ماهان شبکه ایرانیان

اسرار مرگ

زندگی دنیا مقصد است یا راه؟ هدف است یا وسیله؟ پایان است یا آغاز؟ آیا اینجا دار قرار است یا راه عبور؟ اگر راه عبور است، به کجا می رویم؟ مردن حق است; ولی جای سؤال است که حقیقت مرگ چیست؟ آیا حقیقت مرگ، گم شدن بدن و اجزای آن، در این جهان مادی ناپیداکرانه است؟ چرا می میریم؟ آیا مردن، فنا و زوال است، یا گامی به سوی زندگی ابدی و جاودانی؟

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

فلسفه دین (بخش 40)

زندگی دنیا مقصد است یا راه؟ هدف است یا وسیله؟ پایان است یا آغاز؟ آیا اینجا دار قرار است یا راه عبور؟ اگر راه عبور است، به کجا می رویم؟ مردن حق است; ولی جای سؤال است که حقیقت مرگ چیست؟ آیا حقیقت مرگ، گم شدن بدن و اجزای آن، در این جهان مادی ناپیداکرانه است؟ چرا می میریم؟ آیا مردن، فنا و زوال است، یا گامی به سوی زندگی ابدی و جاودانی؟

خیام می گوید:

اجزای پیاله ای که درهم پیوست

بشکستن او روان می دارد مست

چندین قد سرو نازنین و سر و دست

از بهر چه آفرید وز برای چه شکست؟

آیا خیام، درست گفته است؟ آیا حقیقت مرگ، بسان شکستن پیاله است؟ صانع پیاله، چرا پیاله را بسازد و بعد بشکند؟

بازهم خیام می گوید:

جامی است که دهر آفرین می زندش

صد بوسه مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش

بابا افضل کاشانی که مرگ را نه تنها به معنای فنا و زوال و نیستی نمی داند، بلکه به معنای تکامل انسان و عبور از مرحله ای نازل به مرحله ای عالی و گذر از قوه به فعل و نقص به کمال، می شناسد - برای درهم ریختن تار و پود تخیلات شاعرانه خیام و متلاشی کردن بنای توهمات غیر فیلسوفانه وی (1) می گوید:

تا صورت جان در صدف تن پیوست از آب حیات گوهر آدم بست گوهر چو تمام شد، صدف چون بشکست بر طرف کلمه گوشه سلطان بنشست زندگی در این دنیا و تعلق روح به بدن خاکی، برای تکامل انسان است. در حقیقت، دنیا مدرسه تکامل است. چندین سال زندگی بر روی کره زمین، هدف دارد. انسان باید هدف زندگی را بشناسد و در راه آن، گام بردارد. آنهایی که هدف را بشناسند و در راه آن، گام زنند، به کمال می رسند و همین که به کمال برسند، باید از اینجا بروند و به قول باباافضل: «بر طرف کله گوشه سلطان » بنشینند و آنها که در راه کمال، گام نزنند و اسیر زرق و برق دنیا و تمتعات جسمی و مادی شوند، سقوط کرده اند و بازهم ماندن آنها در این دنیا بیهوده و بی فایده است.

کودکان و جوانانی که برای تحصیل علم و تربیت پذیری، وارد مدرسه می شوند، برخی رفوزه می شوند و برخی به درجه قبولی می رسند; ولی هر دو باید از محیط مدرسه خارج گردند. چه آنهایی که رفوزه شده اند و چه آنهایی که به کمال رسیده اند; چرا که ماندن آنها در مدرسه، بی نتیجه است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهترین درس دنیاشناسی را به انسانها داده است او می فرماید:

«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم » (2) .

«همانا دنیا خانه گذر و آخرت، خانه استقرار است. از محل گذر، برای خانه استقرار، توشه برگیرید و پرده های خود را پیش کسی که اسرار شما را می داند، ندرید» .

و نیز فرمود:

«ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل » (3) .

«امروز، روز کار و کوشش است، نه روز حساب. و فردا روز حساب است، نه روز کار و کوشش » .

و نیز فرمود:

«فان الدنیا لم تخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال الی دار القرار فکونوا منها علی اوفاز و قربوا الظهور للزیال » (4) .

«دنیا برای اقامت شما آفریده نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده، تا از آن برای خانه آخرت توشه بردارید; بنابراین، برای کوچ کردن از آن، به شتاب در آیید و مرکبها را برای مفارقت، آماده کنید» .

آری دنیا ابزار است، نه هدف. وسیله است، نه مقصد. مسافرخانه است، نه وطن. خردمند، آنهایند که با پیروی از مکتب انبیا و اولیای برحق، فرصتهای زندگی دنیا را هدر ندهند و روز به روز در این دنیا، وارسته تر و کامل تر شوند.

در منطق قرآن کریم، انسان دوبار می میرد: یک بار برای خروج از زندگی دنیا و ورود در عالم برزخ و یک بار برای خروج از زندگی برزخی و ورود در عالم آخرت. در این باره می فرماید:

«ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا..» . (5)

«پروردگارا دوبار ما را میراندی و دو بار ما را زنده کردی; از اینرو به گناهان خود اعتراف کردیم » .

«در این آیه، سخن از موت (مرگ) نیست; بلکه سخن از اماته (میراندن) است و معلوم می شود که انسان، غیر از موتی که قبل از زندگی این دنیا دارد، دو اماته هم در پیش دارد. همان طوری که بعد از موتی که قبل از زندگی این دنیاست، یک احیاء است، بعد از هر اماته ای هم یک احیاء است » (6) .

با فرا رسیدن رستاخیز یا قیامت کبری، دومین حیات انسان - که حیات برزخی نام دارد - با مرگ دوم به پایان می رسد. پس از حیات برزخی، نوبت به حیات اخروی می رسد; بنابراین، انسان دارای سه حیات است: حیات دنیوی، حیات برزخی و حیات اخروی.

قیامت کبری یا رستاخیز انسان، در روزی است که باید محشور شود و در معرض حسابرسی قرار گیرد.

اعتقاد به قیامت، ضامن فضیلت و کرامت و سعادت و تکامل و سربلندی انسان است. آنان که از قیامت، غافل نمانند و یاد قیامت را همواره در تنور دل، گرم و حرارت زا نگاه دارند، از کوشش در راه تکامل، کوتاهی نمی ورزند. آنان هرگز گرفتار رکود و سقوط نمی شوند. زرق و برق دنیا و جاه و مال و مقام، آنها را نمی فریبد و غفلت و اشتغال به امور زودگذر، آنها را به سبکسری و هرزگی نمی کشاند. به همین جهت است که خداوند متعال می فرماید:

«انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار» (7) .

«ما آنان را به سبب وصف خالص و بی شائبه ای که داشتند، یعنی یاد خانه آخرت، خالص گردانیدیم » .

خداوند خالص کننده آنهاست پس آنها خالص شده خدایند; ولی چرا؟ دلیل آن، یاد آخرت است. خالصه و خلاصه زندگی دنیا یاد خانه آخرت است. اگر این نباشد، زندگی دنیا ناخالص، بلکه آلوده است. در حقیقت، باید بگوییم: زندگی دنیا وقتی آلوده است که در آن، هم یاد تعلقات دنیوی باشد و هم یاد خدا و آخرت. این زندگی، آلوده و مشوب است. آن که زندگی دنیا را در یاد آخرت، خلاصه کرده، راه و هدف و مقصد و مقصودش یکی است و سایر چیزها برایش بهانه و وسیله است. اما آن که به کلی آخرت را فراموش کرده، درجه ای پست تر دارد، بلکه درجه ای ندارد.

دسته ها و گروه های سه گانه

با الهام و استنباط از آیه فوق، باید بگوییم مردم سه دسته اند:

1- آنهایی که به دنیا چسبیده و هرگز به یاد آخرت و مرگ نیستند. اینها همانهایند که قرآن کریم درباره شان می گوید:

«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون » (8) .

«ظاهری از زندگی دنیا را می شناسند و از آخرت، غافلند اینها در دعاهای خود، دنیا را طلب می کنند و از آخرت بی بهره اند» (9) .

2- آنهایی که زندگی دنیا را در یاد آخرت، خلاصه نکرده و یاد آخرت، خالصه زندگی آنها نیست. قرآن کریم درباره اینها می فرماید:

«و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (10) .

«دسته ای از مردم (که مناسک حج را به جای آورده اند) در دعای خود می گویند: پروردگارا در دنیا به ما نیکی بده و در آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش، نگاه دار» .

سپس در باره آنها می گوید:

«اولئک لهم نصیب مما کسبوا» (11) .

«برای آنان، از آنچه کسب کرده اند، بهره ای است » .

در داستان گنجوری و زراندوزی قارون آمده است که قومش او را از فرحناکی برحذر داشتند و به او گفتند:

«و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین » (12) .

«در آنچه خداوند به تو بخشیده، خانه آخرت را جستجو کن و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن، چنانکه خداوند به تو نیکی کرده و در روی زمین به دنبال فساد نباش که خداوند، فساد کنندگان را دوست نمی دارد» .

انسانهایی که در این درجه قرار دارند، انسانهایی متوسطند، برخلاف دسته اول که انسانهایی پستند. بلکه آنها را نباید انسان نامید. درست است که افراد انسان به لحاظ اصل فطرت و خلقت، اشتراک در نوع دارند و همگی در انسانیت، باهم مشترکند، ولی به لحاظ کردار و گفتار و پندار و از جهت فطرت ثانیه و ساختاری که از حیث عمل برای خود فراهم می کنند، دارای انواع متعددند و به همین خاطر است که سعادتها و شقاوتهای آنها نیز متنوع است (13) .

3- آنهایی که زندگی دنیا را در یاد و تحصیل آخرت، خلاصه کرده و به طور خالص، دنیا و همه امور دنیوی را برای آخرت و کمالات اخروی می خواهند. عمر و زندگی و مال و منال، اگر به طور خالص در راه طاعت و بندگی صرف شود، مطلوب است - البته مطلوب بالتبع نه مطلوب بالذات - و اگر چنین نباشد، مطلوب نیست.

امام سجاد علیه السلام که مجسمه مکارم اخلاق است، در دعای مکارم الاخلاق - از صحیفه سجادیه - می فرماید:

«و عمرنی ما کان عمری بذلة فی طاعتک فاذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک » (14) .

«خدایا مادامی که عمرم در راه طاعت تو صرف شود، به من عمر بده و هنگامی که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا قبض روح کن، و نزد خود ببر» .

اینان، مطابق آیه 47 سوره ص - که ذکر شد - بندگان مخلص خدایند; چرا که خداوند آنها را خالص گردانیده است.

توجه داشته باشیم که در آیه مزبور، ضمیر «اخلصناهم » به ابراهیم و اسحاق و یعقوب برمی گردد; چرا که فرموده است:

«و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولی الایدی و الابصار» (15) .

«به یاد آور، بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قوت و بصیرت بودند» .

قوت آنها در عمل و معرفت و سعی و تلاش، و بصیرت آنها در شناختن نیک و بد و فضیلت و رذیلت و حق و باطل بوده است.

همه بندگان خالص و مخلص خداوند دارای قوت و بصیرتند. آنها هرگز دچار ضعف اراده و تصمیم و سستی در جهاد و مبارزه با دشمنان برونی و درونی و گمراهی و اشتباه، نمی شوند.

این بندگان خالص و مخلص و مخلص، مرگ را به معنای فنا و نیستی انسان و محو شدن او از صحیفه هستی زندگانی تلقی نمی کنند و دنیا را مزرعه آخرت و مقدمه یک زندگی برتر و وسیله ای مفید و پرثمر در راه رسیدن به کمال می شناسند و به همین جهت، همواره به دنیا و همه امکانات و استعدادات آن، به دیده ابزار می نگرند و الحق، از این ابزار، بهترین و بیشترین استفاده را برده و می برند.

اینها برای دیگران الگویند. نباید انسانها از این الگوها غافل بمانند. در هیچ راهی نباید بی رهبر گام نهاد. مگر این که شخص خودش به مقام رهبری رسیده باشد.

اینان اسرار مرگ و زندگی پس از مرگ و حیات برزخی و اخروی را شناخته و شناسانده اند. اینانند که بشریت را از حیرت و ضلالت و سرگردانی رها می سازند. حتی جا دارد کسانی هم که به لحاظ اسرار مرگ و زندگی پس از مرگ و آخرت و معاد، متحیر و مرددند، از رهنمودهای آنان بهره گیرند و به اعمال شایسته روی آورند; چرا که عمل شایسته، برای انسان بی ضرر است، بلکه اگر نفع اخروی نداشته باشد، برای زندگی چند روزه همین دنیا مفید و مایه سربلندی است.

خداوند هیچ نیازی از نیازهای انسان را بدون جواب نگذاشته است. نیاز انسان، تنها نیاز مادی نیست. نیازهای روحی و عاطفی، گسترده تر و پردامنه ترند.

انسان، خود را از نیستی و زوال از صحیفه هستی متنفر و بیزار می یابد. در حقیقت، خود را نیازمند بقا و تشنه جاودانگی و حریص به هستی می بیند. چگونه ممکن است که خدای قادر و حکیم، برای همه نیازها و گرفتاریها و خواسته های انسان تدبیر کرده باشد، ولی برای این خواسته بزرگ و مهم انسان که جاودانگی و ابدیت و عدم انقطاع زندگی و گریز از نیستی است، تدبیری نکرده باشد؟

وانگهی انسان، خود را فراتر از ماده و برتر از کون و مکان و مشرف بر آن و زمان، می یابد. چرا این سر، در میان سرهای دیگر، این همه پرسود است؟ چرا او به آخور و اصطبل و خور و خواب و تعلقات مادی بسنده نمی کند؟ او کیست و چیست که نمی خواهد فقط فرشی باشد، بلکه در پی عرشی بودن است؟

اگر منصفانه در همه این امور، تامل کنیم، متوجه می شویم که انبیا و ائمه علیهم السلام بهترین رهنمود را به انسانها داده و گره را گشوده و در مساله مرگ، اسرار را باز کرده اند.

پی نوشت ها:

1) معلوم نیست خیام ریاضیدان و حکیم، به مضامین رباعیات منسوب به خود معتقد بوده است، بلکه برخی خیام سراینده رباعیات را با خیام حکیم و ریاضیدان، مغایر دانسته اند. از آنجا که وی دانشمندی برجسته بوده، چه بسا رباعیات را برای تفریح خاطر می سروده است. قدیمیترین کتابی که از وی نام برده، چهار مقاله عروضی است، ولی از شاعری او ذکری به میان نیاورده است. پس از آن در اشعار خاقانی شروانی (متوفی 595 ه ق) از او به عنوان یک عالم یاد شده است. ولی در کتاب مرصادالعباد شیخ نجم الدین ابوبکر رازی معروف به دایه که در سال 620ه ق. تالیف شده، چنین آمده است:

و معلوم است که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاک سفلای ظلمانی کشیدن چه کمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی روح چراست و باز در حشر، قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست؟

...و آن بیچاره فلسفی و دهری و طبایعی که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته، تا یکی را از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمر خیام است، از غایت حیرت وضلالت، این بیت می باید گفت:

در دایره ای کامدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست کس می نزند دمی در این عالم راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست دارنده چو ترکیب طبایع آراست باز از چه قبل، فکند اندر کم و کاست گر زشت آمد، پس این صور عیب کراست؟

ور نیک آمد، خرابی از بهر چراست؟

(لغت نامه دهخدا: خیام و ختانی) .

2) نهج البلاغه، خطبه 194. (نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام، صفحه 644) .

3) همان: خطبه 42 و همان ترجمه، ص 119.

4) همان، خطبه 132 و همان ترجمه ، ص 401.

5) غافر: 11.

6) انسان در قرآن، ص 133 (به همین قلم) .

7) ص: 47.

8) روم: 7.

9) فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و ما لهم فی الآخرة من خلاق » (البقرة: 197) .

10) بقره: 198.

11) بقره: 199.

12) قصص: 78.

13) الاسفار الاربعه: ج 7، ص 81 (مکتبة مصطفوی قم) .

14) الصحیفة السجادیة الکاملة، ص 82 (شماره 20) منشورات المستشاریة الثقافیة للجمهوریة الاسلامیة بدمشق.

15) ص : 46.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان