ماهان شبکه ایرانیان

جهاد ابتدایی در عصر غیبت

«جهاد» یعنی با سلاح رو در روی دشمن ایستادن و جنگیدن با او. «جهاد ابتدایی» در مقابل «جهاد دفاعی» است و انگیزه آن دعوت کفار به اسلام است، بدون این که از سوی آنها حمله ای صورت گیرد یا بیم حمله آنها به وطن اسلامی یا به مسلمان ها وجود داشته باشد

«جهاد» یعنی با سلاح رو در روی دشمن ایستادن و جنگیدن با او. «جهاد ابتدایی» در مقابل «جهاد دفاعی» است و انگیزه آن دعوت کفار به اسلام است، بدون این که از سوی آنها حمله ای صورت گیرد یا بیم حمله آنها به وطن اسلامی یا به مسلمان ها وجود داشته باشد

بی تردید جهاد در شریعت اسلام کیفیت خاصی دارد که باید رعایت شود، هم چنین کسی که جهاد براو واجب می شود، باید شرایط خاصی را دارا باشد.به علاوه احکام دیگری که درباره جهاد وجود دارد

در مقاله حاضر هیچ یک از اینها مورد بحث نیست تنها هدف مقاله، بحث از این است که آیا جهاد ابتدایی باید با حضور امام معصوم و با اذن او صورت گیرد و حتی نظامی که با رهبری فقیه عادل در زمان غیبت تشکیل یافته باشد، نمی تواند به این کار اقدام کند؟ یا این که اذن امام معصوم شرط نیست و فقیه عادل، بلکه مسلمانان عادل اگر در زمان غیبت، حکومت اسلامی تشکیل دهند، می توانند به منظور دعوت کفار به اسلام با آنها بجنگند؟ این مساله درمیان فقهای ما اختلافی است اگر چه شرط اذن امام(ع) مشهور است.

آنچه شهرت یافته که شرط اذن امام مورد اجماع فقهای ما است، با جستجو و دقت در گفته های علما،پذیرفتنی نیست بلکه درمساله دو قول است:

دیدگاه های قائلان به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت

1. کلام شیخ مفید ظهور در عدم شرط اذن امام(ع) دارد:

اجرای حدود وظیفه حاکم اسلامی است که از طرف خدا گماشته شده باشد و آنها پیشوایان هدایت از خاندان پیامبر(ص) هستند و همچنین دیگر فرمانروایان و امیرانی که آنها را امامان معصوم برای این کار نصب کرده باشند. ائمه(ع) این مسوولیت را به فقیهان شیعه تفویض کرده اند تا در صورت امکان آن را اجرا کنند. کسی که بتواند حدودشرعی را برفرزندان و غلامان خود اجرا کند و از ضرر رساندن حاکم ظالم نترسد باید آن را اجرا کند.

... و نیز اگر بتواند برنزدیکان قوم خود حدود شرعی را اجرا کند و از شر ستمگران ایمن باشد باید انجام دهد مثلا دست دزد را ببرد زناکار را تازیانه بزند قاتل را بکشد. این کار برکسی که از طرف حاکم جور به عنوان جانشین یا فرمانروا برعده ای منصوب شده باشد، واجب معین است،و او باید حدود شرعی و احکام الهی را اجرا کند امر به معروف و نهی از منکر کند و با کفار و اهل فسق و فجور بجنگد. اگر او از برادران مؤمن کمک خواست، باید او را در این هدف یاری کنند البته تاجایی که از حدود ایمان نگذرد یا فرمان کسی که او را نصب کرده (فرمانروای ناحق) در معصیت خدا به کار نبندد ().

چنان که ملاحظه می شود ایشان جهاد با کفار را در ردیف دیگر وظیفه های منصوب از طرف حاکم جور شمرده است.

پس برمنصوب از جانب حاکم جور، جنگیدن با کافران نیز واجب می شود. بی تردید این جهاد، جهاد ابتدایی را نیز در برمی گیرد. جهاد ابتدایی از اموری است که حاکم جور آنها را جزء وظایف خود می داند پس منصوب از طرف او نیز به ناچار می تواند عهده دار جهاد ابتدایی شو

به هر حال ایشان بر وجوب جهاد با کفار هر چند جهاد ابتدایی بر فقیهی که از جانب حاکم ناحق منصوب شده باشد، فتوا داده است.

برخی می گویند: موضوع وجوب جهاد این است که شخص از طرف حاکم جور منصوب شده باشد پس این حکم، شخص غیر فقیه را هم شامل می شود و اختصاص به فقیه ندارد.

انصاف این است که این حرف خلاف ظاهر است زیرا سیاق عبارت می طلبد که این حکم از فروع کبرایی است که در اول کلام ایشان آمده است: امامان نظر در این مسوولیت را به عهده فقیهان شیعه گذاشته اند تا در صورت امکان اجرا کنند

ایشان پیرو این تفویض که از طرف ائمه (ع) به فقهای شیعه شده، فروعی را ذکر کرده است از جمله: اجرای حدود شرعی در صورت امکان بر غلام و فرزند و سپس برنزدیکان اقوامش. سپس اجرای حدود شرعی را برکسی که از طرف حاکم جور منصوب شده باشد، واجب شمرده است و تنها به اجرای حدود شرعی کفایت نکرده، بلکه جهاد با کفار را نیز در ردیف آن آورده است، پس همه این تکلیف ها متوجه فقیهان شیعه است که ائمه(ع) نظارت درحدود شرعی و اجرای آن را به عهده آنها گذاشته اند.همان گونه که درکلام ایشان درجمله «فمن تمکن من اقامتها» مراد از موصول و کسی که این وظیفه به او تفویض شده، خصوص فقهای شیعه است و شامل دیگران نمی شود.درجمله «این، واجب متعین است برکسی که حاکم جور نصب کرده است» نیز مراد از «کسی» خصوص فقیه شیعه است

ظاهر کلام شیخ مفید این است که منصوب شدن از طرف حاکم جور در واجب بودن جهاد بر فقیه موضوعیت ندارد، بلکه کلا موضوع برای واجب بودن جهاد این است که فقیه توان جهاد با آنها را داشته باشد و منصوب بودنش از طرف حاکم جور یکی از راه های توانایی جهاد با آنهاست، زیرا تفریع آوردن جمله «هرکس بر اجرای حدود برفرزند و غلام خود و... متمکن باشد، باید اجرا کند» در کلام ایشان برکبرای تفویض یاد شده، به روشنی دلالت می کند براین که مجوز اصلی و سبب واقعی اقامه حدود شرعی فقط تفویض این مسوولیت از طرف حاکم اسلام به اوست و جز توانایی اجرای حدود، شرط دیگری در کار نیست.

همچنین در تفریع دوم که گفته: و نیز اگر بتواند بر نزدیکان قوم خود حدود شرعی را اجرا کند به روشنی دلالت می کند براین که درمورد اجرای حدود شرعی برنزدیکان، جزتوانایی براجرای حدود بدون ترس از ستمگران، نیاز به هیچ موقعیت و وضعیت دیگری نیست

جمله «این کار بر کسی که از طرف حاکم جور به عنوان جانشین یا فرمانروا بر عده ای منصوب شده باشد، واجب معین است» را اگر بر دو جمله یاد شده عطف کنیم، به روشنی می بینیم که منصوب بودن فقیه از طرف حاکم جور درمورد اجرای حدود شرعی فقط به جهت توانایی بر اجرای حدود بوده و منصوب بودن موضوعیت ندارد به ویژه اگرجمله «علی ظاهر خلافته له را در نظر بگیریم، می بینیم که این جمله دلالت آشکار دارد بر این که اجرای حدود به عنوان جانشین حاکم جور یامجری امر او بودن فقط به حسب ظاهر است و گرنه درواقع تنها مجوز بلکه سبب اجرای حدود شرعی، تفویض این مسوولیت از طرف امامان راستین به اوست و بعد از وجود تفویض از طرف امامان معصوم، نیاز به شرط دیگری نیست جز شرط تنجیز که وجود آن درهمه تکلیف ها لازم است یعنی توانایی اجرای حدود شرعی بدون ترس از ضرر رساندن ستمکاران.

به هرحال کلام ایشان نسبت به واجب بودن اجرای حدود شرعی دلالت روشن دارد ووقتی جهاد با کفار را به آن عطف کنیم استفاده می کنیم که جهاد هم به نظر ایشان همان حکم اجرای حدود را دارد که از طرف حاکم اسلام برعهده فقهای شیعه گذاشته شده است و برای اجرای این کارهیچ گونه شرط ی جز توانایی انجام آن درمیان نیست، که فرض این است آن هم با منصوب شدن از طرف حاکم جور به عنوان جانشین یا فرمانروا به دست آمده است.

بنابراین اگر فقیهی در سایه دولتی اسلامی توان جهاد با کفار را داشته باشد، می تواند بلکه واجب است که در صورت فراهم بودن دیگر شرایط جهاد، با آنها جهاد کند.

2. فقیه صدر اول، شاگرد سید مرتضی و نماینده او درمنطقه حلب، یعنی شیخ ابوالصلاح تقی بن نجم حلبی درکتاب کافی خود در فصل «جهاد و احکام آن» به همین قول بلکه با گستره ای بیشتر قائل شده است. وی می نویسد:

جهاد با کافران و محاربان فاسق به خاطر کفر و فسق آنها و نیز برای جلوگیری از ادامه آن با اعمال فشار و اجبار، واجب است به شرط این که پیشوایی به این وظیفه دعوت کند که از حالش معلوم باشد یا گمان رود که اقدام او برای جهاد با آنها به حکم خدای متعال است و اگر دعوت به جهاد از طرف کسی باشد که دارای شرایط نیست، با داشتن اختیار باید از او کناره گیری کرد و نباید دراین کار شرکت کرد، اما در صورتی که برجان خود بترسد می تواند با او همراهی کند، البته برای یاری دین نه کار دیگر.

سپس با طرح جهاد دفاعی می گوید: جهاد نوع دوم با جهاد اول فرق دارد زیرا اولی جهاد ابتدایی است و یاری و همکاری در آن جهاد، بستگی به وجود رهبری دارد که به سوی حق دعوت کند زیرا یاری چنین رهبری واجب است برخلاف کسی که دعوت به گمراهی می کند که همکاری با او جایز نیست زیرا خوار و زبون کردن او واجب است.اما جهاد نوع دوم یعنی جهاد دفاعی، مثل آن نیست زیرا این گونه جهاد مربوط می شود به یاری اسلام و راندن دشمن از وطن و سرزمین ایمان زیرا اگر دشمن رانده نشودحق، مندرس و فراموش شده و متروک می ماند ودشمن برسرزمین ایمان پیروز می شود و فرمانروایی کفر یاری می شود. ()

ملاحظه می کنید که ایشان در واجب بودن جهاد ابتدایی، از جهت رهبری جهاد، شرط ی ذکر نکرده، جز این که گفته: «از حال او معلوم شود و یاگمان رود که در جهاد خود، به روشی که خدا واجب کرده قدم برمی دارد» و حتی فقاهت را در رهبر شرط نکرده تا چه رسد به این که امام معصوم باشد.

3. از کلام فقیه عهد اول، سلار بن عبدالعزیز استاد ابوالصلاح حلبی استفاده می شود که دعوت کننده به جهاد لازم نیست امام معصوم باشد. او درکتاب مراسم می گوید:

در زمان غیبت امام معصوم، فقهای شیعه می توانند در عید فطر و قربان با جماعت نماز عید بخوانند و همچنین نماز باران بخوانند اما در زمان غیبت امام، اقامه نماز جمعه جایز نیست.

اما جهاد، برعهده حاکم یا کسی است که حاکم او را گماشته باشد یا به دستور حاکم باشد، مگر این که دشمن، مومنان را احاطه کرده باشد. در این صورت لازم است که از خودو اموال و خانواده خود دفاع کند. ()

وی جهاد با کفار را در ردیف نماز عید و استسقا که به عهده فقیهان شیعه گذاشته شده است ذکر نکرده، بلکه اختیار تصمیم گیری درمورد آن را مربوط به حاکم می داند وشکی نیست که مراد از حاکم، حاکم حق است و از حاکمان ستمگر انصراف دارد و شامل آنها نمی شود.

اما ایشان درمورد حاکم حق، معصوم بودن را شرط نکرده. بنابراین وقتی ما قائل باشیم که در زمان غیبت معصوم(ع) بنیان گذاری دولت اسلامی به هراندازه که امکان پذیرباشد جایز بلکه واجب است، اگر یک فقیه عادل یا جمعی از مومنان عادل دولتی را بنیان گذاری کنند، فقیهی که درراس دولت قرار می گیرد، حاکم حق است پس اختیارتصمیم گیری درمورد جهاد بر عهده اوست.

البته همه این مطالب درمورد جهاد ابتدایی است. اما درجهاد دفاعی اصلا اذن حاکم شرط نیست، چنان که وی به این مطلب تصریح کرده است.

پس این سه شخصیت بزرگ علمی از فقهای پیشین شیعه، اتفاق نظر دارند براین که مقام عصمت دردعوت کننده به جهاد ابتدایی شرط نیست، اگر چه در خصوصیات مساله با هم اختلاف نظر دارند که به موارد اختلاف اشاره شد.

دیدگاه های قائلان به عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت

مشهور میان علمای پیشین و علمای متاخر، عدم جواز جهاد ابتدایی بدون امر امام معصوم(ع) و بدون اجازه اوست و بستگی به امر امام دارد. اینک بخشی از گفتار آنها رامی آوریم:

1. شیخ طوسی درباب اول از کتاب جهاد نهایه می گوید:

با فراهم شدن چند شرط، جهاد واجب می شود: امام عادلی ظهور داشته باشد که بدون فرمان او برای مسلمان ها جهاد جایز نیست یا نماینده او برای سرپرستی امورمسلمان ها، حضور داشته باشد و سپس آنها را به جهاد دعوت کند. دراین صورت برمسلمان ها جهاد واجب می شود و باید برای جهاد قیام کنند.

اما اگر امام ظهور نداشته باشدیا نماینده او حاضر نباشد، جهاد با دشمن جایز نیست و جهاد درکنار حاکمان جور یا بدون وجود امام، خطا و انجام دهنده آن گناهکار است. اگر به دشمن صدمه و ضربه بزند، اجر و پاداشی ندارد و اگر به او ضربه برسد گناهکار محسوب می شود مگر این که پیشامدی برای مسلمان ها از طرف دشمن پدید آید که برموجودیت اسلام بترسند ونابودی اسلام مطرح باشد یا برجان و مال جمعی از مسلمان ها بترسند که دراین صورت جهاد با کفار و دفاع از حریم اسلام واجب است. ()

ازاین گفتار به روشنی به دست می آید که درجهاد غیر دفاعی شرط است که حتما امام معصوم یا نماینده امام، مردم را به جهاد فرا خواند. اگر چه وی درجواز جهاد، فقط امام عادل را به عنوان شرط ذکر کرده اما به قرینه این گفته که: جهاد درصورتی واجب است که امام عادل ظهور داشته باشد. از تعبیر ظهور می فهمیم که مراد، امام معصوم است زیرا در فرهنگ شیعه فقط از امام معصوم به امام غایب یا امام ظاهر تعبیر می کنند.

به هر حال عبارت شیخ طوسی کاملا دلالت دارد بر شرط جواز جهاد ابتدایی با وجود امام معصوم.

ممکن است کسی بگوید: شیخ طوسی جواز جهاد را تنها به عصر ظهور امام معصوم منحصر نکرده، بلکه یکی از دو شرط را معتبر دانسته است: یا ظهور خود امام معصوم که باید جهاد با فراخوانی و امر ایشان انجام گیرد یا حاضر بودن کسی که امام معصوم او را برای سرپرستی امور مردم منصوب کند، اگر چه در زمان غیبت به امام معصوم دسترسی نیست.

اما در مورد نایب امام جا دارد کسی ادعا کند حتی در زمان غیبت دسترسی به منصوب امام امکان پذیر است، البته بنابراین که بگوییم: دلالت روایات و دلیل ها برجانشینی فقیه به جای امام معصوم، تمام است. طبق این فرض فقیه نیز از جمله کسانی است که امام معصوم او را برای سرپرستی مسلمان ها منصوب کرده است.

بلی، می توان گفت: ظاهر تعبیر «حضور» درکلام ایشان این است که فقیه عملا سرپرستی امور مسلمان ها را داشته باشد و وقتی اداره کارهای مسلمان ها را به دست گرفت ودر راس دولت اسلامی قرار گرفت این همان تعبیر دیگر حضور است می تواند به منظور دعوت کفار به اسلام مسلمان ها را برای جهاد علیه آنها فرا خواند.

نتیجه این که مراد از «نصب» در عبارت شیخ تنها نصب خاص نیست، بلکه از اطلاق آن استفاده می کنیم که نصب عام را که برای فقها نیز هست در برمی گیرد.

پس وقتی فقیه امور اجتماعی مسلمان ها را اداره کند، می تواند همانند امام معصوم ظاهر، مردم را به جهاد دعوت کند.

دیده انصاف، نشان می دهد استفاده نصب عام ازعبارت مرحوم شیخ طوسی خیلی نامناسب و بعید نیست و این که ایشان پس از عبارت قبلی گفته است:نگهداری اسب برای جهاد در راه خدا فضیلت فراوان و ثواب زیاددارد، اما این استحباب وقتی است که امام(ع) ظهور داشته باشد وقتی امام ظهور نداشته باشد فضیلتی ندارد با آنچه گفتیم منافات ندارد. برخی پنداشته اند منحصر دانستن استحباب این کار به زمان حضور، قرینه است که مراد از نصب درعبارت قبلی ایشان نصب خاص است.

وجه عدم منافات این است که می توان ادعا کرد ظهور امام درعبارت ایشان تعبیردیگری است از این که امام سرپرستی و اداره امور امت را در اختیار داشته باشد خواه با نظارت و اشراف خود امام باشد، خواه با اشراف آن که امام او رابه عنوان نایب خاص یا نایب عام نصب کرده باشد. چنان که ممکن است بگوییم: این فضیلت و استحباب مخصوص زمان ظهور و حضورشخص امام(ع) است، حتی زمان کسی را که از طرف امام(ع) برای اداره امور مردم به صورت خاص نصب شده باشد نیز در برنمی گیرد.

بنابراین شیخ طوسی اجمالا به شیخ مفید می پیوندد و مانند او قائل به جواز جهاد ابتدایی با دعوت غیر امام معصوم است.

2. قاضی ابن براج در بحث جهاد کتاب مهذب پس از آن که در جهاد ابتدایی دستور امام عادل یا منصوب او را شرط دانسته، می گوید:

این که گفتیم: دستور جهاد ابتدایی باید از طرف امام عادل یا منصوب ایشان باشد، برای این است که اگر امام یا منصوب او نباشند شرکت درجهاد جایز نیست. بلی، اگردشمنان، بر مسلمان ها احاطه شوند و بر وطن و شهر آنها یورش برند آن وقت همه کسانی که درآن شهر زندگی می کنند، باید برای حفظ جان و مال از باب دفاع، با آنهابجنگند.

جهاد در کنار رهبران کفر و همگام با غیر امام اصلی یا منصوب او قبیح است و اگر کسی چنین کند، قابل مجازات و سزاوار کیفر خواهد بود. اگر دشمن را ضربه زند، گناهکارمحسوب می شود و اگر از دشمن صدمه بخورد، در برابر این صدمه اجر و پاداشی ندارد.()

ظاهر عبارت ابن براج همانند عبارت مرحوم شیخ طوسی در نهایه، این است که جهاد ابتدایی باید با امر امام اصلی یعنی امام معصوم یا منصوب او باشد و چه بسا از عبارت وی حرمت جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم استفاده شود مگر این که منصوب امام به معنای عام گرفته شود که فقهای شیعه را نیز در برگیرد به خصوص وقتی که فقهادر زمان غیبت امام معصوم(ع) اقدام به تشکیل حکومت اسلامی و رهبری نظام اسلامی کنند.

3. محمد بن علی بن حمزه طوسی درکتاب وسیله درباب جهاد می گوید:

جهاد یکی از واجبات دین اسلام است... جهاد با سه شرط واجب می شود: یکی این که امام عادل یا منصوب از طرف امام، برای جهاد حاضر باشد...

گاهی جهاد با یکی ازدو چیز واجب عینی می شود: یکی این که امام شخصا جهاد را بپا دارد و فرمان جهاد دهد. دوم این که در صورت حضور یا غیبت امام پیشامدی موجودیت اسلام را تهدیدکند یا برجان یا مال مسلمان بترسند... جهاد بدون وجود امام و همچنین همراه با رهبران ستمگر، جایز نیست. ()

در پایان تصریح می کند که جهاد ابتدایی (غیر دفاعی) بدون وجود امام، جایز نیست و در عبارت والثانی ان یکون فی حضور الامام و غیبته بمنزله امام را به عنوان امام حاضر و امام غایب ذکر کرده که این قرینه است براین که مراد از امام امام معصوم است زیرا در ارتکاز شیعه فقط امام معصوم است که گاهی ممکن است حاضر و گاهی به جهتی غایب باشد.

وی منصوب امام را با این قید ذکر کرد که از طرف امام برای جهاد نصب شده باشد. ناچار این شخص باید در زمانی که امام حضور دارد و رهبری مردم را برعهده دارد و نصب افراد برای تصدی جهاد مقدور اوست، نصب شده باشد. پس مراد، منصوب مطلق نیست تا فقیه را در زمان غیبت نیز در بربگیرد.

بنابراین ظاهر عبارت وی این است که جهاد ابتدایی وقتی جایز است که زمان ظهور امام معصوم(ع) باشد.

4. محمد بن ادریس حلی درباب جهاد کتاب سرائر می نویسد:

جهاد با چند شرط واجب می شود: امام عادل و دادگری که بدون امر او و وجود او جهاد جایز نیست، درمیان مردم ظاهر و آشکار باشد یا کسی که امام او را به سرپرستی امورمسلمان ها درخصوص جهاد تعیین کند حاضر باشد و او مسلمان ها را به جهاد فرا خواند. درآن صورت جهاد بر آنها واجب است، اما وقتی که امام در میان مردم ظاهر نباشدیا منصوب امام حاضر نباشد جهاد با دشمن جایز نیست. ()

ظاهر عبارت وی این است که وجود امام معصوم شرط جواز جهاد است. او با صراحت می گوید که جواز جهاد به اذن امام و دستور او بستگی دارد و چون صفت «ظهور» رابرای امام ذکر کرده است و کلمه «ظهور» مقابل کلمه «غیبت» است قبلا هم گفتیم که ظهور و غیبت فقط در مورد امام معصوم به کار می رود به کمک این قرینه عبارت ایشان دلالت دارد بر این که درجهاد ابتدایی حضور امام معصوم شرط است، و این برداشت ما منافاتی با این ندارد که ایشان امام و منصوب امام را درمقابل یکدیگر ذکر کرده است زیرا منصوب امام، مطلق ذکر نشده بلکه مقید به این قید است که برای جهاد نصب شده باشد.

کاملا روشن است نصب کسی برای تحقق جهاد درصورتی امکان پذیر می شود که امام عادل،صاحب اختیار و فرمانروا باشد. بنابراین کسی که از طرف امام نصب می شودناچار باید درزمان خود امام(ع) باشد.

خلاصه کلام ابن ادریس این است که شرط جهاد ابتدایی، اذن امام معصوم (ع) است و باید خود امام یا منصوب امام دست اندرکار جهاد باشد.

عبارت سرائر با عبارت نهایه از لحاظ ظهور با هم فرق دارند اگر چه عبارت ابن ادریس عینا از نهایه اقتباس شده است.

5. محقق حلی در شرایع گوید:

جهاد واجب کفایی است به شرط این که امام یا کسی که امام او را برای جهاد نصب کند وجود داشته باشد... مرابطه به معنای آماده باش و سنگر گرفتن برای نگهبانی مرزاست. مرابطه عملی مستحبی است، اگر چه امام حاضر نباشد زیرا این کار جنگ را در برندارد بلکه به عنوان نگهبانی واطلاع رسانی است و اگر کسی برای نگهبانی اجیرشود باید به این کار مشغول باشد هرچند که امام در پرده غیبت به سربرد.

اگر چه محقق در ابتدا وجود امام را شرط وجوب جهاد گرفته است، اما این که برای استحباب مرابطه در زمان غیبت امام این علت را ذکر کرده که: «لانها لاتتضمن قتالا بل حفظا و اعلاما» ظاهر چنین تعلیلی این است که اصل جهاد و جواز آن مشروط به حضور امام است. آن وقت این جمله را که درمقام بیان حکم کسی که خود را برای مرابطه اجیر کرده گفته است: «وجب علیه القیام بها ولوکان الامام مستورا». ظاهرش این است که در این بحث مراد از «امام» امام معصوم است، برای این که از امام به عبارت «بکونه مستورا» تعبیر کرده است، زیرا تنها امام معصوم است که در عرف و ارتکاز شیعه با پنهان و آشکار بودن یاد می شود.

بنابراین چنین تعبیری قرینه است که مراد محقق از«امام» در این بحث، امام معصوم است و مضمون عبارت این می شود: جهاد ابتدایی وقتی جایز می شود که امام معصوم ظهور داشته باشد و جهاد با دستور و اذن او باشد.

6. از جمله کسانی که از کلام اواستفاده می شود که درجهاد ابتدایی ظهور امام معصوم و فراخوانی وی به سوی جهاد معتبر است، علامه حلی می باشد. در اوایل بحث جهادکتاب تذکره گفته است:

جهاد دو نوع است: یکی این که برای دعوت به سوی اسلام باشد، این نوع جهاد، از نظر همه علمای ما بدون اذن امام عادل یا اذن کسی که امام او را برای این کار نصب کرده باشد، جایز نیست... احمد می گوید: جهاد با وجود هرامام نیکوکار یا تبهکار واجب می شود.

سپس استدلال احمد به خبر ابو هریره را تضعیف کرده و تعارض این استدلال را با قرآن یاد آور شده و در ادامه می نویسد:

نوع دوم جهاد، هجوم دشمن به مسلمانان است. دراین صورت ازنظر گروهی از علما، جهاد واجب عینی و در نظر عده ای دیگر، واجب کفایی است. ()

در فصل ششم همان بحث گوید:

معمولا فقها بحث امامت را در این جا ذکر می کنند تا امامی که پیروی از او واجب و شورش کننده علیه او باغی(سرکش) شمرده می شود، شناخته شود. اما این بحث، فقهی نیست بلکه کلامی است و لازم است بیان کوتاهی را دراین زمینه یاد آور شویم. درامام چند چیز شرط است: ... امام به عقیده شیعه باید معصوم باشد.

سپس برای شرط عصمت امام استدلال کرده و بعد می نویسد:

شرط دیگر این که برامام بودن او از طرف خداوند یا از طرف پیامبر یا از سوی امام به نقد از خدا و پیامبر، تصریح شود زیرا عصمت از امور پنهان است و آگاهی بر آن امکان پذیر نیست.()

عبارت مرحوم علامه حلی دراول کتاب جهاد صراحت دارد که اذن امام یا نماینده خاص امام درجواز جهاد شرط است و عبارت ایشان در فصل ششم بیانگر مراد از «امام»است. وی به روشنی گفته است که درامام تصریح برامامت و معصوم بودن او شرط است و این معنا فقط درامام معصوم تحقق پیدا می کند.

حاصل سخن علامه این است که جهاد ابتدایی بدون اذن امام یا اذن کسی که امام او را نصب کرده باشد، جایز نیست.

7. درکتاب منتهی دربحث چهارم کتاب جهاد گفته است:

جهاد گاهی برای دعوت به اسلام و گاهی برای دفاع انجام می گیرد، مثل این که دشمن برمسلمان ها هجوم آورد. نوع اول جهاد بدون اذن امام عادل یا اذن کسی که امام او رامامور جهاد کرده باشد، جایز نیست. نوع دوم مطلقا واجب است.

احمد گوید: نوع اول جهاد با هر امام واجب است، خواه امام نیکو کار باشد یا تبهکار.

در همان کتاب در بحث مرابطه می گوید:

مرابطه و آماده باش برای جهاد، درحال ظهور امام(ع) مستحب موکد است، اما در زمان غیبت امام نیز مستحب است، لیکن مستحب غیر موکد است، زیرا مرابطه، جنگ را به همراه ندارد، بلکه برای نگهبانی و آگاه سازی است و این عمل درحال غیبت، مشروع است با توجه به این مطلب، اگر کسی درحال ظهور امام با اذن آن حضرت آماده جهادشد و امام به او اجازه جنگیدن داد، جهاد برای او جایز می شود و اگر امام پنهان و غایب باشد یا اجازه جهاد ندهد، برای او آغاز به جهاد، جایز نیست، بلکه وظیفه اوجلوگیری کفار از ورود به شهرهای اسلامی است.

عبارت های علامه حلی تقریبا صراحت دارد بر این که در جهاد ابتدایی اذن امام معصوم معتبر است. وی «امام» را به عنوان ظاهر و پنهان توصیف کرد که این توصیف درحقیقت صراحت دارد که مراد از «امام» امام معصوم(ع) است چنان که قبلا بیان کردیم.

8. در تحریر، همان مطالب درمنتهی را عینا آورده است. ر.ک:

فصل اول، بخش جهاد، بند «یج» و «کا».

9. در قواعد، پایان مقصد اول کتاب جهاد می خوانیم:

مرابطه فضیلت زیاد دارد. مرابطه این است که برای تقویت مسلمان ها علیه کفار در مرزها بنشینند. درمرابطه اذن امام شرط نیست، زیرا جنگ را در برندارد بلکه برای نگهبانی مرزها و آگاه سازی است.

... اگر کسی مرابطه را نذر کند وفا به آن واجب است چه امام ظاهر باشد یا غایب ().

علامه در مورد علت عدم شرط اذن امام در مرابطه گفته است: «زیرا جنگ را در برندارد». ذکر این علت دلیل است که درجهاد حضور امام و اذن او شرط است.

از این که گفت: «در صورت نذر مرابطه وفا به آن واجب است چه امام ظاهر باشد چه غایب»، می فهمیم که مراد او از «امام» امام معصوم است که گاهی ظاهر و گاهی غایب است.

10. درارشاد، درمقصد دوم کتاب جهاد می نویسد:

زمانی جهاد جایز می شود که امام یا نایب امام، کفار را به سوی اسلام فراخوانند. () نویسنده در عبارت های متعدد، امام را به عنوان غایب توصیف کرده است چنان که چند سطر پیش گفته است:

اگر کسی خود را برای مرابطه اجیر کند، برای او مرابطه واجب می شود، اگرچه امام غایب باشد.

این تعبیر چنان که قبلا گفتیم قرینه است براین که مراد از «امام» امام معصوم(ع) است پس این عبارت دلالت دارد که شرط جواز جهاد، حضور امام معصوم است. ناچارباید امام حاضر باشد تا دعوت به اسلام از طرف او یا نایبش قابل تصور باشد.

11. فخر المحققین درایضاح درمقام ذکر علت برای جایز نبودن امر به معروف ونهی از منکر وقتی نیاز به کشتن یا زخمی کردن باشد، گفته است:

برای این که اگر این کار جایز باشد جهاد بدون اذن امام نیز جایز خواهد بود. اما اجماعا دومی جایز نیست، پس اولی نیز مثل آن جایز نخواهد بود و ملازمه میان این دوروشن است.()

در عبارت قواعد در همین جا قرینه روشنی وجود دارد که نشان می دهد مراد از امام در متن و شرح، امام معصوم است.

پس مرحوم فخر المحققین چنان که می بینید ادعای اجماع کرده براین که جهاد بدون اذن امام معصوم(ع) جایز نیست.

12. شهید ثانی در روضه درکتاب جهاد می گوید:

جهاد چند قسم است: یکی جهاد ابتدایی با مشرکان برای دعوت به اسلام و دیگر جهاد با کافرانی که به مسلمان ها هجوم آورده باشند... جهاد وقتی واجب می شود که امام عادل یا نایب خاص او یعنی کسی که امام او را برای جهاد یا اعم از جهاد نصب کند حاضر باشد.اما برای نایب عام مثل فقیه، زمان غیبت امام، اقدام به جهاد ابتدایی جایزنیست و در مورد شرط وجود امام در جواز جهاد به جز معنای اول چیز دیگری مراد نیست.

عبارت به روشنی صراحت دارد در این که فقیه نمی تواند بدون حضور امام معصوم به جهاد ابتدایی دست بزند و شهید عدم جواز اقدام به جهاد توسط نایب عام در عصرغیبت را فرع این حکم ذکر کرد که درجهاد وجود امام یا نایب خاص امام شرط است. از این جا به دست می آید که ظاهر عبارت او این است که بدون اذن امام معصوم برای کسی جایز نیست کار جهاد را به دست بگیرد فقیه باشد یا غیر فقیه.

13. در مسالک می نویسد:

جهاد بر چند قسم است: یکی این که جهاد به منظور خواندن کفار به سوی اسلام از طرف مسلمانان آغاز شده باشد. دراین گونه جهاد، باید جهادگر بالغ و عاقل و آزاد و مردباشد و شرطهای دیگر غیر اینها را نیز داشته باشد. شرط دیگر این است که اذن امام معصوم یا اذن کسی که امام او را نصب کرده، حاصل باشد و اجماعا جهاد واجب کفایی است.

نوع دیگر جهاد این است که دشمنان کافر به منظور دست یابی به وطن و کشور مسلمانان به آنها حمله کنند [که جهاد با آنان واجب می شود].

در ذیل کلام محقق که می گوید: «و فرضه علی الکفایه بشرط وجود الامام او من نصبه للجهاد» می نویسد:

مراد از «شرط وجود الامام» این است که امام ظاهر، صاحب اختیار و توان تصرف داشته باشد. و این که فرمود: «او من نصبه للجهاد» نصب کردن امام ممکن است به این صورت باشد که کسی را برای خصوص جهاد نصب کند، و ممکن است او را به عنوان ولی عام که جهاد هم داخل آن باشد، نصب کند. پس فقیه درزمان غیبت امام اگر چه برای مصالح عمومی منصوب است، اما نمی تواند به جهاد به معنای اول اقدام کند.

روشن است که این عبارت دراصل دلالت و مقدار دلالتش همانند عبارت روضه است.

14. در ریاض می نویسد:

جهاد بروزن «فعال»... شرعا عبارت است از: گذشتن از جان و مال در راه جنگ با مشرکان یا سرکشان به نوع مخصوصی که شرع بیان کرده است. گاهی جهاد اطلاق می شودبر جهاد با کفاری که برمسلمانان حمله کرده اند جهاد به معنای اول درصورتی واجب می شود که شرایط یاد شده حاصل باشد و امام عادل یعنی امام معصوم یا کسی که امام او را برای جهاد نصب کرده، وجود داشته باشد.

مراد از منصوب امام، نایب خاص است و او کسی است که امام او را برای جهاد یا اعم از جهاد نصب کند، اما مخالفی نیافتیم که نایب عام مثل فقیه درزمان غیبت امام نمی تواند دست به جهاد بزند. این عدم اختلاف، از ظاهر منتهی و از صریح غنیه استفاده می شود به جز احمد که در منتهی به مخالفت او اشاره شده است. ظاهرا مراد این دوکتاب از عدم خلاف، همان اجماع است و روایات دراین مورد از طریق شیعه، مستفیض بلکه متواتر است. از جمله، روایاتی با این مضمون: جنگیدن همراه با غیر امام واجب الاطاعه، حرام است.

این عبارت همانند عبارت پیشین به روشنی دلالت دارد براین که جهاد ابتدایی بدون اذن امام معصوم جایز نیست، علاوه بر این، ادعای عدم علم به خلاف کرده و از ظاهرمنتهی آن را نقل نموده و ادعا کرده که عبارت غنیه صراحت در نبودن اختلاف دارد، سپس از هر دو عبارت منتهی و غنیه، استظهار اجماع کرده است.

شاید وجه استظهار از عبارت منتهی این باشد که نویسنده پس از فتوا به عدم جواز جهاد بدون اذن امام عادل، از کسی جز احمد ذکر خلاف نکرده است و شاید این استظهاربه جا باشد.

اما صاحب غنیه پس از ذکر شرایط وجوب جهاد (از جمله داشتن دستور از امام عادل یا دستور کسی که منصوب امام است، در جهاد ابتدایی) گفته است:

وقتی یکی از این شرطها نباشد، جهاد ساقط می شود. تا آن جا که اطلاع دارم اختلافی میان علما در این مورد نیست.

عبارت فوق به سقوط وجوب جهاد و نبودن اختلاف دراین حکم پرداخته است، اما به حکم عدم جواز جهاد درصورت نبود دستور امام، تعرضی نکرده است.

ما عبارت عده ای از علما را که فقط به ذکر وجوب جهاد و شرایط آن پرداخته اند و از جمله شرایط را اذن امام ذکر کرده اند، نیاوردیم، مثل شیخ صدوق در هدایه و شیخ علاءالدین حلبی دراشاره السبق، مراجعه کنید.

اما برداشت اجماع از صرف این که درمساله اختلاف نیست، جای بحث است. چنان که با کمی دقت، مطلب روشن خواهد شد.

عدم اجماع در مساله

تا این جا بخشی از گفته علمای بزرگوار را نقل کردیم و دانستیم که ظاهر عبارت بسیاری از علمای پیشین و علمای متاخر این است که جهاد ابتدایی فقط با اذن امام معصوم جایز است و در زمان غیبت امام معصوم کسی نمی تواند اقدام به جهاد کند، چنان که در ظاهر تذکره وصریح ایضاح برآن ادعای اجماع شده است.

اما اگر شما در مطالبی که ما از شیخ مفید درمقنعه و از ابو الصلاح حلبی درکافی و از سلار درمراسم نقل کردیم،دقت کنید و در تعلیقه ای که برعبارت شیخ طوسی درنهایه وبرعبارت قاضی ابن براج در مهذب داشتیم دقت کنید، می بینید که ادعای اتفاق کلمه اصحاب برعدم جواز جهاد ابتدایی درزمان غیبت محکم نیست، تا چه رسد به ادعای اجماع بلکه براساس تحقیق، مساله اختلافی است و ناچار دراین خصوص باید از مفاد ادله بحث کنیم و پیرو دلیل باشیم. بلکه اگر اتفاق نظر علما را هم دراین مورد بپذیریم که پذیرفتنی نیست بی تردید فتوای آنها به اخبار زیادی استناد دارد که صاحب ریاض ادعای استفاضه بلکه تواتر آنها را کرده است. پس این اتفاق تنها می تواند کاشف مضمون مثل این اخبار باشد و پوشیده نیست که اگر ما درمورد مفاد این اخبار با آنها همسو نشدیم و با آنها مخالفت کردیم، لازم است از برداشت خود از این اخبار پیروی کنیم.

ازمطالب گذشته، روشن شد که نمی توان با این گفته صاحب جواهر همراهی کرد:

در میان علمای شیعه اختلاف نیست، بلکه اجماع به هردو قسم آن(محصل و منقول) وجود دارد که جهاد ابتدایی وقتی جایز می شود که امام(ع) با اختیارات، حاضر باشد یاکسی که امام او را برای جهاد نصب کرده وجود داشته باشد، اگر چه این شخص تنها برای جهاد نصب نشده باشد بلکه همراه با دیگر مسوولیت ها دربخشی از جهان برای انجام این مسوولیت نیز منصوب باشد بلکه اصل مشروعیت جهاد به حضور امام یا منصوب امام بستگی دارد تا چه رسد به واجب بودن جهاد.()

دلیل عدم پذیرش این است که درمیان علما دراین مورد اتفاق نظر نیست تا چه رسد به وجود اجماع و اگر به فرض، اتفاق نظر هم باشد، درمثل این مساله از رای معصوم(ع)کشف نمی کند.

شاید صاحب جواهر به خاطر توجه به برخی از گفته های ما، درآخر این مبحث تامل کرده و گفته است:

ممکن است ما دراین اجماع خدشه کنیم که درزمان غیبت امام معصوم ولایت فقیه عمومیت دارد و در برگیرنده مورد جهاد هم هست، چنان که عموم ادله جهاد هم این راتایید می کند. ()

مقتضای قواعد لفظ ی در جهاد ابتدایی

بی تردید عمومات جهاد اختصاص به حکومت امام معصوم(ع) ندارد مانند آیات زیر:

وقاتلوا فی سبیل اللّه الذین یقاتلونکم ولاتعتدوا... و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه ویکون الدین للّه...()،

در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند بجنگید، و از حد نگذرید... و با آنها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد.

قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفرلهم ماقد سلف و ان یعودوا فقد مضت سنه الاولین و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله للّه ()،

به کافران بگو چنان که ایمان آورند و نهی خدا را پذیرا باشند گذشته آنها بخشیده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند سنت خداوند در گذشتگان درباره آنها جاری می شود و با آنها بجنگید تا فتنه برچیده شود و همه دین و پرستش مخصوص خدا شود.

قاتلوا الذین لایومنون باللّه و لا بالیوم الاخر و لایحرمون ما حرم اللّه و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید وهم صاغرون ()،

باآن عده از اهل کتاب که به خدا و روز جزا ایمان ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام نمی شمرند و آیین حق را نمی پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع وتسلیم جزیه را به دست خود بپردازند.

همچنین آیات دیگر که جامعه اسلامی را مورد خطاب قرار می دهد و مسلمانان را به نبرد با کفار از اهل کتاب و دیگران فرا می خواند تا فتنه وجود نداشته باشد و دین وپرستش همه مخصوص خدا باشد و اهل کتاب جزیه را با خواری بپردازند. تا زمانی که اهداف مذکور دراین آیات تحقق پیدا نکند، دستور این آیات به قوت خود باقی خواهد بود.

نهایت اقتضای انصراف به حکم عقلا در مواردی مثل جهاد این است که اقدام به جهاد نباید بی برنامه و بدون رهبری باشد، اما وقتی مسلمانان، یک دولت اسلامی رابنیان گذاری کرده و دارای رهبری باشند، شکی نیست این آیات آنها را در برمی گیرد و به موجب عموم این آیات، جهاد برآنها واجب می شود.

خلاصه، بی تردید اقتضای عموم ادله جهاد این است که درمورد جهاد لازم نیست حتما رهبری امام معصوم وجود داشته باشد فقط بحث دراین است که آیا ادله خاصی که خلاف این را اقتضا کند وجود دارد یا نه؟ و آیا جهاد مطلقا حتی درزمان غیبت و امام معصوم بدون اذن امام جایز است یا نه؟

دلایل عدم جواز جهاد ابتدایی

براساس اخبار خاص که به آنها استدلال شده یا ممکن است استدلال شود جهاد ابتدایی بدون اذن امام معصوم(ع)جایز نیست و امام(ع) به فقیه یا مسلمانان عادل اجازه نداده که درزمان غیبت، با کفار جهاد کنند، مگر به عنوان دفاع، از جمله این اخبار عبارت است از:

1. خبر بشیر دهان که در کافی به دو سند و در تهذیب با سند دوم کافی روایت شده است:

قلت له: انی رایت فی المنام انی قلت لک: ان القتال مع غیر الامام المفترض طاعته حرام مثل المیته والدم ولحم الخنزیر، فقلت لی: نعم هو کذلک. فقال ابوعبداللّه(ع): هوکذلک هو کذلک. ()

به امام صادق(ع) عرض کردم: من خواب دیدم که به شما می گویم: جنگیدن در کنار امامی که اطاعتش واجب نیست حرام است مثل خوردن مردار و خون و گوشت خوک، وشما به من فرمودید: بلی همین طور است. حضرت صادق(ع) فرمود: همین طور است، همین طور است.

دلالت این روایت برحرمت جهاد همراه با امامی که واجب الاطاعه نیست، روشن است و مراد از امام واجب الاطاعه، امام معصوم(ع) است به گواهی اخبار زیادی که درمیان آنها اخبار معتبر وجود دارد. پس جهاد درکنار غیر امام معصوم حرام است و عمومیت این خبر همه زمان ها و همه غیر معصومان را در بر می گیرد. بنابراین، جنگیدن درزمان غیبت امام معصوم(ع) حتی درکنار فقیه عادل که رهبری دولت اسلامی را به دست بگیرد، جایز نیست تا چه رسد به مومنان عادل.

اشکال: وقتی درزمان غیبت، بنیان گذاری دولت اسلامی، شرعی و جایز باشد ناچار این دولت باید رهبر داشته باشد و باید درامور مربوط به اداره کشور، از او اطاعت شود وگرنه رهبر شرعی نخواهد بود، زیرا لازمه رهبری اطاعت از اوست و این رهبر، امام محسوب می شود و فرمانبری از او واجب خواهد بود.

بنابراین اگر فقیهی عادل بارمسوولیت رهبری را به دوش بکشد یا هر فرد عادل دیگر از میان مومنان برازنده و صالح درصورتی که فقیه پیدا نشود در زمان غیبت اقدام به بنیان گذاری دولت اسلامی کند، او امام محسوب می شود و فرمانبری از او واجب است، پس جهاد درکنار او جهاد در کنار امام واجب الاطاعه است و دلیل تحریم شامل آن نیست.

جواب: این سخن درست نیست، زیرا قبلا اشاره کردیم که اخبار زیادی دلالت می کند بر این که مراد از امام واجب الاطاعه فقط امام معصوم(ع) است ودیگری را دربرنمی گیرد چه فقیه باشد و چه غیر فقیه.

ضریس کناسی درروایت صحیح می گوید:

سمعت اباجعفر(ع) یقول وعنده اناس من اصحابه : عجبت من قوم یتولونا و یجعلونا ائمه ویصفون ان طاعتنا مفترضه علیهم کطاعه رسول اللّه(ص) ثم یکسرون حجتهم ویخصمون انفسهم بضعف قلوبهم فینقصونا حقنا و یعیبون ذلک علی من اعطاه اللّه برهان حق معرفتنا والتسلیم لامرنا اترون ان اللّه تبارک و تعالی افترض طاعه اولیائه علی عباده ثم یخفی عنهم اخبار السموات والارض ویقطع عنهم مواد العلم فیما یرد علیهم مما فیه قوام دینهم ()،

امام باقر(ع) در میان جمعی از اصحاب خود فرمود: ازگروهی درشگفتم که ما را دوست دارند و ما را پیشوای خود می دانند و اظهار می کنند که اطاعت ما همانند اطاعت رسول خدا برآنها واجب است، سپس دلیل خودشان رامی شکنند. به خاطر ضعف دل هایشان با خود دشمنی می کنند و حق ما را کم می شمارند و نسبت به کسانی که با عنایت خداوند با برهان، حقوق ما را می دانند و مطیع ماهستند، عیب می گیرند.

آیا می پندارید خداوند متعال اطاعت اولیا و دوستان خود را بربندگانش واجب گردانیده، اما خبرهای آسمان ها و زمین را از آنها پوشیده و از آنها مایه علم را درموردچیزهایی که پابرجایی دینشان درآن است، می گیرد؟

عبارت پایانی امام(ع) استفهام انکاری است و به روشنی دلالت می کند براین که ولی خدا که خداوند اطاعت او را بر همگان واجب کرده به همه خبرهای آسمان ها وزمین آگاهی دارد و هیچ کدام آنها براو پوشیده نمی ماند و روشن است که چنین ولی خدا تنها مصداقش امام معصوم است و بس.

نزدیک به این مضمون، خبر ابوحمزه و خبرجماعه بن سعد خثعمی است. ()

در روایت معتبر ابوالصباح کنانی از امام صادق(ع) آمده است:

نحن قوم فرض اللّه عزوجل طاعتنا، لنا الانفال، و لنا صفو المال، و نحن الراسخون فی العلم ()،

ما قومی هستیم که خدای متعال اطاعت ما را واجب کرده انفال برای ماست غنیمت های جنگی برای ماست و ما راسخان درعلم و دانش هستیم.

این حدیث شریف درمقام شمارش بعضی از خصیصه های امامان(ع) است، همان گونه که راسخ بودن در علم مخصوص آنهاست وجوب اطاعت نیز مخصوص آنهاست،پس تنها اطاعت آنها برهمگان واجب است.

خبر بشیر عطار نیز مثل خبر کنانی است. ()

سلیم بن قیس از امیرمومنان(ع) روایت می کند:

انما الطاعه للّه عزوجل ولرسوله ولولاة الامر، وانما امر بطاعة اولی الامر لانهم معصومون مطهرون و لایامرون بمعصیته ()،

فرمانبری تنها مخصوص خدا و پیامبرش ووالیان امر حکومت است. علت فرمان به اطاعت از صاحبان امر این است که آنان معصوم و پاکند، و به معصیت خدا امر نمی کنند.

این خبر به روشنی دلالت می کند اطاعت تنها مخصوص ائمه معصوم(ع) است و می توان اخبار دیگری را نیز در این زمینه پیدا کرد.

خلاصه، این اخبار مستفیض که در لابه لای آنها اخبار معتبر وجود دارد آشکارا دلالت می کنند بر این که آنان که اطاعتشان واجب است فقط امامان معصوم هستند که به خبرهای آسمان ها و زمین آگاهند و آنها پاکان و نیکانند و به نافرمانی از خدا دستور نمی دهند. پس امام مفترض الطاعه که در حدیث بشیر آمده که با غیر او نمی توان جهاد کرد تنها امام معصوم(ع) است.

پس در زمان غیبت امام معصوم(ع) جنگیدن در کنار غیر معصوم، هرکس که باشد، اگر چه فقیه عادلی باشد که دولت اسلامی را رهبری کند، همانند خوردن مردار و خون وگوشت خوک حرام است.

انصاف این است که دلالت خبر بشیر برحرمت جهاد درکنار غیر معصوم کاملا رسا و تمام و بی اشکال است. اطلاق این خبر آن صورتی را نیز در برمی گیرد که جهاد زیرپرچم دولت اسلامی در زمان غیبت باشد.

اما سند این خبر ضعیف است، زیرا بشیر دهان درهردو سند توثیق نشده است، از این گذشته سند اول مرسل است.

به فرض که مشهور به مضمون این خبر فتوا داده باشند، لیکن معلوم نیست استناد آنان به این خبر باشد شاید مستند آنان اخبار دیگری باشد که در ادامه، آن اخبار رامی آوریم.

تنها انطباق فتوای مشهور بریک خبر تا یقین نکرده باشیم که آنها به آن خبر استناد کرده اند سبب جبران ضعف سند خبر نمی شود.

2. صحیحه عبداللّه بن مغیره:

حدثنی ابی عن اهل بیته عن آبائه (ع) انه قال [لبعضهم خ ئل]: ان فی بلادنا موضع رباط یقال له «قزوین»، وعدوا یقال له: «الدیلم»، فهل من جهاد او هل من رباط؟ فقال:علیکم بهذا البیت فحجوه، فاعاد علیه الحدیث، فقال: علیکم بهذا البیت فحجوه، اما یرضی احدکم ان یکون فی بیته ینفق علی عیاله من طوله ینتظر امرنا، فان ادرکه کان کمن شهد رسول اللّه(ص) بدرا، وان مات منتظرا لامرنا کان کمن کان مع قائمنا(ع) هکذا فی فسطاطه وجمع بین السبابتین و لااقول هکذا جمع بین السبابه والوسط ی فان هذه اطول من هذه، فقال ابوالحسن(ع): صدق. ()

صفحه بعد

محمد بن عبدالله به امام رضا(ع) عرض کرد: پدرم از پدرانش برایم نقل کرد که او به بعضی از آن بزرگواران گفت: در شهرهای ما محلی به نام قزوین است که درآن خود رابرای جهاد آماده می کنند و در محلی به نام دیلم دشمنان هستند. آیا اجازه جهاد یا اجازه آمادگی برای جهاد هست؟ حضرت فرمود: این خانه را داشته باشید و به قصد زیارت به سوی آن بروید. او دوباره همان حرف را تکرار کرد حضرت فرمود: این خانه را داشته باشید و به طرف آن سفر کنید، آیا یکی از شما دوست ندارد که درخانه اش باشد، برعیالش از دسترنج خود خرج کند و منتظر فرمان ما باشد؟ اگر چنین کند مثل کسی می شود که درخدمت رسول خدا در بدر حاضر بوده است. اگر درحال انتظار دستوربمیرد مثل کسی است که با قائم ما درخیمه آن حضرت جان داده باشد. (آن وقت دو انگشت سبابه و میانی خود را به هم چسباند و فرمود:) نمی گویم این طور می شود.(آن گاه انگشت سبابه و انگشت میانی خود را به هم چسباند و فرمود:) زیرا این انگشت از این یکی بلندتر است. امام رضا(ع) فرمود: راست گفته است.

درکافی با سند صحیح از بزنط ی از محمد بن عبدالله مثل این روایت را آورده است:

قلت للرضا (ع): ان ابی حدثنی عن ابائک(ع) انه قیل لبعضهم ان فی بلادنا... الحدیث ()،

به امام رضا(ع) عرض کردم: پدرم از پدران شما برای من نقل کرد که به بعضی از آن بزرگواران گفته شد که درمحل ما...

دلالت این حدیث برجایز نبودن جهاد با غیر امام معصوم(ع) چنین است که پرسش کننده ظاهرا از عدم جواز جهاد در دولت رهبران ستمگر پرسیده است و عطف «رباط» که امری مستحب است به جهاد، این ظهور را تقویت می کند و سوال از خصوص وجوب جهاد نشده زیرا ظاهر لفظ سوال، برخلاف آن است به ویژه با داشتن عطف یاد شده.

به هر حال جواب امام(ع) که فرموده است: «علیکم بهذا البیت فحجوه» دلالت آشکار و التزامی دارد بر این که جهاد و آماده شدن برای جهاد در دولت رهبر ستمگر ممنوع است، به خصوص که کلام امام(ع) درمقام جواب پس از آن که سوال، دو یا سه بار تکرار شده مکرر شده است، و نهی از چیزی اگر چه با دلالت التزامی هم باشد آدرست به معنای منع الزامی و حرمت است، به جهت همان وجهی که در دلالت صیغه نهی ذکر می شود.

خلاصه، کلام امام(ع) که: «علیکم بهذا البیت فحجوه» دلالت دارد براین که جهاد دردولت ستمگر حرام است و وقتی کلام بعدی امام(ع) را که: «اما یرضی احدکم» در کنارهمان جواب بگذاریم، معنایش این می شود که حکم حرمت جهاد تا ظهور حضرت قائم(ع) به قوت خود باقی است و اطلاق این حکم دربرگیرنده آن صورتی نیز هست که دولت برحق اسلامی درزمان غیبت به رهبری یک فقیه عادل یا به رهبری مومنان برازنده و صالح بنیان گذاری شود. بنابراین، جهاد همراه با این دولت نیز حرام می شود زیرافرض این است غرضی که جهاد برای آن تحریم شده، حاصل نشده است ومدت حرام بودن جهاد تمام نشده است. پایان مدت حرام بودن جهاد، آشکار شدن دستور وحکومت امامان معصوم(ع) است که با قیام قائم آن بزرگواران(ع) صورت خواهد گرفت.

نتیجه: روایت صحیح عبدالله بن مغیره را اگر چه ممکن است به زمان حاکمان جور و رهبران ستمگر اختصاص دهیم، اما این عمل با اطلاق این روایت سازگار نیست واختصاص آن به زمان خاص، نیازمند دلیلی است که براین تقیید دلالت کند و گرنه اطلاق روایت می رساند که جهاد پیش از آشکار شدن فرمان و حکومت امامان معصوم(ع)حتی درزمان دولت برحق در عصر غیبت، حرام است.

3. خبر کامل الزیارات از عبدالله بن عبدالرحمان اصم از جدش از امام صادق(ع) که در آن حج را بر صدقه برتری داده است نقل می کند:

الجهاد افضل الاشیاء بعد الفرائض فی وقت الجهاد، ولاجهاد الا مع الامام ()،

پس از نمازهای واجب، جهاد، در وقتش از همه چیز برتر و بالاتر است و جهادی نیست مگر با امام.

حضرت با صراحت حکم کرده است که جهاد بدون وجود امام صورت نمی گیرد، بنابراین جنگیدن با کفار بدون حضور امام، جهاد شمرده نمی شود و نفی تحقق حقیقت جهادکه همراه با غیر امام صورت بگیرد اگر چه به تنهایی ملازمت با حرمت جهاد با غیر امام(ع) را ندارد و شاید هم در آن زمان جایز بلکه مطلوب بوده است، اما ادعای این که روایت عرفا ظهور در نفی جواز جهاد با غیر امام دارد، بعید نیست. چنان که لفظ «امام» ظاهرا انصراف به امام معصوم دارد، خواه این لفظ مطلق آورده شود مثل این جا وخواه مقید به وصف عدالت باشد.

گواه این مدعا اخبار زیاد در شان امامان و امامت است مثل این روایت:

ان الامام هو المنتجب المرتضی، والهادی المنتجی، والقائم المرتجی، اصطفاه الله بذلک، واصطنعه علی عینه فی الذر حین ذراه ()،

امام کسی است که از طرف خداانتخاب شده است و راهنمای مردم و پناهگاه عموم و جایگاه نجات خلق است. امام کسی است که حق را به پا می دارد و محل امید است. خداوند او را برای این کار برگزیده و در عالم ذر، خدا او را برای این مسوولیت آفریده است.

نیز مانند این روایت: الامام المطهر من الذنوب، والمبرا من العیوب.()

امام از گناهان، پاک و از عیب ها منزه است.

و مانند روایت زیر:

ان الامامة هی منزلة الانبیاء، وارث الاوصیاء، ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسول(ص) و مقام امیرالمؤمنین(ع) ومیراث الحسن والحسین(ع) ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا و عز المؤمنین ان الامامة اس الاسلام النامی وفرعة السامی ()،

امامت جایگاه پیامبران و ارث اوصیاست، امامت جانشینی خدا و جانشینی پیامبر(ص) است و نیز مقام امیرمومنان(ع) و میراث حسن و حسین(ع) است امامت زمام دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت و سربلندی مومنان است. به یقین امامت پایه اسلام بالنده و شاخه بلند و برومند آن است.

روایات دیگری نیز دلالت می کنند بر این که امام از طرف خدا نصب شده است و امامت یک منصب خدایی است. پس چنین مقامی ناچار به امام معصوم(ع) اختصاص دارد.

از این حدیث به دست می آید که جهاد و جنگیدن همراه با غیر امام(ع) جایز نیست و اطلاق این روایت در برگیرنده همه زمان هاست و نیز شامل موردی می شود که دولت اسلامی به رهبری فقیه عادل یا به رهبری مومنان صالح و برازنده درزمان غیبت امامان معصوم برپا شده باشد.

لیکن حدیث، ضعیف است، زیرا سند آن به عبدالله بن عبدالرحمان اصم می رسد که به ضعف و دروغ گویی او تصریح شده است، و او از جدش روایت کرده که از او درکتب رجال ذکری به میان نیامده است مگر این که کفایت کنیم به این که این روایت درکامل الزیارات آمده است و سندهای کامل الزیارات را صحیح بدانیم.

4. در تحف العقول و بحار از بشارة المصطفی از امیر مومنان(ع) نقل شده که حضرت در سفارش طولانی به کمیل بن زیاد می گوید: یا کمیل! لاغزو الا مع امام عادل، ولانفل الا من(مع خ بحار) امام فاضل، یا کمیل! لو [ارایت لو خ بحار] لم یظهر نبی و کان فی الارض مؤمن تقی لکان [اکان خ بحار] فی دعائه الی الله مخطئا او مصیبا؟ بل[بلی بحار] والله مخطئا، حتی ینصبه الله عزوجل لذلک ویوهله له [یاکمیل! الدین لله، فلا تغترن باقوال الامة المخدوعة التی قد ضلت بعد ما اهتدت، وانکرت و جحدت بعد ما قبلت بحار] یاکمیل! الدین لله، فلا یقبل الله من احد القیام به الا رسولا او نبیا او وصیا، یاکمیل! هی نبوة و رسالة وامامة، ولیس بعد ذلک الا موالین متبعین او عامهین مبتدعین، انما یتقبل الله من المتقین ().

ای کمیل، جهاد و جنگ جایز نیست مگر با امام عادل. غنیمت جنگی نیست مگر با رهبر فاضل.

ای کمیل، اگر پیامبری ظهور نمی کرد و در روی زمین مومنی پرهیزکاروجود می داشت، دردعوت به سوی خدا به خطا می رفت یا بر صواب می بود؟ به خدا قسم به خطا می رفت مگر اینکه خدا او را برای این کار نصب کند و اهلیت به او بدهد.

ای کمیل، دین برای خداست پس با حرف های امت فریب خورده که پس از هدایت، گمراه شدند و پس از قبول حق، آن را انکار کردند گول مخور.

ای کمیل، دین از آن خداست خدا از کسی گردانندگی امر دین را نمی پذیرد مگر این که او رسول یا پیامبر یا جانشین و وصی پیامبر باشد. ای کمیل، آنچه حق است نبوت و رسالت و امامت است. غیر ازاینها سایر مردم یا دوستداران و پیروان آن هستند یا سرگردانان و بدعت گذاران و خداوند فقط عمل پرهیزکاران را می پذیرد.

این روایت در دلالت براین که مراد از امام، امام معصوم است و در چگونگی دلالت همانند خبرکامل الزیارات، است بلکه روشن تر از آن است، چرا که دراین روایت، امام باوصف عادل ذکر شده ودیگر این که درفقرات بعدی، گاهی امامت معادل نبوت و رسالت آمده و گاهی از امامت تعبیر به وصایت شده که معادل نبوت و رسالت است.

لیکن این روایت نیز بنابر نقل تحف العقول مرسل است و شاید آنچه تحف العقول نقل کرده مختصرتر از نقل بشاره المصطفی باشد. بنابراین سند نقل بشارة المصطفی ضعیف است زیرا افرادی در آن وجود دارد که درکتاب های رجالی ما از آنها یادی نشده است و ناشناخته اند. والله العالم.

5. روایت حفص بن غیاث از امام صادق (ع):

سال رجل ابی صلوات الله علیه عن حروب امیر المومنین(ع)، و کان السائل من محبینا، فقال له ابو جعفر(ع): بعث اللهمحمدا(ص) بخمسه اسیاف: ثلاثة منها شاهرة، فلا تغمد حتی تضع الحرب اوزارها، لن تضع الحرب اوزارها حتی تطلع الشمس من مغربها، فاذا طلعت الشمس من مغربهاآمن الناس کلهم فی ذلک الیوم، فیومئذ لاینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا، وسیف منها مکفوف (ملفوف خ ل)، وسیف منها مغمود، سله الی غیرنا و حکمه الینا.

فاما السیوف الثلاثة الشاهرة، فسیف علی مشرکی العرب قال الله عزوجل: «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم و اقعدوا لهم کل مرصد»...

والسیف الثانی عل اهل الذمة قال الله تعالی: «وقولوا للناس حسنا» نزلت هذه الایة فی اهل الذمة ثم نسخها قوله عزوجل: «قاتلوا الذین لایومنون بالله و لا بالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید وهم صاغرون»...

والسیف الثالث سیف علی مشرکی العجم... قال الله عزوجل فی اول السورة التی یذکر فیها «الذین کفروا» فقص قصتهم ثم قال: «فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدواالوثاق...»...

واما السیف المکفوف فسیف علی اهل البغی و التاویل قال الله عزوجل: «و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا...»، فلما نزلت هذه الایة قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ان منکم من یقاتل بعدی علی التاویل کما قاتلت علی التنزیل، فسئل النبی صلی الله علیه و آله من هو؟ فقال: خاصف النعل، یعنی امیر المومنین علیه السلام...

واما السیف المغمود فالسیف الذی یقوم به القصاص... فسله الی اولیاء المقتول و حکمه الینا... ()

مردی از پدرم درباره جنگ های امیرمومنان(ع) پرسید. پرسش کننده از دوستان ما اهل بیت بود. امام باقر(ع) به او فرمود: خداوند متعال حضرت محمد(ص) را با پنج شمشیر فرستاد سه تا از آن شمشیرها کشیده شده است و غلاف نمی شود تا جنگ تمام شود و جنگ تمام نمی شود تا خورشید از طرف مغرب طلوع کند. وقتی خورشید ازطرف مغرب طلوع کند مردم همگی درآن روز ایمان می آورند و درآن روز ایمان کسی که پیش از آن ایمان نیاورده بود یا درایمان آوردنش خیری را به دست نیاورده باشد،سود ندارد. و شمشیری از آن شمشیرها باز داشته شده است و شمشیری دیگر از آن شمشیرها غلاف شده است که کشیدن آن به شخصی غیر از ما محول است و حکم آن باماست.

سه شمشیر کشیده شده عبارت است از: شمشیری که علیه مشرکان عرب کشیده شده است چنان که خداوند متعال فرموده است: «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد» (توبه، آیه 5)، هرجا مشرکان را یافتید بکشید و آنها را دستگیر و اسیرشان سازید و آنها را محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سرراه آنها بنشینید».

شمشیر دوم علیه اهل ذمه کشیده شده است. خداوند متعال می فرماید: «وقولوا للناس حسنا، با مردم کلام خوش بگویید.» این آیه درباره اهل ذمه فرود آمد و سپس با این آیه نسخ شد:

«قاتلوا الذین لایومنون بالله ولابالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله ورسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون(توبه، آیه 29)، با آن عده از اهل کتاب که به خدا و روز واپسین باور ندارند و آنچه را که خدا و پیامبر او حرام کرده اند حرام نمی دانند و به آیین حق و دین راستین پایبندنیستند بجنگید، تا وقتی که جزیه را با خضوع و تسلیم به دست خود بپردازند.»

شمشیر سوم بر ضد مشرکان عجم کشیده شده است. خداوند درابتدای سوره ای پس از ذکر داستان و سرگذشت کافران، می فرماید: «فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق... (محمد، آیه 4) هنگامی که با کافران درمیدان جنگ رو به رو شدید، گردن هایشان را بزنید تا وقتی که آنها را درهم بکوبید دراین هنگام اسیران را محکم ببندید».

شمشیر باز داشته شده شمشیری است که بر تجاوزکاران و اهل تاویل و رای کشیده شده است. خداوند می فرماید: «وان طائفتان من المومنین اقتتلوا... (حجرات، آیه 9)، اگردو گروه از مومنان علیه همدیگر جنگیدند...» پس از نزول این آیه، پیامبر خدا(ص) فرمود: برخی از شما پس از من جهت تاویل قرآن می جنگد، چنان که من برای تنزیل آن جنگیدم. از پیامبر خدا پرسیدند: اوکیست؟ حضرت فرمود: آن که کفش خود را پینه می زند. منظور حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بود...

اما شمشیر غلاف شده شمشیر اقامه قصاص است... کشیدن آن برای اولیای مقتول و حکم آن مربوط به ماست...

استدلال به این حدیث، چنین است که حضرت شمشیرهای اسلام را پنج نوع کرده است که خدای متعال پیامبرش را با آن شمشیرها مبعوث کرده است. سه نوع از آن شمشیرها برای جهاد یا دفاع از شر کافران و مشرکان است و یکی برای جهاد با گردنکشان و ستمگران و پنجمی شمشیرقصاص است که بیرون کشیدن آن شمشیر از غلاف،حق صاحبان خون و اولیای مقتول است و حکم به جواز قصاص، به امامان معصوم(ع) مربوط می شود.

ظاهر این که خدای متعال پیامبر را با این شمشیرهای پنجگانه مبعوث کرده این است که اختیار همه این شمشیرها چه از جهت حکم و چه از نظر به کار بردن به آن حضرت موکول شده است. فرموده حضرت در مورد شمشیر پنجم که: «سله الی غیرنا وحکمه الینا» نسبت به شمشیرهای چهارگانه دیگر، آن ظهور را تاکید می کند وشمشیرپنجم را که از بقیه استثنا کرده، تنها درمورد به کار بردن آن شمشیر و کشیدن آن است.

خلاصه، ظاهر این کلام که نزدیک به صراحت است این است که اختیار کشیدن این شمشیرهای چهارگانه و استفاده از آنها با پیامبر خدا و امامان معصوم(ع) است. پس کشیدن هرکدام از آنها و به کاربردن آن شمشیرها بدون اذن آن بزرگواران جایز نیست و این عبارت دیگر از عدم جواز جهاد به جز با اذن و اجازه معصومان(ع)است.

منصفانه است که بگوییم: اگر چه این حدیث دلالت می کند براین که اختیار به کاربردن آن چهار شمشیر با امامان معصوم(ع) است، اما ظهور ندارد دراین که به کار بردن این شمشیرها شخصا به امامان موکول شده است بلکه اگر دلیل داشته باشیم براین که درزمان غیبت، بنیان گذاری دولت اسلامی به رهبری فقیه عادل یا مومنان برازنده جایز است،دلالت این حدیث برعدم جواز کاربرد این شمشیرها برای رهبر اسلامی پذیرفته نیست بلکه لازم است درمورد او از عموماتی که در باره جهاد با کفار و مشرکان آمده است پیروی کنیم. والله العالم.

به عبارت دیگر می توان گفت: امامان معصوم(ع) عناوین و اوصاف متعددی دارند مانند عصمت و نیز مانند رهبری برحق دولت اسلامی 1 اگر چه خبر حفص دلالت می کندبراین که به کار بردن شمشیرهای چهارگانه به امامان معصوم واگذار شده است، اما این خبر ظهوری ندارد دراین که این واگذاری به شخص آنان یا به جهت عصمت آنها یا به خاطر نصب از طرف خدا بوده است، تا برای غیر آنها به کار گیری این شمشیرها جایز نباشد بلکه به احتمال قوی مسوولیت استفاده ازاین شمشیرها به این جهت به امامان معصوم واگذار شده است که آنها رهبر حکومت و پیشوای برحق دولت اسلامی هستند و به فرض که دلیل معتبر برثبوت این رهبری برای فقیه عادل وجود داشته باشد نتیجه این می شود که با اذن فقیه نیز می توان این شمشیرها را به کار گرفت. پس به کار گیری این شمشیرها به رهبر برحق دولت اسلامی موکول شده است چه این رهبر معصوم باشد یا غیر معصوم و با وجود این احتمال نمی توانیم با خبر حفص برای شرط بودن اذن امام معصوم درمورد جهاد ابتدایی استدلال کنیم.

ازاین توضیح معلوم می شود که استدلال به خبر کمیل بن زیاد که از تحف العقول و بشاره المصطفی نقل شده، درست نیست و همچنین استدلال به خبر عبدالله اصم در کامل الزیارات، صحیح نیست زیرا کلمه امام یا امام عادل دراین دو خبر، اگر چه برگشت و انصراف به امام معصوم و منصوب از طرف خداوند دارد، اما دراین ظهور ندارد که معصوم بودن یا منصوب بودن از طرف خدا در مورد کسی که اذنش درجهاد شرط است معتبر و لازم باشد. این احتمال جدی وجود دارد که اذن امامان درجهاد از این جهت شرط شده است که رهبری برحق حکومت اسلامی را به عهده داشته اند پس اگر فرض شود که این گونه رهبری مثلا برای فقیه عادل نیز ثابت است، باید بگوییم که اقدام به جهاد با اذن فقیه نیز جایز است و با وجود این احتمال، نمی توان به این دو خبر استدلال کرد و از مفاد دیگر ادله باب باید پیروی کنیم.

6. عبدالملک بن عمرو می گوید:

قال لی ابوعبدالله(ع): یا عبدالملک ما لی لا اراک تخرج الی هذه المواضع التی یخرج الیها اهل بلادک؟ قال: قلت: واین؟ فقال: جده وعبادان والمصیصة وقزوین، فقلت: انتظارالامرکم والاقتداء بکم، فقال: ای والله لو کان خیرا ما سبقونا الیه، قال: قلت له: فان الزیدیة یقولون: لیس بیننا وبین جعفر خلاف الا انه لا یری الجهاد، فقال: انا لا اراه؟! بلی واللهانی لاراه، و لکن اکره ان ادع علمی الی جهلهم. ()

امام صادق(ع) به من فرمود: ای عبدالملک! چرا نمی بینم به این جاهایی که همشهریان تو می روند بروی؟ عرض کردم: کجا؟ فرمود: جده، عبادان، مصیصه و قزوین. عرض کردم: به جهت انتظار فرمان شما و پیروی از شما. حضرت فرمود: بلی، به خدا قسم اگر رفتن به این شهرها خوب بود برماپیشی نمی جستند. عرض کردم: زیدیه می گویند:میان ما و جعفر اختلافی نیست جز این که او جهاد را جایز نمی شمرد. فرمود: من جایز نمی شمرم؟! والله، من جایز می دانم اما دوست ندارم علم و آگاهی خود را ترک کرده ودر پی نادانی آنها باشم.

دلالت این خبر چنین است که اگر چه احتمال دارد مراد از محل ها در کلام امام(ع) جایگاه آمادگی و بسیج بوده است همان گونه که صحیحه عبدالله بن مغیره سابق شایدبرآن گواهی داشته باشد اما نقل گفته گروه زیدیه درحق آن حضرت درپایان این حدیث، دلالت می کند براین که این شهرها درزمان صدور حدیث، محل جهاد با دشمنان بوده است و این که راوی می گوید: «منتظر فرمان شما و پیرو شما هستم» و تایید امام(ع) که: «اگر رفتن به آن جاها خوب بود برما پیشی نمی گرفتند» دلالت دارد براین که پیش از ظهور حکومت امامان در جهاد خیر و مصلحتی نیست و این که به طور مطلق خیر بودن جهاد نفی شده با این که جهاد از بهترین واجبات است این عرفا دلیل برنفی مشروع بودن جهاد است تا وقتی حکومت ائمه آشکار شود واز آنها پیروی شود.

این خبر هم همان اشکال خبر پیشین را دارد. تقریری که از کلام امام(ع) استفاده می شود اطلاقی نسبت به دولتی که از طرف امامان امضا شده حتی اگر رهبری آن به دست فقها یا مومنان صالح باشد، ندارد.

روایت های مذکور، ادله عمده ای است که برشرط بودن اذن امام معصوم در جهاد ابتدایی با آنها استدلال شده یا ممکن است استدلال شود بر پایه این ادله، جهاد ابتدایی بدون اذن امام جایز نیست حتی اگر فرض شود دولت برحق اسلامی به دست فقیه عادل بنیان گذاری شده باشد.

پیش تر تمام بودن دلالت خبر بشیر و صحیحه ابن مغیره و کامل بودن سند صحیحه را نیز بیان کردیم و مقتضای قاعده این است که عموماتی که جهاد ابتدایی را تجویزمی کند با روایات یاد شده تخصیص خورده و روایات مطلق با این روایات مقید شود.

دلایل جواز جهاد ابتدایی

در برابر اخبار مذکور، اخبار دیگری برجواز جهاد ابتدایی دلالت می کند، هرگاه فردی از نیکان و پرهیزکاران که جز به پاداشتن احکام و حدود خدا هدف دیگری نداشته ودرامر جهاد و معاشرت با سربازان و جنگجویان و اسیران جنگی رفتار شرعی و اسلامی را پیش گیرد، رهبری جهاد را برعهده داشته باشد.

1. موثقه سماعه در کافی از امام صادق(ع):

عباد بصری درراه مکه خدمت علی بن حسین(ع) رسید. به حضرت عرض کرد: جهاد و سختی های آن را ترک کردی و به حج آسان روی آوردی! خدای عزوجل می فرماید: «ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم (توبه، آیه 111)، خداوند جان ها و اموال مومنان را خریداری کرده که در برابر، بهشت برای آنها باشد، به این گونه که درراه خدا پیکار کنند، بکشند و کشته شوند. این وعده حقی است براو، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده. چه کسی وفادارتر از خدا به عهدش است؟ اکنون بشارت باد برشما به داد و ستدی که با خدا کرده اید و آن همان پیروزی بزرگ است.»

آن گاه علی بن حسین(ع) به او فرمود: آیه را ادامه بده و به پایان ببر. او نیز بقیه آیه را تلاوت کرد: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف والناهون عن المنکر والحافظون لحدود الله و بشر المومنین (توبه، آیه 112)، آنان توبه کنندگان، عابدان، سپاس گزاران، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده گذاران، دعوت کنندگان به معروف، نهی کنندگان از کارهای بد و منکر، حافظان و نگهدارندگان حدود الهی هستند. به این گونه مومنان بشارت و مژده ده.»

آن گاه امام علی بن حسین(ع) فرمود: وقتی افرادی با این صفات را پیدا کنیم، جهاد همراه با آنها برتر از حج است.()

در وسائل الشیعه آمده است:

این خبر را طبرسی در احتجاج به صورت مرسل نقل کرده است و علی بن ابراهیم در تفسیرش مثل این روایت را از پدرش و او از استادانش وآنها از امام علی بن حسین(ع) نقل کرده اند. ()

وسائل الشیعه این حدیث را به نقل از صدوق درکتاب من لایحضره الفقیه به صورت مرسل، آورده است.

دلالت این روایت بر جواز جهاد ابتدایی به این بیان است: اگر چه آیه دوم دلالت نمی کند براین که دارا بودن این اوصاف در آیه، ملاک جواز اقدام به جهاد است، اما این که امام(ع) پس از تلاوت این آیه فرمود: «وقتی چنین افرادی را با این صفت ها پیدا کنیم، جهاد همراه با آنها برتر از حج است»، این کلام دلالت آشکار براین ملاک دارد ومی رساند که جهاد کردن همراه جهادگرانی با این صفات، بهتر از حج است و ظاهر کلام این است که برتری جهاد نسبت به حج، فقط به این بستگی دارد که گردانندگان جهاد،دارای همه اوصافی باشند که در آیه آمده است.

بی تردید ظاهر معنای جمله چنان که اشاره کردیم این است که گردانندگان جهاد و کسانی که به دستور آنها جهاد صورت می گیرد، باید دارای این اوصافی که درآیه آمده، باشند نه این که همه افراد لشکر باید دارای آن صفات باشند زیرا اضافه بر این که این معنا خلاف مفهوم عبارت است، لازمه اش این می شود که برای کلام امام مصداق و موردی پیدا نشود زیرا بعید است همه سپاه اسلام برای همیشه دارای تمامی آن صفت ها باشند.

خلاصه، بی شک از ظاهر حدیث می فهمیم عمده و مهم این است که فرمانده یا فرماندهان قوای مسلح که فرمان جهاد را صادر می کنند، باید دارای این صفات باشند. بر این اساس جواب امام(ع) این بوده است که وقتی عهده دار جهاد دارای این صفات باشد، جهاد با او بهتر و برتر ازحج است و آن وقت کنار گذاردن حج و رو آوردن به جهاد جایزمی شود.

اشکال: این روایت نسبت به شرایط وجوب جهاد وخصوصیات گردانندگان آن اطلاق ندارد تا این که دلالت کند براین که موضوع کلی برای تجویز جهاد، تحقق این صفات است زیرا امام(ع) درمقام بیان آن خصوصیات نیست تا این روایت نسبت به آنها اطلاق داشته باشد بلکه ایشان درمقام رد عباد بصری و درمقام احتجاج، به آیه ای استنادمی کند که باید آن را بپذیرد. پس مقام، مقام بیان وجه ترک جهاد همراه با ستمگران و نفی برتری جهاد درکنار آنها از حج است، نه مقام بیان همه خصوصیات جواز یاوجوب جهاد. پس این روایت اطلاقی ندارد تا به آن تمسک شود به ویژه که پرسش کننده از مخالفانی بوده است که امامت آن بزرگواران را قبول ندارند. با فرض شرط عصمت در رهبری جهاد، پرسش کننده، از امام(ع) قبول نمی کرد. این بوده است که امام درجوابش به چیزی کفایت کرده که لازم بوده با آن جواب بگوید و این که بر پادارندگان جهاد دارای این صفات نیستند.

جواب: این اشکال را یکی از فضلا مطرح کرده است و ما چیزی نزدیک به عین عبارت ایشان را آوردیم . به نظر ما اشکال وارد نیست زیرا اگر چه همان گونه که ایشان گفته اند امام(ع) در مقام جواب کسی بوده که به امامت و معصوم بودن آن حضرت اعتقاد نداشته است و درمقام بیان حکم خدا نبوده است، اما بحث این جاست که امام(ع) چه جوابی به او داده است؟ آیا جواب ایشان این بوده که این صفات حتما باید در گرداننده امر جهاد وجود داشته باشد و چون دررهبران ستمگر، این صفت ها نیست، پس جهادنه واجب و نه برتراز حج می شود؟ یا به این نفی بسنده نکرده بلکه حتی امام(ع) به تعبیر نفی، چیزی نفرموده است و فقط به بیان این مفهوم اثباتی پرداخته است که اگر مثل این کسانی را که دارای این صفت ها باشند ببینیم جهاد همراه آنها بهتر از به جای آوردن حج است؟

معنای این سخن چیزی نیست جز این که وقتی گردانندگان جهاد دارای این صفات باشند جهاد همراه با آنها واجب می شود یا برتر و بهتر از حج می باشد. آیا امام(ع) این معنای اثباتی را اراده نفرموده است و به زعم ایشان معنای التزامی آن را یعنی وقتی در گرداننده جهاد این صفات نباشد حج بهتر است اراده کرده است؟ گمان نمی کنم کسی این معنا(اراده معنای التزامی) را قبول کند و بپذیرد که کلام حضرت کنایه صرف باشد نه چیز دیگر. هرگز معنای التزامی مراد حضرت نبوده است بلکه اصالت جدی بودن کلام اقتضا می کند که معنای اثباتی به طور جد مراد امام(ع)بوده و معنای اراده جدی حضرت جز بیان میزان برای وجوب جهاد یا جواز آن از نظر صفات گرداننده جهادمعنای دیگری نمی تواند داشته باشد.

نتیجه: امام(ع) می توانست به معنای سلبی کفایت کند، اما متعرض سلب نشد، بلکه متعرض معنای اثباتی شد که لازمه اش همان سلب است و صریح آن اثبات، بیان معیاری است برای موردی که جهاد از حج برتر است و درکلام امام این معنا هم افاده شده است که جهاد از نظر اوصاف گرداننده آن جز دارا بودن گرداننده با اوصافی که در آیه آمده است شرط دیگری ندارد. ایشان فرموده است: وقتی این گونه افراد با این صفت ها باشند، جهاد با آنها و همراه آنها بهتراز حج است.

شیخ طوسی در تهذیب با اسناد خودش از ابو حمزه ثمالی روایتی همانند همین روایت یا شاید همین روایت را با سندی دیگر نقل کرده است:

قال رجل لعلی بن الحسین(ع): اقبلت علی الحج و ترکت الجهاد، فوجدت الحج الین علیک، و الله یقول: «ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم» الایة، قال: فقال علی بن الحسین(ع): اقرا ما بعدها، قال: فقرا: «التائبون العابدون الحامدون الی قوله: والحافظون لحدود الله» قال، فقال علی بن الحسین(ع): اذا ظهر هولاء لم نوثر علی الجهادشیئا. ()

مردی به امام علی بن حسین(ع) گفت: به حج روی آوردی و جهاد را ترک کردی! حج را آسان تر و راحت تر دیدی! درحالی که خداوند می فرماید: خداوند از مومنان جان و مالشان را خریداری کرده است حضرت فرمود: ادامه آیه را بخوان. گفت: «التائبون العابدون الحامدون... والحافظون لحدود الله. امام فرمود: وقتی چنین افرادی پیدا شوند،چیزی را برجهاد ترجیح نمی دهیم.

حدیث از هر جهت مثل موثقه سماعه است جز در لفظ جمله آخر آن. جمله پایانی دراین روایت صراحت بیشتری دارد دراین که صفات یاد شده، در فرمانده قوای مسلح بلکه در بلندپایگان دولت که کارها به دست آنها می چرخد، لازم و شرط است.

پس اگر سرپرست امت دارای این صفت ها باشد، چیزی برجهاد ترجیح داده نمی شود. بلی، سند روایت تهذیب مرسل است و بعضی رجال سند مجهولند. به هرحال این روایت، خبر موثقه را تایید می کند و مشکلی در کار نیست.

خلاصه، موثقه سماعه دلالت می کند بر این که ملاک در وجوب جهاد این است که فرمانده جهاد دارای اوصاف یاد شده باشد پس امامان معصوم(ع) که جهاد همراه با آنهاواجب است حتما به این جهت است که امامان ازمصادیق دارندگان این صفات و بالاترین مصداقند و روایت موثقه برسر واجب بودن پیروی از فرمانده جهاد دلالت می کند وبه این جهت جهاد همراه آنها بردیگر اعمال ترجیح داده می شود چرا که آنها از دیگران بریده و به خدا روی آورده اند و به جز خدا چیزی راستایش نمی کنند و به جز خدابرای کسی فروتنی نمی کنند و گردن نمی نهند و حدود و مرزهای تعیین شده از سوی خدا را رعایت و دستورهای او را اجرا می کنند و تنها به سوی او دعوت می کنند و جزرضای او چیزی را نمی خواهند . پس اگر دارنده این صفات به رهبری حکومت اسلامی دست یابد، آن گاه مسوولیت جهاد، متوجه او می شود و هیچ عملی بر جهاد همراه اوترجیح ندارد.

وقتی این موثقه که درمقام بیان سر و علت است درکنارروایتی همانند صحیحه عبدالله بن مغیره که از جهاد تا هنگام ظهور حکومت امامان(ع) نهی می کند گذاشته شود،هیچ تردیدی نمی ماند که ظهور حکومت امامان(ع) به این جهت پایان نهی قرارداده شده که حکومت ایشان دولت کسانی است که به برترین صورت دارای صفاتی هستندکه درآیه مبارکه آمده است و بدین جهت نبوده که برای شخص امامان یا برای مقام عصمت ایشان دخالتی درحکم یاد شده وجود داشته باشد.

بنابراین موثقه، شارح آن صحیحه و دیگر خبرهایی می شود که دلالت دارند بر این که شرط بودن دولت امام عادل، به امام معصوم انصراف دارد. بدین ملاک است که دولت،پیرو حق و دعوت کننده به سوی آن و خالی از خواسته های نفسانی باشد. فرق نمی کند که رهبر آن، دولت امام معصوم باشد یا فقیه عادل یا مؤمن صالح و نیکوکار.

2. خبر ابو بصیر در علل الشرایع و خصال از امام صادق(ع) از پدرانش(ع): قال امیر المومنین(ع): لایخرج المسلم فی الجهاد مع من لایومن علی الحکم ولاینفذ فی الفی ء امر الله عزوجل، فان [فانه ان ئل] مات فی ذلک [المکان ئل] کان معینالعدونا فی حبس حقوقنا [حقنا ئل] والاشاطه بدمائنا و میتته میته جاهلیه. ()

امیر مومنان علی(ع) فرمود: مسلمان برای جهاد همراه کسی که حکم ودستور او مورد اطمینان نیست و درمورد غنایم جنگی و دیگر مشترکات دستور خدا را اجرا نمی کند،بیرون نمی رود. پس اگر دراین راه بمیرد در بازداشتن حقوق ما و هدر دادن خون ما همکار دشمنان ما محسوب می شود و مردن او مردن جاهلیت و بی خبری از اسلام خواهد بود.

مفاد این حدیث، نهی از بیرون شدن برای جهاد همراه با کسی است که احکام شرعی را رعایت نمی کند و مفهوم آن این است: بیرون شدن برای جهاد همراه کسی که احکام خدا را درتمام مراحل آن اجرا کند، جایز است.

چه بسا بگوییم این خبر مفهوم ندارد و این که امام(ع) نهی از جهاد را معلق برنداشتن اطمینان برحکم و عدم اجرای دستور خدا کرده، منظور بیان رمز این نهی بوده است. پس منافات ندارد که سر و علت های دیگری نیز وجود داشته باشد که سبب عدم جواز جهاد درموارد دیگر هم باشد. دراین صورت، شاید یکی از آن علت ها این باشد که دولت به دست امام معصوم و منصوب از طرف خدا، نیست.

3. خبر محمدبن عبدالله سمندری:

قلت لابی عبدالله(ع): انی اکون بالباب یعنی باب الابواب، فینادون السلاح، فاخرج معهم قال: فقال لی: ارایتک ان خرجت فاسرت رجلا فاعطیته الامان وجعلت له من العقد ماجعله رسول الله(ص) للمشرکین اکان یفون لک به؟ قال: قلت: لا والله، جعلت فداک، ما کانوا یفون لی به قال: فلا تخرج، قال: ثم قال لی: اما ان هناک السیف ()،

به امام صادق(ع) عرض کردم: من در دروازه یعنی دروازه اصلی زندگی می کنم و مرا به گرفتن سلاح دعوت می کنند و من همراه آنها بیرون می روم. حضرت به من فرمود: آیایقین داری اگر همراه آنها بیرون شوی و مردی را اسیر بگیری و به او امان بدهی، و برای او پیمانی را که پیامبر(ص) برای مشرکان قرار می داد قرار بدهی آنها به پیمان تووفادار می مانند؟ عرض کردم: نه به خدا قسم، آنها نسبت به آن پیمان وفا نمی کنند. فرمود: پس همراه آنها بیرون نرو. سپس به من فرمود: بدان که آن جا شمشیراست.

دلالت این خبر نیز همانند خبر ابوبصیر بستگی دارد به این که حضرت در سوال خود که از پایبندی آنها به احکام شرعی جهاد پرسیده اراده مفهوم کرده باشد و همان اشکالی که درمورد خبر ابوبصیر داشتیم یعنی عدم پذیرش وجود مفهوم در این جا هم پیش می آید و شاید سر سوال این بوده که حضرت خواسته به بعضی از علت های حرمت جهاد اشاره کند و گرنه علت های دیگری هم این جا وجود دارد.

4. خبر ابوعمرو زهری یا زبیدی:

قلت له: اخبرنی عن الدعاء الی الله والجهاد فی سبیله اهو لقوم لایحل الا لهم و لایقوم به الا من کان منهم؟ ام هو مباح لکل من وحد الله عزوجل وآمن برسوله(ص)، ومن کان کذا فله ان یدعو الی الله عزوجل والی طاعته، وان یجاهد فی سبیل الله، فقال: ذلک لقوم لایحل الا لهم ولا یقوم لک به [بذلک کا یب فی] الا من کان منهم، فقلت: من اولئک؟ فقال: من قام بشرائط الله عزوجل فی القتال والجهاد علی المجاهدین فهو الماذون له فی الدعاء الی الله عزوجل، ومن لم یکن قائما بشرائط الله عزوجل فی الجهادعلی المجاهدین فلیس بماذون له فی الجهاد والدعاء الی الله، حتی یحکم فی نفسه بما اخذ الله علیه من شرائط الجهاد ()،

به امام صادق(ع) عرض کردم:

مرا از دعوت به جهاد در راه خدا آگاه کن آیا این کار مخصوص افراد خاصی است و کسی جز آنان حق ندارد به آن اقدام کند، یا این کار برای هر کسی که به یگانگی خدا قائل باشد و به پیامبر خدا ایمان آورد مباح و مجاز است و کسی که چنین باشد می تواند به سوی خدا و به طاعت و فرمانبری خدا دعوت کند و در راه او جهاد کند؟

حضرت فرمود: این کار حلال نیست جز برای آنها و کسی غیر از آنان حق ندارد به این کار دست بزند. عرض کردم: آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: هر کس شرایط ی را که خداوند متعال در مورد جنگ و جهاد برای مجاهدان بیان کرده داشته باشد، اجازه دارد که به سوی خدا دعوت کند و کسی که آن شرایط را ندارد، اجازه جهاد ندارد ونمی تواند به سوی خدا دعوت کند مگر این که آن شرایط را پدید آورد.

سوال کننده از خصوصیات کسی سوال کرده که می تواند به سوی خدا دعوت کند و درراه او جهاد نماید و امام(ع) در جواب فرموده: هرکسی که دارای شرایط ی باشد که خداوند برای مجاهدان شرط کرده است می تواند به این کار اقدام کند. با در نظر گرفتن کل حدیث، آشکارا استفاده می شود که این شرایط، همان شرایط مذکور در سوره توبه است: العابدون الحامدون...

چکیده آن شرایط، داشتن تقوا و دوری همه جانبه از نافرمانی خداست. پس کسی که پرهیزکار واقعی باشد می تواند به سوی خدا دعوت کند و به جهاد بخواند اگر چه این فرد فقیه عادل یا مؤمن صالح باشد.

اما انصاف این است که این حدیث درمقام بیان اوصاف مجاهدان به معنای اعم است یعنی کسانی که درجنگ حاضر می شوند و درجهاد علیه کفار شرکت می کنند. پس این حدیث دلالت می کند بر این که هر سرباز مبارز با دشمنان اسلام، باید این شرایط را داشته باشد اما آن که مردم را به سوی جهاد دعوت می کند باید ببینیم آیا او هم مثل یکی از سربازان است یا این که درمورد او شرایط دیگری وجود دارد؟حدیث درمقام بیان این مطلب نیست.

امام در بخشی از حدیث می فرماید:

ولسنا نقول لمن اراد الجهاد وهو علی خلاف ما وصفنا من شرائط الله عزوجل علی المومنین والمجاهدین: لاتجاهدوا، ولکن نقول قد علمنا کم ما شرط الله عزوجل علی اهل الجهاد الذین بایعهم واشتری منهم انفسهم واموالهم بالجنان، فلیصلح امرو ما علم من نفسه من تقصیر عن ذلک ولیعرضها علی شرائط الله فان رای انه قد وفی بها و تکاملت فیه فانه ممن اذن الله عزوجل له فی الجهاد ()،

ما به کسانی که بخواهند به جهاد بروند درحالی که آن شرایط ی را که خدای متعال برای مومنان و مجاهدان شرط کرده ندارند، نمی گوییم جهاد نکنید، اما می گوییم: ما شرایط خدای متعال براهل جهاد را به شما یاد دادیم خدا از آنها پیمان گرفته و جان و مالشان را در برابر بهشت خریداری کرده است. هرکس این شرایط را ندارد، باید خود را اصلاح کند و خود را با شرایط خدا تطبیق دهد اگر آن شرایط را دارد و در او به حد کمال رسیده، او از کسانی است که خدابه او اذن داده که به جهاد اقدام کند.

این حدیث تقریبا صراحت دارد در این که هرمجاهد راه اسلام، باید آن شرایط راداشته باشد و دراین فقره روشن ساخته است که داشتن این صفات برای هر مجاهدی ضروری است و باید پس از اصلاح خود، اقدام به جهاد کند. پس حدیث درصدد بیان چیز دیگری است. از این گذشته اشکال دیگر این حدیث، ضعف سند آن است.

5. طلحة بن زید که از عامه است و کتابش قابل اعتماد می باشد در روایت معتبری می گوید:

سالته عن رجل دخل ارض الحرب بامان، فغزا القوم الذین دخل علیهم قوم آخرون، قال: علی المسلم ان یمنع نفسه ویقاتل علی حکم الله وحکم رسوله، واما ان یقاتل الکفارعلی حکم الجور وسنتهم فلایحل له ذلک ()،

از امام صادق(ع) درمورد مردی پرسیدم که با امان به سرزمین جنگ داخل شد، آن گاه با آن قوم که بر آنها وارد شده بود آقومی دیگر شروع به جنگ کردند؟ حضرت فرمود: فرد مسلمان باید خود را کنترل کند و طبق دستور خدا و پیامبر او بجنگد. اما اگر ظالمانه و طبق دستور حاکم جور وستمگر و به روش ستمگران بخواهد بجنگد، این کار برای او جایز نیست.

چگونگی استدلال: مراد از این که باید جنگ طبق حکم خدا و دستور پیامبر باشد به قرینه فقره ذیل حدیث این است که برنامه جنگ باید الهام گرفته از سنت پیامبر واحکام نورانی اسلام باشد. موضوع جواز جهاد کلا این است که باید از ضوابط اسلام پیروی کند و طبق احکام دین جریان یابد. پس این که فقیه می تواند اقدام به جهاد کند،از مصادیق آشکار این اطلاق است.

اشکال: همان گونه که جنگیدن بر طبق ضوابط شرعی و رعایت احکام جهاد ممکن نیست، همین طور لازم است فرمانده جهاد نیز صفات لازم را باید داشته باشد تا فرمان جهاد از کسی که واجد شرایط است صادر شود. پس حدیث دلالت می کند بر این که همه شرایط جهاد باید رعایت شود حتی شرایط ی که لازم است درفرمانده جهاد وجودداشته باشد. پس این حدیث اطلاقی ندارد تا بتوان با آن برای جواز جهاد ابتدایی استدلال کرد.

برخی با این روایت استدلال می کنند بر این که جهاد، تنها پس از دستور پیامبر به جهاد، جایز می شود، با این ادعا که مراد از «حکم خدا و پیامبر» که در حدیث آمده،دستوری است که در جهاد از پیامبر صادر شده باشد چه این دستور جنبه نفی داشته باشد و چه جنبه اثبات و بدین صورت می توان گفت: جهاد به حکم پیامبر و طبق فرمان او می باشد بنابراین جهاد جایز نمی شود مگر بعد از این که پیامبر یا یکی از امامان معصوم که جانشین آن حضرت هستند دستور دهد.

دقت درمطالب پیشین نشان می دهد که این احتمال درست نیست و مراد از حکم خدا و حکم پیامبر و لو به قرینه ذیل احکامی است که باید در کیفیت جهاد رعایت شوندو این معنا اگر چه عمومیت دارد و همه احکام مربوط به جهاد را در بر می گیرد و از این رو با احتمال لزوم اذن امام معصوم نمی شود با این روایت بر جواز جهاد ابتدایی با اذن غیر معصوم استدلال کرد، اما درست با عین همین وجه پس از احتمال این که اذن امام معصوم شرط نیست نمی توان برجواز جهاد ابتدایی استدلال کرد.

این بود خلاصه بحث از ادله کسانی که جهاد ابتدایی را ممنوع یا جایز می دانند.

دانستیم که موثقه سماعه کاملا دلالت دارد براین که هر فقیه مسوول دولت اسلامی بلکه هرمؤمن صالح در صورت نبود چنین فقیهی می تواند به جهاد ابتدایی اقدام کند وبه ملاحظه این که این موثقه به منزله شرح اطلاقات منع از جهاد ابتدایی است پس دلالتش کافی و اقناع کننده می باشد.

روشن شد که مساله، اختلافی است و اگر اتفاق در مساله را بپذیریم، باز چنین اتفاقی که احتمال دارد به استناد اخبار، مانع از جهاد ابتدایی باشد نمی تواند کاشف قول معصوم(ع) باشد و این اتفاق نمی تواند بیشتر از مضمون این اخبار را کشف کند. بنابراین اگر بر این عقیده باشیم که مقتضای جمع میان دو دسته از اخبار (اخبار جواز و اخبارمنع) جواز جهاد ابتدایی است، دیگر برای این اتفاق ارزشی باقی نمی ماند.

بنابراین ظاهرا اقدام به جهاد ابتدایی برای دولت اسلامی که درزمان غیبت امام معصوم(ع) به طور مشروع و برحق تشکیل شده باشد، جایز است و این همان قولی است که مرحوم شیخ مفید اختیار کرده است.

پس از اتمام این مقاله، به فتوای استاد بزرگوار آیت الله خویی در چاپ های اخیر کتاب ارزشمند منهاج الصالحین برخورد کردم که ایشان به جواز جهاد ابتدایی در زمان غیبت فتوا داده است. درباب جهاد از مسائل و فروع جهاد بحث کرده است و درمقام اثبات جواز جهاد ابتدایی به بحث استدلالی پرداخته است. نوشتار را با بخشی از آن به پایان می بریم:

جهاد با کفار یکی از ارکان دین اسلام است، اسلام به وسیله جهاد همراه با دعوت به توحید زیر سایه پرچم پیامبر اکرم(ص) نیرو گرفته و در جهان گسترش یافته است. بدین جهت، قرآن کریم در ضمن نصوص تشریعی خود به جهاد اهمیت داده است... طبیعی است که مختص بودن این حکم به یک زمان موقت یعنی زمان حضور امام معصوم آبا اهتمامی که قرآن به موضوع جهاد دارد و فرمانهایی که در جای جای قرآن بدون اختصاص به محدوده زمانی خاصی در مورد جهاد صادر شده است، سازگار نیست. نتیجه سخن آن است که ظاهرا وجوب جهاد درزمان غیبت امام معصوم(ع) ساقط نمی شود و درهمه زمان ها این حکم درصورت فراهم بودن شرایط آن ثابت است.

وجوب جهاد در عصر غیبت، بسته به تشخیص مسلمانانی است که در موضوع جهاد اهل خبره هستند و تشخیص می دهند که جهاد به مصلحت اسلام است و آنان توانایی کافی از نظر عده و امکانات لازم برای شکست دشمن دارند و به صورت عادی احتمال شکست خود را نمی دهند. بنابراین، هنگامی که این شرایط برای آنها فراهم شود جهادو جنگ با کفار برآنها واجب می گردد...

آیا در مشروعیت جهاد، اذن فقیه جامع ا لشرایط لازم است یا نه؟ ظاهر کلام صاحب جواهر لزوم است به ادعای این که ولایت فقیه در زمان غیبت امام معصوم عام بوده وشامل این گونه موارد می باشد. این کلام صاحب جواهر با بیانی که می آید بعید نیست. ()

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان