برکناری ناخواسته «قیس بن سعد» از حکمرانی مصر و وفاداری پایدار او به امام
در شماره گذشته خواندیم که «قیس » پس از ورود به مصر به عنوان استاندار امیر مؤمنان علیه السلام، سیاست مدارا و مماشات با هواداران عثمان و مخالفان امام را در پیش گرفت، درحالی که نظر امام این بود که پس از دعوت آنان به بیعت و اتمام حجت، در صورت مخالفت با آنان برخورد قاطع شود; زیرا ممکن است آنان با استفاده از این فرصت، دست به توطئه بزنند . «قیس » نامه ای در توجیه نظر خود به محضر امام فرستاد، و اینک دنباله قضایا:
مکاتبات مزدورانه معاویه با قیس
در حدود شعبان سال 36 هجری نامه قیس مبنی بر توجیه نظر خود در برخورد با هواداران عثمان، به امام رسید یعنی همان هنگامی که معاویه به طمع خلافت و به خونخواهی عثمان، سپاهی را بر علیه حضرت علی علیه السلام بسیج کرده و قصد شورش و غوغا داشت . به همین دلیل امام در آن زمان عازم شام بود تا فتنه فرزند ابوسفیان را خاموش کند; در این گیر و دار، معاویه از این بیم داشت که سپاه مصر همراه قیس به قوای حضرت علی علیه السلام ملحق شوند و بساط او را درهم بریزیند، به همین دلیل تصمیم گرفت با استاندار مصر از طریق خدعه و حیله وارد شود، معاویه طی نامه ای برای قیس نوشت: پس از درود، شما بر عثمان خرده گرفتید که چرا مردی را با تازیانه بنواخت و یا به دشنام دادن دیگری پرداخت یا جوانی خام را کارگزار خویش ساخت ولی می دانستید که ریختن خون او نارواست . کاری سخت گران کردید و به گناهی بزرگ دست زدید . ای قیس به خدا بازگرد (توبه کن) ، زیرا تو در بین کسانی بودی که مردم را بر علیه آن خلیفه مقتول تحریک کردند اما به درستی و بی هیچ ظنی می دانیم که سرورت افراد را شورانید و وادارشان کرد که عثمان را بکشند! بسیاری از اقارب تو در این ماجرای خونین مشارکت داشتند; اکنون بیا و با من بیعت کن تا با علی علیه السلام بجنگیم و در عوض پس از استیلا بر وی، حکومت کوفه و بصره از آن تو خواهد بود; به علاوه فرمانروایی حجاز را به هرکس که تو پیشنهاد بدهی تفویض می کنم، تا زمانی که زمام امور در دست من باشد هر چه بخواهی فراهم می کنم (1) .
چون نامه معاویه به قیس رسید، خواست به گونه ای جوابش را بدهد که هم بوی تهدید از آن استشمام گردد و هم نوعی تطمیع در آن باشد و چنین کرد . وقتی معاویه مکتوب دو پهلوی قیس را خواند، به وی نوشت:
«نامه ات را مورد مطالعه قرار دادم; نه آن میزان نزدیک آمدی که برای صلح با تو خود را مهیا کنم و نه چندان مخالفت کردی که آماده نبرد با تو شوم; اگر آنچه را به تو پیشنهاد کردم پذیرفتی هر چه خواستی به تو خواهم داد و نیرنگی در کار نمی باشد و اگر کاری که گفتم انجام ندهی، لشگریانی را به سویت می فرستم; در آن موقع هرگونه بلایی بر سرت آید از کوتاهی خودت خواهد بود» .
قیس دانست که این بار باید جواب روشنی به معاویه بدهد پس طی نامه ای با صراحت نوشت:
«ای بی پدر! چشم طمع بر این دوخته ای که من از اطاعت کسی که سزاوارترین و صدیق ترین مردم است و عالی ترین هادی و نزدیکترین افراد به رسول اکرم صلی الله علیه و آله می باشد، سرپیچی کنم و تحت فرمانروایی تو در آیم ; در حالی که لیاقت و شایستگی این مقام را نداری و از شرایط آن محرومی و گفته هایت بیهوده و نارواست و در مسیر ضلالت بسر می بری و از خاتم رسولان و سنت حسنه او فاصله بسیاری گرفته ای و دورترین افراد به آن خورشید درخشان هستی، اطرافت را گمراهان و اغوا کنندگان فراگرفته اند که هر یک بتی از بتهای شیطان هستند; از تهدیدت هراسی ندارم و هجوم سپاهیانت ترسی به دلم راه نمی دهد . هیچگاه علی بن ابی طالب علیه السلام را که از هر جهت بر تو رجحان دارد، رها نخواهم کرد و تو را بر او ترجیح نمی دهم .
معاویه با خواندن پاسخ های صریح و قاطع «قیس » متوجه شد که او کسی نیست که تسلیم اغراض پلید وی گردد و چون از قدرت و شجاعت این صحابی پارسا خبر داشت، مصمم گردید تا از راه دیگری او را از حکومت مصر جدا کند; از این رو شایع کرد قیس با ما از در مصالحه وارد شده و مهیای پیوستن به ماست و نامه ای هم از طرف وی جعل کرد که در آن به معاویه نوشته شده بود:
«برایم ثابت گردید که عثمان مظلوم کشته شده است و هر چه فکر کردم نمی توانم با کسانی که خلیفه مسلمان و نیکو کار (!) خود را کشته اند، همکاری کنم و از این عمل به درگاه خداوند آمرزش می طلبم و از این رو برای خونخواهی عثمان مهیای همکاری و کمک رسانی به شما هستم!» .
بنا به دستور معاویه، این نامه جعلی در محافل و منابر عمومی خوانده شد و در میان مردم شایع کردند . وی به ترفند دیگری هم متوسل گردید و به شامیان گفت: قیس بن سعد را دشنام ندهید و او را به جنگ فرا نخوانید که او نیک خواه ماست و نامه هایش نهانی به ما می رسد و در آنها نشان می دهد که متابعت از ما را برگزیده است . مشاهده نمی کنید با برادران شما از مردم «خربتا» چه می کند؟ و با وجود آنکه تحت فرمانش می باشند، راه مدارا و خوش خویی با آنان را پیش گرفته و ایشان را بخشش ها و روزی ها ارزانی می دارد؟ این در حالی است که مردم این سامان (خربتا) با علی علیه السلام بیعت نکرده و خواهان خونخواهی عثمان هستند و با وجود آنکه علی علیه السلام به قیس تاکید کرده که بر آنها سخت گیرد و منکوبشان کند، او مایل است که با نرمی و ملاطفت با اهل خربتا رفتار شود!
عزل قیس از استانداری مصر
گزارش این تبلیغات کذب و مسموم و شایعات بی اساس، به حضرت علی علیه السلام رسید; «محمد بن ابی بکر» و «محمد بن جعفر بن ابی طالب » ، آن بزرگوار را از این وضع مطلع ساختند و مامورهای اطلاعاتی آن حضرت در شام نیز تحت تاثیر برنامه های تبلیغی معاویه قرار گرفته و به حضرت گفتند: قیس به امویان تمایل پیدا کرده است . امام، این روند را گران و سنگین شمرد و دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام و نیز «عبدالله بن جعفر» را فرا خواند و ایشان را از این وقایع آگاه ساخت; عبدالله بن جعفر عرض کرد: ای سرور موحدان نظر من آن است که قیس را از حکومت مصر عزل کنی و به جایش فرد دیگری را به سمت استانداری این سامان منصوب بفرمائی . اما حضرت علی علیه السلام با شگفتی و ناباوری با این ماجرا برخورد کرد و برایش مشکل بود که بپذیرد قیس بن سعد، با معاویه صلح کرده است . امام به هیچ عنوان شایعات مطرح شده در مورد قیس را قبول نداشت اما یارانش سخت به حضرت فشار آوردند که در عزل این استاندار اقدام کند .
البته همان طور که اشاره شد، در همین گیر و دار، نامه قیس در خصوص ترک مخاصمه او با اهل «خربتا» رسیده بود و گویا شرایط اجتماعی به سوی برکناری وی مهیا می گشت; حضرت علی علیه السلام با وجود این که می دانست قیس از آن انسانهایی نیست که با دشمن سازش کند و روحیه اش با معاویه و امویان ناسازگار است; چون به شجاعت و شهامت او ایمان کامل داشت، در آن موقع که سایر حکام ولایات را بر کوفه فرا می خواند تا با سپاه کافی برای حرکت به شام و دفع فتنه فرزند ابوسفیان حاضر شوند، قیس بن سعد را به مرکز فرماندهی احضار نمود و محمد بن ابی بکر را به جایش گماشت، این عزل و نصب در آغاز ماه مبارک رمضان سال 36 هجری صورت گرفته است .
ماموریت محمد بن ابی بکر و بازگشت قیس از مصر
استاندار جدید، با حکم امام به مصر آمد و به نزد قیس بن سعد که شوهر عمه اش بود («قریبه » خواهر ابوبکر همسر قیس بود) رفت و به او گفت: آمده ام تا در کنارت باشم و تو نیز همانند گذشته، حکومت کن . قیس ناراحت شد و نپذیرفت و همان دم بار سفر بسته و به سوی حجاز حرکت کرد و به جای کوفه - مرکز حکومت حضرت علی علیه السلام - به مدینه رفت و نزد امام نیامد . «حسن بن ثابت » - هوا خواه عثمان - می خواست از موقعیت پیش آمده بهره برداری منفی بکند; پس با این مکر باطل نزد قیس آمد و به وی گفت: عثمان را کشتی و علی علیه السلام تو را برکنار کرد، گناهش بر تو ماند و کسی از تو بابت این کار تقدیر نکرد . قیس به وی گفت: ای کوردل و نابینا، به خدا اگر میان کسان من و تو جنگی روی می داد، گردنت را می زدم، از نزدم دور شو که از تو به شدت متنفرم .
پس از مدتی که قیس در مدینه اقامت نمود «مروان بن حکم » برایش مشکلاتی پدید آورد، از این رو او به همراه «سهل بن حنیف » به محضر حضرت علی علیه السلام رهسپار گردید و خود را برای ستیز با معاویه و شرکت در نبرد صفین مهیا کرد .
معاویه برای «مروان بن حکم » نوشت چرا قیس را زنده نگه داشتی؟ اگر صد هزار مرد جنگی به یاری علی علیه السلام روانه می کردی، نزد من آسان تر از رفتن قیس با این همه دانش و پایگاه بلند برای یاری به علی علیه السلام بود . چون قیس به محضر حضرت علی علیه السلام شرفیاب گردید و آنچه را که بر وی گذشته بود، باز گفت، امام دانست که وی با چه دشواریهای عظیمی از فشار و نیرنگ و ترفندهای دشمن درگیر بوده است . پس جایگاه او نزد امام ارتقاء یافت و حضرت در امور; از وی نظر خواهی می کرد ; برخی گفته اند: دوران کارگزاری قیس در مصر چهار ماه و پنج روز طول کشید ولی عده ای دیگر مدت این مسئولیت را هفت ماه نوشته اند .
علت برکناری قیس
گروهی این سوال را مطرح کرده اند که چرا با وجود لیاقت و شایستگی قیس، حضرت او را عزل نمود؟ در پاسخ باید گفت: قیس مرد شجاع و سرشناسی بود اما از طرفداران سیاست «مماشات » و «مدارا» در مصر به شمار می رفت که این شیوه با سیاست توام با قاطعیت امام انطباق نداشت و سختگیری در برابر مخالفان و کوتاه نیامدن در مقابل دشمنان از اصول استوار حضرت در عرصه های حکومتی محسوب می گردید . به علاوه قیس به عنوان کارگزار منصوب امام، می بایست سیاست رهبر اسلامی را به اجرا بگذارد و در موقع تصمیم گیری نظر خویش را در مقابل استراتژی حضرت نادیده بگیرد، زیرا امام بر این باور بود که مخالفان یا باید بیعت کنند و سر تسلیم فرود آورند و یا این که تسلیم جنگ شوند و از نظر روانشناسی اجتماعی این معارضان در پی فرصتی بودند تا بتوانند علیه نظام اسلام آشوب بر پا کنند و امنیت و آرامش را از مردم سلب کنند و این افراد به طور پنهانی با معاویه و عمالش در ارتباط بودند و آزاد گذاشتن آنان خطرآفرین بود (چنانکه حوادث بعدی مصر، این معنی را اثبات کرد) اما به رغم این واقعیت، قیس عقیده داشت چون آنان با ما بر حسب ظاهر کاری ندارند، نباید در خصوص آنان خشونت اعمال کنیم و حاضر نگردید نظر امام درباره دشمنان اعمال گردد .
به علاوه معاویه برای مخدوش کردن سیمای قیس، نامه اول وی را که از روی کیاست و دوراندیشی خطاب به معاویه نوشته بود، برای حضرت فرستاد و چون اهالی از مضمون آن آگاه شدند، به امام عرض کردند: او خیانت کرده و باید عزل گردد . حضرت در پاسخ به آنان فرمود: من قیس را بهتر از شما می شناسم، او خیانت نکرده، بلکه طبق صلاحدید خویش کاری را انجام داده است . یاران امام راضی نشدند و حضرت را تحت فشار قرار دادند که باید قیس را برکنار کنی، امام هم به دلیل شرایط اجتماعی و موقعیت تبلیغاتی تحمیلی به این تصمیم گیری روی آورد . در حالی که قیس به کاردانی و دوراندیشی مشهور بود و در پای بندی به اصول مذهب و دفاع از حریم شریعت و التزام عملی به موازین شرعی و تسلیم بودن در برابر اوامر الهی، شخصیت کم بدیلی به شمار می رفت (2) .
«ابراهیم ثقفی » می گوید: قیس مردی کشیده قامت و از همگان بلندتر بوده و جلوی سرش مو نداشت، این مرد شجاع و کارآزموده تا آخرین لحظات زندگی خیرخواه حضرت علی علیه السلام و فرزندانش باقی ماند (3) . یکی از دلایل تقویت بوستان تشیع در مصر، تلاشهای وی در این سرزمین می باشد . او توانست در مدت چند ماه مردمان این ناحیه را در یاری حضرت علی علیه السلام و حمایت از حکومت علوی و مخالفت با امویان سازماندهی کند و علایق آنان را نسبت به اهل بیت علیهم السلام افزایش دهد (4) . با این کوشش ها بود که پرچم تشیع در مصر به اهتزاز در آمد و شمار سپاهیانی که زیر این پرچم می آمدند رو به فزونی نهاد چنانکه «مقریزی » - مورخ شهید مصری - به این واقعیت اشاره کرده است (5) .
حمایت از ولایت
چون حضرت علی علیه السلام ، خواست آهنگ عزیمت به شام کند، مهاجران و انصاری که با او بودند، فرا خواند و خدای را سپاس و ستایش نمود و خطاب به آنان فرمود: شما مردمی فرخنده رای و حقگو و مبارک کردار و درست فرمانید، ما قصد آن داریم که به سوی دشمن خویش و خصم شما لشگر بکشیم، از این روی رای مشورتی خود را با ما باز گوئید . بعد از آن که «هاشم بن عقبه » و «عمار یاسر» نظر خود را اعلام کردند، قیس برخاست و پس از حمد خداوند عرض کرد: ای امیر مؤمنان علیه السلام ما را شتابان بر سر دشمن در آر، به خدا سوگند پیکار با آنان، برای من خوش تر از نبرد با ترکان و رومیان است; زیرا اینان که به ظاهر مسلمانند، در دین خدا نیرنگ زدند و دوستداران راستین حق و خداوند را خفیف ساختند (6) . حضرت فرماندهان سپاه را معین کرد و قیس را که از مصر به صفین آمده بود، به فرماندهی پیادگان بصره گماشت .
چون شمار انصار در این نبرد قابل توجه بود و آنان نقش های حساس و مهمی را در این پیکار عهده دار گشتند و بسیاری از نیروهای معاویه را به خوف و هراس افکندند، و نیز شمار قابل توجهی از دشمنان را به خاک هلاکت و ذلت نشانیدند . معاویه به نکوهش و مذمت آنان پرداخت، انصار بسیار ناراحت شدند . قیس به نمایندگی از انصار خطاب به طایفه خود گفت: این که وی شما را عصبانی کرده تازگی ندارد چه قبلا به خاطر شرک ورزی، او را در فشار نهادید، چنانکه در این جنگ نیز او را آشفته نمودید (7) .
چون یکی از هواداران عثمان و معاویه، قیس را به باد انتقاد گرفت که چرا در یاری عثمان کوتاهی کرده است و اینک با سواران خویش بر سر مردم شام تاخته و باطل را یاری داده است؟! قیس در جوابش گفت: آن کس که از یاری به خلیفه سوم امتناع کرد، از تو بسی بهتر است و در مورد معاویه باید بگویم اگر تمامی عرب گرد او درآیند، انصار با او می جنگند، در پیکار امام با او، جانب جانشین راستین پیامبر را گرفته و در این برنامه چنان هستیم که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم . رخسار خویش را به دم تیغ می سپاریم و گلوگاهمان را آماج نیزه می داریم، تا آن که حق آشکار گردد، پس حضرت علی علیه السلام قیس بن سعد را فرا خواند و او را به نیکی ستود و به فرماندهی انصار گماشت . موقعیت قیس در این نبرد در حدی بود که وقتی حضرت علی علیه السلام بعد از نمازها، معاویه و تنی چند از همراهانش را لعنت می کرد . چون این خبر به معاویه رسید، پس او نیز امام، ابن عباس، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و قیس بن سعد را لعنت نمود (8) .
چون کار بر معاویه زار و دشوار گردید، «عمر و عاص » ، «بسر بن ارطاة » ، «عبدالله بن عمر» و «عبدالرحمن بن خالدبن ولید» را فرا خواند و به ایشان گفت: پاره ای از یاران علی علیه السلام مرا اندوهگین و نگران کرده اند که یکی از آنان قیس است . از شما می خواهم توانمندی خویش را نشان دهید و آنگاه افزود:
من خود به دفع «سعید بن قیس » می روم و شما را از شرش خلاص خواهم کرد ; و تو ای «بسر» قیس را نابود کن . پس از شکست معاویه، در برابر سعید بن قیس و عقب نشینی عمرو عاص در مقابل مرقال، صبحگاه روز سوم، «بسر بن ارطاة » با سواران به میدان رفت و با قیس بن سعد که همراه گروهی از سواران بود، برخورد کرد و جنگ بین آنان شدت گرفت; «قیس » همچون شیر می خروشید و مبارز می طلبید و می گفت: من پسر سعدم که «عباده » مرا زیور کرامت پوشانیده است; گریز از میدان هرگز عادتم نبوده است، گریختن برای جوانمرد، تن سپردن به ننگ و عار است . خدایا شهادت را نصیبم فرما; که کشته شدن بهتر از سر سپردن به اراذل و اوباش است، تا کی بستر گرم و نرم برایم بگسترانند . آنگاه با سواران «بسر» به نیزه زنی پرداخت و آنان را هدف ضربات پیاپی قرار داد; پس از لحظاتی خود «بسر» به میدان آمد که قیس با شمشیر بر وی غلبه یافت و همه رزم آوران برگشتند (9) .
قیس می گفت: من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمودند: مکر و فریب سر انجام صاحب خود را به آتش می کشاند . اگر این فرمایش خاتم رسولان نبود، من از زرنگ ترین افراد عرب بودم (10) .
گفته اند قیس بن سعد ظرف غذای بزرگی داشت که همیشه همراهش بود و هر وقت می خواست چیزی بخورد ; منادیانش فریاد می زدند ای مردم شهر بیائید و در خوردن گوشت و نان با قیس شریک باشید، پدر و جدش نیز چنین بودند و به سخاوت و عطا شهرت داشتند (11) . او در عبادت و زهد برجستگی هایی داشت و در مرتبه خوف از خداوند و اطاعت او نسبت به ذات پاک پروردگار، کارش به جایی رسید که وقتی برای سجده خم شد، ناگاه ماری در کنار سجاده اش نمایان شد . او بدون خوف سر خویش را کنار مار فرود آورد، در این موقع مار به دور گردنش پیچید ولی او از اقامه نماز کوتاهی نکرد و بیمی به دل راه نداد تا آنکه از نماز فارغ شد و با دستش آن حیوان را از گردن خود جدا کرد و به کناری افکند! (12) .
قیس این گونه دعا می کرد: خداوندا ستایش و مجد را روزی من بنما، زیرا حمد جز به انجام کاری که درخور ستایش باشد، امکان ندارد و بزرگواری جز به مال میسر نمی شود (13) . قیس اولین فردی بود که با حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بیعت کرد و وفاداری خود را در دوران حضرت علی علیه السلام و فرزندش نسبت به خاندان خاتم پیامبران به اثبات رسانید (14) و به عنوان چهره ای بارز که معاویه نتوانست او را فریب دهد، شناخته شد و تا زمانی که در قید حیات بود، در مسیر ولایت و صراط حق گام برداشت، مورخان تاریخ رحلتش را سال شصت هجری نوشته اند .
ادامه دارد
پی نوشت:
1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 60 - 61، الغارات، ص 131، الغدیر، ج 3، ص 173 .
2) اقتباس و ماخوذ از شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 194 - 195، الغارات، ص 136، انساب الاشراف، ج 2، ص 457، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 657 - 659، الغدیر، ج 2، ص 69 - 71، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 116، تاریخ طبری، ج 4، ص 442 .
3) جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 201 .
4) تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر، ، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی، ص 248 .
5) المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 4، ص 149 .
6) پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص 131 - 132 .
7) ماخذ قبل، ص 611 .
8) همان، ص 615، 621 و 766 .
9) همان، ص 584 - 585 .
10) الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردی، بخش اعلام، ص 537 .
11) تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 99، الغدیر، ج 3، ص 153 .
12) مروج الذهب، ج 2، ص 17، الغدیر، ج 3، ص 160 .
13) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 65 .
14) انساب الاشراف، ج 3، ص 28 .