به خود جلب می کنند و همه این ها مربوط به امور دنیا هستند؛ یعنی به طور طبیعی، انسان دایم به طرف دنیا جذب می شود. عوامل طبیعی و شناخت های ابتدایی انسان دایم ما را متوجه دنیا می کنند و این توجه به طور طبیعی، باعث غفلت از آخرت می شود؛ چون «ما جَعَلَ اللّهُ لرجلٍ

مِن قلبینِ فی جوفِه.»(احزاب: 4) حال، باید دنبال عاملی گشت که مانع از دنیازدگی شود.

برای این که مسئله قدری بازتر شود، آن را به صورت یک سؤال مطرح می کنیم. از یک سو، لازم است انسان همیشه به یاد آخرت و فرجام خود باشد؛ به یاد مقصدش باشد، باید بداند به کجا می رود و سرانجامش چه خواهد شد. از سوی دیگر، عواملی که توجه انسان را جلب می کنند همه مادی هستند و دایم ما را متوجه دنیا می کنند. ما چه باید بکنیم؟

یک راه این است که از دنیا صرف نظر کنیم و به هیچ چیز دنیا توجه نکنیم، مگر به اندازه ای که زنده بمانیم؛ چون این خلاف هدف است و موجب غفلت ما می شود؛ آن گونه که بعضی ها از قدیم الایام چنین تصور کردند، می رفتند در غاری زندگی می کردند یا در کوه ها، دیر و صومعه درست می کردند؛ همان گونه که پیروان حضرت مسیح علیه السلام رهبانیت را اختراع کردند و قرآن می فرماید: «و رهبانیةً ابتدعوها ما کتبناها علیهم.»(حدید: 27) آن ها برای این که دنیازده نشوند، گفتند: ما اصلاً از مظاهر دنیا کناره می گیریم، به گوشه ای می رویم و کمتر به چیزها نگاه می کنیم، کمتر می خوریم، کمتر می خوابیم، کمتر می پوشیم، کمتر صداها را می شنویم تا توجهمان به خدا و آخرت بیشتر باشد. نظیرش در فرقه های دیگر هم پیدا شد. در اسلام هم بعضی از فِرق متصوّفه همین پیشنهاد را می کنند تا توجه انسان دایم به طرف خدا باشد، به یاد قیامت باشد؛ می گویند: از زندگی اجتماعی کنار بکشید، در خلوت زندگی کنید، از توجه به امور مادی و دنیوی صرف نظر کنید تا بتوانید با غفلت مبارزه کنید و همیشه به یاد خدا و یاد قیامت باشید. آیا این صحیح است؟ و می توان این کار را کرد؟

آیا تعلیمات اسلامی، سیره پیامبر اکرم و ائمّه اطهار علیهم السلام این فرضیه را تأیید می کنند؟ معلوم است که جوابش منفی است. ما به برکت تعالیم اهل بیت علیهم السلام می دانیم که این شیوه مرضی خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نیست. سؤال می شود که اگر ما خودمان را از امور دنیا دور نگه نداریم، خواه ناخواه توجه ما به امور دنیا جلب می شود. وقتی ما به این ها جلب شدیم، از آخرت غافل می شویم؛ چه باید کرد؟ نه تجویز می کنید که از دنیا کناره بگیریم، به گوشه ای برویم و دیر نشین شویم و نه صحیح می دانید که ما هم توجهمان به دنیا معطوف شود و مثل دنیاپرستان زندگی کنیم. پس چه راه دیگری وجود دارد؟ بخصوص با توجه به بیاناتی که هم در قرآن کریم راجع به مذمّت دنیا وارد شده و هم مطالب بسیاری که در کلمات اهل بیت علیهم السلام و بخصوص نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام آمده اند چه باید کرد؟

بیانات عجیبی در نهج البلاغه در نکوهش دنیا و تحذیر از آن، توجه دادن به آخرت و دل کندن از امور دنیا وجود دارند. اگر کسی بگوید: نیمی از نهج البلاغه درباره چنین مطالبی است، شاید گزاف نگفته باشد. گاهی یک خطبه مفصّل چندین صفحه ای درباره همین مسائل است؛ مثلاً می فرماید: نگاه کنید، ببینید اهل دنیا کجا رفتند، چه شدند، وضع دنیا چگونه است! «اِنَّ الدنیا دار فناءٍ و عناءٍ و غیَرٍ و عبرٍ.»(1) دنیا محل نابودی و سختی است، محل دگرگونی و عبرت است. در گوشه ای یکی مرده است، دیگری برایش گریه می کند؛ یکی مریض است، دیگری به عیادتش می رود. آیا معنای فرمایش های امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه این است که انسان باید از دنیایی که این قدر امیرالمؤمنین علیه السلام از آن مذمّت می کند، صرف نظر نماید؟ آیا بهتر است به گوشه ای بخزیم و از این دنیای فریب کار در امان بمانیم؟ اما اگر در کلمات خود امیرالمؤمنین علیه السلام هم خوب دقت کنیم، می بینیم خود ایشان هم این سبک را نمی پسندد. در خود نهج البلاغه هم مواردی هستند که کسانی که از زندگی اجتماعی کنار کشیده و از لذت های دنیا صرف نظر کرده بودند، حضرت آن ها را مورد نکوهش قرار داده است.

به هر حال، این مسئله ای ابهام آمیز است. شاید بسیاری از کسانی که در این زمینه ها مطالعاتی هم کرده اند، به جواب دلچسب و روشنی نرسیده باشند، باز هم در ذهنشان خلجاناتی باشد. درباره بی ارزشی و بی وفایی دنیا، حضرت علی علیه السلام در تعبیری بسیار کوبنده، می فرماید: «به خدا قسم، دنیای شما در نظر من، مثل استخوان خوک مرده ای است در دست شخص مبتلا به جذام.»(2) حضرت تمام امور نفرت انگیز را در این تعبیر جمع کرده است: خوک زنده اش هم نفرت انگیز است، چه رسد به مرده اش. حال اگر از خوک مرده، یک تکه استخوانی را انسانی که مبتلا به جذام است خدا هیچ مؤمنی را به این مرض مبتلا نکند در دست بگیرد، انسان چقدر رغبت می کند که به آن نگاه کند، دنبالش برود؛ مثلاً، از دست او بگیرد؟ می فرماید: دنیا در نظر مؤمن، مثل چنین چیزی است. این نهایت نفرت از دنیا به انسان را القا می کند.

دین و توسعه؛ سازگاری یا ناسازگاری؟

در این جا این سؤال جدّی مطرح می شود که ما چگونه رفتار کنیم که مورد پسند حضرت علی علیه السلام باشد؟ با نکوهش هایی که ایشان از دنیا کرده است، در روزگار ما مسئله دیگری هم به آن ضمیمه می شود و سؤال را پیچیده تر می کند، پاسخ گویی به آن را هم ضروری تر می نماید، و آن این است که می گویند: دین و از جمله دین اسلام با پیشرفت سازگار نیست. توسعه اقتصادی احتیاج به تلاش بیشتر و استفاده بیشتر از نعمت های مادی دارد. وقتی دین توصیه می کند که به دنیا بی اعتنا باشید و آن را رها کنید، دنیا چیز زشت، کثیف و پلیدی است، اگر مردم از آن اجتناب کنند و دنبالش نروند، علوم و صنایع پیشرفت نمی کنند و باعث می شود که جامعه اسلامی عقب افتاده و توسری خور باشد. این مسئله را به صورت جدّی چند سال است عده ای مطرح کرده اند، درباره آن مقالاتی هم نوشته اند، بحث هایی کرده اند. به همین دلیل، بسیاری از این به اصطلاح روشن فکرها قاطعانه ادعا می کنند که دین با توسعه سازگار نیست، ما اگر بخواهیم به توسعه برسیم باید دین را رها کنیم؛ چون دینْ انسان را به آخرت گرایی دعوت می کند و از دنیاگرایی باز می دارد. وقتی توجه انسان به دنیا کم شد، موجب عقب افتادگی او خواهد گردید. بنابراین، باید جواب قاطعی برای این مسئله پیدا کنیم که واقعا منظور امیرالمؤمنین علیه السلام از این مذمّت ها چه بوده است، و آیا لوازمی بر آن ها مترتّب می شوند یا نه؟

اجمالاً اشاره ای می کنم که پاسخ این سؤال در کلمات خود امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه هست. اگر دقت کنیم، این پاسخ را خواهیم یافت: اولاً، در خود نهج البلاغه نقل شده است که شخصی در حضور امیرالمؤمنین علیه السلام دنیا را با تعبیر زشتی مذّمت کرد؛ حضرت او را توبیخ کردند و ظاهرا از قراین برمی آید که او آدمی بود که از روی ریاکاری این حرف را می زد. حضرت فرمود: ای کسی که خودت فریب دنیا را خورده ای! چرا دنیا را مذمّت می کنی؟ بعد بیان مفصّلی در محاسن دنیا و نقاط مثبت آن بیان کردند: هر کس با دنیا راست بگوید، آن هم با او رو راست است؛ جایی است که فرشتگان خدا در آن به عبادت می پردازند؛ دنیا تجارتخانه اولیای خداست؛ اگر دنیا نبود مؤمنان به بهشت نمی رفتند؛ باید دنیا باشد تا عبادت کنند، تکامل پیدا نمایند و لیاقت کسب رحمت های الهی را پیدا کنند. چرا از دنیا مذمّت می کنی؟ آن جهتی از دنیا که عیب دارد در واقع عیب توست که دل به آن می بندی و غافل می شوی.(3) در دو جا از نهج البلاغه بیان زیبا، قاطع و روشنگری درباره حقیقت دنیا دارد؛ می فرماید: هر که از سر عبرت بدان بنگرد، او را بصیرت دهد و هر که در آن خیره شود، او را کور گرداند.»(4) شبیه این، در تعبیر دیگری می فرماید: اگر ما دنیا و رابطه اش را با عالم آخرت درک کردیم و آن طور که حقیقت دنیاست از آن استفاده کردیم، دنیا چیز مطلوبی است؛ بهشت ساز است. اگر دنیا نباشد بهشتی برای مؤمن نخواهد بود.

در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: کارهای خیری که شما انجام می دهید یا تسبیحی که می گویید، با ذکر شما درختی در بهشت برایتان سبز می شود. درختان بهشت همین تسبیح هایی است که شما می گویید؛ اعمال خیری است که انجام می دهید. اگر این کارهای خوب را در اینجا انجام ندهید، آنجا دستتان خالی است. «الدُنیا مزرعةُ الاخرةِ» هم معنایش همین است؛ اینجا باید بکارید تا آنجا درو کنید. اگر زمین حاصلخیزی نباشد، کشاورز چه می تواند بکند؟ باید زمینی باشد تا در آن بذر بپاشد و کار کند تا در موقع درو بتواند از آن استفاده نماید. اگر ما دنیا را بد دانستیم و از آن استفاده نکردیم، مثل کشاورزی است که زمینی ندارد در آن کشت کند، دستش خالی خواهد ماند. پس باید حقیقت دنیا را بشناسیم تا آن جور که هست از آن انتظار داشته باشیم.

اگر ما باور کردیم که مقصدی داریم برای دنیا، که همان شرط ایمان به آخرت است، مَثَل ما مَثَل کسی است که در همین دنیا خودرویی خریده است مثلاً می خواهد به مشهد برود. اگر همّ او این باشد که ماشین خود را تمیز کند، دایم آن را بشوید و لکه گیری کند، هیچ وقت به مقصد نمی رسد؛ فراموش کرده است که اصلاً این وسیله را برای سفر خریده است. وقتی دل بستگی پیدا کند به اینکه ماشینش همیشه تمیز باشد، گرد نگیرد، دایم به فکر ماشین خودش باشد، فراموش می کند که اصلاً کجا می خواست برود، اصلاً برای چه ماشین خرید؛ هیچ وقت هم به مقصد نمی رسد. اما اگر فهمید که حقیقت این خودرو برای سفر است، برای این است که او را به مقصد برساند، در حدّی به این خودرو رسیدگی می کند که او را به مقصد برساند، نه اینکه دایم اوقاتش صرف این بشود که به خود ماشین برسد و آن را مثل عروس بزک کند.

اگر با این چشم به دنیا نگاه کنیم که وسیله ای است که ما را به هدف می رساند، باید از همه نعمت هایی که در دنیا هستند که همه نعمت های خدایند و برای استفاده ما خلق شده اند آن طور که خدا خواسته، استفاده کنیم در آن صورت، همه این ها کمک می کنند که ما به مقصد برسیم و در مقصد بیشتر متنعّم شویم. اما اگر فقط توجهمان به همین لذت های دنیا بود، خود همین ها هدف شدند، فراموش کردیم که ماهیت دنیا ماهیت ابزاری است، وقتی به صورت یک مطلوب ذاتی به آن نگاه کردیم گول می خوریم. به همین دلایل، به آن می گویند: «متاعُ الغرور»؛(5) اسباب گول زدن. یعنی باعث می شود که انسان فکر کند خود همین دنیا هدف است، و به خود همین دل می بندد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در تعبیری می فرمایند: کسی که ماورای دنیا را نبیند و چشمش فقط همین نزدیک را ببیند، پیش پایش را ببیند که همین دنیاست، او در واقع، از دیدن حقایق نابیناست. اما کسی که پشت این شیشه دنیا را ببیند، این دنیا وسیله ای است برای اینکه به ماورای این دنیا برسد. در این صورت دیگر به آن دل نمی بندد، به آن فقط در حدی نگاه می کند که او را به ماورایش هدایت کند و برای رسیدن به هدف کمک نماید. در آن صورت، بینا می شود؛ می فرماید: کسی که ماورای دنیا را نبیند، فقط به خودش چشم بدوزد کور است، ولی کسی که چشمش نفوذ می کند و از آن می گذرد و ماورایش را می بیند بیناست. بنابراین، اگر به این دنیا نظر کند دنیا او را بینا می گرداند.

برای مثال، عینکی که به چشم داریم اگر به خود شیشه های عینک نگاه کنیم دیگر جایی را نمی بینیم، فقط شیشه های عینک را می بینم. اما اگر از آن به عنوان عینک استفاده کردیم برای اینکه اطرافمان را بهتر ببینیم، دیگر این عینک ما را فریب نمی دهد، مانع دیدن حقیقت نمی شود.

به هر حال، ستایش یا نکوهش دنیا در واقع، ستایش یا نکوهش بیننده و نظرکننده است. اگر از دنیا مذمّت می شود این مذمّت از نگرش ماست، وگرنه آنچه را خدا آفریده خوب است: «الّذی اَحسَن کلِّ شی ءٍ خلقه»(سجده: 7) خداوند چیز بد خلق نکرده است، بدی از ناحیه ما پیدا می شود. پس این نکوهش ها برای آن است که انسان در معرض فریب است؛ هشدارش می دهند که مواظب باشد گول نخورد، یا خودش را گول نزند. بداند دنیا ابزاری است که اگر به صورت صحیح از آن استفاده کند او را به عالی ترین مقامات می رساند، و اگر سوء استفاده کرد، البته سقوط می کند.

حال سؤال می شود که اگر مسئله این طور است، پس چطور این همه در نهج البلاغه از دنیا مذمّت شده است؟ یا در قرآن هر جا سخن از دنیاست، صحبت بی اعتباری دنیا و مذمّت کسانی است که دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند؟ از گوشه و کنار باید استفاده کرد که این مذمّت ها در واقع به ما برمی گردند که فریب دنیا را می خوریم. خلاصه سؤال این است که چرا همیشه با زبان طعن و تقبیح از دنیا مذمّت شده است؟ سرّش این است که چون ما یک موجود طبیعی هستیم و ابزارهای ابتدایی مان برای شناخت و توجه، راه های حسی هستند، به طور طبیعی توجه مان به دنیا معطوف می شود. اگر بگویند به دنیا توجه کن، دیگر اصلاً نمی توانیم به غیر آن توجه نماییم. آنچه لازم است این است که دایم به گوش ما بخوانند که این دنیا هدف نیست، وسیله است، فریب نخور! اینجا سرای اقامت نیست، پلی است که باید از آن عبور کرد. چون اسباب طبیعی دایم ما را متوجه دنیا می کنند، اگر تعالیم انبیا و هشدارهای آن ها نباشد ما در دام دنیا می افتیم و دنیازده و دنیاپرست می شویم. بنابراین، دایم به گوشمان می خوانند که فریب نخوریم، و گرنه چنانچه کسانی به چنین پنداری مبتلا شوند که باید بکلی از امور دنیا صرف نظر کرد، از زینت های دنیا و لذت های آن چشم پوشید و از زندگی اجتماعی صرف نظر نمود، اگر چنین تصوری پیش بیاید، به او هشدار می دهند: ای دشمنک خویش! تو خیال کرده ای که اگر از نعمت های خدا در این دنیا استفاده کنی، از خزانه خدا کم می شود و بر خزانه دنیا افزوده می شود؟ خدا این نعمت ها را آفریده است که انسان از آن استفاده کند. تو با خودت دشمنی می کنی که خودت را از این نعمت ها محروم می کنی. باید از این دنیا استفاده کنی. از این نعمت ها باید برای رسیدن به آخرت استفاده کرد. باید از دنیا برای آخرت توشه برداشت،(6) اما نه این که توشه ای برای خود دنیا برداشت؛ این جا هدف نیست.

