ماهان شبکه ایرانیان

دین و حاملان علم

مجلات >فصلنامه مکتب اسلام>شماره ۵

دکتر احمد بهشتی

با توجه به ارزش علم، ارزش عالم، یا آنهائی که حاملان علمند، معلوم می شود. اگر علم به جهاتی بر مال برتری دارد، حامل علم یا عالم هم به جهاتی برحامل مال یا مالدار برتری دارد. اگر علم زوال ناپذیر است، عالم هم زوال ناپذیر است و اگر مال، زوال پذیر است، مالدار هم زوال پذیر است. خلاصه این که علم و مال هر دو محمول و عالم و مالدار، هر دو حاملند. مگر ممکن است که محمول بدون حا مل و مضاف بدون مضاف الیه و منسوب بدون منسوب الیه، باقی و برقرار بماند؟! پس بقای محمول، دلیل بر بقای حامل و زوال آن، دلیل بر زوال این است.

مالداران -اگر تنها به مالداری دل خوش کنند و آن را از اسباب ناز و نخوت و کبر و غرور خود قرار دهند و از انجام وظائف دینی و الهی خود سر باز زنند- در زندگی همین دنیا گرفتار هلاکند و عالمان -هرچند که سر بر تراب تیره نهاده باشند- زنده جاویدند.

از اینرو امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«هلک خزان المال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقی الدهر». (1)

خزانه داران مال -درحالی که زنده اند- هلاک شدند و عالمان، زنده جاویدند.

این سخن را -که درباره جاودانگی عالمان است- ظاهری و باطنی است. ظاهر آن همان است که حضرت می فرماید: اعیان آنها -یعنی وجود فیزیکی ایشان- مفقود و آثار آنها در دلهای مردم موجود است. تو گوئی آنها نمرده اند. چرا که نام و یاد و آثارشان زنده است.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما

بنابر معنای ظاهری فوق، وقتی که به عالمانی که مرده اند، می گوئیم زنده اند، به مجاز می گوئیم. چنان که وقتی به مالدارانی که نمرده اند، می گوئیم: مرده اند، سخن به مجاز گفته ایم. طبق این معنی، زنده حقیقی کسی است که خودش زنده است و زنده مجازی کسی است که نام و آثارش زنده است. چنان که مرده حقیقی کسی است که از این دنیا رحلت کرده است و مرده مجازی کسی است که هنوز از این جهان به عالم جاویدان نشتافته، ولی نام و آثارش مرده است.

و اما معنای باطنی آن، این است که اینها در حظیره قدس الهی و در عالم ملکوت اعلی زنده اند. چرا که نفس آنها به حیات واقعی رسیده و خداوند آنها را به حیات پاکیزه حیات بخشیده است. (2)

به نظر ابن ابی الحدید، بنابر معنای باطنی، مقصود از «قلوب »، عوالم قدس و مقصود از «امثال » ذوات است. دلیل وی بر این که مقصود از قلوب، عوالم قدس است، این است که هر دوی آنها در شرافت با یکدیگر مشترکند. عوالم قدس در میان عوالم و مراتب هستی، اشرفند و قلوب در عالم جسم اشرفیت دارند. از اینرو یکی از آنها برای دیگری استعاره آورده شده و به جای دیگری به کار رفته است. (3)

در باره این که امثال به معنای ذوات باشد، نباید تعجب کرد. درباره آیه «لیس کمثله شئ » (4) گفته اند: یعنی مانند ذات خداوند چیزی نیست.

طریحی می گوید: «والعرب تقیم المثل مقام النفس » (5) عرب، مثل را جایگزین نفس می کند.

بنابر معنای ظاهری باید مثل را به معنای شبیه و مانند بگیریم. چنان که طریحی نیز در باره آیه شریفه «و مثلهم معهم » (6) می گوید: «ای شبههم » (7) و در توضیح آن می گوید: مقصود این است که خداوند اولاد ایوب را زنده کرد و به همراه آنها مانند آنها را هم به وی بخشید.

پس واژه «مثل » به اشتراک لفظی در دو معنی کاربرد دارد: یکی نفس و دیگری شبیه و مانند. بنابراین، در معنای ظاهری واژه مثل و قلب هر دو در معنای حقیقی خود به کار رفته اند. ولی در معنای باطنی قلب در معنای استعاری و مجازی به کار رفته است.

