نگاهی به آنچه گذشت:
رؤیت هلال را یکی از مراجع تقلید با رأی اکثریت مراجع، ثابت شدنی دانسته است([1])؛ پشتوانهی حجیت فتوا و مشروعیت تقلید بنای عقل است([2])؛ بنای عقل چون دلیل لبّی است تنها در دایرهی قدر متیقّن اعتبار دارد و قدر متیقّن از مدلول این دلیل در حکومت جمهوری اسلامی، فتوای جمعی است([3])؛ مشکوک الحجیّة محکوم به عدم حجیت است([4])؛ روایات اجتهاد و تقلید در پی تأسیس و ابداع یک برنامهی ابتکاری نیست، بلکه همان روش و بنای عقلا در لزوم مراجعهی جاهل به عالم را تأیید میکند و فردی یا جمعی بودن علما در افتاء را به شرایط روز و حکم عقل و عقلا در هر زمان و مکان واگذارده است.([5])
دنبالهی سخن:
گرچه همانگونه که پیشتر گفتیم؛ روایات ارجاع دهنده به علم ﴿به صیغهی جمع﴾ و ارجاع دهندهی به آنکه میداند ﴿به صیغهی موصول مشترک بین فرد و جمع﴾ در میان روایات اجتهاد و تقلید کم نیست، اما میپذیریم که روایات ارجاع دهندهی به مرجع فرد از لحاظ عدد، بیشتر است. لکن این افزونی، دلیل بر این نمیشود که بگوییم مرجع در هر زمان و در هر شرایطی باید فرد باشد. این سخنی است که هیچ دلیل عقلی یا شرعی، لفظی یا لبّی بر آن نداریم، و دست کم برخلاف احتیاط است.
مقدّس بزرگ اردبیلی1 میفرماید: واحتط مهما أمکن، فإن الأمر صعب؛ ولایمکن القول بکلیّة شیءٍ بل تختلف الأحکام باعتبار الخصوصیّات والأحوال والأزمان والأمکنه والأشخاص و هو ظاهر. و باستخراج هذه الاختلافات والانطباق علی الجزئیات المأخوذة من الشرع الشریف امتیاز أهل العلم و الفقهاء شکرالله سعیهم و رُفع درجاتُهم: در امر دین، هرچه میتوانی احتیاط کن که کار سخت است و نمیتوان [به آسانی] حکم کلّی صادر کرد. احکام، بیشک به اعتبار خصوصیات و حالات و زمانها و مکانها و اشخاص دگرگون میشود و فقیهان و دین شناسان ـ که خدا به آنان پاداش دهد و مقامشان را بالا برد ـ از اینکه بتوانند این عوامل مؤثر در دگرگونی احکام را شناسایی کنند و کلّیات را طبق مذاق شرع بر جزئیات منطبق سازند، شناخته میشوند.([6])
هشدار عالمانه و دلسوزانهی محقق اردبیلی1 گرچه دربارهی خصوص مسأله مورد بحث ما داده نشده است، اما اینجا هم میتوانیم از آن بهره ببریم و دو پیام روزآمد، برگیریم:
پیام نخست؛ رو به سوی علما و فتوا دهندگان دارد و مفاد آن این است که: هرگاه امکان فتوای جمعی بود از فتوای فردی پرهیز گردد که خلاف احتیاط است.
پیام دوم؛ متوجه مقلّدان است که بدانند امروز روزی است که باید از علما فتوای جمعی بخواهند و درخواست فتوای فردی از فقها، خلاف احتیاط است.