اما این که اشکال می کنند این گونه آموزش ها باعث می شوند انسان از فعالیت های دنیا دست بکشد و این موجب عقب افتادگی جامعه اسلامی و دینی می شود، آن هم جوابش این است که آنچه سفارش شده این است که دل به دنیا ندهید و از کالاهای دنیا کمتر مصرف کنید، اما هیچ جا سفارش نشده است که کمتر تولید کنید. خود مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چقدر مزارع را به دست خودش آباد کرد. انواع فعالیت هایی که شما در دنیا فرض می کنید انجام می داد، از امور شخصی کشاورزی گرفته تا فعالیت های حکومتی و کشورداری و جنگ و جهاد. شما چه کسی را پیدا می کنید که در دنیا به اندازه حضرت علی علیه السلام در عرصه های گوناگون زندگی فعالیت کرده باشد؟ هیچ جا هم نفرمود کار نکنید، دنبال فعالیت نروید؛ فقط باید از لذت های دنیا کمتر استفاده کنیم تا دل بسته نشویم.

ممکن است سؤال شود همین که می گویند کمتر از لذت های دنیا استفاده نمایید و زهد پیشه کنید، همین باعث می شود که انسان کمتر فعالیت کند. به هر حال، انسان از همه چیز می تواند سوء استفاده کند. ما باید از مجموع بیانات خدای متعال و پیغمبر اکرم و ائمّه اطهار علیهم السلام حق را کشف کنیم و از افراط و تفریط بپرهیزیم. سیره خود امیرالمؤمنین را نگاه کنید. همان علی که این قدر می فرماید: «یا دنیا، غرّی غیری»،(7) برو این دام بر مرغی دگر نه، من فریب تو را نمی خورم، همین علی روزها در مزرعه بیل می زند و از چاه آب می کشد، نخلستان ها را آبیاری می کند، شب هم به خانه فقرا می رود؛ در میدان جهاد هم آن چنان شمشیر می زند!

نظرگاه اسلام؛ نفی بهره مندی یا نفی دل بستگی؟

پس حاصل این که به چند نکته باید توجه کرد: اول این که خود دنیا ذاتا هیچ مذمّتی ندارد، مخلوق خداست و از جمله چیزهایی است که خداوند درباره اش می فرماید: «الّذی اَحسنَ کلَّ شی ءٍ خلقه.»

دوم این که هیچ وقت اسلام نفرموده است مطلقا از لذت های دنیا استفاده نکنید، بلکه به عکس کسانی را که وانمود می کنند باید از زینت های دنیا کناره گیری کرد مذمّت می کند: «قُل مَن حَرَّم زینةَ اللّهِ الَّتی اَخرجَ لِعبادِه.»(اعراف: 32) اما برای این که انسان به دنیازدگی مبتلا نشود از جمله دستورات تربیتی این است که گاهی اختیارا از آن ها صرف نظر کند تا دل بسته نشود. وقتی انسان برایش میسّر است که از لذتی استفاده کند و خودداری کند، این باعث این می شود که دل بستگی پیدا نکند. یا حتی وقتی کالایی از دنیا را به زحمت فراهم کرده است، اما داوطلبانه آن را به دیگری می دهد، این باعث می شود که دل بستگی پیدا نکند. قرآن تعبیری دارد، که در زمینه جلوگیری از دنیازدگی این تعبیر بسیار رساست شاید از این رساتر نمی شود تعبیری به کار برد، می فرماید: «لَن تَنالوا البِرَّ حتّی تُنفِقوا مِمّا تُحبّونَ» (آل عمران: 92)؛ هرگز به برّ و نیکی نخواهید رسید، هرگز خوب نمی شوید، مگر این که از چیزهایی که دوست دارید در راه خدا بدهید. چیزی که انسان با زحمت به دست آورده است، خیلی هم از آن خوشش می آید و آن را دوست دارد، آن را دودستی به دیگری که احتیاج دارد تقدیم کند، این باعث می شود دل بستگی نداشته باشد.

پس آنچه مهم است اینکه ما سعی کنیم دل بستگی پیدا نکنیم و به دنیا به صورت ابزار و وسیله نگاه کنیم، نه به صورت هدف. این دو متلازمند. اگر به صورت هدف در آمد، به آن دل بسته می شود، اما اگر به صورت ابزار شد، در حدی از آن استفاده می کنیم و به آن علاقه مند می شویم که ما را به هدف برساند. اگر مانع هدف شد آن را رها می کنیم؛ چون هدف برای ما ارزش بالاصالة دارد، نه وسیله. این به خاطر آن مطلوب است، نه به خاطر خودش. هرقدر در این زمینه بیشتر فکر کنیم جا دارد؛ چون مسئله واقعا پیچیده ای است، با این که راه حلش آسان است، فرمولش را هم در اختیار داریم. گفتنش راحت است که به صورت ابزار به دنیا نگاه کنید، اما عملش خیلی مشکل است. همه این دستورات اخلاقی که درباره زهد و قناعت و امثال این ها داده شده برای همین هستند که انسان از ابتلا به دنیازدگی نجات پیدا کند. از آن طرف، انسان احتیاج ندارد که تشویقش کنند دنبال لذایذ دنیا برود؛ چون انسان به صورت طبیعی، خود به خود به طرف امور دنیا حرکت می کند. اما از این طرف، باید او ر ا مهار کنند که افراط نکند و در دام نیفتد.

پس جواب کسانی که می گویند تعلیمات دین باعث می شوند که ما عقب افتاده شویم، همین است که دین هیچ وقت نگفته دنبال علم نروید، دنبال صنعت نروید، دنبال تولید نروید، بلکه دین گفته است: اولاً، این ها را به خاطر یک هدف ارزشمندتری دنبال کنید. ثانیا، خودتان کمتر مصرف کنید، نه اینکه کمتر تولید کنید.

خوب است توجه داشته باشیم که بعضی از جامعه شناسان هم گفته اند: پیشرفت دنیای غرب از قرن شانزدهم شروع شد. علت آن هم در اثر پیدایش مذهب پروتستان بود که مردم را دعوت به زهد می کرد. ماکس وبِر، جامعه شناس معروف آلمانی، که از استوانه های جامعه شناسی دنیا به شما می رود، درباره اخلاق پروتستان کتابی نوشته و ادعا کرده است که جامعه غربی از وقتی رشد پیدا کرد که مذهب پروتستان رایج شد، و کشورهایی بیشتر پیشرفت کردند که پروتستان بودند، و این به خاطر آن بود که در تعالیم پروتستان، به وارستگی و کم مصرف کردن و زهد تشویق می شد. این باعث می شد که سرمایه ها انباشته شوند. او این جور استدلال می کند. پس، حتی کسانی گفته اند که تعلیمات مذهب پروتستان در دعوت به زهد باعث پیشرفت دنیا می شود؛ البته ما این استدلال را قبول نداریم.

پس نه تنها دعوت به زهد مانع پیشرفت نمی شود، بلکه به عقیده بعضی از جامعه شناسان، عامل پیشرفت هم می تواند باشد. حالا ما اگر آن را قبول نداریم که نداریم ولی به هر حال آنچه در دین توصیه شده مصرف کمتر است و این هیچ منافاتی با تولید بیشتر ندارد. علاوه بر این، کسانی که دنیازده می شوند و تمام توجهشان به دنیاست به التذاذات فوق العاده از دنیا بردن دل بستگی پیدا می کنند و این موجب ناراحتی ها و ناکامی هایی در همین دنیا خواهد شد. افراط در التذاذات غالبا امراض گوناگونی به دنبال می آورد؛ باعث می شود که کسانی دست به جنایت بزنند تا به بعضی از لذت ها برسند. پیدایش این مرض ها حتی ضرر اقتصادی برای مردم تولید می کند. هزینه هایی که کشورهای پیشرفته برای معالجه بیماران عصبی و بیماری های سخت دیگری مثل ایدز صرف می کنند از بسیاری از درآمدها بیشتر است. اگر مسئله جنایت ها و زندان ها را هم به آن اضافه کنیم، خواهید دید که یا سر به سر می شود، یا آخر بدهکار هم می شوند. اگر همین علم و صنعت را با زهد و وارستگی همراه می کردند، هم بدن سالم تر داشتند، هم اقتصاد سالم تر، هم جامعه آرام تر، هم روح و روان سالم تر؛ هم سعادت دنیا داشتند، هم آخرت.

پس نه تنها بی اعتنایی به دنیا باعث عقب افتادگی نمی شود، بلکه ممکن است عامل پیشرفت دنیوی هم باشد، به شرط این که ما حقیقت دنیا را درست بشناسیم و از تعالیم دین درست استفاده کنیم؛ چون یکی از عیوب آدمیزاد همین است که از تعالیم دین هم سوء استفاده می کند: وقتی از «زهد» تعریف می کنند، برخی تصور می نمایند زهد یعنی تنبلی؛ وقتی از «توکل» تعریف می کنند، برخی تصور می نمایند که توکّل یعنی سستی و کاهلی؛ یعنی کار نکن، خدا روزی ات را می دهد، در صورتی که «توکّل» معنایش این نیست. «توکّل» یعنی اعتمادت به خدا باشد و کار را به عنوان وظیفه انجام بده. باید به عنوان وظیفه دنبال امور دنیا رفت؛ یا وظیفه واجب یا وظیفه مستحب، بخصوص آنکه اگر جامعه اسلامی تلاش نکند محتاج جوامع کفر می شود.

بنابراین، برای حفظ عزّت اسلامی، لازم است مردم بیشتر فعالیت کنند تا در مقابل کفّار دستشان دراز نباشد: «لَن یَجعَلَ اللّهُ لِلکافرینَ علَیَ المُؤمنینَ سبیلاً»(نساء: 141)؛ «لِلهِ لعزَّةُ وَ لِرَسولِهِ و لِلمؤمنین.»(منافقون: 8) این ها همه باعث می شوند که انسان در دنیا بیشتر فعالیت کند، حتی در جهت تحصیل علم، صنایع بهتر، تولید بیشتر و اقتصاد پیشرفته تر، ولی این معنایش دنیازدگی نیست. مذمّت دنیا هم سر جای خودش هست؛ یعنی این ها را به عنوان وظیفه باید انجام داد. این است آخرت طلبی. وقتی این کار به عنوان وظیفه تلقّی شد، چون خدا گفته است کار را انجام می دهیم. اما دنیازدگی این است که چون دلمان می خواهد، چون هدفمان لذت دنیاست کاری را انجام دهیم. اگر به خاطر اطاعت امر خدا کاری کردیم، انجام وظیفه است، دنیاطلبی نیست، دنیازدگی نیست. این خودش عبادت است. این که فرموده اند: «عبادت ده جزء است، نُه جزئش در طلب حلال است»،(8) این درباره فعالیت در دنیاست، وگرنه طلب حلال این نیست که انسان برود دیرنشین شود.

پس انسان باید طلب حلال کند؛ چون خداوند فرموده، و این کار یا واجب است یا مستحب؛ برای اینکه خودش بی نیاز باشد، برای این که به زندگی عیالش توسعه دهد. همه جا وقتی دنیا مذمّت می شود، فورا تأکید می گردد به این که از این دنیا برای آخرتتان استفاده کنید؛ چون برای رسیدن به سعادت آخرت، جز استفاده از همین نعمت های دنیا راهی نیست. پس خوبی یا بدی دنیا بستگی دارد به این که ما از این نعمت ها چگونه و با چه انگیزه ای استفاه کنیم.

··· پی نوشت ها

1 نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج 7، ص 25.

2 «واللّهِ لدنیاکم هذه اهونُ فی عینی مِن عراقِ ضریرٍ فی یدِ مجذومٍ.» (همان، کلمات قصار، 236.)

3 همان، ج 18، ص 325.

4 «مَن اَبصَر بها بصّرته و مَن اَبصر الیها اعمّته.» (همان، ج 6، ص 239)

5 «ما الحیوةُ الدنیا الاّ متاع الغرور.» (آل عمران: 185)

6 «تزّود مِن الدنیا.» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 108).

7 نهج البلاغه، ج 18، ص 226.

8 «یا احمد، اِنّ العبادةَ عشرةُ اجزاءٍ، تسعةٌ طلبُ الحلالِ.» (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 77، ص 27.)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان