ماهان شبکه ایرانیان

نظام بین الملل و توسعه یافتگی دنیای اسلام

هدف این مقاله، شناخت جایگاه کشورهای مسلمان در سطوح قدرت و ثروت نظام بین المللی موجود است. برای دستیابی به این شناخت، مراحل زیر را در پردازش بحث پی می گیریم:

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

مقدمه

هدف این مقاله، شناخت جایگاه کشورهای مسلمان در سطوح قدرت و ثروت نظام بین المللی موجود است. برای دستیابی به این شناخت، مراحل زیر را در پردازش بحث پی می گیریم:

1. طرح سه اصل ثابت و جهانشمول توسعه یافتگی:

الف - انسجام اذهان;

ب - ساخت مکتوب و قاعده مند اجتماعی;

ج - ظرفیت افزایش ثروت ملی;

2. وضعیت دنیای اسلام نسبت به اصول توسعه یافتگی;

3. عرضه مواد خام و نتیجه گیری.

اصول جهانشمول توسعه یافتگی

تاریخ توسعه یافتگی در چند قرن اخیر، مجموعه ای از اصول روش شناسانه،فراایدئولوژیک وفراسیاسی را مستقل از گرایش ها و رهبانیت های برنامه ای و فکری مطرح می نماید. هرچند طیف وسیعی ازاین اصول، قابل ثبت و بررسی است، ولی بخشی از آن که برای بحث در این مقاله قابل اهمیت است، انتخاب شده اند:

الف - انسجام اذهان

مثلث ظرفیت افزایش ثروت ملی، انسجام اذهان و ساخت مکتوب و قاعده مند اجتماعی مورد توجه ما خواهد بود. به عبارت دیگر، جامعه ای رشد خواهد کرد که به درجه قابل توجهی از هر یک از زوایای این مثلث دسترسی پیدا کند. هرچند جریان های فکری و یا سرمایه ای جهانی در تقویت این مثلث می توانند نقشی داشته باشند، ولی مبنا و قوه تحرک این مثلث، داخلی است و به تجمع عقلی افراد بومی تعلق دارد. جمع عقل خارجی و جهل داخلی به توسعه یافتگی نمی انجامد. دست کم، می توان گفت که مصداقی بر آن مترتب نیست. کشورهای تازه صنعتی شده از امکانات مستعد خارجی بهره برده اند، ولی عقل نخبگان ابزاری (صاحبان قدرت و ثروت) داخلی شرط اساسی پیشرفت بوده است. (مثلث توسعه یافتگی تابع مفروضاتی است که قبلا در بحث دیگری از آنها بحث شده است:)

منظور از انسجام اذهان این است که در یک جامعه دست کم، میان کسانی که تصمیم می گیرند و عمل می کنند برداشت های مشترکی از مفاهیم کلیدی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وجود داشته باشد، هرچند در نهایت، انسجام عمومی اذهان برای پیشرفت صعودی آن جامعه مورد نیاز است. برداشت ها و ادراک ها از صورت قضایا و حدود و ثغور نظری و کاربردی آنها شرط لازم در عمل مشترک است. تجمع فکری به عمل منسجم می انجامد. تجمع فکری و روشی به عمل صعودی منتهی می شود. در فرهنگ هایی که خویشتنداری و بردباری شخصی قوی تر است، تجمع فکری ساده تر به دست می آید. به طور عمومی، از آنجا که خودخواهی ها در کل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نسبت به مناطق دیگر جهان قوی تر است، مفاهیمی مانند هماهنگی، همکاری، انسجام فکری، انسجام روشی و سپس سازماندهی، تشکل، حزب و مملکت داری غیر فردی بسیار ضعیف می باشد. به عبارت دیگر، میان انسجام اذهان و آمادگی روحی افراد برای پذیرش دیگران در ذهن خود و هماهنگی با آنها، ارتباط مستقیمی وجود دارد. انسجام اذهان موضوعی روانی و تربیتی است و طی دهه ها، بلکه قرن ها به دست می آید. هنر دستیابی به تجمع منافع نیز در این چارچوب قابل بحث و طرح می باشد. اگر افراد و گروه ها این موضوع را تشخیص دهند که به نفع همه آنهاست با یکدیگر همکاری کنند تا به منافع جمعی و یا گروهی - فردی خود برسند، به اصل مهمی نه تنها در توسعه یافتگی، بلکه در هر اصل قابل حصولی ست یافته اند. مشکل برخی کشورهای در حال توسعه و در میان آنها بیشتر دنیای اسلام، این است که در کارهای جمعی و مملکتی، حاضر به سهیم شدن نیستند، بازی زندگی را در طیف صفر و صد می دانند و هنر تقسیم کار، ثروت و قدرت و مانند آنها را ندارند و یا به شدت، در این زمینه ها ضعیف اند. قدرت یابی و ثروت یابی، قاعده مندی های عقلی دارند. نظام دموکراسی و یا سرمایه داری دو روش قابل شناسایی در دستیابی به قدرت و یا ثروت هستند. طبعا این دو روش هم مشتقاتی دارند و هم رقبایی.

یک دلیل پایه ای در پیشرفت نسبی خاور دور، در دستیابی سریع این بخش از جهان به اذهان مشترک و انسجام اذهان است که قبلا به صورت یک استعداد فرهنگی وجود داشته و هم اکنون در کارامدی سرمایه داری دولتی و مشتقات آن ظهور نموده است. لفظ «دیالوگ کرها» اصطلاحی است که درباره صحبت افرادی که به یکدیگر گوش نمی کنند و هنر شنیدن ندارند، اطلاق می شود. توجه به سخن دیگران و هضم و به کارگیری آن نوعی تربیت، استعداد و پرورش عقلی است. کسی که کار فکری و عقلی نمی کند، ولی هنر شنیدن دارد به واسطه تربیت های اجتماعی و عمومی، به سطوح قابل احترامی از توسعه عقلی رسیده است. توسعه عقلی - لفظی پیچیده و کلان نیست; یعنی، از مغز خود استفاده کردن و یا ترتیب های آن را در این مسیر قرار دادن.

انسجام اذهان می تواند نوعی تربیت باشد و به غریزه تبدیل شود و افراد بدون آنکه برای اندیشیدن انرژی صرف کنند آن را ناخودآگاه به کار گیرند. در جوامعی که مرزهای روشنی از حیث فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی میان افراد وجود دارد، عقل، عقلانیت و رفتار عقلایی بهتر و سریع تر و به صورت عادی، رشد می کند. در فرهنگی که عامه مسلمانان به آن عادت کرده اند، مبنای ارتباط و یا عدم ارتباط میان افراد، اهلیت است، نه مرزهای استدلالی. اهلیت، استدلال و اعتراض را تعطیل می کند و تبعیت را به عنوان ملاک ارتباط رسمیت می بخشد. در چنین موقعیتی، انسجام اذهان به طور طبیعی و حتی بدون دخالت خارجی به دست نمی آید. عمده تاریخ بشر بر اساس تبعیت و اهلیت شکل گرفته است. تنها در قرون اخیر، این وضعیت به مهارت و توانایی و به زبان تخصصی، «کارکردگرایی » مبدل شده است.

جامعه ای توسعه می یابد که دارای پیکره ای باشد که همه آحاد به آن تعهد سازمانی، فرهنگی و رفتاری داشته باشند. پدیده رشد و توسعه ناهمگون در جهان سوم نتیجه جامعه ناقص در ساختار پیکره است. بعضی بخش ها که به پیکره منسجمی دست یافته اند، رشد می کنند و بخش های دیگر در فضای محصور توسعه نیافته ای باقی می مانند. توسعه جدید در مقایسه با رشد تجاری سابق به سازماندهی نوینی وابسته است که انسان ها در آن، ارتباط فکری را به صورت محاسبه گرایانه ای برای حل و فصل تضادهای رقابتی، تولیدی، سرمایه داری و مانند آن ایجاد می کنند. جهان سوم از محصولات این نظم جدید ذهنی استفاده می کند، ولی به آن مجهز نیست; زیرا به سادگی، به دست نمی آید و حصول این نظم نتیجه نوعی عقلانیت است. جهان سوم، سازماندهی صوری انسجام اذهان را اقتباس کرده است; از مدیر کل، معاون، مقاوله نامه، کار کارشناسی، تحقیق، بودجه بندی و مانند آن برخوردار می باشد، ولی باطن و محتوای اساسی ارتباط فکری و ذهنی برای به حداقل رساندن فواصل ذهنی به وجود نیاورده است.تولید و سازماندهی جدید اجتماعی نیازمند ارتباطات و معاشرت های خاصی است که بخصوص، در خاورمیانه و شمال آفریقا، قابل مشاهده نیست. در این منطقه، انسان ها در خود غرق اند و به واسطه ضعف در امنیت، نمی توانند، تربیت نشده اند و تمرین نکرده اند که اجتماعی بیندیشند. در آنجا، دامنه زندگی محیط ناامنی است که باید افراد سعی کنند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. تقدس در شناخت حریم ها، مرزها و استعدادها و بها دادن به اصل توانایی و تخصص بسیار ضعیف است.

ایجاد پل ارتباطی میان افراد با نشستن در اتاق میزگرد و یا در راهروهای مجلل به دست نمی آید. انسان ها یا باید به وسیله ژن انباشته شده تاریخی در یک ملت متولد شوند و یا در یک فرایند پرمشقت تربیتی توسط دولت، بدان آگاه و مجهز شوند. به این معنا، توسعه یافتگی یک هنر ارتباط عقلی میان انسان ها برای دستیابی به منافع مشترک است.

ب - ساخت مکتوب و قاعده مند اجتماعی

زاویه دوم در مثلث توسعه یافتگی، ساخت مکتوب و قاعده مند اجتماعی است; در سازماندهی جدید رشد و توسعه، همه چیز مکتوب است. افراد نه به صورت مطلق، بلکه به عنوان یک قاعده، به طور دایمی، به چارچوب ها، توافقات و تفاهمات رجوع می کنند و این دلیل حاکمیت علم حقوق و سیطره آن بر تمام شؤون زندگی است. ساخت یک جامعه محصول توافق جمعی نخبگان فکری و نخبگان ابزاری آن است. ساخت یک جامعه در حکم یک قرارداد است. منظور ما قانون اساسی نیست، بلکه مراتب جزئی تر آن می باشد: توافق مسؤولان یک جامعه برای دستیابی به ثروت ملی، تعریف مشترک آنها از دوستان و دشمنان، گذشته، آینده، ماهیت فرهنگ جهانی، فرصت ها، مقدورات، استعدادها و امثال آنها. این توافقات و عناوین مکتوب، ابدی نیستند و ممکن است در فرایندی به طور دایم، مورد جرح و تعدیل قرار گیرند، اما بنا بر توافق است و تفاهم. در شرایطی که گیرندگان و مجریان طبق قواعدی عمل کنند و به تفاهمات قبلی خود قاعده مندانه احترام بگذارند، می توان به عملی روشن، تسلسلی، صعودی و قابل توسعه دست یافت. ساخت مکتوب و قاعده مندی اجتماعی، زاویه ای اساسی در پیشرفت یک جامعه است; زیرا قابلیت پیش بینی رفتارها را افزایش می دهد و ذهن انسان ها به دلیل برخورداری از ضریب اطمینان کافی نسبت به قوانین، قواعد، بخشنامه ها و اصول حاکم بر عملکرد، با آرامش و به صورت تدریجی، عمل می کنند. ساخت قاعده مند و انسجام اذهان یکدیگر را تقویت می کنند و اثرات مثبت متقابلی بر یکدیگر می گذارند.

ریشه اصلی ساخت قاعده مند اجتماعی در دو عامل قابل جستجو می باشد:

الف - اجماع نظر;

ب - علم گرایی.

این دو عامل در واقع، به مبانی عقلی توسعه یافتگی مربوط می شوند.

ساخت مکتوب و قاعده مند اجتماعی محصول اجماع نظر میان گروه های نافذ در جامعه می باشد که بر اساس روش های عینی، کاربردی، علمی و عقلی به وجود می آورند. اجماع نظر، فرهنگی غیر فردی و دور از عافیت طلبی و خودخواهی می طلبد تا عده ای بر اساس منافع جمعی بدان نایل آیند. در واقع، اوج عقلانیت عملی در اجماع نظر است; زیرا در بیشترین سطح خویشتنداری،فهم رقبا، جمع نگری و عقل عمومی مستتر می باشد. در واقع، نتیجه بحث این است که ساخت قاعده مند اجتماعی محصول است و نه بخشنامه یا سخنرانی و حتی از طریق جلسه گذاشتن نیز به دست نمی آید. اجماع نظر، ساخت اجتماعی را دوام می بخشد و افراد در داخل مدار و شعاع روشنی از یک مرکزیت عمل می کنند و جایگاه روشنی در عملکردهای خود دارند. اینکه در جهان سوم، اندیشه ها و ساختارها همگی شناورند و قواعد ثابتی بر آنها مترتب نیست به همین دلیل است. جهان سوم انتقال روانی به عصرجدید راکه درآن ارتباط استدلالی میان اذهان برای انجام کارها وجود دارد، طی نکرده است.

علم به عنوان ابزار و فرایند در اختیار اجماع نظر و ساخت قاعده مند اجتماعی است. علمی کردن یعنی، منظم کردن، سامان دادن، کمی کردن، تسلسلی نمودن، رشد عقلی، غیر فردی کردن قضاوت، فاصله گرفتن از خودخواهی ها و شخصی نگری به پدیده های خارج از خود. در شرایطی علم به کار می آید که غلظت های متفاوتی از آن در کلیت جامعه پخش شده باشد و صرفا در محافل علمی و بسته در حد مسائل نظری محصور نماند. در جوامعی که ساخت قاعده مند به وجود آمده، در واقع، نوعی یکپارچگی مشاهده می شود. کلیت جامعه به یک سکوی واحدی تعلق دارند و از آن بر اساس قواعدی روشن و شفاف، بهره برداری می کنند.

ساخت اجتماعی در چارچوب اصلی خود نمی تواند مبهم باشد تا افراد بتوانند مطابق سلیقه خود عمل کنند، بلکه باید از اصولی تبعیت نماید که برای عامه مردم قابل فهم و استفاده باشد. توسعه یافتگی در عصر جدید، چه به معنای غربی آن و چه درغالب کشورهای تازه صنعتی شده خاور دور و یا آمریکای لاتین، یکپارچگی فکری و اجماع نظر کلان را به وجود آورده است. بحث و جدل میان اندیشمندان، طراحان، سیاستمداران، سیاستگذاران، مجریان و قانونگذاران در این باره نیست که آیا انباشت سرمایه مفید است یا خیر; نظم و قانون اهمیت دارند یا مسائل ظاهری و حاشیه ای هستند; احترام به عقل جایز است یا خیر; قاعده مندی مهم است یا شناوری; و امثال آنها. بحث و جدل و تفاوت های فکری در زمینه مسائل کلان نیست، بلکه در جزئیات، روش ها و جهت گیری ها می باشد. ساخت اجتماعی قاعده مند به نخبگان و جامعه ای نیازمند است که حیات را جدی گیرند، و زمان را مقدس شمارند، آینده را با اهمیت تلقی کنند و به حوزه اندیشه وبرنامه ریزی و پی گیری و نظارت بر اندیشه های کارامد اعتقاد داشته باشند. تفکر «حجره ای » در عصر جدید به کارامدی و رشد و توسعه نمی انجامد.

ج - ظرفیت افزایش ثروت ملی

زاویه سوم در مثلث توسعه یافتگی، ظرفیت افزایش ثروت ملی است. انتظارات شهروندان در تمام کشورهای جهان در حدی افزایش یافته است که دولت ها مجبورند برای تامین درآمدهای متنوع، به تامین نیازها و انتظارات عمومی اقدام کنند. پاسخگویی به انتظارات عامه در وضعیت کنونی جهان، به مثابه ابزار مهم مشروعیت یابی در آمده است. هر کشوری با مجموعه شرایطی که در آن زیست می کند، ناچار است به متنوع سازی منابع درآمد ملی، افزایش درآمد ملی، ارتقای درآمدهای فردی و نهادی اهتمام ورزد تا جوابگوی نهضت جهانی در گسترش انتظامات شهروندی باشد.

ایجاد موقعیت مناسب زیست - محیطی و عمرانی، اتخاذ سیاست ملی متناسب با اوضاع سیاسی، فرهنگی و جغرافیایی یک کشور و طراحی سیاست ها و ابزار اجرایی دقیق، کارامد و پایدار، سه عنصر مهم در چارچوب برنامه ریزی ملی قلمداد می شوند.به عبارت دیگر، دولت کارامد و حتی مشروع به لحاظ ابزاری،به دولتی اطلاق می شود که بتواند از طریق روابط خارجی ملایم و معقول، سیاست های اقتصادی عملی و ساختار اداری منظم، سطح پس انداز مردم را افزایش دهد و زندگی مادی آنها را به طور پایدار و مطمئن سامان دهد. چه خوب، چه بد; مثبت یا منفی و خواه معقول یا مطرود، امروزه انسان ها در سطح جهانی بیشتر به مسائل رفاهی اقتصادی جذب می شوند تا مسائل سیاسی. بنابراین، دولت ها باید با کدام محتوا در مسیر افزایش ثروت ملی قدم بردارند؟ اینها از یک دولت به دولت و از یک ساختار اجتماعی به ساختار دیگر متفاوت اند. ده ها متغیر در درصدموفقیت سیاست های اقتصادی دخیل هستند. رایج ترین فرایند دستیابی به چنین هدفی در جهان سوم و در حال توسعه، عمل در مدار سرمایه داری جهان، و بهره برداری های سرمایه ای و فن آورانه از منابع متفاوت این مدار، سهم درصد در تولید صنعتی جهانی و اتکابه بخش خصوصی سازمان یافته و کارامد می باشد. (اینکه آیا شیوه های دیگری برای دستیابی به ثروت ملی وجود دارد یا خیر، خارج از بحث اصلی این مقاله است. در این قسمت، هدف صرفا شناخت عینی روش های جهانی می باشد.)

در مثلثی که در مباحث مزبور مطرح شد، سه عنصر اصلی توسعه یافتگی در وضعیت موجود جهانی به عنوان اصول ثابت در نظر گرفته شد. تسلط این عناصر بر توسعه جهانی و فرهنگ توسع، فوق العاده قوی می باشد. این عینیات اکنون در سطح جهانی معتبر شناخته می شوند و هر جامعه و دولتی به تناسب ویژگی های خاص خود، سعی می کند تا به بخشی از این چارچوب دست پیدا کند. می توان به این مجموع از چارچوب به عنوان تجربیات بشری توجه نمود. (بخش بعدی از درجه تطابق این ویژگی ها و عناصر با وضعیت عمومی کشورهای مسلمان گفتگو خواهد کرد.)

وضعیت دنیای اسلام و اصول ثابت توسعه یافتگی

الف - انسجام اذهان

به دلیل وجود استبداد تاریخی در منطقه وسیع شمال آفریقا و خاورمیانه عربی و غیر عربی، ذهن انسان ها بسیار مجرد و منفرد عمل می کند. افراد در این منطقه، هنر ایجاد ارتباط ذهنی را عموما حمل نمی کنند و توانایی ایجاد ارتباطات فکری، تماس ها و پل های عقلی بین یکدیگر، حتی به صورت غریزی، را نیز ندارند; ارتباط انسان ها به طور عمومی، در حد موارد عاطفی، احساسی و خانوادگی و یا به تناسب وابستگی های گروهی و سیاسی می باشد. انسجام اذهان مبنای استدلال و تجمع منافع است. به عبارت دیگر، قوه استدلالی میان دو یا چند فرد برقرار نیست و یا بسیار ضعیف است. اگر فردی استدلال دیگری را قبول کند و هر دو در یک رابطه کاری و اجتماعی باشند، پذیرنده استدلال مقابل احساس خواهد کرد که از مقام و منزلت او کاسته شده است. افراد یا باید استدلال کنند که البته این گونه انسان ها محدودند و یا باید آنها را بپذیرند که اکثریت قاطع را تشکیل می دهند. این خصیصه هم در دنیای عرب عمومیت دارد و هم در میان مسلمانان غیر عرب.

بدیهی است که این فرهنگ نامعقول ربطی به اسلام ندارد، بلکه نتیجه فرهنگ انباشته شده در نظام های گوناگون سیاسی در طی تاریخ است. فردیت حاکم در خاورمیانه مخصوص این منطقه است; افراد غرق در آراء، منافع، علایق و سلیقه های خود می باشند، خارج از این چارچوب فردی، برای دیگران جایی بازنکرده اند و طبعا در طول زندگی، چنین چیزی را تمرین ننموده اند. فردیت در کشورهای صنعتی به گونه ای دیگر نمود عینی پیدا کرده است. در مغرب زمین، فردیت به معنای خودیابی و خودفهمی است. همین که فرد وارد جامعه می شود، در نهادی استخدام می شود یا در سازمانی عضویت پیدا می کند به تناسب استعداد و حدود قانونی خود، «سهم » کسب می کند.

این نوع سازماندهی اجتماعی و فردی در میان مسلمانان صورت نگرفته ودرنتیجه، به ناکارامدی عمومی منجر شده است. افراد در این جوامع، نسبت به محیط زندگی بسیار بدبین اند. البته این بدبینی ریشه های تاریخی دارد که بر روی هم انباشته شده است. ازنظربسیاری از شهروندان، زندگی واقعی نیست، بلکه پدیده ای مصنوعی است و بیشتر همت مردم صرف بقای آن می شود. تقریبا کسی برای اتکای دایمی وجود ندارد و محیط، فوق العاده نا امن است. بیشتر افراد سعی می کنند تا از دیگران فاصله بگیرند و زندگی خصوصی خود را در معرض عام قرار ندهند. در چنین شرایط ناامن محیطی، افراد به مرحله ایجاد ارتباطات استدلالی و فکری صعود نمی کنند و جامعه به انبوهی از افراد تبدیل می شود که هر یک از تناسب هوش، استعداد و «ارتباطات » تکه ای از کلیت آن رامی بلعد و از ثروت طبیعی،ثروت جدید تولید نمی کند و از هنر به رشد شخصیتی دست نمی یابد و خلاقیت را خطرناک و استعداد را منحل تلقی می کند. انسجام اذهان نتیجه محیطی امن است که استعداد و هوش را ارج می نهد و بالاتر از استعداد و همت خود، سهمی طلب نمی کند.

یکی از عواملی که انسجام اذهان را به تاخیر می اندازد نقش دولت است. عموم دولت ها در کشورهای مسلمان، دولت های اقتداری هستند. امنیت حکومت کنندگان بر امنیت ملی و اجتماعی اولویت دارد. هرگونه تفکر، تحرک و تبلیغی که پایه های فکری و سیاسی حاکمان را سست کند به مثابه تهدیدی بر امنیت ملی قلمداد می شود. ماهیت دولت و امنیت پایدار آن می تواند در رشد فردی در میان آحاد یک ملت تاثیر داشته باشد. در وضعیتی که مسؤولیت امنیت جوامع نهادینه نشده باشد، امنیت گروه ها و افراد مطرح خواهد بود. در شمال آفریقا و خاورمیانه، بعضی از افراد قریب سی سال است که حکومت می کنند و کارامدی و خلاقیت در این نظام های سیاسی تقریبا تعطیل شده است. در این منطقه، به دلیل حاکمیت مسائل امنیتی، سفر خارج از منطقه برای شهروندان به مراتب، سهل تر از سفر درون منطقه ای است. به عبارت دیگر یک شهروند مصری راحت تر می تواند به یونان، فرانسه یا آلمان سفر کند تا به عربستان و الجزایر. یک ایرانی راحت تر به اروپا و خاور دور سفر می کند تا به یک کشور عربی. حاکمیت تفکر دولتی، حاکمیت منافع دولتی، حاکمیت اولویت های دولتی و حاکمیت ارزش های دولتی در این منطقه موجب منفعل شدن، خود محوری و تعطیل استعدادها گردیده است. ترس افراد از عواقب طرح اندیشه ها یا تشکل و یا ابراز وجود در هنر، قلم و فکر به قدری وسیع است که موجب می شود فعالیت آنان به مسائل غریزی محدود گردد و فکر قدرت ملی، رشد جمعی، ورود به صحنه جهانی و کسب سهم بین المللی و فعالیت بخشیدن به قوه ها در افراد جلوه گر نشود.

انسجام اذهان، پیش از آنکه یک موضوع ذهنی باشد و به استدلال منتهی گردد، به نوعی تلقی از یکدیگر مربوط می شود. در کشورهای شمال آفریقا و خاور میانه، افراد بلافاصله پس از تماس، ملاقات و ارتباط، نوعی اتصالات گروهی و یا سازمانی برای یکدیگر تصور می کنند و برای آزادی ها و اندیشه های فردی، اصالتی قایل نیستند. افراد برای معاشرت آزاد با یکدیگر مشکل دارند. اندیشه های افراد عموما در حالت شناور است. حتی خارج از عالم سیاست که قاعدتا افراد باید به اصول و موازینی معتقد باشند، ثبات فکری و فلسفی بسیار محدود است. ساختار طبقاتی که در یک جامعه، شهروندان را به ساختار فکری، منافع خاص و منش های گوناگون تقسیم می کند مورد بی اعتمادی مردم این منطقه می باشد. تماس، ارتباط و کار جمعی در مجموعه ای که بر مبنای بی اعتمادی بنا شده است، به طور طبیعی، امکان پذیر نخواهد بود. سازمان ها، تشکل ها و مجموعه های انسانی که بتوانند با یکدیگر کار کنند، اجماع نظر پیدا نمایند و از انسجام استدلالی و عقلی برخوردار شوند، به وجود نخواهد آمد. بر یک استوانه عقلی، اقتدار تابع نقش، شرح وظایف و توانایی های فردی است. متاسفانه در ممالک مسلمان نشین، اقتدار تابع قدرت است، نه توانایی و در واقع، ارادت اصل است، نه مهارت. تحرک و رشد افراد نه بر اساس اهتمام و توانایی های آنان، بلکه نتیجه اتصالات سیاسی و خانوادگی است. شناور بودن اندیشه ها موجب می شود که ساخت با ثبات اجتماعی شکل نگیرند. در جوامع این منطقه، با افراد و سازمان های مستقل با سوء ظن و بی اعتباری برخورد می شود. از آنجا که نظام کشور - ملت در این منطقه رشد نکرده و یا به تاخیر افتاده است، همین می تواند دلیلی بر اولویت تعهدات و ارادت های فرعی و فردی باشد. انسجام اذهان محصول یک جامعه منظم می باشد که بحران های متضاد فکری و فرایند اجماع نظر را پشت سر گذاشته است.

ب - ساخت مکتوب و قاعده مند اجتماعی

در کشورهای مسلمان نشین، عموما همه چیز نامطمئن است; سیاست، سیاستمداران، ارتباطات فردی، اندیشه ها، قوانین، قواعد فکری، آیین نامه ها، بخشنامه ها و بیشتر مسائل که به صورت شفاهی حل می شود. مملکت داری در این بخش از دنیا به شدت شفاهی است و این گونه شیوه مملکت داری، سطح اقتدار، نفوذ و تسلط افراد را بر دیگران افزایش می دهد. اگر قواعد، قوانین و سیاستگذاری های کلان یک کشور مکتوب باشد، افراد موظف می شوند خود را با این مجموعه تطابق بخشند و قاعده مکتوب اصل قرار می گیرد، نه افراد. به طور کلی، می توان گفت در این منطقه، افراد از مدیریت های فردی و از روش مدیریت فردی، لذت می برند و اقتدار و تسلط بر دیگران را تنها راه مدیریت می دانند. این اصل، ارتباط مستقیمی با امینت حکومت کنندگان دارد.

از آنجا که در فرهنگ اجتماعی و سیاسی منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه عربی و غیر عربی، اصل تبعیت از اجماع نظر اولویت دارد، ساخت اجتماعی و اجماع نظر نخبگان سیاسی نمی تواند مطلوبیت داشته باشد. اجماع نظر موجب می شود که به طور خودکار، ارتباطات فردی و سازمانی، مبتنی بر قاعده، استدلال،مطالعه،گزارش، شناخت،منافع جمعی و اکثریت گرایی باشد. اجماع نظر نتیجه بحث، حاصل گوش کردن و یک فرایند است و سلیقه ها، تمایلات، لذات، علایق و منافع فردی را تقلیل می بخشد. اجماع نظر، کاری تمدنی است و فرهنگ والای عقلی و استدلالی می طلبد. فردیت به معنای منفی کلمه بر زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر شؤون این منطقه حاکمیت دارد. در کلیت این منطقه، اجماع نظر به مثابه یک ضعف تلقی می شود.شناخت وهضم علمی نیز به موازات اجماع نظر، منزلت مثبت دارد. علم، انسان را حلیم می کند. هرچند ظاهر علمی، دریافت های علمی، داده های علمی و مراکز علمی در این منطقه به وفور یافت می شوند، اما باطن علمی و هضم علمی، بخصوص در میان حکومت کنندگان، نایاب است.

این منطقه، چه از لحاظ کمی و چه از حیث کیفی، سهمی ناچیز به تناسب مساحت، جمعیت، هویت و سابقه تاریخی خود در سطح جهانی دارد. نا امنی اجتماعی و سیاسی در خاورمیانه و شمال آفریقا موجب گردیده است که اهل علم، مطالعه و پژوهش در این منطقه با اقسام مختلف ملاحظات دست به قلم ببرند، اظهار نظر کنند و آسیب شناسی نمایند. بلاتکلیفی و ضعف حوزه سیاست زمینه رکود علمی و بی فایده ماندن فعالیت های علمی را ایجاد کرده است. در شرایط جدید جهانی وحتی درکشورهای خاوردوروآسیا،سه گروه سیاستمداران، صاحبان صنعت وپژوهشگران برای بارورتر کردن نظم اجتماعی و استخراج بهره وری فعالیت وسیع می کنند و در مجموع، در درون مداری واحد عمل می کنند. در خاورمیانه و شمال آفریقا و دیگر مناطق مسلمان نشین،علم مقوله ای دراختیارصنعت توجیه است و برای رفع مشکلات جامعه به کار گرفته نمی شود. نگاه علم حل المسائلی است و در میان مسلمانان، حد و مرز علم و دین، نظم اجتماعی و ثبات سیاسی همچنان درابهام باقی مانده است.

بنابراین، حرکت در مسیر قاعده مندی مکتوب اجتماعی و بهره برداری های منظم از علم و اجماع نظر، نتیجه اهتمام سه گروه سیاستمداران، اندیشمندان و صاحبان ثروت در یک جامعه است تا برای پیشبرد اهداف خود، به یک جمع بندی مشترک در مورد تعریف بحران ها و فرایند تحقق اهداف دست یابند.

ج - ظرفیت افزایش ثروت ملی

در متغیر سوم،ابتدا باید متذکر شد که چنین هدفی نیاز به قالب مستعد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارد که در بیشتر کشورهای مسلمان وجود ندارد. در فرهنگ عمومی بسیاری از این کشورها، اهمیت فعالیت اقتصادی برای کسب سهم سیاسی مورد توجه نیست. در نظام بین المللی موجود، سهم صادرات یک کشور در قدرت ملی منطقه ای و بین المللی آن حتی بدون توجه به مساحت و جمعیت، مهم ترین عامل تلقی می شود. جایگاه کشورهای مسلمان در علم، اقتصاد، صنعت و فن آوری جهانی بسیار ناچیز است. صادرات غیر نفتی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا با 260 میلیون نفر جمعیت کمتر از فنلاند با 5 میلیون نفر جمعیت می باشد. در دهه 1980، در حالی که منطقه شرق آسیا و جنوب آفریقا به ترتیب 6 و 5/3 درصد رشد درآمد سرانه داشته اند، این منطقه 3 درصد کاهش رشد درآمد را نشان می دهد.7-8 درصد تجارت کشورهای اسلامی در میان خودآنهاست وعموم این کشورها،ازکم ترین همگرایی اقتصادی با دنیای بیرونی برخوردار هستند. مجموعه کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، از همگرایی بیشتری با اقتصاد بین الملل بهره مند می باشند و حدود 350 میلیارد دلار سرمایه خارج از کشورهای خود داراهستند. رشداقتصادی کشورهای مسلمان در سال در1993 از 4 درصد به 5/3 درصد در سال 1995 رسید. میزان بدهی خارجی کشورهای مسلمان بالغ بر 344 میلیارد دلار است. به استثنای مالزی که درصدر قابل توجهی از سرمایه گذاری خارجی ژاپن را به خود اختصاص داده، تنها یک درصد از سرمایه گذاری خصوصی جهانی در خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است.شرایط عمومی داخلی بسیاری از این کشورها، برای رشد سرمایه گذاری های داخلی و خارجی مستعد نیست. کاغذبازی گسترده و سیاستگذاری اقتصادی ناپایدار و سیاست زده، سرمایه ها را به مناطق با ثبات دیگر جهان مانند خاور دور و آمریکای لاتین سوق داده است. کمبود و یا فقدان سرمایه گذاری، تورم و کاهش رقابت را در بسیاری از این کشورهای مسلمان، بخصوص در منطقه خاورمیانه، به ارمغان آورده است. در شرایطی که کشورهای شرق آسیا، نرخ پس انداز ملی را در سال 1995 به 15 درصد رسانده اند، کشورهای مسلمان عموما عملکرد منفی بین 3 - و 5 - درصد را نشان می دهند. جدول ذیل، وابستگی بعضی از کشورهای مسلمان را به صادرات مواد خام نشان می دهد:

کشور - تولید ناخالص داخلی - سهم صادرات سوریه-53-62 الجزایر-52-97 عمان-52-95 عربستان-52-99 امارات-49-96 ایران-37-96 مصر-36-65 تونس-32-27 مراکش-29-45 اردن-20-50

ازسوی دیگر، نرخ رشد جمعیت در میان مسلمانان نسبت به مناطق دیگر بالاتر بوده و نزدیک به نصف جمعیت این مجموعه زیر 15 سال هستند. افزایش فوق العاده تقاضا برای امکانات آموزشی و خدمات عمومی از مشکلات جدی این کشورها در اوایل قرن آینده خواهد بود. نزدیک به 60 درصد بیکاران در این منطقه افرادی هستند که برای اولین بار به دنبال اشتغال می باشند. به طور متوسط، نرخ بیکاری در میان مسلمانان ده درصد است و تا 22 درصد نیز در مورد الجزایر مشاهده می شود. در شرایطی که نرخ رشد جمعیت 7/2 درصد می باشد، نرخ رشد نیروی کاری حدود3/3 درصد تخمین زده می شود. تا سال 2010، نزدیک به 47 میلیون نفر وارد بازار کار خواهند شد.مجموعه این بررسی آماری معرف این واقعیت است که دنیای اسلام با چالش های جدی مدیریت اقتصادی، اجتماعی و برنامه ریزی عمومی روبروست. اگر زیربنای شوکت فرهنگی و شوکت سیاسی را توان تولیدی و مهارت های فکری و روحیه نوآوری و دوام سازماندهی یک جامعه بدانیم، کلیت جامعه مسلمان از ضعف های جدی برخوردار است. به استثنای مالزی که از شرایط خاص و مثبتی بهره مند است، نرخ رشد، سطح و کیفیت توسعه یافتگی عموم کشورهای مسلمان زیر حد متوسط وضعیت عمومی کشورهای در حال توسعه می باشد. در بخش بعدی و نتیجه گیری، به بررسی چالش های مسلمانان و جایگاه بین المللی آنان از نظر توسعه یافتگی خواهیم پرداخت.

نتیجه گیری

در بخش نتیجه گیری، به بررسی متقابل عامل نظام بین الملل در توسعه یافتگی جهان اسلام خواهیم پرداخت. یکی از تفاوت های جدی میان دنیای اسلام و دیگر مناطق در حال توسعه، در زمینه مسائل فرهنگی، باورها و آرزوهای فرهنگی می باشد. منطقه آسیای جنوب شرقی و آمریکای لاتین که از رشد قابل توجهی در دو دهه اخیر برخوردار بوده اند و مهم ترین مناطق جذب سرمایه خارج از جهان صنعتی غرب محسوب می شوند، اهداف کلان فرهنگی و یا آرزوهای فرهنگی و تفکیک مرزهای فرهنگ بومی از فرهنگ رایج جهانی را ندارند. هرچند ناسیونالیسم فرهنگی در دوران پس از فروپاشی شوروی، از جریان های قابل مشاهده جهانی بوده است، ولی تا آنجا فرهنگ محلی در مناطق در حال توسعه جهان توسط نخبگان ابزاری و نخبگان فکری به کار گرفته می شود که در حوزه سیاست قابل بهره برداری باشد. عمده فعل و انفعالات مدار سیاست و اقتصاد در کشورها از فرهنگ اقتصادی و از مراکز ثقل قدرت دنیای صنعتی اروپا و شمال آمریکا و ژاپن تغذیه می شود. فرهنگ دنیای اسلام به دلیل تفاوت های عمیق آن با فرهنگ جهانی و بخصوص غرب، در اتخاذ روش های برخورد با دنیای بیرونی نتوانسته است به یک سیاستگذاری مشترک جمعی و یا سیاستگذاری منسجم ملی در حد کشورها دست یابد. رایج ترین روش این بوده که روابط فرهنگی از روابط سیاسی و اقتصادی تفکیک شوند.

بسیاری از کشورهای عربی، پاکستان و ترکیه برای برخورد متعادل باجریان های فرهنگی و سیاسی داخلی، فرهنگ اسلامی را از ارتباطات سیاسی واقتصادی خارجی مجزا کرده اند. درواقع، به دلیل تحولات دو - سه دهه اخیر، همه جوامع اسلامی،به شکلی به فرهنگ بومی و دینی بازگشت داشته اند، اما این بازگشت چه ازلحاظ وسعت وچه از حیث محتوا، از یک کشور به کشور دیگر اسلامی بسیارمتفاوت است. ویژگی مشترک این تحولات آن است که نوعی بازگشت به آیین مذهبی و ارتباطات خانوادگی بر مبنای دینی دربیشترکشورهادرسطحی نسبتاگسترده،ایجاد شده است. با ذکراین مقدمه،چندسؤال برای شناخت عوامل تاثیرگذار برتوسعه - یافتگی جهان اسلام وتحولات نظام بین المللی قابل طرح می باشد:

1- آیا استقلال نسبی فرهنگی بدون توان اقتصادی و قدرت اقتصادی مقدور است؟

2- آیا دنیای اسلام (گروه های سیاسی نافذ و دولت ها) برای قدرت سیاسی مسلمانان و یا حتی به طور غیر مستقیم، کشورهایی که مسلمان نشین هستند، جایگاهی، فرایندی و نوعی برنامه ریزی قایل است؟

3- آیاکشورهای مسلمان می توانند بدون سرمایه، فن آوری و بازارهای خرید مواد خام غرب به توسعه عمومی دست یابند؟

4- درجه تفاهم و یا تزاحم کشورهای اسلامی با غرب در فرایند توسعه فرهنگی و اقتصادی چقدر است؟

5- اگر مدار توسعه یافتگی را به مدار تمدن سازی وسعت دهیم، آیا اجماع نظری میان اندیشمندان و دولتمردان مسلمان در شکل و محتوای سیاستگذاری حرکت از وضع همراه با ضعف کنونی به وضع مطلوب شوکتمند وجود دارد؟

آنچه مسلم است ضعف نسبتا شدید مسلمانان چه در مقام مقایسه با مناطق دیگر در حال توسعه جهان و چه در تطابق با غرب است. دنیای عرب در اوج ضعف و زوال خود می باشد. کشورهای گوناگون عربی در درجات متفاوت، به غرب وابستگی شدید سیاسی و اقتصادی دارند. ترکیه در شرایط گذار بوده، ولی به مقیاس قابل احترامی از رشد سیاسی کنترل شده ای رسیده است که غرب مجبور است آن را بپذیرد. پاکستان از نظر اقتصادی بسیار ضعیف بوده و از نظر سیاسی با هماهنگی غرب عمل می کند. در قفقاز و آسیای مرکزی نیز بحران های امنیتی، مشروعیت و رشد فزاینده اقتصادی، جمهوری های این منطقه را در مدار روسیه و سپس غرب قرار داده است. افغانستان نیز در اوج بحران و جنگ داخلی می باشد. مسلمانان در هند، قدرت درجه دوم به حساب می آیند و بنگلادش نیز به عنوان یک کشور رجمعیت بحران زده مطرح است. اندونزی جامعه ای است که هرچند در حال رشد می باشد، ولی فاصله طبقاتی، بحران مشروعیت و فقر فزاینده آن، این پرجمعیت ترین کشور اسلامی را با چالش های جدی روبرو کرده است. مالزی - با جمعیت متوسط - و بخصوص ژاپن - در منطقه آسیا - یکی از مراکز مهم سرمایه گذاری خارجی محسوب می شوند. هرچند مالزی از وضعیت عمومی رضایتبخشی با معیارهای کشورهای تازه صنعتی شده برخوردار است و به عنوان یک کشور تولید کننده صنعتی در قالب «آسه آن » قلمداد می شود و نه صادر کننده مواد خام، ولی به طور طبیعی، درآینده، با چالش های اجتماعی، فرهنگی و آموزشی و به طور بالقوه، سیاسی روبه رو خواهد بود. اگر جهان را بر اساس یک تقسیم بندی متشکل از مسلمانان، مسیحیان و نژاد زرد بودا و شینتو بنگریم، مسلمانان در رده بندی آخر و با فاصله فراوان از دو گروه دیگر قرار دارند.

متاسفانه چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه موافق باشیم و چه مخالف، گردونه جهانی در حال حاضر، گردونه ای غربی است و این گردونه، تبلیغات جهانی، اقتصاد جهانی، ارتباطات جهانی و سیاست جهانی را در اختیار دارد. در شرایطی که بحث درباره شوکت سیاسی و فرهنگی دنیای اسلام بر مبنای دین باشد، آمریکا و اروپا با یکدیگر اختلافی ندارند. اروپاییان فرهنگ بومی را در حدی که مزاحمتی برای مبادلات اقتصادی فراهم نکند، قبول دارند. در مبانی حکومتی آمریکا، فرهنگ، سیاست و اقتصاد در یک قالب، نگریسته می شوند و ارتباطات سه جانبه منسجم مد نظر است.

بنابر این، اگر دنیای اسلام به شوکت فرهنگی و سیاسی علاقه مند است نباید تصور کند که بحث رایج تنوع فرهنگی و پلورالیسم فرهنگی و تسامح جهان، زمینه های رقابت را برای صعود آن ایجاد نخواهند کرد. بستر جهانی سراسر رقابت است و این رقابت بسیار بی رحم، و مبنای رقابت توان تجاری، مالی و اقتصادی است. شوکت سیاسی و شوکت فرهنگی از مشتقات توان پایدار و نهادینه اقتصادی محسوب می شوند. استقلال فرهنگی امکانات و پشتوانه مالی می خواهد. فرهنگ از اقتصاد قابل تفکیک نیست. فرهنگ بومی را در آسایش اقتصادی محلی، پایدارتر می توان پذیرفت. دنیای عرب وابسته ترین زیرمجموعه در دنیای اسلام است و شاید بیش از سه دهه به طول انجامد تا به منزل اول تصمیم گیری ملی نیمه مستقل سیاسی دولت دست یابد. وضعیت عمومی سیاسی دنیای غیر عرب به مراتب، بهتر است.

یکی از مشکلات جدی فرهنگی در تمام کشورهای اسلامی این است که در قشربندی اجتماعی، اندیشه های ملی، سکولار و دینی با مشتقات وسیع آن، به نسبت های متفاوت وجود دارد. جوامع اسلامی یکپارچه نیستند تا بتوانند به اجماع نظر برسند; هم در شکل نظام سیاسی و هم در محتوای مدیریت سیاسی، تمامی این کشورها با یکدیگر اختلاف دارند. اختلاف در جزئیات سیاستگذاری نیست، بلکه در جهان بینی ها می باشد.

اگر مبنای تحول در حوزه اقتصادی را افزایش سطح تولید و سرمایه گذاری بدانیم، دنیای اسلام برای ارتقای سطح آموزش، سالم سازی زندگی مادی افراد، کیفیت بخشیدن به معنویت فردی و جمعی و پرش از سکوی زیربناهای مادی زندگی به مبنای اصیل و پردامنه فرهنگی، نیازمند آن است که با جهان امروز، که بر استوانه های اقتصادی حاکمیت مطلق دارد، کار کند. اما در شرایطی می تواند فاصله معقول و سیاسی خود را حفظ کند که نسبتا مستقل تصمیم بگیرد و یا دست کم، اولویت ها را خود تعیین کند. مجموعه جهان اسلام حتی از این منزل اول، فاصله ای قابل توجه دارد. اگر بخواهیم قواعدی را به صورت تسلسلی، برای استقلال نسبی دنیای اسلام و شوکت فرهنگی و اقتصادی آن قایل شویم تا به صورت تدریجی، در یک قرن و نیم آینده، مراحل توسعه عمومی را طی نماید و به مرز تمدن سازی و ابراز وجود منطقه ای و جهانی برسد، به صورت علمی، اصول ذیل پیشنهاد می شود:

1- طرح همگانی اندیشه استقلال فکری و فرهنگی مسلمانان;

2- طرح همگانی اندیشه قدرت یابی اقتصادی مسلمانان;

3- نهادینه کردن باورهای دینی و ارتقای سطح باورهای دینی در کنار آیین دینی;

4- ایجاد اجماع نظر کلان فکری در میان دولتمردان مسلمان;

5- اتصال نظام های اقتصادی کشورهای مسلمان از طریق سرمایه گذاری های مشترک;

6- شروع زمینه سازی برای افزایش سطح مشروعیت یابی و پاسخگویی حکومت ها;

7- ایجاد ساختارهای فکری برای حل و فصل مسائل امنیت ملی میان کشورها;

8- بهره برداری های وسیع علمی در سیاست، تصمیم گیری و مدیریت عمومی;

9- احترام به شهروندان و تقویت مبانی جامعه مدنی در کشورهای مسلمان;

10- توجه به مبانی علمی،عقلی،کارامدی وسازماندهی دین;

11- توجه به اندیشه های ائتلاف فکری به منظور دستیابی به انسجام اذهان;

12- تشویق فرهنگ مکتوب در میان مبلغان دینی;

13- تشویق قاعده مندی رفتاری در میان دولتمردان و تصمیم گیرندگان مسلمان;

14- تشویق دولتمردان مسلمان به توجه در ارتقای سطح زندگی مسلمانان;

15- کاهش جدی خرید اسلحه از غرب;

16- حذف تدریجی نگرانی های امنیتی دولت های مسلمان از یکدیگر;

17- تشویق مسلمانان به معاشرت با یکدیگر;

18- بهره برداری های معقول فکری وصنعتی ازجهان معاصر;

19- معاشرت با وقار و معقول با دیگر ملت ها;

20- برنامه ریزی ها و طراحی افق های فکری صدساله در میان دولتمردان و اندیشمندان مسلمان.

پی نوشت

× این مقاله در همایش «اسلام و توسعه » برگزار شده از سوی دفتر نمایندگی ولی فقیه و جهاد دانشگاهی دانشگاه شهید بهشتی به تاریخ 30/10 و 1/11/75 ارائه شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان