ماهان شبکه ایرانیان

شخصیت و جایگاه علامه حلی (ره) در فقه

بیست ویکم ماه محرم سال جاری (۱۴۱۸ ه.ق.) همزمان است باششصد ونود ویکمین سالگرد رحلت یکی از بزرگترین فقیهان شیعه، مرحوم آیت الله علی الاطلاق، حسن ین یوسف بن مطهر حلی، در گذشته به سال ۷۲۶ ه ق در شهر حله ومدفون در حرم مطهر امیر المؤمنین (ع).

بیست ویکم ماه محرم سال جاری (1418 ه.ق.) همزمان است باششصد ونود ویکمین سالگرد رحلت یکی از بزرگترین فقیهان شیعه، مرحوم آیت الله علی الاطلاق، حسن ین یوسف بن مطهر حلی، در گذشته به سال 726 ه ق در شهر حله ومدفون در حرم مطهر امیر المؤمنین (ع).

ولادت او در سحرگاه بیست ونهم ماه مبارک رمضان در سال 647 ه ق در شهر حله (مزیدیة، سیفیة)، که اکنون مرکز یکی از استانهای عراق است، واقع گردید. این منطقه دارای حوزه علمیه ای بزرگ وپررونق بود که به نقل ریاض العلماء در آن روزگار، چهارصد مجتهد همزمان در آن می زیستند.

خانواده علامه

یکی از ویژگیهای منحصر به فرد علامه، وضعیت اعضای خانواده وی است که در آسمان فقاهت واندیشه، تالیف وتدریس، درخشندگی ویژه ای دارند: 1. پدرش: فقیه، متکلم واصولی، شیخ یوسف بن علی بن مطهر حلی از علمای نام آور وصاحب نظر در فقه شیعه واستاد علامه است که دیدگاههای پدر را او خود در کتابهای فقهی خویش نقل می کند. شهید اول از پدر علامه به «امام اعظم وحجت وافضل المجتهدین » تعبیر می کند. خود علامه نیز در منتهی المطلب ج 1/64 از پدرش فتوا نقل کرده است.

2. برادرش: فقیه برجسته، شیخ علی بن یوسف بن مطهر از فقیهان ونویسندگان شیعه وصاحب کتاب العدد القویة.

3. دایی او: فقیه برجسته وارجمند، شیخ جعفر بن حسن بن یحیی حلی، معروف به محقق حلی، در گذشته به سال 676 ه ق. صاحب معالم در باره وی می گوید که «در میان فقیهان ما چونان او را نمی یابم ». ریاض العلماء ج 1/107.

4. فرزندش: فخر المحققین، شیخ محمد، صاحب کتاب ایضاح الفوائد فی شرح القواعد، علامه خود به اندازه ای به فقاهت، مهارت وتوان علمی پسرش اعتماد داشت که به وی سفارش کرد: «همه کتابهای ناتمام مرا تکمیل کن ». او به اندازه ای فرزند برومند خویش را برای دنیا علم ودین سودمند می دانست که در باره اش گفت: «جعلنی الله من کل سوء فداه »، خداوند در هر مصیبت وسختی مرا فدای او گرداند.

5 و 6. خواهر زادگانش: سید عمید الدین وسید ضیاء الدین حسینی. عمید الدین شرحی بر کتاب قواعد دایی خود علامه دارد.

مناظره علامه

علامه حلی افزون بر جلسه های تدریس وتربیت شاگردان بزرگ وسرشناسی چون فخر المحققین، ابن فهد ومانند آنان، گفت وگوها ومناظره هایی نیز با فقیهان واندیشمندان دیگر مذاهب داشته که بسیار مهم وشنیدنی است. برای نمونه: آورده اند که سلطان مغولی، الجایتو، در یکی از مسائل فقهی دچار مشکل شده وهیچ یک از فقیهان مذاهب چهارگانه اهل تسنن راهی برای گره گشایی نیافتند وبه وی گفتند: عالمی در شهر حله توان پاسخ گویی به مساله شما را دارد، ولی کم عقل ورافضی است.

سلطان گفت: او را بیاورید، اگر نزد اندیشمندان اهل تسنن، درستی وحق بودن تشیع خویش را اثبات کرد وجانشینی بلا فصل علی بن ابی طالب (ع) را ثابت نمود، به گفته اش گردن می نهیم.

پس از رسیدن نامه سلطان، علامه حلی دعوت وی را پذیرفت ودر جلسه ای که برای همین فراهم شده بود حاضر شد. بزرگان وفقیهان مذاهب چهارگانه نیز در آن جمع بودند، به ویژه شیخ نظام الدین عبد الملک مراغی نیز که در میان فقیهان شافعی وبلکه همه مذاهب روزگارش، برتر بود، حضور داشت.

گفت وگو در باره مسائل مورد اختلاف اهل تسنن وشیعه با دقت وتوانمندی کامل انجام یافت وشیخ نظام الدین، چنان شیفته بیان قوی واستدلال استوار علامه شد، که ناچار در پایان جلسه رسمی در حضور سلطان خدا بنده، به روشنی وبا انصاف اعتراف کرد: «هر چند دلیلهای شما بر اثبات خلافت بلا فصل علی بن ابی طالب (ع) متین، درست وقانع کننده است، ولی اعلان حق بودن شیعه واظهار مخالفت با سنت وسیره گذشتگان وسلف، سبب شق عصای مسلمانان واخلال در امنیت جامعه اسلامی است. از این روی، ناگزیر به پذیرش وضع موجود هستیم.»

سلطان خدابنده با دیدن ناکامی وناتوانی آن عالمان در برابر علامه واعتراف روشن ومنصفانه شیخ نظام الدین به درستی واستواری سخنان علامه، در همان مجلس تشیع را پذیرفت ودستور داد نام امامان معصوم (ع) را در خطبه های جمعه ببرند وبر سکه ها وسر در مساجد ومشاهد بنگارند وشعارهای مذهب شیعه نیز رواج یابد. شیعیان نیز در پی این جریان، آزادانه وآشکارا به انجام مراسم وشعائر خویش می پرداختند.

نویسنده روضات الجنات چنین می نویسد: «چه خوش گفته اند که اگر علامه هیچ فضیلتی دیگر نمی داشت، همین خاطره شیرین وتحول آفرین به تنهایی بسنده بود تا وی را افتخار همه عالمان شیعه گرداند ویاد ونام او را جاودانه سازد. چون تا آن روز هیچ کس موفق به انجام چنین خدمت سترگی به امامان معصوم (ع) وپیروان ایشان نگردیده بود برخی از تاریخ نگاران اهل سنت، این رخداد را از حوادث مهم سال 707 ه ق دانسته وشیعه شدن سلطان الجایتو خدابنده مغولی را، به تعبیر خودشان، باگمراه سازی علامه، نقل کرده اند.» روضات الجنات، ج 2/281

نوشته های علامه حلی در رشته های گوناگون علوم اسلامی

یکی از برجستگی های علامه، نوشته های بسیار وگوناگون این دانشمند است. اگر بتوان در کیفیت وتنوع علوم، شیخ طوسی را مانند او به شمار آورد، با اطمینان می توان گفت که در شمار تالیفات بزرگ وکوچک، مانندی برای علامه نمی توان یافت. جالب این است که بسیاری از نوشته های او دارای این ویژگیهاست: الف - از کتابهای درسی حوزه های علمیه است وتا کنون نیز برخی از آنها در حوزه ودانشگاه تدریس می شوند.

ب - بزرگترین فقیهان ودانشمندان زبردست پس از وی بر آنها شرح وحاشیه نگاشته اند، مانند: محقق کرکی، محقق اردبیلی و... فقیه بزرگ ونام آور، سید علی طباطبایی، صاحب ریاض، کتاب ارشاد علامه را سه بار شرح کرد.

از بزرگترین کتابهای علامه مانند قواعد تا کوچکترین آنها مانند باب حادی عشر وتبصرة المتعلمین دارای دهها شرح وتعلیق است. برخی از شروح تبصرة المتعلمین، که کتابی است کوچک وعلامه آن را برای نوآموزان حوزه ها نگاشت، خود کتابهای بزرگ فقهی اند وبه دهها جلد می رسند. این توجه جدی بزرگان حوزه به کتابهای علامه، نشانگر برجستگی وویژگیهایی چون قوت بیان ومتانت استدلال اوست. در روضات الجنات می گوید: «القواعد احسن ما کتب فی الفقه.» قواعد بهترین نوشته در فقه است. ج 2/273

ج - دیدگاههای زنده ومورد توجه علامه به اندازه ای استوار وریشه دار است که یاد آور سخن شیوای خداوند است: «ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء، تؤتی اکلها کل حین باذن ربها.»(ابراهیم / 24 و 25)

از این روی این دیدگاهها در گذر هفت سده، همیشه سرسبز وشاداب وهمواره پر برگ وبار است وتا کنون در همه مجالس درسی ومحافل علمی، گفته های علامه، محور بحث وبررسی ودر معرض نقد است. باگذشت این زمان دراز، هم اکنون نیز دیدگاهها واستدلالهایش گواه درستی وسند زنده در همه کتابهای فقهی است.

البته این نکته تنها در فقه نیست، بلکه نقش آفرینی علامه در دیگر دانشهای عقلی ونقلی رایج در حوزه های آن روزگار به همین گونه بود.

نام کتابها وموضوعات نوشته های علامه حلی

1. فقه:

 بیست عنوان کتاب فقهی مختصر ومفصل، کامل وناقص، جامع وغیر جامع، مستدل وغیر مستدل، مخصوص فقه شیعه ومشتمل بر فقه اهل تسنن.

یکی از بزرگترین کتابهای فقهی علامه قواعد الاحکام است که برخی آن را بهترین نوشته علامه که در طول ده سال نگاشته شده، دانسته اند. (اعیان الشیعة، ج 5/404)

دیگر از کتابهای فقهی او تحریر المسائل است که به اعتقاد نگارنده بهترین نوشته فقهی اوست. علامه تهرانی در الذریعة می گوید: «مسائل کتاب تحریر را شمردم، چهل هزار مساله بود.» الذریعة، ج 3/378، ش: 1375

دو کتاب فقهی مستدل وبزرگ علامه، تذکرة الفقهاء ومنتهی المطلب است. این هر دو، فقه مقارن ومقایسه ای است، زیرا در هر فرع دیدگاههای فقیهان شیعه وسنی را بادلیلهایشان نقل ونقد می کند. علامه خود در باره کتاب منتهی المطلب گفته است «لم یعمل مثله » تاکنون مانند آن نگاشته نشده است. از عبارتی در تذکرة الفقهاء ج 1/27، روشن می شود که این کتاب را پس از منتهی المطب نگاشته است.

از دیگر کتابهای مهم وارزشمند علامه می توان از ارشاد نام برد که تاکنون بسیاری از بزرگان تاریخ فقه شیعه، شرحهای گرانسنگی بر آن نگاشته اند واین کتاب را به عنوان متن متینی که ساختار فنی استواری دارد پذیرفته اند.

اثر مهم دیگر علامه مختلف الشیعة است که در بازتاب دیدگاههای گوناگون فقیهان بزرگ تاریخ فقه امامیه، کتاب بسیار مهم وارزشمندی است. آثار برخی از فقیهان شیعه، به دلیلهای گوناگون وگاهی ناشناخته، به دست ما نرسیده است، کتاب مختلف از جمله منابعی است که میراث پربار فقهی ما را به گونه ای شیوا به ما رسانده است. این کتاب از آغاز نگارش تاکنون مورد توجه فقیهان بوده است وهیچ کتاب در خور توجهی نمی توان یافت که در بررسی مسائل فقهی از مختلف به گونه ای یاری نجسته باشد.

2. اصول فقه:

 هفت عنوان کتاب که برخی از آنها متن مستقل وبرخی شرح یا حاشیه بر کتابهای اصولیان شیعه وسنی است.

3. رجال:

 چهار عنوان

4. کلام:

 بیست وهشت عنوان

5. تفسیر:

 دو عنوان

6. آداب بحث ومناظره:

 یک عنوان

7. فلسفه وحکمت:

 بیست وشش عنوان

8. حدیث:

 پنج عنوان

9. دعا:

 دو عنوان

10. ادبیات عرب:

 چهار عنوان

11. متفرقه

در لغت نامه دهخدا یکصد وسیزده عنوان کتاب از نوشته های علامه نام برده شده است. البته همه اینها آثاری است که ثبت شده وبرای ما معلوم گردیده است، چه بسا آثار دیگری نیز بود که بدست ما نرسیده است.

ویژگیهای علامه حلی

در شناساندن علامه به همین اندازه بسنده می کنیم که او در میان همه فقیهان پانزده سده شیعه یک امتیاز دارد وآن این که «بی نظیر» است ونه کم نظیر، چرا که با اطمینان می توان گفت نه پیش از او ونه پس از وی، فقیهی به جامعیت او دیده وشنیده نشده است. ودر یک جمله اگر بگوییم: علامه حلی از بزرگترین فقیهان شیعه نبود، بلکه بزرگترین فقیه امامیه بود، سخنی به گزاف ومبالغه نگفته ایم.

در کتابهای فقهی ما هر گاه «علامه » به گونه مطلق گفته شود، مقصود اوست واگر در باره دیگران باشد، مقید است، مانند: علامه بحر العلوم یا علامه طباطبایی. نیز «فاضل » مطلق هموست ودیگران مقیدند، مانند فاضل سبزواری فاضل هندی و...

از فاضل تفرشی صاحب نقد الرجال نقل است که گفته: «بهتر آن است که در وصف علامه چیزی ننویسم، چه این که کتابم گنجایش فضایل ونیکیهای او را ندارد.» با این که نقد الرجال او وموضوعش، شرح حال بزرگان علم وحدیث شیعه است.

ویژگیهای مرحوم علامه حلی را می توان در محورهای زیر بیان کرد:

1. بعد علمی:

 آشنایی علامه در همه دانشهای عقلی ونقلی آن روزگاران، نزد همگان پذیرفته شده است. این آشنایی از ژرفهای شایسته ای نیز بر خوردار است، به گونه ای که در همه این رشته ها، مدرسی توانمند ونویسنده ای چیره دست بود.

2. بعد تعلیم:

 توانایی ویژه علامه در تدریس، سبب گردید که فقیهان نام آور شاگردان زیردستی به جهان اسلام تحویل دهد. نظام الدین قرشی در کتاب نظام الاقوال می گوید: «وکل من تاخر عنه استفاد منه » هر که پس از او آمد از او بهره جست. ریاض العلماء، ج 1/366

3. بعد تحقیق:

علامه در همه رشته های دانشهای عقلی ونقلی روزگار خویش صاحب نظر ومحقق بود، به گونه ای که دیدگاههای دقیق وشگرف او همواره باگذشت سده هایی از آنها، جاودانه وشاداب پابر جای مانده است. مرحوم سید محسن امین در این باره می نویسد: «از محقق طوسی، خواجه نصیر، پرسیدند از شهر حله چه خاطره ای داری؟ گفت: عالمی را در آن شهر دیدم که با هر کس بحث ومناظره کند، غالب آید.» اعیان الشیعة، ج 5/396

4. بعد تالیف:

 علامه حلی در همه دانشهای یاد شده دارای نوشته های گرانسنگی است که شایسته تدریس وبهره جویی وشرح وتعلیق از سوی استادان ومحققان سترگ این رشته هاست. بیش از صد عنوان کتاب در افزون بر ده رشته دانشهای اسلامی از مرحوم علامه به یادگار مانده است.

ابن حجر عسقلانی شافعی در کتاب الدرر الکامنة چنین گوید:

«شرحی که علامه بر کتاب مختصر الاصول ابن حاجب مالکی نوشته در نهایت زیبایی وخوبی است، هم واژه های دشوار کتاب را به خوبی حل کرده وهم محتوای کتاب را به زیبایی وجامعیت توضیح داده ودریافت آن را آسان کرده است.» ریاض العلماء، ج 1/385

یادآور می شویم که مختصر الاصول ابن حاجب از نام آورترین کتابهای اصول فقه است وبر آن شرحهای بسیار نگاشته اند.

درباره راز ورمز موفقیت مرحوم علامه آورده اند که تلاش خستگی ناپذیر او، جدا شگفت آور است. برای نمونه: در حال مسافرت با وسایل آن روزگار که بر چهار پایان بود، دست از نگارش بر نمی داشت. از این روی برخی نوشته های این گونه اش به آسانی قابل خواندن نبود وجز فرزندش، فخر المحققین کسی دیگر نمی توانست آن را بخواند. آورده اند که کار پژوهش ونگارش را حتی به هنگام صرف غذا نیز رها نمی کرد، تا جایی که برخی از نزدیکانش گاهی لقمه در دهانش می گذاشتند. بسیار می شد که برای نوشته هایش نقطه نمی گذاشت، چون به طور متوسط می توان به جای نقطه گذاری یک سطر، کلمه ای را نگاشت وبه جای نقطه گذاری یک صفحه می توان یک سطر کلمه نوشت واین خود به گونه ای صرفه جویی در وقت به شمار می آید.

برخی دیدگاههای ویژه فقهی

1. علامه حلی آب جاری کمتر از کر را منفعل می داند، یعنی برخورد با نجس، آن را نجس می کند، هر چند رنگ، بو ومزه آن دگرگون نشود. در این باره می نویسد: «الثانی: لو کان الجاری اقل من کر نجس بالملاقاة الملاقی وما تحته.»

اگر آب جاری کمتر از کر باشد وبا نجس برخورد کند، آن بخش از آب جاری که با نجس برخورد کرده وآنچه پایین تر از آن باشد، نجس می شود. تذکرة الفقهاء، ج 1/17، چاپ جدید ومنتهی، ج 1/6.

علامه حلی در همه کتابهای خود همین دیدگاه را برگزیده است، جز ارشاد، بنابر احتمال صاحب مفتاح الکرامة، ولی در هیچ یک از کتابهایش استدلالی نیاورده است که چرا کر بودن در اعتصام آب جاری شرط است. یاد آور می شویم که هیچ یک از فقیهان شیعه، چه پیش از او چه پس از او، چنین دیدگاهی نداشته اند، تا جایی که بسیاری از آنان بر خلاف دیدگاه مرحوم علامه ادعای اجماع کرده اند، مانند استاد ودایی او، محقق حلی در معتبر، شهید در ذکری ومحقق دوم در جامع المقاصد (ج 1/111). فرزندش فخر المحققین، نویسنده ایضاح الفوائد، که شرحی است بر قواعد، نیز هیچ سخنی در رد یا تایید این دیدگاه پدرش نیاورده است.

صاحب جواهر پس از بحث وبررسی گسترده این مساله ویاد آوری هرگونه استدلالی که ممکن است برای دیدگاه علامه آورده شود چنین می نویسد: «فالمسالة من الواضحات التی لاینبغی اطالة الکلام فیها. وکانه لمکان استبعاد صدور مثل ذلک من العلامة، فسر کشف اللثام اشتراط الکریة بشی ء یقطع الناظر فی کلام العلامة بانه لایریده...» جواهر الکلام، ج 1/87.

این مساله به اندازه ای آشکار است که بی نیاز از درازای سخن در آن می باشیم. گویا به دلیل بعید بودن چنین دیدگاهی از مرحوم علامه، در کشف اللثام، شرط کر بودن را به گونه ای معنا کرده است که هر بیننده سخن علامه یقین می کند که مقصود او چنین نیست.

2. اعتصام یا نجاست ناپذیری آب چاه، از دیدگاههای ویژه مرحوم علامه حلی است که از زمان او رفته رفته رواج یافته وامروز از بدیهیات فقه به شمار می آید. مرحوم علامه در تذکره (ج 1/25 چاپ جدید) ومنتهی (ج 1/12 چاپ قدیم) در باره این مساله سخن گفته ودر منتهی استدلال مفصل وطولانی دارد.

او در قواعد می گوید که در این مساله دو دیدگاه یافت می شود ومحقق در کتاب معتبر (ص 12) به شیخ طوسی نسبت می دهد که در تهذیب واستبصار در باره آب چاه معتقد است که اگر با نجسی برخورد کند، وضو گرفتن از آن درست است واگر لباسی نجس را با آن بشویند پاک می شود. البته عبارت تهذیب این است: «ان الابار تنجس بما یقع فیها وتطهر بنزح شی ء منها ،سواء کان الماء فیها قلیلا او کثیرا.» ج 1/408 چاهها با افتادن چیزی [نجس] در آنها نجس می شوند وباکشیدن مقدار معینی از آب آن، پاک می گردند، چه آب کم در چاه باشد یا بسیار.

عبارت استبصار هم این گونه است: «اذا استعمل هذه المیاه قبل العلم بحصول النجاسة فیها فانه لایلزم اعادة الوضوء والصلاة، ومتی استعملها مع العلم بذلک، لزمه اعادة الوضوء والصلاة...» ج 1/84، دار الاضواء، بیروت 1992 م اگر این آبها را [آب چاه پس از برخورد با نجس]، بیش از آگاهی از نجاست، مصرف کند، بجای آوردن دوباره وضو ونماز بر او واجب نیست، ولی اگر با آگاهی باشد، باید وضو ونماز را دوباره انجام دهد.

چنانکه می بینیم شیخ را نمی توان دارای دیدگاه اعتصام یا نجاست ناپذیری چاه دانست، زیرا : الف - این نسبت به دلیل این دو عبارت دقیق نیست، چرا که در تهذیب، آشکارا انفعال را می آورد ونامی از لباس در هیچ یک از این دو کتاب نیست.

ب - در همه کتابهای فقهی وحدیثی خود، جز استبصار، آشکارا انفعال ونجاست پذیری را آورده است.

ج - استبصار کتاب روایت وحدیث است نه فقه وفتوا.

د - حتی کتاب حدیث عادی هم نیست، بلکه ویژه روایات ناسازگار است وهدف از نگارش آن، هماهنگ سازی وجمع است، هر چند دور از ذهن ودیرپسند.

بدین سان ممکن است، درستی وضو ونماز را در صورت نا آگاهی، تنها برای از میان برداشتن تضاد باشد، نه این که باور واعتماد خود اوست. بنابر این تنها کسی که اعتصام چاه از او نقل شده، ابن ابی عقیل است، وچون نوشته ای از او در دسترس نیست، نمی توان در این باره چیزی بیش از این گفت. البته علامه خود آورده است که قائل به نجاست ناپذیری چاه در گذشته بوده، ولی از سده چهارم، روزگار ابن ابی عقیل، تا سده هشتم، که علامه خود در آن می زیست، نه تنها رواجی نیافته بود، بلکه قائلش شناخته هم نگردید. از سویی دیگر، تا روز گار علامه فقیهان اهل تسنن نیز همگی چاه را منفعل یا نجاست پذیر می دانستند، با این همه علامه، بی باکانه وقاطعانه این مساله را، که شیعه وسنی در آن همرای بوده اند، به گونه ای مستدل واستوار مطرح کرد واز آن دفاع نمود که پس از وی، رفته رفته، نزد همه فقیهان پذیرفته شد ودر روزگار ما از بدیهیات فقه به شمار می آید وانفعال چاه، عجیب وشگفت آور می نماید. گویا باید گفت: «هذا من فضل ربه ».

3. در حاشیه های کتاب تلخیص المرام به پیروی از سید مرتضی، آب مضاف را پاک کننده می دانند. این مطلب را در اعیان الشیعة به نقل از ریاض العلماء وآن هم به نقل از حاشیه المعالم الفقهیة آورده است.

چند نکته اصولی در آثار علامه حلی

1. از عبارتهای علامه در تذکرة الفقهاء ج 2/7، چاپ جدید، بر می آید که او مفهوم لقب را حجت می داند. ودر منتهی المطلب ج 1/168 نیز به مفهوم وصف استدلال می کند.

2. علامه در میان فقیهان شیعه، نخستین کسی است که سند روایات را به چهار دسته تقسیم کرد: صحیح، موثق، حسن وضعیف. (اعیان الشیعة، ج 5/401) در این زمینه نخستین کس در میان سنیان، خطابی، در گذشته به سال 388، است در معالم السنن، ولی او تنها به سه دسته تقسیم کرد ونامی از موثق به میان نیاورد. (تدریب الراوی، سیوطی، ج 1/62)

یاد آوری یک نکته

در این باره خوب است یاد آور شویم که وی تنها در کتابهای فقه تطبیقی ومقارن خویش به این گونه اصطلاحها می پردازد ونه در متون فقهی خود، مانند قواعد وارشاد. بنابر این احتمال این مطلب بسیار است که آوردن این گونه اصطلاحات برای پاسخ گویی وقانع کردن فقیهان دیگر مذاهب است، وگرنه خود او مانند دیگر فقیهان شیعه هر روایت مشهور را معتبر دانسته وپیروی از آن را لازم می شمارد. در این باره توجه به عبارتی در منتهی، جالب است. این عبارت نشان می دهد که علامه در کتابهای تذکرة ومنتهی، روی سخن با دیگران نیز دارد واز این رو گاهی سخن از قیاس واستحسان هم به میان می آورد. او در باره ناقض بودن هرگونه خوابی برای وضو چنین آورده است: «لنا: النص والمعقول، اما النص... واما المعقول، فهو ان النوم سبب لخروج الحدث بواسطة ذهاب وکاء السهة، فصار کالنوم متورکا ومضطجعا، ولما کان المقیس علیه ناقضا علی کل حال، فکذا المقیس.» منتهی المطلب، ج 1/33

استدلال ما هم به روایت است وهم به عقل. اما روایت... واما عقل: خواب سبب بیرون آمدن حدث است، چرا که به هنگام خواب، خود نگهداری از میان می رود، بنابر این مانند خوابیدن به پهلو یا دراز کشیدن به پشت است وچون در این موارد، که مقیس علیه اند، ناقض وضو است، پس دیگر خوابها، که بدانها قیاس می شوند نیز ناقض خواهند بود. این گونه استدلال نزد فقیهان شیعه ارزشی ندارد وعلامه خود نیز در کتابهای دیگرش، هرگز این چنین سخن نگفته است. اینها همه نشان می دهند که او در دو کتاب تذکرة ومنتهی در برابر فقیهان اهل تسنن، به شیوه خودشان با آنان سخن می گوید. استدلالهایی از این دست در جاهای دیگری از آثار علامه نیز می توان یافت. برای نمونه:

در بحث احرام وحرام بودن ازدواج در آن. منتهی، ج 2/808. در باب جایز بودن خواندن از روی قرآن. تذکرة، ج 3/151. در باره مستحب بودن تکبیر پیش از رکوع. منتهی ج 1/284.

ناهماهنگی در برخی دیدگاههای علامه حلی

در برخی از فتواهای علامه ناهماهنگی وگاهی تنافی به چشم می خورد، برای نمونه آب مضاف را در برخی نوشته هایش پاک کننده می داند ودر برخی دیگر نمی داند. مواردی مانند این مساله در آثار این اندیشمند بزرگ به گونه ای است که گاهی گمان می رود او از استواری نظر وثبات رای برخوردار نبوده است. در این باره چند نکته وچند مساله را یاد آور می شویم.

تجدید نظر در دیدگاهها ومبانی در میان صاحب نظان واندیشمندان، چیزی طبیعی ورایج است وفقیهان شیعه واهل تسنن نیز از این قاعده بیرون نیستند. فراوان می توان یافت که فقیهان بزرگ ونامور، تجدید نظر کرده اند. برای نمونه:

الف - شهید دوم در باره شهید اول، که به راستی از بزرگان وارکان فقه شیعه است، می گوید: «نظر شهید اول در باره سلام دوم پایان نماز، مختلف است، چون در نخستین نوشته اش، الفیة، وآخرین تالیف، لمعه دمشقیة، آن را مستحب می داند، ولی در بیان به شدت استحباب آن را انکار می کند.»(شرح لمعه، مبحث سلام پایانی نماز)

در جای دیگری می گوید: «فتوای شهید اول، به تعداد کتابهایش مختلف است.» شرح لمعه، احکام مساجد کتابهای فقهی شهید اول عبادتند از: الفیة، نفلیة، بیان، ذکری، دروس، غایة المراد ولمعة دمشقیة.

ب - محمد بن ادریس شافعی، یکی از رهبران چهارگانه مذاهب اهل تسنن، فتاوایش در عراق ومصر، گوناگون است وبه نام قدیم وجدید معروف است که در نوشته های فقهی می آورند: «قال الشافعی فی القدیم کذا وفی الجدید کذا، وللشافعی قولان... قال الشافعی: تحرم قراءة القرآن مطلقا وله قول آخر: انه مکروه... وبه قال الشافعی فی احد اقواله... وهو احد اقوال الشافعی...» این گونه عبارتها را می توان در این صفحه های تذکرة الفقهاء یافت: ج 1/252، 261، 356 به نقل از المجموع وفتح العزیز والمغنی ونیز تذکرة، ج 3/208، 326، و ج 4/370، 437، 442.

نکته مهم دیگر در راز ناهماهنگی برخی نوشته های علامه این است که در بررسی کتابهایش چنین احتمال می رود: او به هنگام بررسی هر فرع، هرگونه استدلال نو واستظهار تازه وهر چیزی که احتمال درستی آن به نظرش برسد یا به ذهن او خطور کند، تنها برای حفظ وپرهیز از غفلت وفراموشی آن نکته ها، آن مطلب تازه را ثبت می کرد تا در آینده خود او یا دیگران به سنجش آن با دیدگاههای دیگر وبررسی آن بپردازند وبه نتیجه ای برسند. این کار شیوه ای موفق وخدمتی بزرگ به فقه وسبب بالندگی وتعالی مسائل این فقه گردیده است. وناهماهنگی هایی را نیز در آثار علامه با خود آورده است.

علامه حلی وفقه مقارن

فقه مقارن ومقایسه ای به سه گونه در حوزهای علمیه اسلام یافت می شود: 1. نقل اقوال فقیهان یک مذهب، 2. نقل فتواهای فقیهان مذاهب شیعه وسنی بدون آوردن دلیلها. 3. نقل اقوال مذاهب همراه بادلیلها.

مرحوم علامه در کتابهای فقهی خود، گونه سوم را بیشتر پی می گیرد وآرای فقیهان شیعه را کمتر نقل می کند ودر میان آنان بیشتر از شیخ الطائفة نام می برد. این شیوه در تاریخ فقه، رفته رفته رشد کرده وکتابهای بسیاری در این زمینه نگاشته شده است. پیدایش وبالندگی فقه مقارن را می توان به چهار دوره تقسیم کرد وبه بوته بررسی نهاد.

1. آغاز پیدایش ومکان آن:

 آغاز سده پنجم در بغداد به دست توانای سید مرتضی علم الهدی،  در گذشته به سال 436 ق. با نگارش کتاب انتصار.

2. دوره کودکی:

 نیمه سده پنجم به وسیله شیخ طوسی، در گذشته به سال 460 ق، بانگارش کتاب  گسترده مبسوط وخلاف.

3. دوره بالندگی وجوانی:

 سده هشتم در حله به خامه توانایعلامه حلی، در گذشته به  سال 726 ق، با نگارش کتابهای تذکرة الفقهاء ومنتهی المطلب.

4. مرحله بعدی در دوران معاصر

: در نجف اشرف به دست گروهی از فاضلان واندیشمندان آن حوزه در سده چهاردهم مانند: سید محمد تقی حکمی نجفی وشیخ محمد جواد مغنیه لبنانی. خداوند به همه آنان پاداش نیک دهاد.

بهره های فقه مقارن

1. بهرگیری از پژوهشها وموشکافیهای علمی وفکری فقیهان اسلام.

2. شناساندن وپراکندن توانمندی ومتانت فقه استدلالی شیعه در جنبه های گوناگون استدلال، اعتبار واستظهار.

3. ایجاد روابط علمی وفنی میان رشته ها وشیوه های مذاهب فقهی اسلام با هدف تبادل اندیشه ها ودیدگاههای گوناگون.

4. شیوه ای موفق وکار آمد برای رشد وبالندگی فقه، چرا که با بررسی سره وناسره در میان دیدگاهها ودلیلهای گوناگون وارزیابی آنها، ونیز دلیلهای مطرح شده ومطرح نشده، بهتر می توان به رشد وبالندگی کمک رساند.

5. بیرون کشیدن فقه شیعه از گوشه نشینی علمی وبرداشتن این تهمت ناروا که آن فقه با مبانی اسلامی هماهنگ نبوده وبر آمده از کتاب وسنت نیست. هم چنین این تهمت که چون دیدگاههای فقیه شیعیان با اجماع همه مذاهب دیگر ناسازگار است، نمی توان نام اجتهاد وفتوا بر آن نهاد، بلکه نوعی بدعت گذاری در اسلام است. از این روی چون با مطرح کردن فقه تطبیقی روشن می شود که اکثر فروع ومسائل ودیدگاههای شیعیان با نظر وفتوای برخی از فقیهان اهل تسنن موافق است، با اجماع ناسازگار نیست. برخی دیگر از دیدگاههایشان هم که با هیچ یک از فقیهان اهل تسنن موافق نیست، به دلیلهای معتبر وظواهر کتاب وسنت استناد دارد. برای نمونه، سید مرتضی در کتاب ارزشمند انتصار (ص 118) می گوید که شیعیان را متهم کرده اند که بر خلاف اجماع به عدم اعتبار شهادت در نکاح فتوا داده اند، در حالی که داود، یکی از فقیهان نامور اهل تسنن، نیز شهادت را در نکاح شرط نمی داند.

هدف علامه حلی در تدوین فقه مقارن

در بررسی آثار مرحوم علامه می توان به این نتیجه رسید که احتمالا او در پی آن بود که دیدگاهها وفتواهای اهل تسنن را نقد کرده واثبات کند که نتیجه طبیعی مقدمات پذیرفته شده نزد خودشان، چیزی است جز آنچه آنان فتوا داده اند، نه این که هدفش اثبات دیدگاههای خودش باشد.

گواه سخن ما در برخی موارد از کتاب تذکرة الفقهاء، شیوه استدلال وبررسی اوست. گرچه برخی موارد یاد شده در همین نوشته نیز گواه سخن ماست.

الف - او در آغاز روایات اهل تسنن را می آورد واگر روایتی از اهل بیت (ع) باشد با این تعبیر، پس از آنها می آورد: «ومن طریق الخاصة...» تذکرة الفقهاء، ج 4/8، 9، 22، 62، 114.

ب - برخی از استدلالها به خطا به بیشتر می ماند تا برهان، برای نمونه در مساله جایز بودن طولانی کردن قرائت نماز برای فرصت یافتن ماموم در رسیدن به صفهای جماعت، به روایتی استدلال می کند که نه در بحار یافت می شود ونه وسائل ونه مستدرک، بلکه تنها در کتابهای اهل تسنن چون صحیحین و.... موجود است. با همین مضمون روایتهایی در وسائل (باب 69 از صلاة الجماعة به نقل از من لایحضره الفقیه، تهذیب ودیگر کتابها) است که علامه اشاره ای بدانها نمی کند. مضمون روایت عامی آن است که پیامبر (ص) نمازش را برای گریه کودکی کوتاه کرد. از این روایت برای جواز طولانی کردن قرائت برای شخص بزرگسال، بهره جسته ومی گوید که طولانی کردن قرائت مستحب نیست.

در باره چنین استدلالی چند پرسش می توان مطرح کرد: 1. چرا به روایات متعدد شیعه نه استدلال شده ونه حتی اشاره ای؟ 2. با این که کار پیامبر (ص) در کوتاه کردن نماز، دلیل استحباب است، علامه استحباب را نپذیرفته ومی گوید: «تنها این است که مکروه نیست.» 3. کوتاه کردن نماز بری گریه کودک چه ارتباطی به طولانی کردن قرائت برای رسیدن ماموم دارد؟ با این که کودک مقصر نیست وچه بسا گریه او سبب تشویش خاطر مادر او ودیگر مامومان شود، در حالی که شخص بزرگ ومکلف این گونه نیست. به دیگر سخن، قیاس مع الفارق است.

ج - در تذکرة الفقهاء در باره شرط سالم بودن امام جمعه از نابینایی وجذام و... تنها به نقل اقوال مختلف فقیهان شیعه بسنده کرده وهیچ دیدگاهی را بر نمی گزیند عبارت او چنین است: «اشترط اکثر علماؤنا... وقال بعض اصحابنا: یجوز....» ج 4/26.

از آنچه گفته ایم می توان دریافت که عمده نظر مرحوم علامه در تدوین فقه مقارن ارزیابی دیدگاههای اهل تسنن بوده است ونه اثبات دیدگاههای خود. البته موارد واهدافی دیگر نیز در آثار او به چشم می خورد که این گونه نیست، ولی مقصود ما آن است که عمده نظر او این بوده است.

اینک به بررسی مرحوم علامه در مساله مهمی از فقه می نگریم که ملاحظه فقه اهل تسنن، تاثیری در گونه بررسی علامه به جای گذاشته است.

عدالت در نگاه علامه حلی

در میان فقیهان شیعه او نخستین کسی است که به پیروی از اهل تسنن، عدالت را به «ملکه راسخه » [= خوی پایدار] تفسیر کرد و «مروت » را نیز جزء عدالت دانست. این تفسیر در میان اهل تسنن رایج بود وبه وسیله مرحوم علامه در کتابهای ما نیز وارد شده است. او در مختلف الشیعة می نویسد:

«والتحقیق ان العدالة کیفیة نفسانیة راسخة تبعث المتصف بها علی ملازمة التقوی والمروة وتتحقق باجتناب الکبائر وعدم الاصرار علی الصغائر.»

دیدگاه درست آن است که عدالت، خویی است نفسانی وپایدار که دارنده اش را به مراقبت وهمراهی تقوا ومروت وامی دارد. عدالت، با پرهیز از گناهان کبیره وپافشاری نکردن بر گناهان کوچک پدیدار می شود.

اکنون به عبارتهایی دیگر از فقیهان بزرگ شیعه در این باره می نگریم. مرحوم شیخ طوسی می نویسد: «نحن نعلم انه ما کان البحث فی ایام النبی (ص) ولا ایام الصحابة والتابعین، وانما هو شی ء احدثه شریک به عبد الله القاضی. فلو کان شرطا لما اجمع اهل الامصار علی ترکه ». خلاف، شیخ طوسی، به نقل مفتاح الکرامة، ج 3/81

می دانیم که این بحث [ملکه در عدالت] در زمان پیامبر واصحاب وتابعین نبوده ونخستین کسی که از آن سخن گفت، شریک بن عبد الله قاضی بود، در حالی که اگر شرط بود، [فقیهان] اهل شهرهای گوناگون همگی به اجماع آن را وانمی نهادند.

صاحب مفتاح الکرامة از فاضل سبزواری، محقق اردبیلی وصاحب مدارک در این باره مطلبی نقل می کند وسپس خود اظهار نظر می کند: «لیس فی الاخبار له اثر ولا شاهد علیه، فیما اعلم، وکانهم اقتفوا فی ذلک اثر العامة. والامر کما ذکر، فانی وجدت جملة من کتب الجمهور کالمحصول وغیره وکتب الخاصة کالمصنف [العلامة] ومن تاخر عنه دون من تقدم علیه، قد سطر فیها هذا التعریف. [تعریف العدالة بالملکة]» مفتاح الکرامة، ج 3/80

در روایات هیچ اثر وگواهی، تا جایی که می دانیم، بر این مطلب نیست وگویا آنان از اهل تسنن پیروی کرده اند. مطلب همان گونه است که گفته شد، من در برخی کتابهای اهل تسنن مانند المحصول وغیر آن ونیز برخی کتابهای شیعه مانند کتابهای علامه حلی وکسانی که پس از او بوده اند ونه پیش از او یافته ام که این تعریف را آورده اند. [تعریف عدالت به ملکه].

در جواهر الکلام در این باره نوشته است: «فقد عرفت ان المتقدمین لم یاخذ احد منهم ذلک [الملکة] فی تعریفهم للعدالة، بل فی الکفایة وعن الذخیرة: لم اعثر علی هذا التعریف لغیر العلامة، ولیس فی الاخبار له اثر ولا شاهد علیه فیما اعلم، وکانهم اقتفوا فی ذلک اثر العامة.» جواهر الکلام، ج 13/294

دانستید که هیچ یک از پیشینیان ملکه را در تعریف عدالت نیاورده اند، بلکه در کفایه واز ذخیره [این عبارت را] داریم: این تعریف را از غیر علامه نیافته ایم ودر روایت اثری وگواهی، تا جایی که می دانیم، بر این مطلب نیست وگویا آنان از اهل تسنن پیروی کرده اند.

شیخ اعظم انصاری در رساله عدالت آورده است: «والحاصل انه لو ادعی المتتبع آن المشهور بین من تقدم علی العلامة عدم اعتبار المروة فی العدالة... لم یستبعد ذلک منه.» رساله عدالت، ص 328

چکیده سخن آن که اگر پژوهشگر وکاوشگری ادعا کند که مشهور میان کسانی که پیش از علامه بودند، معتبر نبودن مروت در عدالت است،... چنین چیزی از او بعید شمرده نمی شود.

جالب این است که علامه خود در کتاب تحریر، عدالت را حسن ظاهر می داند ونه ملکه: «ولو لم یعلم فسق امامه ولا بدعته حین صلی معه بناء علی حسن الظاهر، لم یعد.» تحریر الاحکام / 52، چاپ سنگی

باز هم جالب این است که شیخ طوسی در مبسوط سخنانی همانند سخن علامه در مختلف دارد که ابن ادریس در باره اش چنین می گوید: «هذا الکلام جکلام المبسوطج لم یذهب الیه الا فی هذا الکتاب اعنی المبسوط ولا ذهب الیه احد من اصحابنا، لانه... ولاشک ان هذا القول تخریج لبعض المخالفین فاختاره شیخنا ههنا ونصره واورده علی جهته ولم یقل علیه شیئا، لان هذا عادته فی کثیر مما یورده فی هذا الکتاب.» مختلف الشیعة / 718، مفتاح الکرامة، ج 3/82.

این سخن شیخ در مبسوط را خود او جز در مبسوط نگفته وبدان نگرویده است وهیچ یک از فقیهان ما نیز بدان نگرویده اند، زیرا.... بی تردید این سخن، برداشت برخی از اهل تسنن است وشیخ آن را در این جا برگزیده ویاری کرده وآورده وهیچ در ر آن نگفته است، چرا که شیوه شیخ در بسیاری از چیزهایی که در این کتاب می آورد، همین است.

لازم به یاد آوری است که برخی از اهل تسنن، انجام گناه کوچک را در صورتی که گاه گاه وکم باشد، ناسازگار با عدالت نمی دانند. این همان سخنی است که ابن ادریس می گوید شیخ طوسی از آن تاثیر پذیرفته است.

شاید بتوان گفت فقیهانی چون شیخ طوسی وعلامه حلی که به تدوین فقه مقارن پرداخته وبا دیدگاههای اهل تسنن آشنا بودند، ناخود آگاه چنین تاثیرهایی را می پذیرفتند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان