ماهان شبکه ایرانیان

هدایتگری در هنر دینی

چون خداوند دست به کار آفرینش زد همه چیز را همچون خود زیبا، چون خداوند کامل و جمیل آفرید تا جلوه ای از زیبائی، جمال و کمال او باشد.

چون خداوند دست به کار آفرینش زد همه چیز را همچون خود زیبا، چون خداوند کامل و جمیل آفرید تا جلوه ای از زیبائی، جمال و کمال او باشد.

او در آفرینش، آن چنان زیبائی، هماهنگی، تناسب و کمال به خرج داد که در نهایت، این آفرینش خود را سزاوار بالاترین ستایش هستی، دانست و فرمود: فتبارک اللّه احسن الخالقین(1) آفرین بر خدا زیباترین پدید آورندگان، و سپس با صراحت اعلام کرد:

دیدگان به پهنه گسترده هستی بنگرند و در آن به جستجو بپردازند. هرگز کژی، کاستی و ناهماهنگی نخواهند دید و باز دیگر بار بنگرند و پی جوئی کنند، در پایان این همه پی جوئی خسته و وامانده برخواهند گشت(2) و شگفت زده و حیرت زده از اینهمه زیبائی و جمال و کمال اعتراف خواهند کرد که: «فتبارک اللّه احسن الخالقین».(3)

در این میان از اقیانوس بی انتهای جمال و کمال خویش جرعه ای به کام آدم ریخت و در او ودیعه ای نهاد تا او نیز زیباشناس و زیبا آفرین باشد و بدین گونه هنر آفریده شد. به دیگر سخن؛ خداوند چون همه موجودات را آفرید به هر کدام سلاحی شایسته داد تا از هستی خود به دفاع برخیزند و از نابودی و تباهی خود جلوگیری کنند و چون نوبت به انسان رسید و سخن از دفاع انسان از ثروت انبوه خود که شامل تمامی استعدادها و کرامت ویژه الهی، فرهنگ و فکر و اندیشه او است به میان آمد خداوند برای دفاع انسان سلاح هنر را در اختیار او گذاشت تا با این سلاح از فکر، کرامت، فرهنگ خویش، به دفاع بپردازد و در غوغای گذر روزگار از بین نرود و در لابلای چرخ زمان فراموش نشود.

هنر به انسان قدرت گذار از سه مرز را عنایت کرد:

1 مرز زمان

2 مرز مکان

3 مرز ظاهر

هنر فراتر از زمان

امروز اندک نیستند اقوام و ملتهایی که به طور کلی از صحنه روزگار محو شده اند و غبار گذر زمان آنان را چنان در خود فرو برده است که به طور کامل فراموش شده اند ولی آنچه که بر قدرت گذر زمان و غبار گذشت شب و روز فائق آمده است و در تمامی طول روزگاران باقی است تنها جلوه های هنری آنان است.

براستی از قوم عرب جاهلی چه چیز، به جز معلقات سبع و شعرهای پراکنده ای که تنها نمود هنری آن جامعه است، در تاریخ می توان جست؟

آیا حمورابی، کورش و خسرو پرویزها جز در پرتو برخی آثار باقی مانده هنری دوران خویش زنده شده و به یاد می آیند؟

دیریست که شیرین و فرهاد و خسرو و همه قوم و قبیله و ثروت و قدرتشان نابود شده است و از آنان تنها نقشی بر دیوار که آمیخته با هنر و برآمده از هنرمندی است به یادگار مانده است.

هنر در گذر از تنگنای مکان

از سوئی دیگر اعمال انسان ها هر کدام رنگ جغرافیائی خاصی خورده است و محدود به مکانی خاص می شود به طوری که برای سایر اماکن و مناطق، ناشناخته و غیر مأنوس است.

ولی هنر آشنا با همه مرزها و مناطق است و مرز نمی شناسد و در همه جا قدر می بیند و بر صدر می نشیند.

نمونه این سخن، ترجمه سخنان حافظ شیرین سخن و امثال او به چندین زبان زنده دنیاست.

هنر مسلط بر دل و ذهن

توان سومین هنر آن است که تنها گوش را نمی نوازد بلکه هوش را برمی انگیزد و عواطف، احساسات، عقل و وجدان را تحت سیطره خود قرار می دهد.

گاه مصرع شعری در درون انسان آنچنان طوفانی برمی انگیزد که هزاران صفحه استدلال و برهان از ایجاد آن ناتوانند. و گاهی نثری بلیغ و جان دار و وعظی هنرمندانه آنگونه انسانی را متحول می کند که تحت تاثیر این هنر، برای تمام عمر روشی مغایر با گذشته خویش در پیش می گیرد.

هدایت و هنر

این سه توان هنر (گذر از زمان، مکان و ظاهر) باید که در خدمت تعهد، ایمان و ارزشهای اسلامی قرار گیرد و به عبارت دیگر معارف الهی را باید بر مرکب هنر نشاند تا در تمامی مرزها و همه زمانها و عمق جانها نفوذ کند و سیطره و سلطه خویش بگستراند.

هدایت گرایی قرآن و هنر

در راستای به خدمت گرفتن هنر برای هدایت گری است که می بینیم خدای هنر آفرین نیز در هدایت جوئی بندگان خویش از سلاح فصاحت، بلاغت و تناسب به گونه ای استفاده می کند که با نهایت سرافرازی تحدی می کند و اعلام می دارد که کسی را توان آوردن سخن هنرمندانه هم سنگ قرآن نیست.

و این قدرت و توان هنری قرآن است که چون ولید بن مغیره مرد شماره یک عرب جاهلی به مسجد الحرام می آید و چند آیه ابتدای سوره غافر را می شنود آنگونه متحول می شود که از میان مردم می گریزد و به گوشه خانه خویش پناه می برد و چون جماعت قریشیان به او اعتراض می کنند پاسخ می دهد:

«فما اقول فیه فواللّه ما منکم رجل اعلم فی الاشعار منّی و لا اعلم برجزه منی و لا بقصیده و لا باشعار الجن و اللّه ما یشبه الذی یقول شیئا من هذا و اللّه ان لقوله لحلاوة و انه لیحطّم ما تحته و انه لیعلو و لا یعلی

«من درباره سخنان محمد صلی الله علیه و آله وسلم چه بگویم! بخدا سوگند هیچکدام از شما آگاهتر از من نسبت به شعر عربی نیستید هیچکس چون من از رجزها و قصیده ها و اشعار جن شناخت و بصیرت ندارد ولی آنچه را من از محمد شنیدم به هیچکدام شباهت ندارد سخن او را شیرینی ویژه ای است، کلام او تمامی سخنان دیگر را فرو می کوبد و خود برتری می یابد و هیچ سخنی بر او فزونی و برتری ندارد.»(4)

و بنا به روایتی دیگر گفت: سخنان او را شیرینی خاص و طراوت ویژه ای است شاخه هایش پربار و ریشه هایش محکم و استوار است...

تسلیم در برابر هنر قرآن

و چون گروهی بنای معارضه با قرآن می گذارند و هر یک عهده دار نگاشتن قسمتی از کتابی همانند قرآن می شوند یکسال برای این کارمهلت ومدت تعیین می کنند و پس از یکسال تلاش و صرف فکر و اندیشه و دقت در آیات و مضامین این کتاب آسمانی در کنار کعبه گرد هم می آیند تا محصول یکساله خود را عرضه کنند اولین نفر آغاز سخن می کند و می گوید من در بررسیهای خود چون به این آیه رسیدم «قیل یا ارض ابلعی مائک»(5) هر چه در آن اندیشه سوختم و به تفکر نشستم و به عظمت و ظرافت هنری و بلاغت و فصاحت آن اندیشیدم بیشتر باورم آمد که نگاشتن همانند آن غیر ممکن است.

دیگری پاسخ داد من به هنگام مطالعه آیه «فلما استیئسوا خلصوا منه نجیّا.»(6)

به همین نظریه رسیدم و دست از کار بداشتم.

در این هنگام امام صادق علیه السلام از کنار آنها گذشت و نگاهی به آنها کرد و این آیه را برخواند «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذالقرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا.»(7)

ای پیامبر ما اعلام کن که اگر آدمیان و جنیّان گرد هم آیند تا همانند قرآن بیاورند از آوردن همسان آن ناتوانند اگر چه بعضی مدد کار بعض دیگر باشند.(8)

و این اوج هنر نمائی خدا در کتاب هدایت بشر است.

سنت و هنر

در تاریخ موارد بسیار متنوعی را می یابیم که معصومان علیهم السلام از سلاح هنر در هدایت گری انسانها استفاده کرده اند.

بلندای فصاحت و بلاغت در خطبه های رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و غوغای زیبائی در نهج البلاغه امام علی علیه السلام و اوج هنر آفرینی و شورگستری، در خطبه حضرت فاطمه علیهاالسلام و دخترش حضرت زینب علیهاالسلام و امثال آن بهترین درس برای هدایت گران و آمران به معروف و نیز شاهد صدقی بر سخن ماست.

هنر شعر در سنت

معصومین علیهم السلام هماره با بهره جوئی از هنرمندی و حس زیبایی شناسی و تحریک احساسات لطیف انسانی سعی در هدایت افراد داشته اند.

و در این راستاست که شعرهای مختلفی از آنان به یادگار مانده است.

کلام منظوم شاعرانه به گونه ای غریب در دل می نشیند و به خوبی در حافظه جای می گیرد از آن رو هماره حکومتها برای تبلیغات خود از این سلاح بهره می جستند و آشکار است همانگونه که از این سلاح بسیار برنده برای تباهی و زشتی و پلیدی استفاده شده است شایسته و سزاوار است در مسیر صحیح و برای راهیابی به ارزشهای الهی و انسانی و بازداشت از گناه و تباهی از آن استفاده شود.

از این رو تمامی معصومین علیهم السلام بجز پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم را می بینیم که به مناسبتهای گوناگون اشعاری سروده، یا خوانده اند.

البته شعر نگفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز علتی داشت زیرا یکی از اتهامهائی که مشرکان برای مقابله با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و بی اهمیت قلمداد کردن اعجاز جاوید او (قرآن) بیان می کردند این بود که او را شاعر می خواندند.

و چون شعر در ذهن و زبان عرب جاهلی آمیزه ای از خیال و دروغ بود این نکته باعث شد که خداوند مقام والای رسالت را از این اتهام بپیراید و بگوید «و ما هو بقول شاعر».(9)

اما در کلمات دیگر معصومین علیهم السلام اشعار فراوانی یافت می شود که به حق می توان گفت شعر را آبرو بخشیده و شاعران را مایه افتخار گردیده است.

بر خلاف آنچه در آن روزگار مشهور بود که «نیکوترین شعر دروغ ترین آن است» آنان با اشعاری سرشار از حقیقت اثبات نمودند که شعر می تواند وسیله ای رسا و توانمند در خدمت حقیقت گذاری و باطل ستیزی باشد و اتهام زشت دروغ زنی و افترا پراکنی را از دامان شعر متعهد، والا و همراه با شعور ستردند.

در این رابطه به دیوان منسوب به امیر مؤمنان علیه السلام و امام حسین علیه السلام و اشعار متنوعی که در حافظه تاریخ و دل کتابها از ائمه علیهم السلام به یادگار مانده است می توان مراجعه کرد.

به عنوان نمونه می توان به شعر خوانی امام هادی علیه السلام در مجلس متوکل اشاره کرد.

آن هنگام که شبانه به خانه حضرت می ریزند و آن حضرت را دستگیر کرده به بزم میگساری می آورند و متوکل با بی شرمی به آن حضرت می گوید: برای ما شعری بسرای آن حضرت پس از استنکافی کوتاه هفت یا هشت بیت شعر می خواند و چنان مجلس بزم و رقص و شادخواری و گناه را دگرگون می کند که حتی شخص متوکل تحت تاثیر قرار گرفته، آنقدر می گرید که صورتش از گریه خیس می شود و با احترام آن حضرت را به خانه برمی گرداند.(10)

تشویق هنرمندان در مسیر مبارزه با منکرات

دین به همان اندازه از فرو رفتگان وادی لذت و غرق شدگان گرداب بی خودی و تباهی دور است و با آنها بیگانه، که از غافلان از جلوه های محبت و عاطفه و ذوق و زیبائی.

خداوند زیبا است و زیبائی را دوست دارد و تمامی دستورات خود را در هاله ای از زیبائی و ذوق و لطافت عرضه کرده است بنابراین اولیاء او که آئینه خدا نمایند نیز به زیبا گویان و زیبا نویسان که در مسیر زیبائی مطلق و زدودن زشتی ها باشند علاقمند و آنها را مورد لطف و تشویق قرار می دهند و در این تشویق مرز و مکانی نمی شناسند.

الف) کوبنده تر از هر سلاح

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم وارد مکه می شود تا عمرة القضا را انجام دهد مسلمانی (عبداللّه بن رواحه یا کعب بن مالک) در محضر آن حضرت شروع به شعر خواندن می کند و با زبان شعر از شخصیت رسول اکرم دفاع می کند.

عمر بن الخطاب پیش می آید و به وی اعتراض می کند: آیا در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و در حرم امن الهی شعر می گوئی؟!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روی به عمر کرده، می فرماید: او را واگذار، سوگند به آن خدائی که جانم در اختیار اوست سخن او بر کفار شدیدتر و سخت تر است از افکندن تیر. و در روایتی دیگر فرمود سخن او شدیدتر است از ضربات شمشیر(11)

ب) جنگ هنری

نبرد در راه خدا در دین مقدس اسلام دارای ارزش فراوان و ارج بسیار است تا آنجا که آن را شرط نجات انسان مسلمان در قیامت دانسته اند و فرموده اند: «آنکس که جهاد نکند و یا خود را برای جهاد آماده نسازد منافق می میرد.»(12)

اما براستی آیا این جهاد تنها نبرد با شمشیر و تیر و سایر سلاحهاست؟ تنها مجاهد کسی است که سلاح برداشته و با افراد مسلحی همانند خود در جبهه نبرد رو به رو می شود و می کشد و کشته می شود؟

دقت در آیات و روایات بیانگر این نکته است که دائره جهاد بسی وسیعتر از نبرد رویاروی و مسلحانه است.

در اسلام جهاد با مال نیز نوعی جهاد خوانده شده است و نبرد با سلاح هنر و تبلیغ نیز از اقسام جهاد فی سبیل اللّه شمرده شده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به حسّان بن ثابت که شاعری چیره دست بود فرمود: «یا حسان اهج المشرکین و جبرئیل معک. اذا حارب اصحابی بالسلاح فحارب انت باللسان» ای حسان مشرکین را بدگوی و جبرئیل تو را مدد می رساند چون یاران من با سلاح می جنگند پس تو با زبان خود نبرد کن.(13)

ج) دادخواهی با زبان هنر

قرآن در آیاتی از سوره شعراء شاعران را مذمت می کند و آنان را افرادی بی ثبات و گویندگان بی عمل می خواند ولی در نهایت گروهی را استثناء می کند: آنانکه ایمان آورده و عمل صالح بجا می آورند و خدای را بسیار یاد کرده و چون مورد ستم قرار گیرند دادخواهی و نصرت طلبی می نمایند.(14)

چون این آیات نازل شد شاعران مسلمان به هراس افتادند حسان بن ثابت و کعب بن مالک و عبداللّه بن رواحه گریان به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شتافتند و عرض کردند: ای پیامبر، خدا این آیات را نازل فرمود و او می داند که ماشاعرایم.

حضرت فرمود: آخر این آیات را بخوانید: مگر آنانکه ایمان بیاورند و عمل صالح بجا آورند خدای را بسیار یاد کنند و نصرت طلبی و دادخواهی کنند اکنون شما (باشعرتان) دادخواهی کنید ولی جز سخن حق بر زبان مرانید و پدران و مادران را به زشتی یاد نکنید.(15)

در هنگامی دیگر شاعری به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرضه کرد: خداوند درباره شعر این آیات را فرو فرستاد اکنون نظر شما در این رابطه چیست؟ حضرت فرمود: بدرستیکه مؤمن با جان و شمشیر و زبانش نبرد می کند به خدایی که جانم در اختیار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تیرهایی است که به سوی آنها می افکنید.(16)

که نمونه هائی از این جهادگران میدان شعر و ادبیات را می توان در چهره فرزدق و کمیت دید.

د) شعری کوبنده در کنار کعبه

فرزدق در کنار کعبه با سرودن یک شعر تمام هنر خویش را یکجا به کمال در قالب یک قصیده می گنجاند و سپس به همین جرم تمامی حقوق سالیانه خود را از دست می دهد و به زندانی بین مدینه و مکه منتقل می شود.

ولی شعر او بر تارک هنر متعهد می نشیند و این یک قصیده او در دادگاه ابدی تاریخ سنگین تر وبا اهمیت تر از خروار خروار قصاید بلند تملق آمیز پادشاهان و وزیران و توصیف گل ارج گذاری می شود.

هشام بن عبدالملک قبل از رسیدن به خلافت و آن هنگام که ولیعهد امپراطوری بزرگ اسلامی بود حج گذارد چون طواف را تمام کرد و خواست حجرالاسود را ببوسد و بسیاری مردم و ازدحام شگفت آنان مانع از آن شد که دست ولیعهد به حجرالاسود برسد یا اینکه به آن نزدیک شود.

از این رو چاره ای ندید جز آنکه در گوشه مسجدالحرام به انتظار خلوت شدن اطراف کعبه بنشیند برای او صندلی آوردند و بزرگان شام که به همراهی او آمده بودند گردش حلقه زدند و همگی انبوه جمعیت طواف کننده و حج گذار را به نظاره و تعجب ایستاده بودند.

در همین حال مشاهده کردند مردی بسیار زیبا و جذاب که آثار سجده بر پیشانی او آشکار بود به حلقه طواف کنندگان وارد شد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید حاجیان راه بر او گشودند تا به راحتی به نزدیک حجرالاسود رفت و آن را استلام کرد. شگفتا این کیست؟! در این غوغائی که متشخص ترین افراد نیز در دریای انسانهای طواف کننده و عبادت کننده غرق اند و هیچکس را منزلتی برتر نیست و حتّی ولیعهد و همراهان بسیارش را کسی به رسمیت نمی شناسد و وقعی نمی نهد این مرد تنها، که اینگونه افراد به او احترام می گذارند کیست؟

یکی از همراهان ولیعهد روی به هشام کرده با کمال شگفتی پرسید: این مرد کیست؟

هشام که به خوبی امام زین العابدین علیه السلام را می شناخت، برای اینکه مبادا دلهای شامیان به طرف او تمایل پیدا کند اظهار کرد، من او را نمی شناسم در این جمع شاعری توانمند و هنرمندی چیره دست به نام فرزدق شور ایمان و شرار تعهد او را برانگیخت و دریای درون او را متلاطم کرد، از تجاهل ولیعهد مغرور سخت برآشفت و انکار نابجای هشام را برنتابید، روی به هشام کرد و با فریادی رسا گفت: ای امیر آیا تو او را نمی شناسی؟

اگر تو او را نمی شناسی من بخوبی می شناسم و اکنون او را معرفی می کنم تا دیگران نیز بشناسند.

آنگاه بدون اندیشه وزمان سوزی چهل بیت شعر ناب در اوج هنرنمائی وزیبائی وفصاحت وبلاغت انشاء کرد.

یا سائلی این حل الجود والکرم

عندی بیان اذا طلابه قدموا هذا الذی تعرف البطحاء وطأته

والبیت یعرفه و الحل و الحرم

ای پرسشگر که از کان جود و کرم سراغ می گیری پاسخ پرسش تو نزد من است اگر جویندگان و پرسش گران نزد من آیند.

این مرد کسی است که سرزمین مکه گامهای او را می شناسند.

و بیت اللّه و حِلّ و حَرَم به عظمت وی آگاهند.

این هنرنمائی فوق العاده همراه با این شجاعت و شهامت بی اندازه چنان بر روح و روان جمع اثر گذاشت که طنین زیبا و دلنشین و خرد آفرین و محبت گستر آن را هنوز در فضای مسجدالحرام می توان احساس کرد.

دقیقا به اندازه همین تأثیر مثبت در دل دوستان و حتی ناآگاهان، در قلب تیره دشمنان بغض و کینه آفرید. گوئی امواج هزاران تیر زهرآگین به سوی ولیعهد پرتاب شد.

هشام لبریز از خشم فریاد کشید: چرا درباره ما اینگونه شعر نمی سرائی؟

فرزدق با کمال شهامت پاسخ داد: تو نیز پدری چونان پدر او و نیائی همچون نیای بزرگوار او و مادری بسان مادر او داشته باش تا تو را همانند وی بستایم و شعر گویم.

این جواب کوبنده، سنگین تر ازتمامی آن قصیده بود.

هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع کردند و او را به زندانی بین مکه و مدینه منتقل نمودند.

امام سجاد علیه السلام فردی را به سراغ این هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وی پیشکش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذیر که اگر بیش از این نزد ما بود او را بیش از این می نواختیم و هر ساله به اندازه حقوق دریافتی او که اکنون قطع شده است برای او خواهیم فرستاد.

فرزدق پولها را نپذیرفت و گفت: من این اشعار را به خاطر خدا و پیامبر او گفتم این کلمات شعله خشم درونی من بود که بواسطه بی احترامی به خدا و رسول شعله کشید و فوران نمود بنابراین حاضر نیستم در مقابل آن چیزی بستانم.

امام زین العابدین علیه السلام دوباره پول را به فرزدق باز فرستاد و فرمود: خدا از اندیشه تو آگاه است و عمل پسندیده تو را پذیرفته است اکنون تو را به حق خودم سوگند می دهم که این پولها را بپذیری. و فرزدق پس از این سوگند امام هدیه آن حضرت را پذیرفت.(17)

ه) شاعرترین عرب

کمیت بن زید اسدی شاعری شیعی است که تمامی زندگی خود را وقف بیان عقاید اسلام راستین «تشیع» کرد و سرانجام پاداش این جهاد مستمر را با شهادت در راه خدا دریافت نمود. هنر و شعر او یکی از نمونه های والای امر به معروف و نهی از منکر با سلاح مؤثر هنر است. علامه سید محسن امین، کمیت را اینگونه معرفی می کند: کمیت شعر شیعی را از حالت رثا و گریه به شعری تعقلی و اندیشه ای سوق داد و استدلالهای محکم و براهین استوار تشیع را در جامه لطیف و پوشش زیبای هنر به جامعه عرضه نمود. او شاعری شیعی است که عقیده او ژرف و خردورزی در شعر او بسیار عمیق و برهانهای او سخت استوار است. براساس عقیده دینی خود مبارزه می کند و تفکر سیاسی مشخصی را دنبال می کند.

و با آشکاری تمام به نبرد با حکومت جائر می پردازد. او اولین کسی است که استدلال و برهان و مناظره را در دفاع از علویین در حوزه شعر وارد نمود و از حق پایمال شده و غصب شده آنان دفاع کرد. او سخن خود را با منطقی استوار و پشتوانه ای از آیات الهی عرضه می کند و با تمامی اشعار دیگر شیعی به مخالفت برخاسته است. زیرا دیگران بر گریه و عزاداری و اظهار ناراحتی و ناله تکیه می کنند و تنها عاطفه ها را مخاطب قرار می دهند و گه گاهی سخن از انقلاب و قیام می گویند ولی او شعر را در بستری قوی از تعقل و اندیشه و احتجاج و محکم سازی تفکر شیعه قرار داده است.(18)

این هنرمند و الامقام و خردگستر و شورآفرین هماره مورد تایید معصومین علیهم السلام قرار می گرفت و آنان مقام این آمر به معروف و ناهی از منکر بزرگ غصب خلافت را ارج می نهادند و وی را می ستودند.

صاعد دوست کمیت می گوید: همراه او به محضر امام زین العابدین علیه السلام وارد شدیم کمیت به امام سجاد عرضه داشت در عشق به شما و در راه ثنا گستری شما شعر گفته ام و آن را ذخیره خویش نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می دانم... .

آنگاه قصیده معروف خویش را برخواند: من لقلب متیم مستهام... .

چون سخن و قصیده کمیت به پایان آمد امام سجاد علیه السلام فرمود:

ما از پاداش دادن به تو عاجزیم ولی خداوند از پاداش دادن ناتوان نیست.

آنگاه امام علیه السلام خواست هدیه ای به کمیت عنایت کند، کمیت عرض کرد: اگر بنا دارید به من هدیه ای بدهید برخی از لباسهایتان راکه با بدن شریف شما تماس داشته است به من عنایت کنید تا به آنها تبرک جویم.

حضرت بلافاصله لباس خود را از تن بدر آورد و به او هدیه نمود و دست به دعا برداشته گفت:

«خدایا به روزگاری که مردم از خاندان پیامبرت دامن فراچیده و نسبت به آنان بخل ورزیدند کمیت به آنها نزدیک شد و از جان خویش در راه آنان مایه گذاشت حقایقی را که دیگران کتمان کردند او اظهار نمود. او را با سعادت زنده بدار و در نهایت شهادت را روزی او فرما. و او را پاداش دنیایی نیز عنایت فرما که ما از پاداش دادن او ناتوانیم... .»

بعدها کمیت اظهار می کرد: هماره برکت دعای امام سجاد علیه السلام را در زندگی خویش می یابم.(19)

و) امام باقر علیه السلام و شاعر حق گرا

کمیت به محضر امام باقر علیه السلام بار یافت و قصیده پیشین را در محضر آن حضرت نیز قرائت کرد امام روی به او کرده و فرمود هماره مورد تایید روح القدس هستی تا آن هنگام که درباره ما شعر می گویی.

سپس رو به سوی قبله آورد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را بیامرز و آنگاه به او رو کرده و فرمود این صد هزار درهم را از میان خویشان خود برای تو گرد آورده ام... .

کمیت سوگند یاد کرد آنها را نخواهد پذیرفت و اظهار داشت، می خواهم خدا خود پاداش شعرم را به من عنایت فرماید، ولی اگر می خواهید مرا اکرامی کنید پیراهنی از لباسهایتان به من عنایت فرمائید، امام باقر علیه السلام نیز به او پیراهنی هدیه داد.(20)

امام صادق علیه السلام و تشویق شاعر

در ایام حج در صحرای مِنی کمیت به حضور امام صادق علیه السلام می رسد و از آن حضرت می خواهد که به شعر او گوش فرا دهند. امام در ابتدا می فرماید این ایام زمان ذکر خدا و عبادت است... گویا کمیت خود فهمیده بود که مانعی در کار است که اکنون امام به شعر او گوش فرا نمی دهد.

از این رو پس از گذشت اندک زمانی دوباره به حضرت پیشنهاد کرد شعرش را قرائت کند حضرت کسی را فرستاد خانواده و خویشان را گرد آورد و چون خاندان امام صادق علیه السلام گرد آمدند فرمود: بخوان.

شعر سرشار از ایمان و عاطفه و حقیقت کمیت، خردها را برانگیخت و عاطفه ها را تحریک کرد و صدای گریه از مجلسیان بلند شد و چون کمیت این بیت را قرائت کرد:

یصیب به الرامون عن قوس غیرهم

فیا اخرا اسدی له الغیّ اولاً

امام صادق علیه السلام دستها را به دعا برداشت و عرض کرد: خدایا کمیت را بیامرز.(21)

در جلسه دیگر کمیت شعری را در محضر امام صادق علیه السلام قرائت می کند و حضرت آن را گوش داده سپس آن را اصلاح می کند و چون کمیت اصلاح امام را می بیند عرض می کند مولای من شما شاعرتر از من هستید.(22)

و بالاخره این شاعر غیرتمند و خردورز و حق گو در سال 126 ه ق در حالی که میراثی هنری بالغ بر پنج هزار و دویست و هشتاد و نه بیت به یادگار گذاشته بود با شمشیر دشمنان به شهادت رسید و آخرین سخنی که شاعرانه ترین و عاشقانه ترین کلام او بود و آن را باید بیت الغزل و شاه بیت تمامی اشعار او دانست بر لبانش شکوفه زد و به یادگار ماند:

اللهم ال محمد اللهم ال محمد اللهم ال محمد.(23)

هنر داستان گویی در خدمت امر به معروف

جلوه دیگر هنر، داستان گویی و قصه نویسی است به طور کلی این هنر را می توان به سه قسم تقسیم کرد.

1 قصه های تاریخی

2 قصه های عملی و راهبردی

3 قصه های خیالی

قصه های تاریخی، بیان حوادث گوناگون تاریخی به صورت بهم پیوسته وبراساس کیفیت وقوع خارجی آنهاست.

در این قسم داستان گویی آنچه مهم است تبیین گوشه هایی از حوادث و همراهی با قهرمان داستان، در تمامی لحظات داستان است. اوج و فرود آن نه از نظر ارزشی بلکه از نظر تاریخی و تحریکی مورد توجه قرار می گیرد.

قهرمان داستان با تمامی خصوصیات زشت و زیبا آموزنده و بدآموز، سودمند و بی فایده و زیان رسان مورد توجه قرار می گیرد و به عبارتی دیگر همانگونه که هست بی کم و کاست مطرح می شود و هدفی جز بیان تاریخ یا سرگرمی ندارد.

اما قصه های عملی و راهبردی بیان حوادث تاریخی هستند نه در یک تسلسل تاریخی بلکه در یک نظم هدفمند و چارچوبی غایت گرا. در اینگونه داستان و قصه، گوینده بدنبال ایجاد تأثیر مثبت در روح و روان شنونده و خواننده است و آنچه را در این مسیر مفید می افتد و سود می آورد. بیان می کند و از گفتن و نوشتن حوادث همراه و همزاد، که در هدف تأثیری ندارد، می گریزد و به تسلسل تاریخی و ترتیب وقوع آن چندان اهمیت نمی دهد.

قسم سوم قصه هایی هستند که به تاریخ و واقعیت کاری ندارند و اصولا در دنیای خارج تحقق نیافته اند بلکه آفریده ذهن گوینده اند. او برای بیان سخن خویش و دنبال کردن هدف خود قالب داستان را برگزیده است تا تأثیر سخنش بیشتر باشد.

در حقیقت این داستانها تمثیل هایی از واقعیت خارج اند نه خود واقعیت و سمبلی از تاریخ بشری هستند نه تاریخ بشری.

قسم اول را ما در کتاب و سنّت سراغ نداریم زیرا نه قرآن و نه سنت رسالتشان تاریخ نگاری و قصه نویسی نبوده است و داستانهای قرآن نیز هیچکدام در این چارچوب نمی گنجند.

اما قسم دوم و سوم را می توان در کتاب و سنت جست. استفاده قرآن از قصه بقدری زیاد است که ما تنها به فهرستی از آنچه به صورت مفصّل یا گذرا در چند سوره قرآن آمده است اشاره می کنیم.

به عنوان مثال در سوره بقره این داستانها بیان شده است:

1 قصه آدم علیه السلام (آیات 30 تا 38).

2 قصه گاو بنی اسرائیل و زنده شدن مقتول (آیات 66 تا 73).

3 قصه قیام موسی علیه السلام علیه فرعون و سرگذشت بنی اسرائیل (آیات 49 تا 61).

4 قصه نبرد طالوت و جالوت (آیات 245 تا 251).

5 قصه مناظره ابراهیم علیه السلام با نمرود (آیات 257 تا 258).

6 قصه شهر خراب و مردن و زنده شدن عزیر علیه السلام (آیات 258 تا 259).

7 قصه زنده شدن مرغابیها برای ابراهیم علیه السلام (آیات 259 تا 260).

و در سوره آل عمران این قصه ها ذکر شده است:

1 قصه همسر عمران و نذر دختر او (آیات 34 تا 37).

2 قصه زکریا و همسر او و نازائی آنها (آیات 38 تا 41).

3 قصه برگزیده شدن مریم و تولد عیسی علیهم السلام (آیات 41 تا 50).

4 قصه حضرت عیسی علیه السلام و حواریون (آیات 51 تا 55).

5 قصه نبرد بدر و تاییدات الهی (آیات 122 تا 128).

6 قصه نبرد اُحد و امتحان الهی (آیات 139 تا 144) و دیگر جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم .

7قصه مباهله نصارای نجران باپیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم .

و در سوره کهف داستانهای زیر آمده است:

1 قصه اصحاب کهف (آیات 9 تا 26).

2 قصه باغی که در آتش سوخت (آیات 31 تا 44).

3 قصه ملاقات خضر و موسی علیهماالسلام (آیات 60 تا 82).

4 قصه ذی القرنَیْن (آیات 83 تا 99).

قرآن درباره هدف و اهمیت قصه های خود دو تعبیر جالب توجه دارد:

الف) «فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون.»(24)

قصه ها را برایشان بازگو کن شاید بیندیشند.

ب) «لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری ولکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شی ء و هدی و رحمة لقوم یومنون»(25) یعنی همانا در قصه های ایشان صاحبان خرد را عبرت و پندپذیری است. این سخنی که به دروغ بافته شده باشد، نیست بلکه تصدیق آن معارفی است که پیش از آن (قرآن) بوده است و تفصیل هر چیز و هدایت و رحمت است برای گروه مومنان.

در قسم سوم داستانها می توان به داستان آدم و سجده ملائک و تمرّد و شیطان اشاره کرد که برخی از مفسران آن را بیان نمادین حقایق دانسته اند.

البته روشن است که اینجا سخن از خیال پردازی نیست بلکه منظور بیان هنرمندانه و سمبلیک معارف و حقایق هستی است.

و در سنت می توان به داستان بسیار مفصل بلوهر و یوذاسف که در بحارالانوار از امام عسکری علیه السلام در طی 61 صفحه نقل شده است اشاره کرد.(26)

شیوه های هنری دیگری که در قرآن از آن استفاده شده است از قبیل تشبیه ها، استعارات، کنایات، تمثیل ها، حقیقت و مجاز، خود نیازمند کتابی جداگانه است که برخی نویسندگان قدیم و جدید به این مهم پرداخته اند و ما به واسطه رعایت اختصار از آن می گذریم.

مرز میان هنر متعهد و...

نکته ای که در این میان هرگز نباید از دیده پنهان بماند آن است که همواره هنر با یک تقسیم ضروری و اساسی رو به رو بوده است. تمامی سلاحها را هم می توان در خدمت ستم و بیداد و شکم و شهوت و آدمکشی و فساد و نسل سوزی و فرهنگ برافکنی قرار داد و هم می توان از آن برای ستم سوزی و گشودن مرزهای عدالت و ایمان و رفاه به روی بندگان خدا مورد استفاده قرار داد و هنر نیز یک سلاح است.

سلاح هنر نیز می تواند در خدمت ایمان و تعهد و انسانیت قرار گیرد و می تواند علیه این جبهه بکار گرفته شود.

هماره هنری مورد تأیید بوده است و بر استفاده از آن در هدایت خواهی مردم و امر به معروف و بازداشت از منکر تأکید شده است که سالم و متعهد و شورآفرین و شعور افزا باشد نه هنری غفلت زا و شهوت آفرین و فساد انگیز...

به این تقسیم اساسی در عرصه های مختلف هنر نظری بیفکنیم.

شعر متعهد و شعر غیر متعهد

هنگامیکه سخن از شعر به میان می آید با کمال صراحت میان شعر خیال آور و گناه زای در خدمت شهوات و آلودگی ها یا در خدمت بیدادگران و شاهان و دربارها با شعر متعهد شورآفرین و شعورساز و در خدمت ارزشهای متعالی انسانی تفاوتی آشکار گذاشته می شود.

گروه اول به چرک و آلودگی و کثافات و بلکه بدتر از آن تشبیه می شود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: اگر درون مرد از چرک انباشته باشد، به که از شعر(27)

و در روایتی دیگر از احترام کردن و سلام کردن به شش گروه نهی می کند و یکی از آن گروه شاعرانی هستند که زنان پاک دامان را مورد هجوم ادبی خود قرار می دهند.(28)

ولی گروه دوم آنقدر قدر می بیند و بر صدر می نشیند که امام صادق علیه السلام می فرماید: «من قال فینا بیت شعر بنی اللّه له بیتا فی الجنة» آنکس که یک بیت شعر درباره ما بسراید خدای در بهشت خانه ای برای او بنا کند.(29)

و در برخی روایات ثواب بزرگتری را وعده می دهند که شاید این اختلاف ثواب بواسطه اختلاف درجات شعر و موقعیت شعر و شاعر باشد.

امام رضا علیه السلام می فرماید: هیچ مومنی درباره ستایش ما شعر نمی سراید مگر آنکه خداوند در بهشت شهری برای او بنا می کند که از هفت برابر این دنیا گسترده تر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبیاء مرسل به دیدار او می آیند.(30)

هنرهای صوتی

صدای زیبا و گوش نواز و روح پرور خود هنری والاست که به تعبیری بهار گوش است و آرامش روح.

ولی این هنر را نیز تیغ تیز واقعیت به دو بخش تقسیم می کند؛

صدای خوشی که در خدمت تن و شهوات و گناه قرار دارد و غفلت آور و لهوی است و به عنوان غنا شناخته می شود. و صدای خوشی که در خدمت کرامت والای انسانی و پرورش روح و بیدار کردن عاطفه و احساس زیبا دوستی و بدور از لهو و نامتناسب با جلسات خوش گذرانی است که بعنوان صدای خوش ارج می بیند و ستایش می شود.

درباره گروه اول آمده است: الغناء یورث النفاق(31) غناء موجب نفاق می شود.

«الغنا رقیه الزنا(32)» سوق دهنده به سوی ناپاکدامنی است.

و در روایتی دیگر غنا را شاخه ای از درخت زقّوم دانسته است که در جهنم روییده و هر کس به آن چنگ زند او را به آن سمت و سو خواهد کشاند.(33)

ولی درباره صدای خوش در خدمت تعهد و ایمان آمده است:

«لیس منّا من لم یتغنّ بالقران» آنکس که قرآن را با صدای خوش تلاوت نکند از ما نیست.(34)

و در روایتی آمده است: «حسنوا القران باصواتکم فان الصوت الحسن یزید القران حسنا

قرآن را با صدای نیکو زینت بخشید زیرا صدای زیبا بر زیبایی قرآن می افزاید.(35)

و درباره امام سجاد علیه السلام آمده است که آنقدر زیبا قرآن می خواند که گذر کنندگان در معابر می ایستادند و به صدای دلنواز او گوش فرا داده و گاه از زیبائی آن بیهوش می شدند.

و نظیر این حسن صوت و زیبایی قرائت درباره امام موسی بن جعفر علیهماالسلام نیز وارد شده است.(36)

و درباره امام باقر علیه السلام آمده است که آن حضرت بهترین و خوش صداترین قاریان قرآن بود.(37)

دو گونه قصه

داستان سرائی و قصه گویی نیز دارای تقسیمی بدین قرار است.

گاه قصه گویی برای اتلاف وقت و بطالت و غفلت است در اینجا قصه گو نهی می شود و حتی گاه مورد تعزیر قرار می گیرد.

چنانکه امیرالمومنین علیه السلام قصه گویی را در مسجد مشاهده کرد او را زد و از مسجد بیرون کرد.(38)

و در روایتی امام صادق علیه السلام قصه گویان را لعنت کرد.(39)

و البته مطلب نسبت به سخنوری و سخنرانی که شعبه ای دیگر از هنر است نیز همین گونه است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن اللّه فقد عبداللّه و ان کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس.»(40)

آنکس که به سراغ گوینده و سخنرانی برود او را پرستش کرده است اگر سخنگو از خدا سخن می گوید پرستش خدا کرده و اگر از ابلیس و به میل و هوای شیطان سخن می گوید پرستش ابلیس کرده است.

ولی قصه گویی و سخنرانی متعهدانه ارزش والا و مکانت عظمای خود را دارد. که امام عسکری علیه السلام فرمود خداوند سنت خود را بر این قرار داده است که هر کس درمانده در اعتقادات و وامانده در بحث عقیدتی را یاری دهد تا بر معاندی پیروز شود خداوند آنچه ثواب و درجه برای او مقرر کرده است تا یک میلیون برابر مضاعف می کند.(41)

و دانشمندی که با نور علم خویش افرادی را از ظلمت جهل و ضلالت نجات بخشیده است در روز قیامت می ایستد تا درباره تمامی کسانی که از او استفاده علمی برده اند شفاعت کند و با خود به بهشت ببرد.(42)

خلاصه سخن اینکه خداوند در قران، و معصومین علیهم السلام در سنت برای وادار کردن انسانها به معروف و باز داری از منکرات از بهترین شیوه های هنری سود جسته اند و در این راه هنرمندان را تشویق و تقویت نموده اند و آنان که برای خدا و بر اساس شیوه های الهی و اولیای او می خواهند بدین مهم بپردازند موظفند در این راه بهترین شیوه ها و ماندگارترین و هنرمندانه ترین آنها را انتخاب کنند.

پی نوشتها

(1) سوره مؤمنون، آیه 14.

(2) استفاده از آیات اول سوره ملک.

(3) سوره مؤمنون، آیه 14.

(4) تفسیر البیان، ج1، ص 0.

(5) سوره هود، آیه 44.

(6) سوره یوسف، آیه 80.

(7) همان.

(8) بحارالانوار، ج92، ص16.

(9) سوره حاقه، آیه 41.

(10) مروج الذهب، ج4، ص93.

(11) تفسیر قرطبی، ج13، ص151؛ سنن ترمذی، ج5، ص127؛ کنزالعمال، ج3، ص580.

(12) میزان الحکمه، ج2، ص125.

(13) کنزالعمال، ج3، ص195.

(14) سوره شعراء، آیه 225 تا 227.

(15) تفسیر قرطبی، ج13، ص153.

(16) همان.

(17) بحارالانوار، ج46، ص124؛ کشف الغمه، ج2، ص291.

(18) اعیان الشیعه، ج9، ص35.

(19) همان، ج9، ص34.

(20)الاغانی،ج17،ص24باکمی تفاوت تنقیح المقال،ج2،ص41.

(21) الاغانی، ج17، ص31؛ اعیان الشیعه، ج9، ص34.

(22) تنقیح المقال، ج2، ص41.

(23) الاغانی، ج17، ص40؛ اعیان الشیعه، ج9، ص35.

(24) سوره اعراف، آیه 176.

(25) سوره یوسف، آیه 111.

(26) بحارالانوار، ج78، ص383 تا ص444.

(27) بحارالانوار، ج79، ص292، ح12.

(28) همان، ص292، ح13 و 14.

(29) همان، ص291، ح9.

(30) همان، ح11.

(31) همان، ص241، ح7.

(32) همان، ص247، ح26.

(33) همان، ص262، ح8.

(34) همان، ص255. برخی این حدیث را اینگونه معنی کرده اند: آنکه با قرآن خود را بی نیاز نبیند از ما نیست.

(35) همان.

(36) همان، ص254، ح1.

(37) میزان الحکمه، ج8، ص83.

(38) وسائل الشیعه، ج12، ص111، ح1.

(39) همان، ح2.

(40) همان، ص111، ح4.

(41) بحارالانوار، ج2، ص8، ح15.

(42) همان، ص2، ح2.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان