ماهان شبکه ایرانیان

سیرت جاودانه(قسمت چهارم)

سلسله مقاله های « سیرت جاودانه» در پی آن است که سیره نبوی را از ولادت تا رحلت، به طور مستند و به شیوه ای تحلیلی باز گو کنند

سلسله مقاله های « سیرت جاودانه» در پی آن است که سیره نبوی را از ولادت تا رحلت، به طور مستند و به شیوه ای تحلیلی باز گو کنند. منبع اصلی ما تاکنون کتاب سیرت جاودانه که تلخیص و ترجمه مهدی سپهری از کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم - صلی الله علیه و آله ـ نوشته علامه جعفر مرتضی عاملی بوده است. در عین حال، برای تکمیل بحث به الصحیح من سیرة النبی الاعظم - صلی الله علیه و آله - و برخی از منابع دیگر ارجاع داده ایم.

 

قانون اساسی مدینه

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چند ماه پس از استقرار درمدینه عهدنامه یا سندی را تنظیم کرد که اصول روابط خارجی و داخلی امت اسلام را مقرر می داشت.

ضرورت تنظیم چنین سندی از آنجا ناشی می شد که اهالی مدینه و مناطق اطراف آن به هنگام هجرت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به این شهر مردمانی یک دست و دارای فرهنگ و علایق و منافع واحدی نبودند؛ در این شهر، از یک طرف مسلمانانی زندگی می کردند که به قبیله های مختلفی تعلق داشتند؛ قبیله هایی که پیش از ظهور اسلام دهه های متمادی بر اساس فرهنگ قبیله ای با یکدیگر در حال کشمکش و تعارض بودند و حتی جنگهایی را تجربه کرده بودند. از طرف دیگر، در مدینه قبیله های یهودی مختلفی حضور داشتند که ممکن بود زمینه ساز تعارض ها و اختلاف های دیگری شوند. علاوه بر آنان، در شهر مدینه جمعی از اعراب مشرک زندگی می کردند که هنوز مسلمان نشده بودند. این تفاوت قبیله ای می توانست همبستگی و برادری دینی مسلمانان را تضعیف کند و باعث ایجاد درگیریهایی بر اساس منافع قبیله ای شود. کما این که آن اختلاف دینی می توانست موجب بی اعتمادی و حتی درگیری و جنگ بین مسلمانان از یک سو و یهودیان و مشرکان از سوی دیگر شود. بر این اساس، لازم بود که عهدنامه یا قانونی با توافق همه این گروه ها تدوین شود که هم روابط بین قبیله های اسلامی و هم روابط بین مسلمانان و یهودیان و مشرکان مدینه را تنظیم کند. استاد احمدی میانجی متن این عهدنامه را در کتاب مکاتیب الرسول از منابع متعدد نقل کرده و سپس به شرح آن پرداخته است. در این جا متن این عهدنامه را به صورت خلاصه نقل می کنیم:

« این کتاب محمد است در میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و مردم یثرب و هر کس که از آنها پیروی کند و به آنان ملحق شود و همراه ایشان جهاد کند. ایشان، سوای مردمان دیگر، امت واحده هستند.

مهاجران قریش سرپرست منطقه خود خواهند بود و دیات خودشان و فدیه اسیرانشان را بر اساس نیکی و عدالت خواهند پرداخت.

بنوعوف، بنوحارث (خزرجی ها)، بنوساعدة، بنوجشم، بنونجار، بنوعمرو بن عوف، بنونبیت و بنواوس، هر کدام سرپرست منطقه خود خواهند بود و دیات قبیله ای خود را خواهند پرداخت و هر طایفه ای از این قبیله ها فدیه اسیرانشان را بر اساس نیکی و عدالت بین مؤمنان خواهند پرداخت.

مؤمنان هیچ مقروضی را به حال خود رها نخواهند کرد، جز آن که دیه یا فدیه اش را بپردازند.

مؤمنان متقی علیه کسی از میان خود خواهند بود که تجاوز کند یا ظلم یا گناه، یا تعدی بزرگی را مرتکب شود یا بین مؤمنان فسادی پدید آورد، همه مؤمنان علیه او همدست خواهند شد، هر چند او فرزند یکی از ایشان باشد.

هیچ مؤمنی، مؤمن دیگری را برای کافری نخواهد کشت و به هیچ کافری علیه مؤمنی کمک نخواهد کرد.

ذمه خداوند (امان دادن) یکی است، و امان دادن نازل ترین مؤمن به فرد کافر برای همه مؤمنان الزام آور است.

برخی از مؤمنان مولای برخی دیگرند، اما هیچ مؤمنی مولای دیگران نیست. هر کدام از یهود که از ما پیروی کند، یاری خواهد شد.

صلح مؤمنان یکی است، در جنگ در راه خدا بعضی از مؤمنان به تنهایی نمی توانند صلح کنند، مگر این که این صلح بر اساس موافقت و عدالت بین همه مؤمنان باشد.

مؤمنان متقی از بهترین هدایت برخوردارند، هیچ مشرکی [احتمالا مقصود مشرکان عرب مدینه است] به هیچ فرد قریشی [احتمالا مقصود قریشیان مشرک در مکه است [امنیت جانی و مالی نمی دهد و مانع از دسترسی مؤمنان به او نمی شود.

اگر کسی عمداً مؤمنی را بکشد و قتل ثابت شود، باید به قصاص آن کشته شود، مگر این که ولی مقتول راضی شود.

برای هیچ مؤمنی که به این پیمان باور داشته باشد و به خدا و روز قیامت عقیده داشته باشد، جایز نیست که به بدعت گذار کمک کند یا او را پناه دهد.

بر شما مؤمنان واجب است که در هر موردی با هم اختلاف پیدا کردید، مرجع امر خدا و رسول باشد.

هر گاه در هنگام جنگ، یهودیان با مؤمنان همکاری کنند، هزینه جنگی را خودشان باید بپردازند.

یهود بنی عوف با مؤمنان در حکم یک امت هستند، با این تفاوت که یهود مطابق دستور دین خود عمل کنند و مسلمانان مطابق دستور دین خود؛ موالی یهود در حکم خود یهودند، مگر کسانی که ستم کنند، چنین کسانی جز خود و اهل خانه خود را دچار زحمت نخواهند کرد.

یهود بنی نجار، یهود بنی حارث، یهود بنی ساعده و یهود بنی جشم و یهود بنی اوس، و یهود بنی ثعلبه، حقوقشان مانند حقوق یهود بنی عوف خواهد بود.

هیچ یک از افراد یهود جز با اجازه محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ در جنگ شرکت نخواهد کرد...

[هنگام بروز جنگ] مخارج یهود بر عهده خودشان و مخارج مسلمانان بر عهده خودشان خواهد بود. هر دو دسته با هم ضد کسانی که علیه اهل این صحیفه بجنگند، همکاری خواهند کرد و روابطشان با هم بر اساس خیرخواهی و نیکی خواهد بود نه گناه...

هر گاه بین کسانی که اهل این صحیفه هستند مشاجره ای پیش آید که از آن خوف فساد می رود مرجع رسیدگی بدان خدا و محمد خواهند بود. یهودیان با قریش و کسانی که آنان را نصرت دهند، تجارت نخواهند کرد و [همراه مسلمانان [با کسی که به یثرب حمله کند، خواهند جنگید. اگر هر کدام از مسلمانان یا یهود طرف دیگر را به پیمان صلح با هم پیمانان خود فرا خواند، او قبول خواهد کرد، مگر آن که آن هم پیمانان در جنگ با دین باشند. این کتاب از ظالم و خطاکار حمایت نخواهد کرد. هر کس از مدینه بیرون رود یا در آن بماند، ایمن خواهد بود... خدا پناه دهنده هر نیکوکار و پرهیزگاری است و محمد، رسول خدا [صلی الله علیه و آله] است.»

این سند حاوی نکته های مهم فراوانی است که از آن میان به یک مورد اشاره می شود. در این سند علاوه بر وظایفی که برای افراد مقرر شده، تکالیفی نیز بر عهده قبیله ها نهاده شده است؛ مثلاً هر قبیله موظف شده است که فدیه اسیران خود را بپردازد؛ بدین معنا که اگر فردی از این قبیله در جنگ اسیر دشمنان شود، اعضای این قبیله موظف خواهند بود که فدیه او را بپردازند و او را آزاد سازند. روشن است که بر اساس تدبیرهایی از این قبیل، از پیوند خویشی قبیله ای در جهت تحکیم پیوندهای دینی استفاده شده است.

اما استفاده صحیح از پیوندهای قبیله ای تنها یک وجه تعامل این سند با نظام قبیله ای عربستان آن روز است؛ وجه دیگر عبارت است از کاستن از نفوذ و تأثیر قبیله در تصمیم سازیها و ذوب کردن قبیله ها و اقدام مختلف عرب در امت واحده اسلامی. این مهم از طریق تأکید بر این که همه مسلمانان امت واحده هستند و نیز از طریق تعیین تعهدهایی که تک تک افراد هر قبیله موظف به انجام آن هستند، انجام پذیرفته است.

 

تشریع احکام

1- تشریع اذان

گفته می شود که اذان در سال اول یا دوم هجرت تشریع شد. در ادامه روشن خواهیم کرد که بر اساس روایات مکتب اهل البیت ـ علیهم السلام ـ اذان در مکه تشریع شده بود. اما مسئله مهم تر از زمان تشریع اذان، نحوه تشریع اذان است. بر اساس برخی از روایات، خواب ماندن شماری از یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ موجب شد که حضرت از اذان برای اعلان مواقع نماز استفاده کند. در مقابل این روایات، روایات منقول از اهل البیت تأکید دارد که جبرئیل اذان را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ آموخت. از جمله دو روایت زیر: امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ ضمن انکار خواب عبدالله بن زید انصاری فرمود:

«شأن اذان بالاتر از این [تشریع بر اساس خواب] است. جبرئیل در آسمان اذان گفت و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را آموخت، سپس جبرئیل اقامه گفت و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را فرا گرفت.»

وقتی از امام حسین ـ علیه السلام ـ درباره اذان و عقیده مردم در این باره سؤال شد، فرمود:

«وحی بر پیامبرتان نازل می شود و شما گمان می برید که آن حضرت، از عبدالله بن زید آموخته است. من از پدرم علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ شنیدم که می گفت: هنگامی که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را به معراج بردند، خداوند فرشته ای را فرستاد تا دو تا دو تا اذان گفت و آن گاه دو تا دو تا اقامه گفت، سپس جبرئیل گفت: محمد! اذان نماز چنین است.»

در خصوص زمان تشریع اذان، دیدگاه صحیح این است که اذان پیش از هجرت و در مکه تشریع شد. روایت منقول از امام حسین ـ علیه السلام ـ که در بالا نقل کردیم به صراحت دلالت دارد که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اذان و اقامه را به هنگام معراج، که در مکه روی داد، از جبرئیل آموخته است. همچنین در منابع اهل تسنن از امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ و امام باقر ـ علیه السلام ـ عایشه و ابن عمر روایت شده است که اذان در شب معراج به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تعلیم داده شد.

در اینجا می توان این احتمال را داد که اذان به هنگام معراج پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تشریع شده بود و تک تک مسلمانان این اذان را به هنگام نماز می خواندند.

اما پس از هجرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به مدینه و زیاد شدن تعداد مسلمانان و دوری آنان از محل مسجد، لازم بود که به هنگام رسیدن وقت نماز با صدای بلند مسلمانان به نماز فرا خوانده شوند. روایت شده است که مسلمانان درباره این که چگونه باید مردم را به نماز فرا خواند با هم سخن گفتند. یکی گفت: همانند مسیحیان ناقوس برگزینیم. دیگری پیشنهاد داد که همانند یهودیان شیپور بزنیم. عمر گفت مردانی را گسیل داریم تا مردم را برای نماز فرا خوانند. در این هنگام رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به بلال فرمود: « بلال بر خیز و اذان بگو».

علامه شرف الدین موسوی در کتاب النص والاجتهاد در این باره به تفصیل تحقیق کرده است.

 

حذف «حی علی خیرالعمل» از اذان

اهل تسنن، که خود را پیرو سنت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و خلفا می دانند، عقیده دارند که عبارت «حی علی خیرالعمل» جزو اذان نیست. برخی اظهار داشته اند که گفتن این عبارت از سوی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ثابت نشده است. در مقابل، اهل البیت و شیعیان ایشان عقیده دارند که این عبارت جزو اذان و اقامه است و بدون این عبارات اذان و اقامه صحیح نیست. هر چند روایات اهل البیت که یکی از دو ثقل گران بهایند، برای پی بردن به حقیقت امر، کفایت می کند، اما ما برای اثبات این که عبارت بالا جزو اذان است می توانیم به روایات بسیاری که اهل تسنن آورده اند، استناد کنیم. این روایات را می توانید در منابع ذیل صفحه مطالعه کنید.

در اینجا این پرسش مطرح می شود که اگر عبارت «حی علی خیر العمل» جزو اذان بود توسط چه کسی و چرا حذف شد؟

در مقام پاسخ به این پرسش می توان به روایات و گزارش های متعددی رجوع کرد که می گوید: در عهد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و دوره خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر، عبارت «حی علی خیر العمل» در اذان گفته می شد، اما عمر گفت: می ترسم اگر این عبارت در اذان گفته شود، مردم به نماز بچسبند و دست از جهاد بکشند. از این رو، دستور داد که «حی علی خیر العمل» را از اذان حذف کنند.

اما ما بر این باوریم که جهاد در زمان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بسی مهم تر و سخت تر از زمان عمر بود. چرا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ این عبارت را حذف نکرد و چرا مسلمانان با استناد به این عبارت دست از جهاد نکشیدند؟ گذشته از آن، چرا باید سنت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را رها کرد و سنت عمر را اخذ کرد؟ آیا طریق صواب این نیست که در همه امور مرجع ما سنت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت او باشد؟

 

 

 

2- تشریع زکات

گفته می شود که زکات پس از جنگ بدر و در سال دوم هجرت تشریع شد. اما نظر درست آن است که زکات در مکه تشریع شده بود؛ زیرا:

یک: شماری از آیات قرآن که در مکه نازل شده اند از زکات سخن به میان آورده اند. از جمله:

«فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاة»

«به زودی آن را برای کسانی مقرر می دارم که تقواپیشه می کنند و زکات می دهند.»

«والذین هم للزکاة فاعلون»

«آنان که زکات می پردازند.»

«والذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة»

«کسانی که نماز بر پا می دارند و زکات می دهند.»

می دانیم که سوره های اعراف، مؤمنون و لقمان در مکه نازل شده اند.

دو: در اصول کافی از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ و امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که «خداوند زکات را با نماز واجب کرد.»

سه: جعفر بن ابی طالب در مجلس نجاشی، زکات را از جمله مواردی بر شمرد که خداوند بر مسلمانان واجب کرده است.

با این حال، روایت صحیحی داریم که می گوید پس از نزول آیه زکات در سوره توبه، که از سوره های مدنی است، پیغمبر دستور داد تا منادی در میان مردم ندا کند که: « خداوند زکات را بر شما واجب کرد.» پس از گذشت یک سال، دوباره منادی را دستور داد تا ندا کند که: « مسلمانان زکات اموالتان را بپردازید تا نمازتان قبول شود. سپس عاملان صدقات را برای جمع آوری زکات به اطراف و اکناف فرستاد.»

از سوی دیگر، حدود 20 آیه داریم که پیش از سوره توبه نازل شده اند و متذکر زکات شده اند. از آنجا که نمی توانیم همه این آیات را حمل بر استحباب یا زکات فطره کنیم به ناچار باید روایت بالا را چنین تفسیر کنیم که هر چند زکات قبل از نزول آیه زکات در سوره توبه تشریع شده بود، اما پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تا نزول آیه مذکور، عاملان صدقات را برای جمع آوری زکات به میان قبیله ها نفرستاده بودند.

 

3- تشریع روزه

در برخی از گزارشهای تاریخی آمده است که روزه ماه رمضان در سال دوم هجرت در مدینه هنگامی تشریع شد که آیات 183 ـ 185 سوره بقره نازل شد.

اما سخنان جعفر بن ابی طالب در مجلس نجاشی دلالت دارد که روزه در مکه واجب شده بود؛ زیرا وی خطاب به نجاشی گفت که پیغمبر اسلام، مسلمانان را به نماز، زکات و روزه فرمان داده است.

در اینجا برخی گمان کرده اند که داستان جعفر و نجاشی ساختگی است؛ زیرا در سخنان جعفر از روزه یاد شده است، در حالی که روزه تا آن زمان تشریع نشده بود.

اما پرسش این است که چرا همین سخن جعفر دلیل بر تشریع روزه در مکه نباشد؟ گذشته از آن شاهد دیگری که بر تشریع روزه در مکه دلالت دارد سخن عمرو بن مره جهنی است. وقتی وی در اوایل بعثت مسلمان شد، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ او را به میان قومش فرستاد و او خطاب به خویشاوندان خود گفت:

«من فرستاده رسول خدایم به سوی شما... شما را به حفظ خونهایتان، صله رحم، پرستش خداوند، رها کردن بتها، حج خانه خدا و روزه ماه رمضان، یک ماه از دوازده ماه سال، فرمان می دهم. هر که اجابت کند، پاداش او بهشت است.»

در اینجا مناسب است که به روایات روزه عاشورا اشاره کنیم. به موجب این روایات، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به پیروی از یهودیان مدینه روز عاشورا را روزه گرفت. این روایات مقبول نیستند؛ چه این که اول: بیشتر راویان آن افرادی متهم و مشکوک هستند و برخی از ایشان در این زمان هنوز متولد نشده بودند یا به مدینه نیامده بودند.

دوم: اطلاق واژه عاشورا بر روز دهم محرم پس از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ صورت گرفت و پیش از این کاربرد نداشت. ابن اثیر و ابن درید تأکید کرده اند که واژه عاشورا یک نام اسلامی است و در عصر جاهلیت وجود نداشت.

سوم: تا آنجا که ما تحقیق کرده ایم در شریعت یهود چیزی به نام روزه روز عاشورا وجود ندارد تا پیامبر بخواهد به تبع ایشان چنین روزی را روزه بگیرد.

جالب است که بدانیم در برخی از تاریخ های اهل تسنن علاوه بر داستان روزه عاشورا، فضایل عجیب و غریبی برای روز عاشورا ذکر شده است، به طوری که به خواننده القا می کند که این روز با فضیلت ترین روز در سال است. بر اساس این گزارشها، روز عاشورا همان روزی است که در آن توبه آدم پذیرفته شد؛ موسی و قومش نجات یافتند؛ کشتی نوح بر روی کوه جودی آرام گرفت و غیره. خواننده این روایات از خود می پرسد بر این اساس، آیا روز عاشورا با توجه به این همه فضیلت روز عید است یا به جهت شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ در این روز، روز عزا است؟

با مراجعه به تاریخ معلوم می شود که اولین گروهی که روز عاشورا را عید دانستند و جشن گرفتند، بنی امیه بودند که به مناسبت شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ این سنت را پایه گذاری کردند و پس از ایشان ایوبیان که سلسله فاطمی مصر را برانداختند به پیروی از بنی امیه همین سنت را ادامه دادند. اما برای شیعیان، روز عاشورا روز حزن و عزاداری است. روایات راجع به فضیلت عاشورا ساخته و پرداخته دشمنان اهل البیت است.

 

درگیریهای پیش از بدر

مورخان تحرکات نظامی مسلمانان در عهد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را به دو دسته تقسیم می کنند: غزوه ها و سریه ها.

غزوه: به تحرک نظامی ای گفته می شود که در آن خود رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ حضور داشت و فرماندهی سپاه اسلام را عهده دار بود. در مقابل، سریه به تحرک نظامی ای اطلاق می شود که خود پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ در آن حضور نداشت و در عوض یکی از مسلمانان را به فرماندهی سپاه بر می گزید. در سریه ها هر گاه رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ می خواست سپاهی را به جایی ارسال کند، ایشان را به حضور می طلبید و فرمان های زیر را که حاوی عالی ترین مضامین اخلاق جنگ است به ایشان ابلاغ می کرد:

«به نام خدا و با خدا و در راه خدا و بر اساس دین رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ حرکت کنید. پا را از حق فراتر نگذارید، مکر و خدعه به کار نبرید، احدی را مثله نکنید، پیران فرتوت، کودکان و زنان را نکشید، درختان را قطع نکنید، مگر آن که ناچار شوید. هر گاه کهترین یا مهترین مسلمان به مشرکی مهلت داد، او پناهنده است تا آن که کلام خدا را بشنود. پس از آن، اگر آن مشرک از شما تبعیت کرد، برادر دینی شما است و اگر نپذیرفت او را به محل امنی برسانید....»

مورخان از سریه و غزوه که پیش از جنگ بدر رخ داد، سخن گفته اند. در این جا به ماجرای این سریه ها و غزوه ها اشاره می کنیم:

1ـ سریه حمزة بن عبدالمطلب: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از گذشت هفت ماه از هجرت، حمزة بن عبدالمطلب را در رأس سی نفر از مهاجران به سوی کاروان سیصد نفری قریش که سرپرستی آن را ابوجهل عهده دار بود، فرستاد. وقتی این گروه به هم رسیدند مجدی بن عمرو بن جهنی که با هر دو طرف، قرارداد صلح داشت، میانجیگری کرد و جنگی رخ نداد.

2ـ سریه عبیدة بن حارث: یک ماه بعد، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عبیدة بن حارث مطلب را در رأس شصت نفر برای مقابله با کاروان دویست نفری ابوسفیان فرستاد. در این سریه بود که مقداد و عتبة بن غزوان که مسلمان بودند از دست کافران قریش گریختند و به مسلمانان پیوستند.

3ـ سریه سعد بن ابی وقاص: در این سریه سعد بن ابی وقاص به همراه جمعی از مهاجران به تعقیب قریش پرداختند، اما به ایشان نرسیدند.

4ـ سریه عبدالله بن جحش: در ماه رجب یا جمادی الثانی سال دوم هجرت، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عبدالله بن جحش را همراه هشت یا دوازده نفر از مهاجران به منطقه بطن نخله اعزام کرد و دستور داد که در کمین و مراقب قریش باشند. ایشان پس از آن که به منطقه مذکور رسیدند، منتظر ماندند تا کاروانی از قریش رسید. آنها به کاروان حمله کردند، یک نفر را کشتند و دو نفر را به اسارت گرفتند و همراه غنیمت هایی به مدینه آوردند. این حادثه در ماه رجب که از ماه های حرام بود، اتفاق افتاد. همین امر موجب شد که قریش بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ خرده بگیرند و حتی مسلمانان دیگر عبدالله بن جحش و یارانش را سرزنش کردند. یهودیان هم سعی کردند تا بر دامنه آشوب بیفزایند. سرانجام آیه 217 سوره بقره نازل شد و به قضیه فیصله داد:

«یسألونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفریه و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عندالله و الفتنة اکبر من القتل»

«از تو درباره ماه حرام درباره کارزار در این ماه می پرسند. بگو کارزار در آن گناهی بزرگ است. بازداشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او، بازداشتن از مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن نزد خدا بزرگتر است و فتنه از کشتار بزرگتر است.»

این آیات اندوه مسلمانان را برطرف کرد. قریش فدیه اسیرانش را فرستاد و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آنان را آزاد کرد.

همان طور که اشاره شد، پیش از جنگ بدر چند غزوه نیز صورت گرفت:

1ـ غزوه ابواء: حدود یک سال از اقامت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدینه گذشته بود که آن حضرت به قصد قریش و بنی مرة بن بکر از مدینه بیرون رفت. رئیس بنی مرة در ابواء با حضرت رو به رو شد و با هم قرارداد صلح امضا کردند.

2ـ غزوه بواط: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همراه جمعی از مهاجران به قصد کاروانی از بنی ضمره عازم شد، اما وقتی به بواط، کوهی در نزدیکی مدینه رسید با دشمنی برخورد نکرد و بازگشت.

3ـ غزوه عشیرة: چند روز پس از غزوه بواط، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ تا عشیره پیش رفت و با قبیله بنی مدلج و هم پیمانانشان از بنی ضمره قرارداد صلحی بست و به مدینه بازگشت. در همین غزوه بود که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ علی ـ علیه السلام ـ را ابوتراب نامید.

ماجرای این نام گذاری این بود که علی ـ علیه السلام ـ و عمار یاسر برای تماشای بنی مدلج که در نخلستان کار می کردند، نزد آنان رفتند. پس از ساعتی در سایه درختان خرما به خواب رفتند. از آنجا که روی خاک خوابیده بودند خاک آلود شدند.

پیامبر نزد آنان آمد و از خواب بیدارشان کرد و رو به علی ـ علیه السلام ـ فرمود: ابوتراب! تو را چه شده است؟

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ این نام گذاری را از روی محبت به علی ـ علیه السلام ـ داد و برای علی ـ علیه السلام ـ نیز نامی دوست داشتنی بود. اما امویان و دنباله روهای آنان که همواره می خواستند از فضیلت های اهل البیت بکاهند و در عوض برای خودشان و خلفا فضیلت هایی را وضع کنند، در این مورد نیز سعی کرده اند که بر این فضیلت سرپوش بگذارند، و حتی آن را دستمایه ای برای قدح و نکوهش آن حضرت قرار دهند. به همین جهت، بر اساس برخی از روایات خود این کنیه را به اختلاف خانوادگی حضرت علی ـ علیه السلام ـ و حضرت فاطمه ـ سلام الله علیهاـ و ایذاء فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از سوی علی ـ علیه السلام ـ مربوط کرده اند. در برخی از این روایات چنین آمده است: حضرت علی ـ علیه السلام ـ فاطمه را مورد سرزنش قرار داد، او هر گاه که چنین می کرد بر سر خود خاک می ریخت! پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که از ماجرا مطلع شده بود به جست وجوی علی ـ علیه السلام ـ پرداخت و او را خاک آلود یافت و او را ابوتراب نامید. به نظر ما روایاتی از این قبیل که اهل البیت را به ایذای یکدیگر متهم می کنند نمی توانند صحیح باشند؛ زیرا

یک: قرآن کریم در آیه تطهیر به طهارت آنان از هر گونه آلودگی شهادت می دهد. بر این اساس، اهل البیت ـ علیهم السلام ـ از هر گونه گناه و معصیت و از جمله ایذای به ناحق دیگران نیز دوری می کردند، چه برسد به ایذاء یکدیگر.

دو: امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ که گویا اسناد چنین تهمتهایی را پیش بینی می کرد، خود فرموده است:

«به خدا سوگند هیچ گاه فاطمه را به غضب در نیاوردم و به هیچ کاری مجبور نکردم، تا آن که خداوند روح او را به خود خواند. او نیز مرا به غضب در نیاورد و فرمان مرا عصیان نکرد. هر گاه به چهره اش نگاه می کردم، غم و غصه هایم بر طرف می شد.»

سه: چگونه امکان دارد امیرالمؤمنین که نه فقط بهشتی است بلکه «قسیم الجنة والنار» (کسی که بهشتیان و دوزخیان را از هم جدا می کند) است حضرت فاطمه را اذیت کند و او را به غضب آورد، در حالی که می دانیم پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود:

«هر که فاطمه را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر که او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.»

می دانیم که بر اساس آیه 57 سوره احزاب هر کس که خدا و رسولش را اذیت کندئ نه فقط از اهل بهشت نیست، بلکه دچار لعنت و عذاب الهی خواهد بود. در آیه مذکور آمده است:

«ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والآخرة واَعدَّ لهم عذاباً مهیناً»

« هر آینه کسانی که خدا و رسولش را اذیت می کنند، خداوند در دنیا و آخرت ایشان را لعنت می کند و برای ایشان عذاب خوار کننده ای را آماده کرده است.»

به نظر می رسد روایاتی که بر ایذاء فاطمه از سوی علی ـ علیه السلام ـ دلالت دارند بدین منظور جعل شده اند که روایات دال بر ایذاء فاطمه ـ علیها سلام ـ از سوی شیخین را خنثی کنند و چنین وانمود کنند که این قبیل مسائل کاملاً طبیعی است و ضرری برای دنیا و آخرت کسی ندارد! بر گردیم به بحث از غزوه ها.

4ـ غزوه بدر اول: چند روز پس از غزوه عشیرة، کرز بن جابر فهری مدینه را غارت کرد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در تعقیب وی تا وادی صفوان از ناحیه بدر پیش رفت، اما به کرز نرسید و به مدینه بازگشت. روشن است که این غزوه غیر از جنگ بدر معروف است که در ادامه تفصیلاً بدان خواهیم پرداخت.

اهداف و نتایج سریه ها و غزوه ها به طور خلاصه عبارت بود از:

یک: تمرین نظامی و کسب اعتماد به نفس مسلمانان که بتوانند به رغم کمی افراد، و امکانات نظامی از تهدیدهای احتمالی دشمنان مرعوب نشوند و بتوانند در مقابل حمله نظامی دشمنان ایستادگی کنند.

دو: بستن قراردادهای صلح با بسیاری از قبیله های اطراف مدینه که می دیدند مسلمانان به یک قدرت تبدیل شده اند و از رویارویی با دشمنان خود و حتی قریش ابایی ندارند.

سه: اعمال فشار بر قریش که سالها مسلمانان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند و در صدد قتل پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ بر آمده بودند. قریش به جهت های مختلف، از جمله این که سرپرستی و حاکمیت شهر مکه و خانه کعبه را در اختیار داشتند، متنفذترین قوم منطقه جزیرة العرب محسوب می شدند. از این حیث آنان، بزرگترین مانع بر سر راه دعوت اسلامی بودند. اعمال محدودیت و فشار بر آنان می توانست ایشان را مجبور کند که از منطق زورگویی دست بردارند و به خواسته های منطقی مسلمانان در زمینه های مختلف تن در دهند.

 

عدم استفاده از انصار تا پیش از جنگ بدر

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در سریه ها و غزوه هایی که ذکرشان گذشت، فقط مهاجران را گسیل می داشت و از اعزام انصار پرهیز می کرد. چرا چنین بود؟ در تبیین این امر توجه به چند نکته ضروری است:

نخست آن که مهاجران قریش چون مدتهای مدید در معرض آزار و اذیت مشرکان قریش قرار گرفته بودند و نیز به جهت آن که مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده بودند آمادگی روانی بیشتری برای رویارویی با مشرکان داشتند تا انصار که سابقه درگیری با قریش نداشتند و با نوعی امنیت و آسایش در خانه و کاشانه خود زندگی می کردند.

دوم: آن که در فضای قوم و قبیله ای عربستان، به طور طبیعی هر امری بر اساس منافع قبیله ای تفسیر می شد. مهاجران به همان قبیله ای تعلق داشتند که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ تعلق داشت. در چنین فضایی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نمی توانست یاران مهاجر خود را هر چند اندک باشند دور از درگیریها نگه دارد و در عوض قبیله های انصار را به میدان خطر و کارزار بفرستد؛ چه این که این امر می توانست موجبات نارضایتی انصار را فراهم آورد.

سوم: آن که انصار، بر اساس مفاد بیعت عقبه دوم، معتقد بودند که تنها وظیفه دارند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را در داخل شهر خویش یاری کنند، اما در بیرون از این سرزمین تعهدی برای خود نمی دیدند. بر این اساس، طبیعی بود که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از آنان چیزی فراتر از تعهدشان مطالبه نکند.

گذشته از آن درگیرشدن با اقوام و قبیله های دیگر، آن هم با قریش امری بود بس خطرناک و دارای تبعات فراوان. بنابراین، لازم بود که انصار مدتی به حال خود رها شوند تا به لحاظ روانی آمادگی وارد شدن در این معرکه بزرگ را پیدا کنند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی