در این سلسله مقالات امام شناسی را با الهام از زیارت بلند جامعه کبیره پی می گرفتیم. در این مقاله به شرح فرازی دیگر از این زیارت می پردازیم.
«والمستقرین فی امر اللّه» سلام بر شما امامان که در امر خداوند ثابت قدم و استوار بودید.
استقرار به معنای جاگرفتن و ثبات است.
واژه «امر» دارای دو معناست یکی به معنای فرمان است که جمع آن اوامر است و ماضی و مضارع و دیگر مشتقات را دارد و دوم معنای کار و شأن که جمع آن امور است و مشتقات ندارد.
«المستقرین فی امر اللّه» بر اساس آنکه امر را به معنای فرمان بگیریم یعنی آنکه شما ثابت قدم و استوار در اوامر الهی بوده از آن رو که در اوج ایمان و در تمام عرصه های ایمانی «مستقر» ثابت و تزلزل ناپذیر بودید.
استقرار در اصل ایمان
شما مصداق بارز «ایمان مستقر» بودید. چون از نگاه روایات دو نوع ایمان هست یکی ایمان مستقر و دیگری ایمان عاریتی، در برخی روایاتی که در ذیل آیه 98 سوره انعام «...فمستقر و مستودع» رسیده است که «ما کان من الایمان المستقر فمستقر الی یوم القیامة (او ابداً) و ما کان مستودعاً سلبه اللّه قبل الممات»(1) ایمان مستقر ایمانی است که تا روز قیامت یا برای همیشه ثابت می ماند ولی ایمان مستودع قبل از مرگ از دست می رود.»
صاحبان ایمان مستقر ریزش ندارند، ثابت قدم و استوار پای ایمان خود می ایستند اینان اند که سعادت بهشتی شدن را دارند.
«انّ الّذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتزل علیهم الملائکة الاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة الّتی کنتم توعدون؛(2) همانا کسانی که گفتند پروردگار ما خداوند یگانه است سپس استقامت ورزیدند فرشتگان بر آنها نازل می شوند که نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما آن بهشتی که به شما وعده داده شده است.»
«استقاموا از ماده استقامت به معنای ملازم طریق مستقیم بودن و ثبات بر خط صحیح است.»
از این آیه استفاده می شود که ایمان و توحید همراه با استقامت است که دارای ارزشی والاست و اینانند که برخوردار از جایگاهی ویژه در پیشگاه خداوند می بوده و فرشتگان الهی پیام دار امن و سرور برای آنان می باشند.
در سخنی امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
«و انی متکلّم بعدة اللّه و حجّته قال الله تعالی ان الّذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتزل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة الّتی کنتم توعدون و قد قلتم ربنا اللّه فاستقیموا علی کتابه و علی منهاج امره و علی الطریقة الصالحة من عبادته ثم لاتمرقوا منها ولاتبتدعوا فیها و لاتخالفوا عنها فان اهل المروق منقطع بهم عند اللّه یوم القیامة؛(3) من به اتّکای وعده های الهی و با دلیل و حجت او سخن می گویم خداوند می فرماید... شما گفته اید پروردگار ما خداست بنابراین باید بر طریقه کتاب او و راه روشن فرمانش و مسیر درست عبادتش مستقیم و ثابت بمانید سپس از این مسیر روشن خارج نشوید و در آن بدعتی نگذارید و از آن منحرف نگردید چه اینکه آنان که خارج شوند در قیامت در پیشگاه خدا وا می مانند و به سر منزل مقصود نمی رسند.»
«ان الّذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون اولئک اصحاب الجنة خالدین فیها جزاءاً بما کانوا یعملون؛(4) همانا کسانی که گفتند پروردگار ما اللّه است سپس استقامت به خرج دادند نه ترس بر آنهاست و نه غمی دارند آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن می مانند این پاداش اعمالی است که انجام می دادند.»
در ذیل هر دو آیه از معصومین(ع) رسیده است که از مصادیق استقامت در مسیر خداوند، استقامت در ولایت است. در ذیل آیه سوره فصلت آمده است که حضرت امام رضا(ع) فرمود: «هی واللّه ما انتم علیه؛(5) به خدا قسم استقامت در صراط مستقیم همان است که شما برآنید.»
در ذیل آیه سوره احقاف در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است امام معصوم فرمود: «استقاموا علی ولایة امیرالمؤمنین»(6) منظور استقامت بر ولایت امیرالمؤمنین (ع) است. این آغاز و پایان صاحبان ایمان مستقر است اما صاحبان ایمان مستودع یا عاریتی در مقطعی از نور ایمان بهره می گیرند اما تداوم ندارد، تا دم مرگ آنرا همراه ندارند در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است که:
«قدقالها الناس ثم کفر اکثرهم فمن قالها حتی یموت فهو ممن استقام علیها.»(7) گروهی این سخن را گفتند سپس اکثر آنان کافر شدند اما کسی که این سخن را بگوید و همچنان به آن تداوم دهد تا مرگش فرا رسد او از کسانی است که بر آن استقامت کرده است.
کم نبودند کسانی که در برهه ای از مسلمانان سخت کوش حتی پیشگام بودند اما در این مسیر استوار نماندند و ریزش داشتند. زبیر بن عوام از این کسان بود. امام صادق(ع) فرمود: «ولقد مشی الزبیر فی ضوء الایمان و نوره حین قبض رسول اللّه حتی مشی بالسیف و هو یقول لانبایع الا علیاً»(8)
زبیر در پناه ایمان حرکت می کرد لیکن این نور تا زمانی که رسول خدا زنده بود و اندکی پس از وفات آن حضرت پرتو افشانی می کرد از این رو شمشیر می کشید و می گفت جز با علی بیعت نمی کنیم.
زبیر در تمام دوره سکوت علی(ع) از هواداران حضرت بود او وقتی دید که امام علی(ع) را با اهانت به مسجد می برند با شمشیر بر مهاجمان حمله کرد و خروش برآورد: یا معشر بنی هاشم ایفعل هذا بعلی و انتم احیاء؛ ای گروه بنی هاشم شما زنده اید و با علی چنین رفتار می کنند.
هنگامی که حضرت فرمود وفاداران به من فردا صبح با سرهای تراشیده و همراه با سلاح خود به منزل من بیایند تنها سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر به وعده خود وفا کردند.
او در شورای 6 نفری که عمر تشکیل داد حامی امیرمؤمنان علی(ع) بود. لکن متأسفانه با این سوابق زبیر عاقبت به خیر نشد.(9)
مهم آن است که انسان بتواند گوهر ایمان را تا دم مرگ همراه خود بیاورد.
«المستقرین فی امر اللّه» سلام بر شما امامان که از آغاز تا پایان عمر مبارکتان نه تنها مؤمن که پاسدار حریم ایمان بودید و در این مسیر از تمام هستی خویش مایه گذاشتید و همگی با شهادت به دیدار خدا رفتید چه شهادت سرخ و چه شهادت سبز.
تکلیف محوری امامان
«تکلیف محوری» اساس زندگی امامان علیهم السلام بود. و شاید بتوان یکی از ابعاد «المستقرین فی امر اللّه» را همین دانست.
برای آنان مهم این بود که رسالت الهی خویش را انجام دهند مگر نه اینست که امامان ما سلام اللّه علیهم اجمعین تداوم بخش همان راهی هستند که انبیاء عموماً و نبی اکرم(ص) خصوصاً آغازگر آن بودند.
گفتار پیامبران بزرگ این بود که: «ابلغکم رسالات ربّی و انصح لکم؛(10) من رسالت های پروردگارم را ابلاغ می کنم و خیرخواه شما هستم.»
در مسیر انجام رسالت الهی فقط باید از خداوند خشیت داشت و بس و بیمی از دیگری به دل راه نداد:
«الّذین یبلغون رسالات اللّه و یخشونه ولایخشون احداً الا اللّه و کفی باللّه حسیبا؛(11) پیامبران(پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و تنها از او خشیت داشتند و از هیچکس جز خدا خشیت نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر
و پاداش دهنده اعمال آنهاست.»
«خشیت» که این ویژگی توأم با تعظیم و احترام است از این جهت با «خوف» که این ویژگی در آن نیست متفاوت است. در بعضی از مؤلفات محقق طبرسی آمده است: خشیت و خوف هرچند در لغت به یک معنی یا نزدیک به یک معنی می باشند ولی در عرف صاحبدلان در میان این دو فرقی است و آن اینکه «خوف» به معنای ناراحتی درونی از مجازاتی است که انسان به خاطر ارتکاب گناهان یا تقصیر در طاعات انتظار آنرا دارد و این حالت برای اکثر مردم حاصل می شود هرچند مراتب آن بسیار متفاوت است و مرتبه اعلای آن جز برای گروه اندکی حاصل نمی شود اما «خشیت» حالتی است که به هنگام درک عظمت خدا و هیبت او و ترس از مهجور ماندن از انوار فیض او برای انسانی حاصل می شود و این حالتی است که جز برای کسانی که واقف به عظمت ذات پاک و مقام کبریای او هستند و لذت قرب او را چشیده اند حاصل نمی گردد و لذا در قرآن این حالت مخصوص بندگان عالم و آگاه شمرده و می فرماید: «انما یخشی اللّه من عباده العلماء».(12)
«والمستقرین فی امر اللّه» یعنی سلام بر شما امامان که اندیشه ای جز اجرای فرامین حضرت حق را نداشتید.
راز تنوع رفتاری در سیره امامان همین است در هر برهه ای به تکلیفی می رسیدند یک روز امیرمؤمنان علی(ع) به تکلیف سکوت و آتش بس با دستگاه خلافت می رسد. چون تکلیف محور است «سکوت» می کند. خود مولی سکوت خود را چنین گزارش می کند: «هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان باز داشت ولی من دیدم که صبر و بردباری برای این کار بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنان است زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آنرا فاسد می کرد و کوچکترین فرد آنرا واژگون می ساخت.»(13)
در همان روزهای آغاز غصب خلافت یک نفر از بستگان امیرمؤمنان علی(ع) اشعاری در مدح حضرت سرود که:
من هرگز فکر نمی کردم که رهبری امت را از خاندان هاشم و از امام ابوالحسن سلب کنند. آیا علی نخستین کسی نیست که بر قبله شما نماز گزارد. آیا داناترین شما به قرآن و سنت پیامبر او نیست. آیا وی نزدیکترین فرد به پیامبر(ص) نبود آیا او کسی نیست که جبرئیل او را در تجهیز پیامبر یاری کرد.
هنگامی که مولی علی(ع) از اشعار او آگاه شد قاصدی فرستاد که او را از خواندن اشعار خویش باز دارد و فرمود.
«سلامة الدین احب الینا من غیره»(14) سلامت اسلام از گزند اختلاف برای ما از هر چیزی خوش تر است و آنگاه که مردم آمدند و اعلام وفاداری کردند و زمینه پذیرش حکومت فراهم شد حکومت را پذیرفت آنهم فقط برای خدا و بس.
خود فرمود:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الّذی کان منا منافسة فی سلطان ولاالتماس شی ء من فضول ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک...(15) خدایا تو می دانی که آنچه ما در امر حکومت انجام دادیم نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود و نه برای نیل به متاع پست دنیا، بلکه به خاطر این بود که نشانه های محو شده دینت را بازگردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار کنیم تا بندگان ستم دیده ات از ظلم ظالمان ایمن گردیده و حدود و قوانین تعطیل شده ات اقامه و اجرا شود...
امام علی (ع) از پذیرش حکومت هم هدفی جز اجرای اسلام و اقامه حق را دنبال نمی کند.
اگر در سیره امامان شاهد نرمش قهرمانانه امام مجتبی(ع) هستیم آنهم در راستای «تکلیف محوری» است حضرت به اینجا رسید که حفظ مکتب جز از این راه میسر نیست.
«مالک بن ضمرة» شرفیاب حضور امام مجتبی(ع) شد و گفت سلام بر تو ای سیاه کننده چهره مؤمنان!! امام حسن(ع) در پاسخ او فرمود: یا مالک لاتفعل ذلک انّی لمارأیت الناس ترکوا ذلک الّا اهله خشیت ان یجتثوا علی وجه الارض فاردت ان یکون للدین فی الارض ناع(16)؛ ای مالک چنین نگو، وقتی مردم جز اهل این کار «یاران خالص من» آن را رها کردند ترسیدم که از روی زمین برکنده شوند خواستم که برای دین بر روی زمین دلسوزی بماند.
در سخنی دیگر فرمود:...فترکتها ابتغاء وجه اللّه؛...من بخاطر رضای خدا آنرا فرو نهادم.(17)
و آنگاه که سالار شهیدان به این باور می رسد که احیاء اسلام محتاج خون پاک اوست با آغوش باز به استقبال شهادت می رود و هستی خود و بهترین عزیزانش را تقدیم دین می کند. اینهم جلوه دیگری از تکلیف محوری امامان است. او هم همانند پدر و برادرش جز به وظیفه و تکلیف نمی اندیشد.
در منشور جاوید نهضت حسینی یعنی وصیت نامه حضرت به محمد بن حنفیه می خوانیم:
«...و انّی لم اخرج اشراً ولابطراً و لا مفسداً ولاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدی صلی اللّه علیه و آله ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی و ابی علی بن ابی طالب...»(18) من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت اصلاح مفاسد امت و احیاء و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام است...»
«والمستقرین فی امراللّه» یعنی آنکه شما امامان معصوم سلام اللّه علیکم انگیزه ای جز انجام تکلیف و وظیفه نداشتید. و اگر بخواهیم از زندگی فرد فرد امامان شاهد بر این امر بیاوریم بی تردید از حوصله یک مقاله بیرون است. این بحث شایسته آن است که کتابی ویژه پیرامون آن نگاشته شود.
لوازم تکلیف محوری
تکلیف محوری نیاز به:
الف ـ شناخت تکلیف دارد، قل هذه سبیلی ادعو الی اللّه علی بصیرة انا و من اتبعنی؛(19) تبلیغ دین «وینذروا قومهم» در آیه(20) نَفر بعد از «لیتفقهوا فی الدین» است یعنی ابتداء باید دین شناس شوند آنگاه «دین گستر».
ب ـ توکل بر خداوند، انبیاء که در مسیر انجام وظیفه خستگی ناپذیر بودند به برکت این عنصر بود. آنها هیچگاه خود را در فراز و نشیبهای زندگی تنها نمی دیدند از این رو مردانه در مقابل سختی ها، اذیتها، آزارها مقاومت می کردند،... ودع اذاهم و توکل علی اللّه وکفی باللّه وکیلا؛(21) اذیتهای آنها را واگذار و توکل بر خداوند کن که او کافی است که وکیل انسان باشد.
ج ـ تدبیر در کار، درست است که انبیاء و امامان تکلیف محور بودند ولی این هرگز به معنای بی برنامگی و بی تدبیری نیست، آنان بهترین برنامه ریزی ها را برای تأثیربخشی حرکت عظیم فرهنگی خویش داشتند به عنوان نمونه سید الشهداء (ع) (که این روزها کشور ما عطرآگین از نام و یاد و خاطره فداکاری و ایثار حضرت امام حسین(ع) و یاران وفادار اوست) 124 روز در مکه می ماند، پیام حرکت مقدّس الهی خویش را به آنها ابلاغ می کند، در مهمترین و حساس ترین روزی که همه سعی می کنند خودشان را به مکه برسانند از مکّه خارج می شود، امام سجاد(ع) حضرت زینب(س) همسر و فرزندان خود را به همراه می آورد تا سفیران نور نهضت حسینی باشند، اینها همه نامش تدبیر است، نباید تکلیف محوری را با بی برنامگی و بی تدبیری درآمیخت.
د ـ استقامت و صبوری و تحمّل سختیها و مرارتها همان که انبیاء بزرگ خداوند داشتند؛
«...فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل(22)... صبوری پیشه کن همانگونه که پیامبران اولوالعزم صبوری پیشه ساختند.»
«... ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ماکذبوا؛(23)...پیامبرانی قبل از تو تکذیب شدند در برابر این تکذیبها صبوری پیشه ساختند.»