گوهر و صدف دین (۱۳)

اصولا قرائت اموی دین، راه را برای بلهوسی و لودگی و بی بند و باری می گشاید . افرادی که می خواهند در این راه آزادی داشته باشند، نمی خواهند خود را کافر و بی دین معرفی کنند . اینان می خواهند هم مسلمان باشند و هم در شهوات خود آزادی داشته باشند و در این میدان چیزی کم نیاورند .

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

کدام دین؟!

اصولا قرائت اموی دین، راه را برای بلهوسی و لودگی و بی بند و باری می گشاید . افرادی که می خواهند در این راه آزادی داشته باشند، نمی خواهند خود را کافر و بی دین معرفی کنند . اینان می خواهند هم مسلمان باشند و هم در شهوات خود آزادی داشته باشند و در این میدان چیزی کم نیاورند .

دین حق و دین های باطل

دین حق، همواره یکی است; ولی دین های باطل بسیارند . پلورالیزم می خواهد همه را بر کرسی حق بنشاند و بگوید: حق مطلق وجود ندارد . همه ادیان، به طور نسبی از حقانیت برخوردارند . همه راه ها به خدا ختم می شود . تو اگر خداجوی باشی، از هر راهی که بروی، مطلوب خود را می یابی . «کنشت و کعبه و بتخانه و دیر» کانون های دینداری و خداجویی می باشند . ضرری که پلورالیستها و کثرت گرایان و آنهایی که قرائتهای مختلف دینی مطرح می کنند، بر دین حق دارند، از ضرری که لشگر یزید بن معاویه بر امام حسین - روحی فداه - و یارانش داشتند، بیشتر است . لشگریان یزید با قرائت اموی دین، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمدند . قرائت یاران آن حضرت از دین، قرائت علوی بود . آنان قرائت علوی را حق و قرائت اموی را باطل می شناختند . ولی بسیار بعید است که جبهه مقابل، مدعی بوده که قرائت علوی باطل است; بلکه به خود اجازه می داد که با قرائت اموی زندگی کند تا اگر نوید مال و منال به او داده شود، به جنگ عترت پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید .

رمز قرائت های مختلف

اصولا قرائت اموی دین، راه را برای بلهوسی و لودگی و بی بند و باری می گشاید . افرادی که می خواهند در این راه آزادی داشته باشند، نمی خواهند خود را کافر و بی دین معرفی کنند . اینان می خواهند هم مسلمان باشند و هم در شهوات خود آزادی داشته باشند و در این میدان چیزی کم نیاورند .

اما قرائت علوی دین; از انسان می خواهد که در اعتقاد و اخلاق و عمل، خالص باشد و همواره با نفس خود جهاد کند و با مراقبه و محاسبه، بدیها و کژیها و انحرافات را از خود دور گرداند .

با این توضیحات معلوم می شود که اگر ما می گوییم: محبت، گوهر دین است، از این محبت، هر محبتی اراده نمی کنیم، بلکه محبتی پایدار و ماندگار که شجره طیبه آن، ریشه دار و پرطراوت که همراه با جاودانگی و همطراز با ابدیت باشد . و از دین هم هر دینی مطلوب ما نیست . مگر نه خداوند به پیامبرش دستور می دهد که به کفار بگوید:

«لکم دینکم و لی دین » (1) «شما را دینی است و مرا دینی » .

فرق اسلام و ایمان

ما این دین را به اسلام منحصر می کنیم . ولی آیا گوهر اسلام محبت است؟ در روایاتی که قبلا نقل کردیم، دیدیم که گاهی به جای دین، ایمان ذکر شده، نه اسلام . و از اینجا معلوم می شود که مفهوم اسلام، مفهوم عامی است که همواره با محبت، یکی نیست . هنگامی گوهر اسلام، گوهر محبت است که به درجه ایمان برسد . هر ایمانی اسلام است . ولی هر اسلامی ایمان نیست . چنانکه هر مؤمنی مسلمان است . ولی هر مسلمانی مؤمن نیست . قرآن کریم می فرماید:

«قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ...» (2) .

«عربهای بدوی گفتند: ایمان آوردیم . بگو: ایمان نیاوردید، بلکه بگویید: اسلام آوردیم . هنوز ایمان در دلهای شما داخل نشده است » .

اسلام یعنی گفتن شهادتین، هرکس شهادتین بر زبان آورد، مسلمان است . مگر این که آن را نقض کند که در این صورت، مرتد است .