حال ببینیم با توجه به قداستی که اسلام برای علم -به معنای دقیق و صحیح کلمه- قائل است، چه کسانی را شایسته این می داند که حامل بار امانت علم باشند. به خاطر داشته باشیم که محور سخن عالم ربانی و متعلمی است که گام های استوار خود را بر راه نجات گذارده است. اسلام برای علم ربانی -نه هر علمی- قداست قائل است. آنان که حامل امانت مقدس چنین علمی باشند را، عالم ربانی شناخته و آنان که خود را آماده برای تحمل چنین علمی کرده اند را، به عنوان متعلمی که بر راه نجات گام نهاده اند، معرفی کرده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام خود مصداق بارز چنین علمی است. علم ربانی او بی کران است. افسوس که از این سرچشمه جوشان علم بهره گیری نشد و بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به مدت 25 سال او را منزوی کردند و از آن پس که با او بیعت شد، دیگر جنگهای نامیمون گروهی گردید و قاسطین و ناکثین و مارقین همچون ابرهای تیره ای مانع تابش انوار علوم ربانی علوی گردیدند.

او در سخن حکیمانه خود به کمیل، درحالی که اشاره به سینه خود می کرد، فرمود:

«ان هیهنا لعلما جما». (8) (در اینجا علم و دانش بیکرانی است)

آری اینجا سرچشمه جوشان علوم الهی و ربانی است. اینجا دروازه شهر علم است. این سینه پاک، محل تابش انوار علوم نبوی است.

ولی افسوس که هرچند علم در این سینه، حد و مرز و کرانه ای ندارد، ولی ای کاش کسانی بودند که لیاقت و شایستگی داشتند، تا به اندازه ظرفیت خود از آن بهره گیرند. از اینرو فرمود:

«لو اصبت له حملة ». (9)

چه کسی طاقت حمل آن را دارد و از آن بالاتر، چه کسی طاقت فهم آن را دارد؟!

هستند کسانی; ولی افسوس که هرکدام یا هر گروهی گرفتار عیب یا عیوبی هستند و هرگز شایسته حمل و درک و فهم علوم علوی و ربانی نیستند.

اینان چهار گروهند:

1 - ریاکاران و متظاهران

گروهی اهل ریا و خودنمائی و تظاهرند. اینان تظاهر به علم و دین می کنند و مقصودی جز دنیا ندارند. اینها ناموس مقدس دین را دام ساخته اند تا مردم ساده دل را به دام اندازند و باکسب جاه و مقام و مال و منال، هواهای نفسانی خود را ارضاء کنند.

حضرت در این باره فرمود:

«بلی اصیب لقنا غیر مامون علیه، مستعملا آلة الدین للدنیا و مستظهرا بنعم الله علی عباده و بحججه علی اولیائه ». (10)

آری می یابم آن را که تیز دریافت است; ولی امین نیست. آن که دین را ابزار دنیا می کند و به نعمتها و حجتهای خداوند، بر بندگان و دوستانش برتری می جوید.

این دسته از هوش و استعداد کافی برخوردارند; ولی از فضائل اخلاقی و سرمایه های معنوی -به ویژه امانتداری- بهره ای ندارند.

برای آنها ناموس مقدس دین ابزار دنیاست. نه وسیله تقرب به خداوند و تهذیب و تکامل جان و روان.

برای اینان، ریا و تظاهر کاری عادی است. دنیا می پرستند، نه خدا را. فلسفه دینداری و وجهه علم دوستی آنان، کسب جاه و مقام و شهرت و جلال ظاهری است و هرگز به چیزی غیر از این نمی اندیشند.

2 - نیکان ساده دل

گروهی دیگر، اهل خیر و صلاحند; ولی در امور غامض الهی، بصیرت و بینش ندارند.

در باره اینها فرمود:

«او منقاد الحملة الحق لا بصیرة له فی احنائه، ینقدح الشک فی قلبه لاول عارض من شبهة، الا لا ذا ولا ذاک ». (11)

یا کسی که پیش حاملان حق و حقیقت، تسلیم است، ولی در شناخت نکته های ظریف و باریک آن، بصیرت و بینشی ندارد. چون نخستین شبهه در دل وی پدید می آید، گرفتار شک می شود. آگاه باش که نه این، در خور است و نه آن.

آری، این یکی به علت قصور در استعداد فکری و عقلی و نه به علت دنیاطلبی و آن یکی به علت دنیاپرستی و جاه طلبی و نه به علت قصور فکری و عقلی، هیچ یک در خور این که شایسته تحمل بار امانت علم والای علوی نیستند.

آن که اعتقادی سالم دارد; ولی زود در برابر شبهه ها و مناقشه ها درجا می زند و همچون مرغ پر و بال بریده، در گریز از معرکه خطر، ناتوان است و آن که تیزهوش و تیز دریافت است، ولی دل و جانش سرشار از حرص و آز است، هر دو در این آزمون مردودند. چرا که مقام معرفت، مقامی والا و خطیر است و جز آنان که به توفیق و امداد غیبی تایید شده و از سرمایه ای فطری و ایمانی محکم برخوردارند، پذیرفته چنین مقامی نیستند.

3 - شیفتگان شهوت و لذت

دیگر از گروهها، افرادی هستند که شیفته لذت و دلباخته طرب و مشهور به برآوردن شهوتند. از این حیوان صفتانی که همواره اسیر شکم و شهوتند، چه انتظاری می توان داشت؟!

در کلام امیر، چهره کریه آنها اینگونه ترسیم شده است:

«او منهوما باللذة سلس القیاد للشهوة » (12)

یا کسی که سخت در پی لذت است و رام شهوت رانی.

او به همه چیز از دید شهوت و لذت مینگرد. آنچه شهوت حیوانی او را ارضاء نکند و جسم او را لذت و کام نبخشد. در نظرش هیچ و پوچ است. آیا می توان افرادی که دینشان لذت و پیامبر و امامشان اپیکور و دموکریت باشند، را نامزد حمل بار امانت علم کرد و آیا می توان این حیوان صفتان را بر جای انسانهای فرشته خود و خداجو نشاند؟!

4 - طالبان مال

جمعی دیگر، در پی جمع مال و منال و زراندوزی و فراهم کردن املاکند که جانشین به حق پیامبر خدا و امیر و زمامدار واقعی مؤمنان درباره شان فرمود:

«او مغرما بالجمع و الادخار». (13)

اینان شیفته جمع مال و برهم نهادن وانباشتن زر و سیمند.

این گروه هم بر گروه قبل برتری و امتیازی ندارد. آن یکی لذت واقعی خود را در ارضاء شکم و دیگر اسافل اعضاء می دانست و این یکی لذت خود را در انباشتن مال و سیم و زر می داند، بدون این که مال را برای ارضاء شکم و شهوت یا در راهی دیگر به مصرف برساند.

از اینرو حضرتش درباره هر دو گروه فرمود:

«لیسا من رعاة الدین فی شئ اقرب شئ شبها بهما الانعام السائمة ». (14)

هیچ یک از اینان شایسته اندک پاسداری دین نیستند. چارپایان چرنده، بیشترین شباهت را به آنها دارند.

چه زیباست این تشبیه! آنها را به چرندگان تشبیه نفرموده، بلکه چرندگان را به آنها تشبیه فرموده که در این صورت، متضمن و مستلزم مبالغه ای بیشتر است. آیا اگر به کسی بگویند: تو مثل شیری یا تو به شیر می مانی، در ستایش او بالاتر است یا اگر به او بگویند: شیر مثل توست یا شیر به تو می ماند؟ در صورت اول، اصالت به شیر و در صورت دوم، اصالت به مخاطب داده شده است.

آنجا که می خواهند کسی را نکوهش کنند همین طور است. آیا اگر به کسی بگویند: تو به چارپایان و چرندگان می مانی، مبالغه آمیزتر است یا به او بگویند: چارپایان به تو می مانند؟!

حال فکر کنید در چنین شرائطی، جامعه دچار چه مشکل و مصیبتی خواهد شد؟ وفور و کثرت ساده دلان خدادوست و تیزمغزان خداگریز، جامعه را دچار چه فاجعه و چه خلائی خواهد کرد؟ به راستی باید بر فقدان علم -به خاطر فقدان حاملان علم- به سوک نشست!

آنچه قلب پاک علی علیه السلام را می فشاردو روح بلندش را می آزارد، همین است. او می داند که عمر نوح نخواهد کرد و فتنه ها و توطئه ها به او فرصت ماندن در این دنیا و یافتن و تربیت کردن افراد شایسته و حاملان واقعی علم نخواهد داد. آیا این، برای امت نوخاسته اسلامی -که باید به نیروی حاملان واقعی علم، طوفانهای سخت و سهمگین را از سینه خود بگذراند- بزرگترین فاجعه و دردناکترین مصیبت نیست؟

از اینروست که حضرتش دردمندانه می فرماید:

«کذلک یموت العلم بموت حاملیه ». (15)

اینگونه است که بامرگ حاملان و خداوندان علم، زمان مرگ علم فرا می رسد.

چرا علم با مرگ عالم، نمیرد؟! مرگ عالم، مرگ علم است و باید با مرگ عالم، نه تنها بر سوک عالم، بلکه بر سوک علم نشست. در شرائطی که عالم سینه های مستعد را کشف کرده و بذر علم خود را در آنها کاشته و آنها را پرورش داده، موت عالم، موت علم نیست. اینجا مصیبت یکی است. مصیبت فقدان عالم. ولی آنجا که امواج فتنه ها و تراکم توطئه ها عالم را فرصت نداده که سینه های مستعد را کشف کند، یا اگر فرصت کشف پیدا کرده، فرصت تربیت آنها را نیافته، هم باید بر موت عالم گریست و هم بر موت علم. چرا که در صورت اول، عالم را وارث یا وارثانی است. و در صورت دوم، عالم را وارثی نیست.

امیرالمؤمنین علیه السلام در شرائطی زندگی می کند که هرچند سالهائی بر مسند خلافت و زمامداری تکیه کرده، ولی آن شرائطی که -فی المثل- برای امام باقر و امام صادق علیهماالسلام -هرچند که از مسند خلافت و زمامداری به دورند- فراهم بوده، برایش فراهم نیست و فقط خودش می داند که چه فاجعه بزرگی در پیش است و چه ثلمه بزرگی بر پیکبر جامعه اسلامی یا اسلام، خواهد افتاد!

به راستی که علی علیه السلام در میان جمع تنهاست. او که باید فرصت بیابد و آنچه را در مهد وحی و نبوت فراگرفته، تعلیم دهد و جامعه راستین اسلامی را بر مبنای حاکمیت دقیق قرآن و سنت، رهبری کند و همچون سدی دربرابر انحرافات و اعوجاجات بایستد و فرصت را از دین فروشان و ساده دلان و شهوت بارگان و مال پرستان سلب کند و زمینه را برای تجلی استعدادهای نیک و پرورش شجره طیبه نفوس مستعد و حذف و طرد فجور و وسواس و غفلت و دسیسه ها و توطئه های خناسان فراهم کند، می بیند که اکنون آفتاب عمر بابرکتش بر لب بام است و رسالتهای اسلام راستین تحقق نیافته و ایده های بلند خلفاء الهی -چه آنها که از این جهان رخت بر بسته و چه آنهائی که هنوز به دنیا نیامده یا اگر آمده اند، هنوز دوران خلافتشان فرا نرسیده- به عمل نپیوسته است. او از یک طرف بر آنچه باید تحقق یابد و تحقق نیافته، متاسف و متاثر است و از طرف دیگر، از این که رشته خلافت الهی منقطع نیست و از این که می بیند اگر بمیرد، راهش استمرار می یابد و سینه هائی حامل علم بی کران او خواهند بود، خوشحال و دل زنده است.

پی نوشتها:

1) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 350، ذیل حکمت 143..

2) من عمل صالحا من ذکر و انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة(النحل، آیه 100).

مطابق این آیه، حیات طیب و پاکیزه به کسی داده می شود که دارای عمل صالح بر مبنای ایمان و اعتقاد باشد. ایمان و اعتقاد کامل بر علم استوار است. چنین حیاتی حیات فیزیک نیست که به موت زائل گردد..

3) شرح نهج االبلاغه، ج 18، ص 350 حکمت 143..

4) الشوری، آیه 10.

5) مجمع البحرین، ص 454، ذیل مثل.

6) الانبیاء، آیه 85.

7) مجمع البحرین، ص 454، ذیل مثل.

8) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 350..

9) همان مدرک، ص 346..

10) همان مدرک، صفحه های 346 و 347..

11) همان مدرک، ص 347..

12) همان مدرک.

13) همان مدرک..

14) همان مدرک..

15) همان مدرک.. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان