اگر چه «آزادی» واژه ای مقدس، در همه ادیان، مکاتب و فرهنگ ها محسوب شده و بنیاد بسیاری از مکتب ها بر تحقق وجوه مادی و معنوی آن استوار گشته است؛ اما هر مفهومی، ضد یا نقیض خود را نیز تداعی می کند. مفهوم آزادی، ضد خود یعنی استبداد و یا نقیض خود یعنی فساد را به ذهن متبادر می کند و ما را درگیرودار علمی وعملی آشوب زده ای وارد می کند؛ که اگر به راستی و درستی از آن بیرون آییم؛ کار بزرگی انجام داده ایم.
البته، آزادی در ایده ها و فرهنگ های مختلف، تعاریف متفاوتی دارد؛ اما می توان در لوای این تعاریف به اشتراک ها و اصول ثابتی دست یافت و براساس آن، مفهوم جهان شمولی از آزادی ارائه کرد. تفاوت اساسی ای که در تعریف مکاتب الهی و بشر ساختی از آزادی وجود دارد ؛ این است، که آزادی از دیدگاه توحیدی و یا حتی ادیان عرفانی غیرتوحیدی شرق، یک مفهوم وجودی، درونی و جوهری از ماهیت انسان است. آزادی در وجود انسان به ودیعت گذاشته شده است؛ اما گرد و غبار ناراستی ها و زنجیر نادرستی ها، چهره آن را پلشت و نازیبا ساخته که گاهی به محو آن هم می انجامد.
در بسیاری از ایده ها و فلسفه های اجتماعی غیردینی، آزادی پدیده ای بیرونی و ایجادکردنی است، نه پدیده ای ذاتی، درونی و همزاد با بشر. از این رو، ماهیت و واقعیت آزادی مبتنی بر مفاهیم بشر ساخته، خشک، مصنوعی، شکننده، غیرهارمونیک و در بسیاری از موارد کاذب و غیرواقعی می باشد. این مقاله، منظری خاص بر واقعیت و مفهوم آزادی می گشاید.
منتسکیو در نیمه قرن هیجدهم(1) می نویسد: «هیچ واژه ای به اندازه واژه آزادی ذهن مردم را به خود جلب نکرده است و هیچ واژه ای هم مانند آزادی به معانی مختلف به کار نرفته است. برای بعضی از مردم، آزادی یعنی اختیار داشته باشند، کسی را که خودشان به او اختیاراتی داده اند؛ به محض این که خواست؛ از آن اختیار سوءاستفاده کند و ظالم شود؛ خلع کنند. برای عده ای دیگر، یعنی بتوانند، کسی را که باید مطیع او باشند خودشان انتخاب کنند. دسته سوم، آزادی را در این می دانند؛ که حق داشته باشند؛ مسلح شوند و زور بگویند.»(2)
آنگاه، با عنوان «آزادی چیست؟» به تصحیح اندیشه مردم درباره آزادی سیاسی یا آزادی در محیط اجتماعی می پردازد؛ چنانکه، در سراسر کتاب قطور خود نیز، تنها درخصوص آن، سخن می گوید. تصحیح وی نیز اندکی کارآمد است، او می گوید: «آزادی سیاسی این نیست، که هر کس هر چه دلش می خواهد؛ بکند. بلکه آزادی آن است، که افراد، آنچه را باید بخواهند، بخواهند و بکنند و آنچه را موظف به خواستن آن نیستند و مجبور نباشند؛ انجام دهند...»(3) با همه بلندای مقام علمیش از تعیین «آنچه افراد باید بخواهند و بکنند» عاجز است و به همین علت، نمی تواند با دلیل و استناد به واقعیت رشد و انحطاط آدمی، برتری یک انسان و پست شدنش، ادعای کسانی را که می گویند: «آزادی سیاسی این است، که هر کس هر چه دلش می خواهد، بکند» و «آزادی این است، که حق داشته باشند؛ مسلح شوند و زور بگویند» رد و ابطال کند. مساله اصلی در بحث آزادی، این است، که «آزادی، آزادی انجام چه کاری، و یا شرایط اجتماعی، فرصت توانایی چه کارهایی است؟» آنچه وی در پاسخ به آن می تواند بگوید؛ این است، که «آزادی یعنی انسان حق داشته باشد؛ هر کاری را که قانون اجازه داده و می دهد؛ بکند و آنچه که قانون منع کرده، مجبور به انجام آن نباشد.»(4)
می دانیم که قانون چیست و نتیجه پیروی از قانون کدام است. قانون چیزی نیست، جز احکام تکلیفی و احکام وضعی یا اوامر و نواهی عمومی و کم وبیش ثابت حکام، حکامی که بیشتر آنها مستکبر یا دنیادارند و ریشه اوامر و نواهی آنها یعنی قوانین، علایق پست استکباری و دنیاداری است. از این رو، اگر مردم از چنین حکامی پیروی کنند؛ انسانیت خویش را از دست داده و به دو گونه جانورسان و دون جانور تنزل خواهند کرد. چنان که منتقدان مدرنیته و شاهدان متفکر جامعه سرمایه داری از این سقوط، با «مسخ شدن» یا «بیگانگی با انسانیت» تعبیر کرده اند.
تعریف آنها از آزادی، مبتنی بر این پیش فرض است، که واقعیتی به نام آزادی در هستی انسان وجود ندارد تا چه رسد، به این که آن واقعیت، دارای ارزش هم باشد؛ یعنی سیر از اسارت به آزادی متضمن رشد معنوی یا بهتری و برتری فاعل اجتماعی گردد. بر عکس، آزادی چیزی است، که حاکم یا قانون گذار در صورتی که دلش بخواهد به یکایک افراد می بخشد و هرگاه هوس کرد؛ از آنان بازمی ستاند. آزادی، رشدی که انسان با اراده و فداکاری می کند؛ نیست، همچنین واقعیتی نمی باشد؛ که درباره یکایک انسان ها در تاریخ و جغرافیای فرهنگی سیاسی صدق کند یا تحقق یابد؛ بلکه تابع تصمیم گیری و هوس حکام هر جامعه، و در هر زمانی است. اصل ثابتی به نام آزادی سیاسی نداریم، بلکه این مقوله از آزادی امری نسبی می باشد؛ که از این جامعه تا آن جامعه فرق کرده، یا تضاد پیدا می کند. آزادی با تعریف منتسکیو و اخلاف و امثالش چیزی نیست، که قانون گذار ملزم به رعایت آن باشد؛ بلکه وحشتناک تر از آن قانون گذار، خالق آزادی سیاسی نیز به شمار می آید.
آنچه، مردم خردمند از بکارگیری واژه «آزادی» در نظر داشته اند؛ جز این است، که منتسکیو و اقرانش پنداشته یا گفته اند.
«مراد از آزادی در جامع ترین معنا، وضعیت رهایی، گرفتار و دربندنبودن، مقهور کسی نبودن، تحت فشار نبودن و باری بر دوش نداشتن است.»(5)
از توصیف روند آزادی می فهمیم؛ که واژه آزادی بر ترک اسارت، رفع گرفتاری، گسستن بند، دفع قهر و غلبه دیگران، و فروافکندن بار سنگین تکالیف تحمیلی اطلاق می شود و از آن، پشت سر نهادن اسارت و انتقال از آن وضعیت به وضعیتی متضاد است. همچنین پی می بریم؛ که آزادی تنها به معنای یک حالت و و ضعیت نیست، بلکه به معنای سیر، از حالت اسارت به وضعیت آزادی هم می باشد. از این رو، درمی یابیم؛ که برای تحقق آزادی، عناصر نه گانه زیر باید وجود داشته باشند:
1 انسان
2 توانایی او بر زیستن و رشد معنوی یا سیر تقرب
3 تعلق گرفتن اراده و علاقه اش بر زیستن و رشد معنوی
4 عوامل اخلال گر و فاسد
5 کنش اخلال و افساد در شکل های منع، جلوگیری، سدوبند
6 محیط
7 واکنش انسان خواستار زیستن و رشد معنوی علیه عوامل اخلال گر و فاسد و مفسد
8 کشمکش و تشدید روزافزون آن
9 پیروزی(6)، به صورت سیر از وضعیت محیطی اسارت به وضعیت محیطی آزادی
همگی ما تجربه هایی از رویارویی با عوامل اخلال گر و فاسدی داریم؛ که مانع امر زیستن شده یا سدی در راه رشد معنوی ما گشته اند. کشمکش دیگران با موانع و دشمنان شان را هم دیده و شاهد بوده ایم. ماجرای اینها را در تاریخ هم خوانده ایم. اما، کمتر کسی از سازوکار این تجربه ها، فرایند، محرک ها و چگونگی رخداد پیروزی در آن یعنی تحقق رهایی و آزادی درکی علمی و فهمی ژرف دارد. چه، اسارت یا ذلت و آزادی یا عزت مفاهیمی نیستند؛ که تجربه حسی ما از وضعیت محیطی باشند؛ بلکه تعابیر ما ازآن دو تجربه ای است، که از نظر منطقی قابل دلالت نمی باشد. سعی من در این مقاله، ایجاد درکی عمیق از طریق تحلیل و بیان علمی این پدیدار و رخداد است.
ما برای دوام زیستن یا بقای خویشتن علاوه بر نیروی عضلانی، حواس و هوش به محرکی موروثی مجهزیم، که آن را سائقه های عضوی یا به اختصار سائق صیانت ذات می خوانیم. «برای تامین رشد معنوی نیز علاوه بر آن سرمایه ها و توانایی ها به خرد و محرک فطری دیگری مسلح شده ایم که حق گرایی حنیغیت (الروم/30)؛» نام دارد. این دو سائق به محض برخورد با عوامل مهلک و مخل رشد معنوی، به طور خودکار و ناآگاهانه واکنش نشان می دهند. تا آنجا که، ما را به همکاری با دیگران و جست وجوی متحدانی در این راه، تشویق می کنند تا ما و آنها، هم کنش هایی را به منظور تقویت نیروی خود و موفقیت در دفاع از زیستن یا رشد معنوی سامان دهیم و قدرت، امکانات و تجهیزاتی را فراهم آوریم؛ که ما را در دفع دشمن، رفع موانع و خنثاکردن آثار سوء عوامل اخلال گر و فاسد کمک کنند.
انسان در نظام هستی و محیط
ما، در مقام بشر، در نظام هستی بسر می بریم. محاط در آن هستیم، اما نظام هستی غیر از این محیط و بسیار بیشتر از آن است، نامحدود می باشد. انسان، در چهار محیط بسر می برد: محیط طبیعی، درونی، اجتماعی و بین المللی.
واژه محیط را به پهنه و فضایی اطلاق می کنیم؛ که در آن عوامل گوناگون اثرگذار بر انسان، اثرپذیر از او و یا خنثا وجود دارند. دسته اثرگذار، مهم ترین آنها می باشد. هر عامل اثرگذاری بر انسان براساس نوع رابطه اش با یکی از دو امر زیستن و رشد معنوی، به دو گونه مساعد و اخلال گر یا مانع، تقسیم می شود.
عوامل مساعد: این عوامل، زیستن ما را تامین و رشد معنوی را تسریع می کنند و یا در آن امور، با ما همکاری دارند، به این معنی که از نظر تکوینی یا تشریعی و به طور ارادی و آگاهانه مصداق این امر خدا به شمار می روند؛ که «تعاونوا علی البّر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان (مائده/ 2)؛». عوامل اخلال گر و فاسد، سدی بر حرکات زیستی ما بوده و مانعی بر مسیر تقرب ما به خدا هستند، یعنی «منّاع للخیر معتد اثیم اند. (قلم/12)؛»
عوامل اثر گذارنده: محیط های چهارگانه از نظر ماهیت، تنوع بسیاری دارند. تنها می توان گفت؛ به دو دسته انسانی (افراد بشر، گروه های اجتماعی و ملت ها) و غیرانسانی (اشیا، رویدادها، جانداران و...) تقسیم شده اند. انسان ها و گروه ها در محیط اجتماعی و افراد و ملت ها در محیط بین المللی، اثرگذاری دوسویه دارند. البته، از دیدگاه دیگری به دو دسته مرئی و نامرئی نیز تقسیم می شوند.
مساله مهم، شیوه های اثرگذاری دوسویه است، که آن هم از تنوع بسیاری برخوردار می باشد. برای مثال، در بیشتر جوامع شیوه های مختلف گفت وگو، مراوده، تبادل نظر، تفاهم، و همکاری رواج دارد که دوام جامعه در گرو تداوم آنهاست. این نوع از شیوه های اثرگذاری دو یا چند جانبه را می توان، شیوه های مسالمت آمیز یا دوستانه نامید. بهترین و برترین آنها، شیوه های برادرانه ای است، که به دنبال هدف هایی مانند اصلاح رفتار، اندیشه، گفتار، عقاید، جهان بینی و انسان شناسی دیگران می باشند و به جامعه توحیدی یا امت اسلامی اختصاص دارند: «سوگند به این دوران که آدمی یکسره در زیانکاری (یا انحطاط و دوری از خدا) است، مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به مقاومت(7) «و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس (بقره/ 177)؛ در برابر عوامل مضر و اخلال گر محیط» فراخواندند.»
شیوه دوستانه و خیرخواهانه اثرگذاری نظیر فرهنگ دهی، آگاهی بخشی، جهاد آزادی بخش یا نجات مردم و کمک به رهایی آنان از وضعیت اسارت و ذلت به وضعیت آزادی یا عزت، محدود به محیط اجتماعی یا داخل مرزهای امت اسلامی نیست، بلکه به صحنه جهانی و محیط بین المللی نیز کشیده شده است.
نوع دیگری از اثرگذاری بر عوامل محیطی هست، که نه مسالمت آمیز است و نه دوستانه، بلکه به صورت کشمکش و مبارزه با عوامل فاسدی می باشد؛ که در یکی از دو جریان زیستن و رشد معنوی اخلال می کنند و عبارتند از: عوامل نامرئی، اشیا، رویدادهای طبیعی و اجتماعی، افراد و گروه های اجتماعی، فرآورده های فرهنگی الحاد و شرک و دولت های طاغوتی، مستکبر و استعمارگر.
ما به طور معمول هر دو شیوه اثرگذاری بر محیط طبیعی را پابه پای هم به کار می بریم. از یک سو، به حفاظت از محیط زیست کمر بسته ایم و از دیگر سو، در برابر عوامل بیماری زا و مهلک، آفات و قوای مخرب موجود در طبیعت، از خویشتن مراقبت کرده و با تمام امکانات، علیه آنها مبارزه می کنیم. زیستن ما در گروهی این خودپایی و جهاد است.
انسان ها در محیط طبیعی، به صورت فردی و گروهی و سازمان یافته علیه عوامل فاسد و اخلال گر واکنش نشان می دهند. واکنش دسته جمعی و سازمان یافته آنان نظیر همزیستی ای است، که میان اعضای یک اجتماع گیاهی یا مورچگان و شته ها در یک مستعمره حشراتی دیده می شود. همزیستی، به طور غیرمستقیم، از طریق اثرگذاری دوجانبه موجودات انسانی با محیطشان عمل می کند و با هنجارهای فرهنگی همراه است. در زیست شناسی، همزیستی به معنای زیستن دو یا بیش از دو نوع سازواره ناهمگون در کنار یکدیگر با پیوستگی نزدیک، در یک آشیانه یا در یک مجتمع است و بر محور تغذیه می چرخد؛ که ممکن است، تعارض آمیز بوده و یا به طور متقابل سودمند باشد و یا هر دو حالت را در برداشته باشد. برخی نویسندگان علوم اجتماعی، برای بیان شبکه پیچیده روابط معیشتی همزیستی را به کار می برند؛ که جمعیت انسانی یک اجتماع یا اقتصاد را مرتبط می سازد و در یک ساختار مبتنی بر تقسیم کار، موقعیت های کارکردی تخصصی را اشغال می کند.
«خود» آدمی که از توانایی دگرگون سازی محیط های طبیعی، اجتماعی و بین المللی برخوردار است، توانایی فطری ایجاد دگرگونی های مهمی در عوامل ساختار تعالی شناختی خویش را هم دارا می باشد. چنانکه قادر است، محرک فطری پست «آز» را که پیوسته، درون او ایجادانگیزه می کند؛ از کار بیندازد، سائقه های عضوی را زیر ایمان و تقوای خویش درآورد و طرز کارشان را برنامه ریزی کند؛ برنامه ای که به ذهن سپرده می شود تا به شکل نیمه خودکار عمل نماید. روزه، تمرینی برای همین کار است. با تامل در کارهای گذشته، اندیشه ها و باورهای سابقش و همچنین از طریق سخن گفتن با خودش خطاها و انحراف هایش را تصحیح می کند و در محیط درونی بر عوامل منفی ساختار فطریش اثر می گذارد.
آدمی، حتی بدن خویش را خارجی تلقی کرده، بخشی از محیط دانسته و با آن بر همین اساس، رفتار می کند. اما از آنجا که، به مبارزه با عوامل فاسد و مخل زیستن، همت گماشته باشد؛ بدن را جزیی از خود شمرده و با آن عمل می نماید. زمانی که «خود» موضوع شناسایی او قرار می گیرد؛ به گونه ای «معلوم»، در مقام یک عالِم از خود جدا می شود.
هر یک از دو محیط اجتماعی و بین المللی از سه فضای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تشکیل شده است. در هر یک، تهدیدهایی از سوی سلطه گران سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یا کاهنان قدیم و سلاطین رسانه ای مدرنیته و فرآورده های فرهنگی الحاد نسبت به دو امر زیستن و رشد و تعالی مردم در کار است. اینها، مهم ترین عوامل فاسد و مختل کننده زیست و رشد معنوی را تشکیل می دهند. سه دسته سلطه گر یاد شده، به عنوان نوعی کنش گر اجتماعی، همان دو گروه دنیادار و مستکبرینی به شمار می آیند که خود و سیاست هایشان محرکی در وضعیت اجتماعی بوده و به نوبه خود، می تواند واکنش مستضعفان و آزادی خواهان را برانگیزد.
واکنش های مردم ستمدیده و آزادی خواه نسبت به کنش های دنیاداران و مستکبران، مبارزه ای است، برای براندازی سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و خارج کردن منابع ثروت و قدرت از چنگال دنیاداران و مستکبران که با آسیب رساندن به آنان، خنثاکردن کار و اثر و نابودکردن و کشتن آنها به قصد آزادی، رشد، تعالی و تقرب صورت می گیرد. این جهاد آزادی بخش یکی از شکل های اساسی هم کنش است، که با از بین بردن دوگانگی تحمل ناپذیر، وحدتی آگاهانه و حکیمانه که وحدت در حق، عدالت، ارزش های والا و علائق عالیه باشد؛ به ارمغان می آورد. این نوعی گسستگی است، که پیوستگی فرخنده ای را در پی دارد: «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا و اذکروا نعمة الله علیکم اذا کنتم اعداء فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمة اخوانا (آل عمران/ 99)؛ همگی به ریسمان خدا [قرآن و محتوایش که آموزه ها و احکام الهی باشد] چنگ بزنید و از هم جدا نشوید و نعمتی را که خدا به شما داد؛ بیاد آورید؛ آنگاه که دشمن یکدیگر بودید، بعد دلهایتان را به هم الفت و پیوند داد تا در پرتو نعمتش برادر یکدیگر شدید.»
افراد بشر از نظر داشتن حساسیت نسبت به عوامل اخلال گر و فاسد محیط و پاسخ دهی و مبارزه با آنها یکسان و برابر نیستند. چنانکه، در زمینه نوع همکاری با یکدیگر علیه آنها نیز در یک سطح قرار ندارند.
اختلاف ارزشی، اخلاقی و دینی میان افراد بشر بیشتر از داشتن حساسیت کم وبیش نسبت به عوامل اخلال گر و فاسد محیط و مبارزه علیه آنها می باشد. تعداد بسیاری از افراد بشر را عوامل فاسد و اخلال گر محیط تشکیل می دهند؛ که مستکبران در مرتبه نخست و دنیاداران در مرتبه دوم آن جای دارند. پادشاهان، امپراتوری ها و استعمارگران و سرمایه داران برای مردم، عوامل مخرب شناخته شده ای به شمار می آیند.
بافضیلت ترین و ارزنده ترین انسان ها، کسانی هستند، که زندگی را با مجاهدات فراوان و مستمر علیه مستکبران، طاغوتیان، و دنیاداران سلطه گر می گذرانند و حتی در این راه مقدس که سبیل الله و راه تقرب به خداست جان خود را فدا می کنند مومنان به خدای یگانه، نبوت عامه و معاد اعتقاد دارند؛ درجات آنان براساس میزان حساسیت و پاسخ دهی به محرک های داخلی و عوامل اخلال گر و فاسد محیطی و سعی و نقشی که در صیانت خود، بقای جامعه و رشد معنوی آن دارند، تعیین شده است: «من رای منکم المنکر فلیغیّره بیده فالعلم یستطع فبلسان فان لم یستطع فبتلبه و ذلک اضغف الایمان»(8)
«معروف»، عمل صالح، است و «منکر» انواع کارهای زشت و گناه آلود را در برمی گیرد. خداوند، در قرآن بیشترین اهمیت را برای این دو مفهوم قائل گشته و امر به معروف را که شامل اقامه معروف و تثبیت آن در جامعه می باشد و لزوم قیام به قسط را به بار می آورد و نیز نهی ازمنکر را که براندازی طاغوت؛ و حکام ستمگر و یا منحرف از شریعت را در برمی گیرد؛ از مهم ترین تکالیف مردم برشمرده است.
«کسانی از بنی اسراییل که کافر شدند؛ به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند به دلیل نافرمانیشان بود و این که به حقوق دیگران دست درازی می کردند؛ (نافرمانی به این صورت که) یکدیگر را از منکری که مرتکب شده بودند؛ منع نمی کردند و باز نمی داشتند. به یقین بد است، آنچه انجام می دادند. (مائده/ 79)؛». امام باقر(ع) می فرماید:
«در اعصار آینده، مردم سفیهی پیدا می شوند؛ که امر به معروف و نهی ازمنکر را تنها در صورتی واجب می شمارند؛ که ضرری به آنها وارد نشود. و به دنبال سرهم بندی کردن عذر و بهانه و فرار از ادای تکلیف اند... رو به نماز و روزه می آورند و هر کار دیگری که به جان و مالشان مایه آزاری ندارد، به طوری که اگر نمازخواندن هم ضرری برای مال و خانواده شان داشته باشد؛ به آن هم پشت پا می زنند؛ چنان که به جامع ترین فرائض و پرفضیلت ترین آن پشت پا زده بودند.»
این تفاوت ارزشی و درجه بندی به بشر اختصاص ندارد. بوم شناسان گیاهی همان را برای گیاهان قائلند. گونه گیاهی برتر را آن گونه ای می دانند؛ که عملکردهایش اثر تعیین کننده ای بر شرایط محیطی می گذارد؛ به طوری که شرایط ضروری برای عملکرد گونه های گیاهی وابسته به خود را فراهم می سازد.
مطالعات فیزیولوژیک، پا را فراتر از این نهاده و میان اجزای مختلف سازواره زنده از نظر ارزش یا اثرگذاری تفاوت قائل می شود و آن قسمت از سازواره زنده را برترین می شمارد؛ که بیشترین حساسیت و پاسخ دهی را به محرک های داخلی و محیطی داشته باشد و از این طریق و با این عملکرد و نقش، قادر به صیانت از ذات سازواره زنده در میان عوامل محیطی باشد.
در انقلاب های تکاملی که شرایط محیط اجتماعی، تغییر اساسی می کنند و عوامل اخلال گر و فاسدی مانند سلطنت استبدادی، طاغوت و غارتگران بیت المال از محیط بیرون ریخته می شوندو یا علاوه بر آن استعمارگر از قدرت کنار گذاشته شده یا طرد می گردد، مردم در مرحله نخستین به آزادی سیاسی و در دیگری به آزادی سیاسی و استقلال یا آزادی ملی دست می یابند. ارزش گروه های اجتماعی تفاوتی در حد تضاد دارد. گروه اجتماعی انقلابیون در نقطه مقابل گروه محافظه کاران قرار گرفته و گروه بی طرف یا خنثا، وضع خاص خود را پیدا می کند. انقلابیون هم درجه بندی شده اند. برای مثال در انقلاب 1789 فرانسه، منتسکیو و روسو عملکردی، کلیدی دارند و سرآمد انقلابیون به شمار می آیند آنها در حقیقت، دو پدر یک انقلابند. با طراحی یک ساخت اجتماعی برتر نسبت به آنچه در فرانسه و اروپا وجود دارد و ارائه آن به مردم، می توان موجبات آگاهی، معرفت سیاسی و علائق کم وبیش عالیه ای را در آنان فراهم آورد. لویی شانزدهم، در زندان انقلابیون پس از خواندن آثارشان بی اختیار برخاسته فریاد می زند: «اینها بودند که فرانسه را بر باد دادند» یعنی تاج و تخت او را.
عملکرد کلیدی یا برترین اثرگذاری بر محیط اجتماعی و بین المللی در بعثت انقلاب های توحیدی به پیامبر تعلق دارد، که خداوند او را «اول المومنین (اعراف/143)؛» یا «اول المسلمین (زمر/ 12، انعام/ 163)؛» می خواند. دو پدر انقلاب تکاملی اسلام، پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) هستند، که رسول خدا می فرمایند: «انا و علی ابوا هذه الامة». اثرگذاری شگرف پیامبران از طریق رسالت و پیام آوری صورت می گیرد؛ یعنی انتقال آموزه های وحیانی و شریعت یا مجموعه قوانین الهی و همچنین از طریق سازماندهی اجتماعی وحیانی، رهبری مردم دیندار، فرماندهی جهادشان و حکومتی که مساعدکردن محیط برای رشد معنوی و تقرب به خدا، سرلوحه برنامه آن است.
انقلاب اسلامی ایران که هدف های «استقلال» و طرد استعمار، آزادی و تحقق سلامت و رشد معنوی مردم، براندازی سلطنت و طاغوت، ایجاد «جمهوری اسلامی» و تعالی ساختار اجتماعی را دنبال کرده است و با شعار «نه شرقی، نه غربی» ساختار اجتماعی تحقق یافته در صدر اسلام را فرا روی مسلمانان و مستضعفان جهان نهاده است؛ عملکرد کلیدی که احیاگران میراث فرهنگی توحیدی سنت انبیای الهی و سنت نبوی و معصومان دارند، متفکران اسلام شناس انقلابی، از دو راه به مردم آموزش و انتقال می دهند: راه قلم (و گفتار)، و راه حیات طیبه ای که خود آن را تجربه کرده و تجسم بخشیده اند و آکنده از مجاهدات طاغوت ستیزی، استکبارستیزی و استقبال از شهادت است.
پی نوشت ها:
1 سال 1748.
2 روح القوانین، کتاب یازدهم، فصل دوم.
3 همان، فصل سوم.
4 همان.
5 فرهنگ علوم اجتماعی، جولیوس گولدو ویلیام کولب، ص 6. از انتشارات یونسکو.
6 در اصطلاح قرآنی: فلاح، فوز، نجات و عزت.
7 صبر.
8 حدیث نبوی.