در جلسه قبل، در این باره بحث شد که اساس همه انحرافات و در نهایت، سقوط انسان - بر حسب آنچه از قرآن کریم استفاده می شود و ادله عقلی هم آن را تایید می کند - غفلت از هویت الهی و انسانی است; یعنی انسان باید در این عالم، به طرف کمال و سعادت خود حرکت کند; اگر عمرش صرف چیزهایی بشود که برای رسیدن به سعادتش مفید است رفتار انسانی انجام داده; یعنی چیزی که مقتضای این خلقت است . اما اگر توجه نکند که سعادت حقیقی اش چیست و چگونه باید رفتار کند تا به آن برسد، حقیقت خود و هویت انسانی اش را فراموش کرده و تا حد حیوانات و گاهی پایین تر از آن ها تنزل می کند .
عرض شد که برای اینکه انسان مبتلا به غفلت نشود، باید سعی کند برنامه ای تنظیم نماید تا وقتی در معرض غفلت قرار می گیرد، آن برنامه ها او را از غفلت درآورند; باید عادت کند به اینکه به هویت الهی خودش توجه داشته باشد; یعنی رابطه اش را هم با خدای خود (مبدا) و هم با هدف نهایی خودش (معاد) و همچنین با برنامه عملی که باید به اجرا در آورد تا به سعادت برسد همواره حفظ کند . پس برای اینکه ما هویت الهی خودمان را بازیابیم، باید از یک سو، رابطه مان را با خدا مورد توجه قرار دهیم و از سوی دیگر، با هدف نهایی، همچنین با راهی که ما را به آن هدف می رساند . این هر سه مطلب را می شود برگرداند به اینکه خدا را به بوبیت بشناسیم تا بدانیم خدا ما را بیهوده نیافریده و برای هدفی حکیمانه خلق کرده و راه رسیدن به آن را به ما یاد داده است . پس همه برمی گردند به خداشناسی . به همین دلیل، اگر ما به خدا و صفات و اسماء الهی توجه داشته باشیم و عادت کنیم که این توجه در ما ملکه شود، عامل بزرگی برای جلوگیری از غفلت در خودمان به وجود آورده ایم .
در چند جلسه گذشته درباره یاد خدا و یاد صفات و افعال او که به یاد آخرت منتهی می شود و در نهایت، سعادتی که خدا برای انسان در نظر دارد پیش می آورد و انسان را به مقامی رفیع می رساند، مطالبی عرض شد و به مناسبت، درباره مراتب یاد و کیفیت این که چگونه انسان برنامه ریزی کند تا یاد خدا برایش ملکه شود و از غفلت نجات پیدا کند، در حدی که خدای متعال توفیق داد، نکاتی عرض شد .
فکر; اولین راه معرفت خدا
در این جا این سؤال مطرح می شود که ما می گوییم: برای این که انسان به هویت انسانی خودش برسد و تکامل پیدا کند، باید به یاد خدا باشد و به یاد افعال خدا و آخرت و معاد و برنامه انبیا فرع بر این است که انسان قبل تر خدا را شناخته باشد . انسان تا معاد را نشناخته باشد، نبوت را نشناخته باشد، حکمت خدا را نشناخته باشد، آیا می تواند به رابطه خودش با چنین خدایی توجه پیدا کند تا از غفلت ها نجات پیدا کند و آیا زمینه تکامل برایش فراهم می شود؟ اگر کسی هنوز به این اعتقاد یقینی نرسیده است چه کار باید بکند؟
ما می گوییم: باید انسان به رابطه خودش با خدا توجه داشته باشد . فرض این است که خدا را شناخته و به این رابطه معتقد است، منتها غفلت می کند . اگر کسی هنوز این معرفت برایش حاصل نشده است، باید سعی کند این معرفت را پیدا کند . از چه راهی؟ سؤال این است که پیدا کردن معرفت به خدا و صفات خدا و افعال الهی، که به عالم ابدی و پاداش و کیفر آخرت منتهی می شود، این معرفت چگونه پیدا می شود؟
هیچ معرفتی خود به خود حاصل نمی شود، مگر معارف بدیهی . ما چند نوع معرفت بدیهی داریم، ولی به هر حال، اعتقاد به عالم آخرت یا اعتقاد به نبود این ها از بدیهیات نیست; یعنی چیزی نیست که هر کس موضوع و محمول تصور کند، به آن ها یقین پیدا کند . پس این ها معرفت هایی هستند کسبی . این معرفت کسبی را باید از معرفت های دیگر، که در نهایت به بدیهیات منتهی می شود، به دست آورد . به دست آوردن یک معرفت کسبی از معرفت های بدیهی، اسمش «تفکر» است; تلاشی که انسان در ذهنش انجام می دهد تا از دانسته های یقینی اش به یک معرفت جدیدی برسد .
این که در قرآن کریم این همه راجع به تفکر و مشابهاتش تاکید شده، به خاطر اهمیتی است که تفکر در زندگی انسانی دارد; یعنی کلید انسان واقعی شدن، فکر است . اگر انسان فکر نکند، هویت واقعی خودش را نمی شناسد و نمی تواند به کمال خودش برسد، و بی دلیل نیست که در روایات تاکید شده که یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت (1) و گاهی برحسب بعضی روایات، از صت سال عبادت افضل است . (2) برای این است که یک ساعت فکر می تواند سرنوشت زندگی انسان را بکلی عوض کند . اما یک سال عبادت، بخصوص اگر عمقی نداشته باشد و توجه در آن نباشد، چندان بر معرفت انسان نمی افزاید . البته ثواب آخرتی به دست می آورد ان شاءالله، ولی پایه معرفت انسان را عبادت های خشک و بی روح بالا نمی برد، مگر آنکه مشتمل بر فکر و توجه باشد .
به هر حال، فکر کردن، که کشف معرفتی جدید از راه معرفت های قبلی است، مثل خود «یاد» و «ذکر» متعلقات زیادی می تواند داشته باشد; همان گونه که غفلت هم متعلقات زیادی می تواند داشته باشد . پیش تر گفته شد که غفلت مطلق معنا ندارد، انسان همیشه به چیزی توجه دارد . غفلتی که مذموم است، غفلت مطلق نیست، غفلت از آن چیزهایی است که باید به آن ها توجه کرد; یعنی همین یاد اصول دین، که در واقع موجب ارتباط انسان با خدا و آخرت و راه سعادت است . وگرنه انسان می تواند یاد خیلی چیزها باشد; می تواند یاد گناهان هم باشد، اما این یاد ارزشی ندارد، مضر هم هست . پس آن غفلتی که مضر است، غفلت از حقایقی است که در تکامل انسان مؤثر است، این برمی گردد به غفلت از خدا یا غفلت از رابطه انسان با خدا یا هویت الهی . ذکری هم که مطلوب است باید ذکری باشد که ارتباطی با خدا داشته باشد، یاد خداست، یاد نعمت های خداست . یاد آیات خداست، یاد احکام اوست . بالاخره، باید ارتباطی با خدا داشته باشیم تا آن یاد مفید باشد .
فکر هم همین طور است . چیزهایی که آدم می تواند از راه فکر به دست بیاورد هیچ حد و حصری ندارد . تمام علوم از راه فکر پیدا می شوند . اما آن فکری که مورد توجه است و نقش اساسی در سعادت انسان دارد، چیزی است که به نحوی با خدا ارتباط پیدا کند: فکر درباره صفات خدا، افعال خدا، حکمت های خدا و نعمت های او . این افکار هم می توانند انسان را از غفلت ها نجات دهند و هم وسیله ای بشوند برای افزایش معرفت و به دنبال آن محبت و در پی آن، انگیزه قوی برای عبادت .
مصادیق تفکر
الف . صفات خدا
وقتی به قرآن کریم مراجعه می کنیم، مواردی را که سفارش شده درباره شان فکر کنید یا از کسانی که درباره این امور فکر می کنند، ستایش کرده همه برمی گردند به همین چیزهایی که گفته شد; مثلا، فکر در صفات خداست تا انسان در مصداق معبودش اشتباه نکند، آن را با بت ها و با اوهام عوضی نگیرد; چون فطرتا انسان خداشناس است . مشرکان، بخصوص آن ها که قرآن نقل کرده، منکر خالق نبودند: «و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله .» (لقمان: 25) بسیاری از آن ها می گفتند: اصلا خدا به ما دستور داده است که این بت ها را پرستش کنیم تا به او نزدیک بشویم . پس باید فکر کرد در اینکه آیا واقعا این بت ها می توانند معبود واقع شوند; می توانند ما را به خدا نزدیک کنند؟ آیا واقعا خدا چنین دستوری داده است؟ پس، بخشی از مطالبی که باید در باره اش فکر کرد چیزهایی است که بر می گردد به این که ما صفات خدا را بهتر بشناسیم تا در شناخت مصداق اشتباه نکنیم .
بخشی از موارد فکر، فکر در نعمت های خداست، تا انگیزه عبادت پیدا کنیم، انگیزه شکر کردن پیدا کنیم . آیات بسیاری در این زمینه، نعمت های خدا را بازشماری می کنند; در زمین، در آسمان، روزی به شما داده، ابر را چگونه پدید آورده، باران را چگونه نازل کرده، از باران چگونه گیاه رویانده است، از گیاه تناول می کنید، حیوانات شما مرکب های شمایند از آن ها استفاده می کنید، ... موارد زیادی را قرآن در این زمینه برمی شمارد; برای این که بشر درباره شان فکر کند . به دنبالش هم می فرماید: «ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون .» (رعد: 3)
بعضی چیزها درباره خود انسان هستند; چگونه شما آفریده شدید، ما شما را چگونه از نطفه ای خلق کردیم، به کجا رساندیم! به شما فهم دادیم، شعور دادیم، معرفت دادیم، اراده دادیم . یا در گذشته چه کمبودهایی داشتید، ما این ها را جبران کردیم، فقیر بودید غنی تان کردیم، ترس داشتید شما را به امنیت رساندیم: «تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم و ایدکم بنصره » (انفال: 26) اطراف شما را دشمنان فرا گرفته بودند، می توانستند شما را مثل طعمه ای بربایند ما به شما امنیت دادیم، عزت دادیم، قدرت دادیم، بر دشمنانتان پیروز کردیم . که چه؟ که شما خدا را بیشتر بشناسید، تا بیشتر در صدد تقرب به او برآیید، در صدد شکر نعمت های او برآیید، تا چه؟ تا در نهایت، به نعمت ابدی، که خدا شما را برای آن آفریده است، برسید . آخرش این است که خدا همه این یادآوری ها را می کند; برای این که شما لیاقت دریافت رحمت بیش تری پیدا کنید .
ب . نعمت های خدا
بخشی از مطالبی هم که می فرماید درباره اش فکر کنید این است: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون .» (روم: 21)
شاید بیشتر مخاطبان این آیه جوان هایی باشند که احساس نیاز به همسر می کنند و کسانی که خدا همسر خوبی نصیبشان کرده است . فکر کنید خدا چگونه بین شما و همسرانتان رابطه عاطفی بر قرار کرده است . شما حالت اضطراب و دلهره داشتید، نگران بودید، شاید خودتان نمی فهمیدید اصلا چرا این جور مضطرب هستید، ولی وقتی خدا همسر خوبی نصیبتان کرد، رابطه عاطفی بین شما برقرار شد، آرامش پیدا کردید، گویا گم شده بزرگی در زندگی داشتید، آن را بازیافتید، یا به قول بعضی از دانشمندان، انسانی که هنوز ازدواج نکرده نیمه انسان است، هنوز نصفش را پیدا نکرده; همسر چقدر در آرامش روح شما، در سلامت زندگی تان، در التذاذ از زندگی تان و در این که بتوانید به کمک او راه سعادت را طی کنید و از گناه محفوظ بمانید، نقش دارد; درباره این ها فکر کنید: «ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون .» اگر هزاران نعمت دیگر داشتید ولی این یکی را نداشتید، ثروت بی کران داشتید اما این اضطراب و دلهره برای شما باقی مانده بود، آرامش پیدا نمی کردید . چه چیزی می توانست جای این را بگیرد: «و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون .» ؟
نعمت های بیرونی، آبی که می خورید: «افرایتم الماء الذی تشربون ءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون لو نشاء جعلناه اجاجا فلو لا تشکرون .» (واقعه: 68 - 70) این آب گوارایی که از آسمان می آید، اگر خدا این آب شیرین و گوارا را تلخ و شور کرده بود، چه می کردید؟ اگر خدا همه آب ها را مثل آب دریا کرده بود، آن وقت چه می کردید؟ «فلولا تشکرون » نباید شکر خدا را بجا بیاورید؟
یک سوره درباره زنبور عسل نازل شده است . خداوند این حشره کوچک را چه جور آفرید، چه جور به او یاد داد که برود شیره گل ها را بمکد و از آن ها عسل بسازد تا این را در اختیار شما قرار بدهد: عسلی که «فیه شفاء للناس ان فی ذلک لآیة لقوم یتفکرون .» (نحل: 69) فکر کنید، ببینید خدا چه نعمت عظیمی، به شما داده است! با چه مقدماتی گل ها را از یک طرف بیافریند، این حشره را جور دیگری بیافریند که بتواند از آن ها تناول کند و بیش از نیاز خودش عسل بسازد تا شما بتوانید از آن عسل اضافه تناول کنید . «ان فی ذلک لآیة لقوم یتفکرون .»
به هر چه نگاه کنید، از اطراف شما همه چیزهایی که از آن ها استفاده می کنید، همه را خدا برای شما آفریده است . حالا این خدا را نباید پرستش کرد؟ نباید او را دوست داشت؟ یک دسته از مسائلی که در قرآن به آن ها سفارش شده در باره اش فکر کنید همین چیزها هستند; همین نعمت های خدا . فکر کردن درباره این ها، هم معرفت ما را به خدا زیاد می کند که خداچه حکمت هایی دارد و هم انگیزه شکر و عبادت و حرکت تکاملی در ما به وجود می آورد .
ج . هدفمندی خلقت
یک بخش دیگر درباره این است که این عالم، با این همه اسرار و حکمت سرسری نیست; این نظام با این پیچیدگی، با این حکمت ها بی هدف آفریده نشده، عبث نیست . حالا که عبث نیست، پس باید غایتی داشته باشد، باید هدفی از این خلقت منظور باشد . پس شما را برای چه آفریدیم و این عالم را برای چه در اختیار شما قرار داده ایم، از خورشید گرفته تا آب دریاهایش، کوه هایش، معادن، پرندگان، وحوش، برای چی این ها را آفریده است؟
آیه 190 سوره آل عمران را ملاحظه بفرمایید: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب .» یکی از چیزهایی که قرآن خیلی بر آن تکیه می کند، پشت سر هم آمدن شب و روز است . اختلاف لیل و نهار، یعنی جانشین شدن شب و روز، نه اختلافات ساعات . مکرر می فرماید، ببینید شب و روز را خدا چگونه برای شما قرار داده است! اگر همه شب بود، چه می کردید؟ اگر همه روز بود و شرایط برای استراحت شما فراهم نمی شد، چه می کردید؟ «قل ارایتم ان جعل الله علیکم النهار سرمدا الی یوم القیامة من اله غیر الله یاتیکم بلیل تسکنون فیه » ؟ (قصص: 72) قرآن هیچ چیز را فروگذار نمی کند; از هر چه از محیط فکر شما و از متعلق فکر شما خارج است . اطرافتان به هر چه نگاه کنید، جای فکر کردن دارد، اما نه تنها درباره اینکه فقط روابط پدیده ها را به صورت یک علم کشف کنید; آن سر جای خودش . آنچه مهم است، این است که رابطه اش را با خدا درک کنید . همه عالم درباره همه پدیده ها فکر می کنند، هر کس در بخشی بیش تر . ولی این ها کارساز نیست، شما باید فکر کنید تا رابطه این ها را با خدا کشف کنید . خدا این ها را چگونه برای شما خلق کرده و چه روابطی، چه حکمت هایی، چه اسراری در اینها قرار داده است؟ این فکر است که برای شما سازنده است، نه هر فکری . «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب .» اگر مغز دارید، اگر فقط پوست نیستید، اگر پوچ نیستید، اگر پوک نیستید، باید درباره این ها بیندیشید; یعنی آدمیزاده ای که درباره این ها نیندیشد و به این ها توجه نکند، مثل گردوی پوک است، نتیجه اش هم این می شود که عالم را پوچ می انگارد . این گرایش های پوچ انگاری، نیهیلیستی از همین جاست: وقتی انسان رابطه این ها را با خدا درک نکند، می گوید: می آیند و می روند; یک وقت باران می آید، یک وقت نمی آید; یک وقت سیل می آید، یک وقت نمی آید; همین است دیگر . اما چه حکمتی در کار است، چه رابطه ای در این ها هست، چه کسی این کارها را می کند، برای چه می کند، به این نمی اندیشد، اسرارش را درک نمی کند، می گوید پوچ است; مثل کوزه گری که کوزه ها را بسازد و وقتی خوب ساخته شد و رنگ آمیزی کرد، همه را بشکند; مانند شعری که به خیام نسبت داده می شود .
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا ...» (مؤمنون: 115) واقعا فکر می کنید این عالم با این عظمت و با این اسرار و حکمت ها بیهوده آفریده شده است؟ کوزه گری کوزه ای بسازد و بعد هم آن را بشکند؟ «و انکم الینا لا ترجعون .» (مؤمنون: 115) اگر عبث نیست، پس هدفی دارد . هدفش هم بازگشت به سوی خداست .
خردمندان; ذاکران همیشگی خدا
این هم یک بخش از مسائلی است که می فرماید درباره اش فکر کنید . اولواالالبابی که مغز دارند، فقط انسان های به صورت انسان نیستند، حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: آن ها که پوک نیستند، مغز دارند اولواالالباب هستند; این صفات را دارند: «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم » (آل عمران: 191) در هیچ حالی خدا را فراموش نمی کنند; ایستاده، نشسته، خوابیده، در بستر با همسر; خدا را فراموش نمی کنند . نعمتی است که خدا به آن ها داده، از آن استفاده می کنند، چگونه منعمشان را فراموش کنند؟!
پس لازمه این که انسان پوک نباشد، این است که در همه حال به یاد خدا باشد . اگر به یاد خدا نبود به غفلت مبتلا می شود و لازمه غفلت پوچی است و سقوط . تا این جا مطالبی بود که از آیات و از بحث های عقلی استفاده کردیم . حالا کسی که می خواهد به یاد خدا باشد، چه کار کند که این معرفت در او پیدا شود، انگیزه پیدا شود که این یاد را در خودش به صورت ملکه درآورد؟ همین جور که آدم نمی تواند تصمیم بگیرد همیشه به یاد خدا باشد . اگر هم بشود، امور دنیا آنچنان انسان را غافل می کنند که با هزار زحمت نمی تواند خود را از چنگال آن ها در بیاورد . کسانی که به یاد خدا هستند از این راه این حالت را به دست آورده اند که همیشه یاد خدا باشند: «یتفکرون فی خلق السموات و الارض .»
برای اینکه انسان مبتلا به غفلت نشود، همیشه باید به یاد خدا باشد; برای اینکه انگیزه داشته باشد برای تقرب به خدا، باید فکرش را به کار بیندازد . این جاست که ارزش فکر معلوم می شود; معلوم می شود چرا «تفکر ساعة خیر من عبادة سنة » یا «ستین سنة .» خوب، درباره چه فکر کنیم؟ در این آیه، به فکر درباره حکمت آفرینش و این که آفرینش عبث نیست سفارش شده است: «یتفکرون فی خلق السموات و الارض .» بعد که فکر می کنند، چه می شود; چه نتیجه ای می گیرند؟ نتیجه اش این می شود که می گویند: «ربنا ما خلقت هذا باطلا .» وقتی درباره عظمت آفرینش فکر می کنند، این نتیجه را می گیرند که این آفرینش، با این عظمت، با این اسرار و حکمت ها نمی شود پوچ باشد; بی هدف نیست . حالا که بی هدف نیست، پس ما هم که یکی از این آفریده ها و گل سر سبد آفرینش هستیم - و خدا می فرماید همه چیز را برای شما خلق کردم - برای چه خلق شده ایم؟ اگر ما هدفی نداشته باشیم و فقط همین زندگی مادی باشد و بعد هم مردن و نیست شدن، این که آفرینش عبث است . پس اگر بخواهد عبث نباشد، باید حساب و کتابی در کار باشد . ما را آزاد گذاشته اند، و اختیارمان داده اند هر راهی را می خواهیم انتخاب کنیم: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان: 3) ; «فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر .» (کهف: 29) اما اگر آن ها که راه بد را انتخاب کردند با آن ها که راه خوب را انتخاب کردند مساوی باشند، باز عبث است . وقتی آفرینش از عبث بودن خارج می شود که عالمی باشد و در آن به حساب و کتاب ها رسیدگی شود و مطابق عدالت به رفتارها پاداش و کیفر داده شود . هم باید به اعمال خوب پاداش مناسب داده شود، هم متقابلا کسانی که راه بد را انتخاب کرده اند کیفر ببینند . حال که چنین است: «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار .» (آل عمران: 191) حالا که جهان آفرینش باطل نیست، حساب و کتابی دارد، پس اگر ما خطایی کنیم، گناهی مرتکب شویم، مستوجب عذاب خواهیم شد . خدایا ما را از عذاب حفظ کن . این نتیجه تفکر است; «یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار .» تو منزهی از این که عالم را پوچ و بی هدف آفریده باشی، حال که بی هدف نیست، پس حساب و کتاب دارد . پس اگر من هم گناه کنم، باید عذاب شوم . آن وقت است که دست به دعا برمی دارند: «فقنا عذاب النار .»
پس از این فکر، فکر درباره چه چیزی بود؟ درباره نظام آفرینش و این که این نظام حکیمانه است، عبث نیست، باطل نیست . «باطل » در این جا در مقابل خلقت به حق است . در آیه هشتم سوره روم می فرماید: «اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی ان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون .» مگر فکر نکردند آن وقت که تنها هستند، در خلوت هستند، مزاحمی نیست که آن ها را مشغول کند; فکر نکردند درباره اینکه «ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق » ، این عالم جز از روی حق آفریده نشده است . در آیه قبل فرمود: «ربنا ما خلقت هذا باطلا» ، در این جا می فرماید: وقتی فکر کنند می فهمند که خلقت حق است، حق بودنش به این است که هدفدار باشد، لغو نباشد . مصداق باطل، در آنجا لغو و عبث است، حق بودنش هم این است که هدف حکیمانه داشته باشد و به اعمال رسیدگی شود .
راه کسب یقین
این بخشی از مسائلی است که باید درباره اش فکر کرد . آنجا گفتیم: باید به یاد آخرت بود . سؤال می شود که چگونه اعتقاد به آخرت پیدا کنیم؟ این که شما می گویید: «و بالاخرة هم یوقنون » این یقین را چگونه کسب کنیم؟ جوابش این است: با فکر . چگونه فکر کنیم؟ همین طور که اولوالالباب درباره حکمت های جهان فکر می کنند، بیندیشید تا بدانید که این عالم با این حکمت ها، نمی شود پوچ باشد، بازیچه نیست: «لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین .» (انبیاء: 17) آیات زیادی در این زمینه هستند که جای پرداختن به همه آن ها نیست . حالا نمی خواهم به همه اش بپردازم .
پس یک بخش از مسائلی که باید درباره اش فکر کرد، برای این است که به معرفت برسیم، باید دایم به یاد آن امر شناخته شده مان باشیم، یاد این که قیامتی در کار است، حسابی و کتابی در کار است; فکر کردن در این که دستگاه آفرینش حکیمانه است .
در آیه 26 سوره ص می فرماید: «ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب .» عذابی که در قیامت به کافران می رسد برای این است که آخرت را فراموش کرده اند . اگر روز حساب را همیشه به یاد داشتند، می دانستند هر کاری می خواهند انجام دهند، روزی نتیجه اش را خواهند دید، کار غلط نمی کردند، کفر نمی ورزیدند، نعمت های خدا را ناسپاسی نمی کردند، آنچه باعث شد به این عذاب ابدی سخت و عذاب شدید مبتلا شوند این بود که روز حساب را فراموش کردند .
پس برای این که فراموش نکنیم، باید یقین داشته باشیم . برای این که یقین داشته باشیم، باید فکر کنیم . اگر فکر کردیم، می شویم آدم مغز دار، وگرنه پوچ خواهیم بود، زندگی را هم پوچ خواهیم انگاشت . این هم یک بخش از مسائلی است که قرآن درباره اش تاکید می کند، می فرماید: فکر کنید تا به نتیجه برسید و یقین به قیامت و حساب و کتاب پیدا کنید .
امیدواریم که خدای متعال به همه ما توفیق فکر صحیح و نتیجه گیری درست مرحمت بفرماید .
برخی سؤال کرده اند، نامه نوشته اند درباره بعضی از رفتارهای ناهنجاری که سرمی زند: طبق فرمایش مقام معظم رهبری ما باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم، بخصوص نسبت به مسئولان . در فرمایش اخیرشان هم فرمودند، کاری نکنید که التهاب آفرینی در جامعه بشود . این دو چگونه با هم جمع می شوند؟
من فکر می کنم این مسئله پیچیده ای نیست . وقتی می فرمایند: دشمنان می خواهند در جامعه التهاب ایجاد کنند و شما سعی کنید موفق نشوند، این معنایش آن نیست که امر به معروف و نهی از منکر دیگر منسوخ شده است یا از فرمایش های قبلی شان عدول کرده باشند، کلام در کیفیت عمل است . ممکن است کسانی به صورت ساختگی تحریکاتی درست بکنند; همان گونه که شنیده شد در قم کارهایی انجام دادند; حرکات زشتی که زبان عارش می آید از اینکه اسم آن ها را ببرد; همان کاری را کردند که زمان مرحوم آیة الله کاشانی انجام دادند و به روحانیت جسارت کردند، حالا هم به بسیجی ها جسارت کردند . آن ها می خواهند مردم را تحریک کنند عصبانی کنند تا از آن ها رفتار نامناسبی سر بزند و آن وقت بتوانند از آب گل آلود ماهی بگیرند . شما سعی کنید بهانه دستشان ندهید، اما نه اینکه امر به معروف را ترک کنید . امر به معروف ترک کردنی نیست; «بها تقام سائر الفرائض .» (3) اگر امر به معروف نباشد، دین از بین می رود، هیچ واجبی اقامه نخواهد شد، شیاطین نقشه می کشند که از هر طرف برویم به نفع خودشان باشد . همان گونه که مقام معظم رهبری هشدار دادند، التهاب در جامعه و ناامنی و هرج و مرج به نفع آن هاست . آن ها می خواهند این کار بشود; کسانی هم از فرمایش های ایشان سوء استفاده می کنند، تصور می کنند پس نباید امر به معروف کرد، آن وقت جامعه امن می شود، برای اینکه آن ها هر کاری دلشان می خواهد بکنند، هر چی می خواهند بگویند . شما باید بین این دو تا نقشه شیطانی راه صحیح را انتخاب کنید . باید امر به معروف و نهی از منکر کرد . بخصوص نسبت به مسئولان، اما با روشی که بهانه به دست دشمن ندهد . نوشتن اعلامیه، تهیه طومار، فرستادن مقاله برای روزنامه ها و برای مسئولان چه التهابی ایجاد می کند؟ اگر نبود همین نامه های اعتراض و همین سخنرانی ها و مقالاتی که در روزنامه ها نوشته شدند، آن ها عقب نشینی نمی کردند .
پس باید اعتراض کرد، باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، اما بهانه هم دست دشمن نداد; با متانت، با سنگینی، بدون اینکه رفتار ناهنجار و غیر معقولی از ما سر بزند .
امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق انجام وظیفه بدهد .
پی نوشت ها
1 - ابی عبدالله علیه السلام: «تفکر ساعة خیر من عبادة سنة "انما یتذکر اولوالالباب . "» (محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 327).
2 - «تفکرساعة خیر من عبادة ستین سنة .» (همان، ج 69، ص 293).
3 - محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 5، ص 55 .