گفتن شهادتین، آثاری دارد . مانند طاهر بودن بدن، ارث بردن از مسلمان، جواز ازدواج با مسلمانان و محترم بودن جان انسان . به جز این آثار، آثار دیگری بر گفتن شهادتین مترتب نیست . ولی هنگامی که ایمان در دل انسان راه یابد، علاوه بر این آثار، آثار دیگری هم مترتب می شود . همچنان که گفتن شهادتین امر ظاهری است، آثار آن هم ظاهری است و همچنانکه ایمان، امر باطنی و قلبی است، آثار آن هم باطنی و قلبی است . بر ایمان، پاداش عمل و ثواب، مترتب است و این، امری باطنی است .

اینجاست که گوهر ایمان با گوهر محبت یکی می شود و اسلام ایمانی، جدای از محبت نیست، ولی اسلام ظاهری و غیر ایمانی از چاشنی محبت، تهی و خالی است . این محبت، هنگامی تام و کامل است که جامع «تولی » و «تبری » باشد .

چرا شگفت زدگی؟

یکی از وهابیانی که در قبرستان بقیع، ماموریت داشت از گریه شیعیان بر مزار ام البنین - مادر دلسوخته اباالفضل العباس - یا بر تربت پاک آن چهار امام بزرگوار - امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام - جلوگیری کند، تعجب می کرد و می گفت: چرا شما بر کسانی که بیش از هزار سال است مرده اند، گریه می کنید؟

البته آنهایی که هنوز از اسلام ظاهری نگذشته و ایمان به قلبشان راه نیافته است، حق دارند که تعجب کنند و اگر روزی دایت شدند و نور ایمان به قلبشان تابیدن گرفت، می فهمند که گریه بر مظلومیت اولیای خدا حق مسلم اهل ایمان است .

دو معنا برای کفر

اینجاست که باید برای کفر هم دو معنی در نظر بگیریم: یکی آن کفری که در مقابل اسلام است و اگر کافر به این معنا، ذمی یا معاهد نباشد، خونش محترم نیست . و دیگری آن کفری که در مقابل ایمان است و کافر به این معنا، جان و مالش محترم است; ولی از پاداش عمل، محروم است .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

«یا علی، حبک ایمان و بغضک نفاق » (3) . «ای علی، دوستی تو ایمان و کینه تو نفاق است » .

امام باقر علیه السلام فرمود:

«حبنا ایمان و بغضنا کفر . .» (4) . «دوستی ما ایمان و کینه ما کفر است » .

حضرت به دنبال مطلب فوق، آیه «... حبب الیکم الایمان ...» (5) را که متضمن تحبیب و تزیین ایمان در دلهای مؤمنان است، قرائت کرد .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا علی، حبک تقوی و ایمان » (6) . «ای علی، دوستی تو پرهیزکاری و ایمان است » .

ریشه قرآنی روایات

شاید مطالعه و ملاحظه اینگونه روایات برای برخی عجیب ودشوار باشد; ولی خاطرنشان می کنیم که اینها چیزی ورای قرآن نیستند . قرآن به پیامبر خدا می گوید:

«... . قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ...» (7) .

«بگو: بر انجام رسالت، از شما مزدی نمی خواهم جز دوستی و محبتی که در راه خویشاوندانم باشد» .

شافعی - پیشوا و امام یکی از مذاهب اربعه اهل سنت - می گوید:

یا اهل بیت رسول الله حبکم

فرض من الله فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انکم

من لم یصل علیکم لا صلاة له (8)

«ای خاندان پیامبر خدا، دوستی شما از جانب خداوند واجب شده و آن را در قرآن نازل کرده است . در بزرگی مقام و منزلت شما همین بس که اگر کسی در نماز بر شما درود نفرستد، نماز ندارد» .

«عجلونی » در کتاب کشف الخفاء گفته است:

لقد حاز آل المصطفی اشرف الفخر

بنسبتهم للطاهر الطیب الذکر

فحبهم فرض علی کل مؤمن

اشار الیه الله فی محکم الذکر (9)

«آل پیامبر به سبب نسبتی که با آن گوهر پاک و پاکیزه دارند، به شریفترین افتخار رسیده اند . دوستی آنها بر هر مؤمنی واجب است و خداوند در یکی از آیات محکمه قرآن، به آن اشاره کرده است » .

نگاهی به منهاج السنه ابن تیمیه

متاسفانه با اینکه اکثریت قاطع امت اسلامی بر وجوب دوستی اهل بیت علیهم السلام اتفاق نظر دارند، در مقابل، برخی چون «ابن تیمیه » - پیشوای وهابیان - و «ابن کثیر» به عناد و انکار و لجاج برخاسته اند . «ابن تیمیه » در کتاب منهاج السنه خود - که به قول «علامه امینی » قدس سره بهتر است «منهاج البدعه » ، نامیده شود - با اهانت به علامه حلی که به آیه «قل لا اسالکم ...» بر وجوب محبت اهل بیت استدلال کرده، گفته است: این غلط و دروغ است; چرا که این آیه در سوره شوری است که در مکه نازل شده و در زمان نزول این سوره هنوز علی و زهرا علیهما السلام ازدواج نکرده و اولاد آنها متولد نشده بودند (10) .

چه می شود کرد؟ او در همان کتاب برخلاف رای همه مسلمین; ایمان و عدالت علی علیه السلام را هم مورد انکار قرار داده است . او اسلام یزید و معاویه و دیگر خلفای اموی و عباسی و نماز و روزه و جهاد آنها را به تواتر ثابت می داند، ولی ایمان و عدالت علی را مشکوک تلقی می کند! (11) .

باید به او گفت: درست است که سوره شوری مکی است، ولی هیچکس نگفته است که آیه مودت خویشاوندان پیامبر، مکی است . از ابن عباس و قتاده نقل شده است که آیه مزبور و سه آیه بعد از آن، مدنی است . برخی; آیات دیگری را هم استثناء کرده اند (12) .

علامه امینی قدس سره ده ها تن از علمای بزرگ اهل سنت را بر شمرده است که در آثار خود با استناد به آیه شریفه «قل لا اسالکم علیه اجرا ...» وجوب محبت اهل بیت را ثابت و مسلم شمرده اند (13) .

مروری بر گفتار برخی از عرفای سنی

این نکته را هم اضافه کنیم که سران عرفان و تصوف، از اهل سنت معتقدند که هیچ مخلوفی در نزد خداوند محبوبتر از پیامبر و عترت او نیستند . شیخ روزبهان بقلی شیرازی می گوید:

صلوات و سلام از ذوالجلال و الاکرام، بدان سید ضرغام، مبین حلال و حرام، اسد ریاض قدس و عبهر بساتین انس، بحر علم لدنی، سرافراز مردان الهی، علی بن ابیطالب - کرم الله وجهه - رضوان اکبر بدان دو شاهزاده مهتر، شبیر و شبر باد، سیدا شبان اهل الجنة، الحسن و الحسین - رضی الله عنهما - » (14) .

و نیز می گوید:

«ندیدی که خوارج از غلط علم با شیر بیابان قدم و سایه دار لوای کرم، سید فرسان غیب، مزیل آفتاب ریب، برادر مصطفی چه کردند؟ ندیدی که شمر و یزید با حسین شهید چه کردند؟ ندیدی که حسن را چون زهر دادند؟» (15) .

و ما حالا باید بگوییم:

ندیدی که ابن تیمیه - شیخ و مراد وهابیان - چگونه عدالت و ایمان علی علیه السلام را انکار کرد و چگونه آیه وجوب محبت عترت پاک را تفسیر به رای نمود و چگونه خواجه طوسی و شیعیان را به ترک نماز و ارتکاب محرمات و باده گساری و فاحشه گری متهم کرد؟ (16) .

باز «روزبهان » از قول امیرالمؤمنین علیه السلام مطالب شگفت انگیزی نقل می کند که حضرت درباره خطاب ناقوس مسیحیان برای حارث نامی بیان کرده است . سپس می گوید:

«حارث علی را گفت - رضی الله عنه - که نصاری این خطاب دانند گفت: ندانند الا نبیی یا صدیقی یا وصی نبیی . علم من از علم پیغمبر است و علم پیغمبر، علم جبرئیل است و علم جبرئیل از علم حق است » (17)

او از قول آن بزرگوار نقل کرده است که فرمود:

«ما شککت فی الحق منذ رایته و لو کشف الغطاء ماازددت یقینا» (18) .

«از زمانی که حق را دیدم، درباره آن شک نکردم . اگر پرده برداشته شود، بر یقینم افزوده نمی شود» .

و نیز می گوید:

«... گلفشان گلستان تفرید، علی بن ابیطالب - کرم الله وجهه - می گوید که من هنوز حلاوه صوت وصلت الست (19) در گوش دارم نشنیده ای که روزی نزد حضرت ممالک نبوت، شاه جهان آرای معرفت، احمد صلی الله علیه و آله شخصی ایستاده بود . سید بر او ایمان عینه عرضه کرد . خواجه کائنات نشسته بود، حسین علی - رضوان الله علیهما - گفت: یا رسول الله، این خواجه ایمان نیاورد . گفت: از چه می دانی ای پسر؟ ، گفت: آن روز که ارواح مؤمنان اجابت دعوت الست می کردند، من روح این شخص ندیدم . سید - صلوات الله علیه - جگرگوشه خود را انکار نفرمود و همچنان بود . آن شخص بی ایمان برفت . نبینی که دلیران حضرت عشق، اسرار ربوبیت چگونه پیدا کردند و بر غیر مبالات بنمودند؟» (20) .

حتما سالار شهیدان سر فراز عالم، روح ابن تیمیه و ابن کثیر و امثال و اذناب آنها را هم در آن مراسم ندیده و در هنگامه «قالوا بلی » اینها زبانشان لال بود که «بلی » گویند . «باباطاهر عریان » هم که در سلک بقلی ها بوده، می گوید:

مو از «قالوا بلی » تشویش دیرم

گناه از برگ و بارون بیش دیرم

چو فردا نومه خونان نومه خونن

مو در کف نومه سر در پیش دیرم

حکمت نقل برخی از مطالب

ما خود را در اثبات فضائل اهل بیت پاک علیهم السلام و عترت فضیلت مآب پیامبر خدا به نقل این گونه مطالب نیازمند نمی دانیم و حتی سران غیر شیعی تصوف را محاکمه می کنیم که چرا شما که این چیزها را می دانستید، تشیع را اختیار نکردید؟ چرا «تولی » دارید و «تبری » ندارید؟ چرا با این همه آگاهی از مقامات عترت، راه را کج رفته اید؟

به «حلاج » که مثلا روایتش را از ایمان معروف، از یقین موجود، از علم قدیم (21) نقل می کند و به «بایزید بسطامی » که به دیگران طعنه می زند که سلسله سند علمشان از مرده ای است تا مرده ای دیگر و او علمش را از «حی لا یموت » گرفته است (22) ، می گوییم:

چرا بر تعصب خشک و عادات خود باقی ماندید و قهرمانانه به امامت و ولایت دوازده جانشین معصوم پیامبر شهادت ندادید؟ اما در عین حال، نقل مطالب اینان را برای اثبات روسیاهی ابن تیمیه ها لازم دیدیم .

مولوی از یکسو در خور تحسین و شاهدی بر رسوایی ابن تیمیه هاست که می گوید:

ای علی که جمله عقل و دیده ای

شمه ای واگو از آن چه دیده ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد

آب علمت خاک ما را پاک کرد

در شجاعت شیر ربانیستی

در مروت خود که داند کیستی

در مروت ابر موسائی به تیه

کآمد از وی خوان و نان بی شبیه

ولی همو می گوید:

چونکه فاروق آیینه اسرار شد

جان پیر از اندرون بیدار شد

و بازهم عادت و تعصب، شخصیتی چون مولوی را هم گرفتار می کند .

پی نوشت:

1) الکافرن: 6 .

2) الحجرات: 14 .

3) بحارالانوار: ج 36، ص 331 .

4) همان، ج 23، ص 368 .

5) الحجرات: 7 .

6) بحارالانوار: ج 39، ص 263 .

7) الشوری: 23 .

8) الغدیر: ج 3، ص 173 به نقل از «صواعق محرقه » ابن حجر و شرح مواهب زرقانی و ...

9) همان .

10) همان، ص 171 .

11) همان، ص 167 .

12) همان، ص 171 و 172 .

13) همان، ص 172 و جلد 2، ص 306 تا 311 .

14) شرح شطحیات (گنجینه نوشته های ایرانی، شماره 12)، ص 352 .

15) همان، ص 24 و 25 .

16) الغدیر: ج 3، ص 168 .

17) همان، ص 372 .

18) همان، ص 71 .

19) اشاره است به آیه «الست بربکم » (الاعراف، 172) که متضمن عهد و پیمانی است که خداوند بر توحید از انسانها گرفته است .

20) شرح شطحیات (پیشین) ص 440 .

21) همان، ص 351 .

22) انتم اخذتم علومکم عن میت بعد میت و انا اخذنا علومنا عن الحی الذی لا یموت » (الشواهد الربوبیة به تصحیح استاد سید جلال آشتیانی، ص 59) .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان