Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
عضو هیأت
علمی دانشگاه پیام نور
چکیده
باطن
انسان آمیخته ای از ویژگی های قوای متفاوت حیوانی، سبعی، شیطانی و ملکی است که
پیوسته در جنگ و ستیز با یکدیگرند زیرا هدف نفس تاریک و پست رسیدن به اسفل سافلین
و نهایت دوری از حق تعالی؛ و میل روح که از عالم امر و ملکوت است رسیدن به عالم
خویش و هم جواری ربّ العالمین است؛ لذا پیکار با تاریکی های قوای نفسانی و حیوانی
و تقویت و تکمیل قوه ملکی و طی مراحل سلوک و رسیدن به مقصد و مقصود ضرورت می یابد.
صدرا
انسان را مسافری تاجر پیشه می داند که سرمایه اش فطرت اولیه یعنی همان قوه و
استعدادی است که بواسطة آن توانایی رسیدن به مدارج عالی و منازل رستگاری و سعادت
را دارد و هدایت تنها نردبان صعود به سعادت و نیک بختی عالم آخرت است. مقاله حاضر
سعی دارد که با نگاه به مبانی قرآنی صدرالمتألهین درباره هدایت و علت نیاز انسان
بدان، علل و عوامل آن و راه وصول به آن را در حکمت متعالیه صدرایی نشان دهد تا
چراغ راه جستجوگران عقلی و برهانی و کاوشگران روحی و معنوی گردد.
واژگان کلیدی
هدایت و
ضلالت، انواع هدایت، مراتب هدایت، هدایت مطلق، فاعل و قابل هدایت، دین و شریعت،
تقلید و ریاضت
هدایت و ضلالت
انسان و دو راهی هدایت و گمراهی
باطن هر
انسان بشری ملغمه و آمیزه ای از ویژگی های قوای متفاوت بهیمی، سبعی، شیطانی و ملکی
است، و پیوسته در جنگ و ستیز با یکدیگرند؛ چون روح که از عالم امر یعنی ملکوت اعلی
است، شوق و میل رسیدن به عالم خویش و هم جواری رب العالمین و همراهی مقدسین را
دارد؛ ولی هدف نفس تاریک پست رسیدن به اسفل سافلین و نهایت دوری از حق تعالی است.
لذا دوری از انگیزه ها و انحرافات فاسد و پیکار با تاریکی های قوای سه گانه
حیوانی، سبعی و شیطانی و تقویت و تکمیل قوه ملکی و فرشته خویی انسان و طی مراحل
سلوک و رسیدن به مقصد و مقصود خویش، ضرورت می یابد.
پیامبر
اکرم(e) به یاران خود هنگام بازگشت از جنگ فرمود: «رجعنا من الجهاد
الأصغر الی الجهاد الأکبر»؛ زیرا دشمن درونی مملکت وجودی انسان بزرگتر از دشمن
بیرونی است. چون مکر و فریبش نه تنها بیشتر است، بلکه پنهان است و دقیق و اغلب
لشکریان آن همان اعضا و قوایی است که به صورت مشترک میان او و عقل به کار برده می شوند.
همچنین
جنگ و ستیز با او موجب هلاکت و نابودی و مرگ کاملش نخواهد شد و از این رو هدایت
مستفاد از شرع و عقل یعنی استکمال نفس و اکتساب مرتبه عقل و تأدب به آداب شرعیه و
علوم حقیقیه، اهمیت ویژه ای می یابد و پیامبر اکرم(e) با
روایت «أعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک» بدان هشدار داده و بر اهمیت مبارزه با نفس
و لشکریانش رهایی از آن و هدایت و رسیدن به مقام لایق انسانی که همان حقیقت ملکوتی
او است که در وجودش به ودیعه نهاده شده تأکید می نماید؛ چون هدایت نور باطن است و
ضلالت کوری باطن.
معانی هدایت و ضلالت
ضلالت در
اصل به معنای هلاکت و نابودی و اصطلاحاً به معنای عدول و روی گردانی از راه توحید
و حق می باشد. و هدایت نقطه مقابل آن در لغت به معنای دلالت و ارشاد است.
صدرالمتألهین برای هدایت معانی زیر را بر می شمارد:
1 هدایت
در لغت به معنای ارشاد به لطف است و لذا در خیر بکار برده می شود، چنان که حق تعالی
می فرماید:«فاهدوهم الی صراط الجحیم» (صافات، 23) و احتمال دارد بر اساس تحکم و
تسخیر باشد. و هدیه که به معنای «ادی الوحش لمقدماتها» است، از آن می باشد و فعلش
«هدی».
2 هدایت
به معنای راهنمای رساننده به مطلوب است؛ اما این معنا با آیه «إنک لا تهدی من
أحببت» (قصص،55) نقض می شود.
3 معنایش
خود رساننده به مطلوب است، این معنا نیز با آیه «وأما ثمود فهدیناهم فاستحبّوا
العمی علی الهدی» (سجده،17) نقض می شود. و چون هر کدام از دو معنای اخیر، حمل
هدایت بر معنای مجازی آن است پس معنای حقیقی آن شق اول خواهد بود.
4 هدایت
گاهی با خودش متعدی می شود و گاه با «لام» که حکایت از رساندن راهیان به هدف دارد
و از آن به «ایصال به مطلوب» تعبیر می شود «ان هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم»
(اسرا، 9). یا با «إلی» که نشان از راه دست یابی به مقصد دارد و به آن «ارائه
طریق» گویند «و إنّک لتهدی الی صراط مستقیم» (شوری،52؛ صدرالدین شیرازی، 1366،ج
1، ص987). به عقیده صدرا بنابر آیه «اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدی» (بقره،
16) هر انسان مسافر تاجر پیشه ای است و سرمایه اش فطرت اولیه است که مفطور بر آن
گردیده، یعنی همان قوه و استعدادی که به واسطه آن توانایی رسیدن به درجات و مقامات
عالیه و منازل رستگاری و سعادت را دارد؛ قرآن کریم از این قوه فطری تعبیر به هدایت
نموده زیرا هدایت عبارت است از حضور و وجود سالک در طریقی که منتهی به مطلوب می شود
و ضلالت که نقطه مقابل آن است انحراف از آن راه می باشد (صدرالدین شیرازی، 1366،ج
1، ص445).
ملاصدرا
در بیان تفاوت هدایت با توفیق و رشد که به ظاهر کلمات مترادفی به نظر می رسند و
همه از نعمت های عنایت شده به انسان به شمار می رود، معتقد است توفیق، تألیف میان
اراده عبد و قضا و قدر الهی است، و در خیر و سعادت به کار برده می شود و نیاز به
آن واضح و آشکار است.
اما هدایت
تنها راه رسیدن به سعادت و نیکبختی عالم آخرت است. زیرا گاهی انگیزه های انسان
متمایل به چیزهایی است که به خیر و صلاح آخرت آدمی است ولی کسی که آنها را نمی شناسد
و واقف بدانها نیست، صرف اراده برایش سودی نخواهد داشت. اراده و قدرت و دیگر اسباب
و علل و عوامل تنها بعد از هدایت مفید خواهند بود و از این روست که خداوند سبحان
فرموده است «ربنّا الذی أعطی کلّ شی خلقه ثم هدی» (طه، 50) و نیز «لو لا فضل الله
علیکم و رحمته ما زکی منکم من أحد ابداً ولکنّ الله یزکی من یشاء» (نور، 21) و رشد
که امر ی است باطنی به معنای عنایت الهیه یاری دهنده انسان است هنگام توجه و روی
آوردن او به سوی مقصد و مقصود خویش. پس رشد انسان را در آنچه به صلاحش می باشد
تقویت می کند و از زیان و فساد دورش می سازد؛ چنان که حق تعالی می فرماید: «و لقد
آتینا ابراهیم رشده من قبل وکنا به عالمین» (طه، 51) رشد، هدایت فرستنده به سوی
سعادت و محرک عبد است، و با این اعتبار کاملتر از هدایت صرف سوق دهنده به وجوه
الاعمال خواهد بود. چه بسیارند انسانهای هدایت یافته غیر رشید. و این نعمت بسیار
بزرگی است (صدرالدین شیرازی، 1366، ج 1،ص130-131).
علت نیاز انسان به هدایت و هدایتگر
مقصود از
اصل آفرینش و بخشش و رحمت باری تعالی، بلکه مقصود برتر و اصل و نتیجه خالص از
آفرینش زمین و آسمان، و حرکت کشتی هیولی در طوفان این جهان این است که هر ناقصی به
کمال خود، و ماده به صورت خود، و صورت به معنا و باطن خود، و نفس به درجه عقل و
مقام روح برسد. چون آنجا، راحتی خالص و آرامش تمام و نیکبختی بی پایان و خیر برتر
و نور کامل است (همو، 1360، ص91).
از سوی
دیگر انسان که از عالم ارفع نوری، یعنی عالم علم الهی و قضای ربانی به ترتیب عوالم
نزولی را یکی پس از دیگری پیموده و به عالم دنیا هبوط کرده است، از طهارت و تقدسات
روحانی نوری جدا گشته و به عالم تاریکی ها و آلودگی های بدنی و کثافت های طبیعت
آمیخته شده و به جایگاه ظلمانی و فضای پست جسمانی و جهنم نفسانی فرود آمده و دچار
غل و زنجیرهای زندان تعلقات و وابستگی ها و دستاویز شیطان و غول های اوهام و
خیالات گردیده و به آتش شهوات سوخته و آلوده زهر نیش مارها و عقرب های دنیا شده
است، منزل و موطن اصلی خویش را فراموش کرده «نسی و لم نجد له عز ما» (طه، 115)،
«نسوا الذّکر» (فرقان، 18) و «نسوا الله فنسیهم» (توبه، 67)؛ و چون غرق در دنیا و
نعمت ها و لذت ها و آمال و آرزوهایش گردیده، به زندگانی دنیا راضی و بدان اطمینان
یافته و از عالم آخرت ناامید شده، خود را جاودان در زمین یافته و سرگرم پیروی از
هواهای نفس گردیده، ذکر خدا و جهان آخرت را کنار گذاشته و به تدریج به دست
فراموشی سپرده است، چنان که خداوند متعال می فرماید: «انّ الذین لایرجون لقائنا و
رضوا بالحیوه الدنیا و أطما نوابها و الذین هم عن آیاتنا غافلون» (یونس، 7) و
«یئسوا من الاخره کما یئس الکفار من أصحاب القبور» (ممتحنه، 13) پس برای انسانی که
اشرف انواع حیوان است وجود یادآوری کننده ای ضرورت می یابد تا عهد و پیمان انسان
را به یادش آورد و ذکر خداوند حکیم را از نو از سر بگیرد و به کارهای پایدار و
ماندگار تشویقش سازد و او را به سمت جهان آخرت براند. لذا رحمت الهی برای رهایی و
هدایت و رهبری انسان تابیدن گرفت و پیامبران و کتاب هایی را فرستاد که «فامّا
یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون و الذین کفروا و
کذّبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» (بقره، 38-39). و پیامبران و
رسولان الهی از عالم ملکوت و باطن آسمان با وحی و خبرها و کتاب و دعوت آمدند تا شر
و بدی را زایل، و ظلمت و ظلمت خواهان را ریشه کن سازند و موجودات را به آن مبدایی
که از آنجا صادر شده اند، بازگردانند و به آن ملحق سازند.
به عقیده
صدرا چون آنچه به فطرت ثانوی انسان مربوط می شود و کمال ثانی وی به شمار می رود
ناشی از علل اتفاقیه ای چون استعداد ماده یا همراهی حالت غریب و یا معاونت امر
مباینی است؛ انزال و ارسال، ترغیب و ترهیب، هدایت و ارشاد و وعد و وعید همه از
امور غریب عارض بر افراد انسان است و ناشی از علل ذاتیه انسان نیست تا مقتضی ذات و
وجودش باشد، بلکه تفضلات و احسانی است که خداوند به بنده اش عنایت می فرماید
(صدرالدین شیرازی، 1366، ج 1،ص163-165؛ همو، 1360،ص91).
انواع هدایت
صدرا
مانند دیگران اولاً - هدایتی عام و فراگیر را برای تمام موجودات عالم ترسیم می نماید
که هر چه را خداوند آفریده به سوی آنچه خیر و صلاح او در آن است، راهبری فرموده
است «ربنا الذی أعطی کل شی خلقه ثم هدی» (طه، 50) این هدایت برای هر چیز و هر
موجودی مناسب خلقت اوست مثلاً هدایت جمادات به تسخیر، و حیوانات به تسخیر و الهام
صورت می پذیرد و به واسطه این هدایت الهامی و فطری، خواهان مصالح و منافع ملایم با
ذات خود است و از آنچه به زیان و ضرر اوست فرار می کند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج
5،ص345). انسان علاوه بر بهره مندیش از هدایت تسخیری فطری موجود در جمادات و
حیوانات واجد هدایت فطری و تکوینی خاص به خود است و آن حرکتی است فکری از معلوم به
مجهول و بالعکس (همو،1360،ص155).
پس می توان
هدایت تکوینی خاص انسان را که صدرا ترسیم می نماید نتیجه دو گونه نعمت و همراهی
خداوند سبحان با موجودات دانست: یکی معیّت قیومیّه مطلق که همه کس و همه چیز را
زیر پوشش خود دارد «ما من دابه إلاّ هو آخذ بناصیتها انّ ربی علی صراط مستقیم»
(هود، 56) و «ما من دابه إلا علی الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها کل فی کتاب
مبین» (هود، 6 ) و این حرکت ذاتی و فطری موجودات مبتنی بر همان حرکت جوهری ذات
آنان می باشد که تخلف ناپذیر است (صدرالدین شیرازی، 1366،ج 1، ص111)؛ و محصول آن
همان هدایت عام و فراگیر است که همه موجودات عالم را در برمی گیرد.
دیگری
معیت خاص که همان هدایت خاص تکوینی مورد درخواست انسان در سوره فاتحه و معیت و
همراهی ویژه ای است که خدای سبحان با محسنان و صالحان دارد. انسان به دلیل
برخورداری از دو مبدأ حرکت ذاتی و ارادی دارای دو حرکت اضطراری و اختیاری است، لذا
از میان تمام مخلوقات عالم انتخاب شده تا خداوند او را با دو هدایت تکوینی و وضعی
هدایت نماید. به خاطر او میان دو دعوت عامه و خاصه جمع کرده، و برای او دو شریعت
وضع نموده، و با دو سیاست مطبوع و مجعول بر او حکم رانده و اطاعت از حکم تکوینی و
تدوینی را بر او واجب ساخته است (همو). صدرا در تفسیر سوره حمد در بیان انواع
هدایت برای انسان، معتقد است اگر انواع هدایت الهی غیر قابل شمارش می باشد اما
دارای اجناس مترتب زیر است:
1 افاضه
قوایی مانند قوه عقلیه، حواس باطنی و مشاعر ظاهری که فرد به واسطه آن می تواند به
نیکی ها روی آورد، چنان که حق تعالی می فرماید: «الذی أعطی کل شی خلقه ثم هدی»
(طه،50).
2
برقراری نشانه های ممیز میان حق و باطل در اعتقادات و صلاح و فساد در اعمال «و
هدیناه النجدین» (بلد،10) و «فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی» (سجده،17 ).
3 هدایت
به واسطه ارسال رسل و فرو فرستادن کتب الهی، چنان که از آیات «وجعلناهم ائمه یهدون
بأمرنا» (انبیا، 73) و «انّ هذا القرآن یهدی للتی هم أقوم» (اسرا، 9) بر می آید.
4 امور
پنهانی و ناپیدا را بر قلب هایشان آشکار می سازد و اشیاء را بدان گونه که هستند به
واسطه وحی، الهام یا خواب های صادقه به آنها نشان می دهد. این قسم اختصاص به
انبیاء و اولیاء الهی دارد و آیات شریفه «اولئک الذین هدی الله فبهدیهم اقتده»
(انعام، 90) و «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»
(عنکبوت، 69 ) دلالت بر این معنا دارد (صدرالدین شیرازی، 1366، ج 1، ص100).
با جمع بندی
انواع چهارگانه مذکور در تعریف هدایت تکوینی و تشریعی گفته می شود: هدایت تشریعی
عبارت است از ارائه قانون سعادت بخش، تعلیم معارف، تبلیغ احکام دین و امر به
فضایل، و نهی از رذایل از طریق وحی و رسالت که از آن به «ارائه طریق» یاد می شود.
هدایت
تکوینی آن است که پروردگار، نیروهای علمی انسان را از بینش خاص و نیروهای عملی او
را از کشش و کوشش مخصوص برخوردار کند تا فهم یا مشاهده معارف الهی و پیمودن راه و
نیل به هدف نهایی حاصل شود. به تعبیر دیگر دستگیری قدم به قدم از عبد و رساندن او
به مقصد، از این رو چنین هدایتی به «ایصال به مطلوب» موسوم است.
شاید
بنابر نظر صدرا هدایتی که در آیه «إهدنا الصراط المستقیم» (فاتحه، 6) از خدای
سبحان مسألت می شود هدایت تکوینی باشد، زیرا وی می گوید: مطلوب در این جا یا
درخواست افزونتر هدایت بخشیده شده به اوست، یا ثبات آن و یا حصول مراتب مترتب بر
آن است. چون انسان در اینجا هدایت نورانی را می طلبد که در پرتو آن هم راه را به
خوبی ببیند و هم پرتگاه های اطراف آن را بشناسد و لذا به عقیده صدرا هرگاه عارف
واصلی «إهدنا» بگوید معنایش این است که «ما را در راه سیر در خودت ارشاد کن تا
تاریکی های احوالمان را محو و نابود و پرده های بدن هایمان را برکنار سازی تا با
نور قدست روشن شویم و تو را با نور خودت ببینیم» ( صدرالدین شیرازی، 1366، ج 1،
ص101). همچنین چنانچه از گفتار صدرا بر می آید هدف نهایی و اصلی رسالت رسولان خارج
کردن انسانها از تاریکی ها و نورانی کردن آنهاست. نوری که رسیدن به آن، هدف نهایی
رسالت است در آغاز، نور هدایت تشریعی است و سپس نور هدایت تکوینی؛ چون وی با
استناد به آیه شریفه «وأنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید،
25) بر این عقیده است که خداوند پیامبران را در مقام آموزگاران به وسیله کتاب و
حکمت و واضعان قوانین شریعت و دین و بر پا دارندگان عدل و انصاف برانگیخت تا
مردمان را از پستی اجسام ظلمانی بیرون آورده، به بلندی و اوج جهان نورانی برسانند،
تا در صف فرشتگان مقرب جایگزین شده و از همسایگی مقام قدس و پاکی با پیامبران و
صدیقان برخوردار گردند (صدرالدین شیرازی، 1366، ج 1، ص113). و این میسر نیست مگر
به کمک دو نیروی علمی و عملی، دانش و بینش هدایت یافته به نور خدا کسی است که نه
تنها حق را «بداند»، بلکه آن را «ببیند». بعبارت دیگر دانش منتهی به بینش و علم به
بار نشسته، یعنی مکاشفه احوال آخرت و مشاهده ارواح حقایق محض و صور مجرد از پوشش
تلبیس و پوسته های اشکال (همو،ج 1، ص305) هدایت است. و این هدایت تکوینی و نور
بصیرت درونی است که به عبد سالک مصونیت می بخشد (جوادی آملی، 1378، ج 1، ص460).
مراتب هدایت
از نظر
صدرا هدایت دارای مراتب سه گانه زیر است: 1 شناخت راه خیر و شری که حق تعالی با
آیه شریفه «هدیناه النجدین» (بلد، 10) به آن اشاره نموده است. خداوند این نعمت را
به همه بندگان خود عطا نموده است. گروهی با بهره گیری از عقل راه خیر و شر و نیک و
بد را تشخیص می دهند و گروهی به کمک کتب الهی و پیامبران بدان علم پیدا می کنند؛ و
از این روست که خداوند می فرماید: «و أما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی»
(سجده، 17). چون اسباب و عوامل هدایت هم کتاب و پیامبر است و هم بینش های عقلی و
در مجموع این نعمت الهی به همه مخلوقات حق تعالی بخشیده شده، به واسطه همین هدایت
عامه است که همگی به تکلیف واحدی مکلف و در بهره مندی از اسباب و پیمودن راه
نجات مساوی می باشند.
2 همان
عنایتی که خداوند به بنده اش می نماید و دست او را می گیرد، از حالتی به حالت دیگر
می کشاند و در واقع نتیجه مبارزه و مجاهده اوست، چنان که می فرماید «و الذین
جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت، 69) و مراد از هدایت در آیه «و الذین إهتدوا
زادهم هدی» (محمد،17) همین مرتبه از هدایت است.
3 همان
نور تابیده عالم ولایت است که پس از به کمال رسیدن و اتمام مجاهده سالک طریقش بر
بنده اش می تاباند و او را به مرتبه ای از هدایت می رساند که توسط عقلی که آدمی را
به تکلیف می رساند و امکان تعلم و یادگیری علوم را بدو می دهد، هرگز حاصل نمی شود،
چنان که خطاب به پیامبر اکرم (e): وعلّمک ما لم تکن تعلم؛ «یعنی خداوند معارفی را به تو آموخت که
از راه های متعارف توان فراگیری آن را نداشتی» (نساء، 113) این همان هدایت مطلق
است و غیر آن اگر چه از جهتی منسوب به حق تعالی هستند ولی همه حجابند و مقدمات.
همان هدایتی که خداوند با اضافه نمودن و تخصیص آن به خودش بدان شرافت بخشیده و
فرموده «قل انّ هدی الله هو الهدی» ( بقره ، 120) و همان چیزی که در آیه «أو من
کان میتّا فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس» (انعام، 122) و نیز «أفمن
شرح الله صدره للإسلام فهو علی نور من ربّه» (زمر،22) حیات نامیده شده است.
صدرا علت
انحصار مراتب هدایت در این سه مرتبه را اعمال، احوال و معارف آدمی دانسته و معتقد
است هر کدام از مقالات ایمان و منازل سالکین بر امور سه گانه اعمال، احوال و انوار
یعنی معارف استوار است و هر یک هدایت خاص خود را دارد.
راه وصول به مراتب هدایت
راه رسیدن
به مراتب هدایت یا راه تقلید و اطاعت محض از امام معصوم و گردن نهادن به حکم اوست
همانند تسلیم نابینا به دست عصا کش او و یا زمین گیر و فلج نسبت به جا به جا
کننده او. تقلید محض اگر چه برای کوردلان و زمین گیران معنوی سودمند است اما پایان
آن رسیدن تبعی به مقاصد بزرگ، ولی چنین سعادتی بالعرض است نه بالذات و با توسل و
تمسک به روح آنان زنده و باقی است همانند حیات ناخن و مو که وابسته به حیات بدن
حیوان است.
راه تصفیه
و ریاضت گرچه راهی بسیار شریف و عزیز و گرانقدر است اما بسیار سخت و دشوار بوده و
جز افراد کامل دیگران از پیمودن آن راه عاجزند؛ زیرا در آن خطرات غیر قابل شمارشی
وجود دارد.
راه میانه
همان راه عرفا است زیرا هم برخوردار از نوعی تصفیه و ریاضت قوه نظری است و هم به
واسطه استعمال قوه عملی بهره مند از گونه ای تقلید از پیامبر و امام معصوم(u) است
(صدرالدین شیرازی، 1363، ص317).
هادیان و راهنمایان انسان
به عقیده
صدرالمتألهین هدایت منسوب به خداوند سبحان است و ضلالت به خود انسان. پس آغاز
هدایت از حق تعالی است و اوست که انسان را از مرتبه کفر به ایمان و از جهل به
معرفت و حکمت خارج می سازد. زیرا حصول هدایت در روح و عقل اثری حادث است و نیازمند
فاعل و قابل است. فاعل آن بنابر آیه «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه
اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالألباب» (زمر،18) فاعل چنین هدایتی خداوند
متعال و قابل آن روح و عقل انسانی است و لذا اگر انسان عاقل و دارای فهم کامل
نباشد، حصول این معارف در قلبش محال است و ممتنع.
صدرا در
انتساب فاعلیت هدایت انسان به خداوند سبحان چنین استدلال می نماید که جوهر نفس
انسانی به همراهی نور عقل قابلیت اعتقادات حق و باطل را دارد. هر چیزی که قابلیت
ضدین را داشته باشد، نسبت به آنها علی السویه است و محال است فی نفسه مقتضی یا
مرجح یکی از طرفین باشد؛ پس فاعل خداوند سبحان است و قابل جوهر نفس انسانی که به
کمال عقلی خویش رسیده باشد (صدرالدین شیرازی، 1370، ص253) ذات نفس یا عقل نمی تواند
مرجح و علت اراده انسان در انتخاب هدایت یا ضلالت باشد زیرا ذات نفس قابلیت اراده
هر یک از طرفین را دارد. و در اثبات این مسأله که مرجح باید خداوند سبحان باشد
برهان عقلی زیر را بیان می دارد:
«انسان در
ابتدای فطرت و تولد خویش خالی از هرگونه علم و آگاهی است و سپس بتدریج مؤمن به
حقایق ربانی و عالم به معالم الهی می شود. بدون تردید هر تحول و خروج از قوه به
فعل نیازمند به مخرج و بیرون آورنده است که این مخرج به شرحی که در زیر می آید از
دو حالت خارج نیست:
1 ذاتاً
کامل و عالم بالفعل است و چنین موجودی یا واجب است «فهو المطلوب» و یا ممکن است.
صورت دوّم، علت و سبب وی یا به حسب ذاتش ممکن می باشد، این شق محال است، زیرا
ممکن الوجود به حسب ذات امکانی خویش عدم محض و قوه محض است و نمی تواند علت وجودی
یا فعلیتی باشد و یا ممکن از ناحیه نور علم و کمالی است که خداوند بدو افاضه نموده است
.
2 عالم
کاملی است که به این مرتبه از علم و کمال رسیده است. در این حالت نیز چون ذاتاً
کامل نبوده و آن را بدست آورده است، نیازمند به مخرج از قوه به فعل و از نقص به
کمال خواهد بود. نقل کلام در آن مخرج کرده و هکذا یا باید منتهی به دور و تسلسل
شود یا به واجب تعالی؛ با بطلان دو شق اول و دوم، شق سوم ثابت خواهد شد.
پس خداست
که با افاضه نور ایمان بر نفوس ساده انسانی به حسب فطرت اصلی آنها، انسان را از
تعلقات دنیا به نور معنوی ربانی هدایت می نماید (صدرالدین شیرازی، 1366، ج 4،
ص214). صدرا اگر چه هادیان و راهنمایان انسان را پس از حق تعالی، پیامبران، کتب
آسمانی، اولیا و علمای ربانی و پدر و مادر می داند، اما همه آنها را معد و معلم می نامد
وی معتقد است هدایت که همان نور حکمت باشد از آن خدای جل جلاله است که بر قلوب
بندگانش افاضه می کند (همو، 1368، ج 9، ص284؛ همو، 1377، ص171؛ همو، 1360، ص140؛
همو، 1366، ج1، ص174) چنان که می فرماید: «لیس علیک هدا هم و لکن الله یهدی من
یشاء» (بقره،272). زیرا حکمت نوری از انوار الهی است و اساساَ از افعال بندگان به
شمار نمی رود؛ اگر چه حصول و فیضان آن از طرف حق تعالی متوقف بر تصفیه و تطهیر
قلب به واسطه ریاضات و ازاله اوهام باطل و از بین بردن عقاید فاسد و تأمل و تفکر
در امور حقیقی است، اما همه اینها زمینه ساز و برای تابش انوار الهی معد هستند و
لذا خودسازی و تقوا زمینه های هدایت الهی بشمار می روند (صدرالدین شیرازی، 1366،ج
1، ص243).
طرح چند اشکال
صدرا در
پاسخ به این سؤال که اگر همه انسان ها مفطور بر فطرت الهی و عشق به الله سبحانه و
تعالی هستند و طالب شوق دیدار اویند، دلیل تفاوت آنها در هدایت و ضلالت، طاعت و
معصیت چیست؟ می گوید: تفاوت آنها در صفا و کدورت، قوت و ضعف و شرافت و خست است.
این تفاوت ها نیز ناشی از علل و عوامل بدنی و احوال دنیوی حاصل از استعدادهای مادی
و عوارض اتفاقیه پیوسته متسلسل منتهی به امور علوی و قضای سابق ازلی است؛ پس ارواح
انسانی به حسب اصل فطرت اولیه شان متفاوت و در صفا و کدورت و ضعف و قوت مختلف اند
و به واسطه مقام و درجه قرب و بعدشان از حق تعالی مترتب بر یکدیگرند. ماده پست این
ارواح انسانی نیز چون در لطافت و کثافت و مزاح متباین با یکدیگر و در نزدیکی و
دوری شان به اعتدال حقیقی متفاوتند، در نتیجه قابلیت آنها در تعلق روح به آن ماده
متفاوت خواهد بود.
از سوی
دیگر در قضای سابق الهی چنین مقدر شده است که هر روحی با ماده، و هر معنایی با صورت
متناسب خود ترکیب و همراه شود، پس لطیف ترین مواد و صور از آن شریف ترین ارواح و
انوار نفسانی خواهد بود. پیش از این بیان گردید که تفاوت نفوس بشری بدلیل تفاوت
اصول و معادن عقلی و مفاتیح ابواب الهی آنها و همچنین به علت اختلاف در ادراکات و
اراده و شوق آنهاست که در هدایت و ضلالت، طاعت و عصیان، توفیق و خذلان، سعادت و
شقاوت، سرانجام نیک و بد، کیفر و پاداش و بهشت و دوزخ تفاوت با یکدیگر پیدا می کنند.
وی در
پاسخ این پرسش که اگر همه چیز به قضا و قدر الهی ختم می شود و بعبارت دیگر منوط به
هدایت تکوینی حق تعالی است، پس تکلیف به طاعت و دعوت به آیات، و امر و نهی و
تشویق و تهدید یعنی هدایت تشریعی چه معنا و جایگاهی پیدا می کند و سعی و تلاش
و طاعت و عبادت چه تاثیری خواهد داشت؟ چنین می گوید: همه این ها اموری هستند که به
قضا و قدر الهی روی می دهند و اسباب مقدری که خدای تعالی آنها را مهیج شوق و
اراده، محرک و برانگیزنده به خیر و بدست آوردن درجات و مقامات، و وادار کننده به
اعمال نیکو قرار داده است، همه و همه موروث خوی های پسندیده و اخلاق نیکو ملکات
فاضله نفوس زکیه و دل های نورانی و مقرب به خداوند سبحان است و به سود دنیا و آخرت
آدمی است؛ زیرا سبب نیکویی و زیبایی حالش در دنیا و حصول سعادت در آخرت است. و یا
از اسباب مقدری است که خداوند آنها را باز دارنده از شر و زشتی، و گناه و رذایلی
که موجب آلودگی نفس و تاریکی دل ها و زیان های عاجل و شقاوت در جهان دیگر می شوند
قرار داده است. همچنان تلاش و کوشش، تدبیر و توجه برای جستجو و بدست آوردن
خواستمان و رساندن به مقصود و مقصدمان، مهیا و فراهم است. تا ما را از قوه به فعل
خارج نماید و به کمال برساند، چنان که پیامبر اکرم(e) در
پاسخ به سؤال «هل یغنی الدواء و الرقیه من قدر الله» فرمود: «الدواء و الرقیه
ایضاً من قدر الله»( ترمذی ،بی تا، ج 4، ص 453؛ القزوینی، ج 2، ح1137) و هنگامی
که حضرت فرمودند: «جفّ القلم بما هو کائن» از ایشان پرسیدند: ففیم العمل؟ «حضرت
در پاسخ فرمود: «اعملوا فکل میسّر لما خلق له» (القزوینی، بی تا، باب 10) همچنان
وقتی از آن حضرت پرسیدند: «انحن فی أمر فرغ منه أو فی أمر مستأنف» در جواب
فرمودند: «فی أمر مفروغ منه و فی أمر مستأنف»[2].
صدرا به
پرسش و پاسخ دیگری نیز می پردازد که چرا انسان ها در اصل فطرت و غرایز با
یکدیگرمتفاوتند و در شرافت و خست مساوی نیستند؟ علت تفاوت جواهر در صفا و کدورت
چیست؟ چه دلیلی بر تفاوت بهره مندی انسانها از رحمت الهی و خزانه غیب او، وجود
دارد؟ ما که بندگان او و نیازمند فیض و روزیش هستیم، آیا مورد جور او قرار نگرفته ایم؟
و حال آنکه می فرماید: «و ما أنا بظلام للعبید» (ق،21).
وی در
پاسخ می گوید: ای برادر اهل طریقت، همانگونه که شاعر گفته است:
هون علی
بصری ما شقّ منظره فإنّما یقظات العین کالحلم
شرافت
شریف و پستی خسیس به جعل جاعل و تاثیر موثر نیست. تفاوت خلق در کمال و نقص و سعادت
و شقاوت یا ناشی از ذات و جوهریه آنان است، و یا از امور عارضی حاصل از اعمال و
افعال اکتسابی آنهاست.
قسم اول
که به واسطه عنایت الهی مقتضی نظام احسن وجود و ترتیب موجودات در شرف و کمال، و
نقص و تمام است مورد سؤال و اشکال نیست. پس پرسش مذکور دائر مدار عوارض لا حقه
است که از لوازم و توابع تصادم و برخورد اسباب و علل و هر شر و آفتی است. و چون
امری است که از خارج بار بر موجود می شود، دائمی نخواهد بود و با نابودی و زوال
علتش از بین خواهد رفت و موجود به طبیعت و فطرت اولیه اش باز می گردد؛ مگر اینکه
طبیعت و فطرت اولیه اش منقلب به فطرت ثانویه شود و جایگزین طبیعت اصلی او گردد.
البته باز همچون عارضی است زوال پذیر است. بنابراین همه حالات خیر و سلامت، و آفت
و شر از نوادر اتفاقیه هستند و ذاتی هیچ فردی از افراد انسان نمی باشند (صدرالدین
شیرازی، 1366، ج 1، ص117-122).
اسباب و عوامل هدایت
به عقیده
صدرالمتألهین خداوند به مقتضای عنایت ازلیٍه اش با اعطاء دین و شریعت علمی و عملی
و ارسال رسولان و هادیان بر بندگان لطفی دیگر نمود و آنان را به راه خیر و نیکی
رهنمون ساخت و از شر و بدی دور گردانید و صحیفه ها و کتاب جامع الهی نازل گردانید
تا با بهره مندی از اسرار علوم پیشینیان و آیندگان و بهره برداری از قطرات دریای معارف
آنان راه رشد و کمال را به پیمایند و لذا فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما أنزل
الیک» (مائده، 67) یعنی آنچه را بر قلب تو إفاضه نموده ایم بر قلب بندگان ما
بیفشان و آنچه را به تو آموختیم بیاموزشان؛ و بنابر آیه «إلا من أتی الله بقلب
سلیم» (شعرا، 89) تنها نفوس سلیم مبرای از کفر و اعراض، از این افاضه و هدایت بهره مند
می شوند؛ زیرا هر چیزی کمالی دارد که به خاطر آن آفریده شده است و کمال انسان
ادراک مقامات الهی و رسیدن به معارف کلیه عقلی تجرد از محسوسات مادی و زهد نسبت به
امور پست دنیایی و رهایی از همه دواعی نفسانی و قیود شهوانی و غضبی است و اینها
مقام جز به واسطه با هدایت و تعلیم، تهذیب و مقاومت و مداومت در این راه حاصل نمی
شود. لذا خداوند رسولی آموزنده گسیل داشت و کتابی جامع که در آن جمیع علوم الهی و
اسرار ربانی و شروح سنن و آداب عملی و احکام سیاسی موجود است. (صدرالدین شیرازی،
1366، ج 1، ص7؛ همو، 1363الف، ص8 ).
منابع و مآخذ:
القرآن
الکریم
البزار،
ابوبکر احمد بن عمر بن عبد الخالق، مسند البزار، بیروت، مؤسسه علوم القرآن و مکتبه
علوم الحکم، چاپ اول، 1409ه
الترمذی،
محمد بن عیسی ابو العیسی، سنن الترمذی، بیروت، دار الاحیا التراث العربی، بی تا
جوادی
آملی، عبدالله، تسنیم قرآن الکریم، بی نا، مرکز نشر اسرا، 1378
الشیبانی،
احمد بن الحنبل ابو عبدالله، مسند احمد، مصر، مؤسسه قرطبه، بی تا
صدرالدین
شیرازی، محمد، اسرارالآیات، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1360
همو،
تفسیر سوره جمعه، ترجمه و تعلیق: محمد خواجوی، انتشارات مولی، بی تا
همو،
مجموعه تفاسیر قرآن الکریم، قم، انتشارات بیدار، چاپ دوم، 1366
همو،
الحکمه المتعالیه فی اسفار الاربعه، قم، مکتبه المصطفوی، چاپ دوم، 1368
همو، شرح
اصول کافی، مؤسسه مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1370
همو،
مظاهرالالهیه، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه قم، 1377
همو،
مفاتیح الغیب، مؤسسه مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1363
القزوینی،
محمد بن یزد ابو عبدالله، سنن ابن ماجه، بیروت، انتشارات دارالفکر،بی تا
_____________________________
1 کار ارزیابی
مقاله در تاریخ 12/2/83 آغاز و در تاریخ 3/3/83 به اتمام رسید.
2 «انعمل
فی أمر قد فرغ منه أم أمر مؤتنف؟ قال: لا بل فی أمر قد فرغ منه قلت ففیم العمل؟
قال: اعملوا فکل میسّر لما خلق له» (البزار،1409ه ، ج 1، ص 83 ).