امام حسین علیه السلام با قرآن انس بسیار داشت؛ چون منزلتی بزرگ برای آن قائل بود . نمونه ای از این ارجگذاری را می توان در حکایت زیر مشاهده کرد:
« عبدالرحمان » به جعفر فرزند امام حسین علیه السلام ،« الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » را آموخت. جعفر وقتی که این آموخته خود را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار به معلم او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد . از آن حضرت دلیل این همه بذل و بخشش سؤال شد؛ فرمود: چگونه می توان کار او (تعلیم قرآن) را با این پاداش مقایسه کرد؟! (1)
انس امام حسین علیه السلام با قرآن را می توان در تمام زوایای زندگی اش ملاحظه کرد؛ نصایح و مواعظ ، سیرة علمی و عملی آن حضرت گویای این مدعا است .
امام حسینعلیه السلام نه تنها شاگرد حقیقی مکتب قرآن، بلکه عِدل و شریک قرآن است. از این رو، در زیارتنامة شریفش می خوانیم:« السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ القرآن»(2) . امام مهدی علیه السلام او را سند قرآن می شمارد و می فرماید:«کُنْتَ لِلرَّسولِ وَلَدً وَ لِلْقرآنِ سَنَدا»(3) .
در حدیث ثقلین پیامبر صلی الله علیه و آله ، همدوشی عترتش را ـ که امام حسین علیه السلام نیز در شمار آنان است ـ به عنوان قرآن ناطق، و قرآن را به عنوان امام صامت مطرح می فرماید : « اِنی تارکُ فیکُمُ الثَّقلین کِتابَ الله وَ عِترَتی اَهْلَ بَیْتِی فانَّهُما' لَنْ یَفْتَرِقا' حَتّی یَرِدا عَلَیّ الحَوض»(4)
حال که امامان به طور عام و امام حسین علیه السلام به طور خاص، چنین ارتباط تنگاتنگی با قرآن دارند، باید تفسیر قرآن را در سیرة آنان جُست که در وجود آنان کرامتها و فضلهای قرآن و گنجهای الهی نهفته است:«فیهم کرائم القرآن و هُم کنوزُ الرَّحمَان »(5)
حماسه خونینش همه و همه، ریشه در قرآن داشت و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کسانی که هر از چندگاهی شخصیت حماسی و قیام مردانه اش را زیر سؤال می برند و گاه برچسب خشونت طلبی ، عدم توجه به مصالح ، بی سیاستی ، انتقام جویی و ... را به آن حضرت نسبت می دهند، اگر ریشه های قرآنی عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پی حق و یقین باشند نه بهانه جویی ، به حقیقت رهنمون خواهند شد .
ذکر پاره ای از مصادیق انس آن حضرت با قرآن در خطبه ها ، نصایح و موضع گیریهایش در موارد مختلف، به خوبی این حقیقت را آشکار تر و ملموس تر می کند :
در موعظه ای از آن بزرگوار می خوانیم:
« اعتبروا ایها الناس بما وَعَظَ الله به اولیاءهُ من سوء ثنائه عَلَی الأحبار، اذ یقولُ : لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ مائده/63 ؛ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُودَ وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ مائده/78 ؛کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ مائده/79
وَ اِنَّمَا عابَ اللهُ ذا'لِکَ عَلَیْهِم لاَنَّهُمْ کانوا یَرَونَ الظُّلْمَة الَّذین بَین اَظْهُرهِمَ المُنْکَر وَ الفَسا'دَ فَلا' یَنْهَوهُمْ عَنْ ذ'الِکَ رَغْبَةُ فیما کا'نوا یَنالَونَ مِنْهُم وَ رَهْبَةً مما یَحْذَرون. وَ اللهُ یَقولُ: فَلا' تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ... مائده/44
و قال : وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ توبه/71 (5)؛یعنی: ای مردم! از آنچه خداوند دوستانش را؛ نکوهش دانشمندان یهود موعظه کرد ، پند بگیرید ؛ آنجا که می فرماید:«چرا الهیّون و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه [آلود] و حرامخوارگی شان باز نمی دارند...» و نیز فرمود : « از میان فرزندان اسرائیل ، آنان که کفر ورزیدند به زبان داود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [کیفر] از آن روی بود که عصیان ورزیده و [از فرمان خدا] تجاوز می کردند» « [و] از کار زشتی که آن را مرتکب می شدند، یکدیگر را باز نمی داشتند ، راستی چه بد بود آنچه می کردند!»
و همانا خداوند آنان را سرزنش می کند به خاطر آنکه زشتی و ظلم و فساد را می دیدند و به خاطر تمایل به آنچه از سوی عدم نهی از منکر نصیبشان می شد یا ترس از نهی از منکر ، دست به این عمل نمی زند؛ در حالی که خداوند می فرماید:« پس ، از مردم نترسید و از من بترسید «، و نیز فرمود : « و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند که به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند» .
آری ، اهل بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآن اند؛ پس چگونه گفتار و مواعظشان متکی به قرآن نباشد؟ حرکت و قیام حسینی از همان آغاز بر مبنای قرآن بود . نه تنها ریشه های این حماسه را می توان با قرآن به دست آورد، بلکه امام علیه السلام خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن می دانست که نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم .
اول: آن حضرت در نخستین برخورد با والی مدینه، خود و اهل بیت را معدن رسالت و... معرفی می کند: « اِنا اَهْلُ بیتِ النُبُوَّة وَ مَعْدِنُ الرِّسالَة وَ مُخْتَلَفُ المَلائِکَة وَ مَحَلّ الرَّحْمَة ، بِنا'فَتَحَ الله وَ بِنا' خَتَمَ ». در حالی که یزید مردی فاسق و شرابخوار و ... است؛ پس چگونه شایستة امام است که با او بیعت کند : « وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسقٌ ، شارِبُ الخَمْرِ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمه، مُعْلِنُ بِالفِسْقِ وَ مِثْلی لایُبایع مثله و لکن تُصبح و تصبحون ...» (6)
دوم: هنگامی که مروان اصرار می کند که والی مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد، امام علیه السلام او را پلید و خود را با استناد به قرآن« مُطَهَّر» معرفی می فرماید: اِلَیْکَ عَنّی ، أنا مِنْ اَهْلِ بَیْتِ الطَّها'رَةِ الّذین أنْزَلَ اللهُ فِیهِمُ عَلی نَبیَّهِ : « إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا» احزاب/33 (7)
سوم: آن گاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد، این آیه را تلاوت فرمود:«رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» قصص/21(8) و این همان دعایی است که حضرت موسی علیه السلام به هنگام خروجش با بنی اسرائیل فرمود، و امام با این آیه خود را موسی، و یزیدیان را فرعون خواند.
چهارم: زمانی که سیدالشهدا علیه السلام به مکه رسید، این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ»قصص/22(9) . به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسی تشبیه می کند؛ زیرا هر دو، از ستم و ظلم و بیداد هجرت کردند.
پنجم: پس از ورود به مکه، نامه ای برای سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: « وَ اَنا ادعوکُمْ اِلی' کتابِ الله وَ سُنّةِ نَبیِّهِ » (10)
ششم: وقتی که عصر پنجشنبه نهم محرم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت درآمد، امام از برادرش حضرت اباالفضل علیه السلام درخواست می کند که یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز ، تلاوت قرآن ، استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد : « فهو یعلم أنی کنت قد احب الصلوة و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار؛و خداوند می داند که من نماز و تلاوت قرآن و بسیاریِ دعا و استغفار را دوست می داشتم». امام آن شب به خیمه باز می گردد و تمام شب را چنین می کند.(11)
انس امام با قرآن به دوران حیات جسمی محدود نمی شود؛ بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد.« منهال بن عمرو» گوید : چون سر مطهّرِ امام علیه السلام را به دمشق آوردند و بر نی حمل می کردند ، من پیش روی او بودم . شخصی سورة کهف را می خواند؛ تا رسید به آیه شریف« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبًا کهف/9؛ یعنی : آیا پنداشتی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و باز بان فصیح فرمود:«شگفت تر از اصحاب کهف واقعة شهادت و بردن من بر نی است» (12)
« سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهر امام را دیدم که بر نی این آیه را می خواند: « فَسَیَکْفیکَهُمُ اللّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ بقره/137 (13)