این دو برداشت، هر دو مستند به دلایل روشن شرعی است که به نمونهای از آن در ذیل اشاره میکنیم:
امام صادق علیه السلام به عنوان بصری میفرماید: خذ بالاحتیاط و جمیع أمورک ما تجد إلیه سبیلاً واهرب من الفتیا هربک من الأسد، ولاتجعل رقبتک عتبة للنّاس: تا میتوانی در همه امور [دینی]ات احتیاط کن و از فتوا دادن بگریز همانگونه که از شیر میگریزی. گردن خود را برای مردم چونان آستانهی در [که روی آن پا میگذارند و میگذرند] قرار مده.([7])
جابربن یزید جعفی میگوید: از امام صادق علیه السلام معنای آیهی شریفهی ﴿اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً مّن دون الله ...﴾([8]) را پرسیدم؛ حضرت فرمود: أما إنّهم لم یتّخذوهم آلهة إلاّ أنّهم أحلّوا لهم حلالاً فأخذوا به و حرّموا حراماً فأخذوا به فکانوا أربابهم من دون الله: بدان که یهود و نصارا دانشمندان و راهبان خود را خدا نمیپنداشتند، بلکه آنان [بیدلیل] چیزی را بر اینان حلال و چیزی را حرام میکردند و اینان، آن را میپذیرفتند.([9])
ابراهیمبن محمود از امام رضا علیه السلام ـ و او از پدران بزرگوارش و آنان از پیامبر اکرم (ص) ـ گزارش میکند که فرمود: من أصغی إلی ناطق فقد عبده. فإن کان الناطق عن الله فقد عبدالله، و إن کان الناطق عن إبلیس فقد عبد إبلیس... فإن أدنی ما یخرج به الرّجل من الإیمان أن یقول للحصاة هذه نواة ثم یدین بذلک و یبرء ممّن خالفه. یا ابن محمود احفظ ماحدّثتک به، فقد جمعت لک فیه خیر الدّنیا والإخرة: کسی که گوش به سخن گویندهای بدهد گویا او را پرستیده است؛ گوینده اگر سخن خدا را بازگو میکند، شنونده خدا را پرستیده است، و اگر از سوی ابلیس سخن میگوید، شنونده ابلیس را پرستیده است... کمترین چیزی که آدمی را از دین بیرون میبرد این است که سنگریزهای را هسته بپندارد و بر آن اصرار ورزد و از کسی که این پندار را نمیپذیرد بیزاری جوید. ای پسر محمود، قدر این حدیثی را که برای تو بازگو کردم بدان، چه آنکه خیر دنیا و آخرت را در آن گنجاندم.([10])
سفیانبن خالد میگوید: یکبار که امام صادق علیه السلام مرا از ریاست برحذر داشت و فرمود: کسی پی آن نمیرود، جز اینکه خود را تباه میسازد و من نگران شدم و گفتم: بنابراین کسی نیست جز اینکه دوست دارد مطرح باشد و مردم نزد او رفت و آمد کنند [پس همهی ما در تباهی هستیم]، حضرت فرمود: لیس حیث تذهب، إنما ذلک أن تنصب رجلاً دون الحجة فتصدّقه فی کل ما قال و تدعو الناس إلی قوله: منظور من آنچه که تو برداشت کردی نبود. منظور من این بود که تو را از اینکه کسی را بدون حجت شرعی مرجع خود قرار دهی و هرچه میگوید بپذیری و مردم را به پذیرش سخن او فراخوانی بر حذردارم.([11])
یکبار دیگر ـ به خاطر اهمیت مطلب ـ میگوییم: فتاوی فردیِ امروز با فتاوی فردیِ اصحاب ائمه: دو فرق اساسی دارد:
نخست اینکه در آن زمان ـ و بیشتر زمانهای پس از آن تا تشکیل جمهوری اسلامی ـ به دلایل سیاسی و امنیتی، امکان برقراری تشکیلات فتوایی و صدور فتوای جمعی نبود.
دوم اینکه در خصوص عصر حضور معصومین: فتاویِ اصحاب ائمه بر حکم واقعی منطبق یا به آن نزدیک بود، برخلاف فتاویِ علما در عصر غیبت به ویژه با فاصلهای بیش از هزار سال مثل امروز. از اینرو آنان اختلاف چندانی با هم نداشتند در حالی که امروزه اختلاف آرا وحشتناک شده است. امام خمینی1 ـ پیشتر گفتیم که ـ میفرمایند: إنّ هذا الاختلاف الکثیر الّذی نشاهد بین الفقهاء فی الفتوی لا أظنّ وجوده فی عصر الأئمة: و معه لایمکن امضاء الرّجوع فی ذلک العصر أن یکشف منه الإمضا فی هذا العصر کما لایخفی: اختلافاتی که ما امروز میان آرای فقها میبینیم، گمان نمیرود میان آرای فقهای عصر حضور سابقه داشته باشد. از اینرو ارجاع مردم آن عصر به [فرد فرد] فقها از سوی آن بزرگواران، دلیل بر اینکه امروز هم مراجعه به فقها [به صورت فردی] مورد تأیید ائمه: است نمیباشد.([12])
با توجه به دو فرق مهم و اساسی بالا قیاس امروز با آن روز مع الفارق و دست کم خلاف احتیاط است. مقتضای احتیاط فتوای جمعی است، اگر نگوییم متعیّن است.
شگفت آور و شورآفرین است که شیخ اعظم انصاری1 ﴿در گذشته به سال 1281 هـ . ق﴾ با اینکه هیچ روزنهی امیدی از دیوار آهنین آن روز به فضای روشن جمهوری اسلامی باز نبود، و سخن گفتن از تشکیلات فتوایی و صدور فتوای جمعی به گفت و شنید دربارهی سفر به ماه و مریخ مینمود، از چنین تشکیلاتی ـ تلویحاً ـ نام برده و گفته است: ... ولایبعد ذلک فیما لو قلّد المجموع: هرگاه مقلّد از مجموعهی فقها تقلید کند [نه از یک فقیه] ...([13])
این بنده طرحی را که چند سال پیش از این در راستای فتوای جمعی یا توحید فتو تهیه کردم و آن را همان زمان و اخیراً به نظر برخی از اساتید بزرگ حوزه رساندم، اینجا تقدیم خوانندگان ارجمند میکنم و هرگز مدّعی نیستم که این، سخن آخر است و همهی جهات در آن دیده شده است و هیچ عیب و نقصی ندارد. خیر، بنده امیدوارم که این طرح چون جرقهای باشد و با عنایت و نظر و علم بزرگان به مشعلی و چراغی فروزان تبدیل گردد. اما پیش از بیان طرح، لازم است دو مطلب را یادآور شوم:
مطلب نخست، اینکه: این ایده چنانچه ـ به خواست خدا ـ پس از تصحیح و تکمیل عملی شود، نباید از دگرگونیی که به بار میآورد ترسید و آن را گونهای بدعت به حساب آورد. تاریخ فقه ما، دگرگونیهای چندی در خود جای داده است که اینجا به سه نمونهی آن نگاهی میاندازیم:
نمونهی یکم: اثرپذیری ـ یا ناپذیری ـ آب چاه از برخورد چیز نجس با آن است.
شیخ صدوق ﴿در گذشتهی به سال 381 ﻫ . ق﴾ در مقنع([14]) و در هدایة([15])، شیخ مفید ﴿در گذشته به سال 413 ﻫ . ق ﴾ در مقنعه([16])، سیّد مرتضی ﴿در گذشته به سال 436 ﻫ . ق﴾ در انتصار([17])، ابوالصّلاح حلبی ﴿در گذشته به سال 447 ﻫ . ق﴾ در کافی([18])، شیخ طوسی ﴿در گذشته به سال 460 ﻫ . ق﴾ در نهایة([19])، سلاّر ﴿در گذشته به سال 463 ﻫ . ق﴾ در مراسم([20])، ابن برّاج ﴿در گذشته به سال 481 ﻫ . ق﴾ در الجواهر الفقهیّه([21])، ابن حمزه ﴿در گذشته به سال 550 ﻫ . ق﴾ در وسیله([22])، ابن زهره ﴿در گذشته به سال 585 ﻫ . ق﴾ در غنیه([23])، علاء الدّین أبی المجد حلبی در إشارﺓ السّبق([24])؛ همه بر این باورند که آب چاه از برخورد چیز نجس با آن نجس میشود و برخی تصریح کردهاند که کر بودن آب انباشته در چاه مانع این اثرپذیری نخواهد شد. بزرگان نام برده به عنوان قدمای اصحاب شناخته میشوند و فقهای متأخّر، برای رأی آنان از اینرو که برگرفته از اصول متلقّاﺓ از معصومین:([25]) میباشد ارزش بسیار، قائلند.
این نظر تا اواخر قرن هفتم استوار و پابرجابود و تنها محقق حلّی ﴿در گذشته به سال 676 ﻫ . ق﴾ تلنگری به آن زد و گفت: و أما ماء البئرفإنّه ینجس بتغیّره بالنجاسة اجماعاً، و هل ینجس بالملاقاة؟ فیه تردّد والأظهر التنجیس: آب چاه با دگرگون شدن به خاطر ارتباط با نجاست نجس میشود و همه همین نظر را دارند، اما آیا تنها با برخورد با چیز نجس هم نجس میشود؟ من در این تردید دارم، گرچه روشنتر این است که بگویم نجس میشود.([26])
تحول در این مسأله به نام علاّمهی حلّی1 ﴿در گذشته به سال 726 ﻫ . ق﴾ ثبت شده است، هرچند او خود را نوآور این نظر نمیداند و به پیشتازی دیگران در آن، اشاره میکند.([27])
پس از علاّمه تاکنون ـ گویا ـ هیچ فقیهی از نظر علاّمه روی بر نتافته و به نظر قدما رو نیاورده است.
نمونهی دوم: پاک بودن ـ یا نبودن ـ اهل کتاب ﴿یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان﴾ است. برای رعایت اختصار، به گذشتههای خیلی دور بر نمیگردم و از صاحب جواهر1 ﴿در گذشته به سال 1266 هـ . ق﴾ آغاز میکنم.
این بزرگوار میفرماید: اجماع علمای امامیّه بر نجاست اهل کتاب است، بلکه میتوان این حکم را از ضروریات مذهب شیعه دانست و استاد بزرگ ما ﴿شیخ جعفر کاشف الغطاء1 درگذشته به سال 1228 هـ . ق﴾ چه خوب گفته است که این مسأله ﴿نجاست اهل کتاب﴾ شعار شیعه شده است و شیعیان با آن شناخته میشوند.([28])
سید محمدکاظم طباطبایی یزدی ﴿درگذشته به سال 1337 هـ . ق﴾ با صراحت در عروﺓ الوثقی فتوا به نجاست اهل کتاب داده و گفته است: الثامن الکافر بأقسامه حتی المرتدّ بقسمیه والیهود والنصاری والمجوس.([29])
آیةالله سید محسن حکیم1 ﴿در گذشته به سال 1390 هـ . ق﴾ پس از بحث گستردهای در مستمسک در این باره میفرماید: فالعمل بنصوص الطهارﺓ غیر ممکن لمخالفتها للإجماعات ... و من ذلک تعرف أن الأقوی ما علیه الأصحاب من النجاسة: به کار بستن روایاتی که اهل کتاب را پاک میدانند ممکن نیست زیرا آنها با اجماع علما ناسازگار است... و بنابراین نظر ما در این مسأله همان نظر علمای پیشین یعنی نجاست اهل کتاب است.([30])
امام خمینی1 در تحریر الوسیله همین گونه فتوا میدهند و میفرمایند: العاشر الکافر و هومن انتحل غیر الإسلام: دهم از نجاسات کافر است و آن کسی است که متدین به دین اسلام نباشد.([31])
این نظر تا چند سال پیش از این، نظر رایج میان علما و فقها بود و کسی چنانچه نظرش مغایر با این نظر بود، جرأت ابراز آن را نداشت.
اخیراً به یکباره تحوّلی رخ داد و فقهای فعلی دامت برکاتهم ـ گویا همگی ـ به نظر مشهور سابق پشت کردند و نظریهی طهارت اهل کتاب را پذیرفتند و به آن فتوا دادند.
آیةالله العظمی فاضل دام ظله پس از بحثی دقیق و گسترده میفرمایند: فمقتضی القواعد المحکمة والروایات المعتبرﺓ طهارﺓ أهل الکتاب: برآیند ضوابط استوار فقهی و روایات معتبری که از ائمه: در دست داریم پاک بودن اهل کتاب است.([32])
نمونهی سوم: ولایت فقیه.
گمان میکنم همه امروز میدانند که فقهای پیش از امام خمینی1 پرداختن فقیه به امر حکومت را ـ از آنجا که حکومت را در دسترس نمیدیدند ـ جزء وظایف او برنمیشمردند و در شمارش آنچه که او بر عهده دارد پس از استنباط بیان احکام دین، به انجام امور حسبیه ﴿کارهایی که نباید بر زمین بماند﴾ بسنده میکردند.
پس از انقلاب امام خمینی1 و تبیین نظریّهی ولایت فقیه و حکومت اسلامی از سوی آن بزرگوار، اینک میبینیم بیشتر فقها ـ یا همهی آنان ـ این نظریه را پذیرفتهاند و مخالفی اگر باشد،سرشناس نیست.
این نمونهها ـ و نمونههای دیگری از این دست ـ روشنگر این حقیقتاند که شدنی است نظری یا رویهای چونان مرجعیت فردی قرنها مورد قبول و عمل همهی فقها باشد، اما به یکباره با دقت نظر در ادلهی شرعی و ضوابط فقهی، نظری و روشی جدید به نام مرجعیت جمعی یا فتوای جمعی و آن هم ـ صد البته ـ شرعی و فقهی، مطرح گردد و نزد همهی علما و فقها مقبول افتد.
ما باید از خدای بزرگ بخواهیم که دلها را نرم و به سوی این تحول سرنوشتساز و خجسته رهبری کند که او هر چه بخواهد شدنی است: ﴿إنّما أمره إذآ أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون﴾.([33]) مشیّت پروردگار بر تحقق چیزی چون تعلّق گیرد اسباب آن را فراهم میکند و موانع را از سر راه بر میدارد و افکار را برای پذیرش آن آماده میسازد إذا أرادالله شیئاً هیّأ أسبابه.([34]) از سبب سازیهای خدا، اینجا این است که این تنبّه و توجّه پیدا شود که ساختار فتوای جمعی مصداق روزآمد بنای عقل در جمهوری اسلامی است و در گذشته نیز چه در زمان معصومین: و چه در زمان علمای پیشین5، اگر مانعی در کار نبود مصداق برتر و بهتر و سزاوارتر همین بود، زیرا هر عاقلی میداند که فتوای جمعی بسیار از فتوای فردی به واقعیت و حکم واقعی نزدیکتر است.
مطلب دوم ﴿از دو مطلبی که گفته شد پیش از بیان طرح پیشنهادی در مورد فتوای جمعی یا توحید فتو یادآوری آن لازم است﴾ این است که:
مردم امروز ایران و جهان را با مردم دیروز نمیتوان یکجور دانست و حکم آنان را براینان بار کرد.
امروزه، ظرفها و ظرفیتهای مادّی و انسانی از اطلاعات، پر و سرریز شده است و انفجار اطلاعات واقعیتی ملموس است. امروز از درون هر خانه و دفتر و مغازه و از هر روستای دورافتاده میتوان با هر نقطهی دلخواه از کرهی زمین مرتبط شد، خرید و فروش انجام داد، بلیط قطار و هواپیما گرفت، پول به حساب خود در هر بانکی در هر جا که باشد واریز کرد یا از آن برداشت نمود، به کتابخانهی مورد نظر در قم و تهران و مشهد و قاهره و لندن و کنگرهی آمریکا وصل شد و کتاب دلخواه خود را پشت صفحهی مانیتور آورد و خواند و از همه یا بخشی از آن رونوشت گرفت! امروز کسانی با همین ابزار به اطلاعات فوق سرّی طبقهبندی شده در پیچیدهترین دستگاههای نظامی و امنیتی و جاسوسی بزرگترین و قویترین دولتهای جهان دستبرد میزنند یا آنها را به هم میریزند! صنعت ماهواره امروز مرزها را در نوردیده و پلاک خانهها و اتومبیلها و رفت و آمدها در هر نقطهی زمین را واضح و شفاف زیر نظر گرفته است و دور نیست که گفت و گوهای در گوشی افراد با هم را نیز بشنود و ضبط کند. روباتها امروز با کنترل از هزاران فرسنگ دور، در کشتی و در دل اقیانوس، جراحی مغز و اعصاب انجام میدهند! و ...
در عرصهی سیاسی ـ اجتماعی، آرای عمومی و انتخابات امروز در ایران و عراق و فلسطین و افغانستان و آلمان و بسیاری از جاهای دیگر شگفتی میآفریند.
نترسیدن و بیپروایی زن و مرد و کوچک و بزرگ، امروز فراگیر گردیده و دیوار حریمهای سنّتی در بسیاری از زمینهها چندی است فرو ریخته است. چشمها و گوشها به شدت باز شده و چون و چراها ذهنها را به خود مشغول کرده است.
امروز دیگر نمیتوان به کسی گفت: به شما مربوط نیست. همه خودشان را مسؤول و ذی حق و طلبکار میدانند.
حریم دین و مراجع دینی نیز ـ سوگمندانه ـ آسیب ناپذیر نمانده است و مردم امروز حتی نوجوانها، چرایی هر حکم و دستور را میپرسند و میخواهند توجیه شوند و رمز و رازها را بدانند.
دو روز شدن عید فطر در یک کشور را ـ که امسال نیز مع الأسف گرفتار این مشکل شدیم ـ مردم دیگر بر نمیتابند و واکنشهای آنان نسبت به این رخداد شاید به گوش مراجع عظام نرسد.
اینها پیشبینی یا حدس و گمان نیست، بازگویی واقعیتهایی است که باید آنها را پذیرفت و برای آنها فکری کرد.
مشکل و علامت سؤال در این زمان و با این مردم، هرچه بماند حلّ آن دشوارتر خواهد شد و ممکن است ـ خدای ناخواسته ـ پیشآمدهای ناگواری رخ دهد.
شیعیان که میبینند فتوای جمعی و دارالإفتاء را بسیاری از مذاهب اسلامی و کشورهای اسلامی از سالها پیش رسمیت بخشیدهاند؛ میگویند چرا ما از این موهبت بیبهرهایم و چرا محکوم به تشتّت و تفرقهایم؟ آنها امروز با رایانههای خود و نرمافزارهای شگفتآور، به گونهای باور نکردنی به لایههایی از علوم اسلامی دست یافتهاند و خوانده و دانستهاند که این تشتّت، دلیل و پشتوانهی شرعی و عقلی ندارد و دانستهاند که شیخ اعظم انصاری1 150 سال پیش از این به نظریهی فتوای جمعی از دیدگاه فقه شیعه چراغ سبز داده است. آنها میگویند تا دیروز طاغوت مانع بود، اما امروز و در جمهوری اسلامی که آن را با خون عزیزانمان برپا کردهایم چرا؟
من اینجا قلم شکستهی خود را به دور میافکنم و سطرهایی از نوشتههای استاد شهید آیةالله مطهری1 را که سروش غیبی و سرود آسمانی است برایتان میخوانم. او میفرماید:
روحانیین بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام به این است که زعمای دین ابتکار اصلاحات عمیق [را] که امروز ضروری تشخیص داده میشود در دست بگیرند. امروز آنها در مقابل ملتی نیمه بیدار قرار گرفتهاند که روز به روز بیدارتر میشود.([35]) انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد، غیر از انتظاراتی است که نسلهای گذشته داشتهاند. بگذریم از انتظارات خام و نابخردانهای که بعضی دارند، اکثر آن انتظارات مشروع و به جا است. اگر روحانیت ما هر چه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع و جور نکند و روشنبینانه گام بر ندارد خطر بزرگی از ناحیهی اصلاح طلبان بیعلاقه به دیانت متوجهش خواهد شد. امروز این ملّت تشنهی اصلاحات نابسامانیها است و فردا تشنهتر خواهد شد. [این ملت] ملّتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب افتادگی میکند و عجله دارد به آنها برسد. از طرفی مدّعیان اصلاح طلبی که بسیاری از آنها علاقهای به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساسات نو و بلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجتها و خواستهها و احساسات بلند این ملّت پاسخ مثبت ندهند، به سوی آن قبلههای نو ظهور متوجه خواهند شد. فکر کنید آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به خطر نخواهد افتاد؟ ... من خود میدانم گروهی این افکار و این آرزوها را بیهوده و غیر عملی میدانند... اما من درست در نقطهی مقابل فکر میکنم. [و] روحانیت را از لحاظ هستهی اصلی زندهترین دستگاهها میدانم [و] عقیده دارم فقط غل وزنجیرهایی به دست و پای این موجود زنده و فعال بسته شده [است] و باید او را از قیدها و زنجیرها آزاد کرد. من این عقیده را از مطالعاتی که دربارهی اسلام و معارف غنی آن دارم و از اطلاعاتی که درباره شخصیتهای لایق این دستگاه دارم الهام گرفتهام. بنابراین نه تنها اصلاح این دستگاه را مستبعد و غیر عملی نمیدانم، کاملاً نزدیک و قریب الوقوع میدانم ﴿إنهم یرونه بعیداً و نراه قریباً﴾([36]).([37])
ادامه دارد...