(10)
برای تصحیح، فهم و رفع ابهام از هر متنی از متون علمی اعم از فقهی و غیر فقهی مراجعه و توجه به کتابهای تاثیر گذار بر آن متن، بسیار مؤثر و راهگشاست به خصوص که در گذشته، بسیار اتفاق افتاده که نویسنده ای بدون ذکر منبع و ماخذ، قسمتهای زیادی از کتب دیگران را در اثر خود نقل می کرده است و صد البته این کار در آن زمانها عیب محسوب نمی شده است و باید به طور مبسوط در مقاله ای مستقل به تبیین آن پرداخت چنان که آخوند مولی صدرا (قدس سره) قسمتهای زیادی از المباحث المشرقیه ی فخر رازی را در اسفار بدون ذکر ماخذ نقل کرده است، در بین فقها هم این کار رایج بوده است، مثلا شهیداول در غایة المراد از مختلف علامه بسیار تاثیر پذیرفته است چنان که مختلف هم تحت تاثیر معتبر محقق حلی است. نیز جواهر الکلام بی واسطه یا با واسطه و مفتاح الکرامه بی واسطه از غایة المراد متاثرند.به عنوان نمونه: شهید اول در شرح سخن علامه حلی در بحث جهاد ارشاد الاذهان: «والموسر العاجز یقیم عوضه استحبابا علی رای» می گوید:
... و نفی الحرج یشمل رفعه عن النفس و المال، و کما لایشترط فی غیر الواجد الضعف و المرض، فکذا لایشترط فی الضعیف و المریض عدم الوجدان للنفقة، و لم یفرق احد بین اصناف المعذورین.(1)
صاحب جواهر هم در بیان عدم وجوب، بدون اینکه از غایة المراد نامی برد می نویسد:
... و اطلاق نفی الحرج الشامل للنفس و المال، و کما لایشترط فی غیر الواجد الضعف والمرض، فکذا لایشترط فی الضعیف و المریض عدم الوجدان، و لم یفرق احد بین اصناف المعذورین.(2)
باری، با توجه به این تاثیر پذیری می توان برای رفع پاره ای از ابهامها و اشکالها در جواهر و مفتاح الکرامه، از غایة المراد مدد جست، به عنوان نمونه:
شهید در بحث سلام نماز گوید:
اختلف الاصحاب فی وجوب التسلیم المخرج من الصلاة. فقال صاحب الفاخر و ابن ابی عقیل والمرتضی و الشیخ فی المبسوط و سلار و الحلبیون کابی الصلاح و ابن زهرة و ابی صالح و ابنا سعید: یجب....(3)
چنان که می دانیم مراد از «ابنا سعید» یحیی بن سعید حلی صاحب الجامع للشرائع و جعفر بن سعید حلی اعنی محقق حلی صاحب شرایع است که در این دو کتاب به ترتیب (ص 84، و ج 1، ص 79) چنین نظری داده اند و در سخنان شهید، فراوان به این دو بزرگوار «ابنا سعید» و «ابنی سعید» اطلاق شده است. نیز می دانیم که ابی الصلاح صاحب کافی و ابن زهره صاحب غنیه و ابی صالح حلبی هستند نه حلی ولی «ابنا سعید» هر دو حلی هستند. بنابر این، عبارت شهید خالی از هر گونه ابهام و اشتباه است.
فقیه متتبع سید جواد عاملی و صاحب جواهر (4) - رحمهما الله - در اینجا تحت تاثیر شهید - به ترتیب - گویند:
- و قد اختلف الاصحاب فیه علی قولین: الاول: انه واجب، کما فی الناصریات و... و هو المنقول عن الحسن [یعنی ابن ابی عقیل] و الجعفی صاحب الفاخر... و ابی الصلاح و ابی صالح و ابی سعید من علمائنا الحلبیین....(5)
- وهو واجب علی علی الاصح، و فاقا للصدوق و الحسن [یعنی ابن ابی عقیل] والجعفی والمرتضی وابنی حمزة وزهرة وسلار والتقی [یعنی ابا الصلاح الحلبی] و یحیی بن سعید و ابی صالح و ابی سعید من علمائنا الحلبیین.(6)
در اینجا احتمالا در نسخه غایة المراد که مورد استفاده صاحب مفتاح الکرامه بوده است به جای «ابنا سعید» به اشتباه «ابی سعید» ضبط شده بوده است و همین تصحیف باعث چند اشتباه در مفتاح و جواهرشده است، زیرا اولا، در بین فقها کسی به نام «ابی سعید» وجود ندارد که این دو بزرگوار فرموده اند: «و...ابی سعید من علمائنا الحلبیین».
ثانیا، مقتضای سخن جواهر این است که یحیی بن سعید «حلبی» است، با اینکه وی حلی است نه حلبی. ثالثا، در سخن جواهر هم «یحیی بن سعید» آمده و هم «ابی سعید» که پس از تصحیح عبارت به «ابناسعید» معلوم می شود که یحیی بن سعید زاید است، چون یحیی یکی از دو «ابنا سعید» است. مصحح چاپ جدید جواهر (ج...، ص... دفتر انتشارات اسلامی) هم متوجه این اشتباه نشده و توضیحی در این باره نداده است ولی مصحح چاپ جدید مفتاح الکرامه (ج...، ص... دفتر انتشارات اسلامی) تا حدی متوجه اشکال و ابهام عبارت مفتاح شده ولی راه حل آن را نیافته است در حالی که اشکال و ابهام این است که صاحب مفتاح الکرامه در عبارت شهید «ابنا سعید» را «ابی سعید» خوانده، و ثانیا، پنداشته است که این کلمه عطف به «ابی الصلاح» است و در نتیجه «ابنا سعید» و طبق عبارتش «ابی سعید» را حلبی دانسته است، در حالی که در سخن شهید قطعا «ابنا سعید» عطف به «الحلبیون» است و در نتیجه هیچ اشکال و ابهامی پیش نمی آید. صاحب جواهر رحمه الله علاوه بر اشتباه عاملی، دچار اشتباه دیگری نیز شده است و آن اینکه یحیی بن سعید را هم پیش از ابی سعید در ردیف علمای حلبی ذکر فرموده است. این اشتباه جواهر در معجم فقه الجواهر (ج 3، ص 675) نیز اصلاح نشده است.
باری، علامه سید محسن امین - رحمه الله - نیز از جهت دیگری دچار اشتباه شده و آن اینکه «ابنا سعید» در عبارت غایة المراد را به جر یعنی «ابنی سعید» خوانده و آن را عطف به «ابی الصلاح» دانسته درحالی که عطف به «الحلبیون» است و برای دفع این اشکال که «ابنی سعید» حلی هستند نه حلبی، نوشته است: «لایبعد کونه [ای ابی صالح] غیر داخل فی «الحلبیون» کما ان[ابنی سعید] کذلک»(7) با اینکه ابی صالح قطعا حلبی است.(8)
(11)
محقق کرکی در بحث «الصلاة علی المیت» گوید: «و نفی جمع من الاصحاب الصلاة علی الصبی اما الی ان یبلغ» مصحح جامع المقاصد در پانوشت، مرقوم داشته است: (9) «ذهب الی ذلک ابن ابی عقیل کما فی المختلف، ص 119، و الحسن بن عیسی کما فی مفتاح الکرامة، ج 1، ص 462».
درحالی که «حسن بن عیسی» همان «ابن ابی عقیل» است و مسلما این دو نام یک نفر است(10) و خود فقیه عاملی رحمه الله تصریح کرده است که هر جا حسن بن عیسی گفتم مرادم ابن ابی عقیل است: «و اذا قلت: الحسن بن عیسی فقد اردت ابن ابی عقیل».(11)
(12)
علما علاوه بر مکاسب و رسایل شیخ انصاری - رحمه الله -، بر رساله های کوتاه شیخ هم شرح و حاشیه و تعلیقه نوشته اند. در حاشیه آیت الله سید عبدالحسین لاری رحمه الله بر رساله القضاء عن المیت تالیف شیخ آمده است:
... بل کما ان الفرق بین الاباحة و البراءة انما هو فی المفهوم بل و فی المستند، دون المورد لتعمیم مورد الاباحة لمورد البراءة و غیره کذلک الفرق بین النیابة و الوکالة و الاهداء انما هو بحسب المفهوم العرفی لاالمورد....
پیداست که کلمه «المستند» در این عبارت به معنای مدرک و دلیل است، ولی مصحح محترم حاشیه مذکور پنداشته اند که مراد مستند نراقی رحمه الله است و در پاورقی نوشته اند:«لم اجده فی مستند الشیعة».
(13)
این حدیث را شیخ صدوق رحمه الله در فقیه در کتاب الطهارة نقل کرده است:
سئل الصادق (ع) عن جلود المیتة یجعل فیها اللبن و الماء والسمن ماتری فیه؟ فقال: لاباس بان تجعل فیها ما شئت من ماء اولبن او سمن و تتوضا منه و تشرب و لکن لا تصل فیها.
علامه مجلسی اول - رحمه الله - در شرح آن گوید:
... این خبر بنابر تقیه وارد شده است به قرینه آنکه از رای حضرت سؤال کرده: [ماتری فیه؟] و سنیان این نحو گفتگو با حضرات می کرده اند...(12)
نکته ای که ایشان فرموده اند اعنی اینکه سنیان از «رأی» حضرات معصومین علیهم السلام سؤال می کرده اند، برای تعیین سائلان از معصومین در روایات، و تشخیص روایات صادر از روی تقیه، شایان دقت و تامل و بررسی و راهگشا است.
(14)
شیخ صدوق رحمه الله در خصال می نویسد:
... عن ابی عبدالله علیه السلام قال: من مخزون علم الله (عزوجل) الاتمام فی اربعة مواطن: حرم الله (عزوجل) و حرم رسوله صلی الله علیه و آله، و حرم امیرالمؤمنین علیه السلام و حرم الحسین بن علی علیهماالسلام. قال مصنف هذا الکتاب، یعنی ان ینوی الانسان فی حرمهم علیهم السلام مقام عشرة ایام و یتم و لاینوی مقام دون عشرة ایام فیقصر. و لیس ما یقوله غیر اهل الاستبصار بشیء: «انه یتم فی هذه المواضع علی کل حال».(13)
با اینکه خصال کتابی فقهی مانند مقنع و هدایه صدوق، یا کتابی مخصوص احادیث فقهی مانند فقیه نیست بلکه بیشتر صبغه اخلاقی دارد و مشتمل بر روایات اخلاقی است، با این همه شیخ صدوق این توضیح راضروری دیده و نظر خویش را بیان کرده است و این نشان دهنده اهمیت مساله و اختلافی بودن آن در عصر شیخ صدوق و پیش از آن است و ایشان مخالفان نظر خود را «غیر اهل الاستبصار» خوانده است. باری، این مساله اعنی تخییر مسافر بین قصر و اتمام در اماکن اربعه در زمان ما هم معرکه آراست و تشتت و اختلاف فتاوی در آن، مردم و بخصوص روحانیون کاروانهای حج و عمره را سردرگم کرده است. مراجع معاصر (حفظهم الله) جمعا در این مساله در خصوص مکه و مدینه پنج فتوا دارند:
الف) عدم تخییر مطقا، و اینکه فرقی بین اماکن اربعه و شهرهای دیگر نیست.
ب) تخییر فقط در مسجد الحرام و مسجد النبی (ص) قدیم نه قسمتهای توسعه یافته.
ج) تخییر فقط در مسجد الحرام و مسجد النبی (ص)، اعم از قسمتهای توسعه یافته و مسجد اصلی در قدیم، نه در شهر مکه و مدینه.
د) تخییر فقط در شهر مکه و مدینه قدیم، نه قسمتهای توسعه یافته مکه و مدینه فعلی.
ه) تخییر در تمام شهر مکه و مدینه فعلی.
باری، قائل قول اول روایات دال بر صحت اتمام در اماکن اربعه را مانند شیخ صدوق حمل می کنند بر ترغیب در ماندن و قصد اقامه ده روز در این اماکن مقدس، نه اتمام بدون قصد اقامه عشره چنان که قائلان سایر اقوال هم هیچ یک مطابق ظاهر روایت خصال فتوا نداده اند، زیرا ظاهر روایت خصال تعین اتمام در اماکن اربعه است نه تخییر بین قصر و اتمام. به هر حال قائلان این پنج قول اتفاق نظر دارند که قصر دراماکن مذکور مطابق احتیاط و به اتفاق آراء، صحیح و مجزی است. از این رو برخی فضلا در حج و عمره هم برای عمل به احتیاط و هم برای نجات از سردرگمی مردم و تحیر آنان به مردم توصیه می کنند که از خیر تخییر بگذرند و عطایش را به لقایش ببخشند و نمازشان را قصر بخوانند، چون اتمام اگر هم فضیلتی داشته باشد قطعا مخالف احتیاط است.
(15)
شهید در غایة المراد در بحث تحلیل کنیز مشترک بین دو یا چند نفر، ذیل سخن علامه در ارشاد الاذهان: «و یحل بالتحلیل من الشریک» گوید:
وله [یعنی العلامة الحلی] (طاب ثراه) منام کتبه بخطه علی نسخة کتاب القواعد و ذکره فی المسائل المدنیة: انه رای والده سدید الدین رحمهما الله فی النوم و هو یبحث معه فی هذه المسالة و قد منع من جوازها، و استدل بان سبب البضع لا یتبعض. فاجابه والده بان التبعض هنا غیر حاصل، لأنا لانقول: «ان بعضها حلال بالملک، فاذا حللها حل البعض ال آخر بالتحلیل» بل کلها حرام، و بالتحلیل حلت جمیعها، فالسبب متحد.(14)
منظور شهید از المسائل المدنیة همان اجوبة المسائل المهنائیة است که حاوی پاسخهای علامه به سید مهنا بن سنان مدنی است. علامه این خواب را در کتاب مزبور (ص 153، مساله 26) نیز نقل کرده است.
از اینجا معلوم می شود که بزرگان از خواب خود هم بهره برداری علمی می کرده اند و درخواب نیز وقتشان تلف نمی شده است. ظاهرا شدت توغل در مباحث علمی در بیداری، سبب می شود که روح آدمی درخواب هم از آن مباحث غافل نباشد و در آنها غور و تامل کند.