اخباری گری پیدایش و پیامدها

با نگاهی به دوره صفویه به این نتیجه می رسیم: از آغاز این دوره, تا نیمه نخست قرن یازدهم, اندیشه حاکم بر حوزه ها اندیشه اجتهاد و گرایش به فلسفه و علوم عقلی بوده است.

 

با نگاهی به دوره صفویه به این نتیجه می رسیم: از آغاز این دوره, تا نیمه نخست قرن یازدهم, اندیشه حاکم بر حوزه ها اندیشه اجتهاد و گرایش به فلسفه و علوم عقلی بوده است.

محقق کرکی (م.940هـ.) از مجتهدان اصولی و بنام بود. پس از وی محقق اردبیلی (م.993هـ.) با مسلک اجتهادی و گرایش عرفانی, عرصه را در دست داشت. شاگردان بنام وی, مانند: صاحب معالم (م.1011هـ.), صاحب مدارک (م.1009هـ.) و ملاعبدالله شوشتری (م.1021هـ.) نیز همین روش را پی گرفتند.

در نخستین سالهای قرن یازده, شیخ بهائی (952 ـ 1030هـ.) با گرایش اجتهادی, فلسفی و عرفانی در پهنه اصفهان, بلکه جهان اسلام درخشید.

همزمان با وی, میرداماد (970 ـ 1041هـ.), میرفندرسکی (م.1050هـ.) و ملاصدرا (م.1050هـ.) با اندیشه های قوی فلسفی با پدید آوردن آثار افتخارآمیز سکه فلسفه را به نام خود زدند.

با خالی شدن حوزه اندیشه از این متفکران بزرگ و عرصه داران حوزه اندیشه, ابرهای تیره, آسمان شفاف مدرسه فلسفه و اجتهاد را فراگرفته و در غیبت خورشیدها, اندیشه های ضد فلسفی و اصولی میدان دار شدند. محمد امین استرآبادی در پیشاپیش همه, بر طبل ضد اصولی می کوبید.

در این عصر, تنها به نام چند تن بر می خوریم که دارای مشرب اصولی و گرایش فلسفی بوده و فلسفه و اصول تدریس می کرده اند: آقا حسین خوانساری (1016 ـ 1098هـ.), محقق خراسانی (م.1090هـ.), آقا جمال خوانساری (م.1125هـ.), فاضل هندی (م.1137هـ.) و فیض کاشانی (م.1091هـ.) با داشتن مشرب فلسفی, با اجتهاد, سرسختانه مخالفت می ورزید1 و به مجتهدان طعن می زد.2 امّا در برخورد با صوفیه, با این که با آنان به مخالفت برخاست, ولی از حدّ اعتدال بیرون نرفت و آنان را خارج از دین و مذهب نینگاشت و از کتابی که در باب محاکمه بین صوفیه و متشرعه نگاشته: (المحاکمة بین الطائفتین من المؤمنین)3 بر می آید آنان را مؤمن می دانسته است.

علامه مجلسی نیز, با این که اخباری مسلک و مخالف صوفیه بود, ولی با فلاسفه اسلامی, محترمانه برخورد می کرد. پس بدون درک و فهم گرایشها و آگاهی از آنها نمی توان درباره درگیریها و بگومگوهای علمی در باب نماز جمعه, تقلید از میت و… سخنی ترازمند گفت.

در این عصر دو مکتب در علوم عقلی و نقلی با دو گرایش, به طور کامل جدای از هم; در ساحت اندیشه پا به عرصه گذاشته:

1. صدر المتألهین با توجه به فلسفه مشاء و اشراق و با الهام از روایات اهل بیت, حکمت متعالیه را بنیان نهاد:

(فلسفه صدرا از یک نظر, به منزله چهارراهی است که چهار جریان; یعنی حکمت مشائی ارسطویی و سینایی و حکمت اشراقی سهروردی و عرفان نظری محیی الدینی و معانی و مفاهیم کلامی, با یکدیگر تلاقی کرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده, رودخانه ای خروشان به وجود آورده اند.)4

2. مکتب اخباری گری که آن را محمد امین استرآبادی بنیان نهاد و از همین دریچه به نقد علم اصول و مشرب اجتهادی پرداخت و این اندیشه, سه قرن در حوزه های تشیع, نقش آفرین و میدان دار اصلی بود.

آقا حسین خوانساری که از او با عنوان: (استاد الکل فی الکل) و یا (استاد الحکماء والمتکلمین و مربی الفقهاء والمحدّثین)5 و (جامع معقول و منقول) یاد می شود, با هیچ یک از این دو مکتب, میانه خوبی نداشت. در حاشیه اشارات, بدون ذکر نام, به نقد اندیشه های ملاصدرا پرداخت و استاد وی, محمد باقر سبزواری, در حاشیه خود بر اشارات, از اشکالهای وی پاسخ داد.6

محقق خوانساری در (رساله وضع شبهه استلزام), به رد نظر سبزواری در این موضوع پرداخت و محقق سبزواری پس از آگاهی از نقد خوانساری, رساله مستقلی در ردّ خوانساری نوشت و خوانساری دوباره به سبزواری پاسخ داد.7

خوانساری, در رساله مقدمه واجب, نظر سبزواری, فاضل قزوینی و نائینی را مورد نقد قرار داد.8

وی در فلسفه مشایی می اندیشید و در این علم تخصص داشت.

نوشته اند: ملا خلیل قزوینی, وقتی متوجه شد که نظر وی درباره ترجیح بلامرجح و فاسد بودن شکل اول در منطق, از سوی آقاحسین خوانساری نقد شده, از قزوین به اصفهان رفت, تا با وی به گفت وگو پردازد. از باب اتفاق, با یکی از شاگردان خوانساری برخورد کرد و انگیزه خود را از سفر بیان کرد. شاگرد, برای وی نادرستی دیدگاهش را نمود و دیدگاه استاد خود محقق خوانساری را باز گفت.

میرزا خلیل در همین دیدار, پی به اشتباه خود برد و به سوی قزوین بازگشت.9

درباره اخباری گری, نظر خاصی از خوانساریها گزارش نشده است. آنچه مسلم است آقا حسین و آقا جمال و برادرش آقا رضی, از مکتب اصولی و اجتهادی پیروی می کردند. (حاشیه شرح مختصر الاصولِ)10 ایجی و دیدگاه وی درباره (اجماع) که اخباریان آن را حجت نمی دانند, در مشارق الشموس بیان گر این نکته است.

درگیرو دار گسترش اندیشه اخباری گری, آقا حسین توانست با تربیت شاگردان برجسته و آگاه, اندیشه اصولی را به نسلهای دیگر انتقال دهد و از نابودی کامل روش اجتهاد در حوزه اصفهان به سهم خود جلوگیری کند. گویا تا زمان آقا حسین(1098) اندیشه اخباری گری, اندیشه چیره و برتر نبوده است; زیرا استاد وی, محقق سبزواری (م.1090هـ.) نیز روش اجتهادی داشته, اما بعد از محقق خوانساری, اندیشه اخباری گری بر حوزه اصفهان, سایه افکنده و اصول گرایان: آقا جمال و فاضل هندی, در اقلیت بوده اند. امّا گفت وگوها و بگومگوها و برخوردهای تند بین اصولیان و اخباریان در زمان حیات محقق خوانساری بوده است.

جریان دیگری که در دوران حیات آقا حسین آغاز و در دوران آقا جمال ادامه یافت, جریان مبارزه با صوفیه است. موضع دقیق خوانساریها در این باره روشن نیست; ولی از نوشته های برجای مانده بر می آید, در این درگیریها, کسی با آقا حسین خوانساری, در نیفتاده که گویا این از صراحت لهجه, دقت و باریک اندیشی و حاضر جوابی او ناشی می شده است:

(ولایتفوّه ابداً الاّ بما لم یتیسّر لأحد ردّه.)11

سخنی بر زبان جاری نمی کرد مگر به گونه ای که کسی امکان رد آن را نداشته باشد.

روی هم رفته, محقق خوانساری در این گیر و دارها و درگیریها, میانه روی را پیشه کرده که این را می شوداز تذکره نصرآبادی که گرایش به صوفیه دارد و از آقا حسین با احترام فراوان یاد می کند, فهمید.البته از این روش و منش خوانساری نمی توان برداشت کرد که وی با صوفیه موافق بوده که این برداشتی است, نادرست. اگر مخالفت با غنا را نوعی مبارزه با صوفیه بدانیم, می توان گفت: ادعای وحید بهبهانی در نگارش بیست رساله, به خامه شاگردان آقا حسین در ردّ محقق سبزواری, حکایت از موضع متعادل محقق خوانساری در این باره دارد. از پاره ای از نوشته های ضد صوفیه آن زمان استفاده می شود: مخالفان صوفیه در مواردی نظر به نقد اندیشه های محقق خوانساری نیز داشته اند که به آن اشاره خواهد شد.

از آن جا که جریان اخباری گری و مبارزه با صوفیه در دوران خوانساریها, رخ داده و آنان سعی در داشتن موضعی مناسب و به دور از تنش داشته اند, از اهمیت زیادی برخوردار است و این موضع مناسب و خردمندانه, در قرنهای بعدی اثر گذاشت که به آن خواهیم پرداخت.

محمد امین استرآبادی (م.1033 یا 1036) با نگارش فوائد المدنیه در ربیع الاول 1031 درحجاز12 و فرستادن آن به نجف و ایران, مکتب اخباری گری را بنیاد نهاد. بیش تر علمای ایران از اندیشه های استرآبادی استقبال کردند.

محمد تقی مجلسی, در فائده ششم از شرح فارسی من لایحضره الفقیه, به نام: لوامع صاحبقرانی, در این باره می نویسد:

(دیگر [از] اموری که ذکر آن لایق نیست اختلافاتی که در میان به هم رسیده و هر یک به موجب یافت خود از قرآن و حدیث عمل می نمودند و مقلدان متابعت ایشان می کردند, تا آن که سی سال تقریباً قبل از این فاضل متبحر مولانا محمد امین استرآبادی, رحمة الله, مشغول مقابله و مطالعه اخبار ائمه معصومین(ع) شد و مذمت آراء و مقاییس را مطالعه نمود و طریقه اصحاب حضرت ائمه معصومین(ع) را دانست (فواید مدنیه)را نوشته و به این بلاد فرستاد. اکثر اهل نجف و عتبات عالیات طریقه او را مستحسن دانستند و رجوع به اخبار نمودند و الحق آنچه مولانا محمد امین گفته است, حق است. مجملاً طریق این ضعیف وسطی است ما بین افراط و تفریط و آن طریق را در روضة المتقین مبرهن ساخته ام….)13

این اثر را محمد تقی مجلسی در حدود سال 1065 نگاشته است, پس از نگارش روضة المتقین, به سال 1063.

این گزارش, به خوبی جایگاه اندیشه استرآبادی را در حوزه های نجف و ایران می نمایاند.

اندیشه های استرآبادی

استرآبادی در این اندیشه, خود را اثر پذیرفته از استاد و پدر خانم خود14, میرزا محمد استرآبادی (م.1028) صاحب منهج المقال, معروف به رجال کبیر می داند.

می گوید: به سفارش او بوده که به اخبار تمسک جسته و آنها را محور کار قرارداده است.15

صاحب فوائد المدنیه, افتخار می کند که پس از سالها تلاش و استفاده از محضر عالمان بزرگ اصولی, با تهجد و عبادت بسیار, به این مهم دست یافته است.

موجی را که محمد امین استرآبادی آفرید, چند قرن, حوزه های علمیه را در عراق, اصفهان, قم و کاشان, در بر گرفت و در این مدت, اصول از عرصه خارج شد.

استرآبادی بر این باور بود: با بودن احادیث, ما نیازی به اجتهاد و تقلید نداریم, هر کس می تواند به طور مستقیم, تکلیف خود را از اخبار بیرون بکشد و برابر آن عمل کند.

فهم افراد از اخبار, گرچه همیشه یقین آور و برابر واقع و رضای الهی نیست, ولی پدید آورنده علم عادی هست و در انجام تکلیف, علم عادی شرعی کافی است. و این برتر از گمانی است که اصولیان آن را حجت و نزدیک به علم و یقین می دانند.16

محمد تقی مجلسی, در ترجمه و شرح فقیه, شاهدی بر این نظر ارائه می دهد که مردم خود برای فهم تکلیف, به احادیث رجوع می کرده اند:

(و در کتابی دیدم که در زمان علی بن بابویه, از محدثین قم دویست هزار بودند و ظاهراً وجهش این بوده که عوام و خواص, همه عمل به حدیث می کردند و احادیث را حفظ می نمودند.)17

ییادآور می شود: مراجعه به روایات, از آن روی بایسته است که در سخنان گوناگونی که از امامان(ع) به ما رسیده به آن سفارش گردیده و در اخبار بسیاری, از تقلید و اجتهاد باز داشته شده است.

فائده دیگر مراجعه به اخبار و بهره از آنها, در امان ماندن احکام الهی است از تحریف و اختلاف نظر, در این جا, استفاده از دیدگاههای علمای پیشین در فهم اخبار, مشکلی پدید نمی آورد, بلکه یکسانی و یگانگی در فهم روایات را پدید می آورد.

استرآبادی در یکی از فایده های کتاب خود می نویسد:

(امام ثقة الاسلام کلینی, قدس سرّه, در کتاب کافی بابی را آورده که امامان, ما را به تمسک به احادیث موجود در کتابهای روایی زمان غیبت کبری, سفارش کرده اند. سپس دو باب آورده که در یکی تقلید و در دیگری رأی, یعنی اجتهاد را باطل دانسته است; اما علامه حلی و موافقان وی, از این سه باب و مانند آن غفلت کرده اند.)18

وی دو فصل مهم در این کتاب بنیان نهاد:

فصل اول: در باطل بودن تمسک به استنباطهای گمان آور در نفس احکام الهی.19

وی در این فصل از زاویه های گوناگون, بر گمان آور بودن اجتهاد استدلال کرده و راه اجتهاد را باطل دانسته است.

فصل دوم: در بیان منحصر بودن مدرک آنچه از ضروریات دین نیست, از مسائل شرعی اصلی یا فرعی, در شنیدن از ائمه(ع).20

بر این اساس, اخباریان مدارک احکام را منحصر در آیات و روایات می دانند و عقل و اجماع را مدرک ادله نمی شمارند و اجماع را حجت نمی دانند.21

استرآبادی, درباره عمومات آیات قرآن, مانند: (اوفوا بالعقود)22 و ظواهر آن, مانند: (اولامستم النساء)23 و (اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهکم)24 و ظواهر سنن پیامبر مانند: (لاضرر ولاضرار فی الاسلام) بر این باور است برای فهم آنها ما باید جست وجو کنیم و به کلام ائمه(ع) مراجعه کنیم, اگر چنانچه روایاتی از امامان به دست آوردیم, برابر آن عمل می کنیم, در غیر این صورت, توقف می کنیم و روا نیست که ما به آنچه اهل سنت در تفسیر قرآن تمسک جسته اند, تمسک بجوییم.25

بنابراین, در حقیقت منابع احکام منحصر می شود در روایاتی که از ائمه نقل شده است. شماری بر این باورند: ابن ابی جمهور احسائی از جمله کسانی است که راه را بر اخباریان هموار گردانید و پیش از استرآبادی در رساله ای با عنوان: (العمل باخبار اصحابنا)26 به اقامه ادله ای در این زمینه پرداخته بود. و استرآبادی آن را کامل و به سامان رساند.

مخالفان استرآبادی

اشاره شد که بسیاری از علما از اندیشه های استرآبادی استقبال کردند, امّا بودند شماری از علمای برجسته که به پیامد زیانبار این دیدگاه پی بردند و از همان اوان به مخالفت برخاستند و رساله هایی بر رد دیدگاه وی نگاشتند. از جمله:

1. سید نورالدین علی بن علی بن الحسین عاملی (م.1068), (الفوائد المکیة فی مداحض حجج الخیالات المدنیه و نقض ادلة الاخباریه).27

2. مولانا دلدار علی نقوی هندی (م.1235هـ.), (علی اساس الاصول).28

3. شیخ فخرالدین بن محمد علی طریحی نجفی (م.1087هـ.), (جامعة الفوائد).29

4. افزون بر رساله هایی که به آن اشاره رفته, اندیشه های استرآبادی را گروهی از صاحب نظران و عالمان به بوته نقد گذاشته اند, از جمله:

* شیخ علی سبط شهید ثانی, صاحب در المنثور, در نوشته خود به نام: سهام المارقه, اندیشه های وی را نقد کرده و نوشته است:

(استرآبادی, کلام شهید را درک نکرده و برای شهرت این گونه از عالمان پیشین خرده می گیرد.)30

* سید احمد علوی, نقد وی, گرچه مربوط به فوائد المدنیه نمی شود, ولی در شمار نقادان اندیشه های استرآبادی به شمار می آید; زیرا وی, رساله ای را که در باب پاک بودن خمر نگاشته, به نقد کشیده است.

استرآبادی, افزون بر رساله یاد شده, نامه ای در همین باره, یعنی پاک بودن خمر, به ایران می فرستد و به دست سید احمد علوی عاملی می رسد و وی بر این نامه نیز نقدی می نگارد. این نقد, که به گونه ٌرساله درآمده, دو فصل و یک خاتمه دارد و سال 1034 تاریخ نگارش آن است. وی در آغاز این رساله می نویسد:

(چنین گوید… احمد بن زین العابدین علوی… مخفی نخواهد بود که بعضی فاضل نمایان این زمان, از ساکنان مکه… عریضه ای مشتمل بر طهارت خمر نوشته ارسال به این بلاد نمود….)31

دارابی, در مقامات السالکین, به اتکای سخن استرآبادی, در نامه ای که به شاه عباس نوشته درباره پاکی خمر, بر این باور است که روایات کتابهای چهارگانه: کافی, فقیه, استبصار و تهذیب, قابل استنادند, گرچه ضعیف باشند.

استرآبادی در آن نامه یادآور می شود, روایات, نیازی به تصحیح سندی ندارد:

(و در کتاب تهذیب مذکور است که حکم خمر این است.)

وی در این جا, اشاره به روایاتی دارد که در آنها خمر, سُحت دانسته شده و به نجاست آن اشاره نگردیده است.32

دارابی از نامه استرآبادی این گونه یاد می کند:

(مولانا محمد امین استرآبادی در باب استفتای نجاست خمر, مکتوبی به خدیو زمان و خاقان اوان… شاه عباس ماضی انارالله برهانه نوشته….)33

از این فراز بر می آید, نامه استرآبادی در پاسخ به پرسش شاه بوده است و بعید به نظر نمی رسد که فتوای استرآبادی در پاک بودن خمر, در گسترش اندیشه وی اثر نداشته باشد; زیرا او, هم با افکار اهل سنت, مخالف بود و هم با مسلک اخباری گری می توانست پاره ای از مسائل مشکل آفرین را که برخاسته از ناتوانی اجتهاد انگاشته می شد, از سر راه بردارد. درگیری و بگو مگو بین اخباریان و اصولیان حدود دو قرن به درازا کشید. وحید بهبهانی, پیشقراول حرکت ضد اخباری بود و با تلاش علمی خود, ضربه سهمگین بر این اندیشه وارد ساخت. کاشف الغطاء آخرین سنگرهای اخباریان را درهم نوردید و با به زانو درآوردن محمد اخباری, جلو پیشروی این اندیشه را گرفت و این مکتب را به انزوا راند.34 شیخ عبداللّه صالح سماهیجی اخباری (م.1071هـ.) در (منیة الممارسین فی اجوبة سؤالات الشیخ یاسین)35 چهل فرق بین اخباری و اصولی بر می شمارد که در روضات نقل شده است.36

زمینه و انگیزه های گسترش مکتب اخباری

مکتب اخباری که ارکان آن, به ابتکار استرآبادی سامان یافت, بخش در خوری از حوزه های شیعه را فرا گرفت و تا چند قرن بر فقه و حوزه ها چیره بود. اکنون باید دید چه انگیزه هایی در گسترش این مکتب نقش داشته اند:

1. گردآوری منابع روایی: صفویان خود را پای بند به شیعه و باورمند به آن می دانستند و حکومت خود را حکومتی شیعی قلمداد می کردند; از این روی, به علمای شیعه و اندیشه های شیعی, آزادی عمل می دادند.

علمای شیعه از این مجال, به بهترین گونه بهره بردند و به گردآوری منابع و احادیث شیعه پرداختند. نویسندگان و نسخه برداران, در نسخه برداری از کتابهای شیعه, سنگ تمام گذاشتند و به خاطر علاقه ای که داشتند و یا بازارگرم و پرسودی که این حرفه داشت, نسخه های گوناگون از کتابهای روایی, از عراق, هند, جبل عامل و… به ایران آوردند و از آنها نسخه برداری کردند و به کتابخانه حدیثی شیعه, غنا بخشیدند. برابر گزارش محمد تقی مجلسی, روزی شیخ بهایی در بین درس گفت:

کسی که کتابهای حدیث را به ایران آورد, پدر من بود. من عرض کردم: در کتابخانه جدّ بنده و کتابخانه های میرزا ابوالفتوح و میرشجاع الدین نیز بوده است.37

گفته اند: علاّمه مجلسی, بهترین نسخه های خطی را در دست داشته است.

بسیاری از عالمان شیعه, با دسترسی به منابع روایی معتبر, به این نتیجه رسیدند:

با توجه به منابع فراوان روایی, ما نیاز به اجتهاد, که اساس آن برگرفته از اهل سنت است, نداریم و با شناختِ درست روایات, پاسخ گوی تمام پرسشها و شبهه ها خواهیم بود.

این نگرش و آن پشتیبانی گسترده حکومت, سبب شد گردآوری و نشر کتابهای حدیثی در حوزه تشیع اوج بگیرد و افزون بر کتابهای چهارگانه حدیثی, دائرة المعارفهای بزرگ حدیثی, نگاشته شود و در اختیار همگان قرار گیرد:

الف. کتاب وافی, از فیض کاشانی (م.1091).

ب . وسائل الشیعه, از شیخ حرعاملی (م.1104).

ج. بحارالأنوار, از علامه محمد باقر مجلسی (م.1110)

محمد امین استرآبادی در یکی از فایده های کتاب خود به این نکته اشاره می کند:

(من همیشه در شگفت بودم که کسی غیر از سه محمّد: شیخ صدوق, کلینی و شیخ طوسی, موفق به گردآوری و باب بندی احادیث نشده است.

به این نتیجه رسیدم: این سه از اولاد عجم هستند و در روایات از این مردم تجلیل شده است. مردم ایران, همیشه به سخنان اصحاب عصمت تمسک می جستند, چرا که اینان از ذهن مستقیم و زیرکی استوار برخوردارند.)38

2. بی نیازی از غیر روایات: در پاره ای از روایات بر این نکته تأکید شده است: پیامبر و امامان آنچه را که مورد نیاز بوده آورده و حتی حکم (ارش خدش)39 را بیان فرموده اند. با توجه به این روایات, و فراهم شدن مجموعه های معتبر روایی شیعه, این نظر تقویت شد که با وجود این همه روایت, نیازی به استدلالهای گمان آور اجتهادی, نیست و حکم را بایداز متن روایات گرفت و برابر آن عمل کرد, بویژه که تمام اخبار کتابهای چهارگانه و دیگر کتابهای شیعه درخور عمل و استنادند.

3. سابقه مکتب اخباری: استرآبادی در فوائد المدنیه, به این نکته پای فشرده که علمای پیشین, مانند: صدوق و کلینی اخباری و محدث بودند و بدون نیاز به اجتهاد, احکام را از دل روایات بیرون می کشیدند, حتی محقق حلّی که مسلک اجتهادی داشت, در آخر عمر خود از این نظر برگشت و در (المعتبر) برابر مسلک اخباری مشی کرد.40

وی می نویسد:

(سید مرتضی, شیخ طوسی, ابن ادریس و محقق حلّی که به خبر واحد اعتماد نمی کردند, مگر خبری همراه با قرینه که قطع عادی به صدور آن پیدا شود, همان روش اخباریان را داشته اند.)41

از آن طرف استناد ابن ابی عقیل, ابن جنید و شیخ مفید را به پاره ای از قواعد اصولی, مانند: استصحاب, ناشی از غفلت آنان می داند.42

به پندار ایشان, مسلک اخباری, پیشینه دیرینه دارد و بسیاری از علما, با نظر ایشان موافق هستند و این که علامه حلی و مقلدان او, مانند: شهید اول, ثانی, شیخ علی کرکی که پیرو اصول و اجتهاد بودند, بنیه علمی ضعیفی داشتند و از روی ناآگاهی از احادیث به اجتهاد روی آوردند.

وی, تا آن جا پیش می رود که استنباطهای علامه حلّی را متأثر از عقائد اهل سنت می شمارد که باید از آن پرهیز شود.43

این نگرش و اهمیت دادن شماری از علمای پیشین به اخبار, زمینه رشد و گسترش مکتب اخباری را فراهم آورد.

4. مخالفت با عامه: از ویژگیهای بارز و اصلی دوران صفویه, مخالفت حکومت گران و گروهی از علما با اهل سنت است. علمای اخباری از جمله استرآبادی, اساس علم اصول و اجتهاد را از اهل سنت می دانستند و بر این باور بودند که: اجتهاد و علم اصول از آنها گرفته شده و متن درسی اصولی حوزه های علمیه, مختصر الاصول عضدی و شرح آن بوده است. (استرآبادی خود این کتاب را نزد سید تقی الدین محمد نسابه فرا گرفته است)44 بنابراین, علمی که از اهل سنت گرفته شده باشد, باید دور ریخته شود:

(تهذیب [الاصول] علامه حلی مختصری از مختصر حاجبی است و آن مختصر از منتهای حاجبی است و آن مختصر از الاحکام آمدی است و آن مختصر از المحصول فخر رازی و آن مختصر از معتمد ابوالحسین بصری است.)45

به باور اینان, اگر قرار است قواعدی برای فهم و دریافت احادیث و فقه تدوین شود, باید آن قواعد را از خود روایات به دست آورد.

فیض کاشانی, به این منظور (اصول الاصلیه) را در سال 1041 یا 1044 ده سال بعد از فوائد المدنیه46 نگاشت. وی, در مقدمه وافی می نویسد:

(هنگامی که نگارشهای اصحاب ما بسیار شد و در اصول فقه و فرعهای آن برابر اصطلاحات اهل سنت سخن گفتند, اصول دو طائفه به یکدیگر مشتبه گردید و اصطلاحهای آنها درهم آمیخت. این باعث گردید که امر بر گروهی از آنان مشتبه گردد, تا آن جا که انگاشتند: اجتهاد و حکم به رأی و ایجاد قواعد و ضوابط و گرفتن نظر اتفاقی جایز است و بر این, از سه جهت تأیید داشتند:

الف . اختلاف در ظواهر آیات و اخبار که جز با حمل برخی بر برخی, سازواری امکان نداشت و این را نوعی اجتهاد دانستند که نیاز به گزاردن قانونها و آیینهای اصولی دارد.

ب . پدیده های بسیاری دیدند که سخن روشنی درباره آن وارد نشده, با این که نیاز به شناخت حکم آنها فراوان است.

ج. برخی احکام مشتبه و دارای ابهام است. این ابهام بدون به دست آوردن ظن که ترجیح باشد, برطرف نمی شود, پس این همان اجتهاد است.)47

اینها سبب شد که شماری اجتهاد را که همان پیروی از گمان و عمل به رأی است بپذیرند.

5. فیض کاشانی, از جمله انگیزه های گرایش شیعه به اجتهاد را, چیرگی پادشاهان ستم, پس از غیبت امام معصوم(ع), بر شیعه می داند. می گوید: پیوند شیعیان از کودکی با اهل سنت, سبب شد که اصول فقه آنها پذیرفته شود و سعی کنند برای هر واقعه ای حکمی بیرون بکشند و در نتیجه آموزه های اصولی اهل سنت, به عنوان علوم شیعه مورد توجه قرار گرفت.48

ایشان سفارش می کند: حال, شیعه به حکومت مستقلی دست یافته و توجه کرده که اجتهاد و اصول از عامه است, باید خود قواعدی در این باره ارائه دهد و اصول شیعه را بدون توجه به اصول فقه عامه سامان دهد.

محقق اردبیلی (م.993هـ.) برخلاف دیدگاه فیض کاشانی, دانش اصول را از دانشهای عقلی می داند و می گوید: در مسائل عقلی و دانشهای عقلی, استدلال حکمفرماست و فرقی بین شیعه و سنی نیست:

(وانّ الظاهر لاقصور فی اصول فقههم إلاّ موضع نادر إذ الحقّ هنا ماثبت بالدّلیل ولیس هنا شیئ مقرّر فی الدین قد خولف, بل کتبهم فی ذلک مثل کتبنا فی نقل الخلاف واختیار ما هو المبرهن وهوالحق….)49

ظاهراین است که اشکالی در اصول فقه عامه نیست, جز در مواردی اندک; زیرا حق در این جا, آن چیزی است که با دلیل ثابت شود و در این جا چیزی از سوی شرع تعیین نشده که با آن مخالفت شود, بلکه کتابهای آنان در این جا, مانند کتابهای ماست, در گزارش خلاف و گزینش آنچه برهانی و حق است.

6. اجماع: از جمله مقوله هایی که سبب شد دو گروه اخباری و اصولی رو در روی هم بایستند و هرگروه سرسختانه از عقیده و اندیشه خود به دفاع برخیزد (اجماع) بود. اصولیان, اجماع را منبعی از منابع احکام شمردند و اخباریان, این را قبول نداشتند و بر این نظر دلیلهایی نیز اقامه می کردند,از جمله:

الف . اجماع, از اهل سنت گرفته شده و منشاء آن اجماع سقیفه بنی ساعده است که علی(ع) را از حق مسلّمش محروم ساخت.

ب . حجت دانستن اجماع, سبب می شود که بسیاری از روایات که با اجماع ناسازگارند, از دور خارج شوند در حالی که دلیلی بر حجت بودن آن نیست.

ج. روایات بسیاری در نکوهش پیروی از آرایی که بر آنها اتفاق شده, وارد شده است. بنابراین, اتفاقی که در آن نظر معصوم نباشد, هیچ ارزشی ندارد و آیات و روایات از پیروی چنین رأیی بازداشته اند. فیض کاشانی در این باره می نویسد:

(والواردة فی ذم الأخذ بالاتفاق الأراء بتخصیصها بالآراء الخالیة من قول المعصوم لما ثبت عندهم انّ الزمان لایخلو من امام معصوم….)50

روایاتی که نکوهش کرده اند دریافت آرای اتفاقی را, آن جایی را در بر می گیرند که خالی از سخن معصوم باشد, زیرا که ثابت شده نزد آنها که زمان, خالی از امام معصوم نیست.

از این روی با گسترش مسلک اخباری گری, پاره ای از مسائل که با اجماع درباره آنها حکم صادر شده بود, حکم آنها تغییر کرد, مانند نماز جمعه که محقق کرکی ادعای اجماع بر حضور و اجازه امام دارد. بسیاری از فقیهان عصر صفوی, این اجماع را حجت ندانستند و یا در اصل اخباری بودند و به واجب بودن عینی نماز جمعه نظر دادند, مانند فیض کاشانی و علامه مجلسی که رساله هایی در این باب نوشتند.

علامه مجلسی, در مقاله صلات جمعه خود, یک نقد کلی نسبت به اجماعهای شیخ طوسی دارد.51

آقا جمال خوانساری در رساله نماز جمعه خود, که واجب بودن تخییری نماز جمعه را می پذیرد, می نویسد:

(غرض از وضع این رساله, نفی این قول محدث [وجوب عینی] و بیان مخالفت آن است با اجماع امامیه, با ذکر بعضی از مؤیدات و….)52

از جمله گزاره هایی که با خارج کردن اجماع از گروه دلیلها و نپذیرفتن منبع بودن آن, مطرح شد, ماندگاری بر تقلید از صاحب فتوایی بود که از دنیا رفته است.عالمان اخباری, رساله هایی در این موضوع نگاشته اند: (تقلید المیت) از سلیمان ماحوزی (1075 ـ 1121)53 و رساله محمد حرعاملی (1095 ـ 1178)54و (تقلید الاموات)55 از ابراهیم عاملی از علمای نیمه قرن دوازدهم.

البته برای شهید ثانی (م.965) رساله ای با نام: (عدم جواز تقلید المیت) نام برده اند56 که پیش از گسترش مسلک اخباریه نگاشته و نشر شده است.

7 . مخالفت با اندیشه صحیح اعلائی: از انگیزه های مهم و درخور توجه که اندیشه اخباری گری را تقویت کرد گرایش به اخبار صحیح و خارج ساختن بسیاری از احادیث از استناد فقهی بود این مکتب را محقق اردبیلی بنیان گذاشت. وی در مجمع الفائدة والبرهان دیدگاههای نوی ارائه کرد و در بسیاری از دیدگاهها به جهت ضعف مستند آنها, تردید روا داشت. امّا خود ایشان, پس از بررسی و رد دیدگاههایی به خاطر ضعیف بودن مستند آنها, نمی تواند از اجماع بگذرد و آن را نادیده بینگارد و نظر قاطعی ارائه دهد. به عنوان نمونه: اردبیلی می گوید: برابر آنچه از آیه قرآن و روایات استفاده می شود, نماز جمعه واجب عینی است; امّا اجماع او را از این که نظر بدهد, باز می دارد.57

شاگردان وی صاحب معالم و صاحب مدارک نیز صحیح اعلائی هستند. در مدارک, در بسیاری از موارد, به روایات صحیح استناد می شود, مانند بحث وجوب عینی نماز جمعه.58

صاحب معالم, برای پاک سازی روایات شیعه از احادیث ضعیف, کتاب (منتقی الجمان فی روایات الصحیح والحسان) را می نویسد:

گویا, ملاعبداللّه شوشتری, شاگرد دیگر اردبیلی, که شاه عباس مدرسه ای برای وی ساخته, از این مکتب پیروی می کرده است. از شاگردان بنام وی, محمد تقی مجلسی و محمد باقر سبزواری بوده اند. گروهی از اهل نظر, فیض کاشانی را از پیروان مکتب اردبیلی دانسته اند که درست نیست, بلکه از جهتی او را باید در برابر اردبیلی دانست. همانندی آن دو در دریافت و فهم آزاد از اخبار است و بی توجهی به دیدگاه پیشینیان و ناهمانندی آنها در دو نکته است:

1. اردبیلی صحیح اعلائی است و فیض اخباری که به هر روایتی استناد می جوید.

2. اردبیلی به اجماع بها می دهد و فیض اجماع را حجت نمی داند.

استرآبادی به جای پرداختن به سند روایات و بررسی سندی, درستی آنها را با نشانه های خارجی و داخلی ثابت می داند.59

وی بر این باور است: تقسیم روایات را به صحیح, حسن, موثق و ضعیف, برای نخستین بار علامه حلی مطرح کرده و سرچشمه آن کتابهای عامه بوده که وی با آنها خیلی اُنس داشته است.60

ییادآوری: گفته اند نخستین کسی که این تقسیم را مطرح کرده, ابن طاووس بوده است.61 در کتابهای اهل سنت, تعبیر روایات موثق نیست62, بلکه سه قسم دیگر: صحیح, حسن و ضعیف گزارش شده است.

به هر حال, استرآبادی افزون بر روایات کتابهای چهارگانه, بسیاری از روایات دیگر را درخور استناد می داند.

8 . اختلاف زدائی: اخباریان بر این باورند: اجتهاد, سبب پراکندکی آرای فقیهان شیعه شده است و همین امر در میان اهل سنت باعث شد که اجتهاد ممنوع شود و در چهار مذهب, به رسمیت شناخته شود. فیض کاشانی, با اشاره به این نکته می نویسد:

(گاهی اختلاف آراء, چنان فزونی می یابدکه در یک مسأله بیست یا سی قول و یا بیش تر نقل شده است).63

بنابر مسلک اخباری, هر کس می تواند آنچه خدا بر عهده اش گذاشته, از روایات به دست آورد و به آن جامه عمل پوشاند و آگاهی معمولی و علم عادی برای شناخت تکلیف شرعی کافی است, با توجه به این که همه برابر ظاهر اخبار عمل می کنند و از دقتهای اصولی عرصه خالی است, احکام شرع بر یک محور و قاعده باقی می مانند و آیینها و قانونهای الهی از تحریف و دگرگونی به دور می مانند64. بنابراین, تنها راه جلوگیری از اختلاف فتوا و دروغ بستن به خدا, تمسک به کلام ائمه(ع) است.

مکتب اخباری, دستاوردهای خوش آیند و ناخوش آیندی داشت. دستاوردهای خوش آیند آن این که پاره ای از گرههای اجتماعی را گشود و دستاورد بسیار ناخوش آیند آن رکود اندیشه و تفکر بود. این مکتب, با تمسک به اخبار درست و نادرست, بنیان کژی را نهاد و بسیاری از خرافات را وارد مذهب ساخت و بزرگ ترین ضربه ای که بر پیکر تشیع زد, دور کردن جامعه علمی تشیع از قرآن بود.

شهید مطهری, در نوشته های گوناگون خویش, به نقد این اندیشه واپس گرا پرداخته است که به چند مورد اشاره می شود:

(گفتند: قرآن اعتبار ندارد. البته نگفتند: قرآن را نخوانید, نه, گفتند قرآن را بخوانید, قرآن را ببوسید, اما قرآن را نفهمید. این یک ضربه بزرگی به عالم اسلام بالأخص به عالم تشیع زد, به طوری که بعدها اساساً مفسرین شیعه رعبشان برداشت که قرآن را تفسیر بکنند, از تفسیر کردن ترسیدند. جریان اخباری گری, این تعصب افراطی احمقانه ای که راجع به اخبار پیدا کردند که صحیح و ضعیف را با هم یکی دانستند, یکی از آن جریانهای فکری خطرناکی است که در دنیای اسلام پیدا شد و اثرش هم جمود فکری است, همان چیزی که الآن ما به آن مبتلا هستیم. اینها سرایت می کنند به عالم تشیع.)65

درجای دیگر, پس از بیان این نکته که اخباریان, اجماع را حجت نمی دانند, می نویسد:

(در خصوص عقل می گفتند: با این همه خطای عقل اعتماد به آن جایز نیست; اما در مورد قرآن محترمانه ادعا می کردند که قرآن بزرگ تر از آن است که ما آدمهای حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم. فقط پیامبر و ائمه حق دارند در آیات قرآن غور کنند. ما فقط حق تلاوت آیات را داریم.)66

باید توجه داشت که رسوبات اندیشه اخباری گری در محافل علمی, هنوز وجود دارد و امروزه با دریغ و افسوس بایدگفت, که این فکر زیانبار در حوزه های علمیه جا خوش کرده که اگر با آن مبارزه نشود, بسان خوره اساس اندیشه و خردورزی را به هم می ریزد و حوزه را قرنها به عقب می راند.

رویارویی با صوفیه

از رخدادهای مهم عصر صفوی, برخورد شدید عالمان شیعه, با صوفیه است. صفویه که صوفی مشرب بودند, به مرور به مبارزه علیه آن پرداختند. علمای تشیع نیز, با نگارش کتابها و ردّیه های گوناگون, اندیشه های ناروای آنان را نقد کردند. نخستین رساله مستقلی که علیه صوفیه گزارش شده (مطاعن المجرمیه) محقق کرکی است, که هنوز نسخه ای از آن به دست نیامده. فرزند وی, شیخ حسن کرکی, در (عمدة المقال فی کفر اهل الضلال) که به سال 972هـ. در مشهد نگاشته, از کتاب (مطاعن المجرمیه) پدر نقل قول کرده است.67 صوفیانی که در این اثر به نقد آنان می پردازد و آنان را خارج از دین و ملحد می داند, صوفیان عامه اند; زیرا اینان به اتحاد و حلول خداوند در بدنهای عارفان معتقد بوده اند.68

این صوفیان, با این اندیشه, گویا در امپراطوری عثمانی می زیسته اند; از این روی میرزا مخدوم, به علمای شیعه ایراد می گیرد که مخالف با صوفیه اند و قاضی نورالدین, تا آن جا تصوف و عرفان را می پذیرد که علم تصفیه باطن است.

مقدس اردبیلی نیز, از عرفان با عنوان: علم تصفیه باطن یاد می کند و آن را ردّ نمی کند.69

استاد شهید مطهری بر این باور است که عرفان در قرن دهم, شکل و وضع دیگری پیدا کرده است, زیرا:

(اوّلاً, دیگر اقطاب متصوفه, همه یا غالباً, آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته اند, ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی, از این به بعد بیش تر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعتهایی که ایجاد کرده است, می شود.

ثانیاً, عده ای که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند, در عرفان نظریِ محیی الدینی متخصص می شوند که در میان متصوفه رسمی, نظیر آنها پیدا نمی شود; مثلاً صدرالمتألهین شیرازی (م.1050هـ.) و شاگردش فیض کاشانی (م.1091هـ.) و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی (م.1103هـ.) آگاهی شان از عرفان نظری محیی الدینی, بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است, با این که جزء هیچ یک از سلاسل تصوف نبوده اند.

ثالثاً, از قرن دهم به بعد, ما در جهان شیعه به افراد و گروههایی بر می خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند, بدون آن که در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را, به کل یا در بعض, تخطئه می کرده اند. از خصوصیات این گروه, که ضمناً اهل فقاهت هم بوده اند, وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است….)70

از این سخنان, به خوبی فرق مشرب ملاصدرا و شاگردانش, با متصوفه روشن می شود و این که چرا آنان نیز, به نقد صوفیه پرداختند و راه عالمان پیشین را در برخورد با صوفیه پیمودند.

مبارزه شاه عباس (996 ـ 1038) با نقطویان وصوفیه در سال 1001هـ. که به وحدت وجود عقیده داشتند, زمینه را برای مبارزه های بعدی فراهم ساخت.

شاه عباس, ابوالقاسم امری را که در شیراز شورش کرده بود71 و یوسفی ترکش دوز و درویش خسرو را که از عقائد نقطویان پیروی می کردند و به وحدت وجود و تناسخ عقیده مند بودند از بین برد.72 امّا صوفیه, بسیار ریشه دوانیده بود و اندیشه های صوفیانه, روز به روز گسترش می یافتند و دامن می گستراندند. در اصفهان بیش از بیست خانقاه بود.73

در سال 1027هـ. ملاصدرا رساله (کسر الاصنام الجاهلیه فی ردّ جماعة الصوفیه) را در نقد آنها نوشت74. ملاصدرا در اسفار فرق مشرب خود را با مشایخ صوفیه این گونه ذکر می کند:

(صوفیه در بیان احکام به مجرد ذوق و وجدان بسنده می کنند; اما ما بر چیزی که برهان قطعی بر آن نباشد, اعتماد نمی کنیم و آن را در کتابهای حکمت خود نمی آوریم.)75

شاگرد ملاصدرا, فیض کاشانی که دارای, مشرب فلسفی, عرفانی و اخباری بود در سال 1066 کتاب (الکلمات الطریفه) را در نقد صوفیه نگاشت.76. محدث قمی, در سفینه از هر دو کتاب نقل قول می کند.77 بنابراین, از نیمه دوم قرن یازدهم نقد صوفیه به مبارزه با آنان انجامید و این مبارزه, تر و خشک را با هم سوزاند فلسفه و اجتهاد را نیز در برگرفت و ملاصدرا و فیض کاشانی به جهت داشتن اندیشه های فلسفی و عرفانی, از این هجوم در امان نماندند.

آقا بزرگ تهرانی, به نقل از (نصیحة الکرام), بیش از سی کتاب را نام می برد که علیه صوفیه نوشته شده است و دست کم, بیست رساله و کتاب از این سی اثر, مربوط به قرن یازدهم است.78

جریانهای مخالف صوفیه

جریانهای مخالف صوفیه را نمی توان از نظر فکری و عقیدتی یکسان دانست. دست کم, سه جریان قوی با دیدگاهها و روشهای گوناگون, با صوفیه به مبارزه برخاستند: یک جریان قوی در قم و دو جریان در اصفهان.

1. رهبری حرکت ضد صوفیه را در قم, محمد طاهر قمی (م.1098هـ.) به عهده داشت. او شیخ الاسلام قم و به واجب بودن عینی نماز جمعه عقیده داشت و رساله ای در این باره نوشت.79

طاهر قمی مخالف سرسخت صوفیه, مجتهدان و فلاسفه بود و علیه هر یک از این مشربها کتابی جداگانه نوشت و در این بین, نوشته های ضد صوفیه او حجم بیش تری دارند.

خوانساری در روضات می نویسد:

(او در رساله ای که علیه صوفیه نوشت, شماری از علما و عرفا را کافر پنداشت, بلکه کافر خوانده هر کسی را که باور نداشته به کافر بودن کسی که در نوشته خود سخنی بگوید که موهم خلاف شرع باشد. گفته شده است: او در رساله های گوناگون خود, پوشیدن خرقه, لباس پشمی, چله نشینی, کناره گیری از مردم, شنیدن صدای نیکو و تفوه به واژه طریقت وحقیقت, سخن از عشق حقیقی و مکاشفات عرفانی و تجرد ارواح و مانند آن را, بدعت دانسته, بدعتی که فرد باورمند به آن را از دین خارج می سازد و در ردیف کافران قرار می دهد. افزون بر این, کسی که چنین فردی را کافر نداند, کافر است.)80

او کتابهای گوناگونی علیه صوفیه, حکما و مجتهدان نگاشته است. در مخالفت با صوفیان: الفوائد الدینیه فی الرّد علی الحکماء والصوفیه81, تحفة الاخیار, شرح رساله مونس الابرار. (این اثر را در سال 1057هـ. برای شاه عباس ثانی نوشت)82 و البرهان القاطع و در مخالفت با مجتهدان: حجة الاسلام و در مخالفت با فلاسفه: حکمة العارفین.83

قمی, کتابهای دیگر هم دارد, از جمله: اربعین, تحفه عباسی و تحفة العقائد84 که در آنها صوفیه را به نقد کشیده و بر اخباری گری استدلال جسته است.

2. علامه مجلسی (م.1110هـ.) در نیمه دوم قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم به مبارزه پی گیر علیه صوفیه دست زد. علامه مجلسی در سال 1098 که آقا حسین خوانساری, چشم از دنیا فرو بست, پس از مدتی, به مقام شیخ الاسلامی اصفهان رسید.85 علامه مجلسی, در آخرین فصل عین الحیاة, که به سال 1072هـ. نگاشته شده به ردّ صوفیه پرداخته است و در پاسخ به پرسشهایی که درباره فلسفه و اجتهاد و صوفیه از او شده, از آنها انتقاد کرده است.86

در رساله اعتقادات, که به سال 1086 در مشهد نگاشته با صوفیه مخالفت کرده و پدر خود را بری از اندیشه های صوفیانه دانسته و گفته است: در آغاز, با این گروه مدارا می کرد, ولی در آخر عمر:

(دانست که آنها دشمن خداوند هستند, از آنها بیزاری جست و راه باطل و عقاید سخیف آنها را تکفیر کرد. من بر افکار و عقاید او بهتر از هر کس مطلع هستم و دستنوشته های او در این زمینه نزد من است.)87

علامه مجلسی به تلاش گسترده ای علیه صوفیه دست زد و در خاموش کردن آتش فتنه, به پیروزیهایی دست یافت.88

3. میرلوحی سید محمدبن محمد موسوی حسینی سبزواری, ملقب به مطهر و متخلص به نقیبی, از جمله علمای برجسته دوران صفویه است که با صوفیه و اندیشه های صوفیانه در افتاد. برابر نسخه ای که از کتاب کفایة المهتدی میرلوحی در دست است, وی در سال 1085 زنده بوده است.89 به نظر نگارنده, وی چند سال پس از آن نیز زنده بوده است; زیرا در کفایة المهتدی, به عبارت پایانی رساله اعتقادات علامه مجلسی, که در روزهای پایانی ماه محرم 1086 نگاشته شده90, اشاره دارد و مجلسی در ذیعقده همان سال در قم, اجازه ای از ملا طاهر قمی دریافت کرده است.91

در نتیجه, شاید رساله علامه, در سال1087 در اصفهان منتشر شده باشد.

میرلوحی از علامه مجلسی انتقاد می کند: چرا از پدرش دفاع کرده و نوشته است:

(و ایّاک ان تظن بالوالد العلامه, نورالله ضریحه, انه کان من الصوفیه او یعتقد مسالکهم و مذاهبهم, حاشاه عن ذلک.)92

این بخش از عبارات علامه مجلسی را محدث قمی در سفینة البحار آورده است.93

از آن جا که میرلوحی تلاش گسترده ای علیه صوفیه داشته و پاره ای از رساله ها و کتابهایی که نویسندگان آنها ناشناخته اند, چه بسا به قلم ایشان نگاشته شده باشد, اندکی بیش تر درباره تلاشهای وی درنگ می کنیم:

نگاشته ها درباره ابومسلم

میرلوحی, اندیشه ها و پندارهای صوفیان را از زاویه های گوناگون به بوته نقد می گذارد: نظر آنان درباره ابومسلم و حلاج, غنا و موسیقی. صوفیان, در مجلسها و محفلهای خود و هنگام قصه خوانی, از ابومسلم به بزرگی یاد می کردند و او را دوستدار اهل بیت می شمردند, میرلوحی از این سخنان واهی برانگیخته شد و رساله ای درباره دشمنی ابومسلم با اهل بیت نگاشت.94 در کفایة المهتدی, به این نکته اشاره دارد.95

دیدگاه وی, با بازتابهای شدید و سختی روبه رو شد. ولی چون انسان خستگی ناپذیر و مقاومی بود, با توهینها و افتراها و برخوردهای به دور از ادب عوامل صوفیه از پای درنیامد و به مبارزه ادامه داد و با پایمردی و پشتکار در این مبارزه, بسیاری از عالمان را برانگیخت و به پشتیبانی وی و در مخالفت با اندیشه های صوفیانه, از جمله علیه ابومسلم, دست به قلم بردند و رساله های خوب و مفید و راه گشا نگاشتند که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. اظهار الحق و معیار الصدق, از سید احمد علوی عاملی, نگاشته شده در سال 1043هـ. 96 که این رساله علیه ابومسلم است و در آن, اثری از برخورد با صوفیان دیده نمی شود.97

2. صحیفة الرشاد, از میر محمد زمان بن محمد جعفر رضوی جعفری (م.1041) وی در مقدمه می نویسد:

(در سفر زیارت عتبات, شماری از شخصیتهای مورد اعتماد از مردم اصفهان گفتند: عالم جلیل القدری در اصفهان گرفتار جاهلان شده و مورد اذیت عوام قرار گرفته است. چون تحقیق کردم روشن شد: او میرلوحی است و علت آزار وی, براءت او از ابومسلم بود. دربازگشت از عتبات, این رساله را نوشتم تا آن را به اصفهان بفرستم, برای ارشاد آنها و جلوگیری از آزار میرلوحی.)98

وی در آن تأکید می کند: این که قصه گویان ابومسلم را دوستدار اهل بیت دانسته اند, درست نیست.

3. خلاصة الفوائد, از عبدالمطلب بن یحیی طالقانی, وی هم از مشکلات میرلوحی سخن می گوید و هم از پندارهای قصه گویان درباره ابومسلم و هم از رساله هایی که در دفاع از میرلوحی نوشته شده است.

(بدان ای محب شاه مردان که (قصه خوانانِ) از خدا بی خبر, قصه در تعریف ابومسلم مروزی ابتر بسته بودند و آن را شهرت داده و عوام الناس را به آن سخنان دروغ, دوست و هوادار او گردانیده و اکثر علمای عصر را اطلاع بر اختراع ایشان نبود, تا سیدی فاضل از متوطنان اصفهان میرلوحی نام, که غایت صلیت داشت در دین و نهایت مهارت در اخبار ماضین و فقیر مکرر از حضرت سید المجتهدین [میرداماد] تعریف او را شنیده ام, بر این معنی مطلع شده, عوام را از دوستی ابومسلم منع کرد. بعضی از سفیهان, آن چنان فریب قصه خوانان خورده بودند, که به هیچ وجه قول مشارالیه را قبول ننمودند و کمر عداوت بر میان بسته, زبان به غیبت و منقصت او گشودند و انواع ژاژخایی آغاز کردند و به افترا و بهتان دهن باز کردند و هر چه می خواستند درهم می بافتند….)99

وی در ادامه, پس از افسوس خوردن از این برخوردهای نابهنجار,100 از شانزده رساله ای که درباره ابومسلم نوشته شده101, یاد می کند و نویسندگان آنها را (عدول علما و فضلا) می داند و سپس یادآور می شود که اینان, میرلوحی را بسیار ستوده اند و از شرافت, جلالت و حسب و نسب وی به بزرگی یاد کرده اند. وی, مخالفان سید میر لوحی را بی دین می داند.102

از این رساله استفاده می شود: بحث از ابومسلم را میرلوحی پیش از سال 1041هـ. مطرح ساخته است.

ییادآوری: کسانی که این رساله ها را مبارزه مستقیم با صوفیه دانسته و مطرح کرده اند: صوفیه نقطویه مؤید ابومسلم بودند 103, راه صحیح نرفته اند; زیرا اگر چه ممکن است آن گروه طرفدار ابومسلم باشند, اما باید توجه داشت, کسانی که رساله نوشته اند, در این رساله ها, بیش تر بر آن بوده اند که ابومسلم را بشناسانند و افکار و اندیشه ها و عملکردوی را بنمایانند و از پای بند نبودن وی, برفرمانها و دستورهای امامان شیعه(ع) سخن بگویند.

میرلوحی بر این گمان است که مجلسی اول, از ابومسلم و حلاج دفاع می کرده است104. پیش از این اشاره کردیم که علامه مجلسی پدر خود را از هر نوع اندیشه صوفیانه به دور می داند و می گوید: مدارای پدر با آنان در آغاز کار بوده و پس از آن که فهمید به کژراهه می روند, دست از تأیید آنان کشید. برای میرلوحی, در راه مبارزه, گرفتاریها و دشواریهای بسیاری پیش آمد و مورد آزار و اذیت و زخم زبان بسیار قرار گرفت و گویا همین گرفتاریها سبب شده که بسیاری از رساله ها و کتابها را با نام مستعار بنگارد و عرضه کند و کتاب سلوة الشیعه از این گونه است که با نام مستعار: مطهر بن محمد مقدادی نشر داده و در آن به گرفتاریها و تغییر روش خود اشاره می کند:

(از اواخر سال 1051 از هجرت تا این زمان, که اواسط سال هزار وشصتم است, مولی الیه [میرلوحی] از برای فارغ بودن از درد سر و بسته شدن زبان آن مفتریان از خدا بی خبر, شیطان را اگر نام برد, لفظ لعین با اسم او قرین نمی سازد و بعد از آشامیدن آب, یزید بن معاویه و آل زیاد بن ابیه را چنان لعنت نمی کند که به گوش کسی برسد و نوعی نمی نماید که کسی عبارت لعنت ازو بشنود. هنوز این فاسقان کذّاب و حیلت گران مرتاب ترک افترا زدن و ژاژخاییدن نمی کنند و به هر جا که می رسند و به هر خانه که به آش مالی می روند, درِ خبث و غیبت و افترا و تهمت می گشایند که شاید سفیهان را به این روش با او دشمن کنند….)105

کتابهای میرلوحی بر ضد صوفیه

میرلوحی, روش خود را از سال 1051 تغییر داد, او وقتی در مبارزه با شاخه ای از اندیشه های صوفیه که بزرگ شمردن ابومسلم و عقیده مند بودن وی به اهل بیت باشد, آن برخوردهای ناشایست را دید در مبارزه با اصل و اساس جریان صوفیه و غنا و موسیقی که آنان خیلی به آن می پرداختند, به گونه ای عمل کرد که کم تر احساسات عوام پیرو صوفیه را برانگیزد. در این جا به آثاری که وی پس از 1051 نگاشته است اشاره می کنیم:

1. اعلام المحبین. وی این رساله را به روشنی نوشته خود می شمارد.106

2. ادراء العاقلین و اخزاء المجانین. وی, در ذیل حدیث 17 کفایة المهتدی, این اثر را به خود نسبت می دهد.107

در معرفی نسخه کفایة المهتدی میرلوحی, از رساله تنبیه العاقلین و اخزاء المجانین, یاد شده که در رد متصوفه نوشته شده است.108 گویا این رساله همان ادراء العاقلین باشد; زیرا در معرفی نسخه خطی دانشگاه تهران, نامی از تنبیه العاقلین برده نشده 109 است.

3. سلوة الشیعه وقوة الشریعة. نویسنده این کتاب مطهر بن محمد مقدادی معرفی شده است. آقا بزرگ تهرانی می نویسد در این اثر فتوای شماری از علما, علیه صوفیه نقل شده است.110

البته فتوای علما در این رساله علیه غنا و موسیقی است و نه صوفیه و شاید این که آقا بزرگ تهرانی نوشته: فتوای علما علیه صوفیه است, از آن روی باشد که مخالفت با غنا و موسیقی در آن زمان, به گونه ای مخالفت با صوفیه به شمار می آمده است.

ییادآور شدیم رساله (سلوة الشیعه و قوة الشریعة) که با نام مستعار: مطهر بن محمد مقدادی, مشهور شده, نوشته میرلوحی است زیرا:

نخست آن که: شخصی به این نام, شناخته نشده است.

دو دیگر, مطهر, لقب میرلوحی است.

سه دیگر: در رساله هدایة العوام, به روشنی بیان شده مطهر بن محمد مقدادی, نام مستعار میرلوحی است:

(و[به] لقب که مطهر است و انتساب والده که مقدادیه است خود را ستوده است.)111

و یادآور می شود: تسلیة الشیعه و تقویة الشریعة, همان سلوة الشیعة است, با افزوده هایی:

(وبعد از آن اخبار بسیار بر آن [سلوة الشیعه] افزوده, تا آن کتاب که حجتی است قاطع و برهانی ساطع بر بطلان آن طایفه طاغیه, سمت اتمام یافته و از جهت آن که نامش را نیز بر نام رساله زیادتی باشد, آن را مسمّی به: تسلیة الشیعه و تقویة الشریعة, گردانید….)112

چهار دیگر: اما برای این سخن که: منظور از مطهر, میرلوحی و از مقدادیه, مادر وی است, نشانه ها و قرینه های بسیاری وجود دارد, از جمله:

در هدایة العوام, سلوة الشیعه و تسلیة الشیعة در ردیف اعلام المحبین, از یک نویسنده دانسته شده است.

الف. (در این مقام, صاحب کتاب تسلیة الشیعه, در آن کتاب و در رساله سلوة الشیعة و رساله اعلام المحبین, می گوید….)113

ب. (صاحب کتاب تسلیة الشیعه در آن کتاب و در رساله اعلام المحبین نقل نموده, آنچه از کتاب کلمات الطریفه نقل کرده شد.)114 در برگهای 139, 146, نیز این دو رساله با اعلام المحبین ذکر شده است.

4. شهاب المؤمنین فی رجم الشیاطین المبتدعین. معین الدین محمد بن نظام الدین, معروف به عصام, درباره کتاب (شهاب المؤمنین) می نویسد:

(و فقیر کتابی دیدم که یکی از فضلای نامدار و سادات عالیمقدار که امروز به فضیلت و تتبع او کسی گمان ندارم در این دیار, در ردّ فلاسفه و مبتدعه نوشته و آن را (شهاب المؤمنین فی رجم الشیاطین المبتدعین) نام کرده. اگر فاضل آن کتاب را دیده باشد و منصف باشد, اعتراف به کمال فضل و تتبع صاحب آن کتاب خواهد نمود و بعد از آن رساله نوشته و آن (ثقوب الشهاب فی رجم المرتاب) نام کرده است.)115

آقا بزرگ تهرانی در الذریعه, از آن جا که در این فراز از کتاب هدایة العوام آمده: (از فضلای نامدار و سادات عالیمقدار) و طباطبایی در کتاب خود که در سال 1221 علیه صوفیه نگاشته, نویسنده (ثقوب الشهاب) را یکی از سادات, که از شاگردان میرداماد بوده, دانسته و به این گمان افتاده که این سید که از آن به بزرگی یاد شده باید همان سید احمد عاملی, نویسنده (اظهار الحق) باشد.116 و در هنگام شناساندن (شهاب المؤمنین), این مطلب را به طور یقین بیان کرده است.117

اما وقتی که به معرفی (النفحات اللاهوتیه فی العشرات البهائیه), نوشته سید احمد عاملی پرداخته, وی را از طرفداران عرفان دانسته و در این که نوشته ای ضد صوفیه داشته باشد, تردید کرده است.118

در مقدمه مصقل صفا آمده: در الذریعه ج122/16 فتوایی از سید احمد عاملی علیه صوفیه نقل شده است119, پس نمی توان وی را در ردیف عرفا دانست. از این روی محقق مصقل صفا در مقدمه, شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب را از نگاشته های علوی دانسته است.120 به نظر نگارنده, نویسنده شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب, میرلوحی است; زیرا:

الف. عصام در هدایة العوام به گونه ای از سید عالیمقدار نویسنده شهاب المؤمنین یاد می کند, که می رساند وی در هنگام نگارش کتاب, زنده بوده است. با توجه به این که هدایة العوام (گزیده تحفة الاخبار ملامحمد طاهر قمی, نوشته شده در سال 1075)121 در سال 1077 نوشته شده و از شاه عباس دوم (م.1077) با عنوان اناراللّه برهانه122 یاد کرده که حکایت از درگذشت وی دارد, نمی تواند منظور از این فراز: (بنده کتابی دیدم که یکی از فضلای نامدار و سادات عالیمقدار که امروز به فضیلت و تتبع او کسی گمان ندارم در این دیار…) که در کتاب هدایة العوام آمده, سید علوی متوفی 1060هـ. باشد.

ب. علوی مخالف فلسفه نبوده, بلکه از اندیشه های فلسفی میرداماد پشتیبانی می کرده است. در حالی که (شهاب المؤمنین) اثری ضد فلسفی دانسته شده است.

ج. میرلوحی در کفایة المهتدی, خود را از شاگردان میرداماد و شیخ بهایی دانسته123 است, بنابراین کلام طباطبایی, قرینه ای نخواهدبود که منظور از سید, احمد علوی باشد; زیرا سیدِ شاگرد میرداماد, همان میرلوحی است.

د. این که گفته شده: سید احمد علوی, علیه صوفیه فتوا دارد, درست نیست; زیرا نامهایی که در این استفتا ذکر شده همانهایی هستند که در رساله (سلوة الشیعه) مطهر بن محمد مقداد آمده و فتوای آنان ضد صوفیه یاد شده, در حالی فتوای آنان در حرام بودن غنا و موسیقی است.

در جلد 22 فهرست کتابخانه مجلس, از این فتوا با عنوان: (استفتائیه درباره حکم غنا و موسیقی) یاد شده که سؤال, با آنچه در سلوه ذکر شده, یکی است.124

هـ. دلیل دیگر بر این که شهاب المؤمنین از آن میرلوحی است, این فراز از سخنان عصام, در هدایت العوام, پس از تعریف از شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب است:

(اتفاقاً در این وقت, کتابی موافق مدّعا در دست یکی از محبان شاه اولیاء دید و معلوم گردید که سیدی از حامیان دین سید المرسلین که مؤلف آن کتاب است, قبل از تألیف آن کتاب [ثقوب الشهاب] رساله ای که آن را سلوة الشیعة و قوة الشیعه نام کرده, مرقوم قلم خجسته رقم گردانیده و در آن از روی تقیه نام و نسب ننموده و لقب که مطهر است و انتساب والده که مقدادیّه است خود را ستوده است….)125

بنابراین, میرلوحی, پیش از نگارش شهاب المؤمنین و ثقوب الشهاب, سلوه را نگاشته است.

6. ثقوب الشهاب فی رجم المرتاب. که ذکر شد.

در هدایة العوام سخنی از ثقوب الشهاب نقل شده که با مشرب علوی نمی سازد:

(و صاحب رساله ثقوب الشهاب در آخرهای آن رساله می گوید: مجملاً ترهات و هذیانات فلاسفه و صوفیه بسیار است.)126

7. هدایة العوام و فضیحة اللئام. نویسنده این اثر معین الدین محمد بن نظام الدین محمد, مشهور به عصام معرفی شده که به نظر نگارنده خود میرلوحی است.

همان گونه که روش میرلوحی است, وی در کفایة المهتدی به این کتاب ارجاع داده و نام آن را (نصیحة الکرام و فضیحت اللئام) آورده که عصام محمد بن نظام الدین محمد, از کتاب ملامحمد طاهر برگزیده و بر آن چیزهایی افزوده است.127

میرلوحی, نام مستعاری که به عنوان نویسنده سلوة الشیعه برگزیده, لقب و نام مادرش است و در این جا, از نام خود و پدرش استفاده کرده و شهرت عصام را نیز از روی تقیه برگزیده است128. در این اثر, مخالفت نویسنده با اندیشه های ملامحمد تقی مجلسی, نمود پیدا کرده است.129

و با توجه به روشی که در تجلیل از میرلوحی در این کتاب به کار رفته و زیرکانه دیگر نوشته های او نیز معرفی شده, احتمال می رود: کتاب (نزول الصواعق فی احراق المنافق) نیز از وی باشد زیرا در معرفی مؤلف آن نوشته است:

(یکی از عالیان و سادات رفیع مکان است.)130

کتاب هدایة العوام یا نصیحة الکرام, در یک مقدمه و یک معجزه و یک خاتمه, سامان یافته است: نویسنده در مقدمه, از صوفیه سخن می گوید و ظهور آنها را در هنگامی می داند که بنی امیه از هم فروپاشید و بنی عباس قد برافراشت و یادآورد می شود: نخستین صوفی, ابوهاشم است.

معجزه آن که گزارشی است از کتاب تحفة الاخیار ملامحمد طاهر قمی, دارای دوازده مطلب است.

مطلب اول: در تشبیه دنیاست به دارالشفاء.

مطلب دوم: در بیان حدیثی است که سنّیان روایت کرده اند.

و….

در خاتمه نیز مطالبی در رد صوفیه و فهرست کتابهای ضدصوفیه آمده است.131

وی از صوفیه زمان خود, که پیرو حلاّج بودند, تعبیر به زراقیه می کند و سخت آنها را مورد انتقاد قرار می دهد.132

در رساله سلوة الشیعه نیز از (زراقیه) یاد می کند و می نویسد: آنان طرفدار ابومسلم بوده و از سفیان ثوری و حلاّج تعریف کرده اند.

(یکی از زراقیه, سر از جای برداشت و همّت بر تعصّب ابومسلم گماشت. سبب آن که عطّار در کتاب: مظهرالعجایب تعریف او کرده, بیتی در صفت او گفته است. ظاهراً آن سید گفته باشد که: عطار معصوم نیست و بر بطلان جماعتی که دعوای مکاشفت او می نمایند, امثال این غلطها کافی است و حال آن که او بسیار کسی را از مخالفان و ملحدان, مانند سفیان ثوری و حلاّج و غیرایشان, تعریف کرده که تعریف ایشان, هیچ دخل به تقیّه هم ندارد….)133

در کتاب هدایة العوام, نام بیش از سی کتاب در رد صوفیه یاد شده, که تا روزگار نویسنده, کتاب نگاشته اند.134

سخنی درباره دو اثر

از آنچه ذکر شد, روشن گردید: میرلوحی تلاشی بسیار در مبارزه علیه صوفیه داشته است و از آن روی که در مبارزه علیه ابومسلم, نام وی بر سر زبانها افتاد و غوغا سالاران زبان به بدگویی وی گشودند, در مبارزه خود با اصل و اساس صوفیه تغییر روش داد و با نامهای گوناگون, در نقد آنان کتاب نوشت و رساله ای را با افزودن و یا کاستن مطالبی, با عنوان دیگر منتشر ساخت. آنچه از این گزارشها استفاده می شود, او این شیوه مبارزه را کاراتر و سودمندتر یافته بود.

از آن جا که میرلوحی مخالف سرسخت صوفیه و فلاسفه بود, گزارشهای او را در باره دو کتاب دیگر مورد توجه قرار می دهیم; زیرا وی نخستین گزارشها را درباره این دو کتاب داده است و گویا در نگارش این کتابها بی نقش نبوده است و یا دست کم اگر دیگران این کتابها را نوشته اند, سعی کرده اند آن دو کتاب را همسو با اندیشه های وی سامان دهند, تا وی, با توان و نفوذ و ابتکار و پشتکاری که دارد, آنها را در بین مردم, بگستراند. بویژه که در یکی از این دو اثر, محمد تقی مجلسی, مدافع صوفیه معرفی شده است که ما این مطلب را در پژوهشی که ارائه خواهیم داد, رد خواهیم کرد.

1 ـ توضیح المشربین و تنقیح المذهبین

نسخه ای از این کتاب شناخته نشده و مختصر آن با نام: اصول فصول التوضیح, در دسترس است. نخستین گزارش درباره توضیح المشربین از آن میرلوحی در کتاب سلوة الشیعه است. او, در آغاز سلوة الشیعه که در سال 1060 نگارش شده و بنابر ادعای وی گزیده ای از دو فصل توضیح المشربین است می نویسد:

(در این اثنا کتابی در این باب دید و مجلدی در دست یکی از احباب به نظر رسید و بعد از تحقیق معلوم گردید که: یکی از علمای شیعه رساله ای در ذم این طایفه [صوفیه] تألیف نموده و حضرت مولانا محمد تقی بن مجلسی حاشیه ای بر آن نوشته و به نزد مؤلف رساله مذکوره ارسال نموده و مشارالیه سطری چند در جواب او قلمی گردانیده و یکی از فضلا, مجموع را به ترتیب در متن کتب مزبور جای داده و آن را موسوم به (توضیح المشربین و تنقیح المذهبین) ساخته. الحق آن کتاب ارباب انصاف و بصیرت را در شناختن این فرقه کافی است….)135

چند نکته از سخنان میرلوحی استفاده می شود:

نکته اول: میرلوحی, کتاب توضیح المشربین را از یکی از دوستان خود دریافت کرده, در نتیجه, خود وی در نگارش آن دست نداشته, مگر این که سخنان وی را از روی تقیه بدانیم که بعید است.

دوم: گویا در آغاز روشن نبوده که رساله در رد صوفیه را چه کسی نوشته و چه کسی رد کرده و چگونه ردیه به خامه نویسنده رساله پاسخ داده شده; زیرا اگر نویسنده و پاسخ دهنده شناخته شده بودند, میرلوحی درباره چه چیز تحقیق کرده است. بنابراین, باید فرض را بر این قرار دهیم که توضیح المشربین که میرلوحی دیده, نویسنده رساله و پاسخ دهنده آن شناخته شده نبوده اند و نام کسی در آن نیامده بوده است, امّا پس از تحقیق, نویسنده رساله شناخته شده که به عمد نام خود را ذکر نکرده و نقد کننده آن نیز, که همانا محمد تقی مجلسی باشد, شناخته شده و نام وی در آغاز رساله یادآوری شده است: زیرا میرلوحی در کفایة المهتدی, رساله علیه صوفیه را که گفته می شود مجلسی اول بر آن حاشیه زده, از محمد طاهر قمی (م.1098) می داند136 که همانند رساله (الفوائد الدینیه فی الردّ علی الحکماء والصوفیه) است که نشانیِ نسخه ای از آن, در فهرست کتابهای مسجد اعظم آمده است.137

نکته سوم: از گزارش میرلوحی استفاده می شود: در زمانی که وی نسخه ای از رساله را دیده, هنوز خلاصه دیگرِ توضیح المشربین به نام: اصول فصول التوضیح, نگاشته نشده و کتاب توضیح المشربین, سه بخش بیش تر نداشته است. بنابراین, آنچه در مقدمه اصول فصول التوضیح آمده که اصل کتاب توضیح المشربین چهار بخش بوده, درست نیست و یا دست کم در آغاز انتشار آن, چنین نبوده است. چهار بخش آن این گونه ذکر شده است:

بخش اول: رساله ذم صوفیه.

بخش دوم: حاشیه محمد تقی مجلسی.

بخش سوم: پاسخ مؤلف رساله.

بخش چهارم: داوری نویسنده درباره اشکالها و پاسخها که در اصول فصول التوضیح, قسم چهارم بنابر ادعا, حذف شده است.138

از آنچه ذکر شد, نتیجه می گیریم: نسبت دادن پاسخها به مجلسی اول, در آغاز روشن نبوده و میرلوحی پس از تحقیق به این نتیجه رسیده است.

میرلوحی در رساله کفایة المهتدی که آن را درسال 1081هـ. نوشته139, بعد از دستیابی به کتاب رجعت علامه مجلسی, نوشته شده در سال 1078,140 و رساله اعتقادات وی, نوشته شده در محرم سال 1086, در آن تجدید نظر کرده141 و مطالبی در نقد رساله رجعت علامه و انتقاد از وی و پدرش, افزوده و مدعی است:

(رساله محمد طاهر قمی را علی بیک نامی از حلاجیان دزدیده و در شهرها بگرداند و به دانشمندان بنمود و کسی جز او [پدر علامه مجلسی] آن را رد نکرد. پس چرا حضرت آخند [مجلسی دوم] در رساله (مذمت حکما و مذمت ما) نوشته: (و ایاک ان تظن بالوالد العلامه نوراللّه ضریحه انه کان من الصوفیه او یعتقد مسالکهم و مذاهبهم حاشاه عن ذلک….)142

میرلوحی, در ذیل حدیث 39 کفایة المهتدی, محمد تقی مجلسی را متهم به تصوف می کند و دلیل آن را توضیح المشربین و اصول فصول التوضیح می داند.

(چه آخند مرحوم, تصوف را بسیار دوست می داشت و توضیح المشربین و تنقیح المذهبین و اصول فصول التوضیح, میان مردم هست و در سپاهان بیشتر از هزار نسخه می توان یافت و همه آنها را می خوانند و این دو, گفت وگویی است که میان ملامحمد طاهر, شیخ الاسلام قم و آخند مرحوم در گرفته و قمی از اقتصاد و غیبت طوسی و اعتقادات ابن بابویه و از مفید و دیگران, بدیهای حلاج را آورده, ولی او این خبرها را مجهول برشمرده است.)143

در برابر این ادعاهای میرلوحی, نظر دیگری نیز وجود دارد. آقا بزرگ تهرانی می نویسد: ردی که به محمد تقی مجلسی نسبت داده شده از صوفیه است که به نام وی نشر داده اند.

وی از نجوم السماء نقل می کند: این کتاب بر خلاف اندیشه های مجلسی در دیگر کتابهای وی است و پسرش علامه مجلسی نیز, پدرش را از چنین اندیشه هایی بری می داند و این نقد را برخی از صوفیان نگاشته و به وی نسبت داده اند.144

آقا بزرگ تهرانی در جای دیگر نیز این انتساب را رد می کند و می نویسد:

(هدف اصلی از این نگارش, نسبت دادن این حواشی به مجلسی اول بوده است. با این که ساحت وی, از این گونه مسائل به دور است و ما می دانیم که وی, تلاش فراوانی در گسترش حدیث و شرح آن داشته است. او, پای بند به تهذیب نفس و تخلیه و تجلیه و مجاهده با آن بوده است, امّا برابر آنچه در شرع رسیده نه بر اساس روش صوفیه… میرلوحی که نسبت به مجلسی بد گمان بوده, پنداشته این حاشیه ها را در واقع, مجلسی اول نوشته و در میان مردم منتشر ساخته است.)145

و این ادعای میرلوحی را که هزار نسخه از آن در سپاهان است, رد می کند; زیرا شیخ عبدالله سماهیجی (م.1135) شیخ الاسلام اصفهان, در مسأله 15 کتاب (النفحة العنبریه) خودکه درباره صوفیه است, می نویسد:

(شماری از انسانهای امین و مورد اعتماد, به من خبر دادند: مولای امین و جلیل ما, محمد طاهر قمی, رساله ای نوشته و در آن از گمراه بودن صوفیان و خارج بودن آنان, سخن گفته است و علامه محقق مولی محمد تقی مجلسی, بر آن رد نوشته و این سخن را درباره شماری از صوفیه نادرست دانسته, مانند: معروف کرخی. ولی من به این دو رساله دست نیافتم و فرزند وی, علامه مجلسی او را بری از این نسبتها دانسته است.)146

علامه مجلسی, در رساله اعتقادات آورده است: پدرم جزو صوفیه نیست و اکنون نوشته های وی, در نزد من وجود دارند.147

ییادآوری: از آنچه تاکنون یاد شد, استفاده می شود: گرچه برابر ادعای میرلوحی, کتاب توضیح المشربین, در زمان حیات مجلسی اول (م.1070) نوشته شده; اما هیچ گونه شاهدی که آن را مجلسی اول دیده باشد, وجود ندارد و اگر چنین کتابی بود, با توجه به دشواریهای نسخه برداری در جمع مخالفان صوفیه که میرلوحی در آن حضور داشته, مطرح بوده است. و حتی در رساله هایی که پیش از سال 1081 نوشته شده و در دسترس است, مانند سلوة الشیعه و هدایة العوام واصول مختصرالتوضیح, اسم محمد طاهر قمی به عنوان نویسنده رساله ضدصوفیه نیامده و میرلوحی, در کفایة المهتدی, که آن را در سال 1081 به بعد نوشته این مطلب را مطرح ساخته است.

گواه بر این, ستایش علی بن محمد عاملی سبط شهید ثانی از مجلسی اول است. وی, با این که مخالف سرسخت صوفیه بوده و از آنان در کتاب (السهام المارقه) انتقاد کرده, در اجازه ای که به سال 1068هـ. به علامه مجلسی داده, از پدرش مجلسی اول ستایش کرده است.

اگر وی را طرفدار صوفیه می دانست, نیازی به ذکر نام وی در اجازه نمی دید و در سهام المارقه نیز, به گونه دیگر با وی برخورد می کرد.

در اجازه وی آمده است:

(و بعد فقد التمس منّی الاخ فی الله الفاضل الکامل الزکی الذکیّ الطاهر مولانا محمد باقر نجل المولی الأجلّ الأوحد مولانا محمد تقی الشهیر بمجلسی أدام الله توفیقه و سهّل إلی کل خیر طریقه.)148

بنابراین, در آن زمان, یا کتاب توضیح المشربین و اصول مختصر التوضیح, منتشر شده و به دست شیخ علی نرسیده و یا منتشر نشده و یا اگر منتشر شده, اسم مجلسی اول بر آن نبوده است. حتی وی در سهام المارقه, با این که از آن دو کتاب نامبرده, اشاره ای به مجلسی ندارد.149

همان گونه که یاد شد, نسبت دادن رد رساله علیه صوفیه, پس از تحقیق میرلوحی و توسط وی مطرح شده است. اصول فصول التوضیح, مطالبی دارد که با اندیشه های ملامحمد تقی مجلسی, سازگاری ندارد. درست است که وی, بسان شیخ بهائی, میرداماد و ملا احمد اردبیلی مخالف عرفا نبوده بلکه برابر آنچه در اصول فصول التوضیح آمده, در آغاز با آنها مدارا می کرده است و از عرفا به شمار می آمده,150 ولی این دلیل نمی شود که با صوفیان همراه و همفکر بوده است. بله تنها چیزی که می توان درباره وی گفت, همان سخن مجلسی دوم است و به دور از تحقیق و سابقه علمی و گواهان و نشانه هاست که بگوییم: رساله ای در نقد اندیشه های صوفیه بوده و مجلسی اول نقد کرده و آن را نزد ملامحمد طاهر قمی فرستاده است.

مجلسی اول, مشرب خود را مشرب متوسط می دانسته و هیچ گاه به کتابهای چهارگانه شیعه بی احترامی نکرده, آن گونه که در اصول فصول التوضیح آمده است, بلکه وی یکی از کتابهای چهارگانه را شرح داده که در آن درمقایسه با دیگر کتابهای چهارگانه, روایات بی سند, بسیار است و از او, به عنوان نخستین ناشر حدیث اهل بیت, یاد می شود.151 خود و پسرش علامه مجلسی و دامادش ملاصالح مازندرانی, در نشر احادیث تلاش فراوانی کرده اند.

حال چگونه با آن همه تلاش در راه نشر احادیث اهل بیت و ترجمه و شرح من لایحضره الفقیه, در فصل دوم از باب سوم اصول مختصر التوضیح, متهم می شود: احادیث غیر معلوم را پذیرفته و درباره احادیث کتابهای چهارگانه نوشته است:

(اخباری را که در کتب اربعه است, بیش تر آن را به جهت جهل به احوال راویان طرح کرده اند.)152

بنابراین, آنچه به مجلسی اول نسبت داده شده, به هیچ روی, با مشرب وی سازگار نیست و هدف از چنین نسبتهای ناروایی, خراب کردن چهره وی و فرزند بزرگوارش, علامه مجلسی بوده است.

2. بخش صوفیه حدیقة الشیعه

از کتابهای دیگری که اندیشه های میرلوحی را در بردارد, بخش صوفیه حدیقة الشیعه, منسوب به محقق اردبیلی است.

برابر منابع موجود و در دسترس, در قدیمی ترین اثری که حدیقه از آن اردبیلی دانسته شده, سلوة الشیعه میرلوحی, نوشته شده در سال 1060هـ. است.153 ما در مقاله ای که به مناسبت کنگره محقق اردبیلی, زیر عنوان: (نادرستی انتساب حدیقة الشیعه به مقدس اردبیلی) نگاشتیم و در شماره 75 مجله حوزه منتشر شد, دلیلها و شاهدهای گوناگونی ارائه کردیم که حدیقة الشیعه از اردبیلی نیست, بلکه همان کاشف الحق اردستانی است, با افزوده شدن بخش صوفیه به آن. در آن مقاله, بیش تر شاهدها, از بخش غیرصوفیه و یا ناسازگاری این بخش با دیگر بخشها و اندیشه های اردبیلی, مطرح شده است, ولی در این جا, تنها نظر به بخش صوفیه حدیقه داریم.

ییادآوری: ما در این جا بر آن نیستیم که به دفاع از صوفیه بپردازیم و از آن سوی نمی خواهیم میرلوحی را متهم کنیم که بخش صوفیه را به کاشف الحق اردستانی افزوده و به نام محقق اردبیلی نشر داده است. ولی به گمان ما, این نکته را می توان درباره وی گفت: ایشان شخص ساده و خوش باوری بوده و چون سرسختانه با صوفیه مخالف بوده, گروهی از سادگی و خوش باوری وی استفاده کرده اند, و اثری را به نام حدیقه, جعل کرده و به نزد او برده اند و چون وی آن را برابر اندیشه های خود یافته, از آن تبلیغ کرده است.

پیش از این که به نقل نمونه هایی از این هماهنگی بپردازیم, بایسته است, به نکته ای اشاره داشته باشیم: با توجه به این که سال نگارش سلوة الشیعه, 1060هـ. است و سال نگارش کاشف الحق, 1058هـ. در هند, بعید می نماید که ظرف دو سال یا دو سال و نیم, حدیقه در ایران منتشر شده باشد.

در پاسخ به این نکته می توان گفت:

نخست این که: به طور معمولی اگر کسی پس از نگارش کاشف الحق از هند به ایران آمده باشد, با توجه به پیوندها و بستگیهای وسیع فرهنگی آن زمان, این امکان دور نیست.

دو اینکه: دور نمی نماید که میرلوحی بعدها, عنوان حدیقه را بر نسخه سلوه افزوده باشد; زیرا کتابها نسخه برداری می شده و شماری اندک دراختیار افراد مورد اطمینان قرار می گرفته است. زیرا گزارشها درباره حدیقة الشیعه به جز میرلوحی, مربوط به سالهای 1073 به بعد است, مانند اشاره علامه مجلسی در عین الحیوة, نوشته شده در 1073 و سهام المارقه سبط شهید که پس از سال 1073 نگاشته شده است.

سه اینکه: نسخه ای از کاشف الحق در مجلس وجود دارد که تاریخ پایان آن به جای 1058 سال 1055 ذکر شده است و چون به اشتباه اسم نویسنده علامه حلّی معرفی شده, فهرست نویس آن را از ابن خاتون آبادی مترجم اربعین شیخ بهائی دانسته است.154

از این روی امکان نسخه برداری آن بعد از کاشف الحق وجود دارد و در مقاله خود, که به مناسبت کنگره محقق اردبیلی نگاشته ایم یادآور شده ایم که: هیچ نسخه ای از حدیقه یافت نشده که پیش از کاشف الحق, نوشته شده باشد.

هماهنگی دیدگاههای میرلوحی و بخش صوفیه حدیقه

اینک به گونه خلاصه و فشرده, به مواردی اشاره می کنیم که بین اندیشه های میرلوحی, با آنچه در بخش صوفیه حدیقه آمده, هماهنگی وجود دارد:

1. پیش از این یادآور شدیم: میرلوحی بر این باور است که صوفیه در زمان افول بنی امیه و ظهور بنی عباس, به دست ابوهاشم پاگرفت.155

آغاز بحث صوفیه در حدیقه, که در کاشف الحق نیست (بعد از جریان حماد بن عیسی) باگزارش اختلاف بنی امیه و بنی عباس, شروع شده است و آن زمینه ای برای ورود بحث صوفیه قرار داده شده156 و ابوهاشم, نخستین صوفی معرفی شده است.157

2. پیش از این ذکر شد: میرلوحی, مبارزه سختی را علیه ابومسلم آغاز کرد و این حرکت, سبب شد که به طور گسترده ای علیه وی تبلیغ شود. از این روی, به دفاع از وی, هفده رساله نوشته شد.

در حدیقه, شرح حال ابومسلم, آن گونه آمده که در کتابهایی مانند: صحیفة الرشاد و خلاصة الفوائد آمده است. در حدیقه می خوانیم:

(ابومسلم مقوی آل عباس بود و با امام جعفر صادق(ع) مخالفت می نمود… پس کافر و از اهل جهنم است و این طور کافر را ملحدان و سنیان و صوفیان دوست می دارند…. سنیان, با او محبت دارند, به جهت تقویت نمودن او بر آل عباس و صوفیان با او محبت دارند, به جهت آن که او دعوای حلول کرده… و چون ابتدای ظهور صوفیان و مذهب باطل ایشان, در زمان حضرت امام جعفر صادق(ع) بوده… چند کلمه در بیان مذاهب و عقاید ایشان… مسطور می گرداند.)158

هیچ کس از افرادی که کتاب علیه ابومسلم نوشته اند, به حدیقه اشاره ندارند.

3. پیش از این ذکر شد: که میرلوحی و طرفداران او, صوفیه زمان خود را زراقیه نامیده اند. در حدیقه, فرقه بیست ویکم, که آخرین فرقه صوفیه است, زراقیه دانسته شده و در آن, بیش از دیگر فرقه ها درباره این گروه سخن گفته شده است. در همین بخش از کسانی که شعر گلشن راز را معنی می کنند و وجاهت می یابند159, از کسانی که لا اله الا الله و قرآن را با ابیات جمع کرده اند160, از کسانی که به قول صاحب اشارات, یا شارح آن, یا گفته های آملی استناد می جویند161 و… به بدی یاد شده و احادیثی در نقد این گروه آورده شده است.

در فرهنگ فرق, گروهی به نام زراقیه, تا قبل از نیمه قرن یازدهم, دیده نمی شود.

4. درباره میرلوحی نوشته اند: وی قبر ابونعیم اصفهانی و ابوالفتوح را پس از آن که روشن شد, ابوالفتوح رازی نیست, بلکه ابوالفتوح عجلی سنی است, ویران کرد.162

ییادآوری: مجلسی, ابونعیم اصفهانی را جدّ مادری خود می دانسته و این حرکت میرلوحی, افزون بر مخالفت با صوفیه, مخالفت با مجلسیها نیز بوده است. در حدیقة الشیعه, برای توجیه کار میرلوحی, از کتاب ایجاز المطالب ابن حمزه نقل شده است که می نویسد:

(گذرم به اصفهان و محلت چنبلان و بعضی دیگر از محلات آن شهر افتاد. دیدم که آن قدر از مردم آن شهر به زیارت شیخ ابوالفتوح عجلی شافعی اصفهانی و حافظ ابونعیم که پدر استاد اوست و شیخ یوسف بنا که جد شیخ ابونعیم است و شیخ علی بن سهل و امثال ایشان که سنی و از مشایخ صوفیه بوده اند, می رفتند که شیعه شهر ری و نواحیش, هزار یک از آنها زیارت امام زاده عبدالعظیم نمی رفتند.)

در ادامه, از زبان اردبیلی این جریان را گزارش می دهد:

(ومؤلف این کتاب, محتاج به رحمت و مغفرت حضرت رب الارباب, احمد اردبیلی گوید: مرا گذار به اصفهان افتاد, دیدم که مردم آن بلده, شیخ ابوالفتوح عجلی شافعی اصفهانی را ابوالفتوح رازی نام کرده بودند و به این بهانه به عادت پدران خویش, قبر آن سنی صوفی را زیارت می کردند.)163

اکنون به گزارشی که شاردن درباره قبر ابوالفتوح در سفرنامه خود ارائه داده, توجه می کنیم, تا بیش تر به این فراز از سخنان حدیقه پی ببریم. شاردن در توضیح قبرستان (جماله) که از بزرگ ترین و قدیمی ترین قبرستانهای شهر اصفهان است, می نویسد:

(در سال 1645م. (1055هـ.ق.) در این قبرستان, در گوشه قبرستان کهنه, زمین را می کندند. سنگ قبری یافت شد که نام شیخ ابوالفتوح, روی آن نقش بود, همه گمان کردند که: این سنگ, متعلق به شیخ ابوالفتوح رازی است که تفسیر قرآن را به فارسی نوشته و نزد عموم مقدس است. به سرعت مسجدی در آن جا بنا کرده, قبری نیز در محلی که سنگ پیدا شده بود, ساختند. مردم نیز با تقدیم نذور و هدایا آن جا را مزین کردند, امّا به زودی این دستگاه برچیده شد; زیرا در این زمان ملائی که من او را دیده ام و نام او (میرلوحی) است و یکی از وعاظ مشهور و گاهی در میدانها وعظ می کند, بنای مخالفت را با این کار گذارد و شروع کرد به وسیله تواریخ و روایات ثابت کند که: شیخ ابوالفتوح رازی حقیقی در ری مدفون و این ابوالفتوح سنی و یا یک (ترک کافر) است که دشمن بزرگ ائمه بوده است.

او, چنان مردم را به این کلام معتقد ساخت که روزی, پس از پایان وعظ, بیش از هزار نفر به مسجد و مقبره ریختند, اثاثه آن جا را به غارت برده و بنا را هم ریشه کن کردند. من حتی این مکان را دیدم که تبدیل به مستراح و مزبله شده بود.)164

بنابراین گزارش, میرلوحی درباره ابوالفتوح عجلی گفته: ترک کافر.

مردم درباره ترکها حساسیت داشتند و دولت عثمانی ترک و سنی مذهب و مخالف سر سخت شیعه بود و به آزار و اذیت شیعه می پرداخت; از این روی میرلوحی می گوید: قبری را که به زیارت آن می روید قبر یک ترک است و سنی مذهب و مخالف سر سخت اهل بیت و به عبارتی ترک کافر, پس باید ویران شود. افزون بر این در همین سخن می خواهد بنمایاند که صوفیه, که ابوالفتوح عجلی از آن جمله است, انتساب به امام علی(ع) و امام صادق و امام رضا(ع) که در کتابهای شرح تجرید آمده165 نمی برند, بلکه ریشه درتسنن و مردمان ترک مخالف اهل بیت که همانا دولت عثمانی باشد دارند. تعبیر ترک کافر, هماهنگ است با تعبیری که در شرح حال گروه هیجدهم صوفیه, به نام جوریه, در حدیقه آمده است:

(اکثر اتراک را این صفت [ستم پذیری] باشد و الحق آن پیران و این مریدان گمراه… مناسبت تمام به یکدیگر دارند.)166

نکته پایانی: در بخش صوفیه حدیقه, از گرایشهای فلسفی انتقاد شده که آقا حسین خوانساری از این حمله به دور نمانده. در آن جا که به اشارات و شارح آن پرداخته است:

(پس مستمسک شدن به آن که صاحب اشارات, یا شارح آن و امثال ایشان چنین گفته اند, یا آملی و اشتباه او چنین نوشته اند….)167

ییا سخن ناروایی که در حدیقه درباره ملامیرزا جان باغنوی شیرازی, شارح اشارات آمده است.168

آقا حسین خوانساری, حاشیه ای بر شرح اشارات میرزاخان باغنوی شیرازی دارد که بخش طبیعیات آن, در چهارم شعبان 1071, به پایان رسیده است.169

باغنوی شیرازی (م.994) همدرس و همدوره محقق اردبیلی بوده و نکته ضعفی به جز تسنن, از وی گزارش نشده است.170

از آنچه درباره میرلوحی و شیوه مبارزه وی علیه صوفیه نگاشتیم, به خوبی روشن می شود: جریان مبارزه علیه صوفیه, لایه های تو در تو و ناشناخته بسیار دارد که بسیاری از متفکران و نویسندگان را به اشتباه افکنده و شماری از اهل فکر و نظر, صوفی قلمداد شده, در حالی که مخالف صوفیه بوده اند و گروهی نیز مدافع صوفیه قلمداد شده, در حالی که دفاعی از آنها نکرده اند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر