«عقل » در قرآن کریم، فقط به صورت فعلی استعمال شده، و مراد از آن نوعی فهم خاص است که به ظواهر اکتفا نمی کند و حقیقت معنا را درمی یابد.از دیدگاه قرآن کریم، برای رسیدن به چنین فهمی، نباید تنها به فعالیت های ذهنی بسنده کرد، بلکه لازم است در جهت سلامت فطرت و تزکیه روح نیز کوشید.عقل از دیدگاه قرآن، بی نیاز کننده از وحی نیست، بلکه شیوه ای برای فهم حقیقت وحی نیز هست.البته کسانی که از چنین توانی برخوردار نباشند، اگر به ظواهر وحی نیز ملتزم شوند، اهل نجات خواهند بود.
مقدمه
انسان ها معمولا هرگونه کمال و پیشرفت خود را مرهون عقل خود می دانند.عقل مایه تمایز انسان از سایر موجودات مادی به شمار می رود.هرگونه سخن، اعتقاد و یا رفتاری که بر خلاف عقل باشد، نکوهیده می شود و از گفتار و رفتار عقلانی، غالبا ستایش می شود.بی شک، تعامل عقل های بشری در طول تاریخ، پیامدهای بزرگی در پی داشته است.میراث عظیم علمی و فرهنگی بشر حاصل این عقل خدادادی است.بر پایه همین عقل است که مباحث و گفت وگوی بی شماری میان اندیشمندان درگرفته است.نکته جالب آن که از جمله این مباحث، مباحثی است که خود این پدیده را موضوع کاوش خود قرار می دهند. متفکران با اتکا بر توان عقلی خود، به بررسی مساله «عقل » پرداخته اند و جوانب گوناگون آن را مورد ملاحظه قرار داده اند; گاه از ماهیت عقل سخن رانده اند و گاه ارتباط آن را با سایر پدیده های انسانی ملاحظه نموده اند.
شاید یکی از مهم ترین دغدغه های دینی و انسانی اندیشمندان، به ویژه فیلسوفان و متکلمان، این باشد که رابطه میان عقل و ایمان را روشن سازند.
این دغدغه سابقه ای دیرینه دارد و در طول تاریخ دینی و فلسفی بشر، نگرش هایی گوناگون در باب عقل و ایمان ابراز شده است.گاه عقل را به عرش رسانده اند و گاه به فرش; برخی به شدت از عقل ابراز انزجار نموده و آن را دشمن سرسخت ایمان قلمداد کرده اند و برخی دیگر تنها ایمان مبتنی بر عقل را ایمانی اصیل و واقعی دانسته اند.
رابطه عقل و ایمان را می توان از منظرهای گوناگون مورد توجه قرار داد.اما شاید بتوان تمام مباحث انجام گرفته در این زمینه را در دو دسته مباحث برون دینی و مباحث درون دینی جای داد.حال اگر بخواهیم به عنوان مبحثی درون دینی این مساله را از دیدگاه اسلامی بکاویم، مسلما قرآن کریم از مهم ترین منابع این تحقیق به شمار می آید.اما تحقیق در این کتاب وحیانی کاری آسان نیست.برای یافتن دیدگاه قرآن درباره عقل و ایمان، ابتدا لازم است تعریف قرآن را از این دو مقوله دریابیم.اگر بخواهیم در این باره به جامع نگری لازم برسیم، باید در وهله اول، انواع ادراکاتی را که در قرآن کریم به آن ها اشاره شده است جست وجو نماییم و مفهوم قرآنی هر کدام را با توجه به قراین موجود دریابیم، سپس آن ها را با یکدیگر مقایسه نموده، روابط میان آن ها را کشف کنیم.مرحوم علامه طباطبائی الفاظی را که در قرآن کریم بر انواع ادراکات دلالت دارند، جمع آوری کرده است: «والالفاظ المستعملة فی القرآن الکریم فی انواع الادراک کثیرة ربما بلغت العشرین کالظن و الحسبان والشعور و الذکر و العرفان والفهم و الفقه و الذرایة و الیقین والفکر و الرای و الزعم و الحفظ و الحکمة و الخبرة و الشهادة و العقل و یلحق بها مثل القول و الفتوی و البصیرة و نحو ذلک » . (1)
اما می توان برخی الفاظ دیگر همانند سمع، اطمینان و حتی ایمان را نیز به این فهرست اضافه کرد.
قدم دیگر آن است که برخوردهای عملی قرآن را در حوزه معرفت جست وجو کنیم; مثلا، در نحوه استدلالات قرآنی و یا شیوه پاسخ های قرآن به مخالفان تحقیق نماییم.این گونه تحقیقات گرچه نیازمند وقت بسیار و تلاشی همه جانبه است، اما به همان اندازه هم ضرورت و اهمیت دارد.در واقع، بررسی دیدگاه قرآن در مساله عقل و ایمان بدون پژوهش در «معرفت شناسی قرآن » کاری ناقص خواهد بود.
آنچه در نوشتار حاضر موردنظر است، تنها انجام گوشه ای از این کار گسترده است; جست وجوی ماده «عقل » و مشتقات آن در قرآن و درک معنای آن از دیدگاه قرآن.چنان که اشاره شد، برای تحقیق در مساله «رابطه عقل و ایمان » صرف بررسی ماده «عقل » در قرآن کفایت نمی کند; چه بسا مفاهیمی که امروزه تحت عنوان «عقل » به کار می بریم، در قرآن با تعبیرات دیگری آمده باشد.اما به هر حال، این کار می تواند یکی از مراحل پژوهش در مساله تلقی گردد.در همین موضوع خاص نیز به هیچ وجه ادعا نمی شود که حرف آخر زده شده است، تنها با عرضه نمونه ای اجمالی از کار، پیشنهادی برای روش بررسی مفاهیم معرفتی در قرآن ارائه می شود تا ویژگی های کار در قرآن مجید معلوم گردد.
«عقل » در لغت و اصطلاح
«عقل » در فرهنگ های لغت عربی هم به صورت فعل آمده است و هم به صورت اسم.از این رو، هم معنای مصدری دارد، هم معنای اسمی.
الف.معنای اسمی «عقل » : «عقل » معانی اسمی متعددی دارد.در این میان، به دو معنای آن، که بیش تر به این بحث مربوط است، اشاره می شود.راغب در مفردات، این دو معنا را چنین بیان می کند: (1) القوة المتهیئة لقبول العلم; (2) العلم الذی یستفیده الانسان بتلک القوة » . (2)
در دیگر کتب لغت نیز با بیانات گوناگون به این دو معنا اشاره شده است.بنا بر معنای اول، منظور از «عقل » همان نیروی عاقله ای است که در وجود انسان نهاده شده است. مرحوم علامه طباطبائی «قوه » نامیدن عقل را تعبیری مسامحی دانسته و عقل را همان «نفس مدرک »» انسان می شمارد; «و هو نفس الانسان المدرک و لیس بقوة من قواه التی هی الفروع للنفس کالقوة الحافظة و الباصرة و غیرهما» . (3)
در معنای دیگر، «عقل » علمی است که به واسطه نیروی عقل (نفس انسان) حاصل می شود.اما علمای لغت در این که منظور از عقل کدام دسته از علوم است و آیا تنها علوم ضروری مراد است و یا علوم نظری را هم شامل می شود، اختلاف نموده اند.برای رعایت اختصار از ذکر این مطلب صرف نظر می شود. (4)
ب.معنای مصدری «عقل » : برای بیان فعلی که توسط قوه عاقله انجام می شود نیز از واژه «عقل » استفاده می کنند و از این رو، معنای مصدری عقل را «فهمیدن » و «تدبر نمودن » دانسته اند; چنان که در قاموس فیروزآبادی چنین آمده است: «[عقل ] الشی ء: فهمه (5) یا مصباح المنیر چنین می نویسد: «عقلت الشی ء عقلا تدبرته » . (6)
مرحوم علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان می گویند: «العقل و هو مصدر "عقل یعقل" ادراک الشی ء و فهمه التام » . (7)
چنین کاربردی از «عقل » در زبان فارسی موجود نیست.بسیاری از کلمات عربی در فارسی به صورت مصدر به کار روند; مثلا، «فهم » و «ادراک » به صورت «فهمیدن » و «ادراک کردن » استعمال می شوند، اما «عقلیدن » یا «عقل کردن » نداریم.به همین دلیل، معنای مصدری «عقل » برای ما چندان آشنا نیست، ترجمه هایی هم که از آن شده بسیار متنوع است; از جمله می توان به این ترجمه ها، که توسط مترجمان قرآن صورت گرفته است، اشاره نمود: فهمیدن، اندیشیدن، فکر کردن، تعقل کردن، خرد را به کار بستن، عاقلانه فکر کردن، دریافتن به عقل، به خرد یافتن، دانستن، و دانستن به خرد. (8)
ریشه یابی لغوی «عقل »
اگر بخواهیم از بین موارد مزبور، مناسب ترین تعبیر را به عنوان معنای لغوی «عقل » برگزینیم، ناچاریم به ریشه لغوی این کلمه نگاهی بیندازیم.از کتب لغت برمی آید که معنای اصلی این کلمه «حبس کردن » و «دربند آوردن » است. (9)
این معنا در بسیاری از کاربردهای این کلمه بارز است; مثلا، از این واژه در مورد بستن پاهای شتر و یا هنگامی که دارویی شکم انسان را بند آورد، استفاده می شود.همچنین به پابند شتر «عقال » می گویند و قلعه و پناهگاه را نیز «معقل » می نامند. (10)
این مفهوم ریشه ای را در معنای مورد بحث ما از عقل نیز لحاظ کرده اند. «عقل » نوعی خاص از فهم است; «عقل » فهمیدنی است که صاحبش را از آنچه سزاوار نیست باز می دارد; (11) «عقل » فهمیدنی است که نفس را نگه می دارد و او را از هوا و هوس ها برحذر می دارد; (12) «عقل » فهمیدنی است که انسان را از گفتار و رفتار ناروا باز می دارد; (13) این نوع فهم از حاق فطرت انسانی ناشی می شود و گرایشات نفسانی در این فهم دخالتی ندارند. (14)
در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم نیز چنین آمده است: «ان الاصل الواحد فی المادة هو تشخیص الصلاح و الفساد فی جریان الحیاة مادیا و معنویا ثم ضبط النفس و حبسه علیها» . (15)
به طور کلی، گرایشات نفسانی وقتی از حد اعتدال خارج شوند، می توانند در فهم انسان خدشه ایجاد کنند و در حقیقت، موجب بدفهمی انسان شوند; مثلا، کسی که زیاد عصبانی است نمی تواند درک صحیحی از موقعیت داشته باشد و یا کسی که تمایل شدید به انجام گناهی دارد، قبح آن را به خوبی درک نمی کند، ولی هنگامی که آن عصبانیت و هیجان از بین رفت، فهم او عوض می شود و بهتر می تواند واقعیت را درک کند. «عقل » به معنای فهمیدنی است که انسان تمایلات خود را مهار کند و سعی نماید مساله را آن گونه که هست، بفهمد، نه آن گونه که می خواهد.
از این رو، مرحوم علامه طباطبائی نیز - چنان که اشاره شد - «عقل » را به معنای «فهم تام » می دانند.فهم تام به این است که گرایش های نفسانی را در فهم دخالت ندهیم و علاوه بر آن، تمام جوانب موضوع را درنظر بگیریم; یعنی به ظاهر مساله اکتفا ننموده، حقیقت آن را درک کنیم.
در این جا، آن مفهوم ریشه ای را به گونه ای دیگر نیز می توان لحاظ نمود; مثلا، اگر عقل را در مورد «کلام » به کار ببریم و بگویم: «عقل کلامه » بدین معناست که سخن او را به خوبی فهمید و متوجه مقصود او شد و به بیان محاوره ای، «حرف او را گرفت. » گاهی انسان معنای ظاهری کلام را می فهمد، اما عاقل کسی است که از این معنای ظاهری فراتر رود و به مقصود واقعی شخص پی ببرد; به عبارت دیگر، نه تنها معنای مطابقی کلام را بفهمد، بلکه معانی التزامی کلام را نیز متوجه شود.در این صورت است که کلام را در بند می کشد و چیزی از آن برای او پوشیده نمی ماند.به همین دلیل، گفته اند: «العاقل یکفیه الاشارة » ; یعنی عاقل از اشاره ها و نشانه ها پی به مراد می برد و به بیانی دیگر، از دال به مدلول می رسد (و چنان که خواهد آمد، قرآن کریم نیز در بسیاری از موارد، هنگامی که از آیات و نشانه ها، اعم از تکوینی و تشریعی، سخن به میان می آورد، در پایان، سفارش به عقل می کند.) اکنون با توجه به آنچه گفته شد، بهتر می توان در فارسی به دنبال معادلی مناسب برای این واژه گشت.به نظر می رسد بهترین معادل فارسی برای این کلمه، «گرفتن » باشد که گرچه بیش تر در محاورات به کار می رود، اما می تواند عمق معنای آن را برساند.وقتی می گوییم «فلانی خوب می گیرد» ; یعنی از اشارات و کنایات، مراد واقعی را دریافت می کند. «گرفتن » در این جا، به معنای فهمی است که به ظاهر اکتفا نمی کند و به آنچه در پشت این ظاهر نهفته است، می رسد.البته روشن است که استفاده از این تعبیر در نوشتار چندان مناسب نیست.تعابیر مناسب دیگر همان «دریافتن » و «فهمیدن » است، به شرط آن که به خصوصیتی که در این نوع فهم مراد است، توجه شود.
اما تعابیری نظیر «اندیشیدن » و «تفکر کردن » نمی توانند معادلی مناسب برای این واژه باشند; زیرا تفکر و اندیشه فرایندی است که منجر به فهم می شود، اما خود فهم نیست. این فهم می تواند مبتنی بر تفکر باشد، اما گاهی هم بلافاصله و بدون اندیشیدن حاصل می شود.همچنین تعقل کردن نیز هرچند در عربی، گاه مرادف «عقل » است، ولی در فارسی به معنای اندیشیدن به کار می رود و از این رو، نمی توان در فارسی آن را به عنوان معادل «عقل » به کار برد.
«عقل » در اصطلاح
در این جا، معانی اصطلاحی عقل، که در فلسفه و علوم دیگر با آن سروکار دارند، بررسی نمی شوند و تنها در حد ضرورت آنچه به این بحث مربوط می شود ذکر می گردد.عقل گاهی در برابر وحی به کار می رود و منظور از آن مجموعه علوم و معارفی است که انسان با قدرت عقلی خود کسب می کند، برخلاف علوم وحیانی که از عالم غیب می رسند و انسان - از آن حیث که انسان است - در آن ها نقشی ندارد.عقل در این نگاه، شامل همه علوم و معارف بشری می شود، چه علومی که از راه مشاهده و آزمایش حاصل می گردد و چه علومی که نتیجه استدلال و برهان هستند.علوم فلسفی، علوم تجربی و علوم نقلی و تاریخی، همگی حاصل تلاش عقلانی بشر هستند و در این مجموعه عظیم، قرار می گیرند.اما گاهی عقل معنای خاص تری می یابد و در مقابل علوم تجربی و نقلی قرار می گیرد. «علوم عقلی » همان علوم فلسفی هستند و «عقل » نیروی استدلالگر و برهان آوری است که به هرجا که دست تجربه کوتاه باشد، سر می کشد و از آن جا خبر می گیرد.
استعمال این دو معنا از «عقل » در کلمات اندیشمندان شایع است. «دفاع عقلانی از دین » را گاه به معنای اثبات حقانیت گزاره های دینی می گیرند و از اثبات هم همان معنایی را اراده می کنند که در منطق و ریاضیات موردنظر است; گاهی هم به معنای ارائه وجه ترجیح اعتقاد به گزاره های دینی است.این کار هم بنا به سنخ آن گزاره به یکی از سه روش تجربی، فلسفی و تاریخی صورت می پذیرد. (16)
«تعقل » در این جا به معنای مسیری است که ذهن برای پاسخ به مجهولات طی می کند; یعنی تفکری همراه با استدلال بر پایه قواعدی معین و پذیرفته شده.
رابطه معنای لغوی و اصطلاحی «عقل »
اشاره شد که «عقل » به معنای مصدری آن، یعنی فهم تام; امری است که می تواند مترتب بر اندیشه باشد، ولی خود اندیشه نیست.اما «تعقل » به معنای اصطلاحی اش، همان اندیشیدن و به عبارت دیگر، فرایند استدلال گونه ای است که برای رسیدن به فهم طی می شود.در فارسی نیز از «تعقل » همان معنای اصطلاحی اش را اراده می کنند.بنابراین، این ها دو معنای متمایزی هستند که یکی از آن ها - یعنی تعقل - می تواند مقدمه دیگری - یعنی عقل - قرار گیرد.اما «عقل » ، - به معنای لغوی - همیشه بر تعقل مترتب نیست; مثلا، فهمیدن کلام کسی، که از آن به «عقل » تعبیر می شود، مترتب بر استدلال و برهان نیست و اگر هم استدلالی در کار باشد، ناآگاهانه صورت می پذیرد.همچنین این عقل می تواند عقل فطری باشد; یعنی فهمی که مقتضای فطرت است و با تاملی نه چندان دشوار حاصل می شود.به همین دلیل است که علمای لغت تقریبا اتفاق دارند که «عقل » به معنای اسم مصدری اش، از علوم ضروری است، ولی در این که علوم نظری را هم شامل می شود یا نه، متفق القول نیستند. (17)
در این جا، این سؤال مطرح می شود که بین «عقل » به معنای اسم مصدری اش در لغت و به معنای اصطلاحی اش (یعنی مجموعه یا مجموعه ای از علوم و معارف بشری) چه رابطه ای وجود دارد؟ شاید بتوان «عقل » در معنای اصطلاحی را به «عقل سر» تعبیر کرد، اما «عقل » در معنای لغوی را اعم از «عقل سر» و «عقل دل » دانست.منظور از «عقل سر» علمی است که بر اثر تلاش ذهنی محض حاصل می شود.این فهم فهمی است یکسره حصولی که برپایه استدلالات و محاسبات ذهنی به دست می آید.اما عقل دل علمی است که ریشه در شهودات فطری انسان دارد.البته نه این که لزوما حضوری محض باشد، ولی به هر حال، حصولی صرف هم نیست; چه بسا این فهم از بیرون مایه بگیرد، ولی با اعانت دل تحصیل شود.
شاهد بر این ادعا بیانی است که در مجمع البحرین آمده و مکان عقل را هم قلب و هم مغز - با هم - می داند; «و موضعه [العقل] علی ما هو مصرح به فی الاحادیث «القلب » و فی حدیث سلیمان بن داود المتقدم فی (خلف) تصریح بان موضعه الدماغ.و فی کلام بعض اللغویین القلب و الدماغ مجمعا العقل » . (18)
در مفردات راغب و برخی کتب دیگر، شعری به حضرت علی علیه السلام نسبت داده شده است که در آن به دو نوع عقل اشاره شده است و می توان آن ها را بنا به یک تفسیر، بر همین دو نوع عقلی که ذکر شد، تطبیق کرد.
«العقل عقلان مطبوع و مسموع
و لا ینفع مسموع اذا لم یک مطبوع
کما لا ینفع ضوء الشمس وضوء العین ممنوع » (19)
می توان گفت منظور از «عقل مطبوع/فطری » همان «عقل دل » است و منظور از «عقل مسموع/اکتسابی » همان «عقل سر» .
کاربرد «عقل » در آیات قرآنی
در قرآن کریم، 49 بار از مشتقات «عقل » استفاده گردیده و همه این مشتقات به صورت فعل استعمال شده اند.بنابراین، در قرآن مجید، «عقل » به صورت اسم و حتی مصدر وجود ندارد.استعمالات عقل در قرآن به این صورت است: «تعقلون » 24 بار، «یعقلون » 22 بار، «یعقلها» 1 بار، «نعقل » 1 بار، و «عقلوه » 1 بار.بنابراین، برای بررسی معنای «عقل » در قرآن، صرف نظر از معانی اسمی آن، تنها معنای مصدری آن مورد بررسی قرار می گیرد.
شیوه پژوهش
الف.به نظر می رسد مناسب آن است که در ابتدای کار، معنای لغوی «عقل » پیش فرض قرار گیرد و بر این اساس، پژوهش آغاز شود.
بنابراین، فرضیه تحقیق حاضر این است که «عقل » در قرآن کریم، در همه موارد، به معنای لغوی استعمال شده.سپس موارد کاربرد «عقل » در قرآن با این معنای لغوی سنجیده می شود.و با این مقایسه ها به درستی یا نادرستی فرضیه پی می بریم.در صورت دوم، معنای جدید آن را با توجه به قراین موجود در آیات استخراج می نماییم.
اشاره: معنای مصدری «عقل » در لغت - چنان که مشاهده شد - عبارت است از: فهم تام و درک صحیح; فهمی که گرایش های نفسانی در آن دخالت ندارند و علاوه بر این، به ظاهر اکتفا نمی کند و به عمق می رسد; یعنی لوازم و مدلولات را درمی یابد.این فهم لزوما مبتنی بر استدلال به شیوه فلسفی نیست، گرچه می تواند از آن طریق نیز حاصل شود.
ب.مواردی که در آیات مورد بررسی قرار می گیرد عبارتند از:
1.بررسی متعلقات «عقل » در قرآن کریم
در قرآن، تنها در سه مورد مفعول ظاهر برای «عقل » ذکر شده است:
- «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا اولو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون » (بقره: 170) ;
- «و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون » (عکنبوت: 43) ;
- «افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون » (بقره: 75) ;
در بسیاری از آیات مربوط به «عقل » در قرآن، سخن از آیات و نشانه های الهی - اعم از تکوینی یا تشریعی - به میان آمده است.این موارد به اجمال، عبارت است از:
آیات تکوینی:
- «فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون » (بقره: 73) ;
- ان فی خلق السموات والارض....لآیات لقوم یعقلون (بقره: 164) ;
- «و فی الارض قطع متجاورات...ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون » (رعد: 4) ;
- «و سخرلکم اللیل و النهار...ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون » (نحل: 12) ;
- «و من ثمرات النخیل و الاعناب...ان فی ذلک لآیة لقوم یعقلون » (نحل: 67) ;
- «و لقد ترکنا منها آیة بینة لقوم یعقلون » (عنکبوت: 35) ;
- «و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعا...ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون » (روم: 24) ;
- «...کذلک نفصل الآیات لقوم یعقلون » (روم: 28) ;
- «و اختلاف اللیل و النهار...آیات لقوم یعقلون » (جاثیه: 25) ;
- «اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها قد بینا لکم الایات لعلکم تعقلون.» (حدید: 17)
آیات تشریعی:
- «..کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون » (بقره: 242) ;
- «...قد بینا لکم الآیات ان کنتم تعقلون » (آل عمران: 118) ;
- «..کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تعقلون.» (نور: 61) اینها تنها مواردی است که لفظ «آیه » یا «آیات » در آن ها به صراحت ذکر شده است، اما موارد دیگری نیز وجود دارند که اگرچه لفظ «آیات » در آن ها ذکر نشده، اما به صورت مصداقی از آیات - تشریعی یا تکوینی - بحث می شود.برای مثال، به چند نمونه توجه کنید:
- «و هو الذی یحیی و یمیت و له اختلاف اللیل و النهار افلا تعقلون » (مؤمنون: 80) ;
«و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون » (یس: 68) ;
«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون » (یوسف: 2) ;
«قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا...ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون.» (انعام: 151) بنابراین، می توان گفت: در بیش از نیمی از موارد، «عقل » در قرآن همراه «آیات » - تشریعی یا تکوینی - ذکر گشته و از این رو، مناسب است برای یافتن معنای «عقل » در قرآن به این نکته توجه شود.
2.بررسی واژه های همراه با «عقل » در قرآن کریم
ملاحظه واژه هایی که به صورتی برجسته در کنار «عقل » ذکر شده اند و مقایسه آن ها با خود «عقل » ، شیوه مناسبی برای یافتن معنای «عقل » در قرآن مجید است.در ذیل به چند نمونه اشاره می شود:
«سمع » و «عقل »:
- «و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر» (ملک: 10) ;
- «ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا» (فرقان: 44)
«قلب » و «عقل » :
«افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها.» (حج: 46)
«عقل » و «اهتداء» :
- «...اولو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون.» (بقره: 170)
«عقل » و «علم » :
«...و ما یعقلها الا العالمون » (عنکبوت: 43)
«عقل » و «ایمان » :
«افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون.» (بقره: 75)
3.بررسی آیات مقارن
برای یافتن معنای «عقل » در قرآن کریم، در برخی موارد، باید به آیات قبل و بعد نیز توجه کرد و تنها به آیه ای که «عقل » در آن به کار رفته است بسنده ننمود; زیرا در آیات قبل و بعد نیز مفاهیمی ذکر شده اند که دست یابی را به معنای قرآنی «عقل » آسان تر می سازد.در ذیل، به چند نمونه از این موارد اشاره می شود:
«عقل » ، «ذکر» و «تقوی » : در آیه 151 سوره انعام، برخی احکام بیان شده است و در پایان آیه، چنین آمده است: «ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون.» در آیه بعد نیز برخی دیگر از احکام الهی ذکر شده و پایان آیه این گونه است: «ذلکم وصاکم به لعلکم تذکرون. همچنین ختم آیه پس از آن نیز چنین است: «ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون.» با ملاحظه این سه آیه و مقایسه احکامی که در هر کدام بیان شده است بهتر می توان به معنای «عقل » دست یافت.
«عقل » و «یقین » :
- «قال رب السموات والارض و ما بینهما ان کنتم موقنین » (شعراء: 24) ;
- «قال رب المشرق والمغرب و ما بینهما ان کنتم تعقلون » (شعراء: 28)
«فکر» ، «علم » ، «سمع » و «عقل » :
- «...ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون » (روم: 21) ;
- «...ان فی ذلک لآیات للعالمین » (روم: 22) ;
- «...ان فی ذلک لآیات لقوم یسمعون » (روم: 23) ;
- «...ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون.» (روم: 24)
4.بررسی تفسیری آیات و توجه به نکات خاص هر آیه
5.تطبیق آیه با مباحث معرفتی معاصر
چنان که ملاحظه می شود، یافتن مفهوم قرآنی یک واژه معرفتی کار چندان آسانی نیست; زیرا برای پیدا کردن معنای آن، ناخواسته به مفاهیم معرفتی دیگر نیز کشیده می شویم و اگر ارتباط آن مفاهیم را نیز با مفاهیم معرفتی دیگر در نظر بگیریم، آن گاه تا حدی به گستره کار پی می بریم.بنابراین، باید این مفاهیم معرفتی را در ارتباط با یکدیگر ملاحظه کنیم و تمام آن ها را درون یک نظام جای دهیم تا جایگاه معنایی هر کدام برای ما روشن شود.علاوه بر این، بررسی مفاهیم غیرمعرفتی ولی مرتبط با بحث (نظیر مفهوم «آیه » و «قلب » در این جا) نیز برای ما راهگشا خواهد بود.مقایسه تفاسیر گوناگون و تطبیق آن ها با مباحث معرفتی روز نیز کاری است بس عظیم و گسترده.در این جا تنها به طرح بحث و نتیجه گیری اجمالی بسنده می شود و توفیق کار بیش تر از خداوند منان است.
ویژگی های «عقل » در قرآن: در این نگاه اجمالی، بهتر است در ابتدا برخی ویژگی های «عقل » ، که از آیات قرآنی به دست می آید، جست وجو شود و سپس تحقیق گردد که آیا این ویژگی ها با معنای لغوی «عقل » سازگاری دارند یا خیر.
روشنگری و هدایتگری عقل: «عقل » در قرآن کریم به معنای فهمی است که حق را تشخیص داده و راه درست را نشان می دهد، به گونه ای که اگر انسان ملتزم به این فهم شود، نجات می یابد: «وقالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر» (ملک: 10) از دیدگاه قرآن، اگر کسی باطل را بپذیرد و راه نادرست را انتخاب کند، نمی تواند به حساب عقل خود بگذارد; این عین سفاهت و حماقت است: «و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه » (بقره: 130) این معنا از «عقل » در برخی احادیث نیز ذکر شده است: «[العقل] ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان » . (20)
مرحوم علامه طباطبائی نیز عقل را براساس دیدگاه قرآن، به چیزی تعریف می کنند که انسان در دینش از آن بهره مند می شود و هدایتگر انسان به سوی اعمال صالح و حقایق معارف است و اگر در این مسیر نباشد، دیگر از دیدگاه قرآن، «عقل » نامیده نمی شود، اگرچه در خیر و شرهای دنیوی صرف، کارایی داشته باشد. (21)
عقل و سلامت فطرت: در سوره روم، وقتی نشانه هایی از مبدا و معاد ذکر می شود، آن ها را مخصوص کسانی می داند که عقل - یعنی فهم صحیح - داشته باشند: «کذلک نفصل الآیات لقوم یعقلون » (روم: 28) اما کسانی که این نشانه ها را نمی گیرند و وحدانیت خدا را نمی پذیرند و به خدا شرک می ورزند، به دلیل آن است که از هواهای خود پیروی می کنند: «بل اتبع الذین ظلموا اهواءهم بغیر علم فمن یهدی من اضل الله و مالهم من ناصرین.» (روم: 29) مرحوم علامه این آیه را اعراض از جمله سابق می دانند و به نظر ایشان، تقدیر آیه چنین است: «و هؤلاء المشرکون لم یبنوا شرکهم علی التعقل بل اتبعوا فی ذلک اهواءهم بغیر علم » . (22)
بنابراین، شرط حصول عقل آن است که از هواها پیروی نکنیم تا درک و فهم ما به گونه ای باشد که فطرت ما اقتضا می کند و از این رو، پس از آیه مذکور، آیه معروف «فطرت » بیان شده است: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون.» (روم: 30) در نتیجه، از دیدگاه قرآن، عقل فهمی است که مطابق با فطرت انسان باشد و به بیان دیگر، فهمی است که با سلامت فطرت و دوری از هواهای نفسانی حاصل می شود.چنان که اشاره شد، مرحوم علامه طباطبائی نیز مراد قرآن از «عقل » را همین معنا می دانند: «...ان المراد بالعقل فی کلامه تعالی هو الادراک الذی یتم للانسان مع سلامة فطرته » . (23)
نکته: شاید عبارت «بغیر علم » را در آیه مزبور (29 سوره روم) بتوان این گونه معنا کرد که مشرکان «نادانسته » از هواهای خود پیروی می کنند.چه بسا آن ها خودشان گمان کنند که براساس اندیشه و تعقل و بدون تعصبات و گرایش های نفسانی به چنین اعتقادات شرک آلودی دست یافته اند، اما در واقع، فهم آن ها به پیروی هواهای نفسانی شان حاصل آمده است.
توضیح این که پیروی از هواهای نفسانی در دو مقام قابل تصور است: یکی در مقام عمل و دیگری در مقام معرفت.گاهی انسان حق را به خوبی می فهمد، اما در مقام عمل، ملتزم به این فهم خود نیست.قرآن کریم می فرماید: امید ایمان آوردن چنین کسانی را مبرید: «افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون.» (بقره: 75) این ها کلام خدا را به درستی درک می کنند، اما پس از این درک و فهم صحیح، آن را تحریف می کنند و خود هم می دانند که چه می کنند!
اما گاهی انسان حتی در مقام معرفت و شناخت هم تابع هوا و هوس های خود است و در این جاست که در حقیقت، دچار جهل مرکب می شود و به خطابودن فهم خود پی نمی برد. قرآن کریم بیش تر کسانی را که کفر ورزیده اند، از این قبیل می داند: «ولکن الذین کفروا یفترون علی الله الکذب و اکثرهم لا یعقلون.» (مائده: 103) در عین حال، آیه به دسته دیگری نیز به طور غیرمستقیم اشاره دارد; گروهی که حق را فهمیده اند و آگاهانه به خدا افتراء می بندند.مرحوم علامه طباطبائی این گروه اندک را سردسته دیگران دانسته و آن ها را اهل عناد و لجاج می شمارد: «و مفاده انهم مختلفون فی هذا الافتراء فاکثرهم یفترون ما یفترون و هم لا یعقلون، و القلیل هؤلاء المفترین یعقلون الحق و ان ما ینسبونه الیه تعالی من الافتراء، و هم المتبوعون المطاعون لغیرهم المدیرون لازمة امورهم فهم اهل عناد و لجاج » . (24)
بر این اساس، عقل در عین حال که خصیصه هدایتگری و روشنگری انسان را با خود دارد (چنان که در ویژگی اول به آن اشاره شد)، آزادی انسان را از او سلب نمی کند و انسان می تواند در مقام عمل به فهم عقلی خود پایبند نباشد.آنچه مایه سعادت انسان است، التزام به این فهم می باشد; «لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر.» (ملک: 10) علامه طباطبائی رحمه الله در ذیل این آیه شریفه، دو معنا برای «عقل » ذکر کرده اند: یکی همان فهم درست و دیگری التزام به مقتضای این فهم: «و یطلق العقل علی تمییز الخیر من الشر و النافع من الضار، و ربما یراد به ما هو الغایة منه و هو الالتزام بمقتضاه من طلب الخیر و النافع و اجتناب الشر و الضر» . (25)
ایشان «عقل » را در آیه مزبور به معنای دوم می دانند.
در فارسی، تعبیر «عاقلانه رفتار کردن » برای بیان این معنا مناسب است. (26)
(البته برای این که یکدستی معنای «عقل » را در قرآن حفظ کنیم، می توانیم «عقل » را در این آیه نیز همانند موارد دیگر معنا کنیم که در این صورت، آیه در مقام بیان شرط لازم سعادت است; یعنی همان فهم صحیحی که ناشی از فطرت است.اما این شرط کافی نیست; شرط دیگر همان التزام به این نوع فهم است.) عقل و نشانه ها: چنان که پیش از این نیز گفته شد، در بسیاری از موارد «عقل » در قرآن کریم همراه با ذکر آیات الهی - اعم از تکوینی و تشریعی - همراه گشته است.تامل در مفهوم و ویژگی های «آیه » مجال خاص خود را می طلبد.در عین حال، در یک نگاه کلی، می توان گفت: وقتی چیزی «آیه » دانسته می شود که نقش واسطه را ایفا کند; واسطه ای که مشاهده گر را به واقعیتی در ورای خود رهنمون می سازد.بنابراین، آن چیز را می توان به دو صورت ملاحظه کرد: یکی آن که تنها به خود شی ء بنگریم و حیث آیه بودن آن را در نظر نگیریم و دوم آن که نگاه ما به آن شی ء نگاهی طریقی باشد; یعنی آن را وسیله ای برای شناخت حقیقتی دیگر قرار دهیم. «عقل » در این جا یعنی نگاه طریقی داشتن به امور; از دال به مدلول رسیدن.
قرآن کریم گاه آیات تکوینی را دال بر وحدانیت خدا می شمارد: «والهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم ان فی خلق السموات والارض و اختلاف اللیل والنهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابة و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء والارض لآیات لقوم یعقلون » (بقره: 163- 164) مرحوم علامه طباطبائی در این جا - و نیز در برخی موارد دیگر - با تحلیل آیه، مقدماتی عقلی را از آن بیرون آورده و استدلالی برای اثبات وحدانیت خدا تنظیم کرده اند. (27)
ایشان در سوره نحل نیز هنگامی که در سه آیه متوالی، (28) نشانه های تکوینی خدا مطرح می گردد و در آیه اول بر «تفکر» و در آیه دوم بر «عقل » و در آیه سوم بر «تذکر» تاکید می شود، علت اختلاف این تاکیدات را در این می دانند که آیه اول بیانگر مقدمات ساده ای است که رسیدن به آن با مطلق تفکر امکان دارد، ولی آیه دوم مشتمل بر مقدمات علمی است که فهم آن نیاز به تاملات عمیقی دارد و از این رو، مختص کسانی است که دارای عقل باشند و آیه سوم نیز متشکل از مقدمات کلی فلسفی می باشد که فهم آن با تذکر احکام کلی وجود امکان پذیر است. (29)
در عین حال، جای این سؤال باقی می ماند که آیا داشتن عقل - یعنی «فهم آیات الهی » - لزوما مبتنی بر این گونه استدلالات است به تفصیلی که بیان شده است و یا این گونه نیست و اگر هم استدلالی صورت می گیرد ارتکازی و ناخودآگاه خواهد بود و مهم این است که انسان دارای فطرتی سالم و شناختی کافی باشد.به نظر می رسد بتوان به شیوه ای غیرفلسفی نیز به «عقل » قرآنی دست یافت. «عاقل » از دیدگاه قرآن، لزوما کسی نیست که دوره فلسفه را گذرانده باشد و به تفصیل، با روش های منطقی استدلال آشنا شده باشد.شرط لازم رسیدن به «عقل » قرآنی، تطهیر روح از آلودگی های نفسانی است و از این رو، حتی فیلسوفی که از این پاکی روح بهره ای نداشته باشد، از دیدگاه قرآن، «عاقل » نامیده نمی شود.بنابراین، آنچه اهمیت دارد این است که خود را به گونه ای آماده کنیم که حجاب های فطرت برداشته شود.البته چنان که در ادامه خواهد آمد.یکی دیگر از شرایط نیل به «عقل » داشتن علوم و معارف است.اما این علوم لزوما منطق و فلسفه - به معنای اصطلاحی آن - نخواهند بود.
این نکته نیز قابل توجه است که در ذیل آیه 151 سوره انعام - که در آن برخی دستورات بیان گردیده و در پایان به عقل سفارش شده - مرحوم علامه دلیل سفارش قرآن به عقل را چنین بیان می کنند: «ولعل الوجه فی ذلک ان الامور المذکورة فی الآیة الاولی و هی الشرک بالله العظیم و عقوق الوالدین و قتل الاولاد من املاق و قربان الفواحش الشنیعة و قتل النفس المقدمة من غیر حق مما تدرک الفطرة الانسانیة حرمتها فی بادی نظرها و لا یجتری علیها الانسان الذی یتمیز من سائر الحیوان بالعقل الا اذا اتبع الاهواء و احاطت به العواطف المظلمة التی تضرب بحجاب ثخین دون العقل.فمجرد الاعتصام بعصمة العقل فی الجملة و الخروج عن خالصة الاهواء یکشف للانسان عن حرمتها و شآمتها علی الانسان بما هو انسان، و لذلک ختمت بقوله: «ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون » (30)
با مقایسه این بیان مرحوم علامه با مطالب قبلی ایشان، روشن می شود که از دیدگاه ایشان، برای رسیدن به عقل در مقام عمل، تنها کاری که انسان باید بکند دوری از هوا و هوس هاست، بر خلاف عقل درمقام نظر که علاوه بر آن نیاز به تاملات عمیق و طولانی دارد.حال آیا می توان این تفاوت در معنا را توجیه نمود؟ به نظر می رسد هیچ منعی نباشد که عقل در امور نظری را هم به همان معنای عقل در امور عملی بگیریم و بدین سان، یک دستی معنای عقل را در قرآن بیابیم.
نکته: مساله قابل توجه این است که در قرآن کریم، «عقل » در مورد آیات تشریعی نیز به کار رفته است.خصوصیتی که درباره آیه بودن یک شی ء نقل شد، این نتیجه را در برداشت که نباید در شی ء آن چنان متمرکز شویم که حیثیت حکایتگری و نشانه بودنش را فراموش کنیم.حال آیا می توان گفت که عقل در این موارد - یعنی آیات تشریعی - نیز به این معناست که از این ظواهر به باطن برویم و مراد اصلی شارع را، که چیزی ورای این آیات است، دریابیم؟ شاید بتوان این بحث را به بحث گوهر و حقیقت دین پیوند داد.تامل بیش تر در این زمینه فرصتی دیگر می طلبد.
در پایان این بخش، ذکر مطلبی از آیة الله جوادی آملی می تواند راهگشا باشد: «قرآن را به وسیله مصطلحات فلسفه و کلام و اصطلاحات ویژه فقه و اصول نمی شود فهمید; چون برای خصوص فیلسوفان، متکلمان، فقیهان و اصولیین نازل نشده است....قرآن برای فطرت همه بشر آمده است و هر کس با فطرت سالم به محضر قرآن برود، از آن بهره مند می شود و آیات نورانی آن را می فهمد. «فطرت » آن است که در مسائل عملی، فجور و تقوا را خوب درک می کند و در مسائل علمی هم بدیهیات را خوب می شناسد....اگر کسی با این دو سرمایه حکمت نظری و عملی به محضر قرآن برود، از آن بهره مند می شود، هرچند از اصطلاحات آگاه نباشد.ولی اگر اصول از پیش ساخته را به همراه ببرد و بخواهد قرآن را بر اصول موضوعه رشته علمی خود تطبیق دهد و آن اصول را بر قرآن تحمیل کند، چیزی از خود قرآن نمی فهمد و بلکه آیات آن را در غیر معنای اصلی خود به کار می برد. (31)
عقل و علم: «وتلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون » (عنکبوت: 43) از این آیه شریفه، چنین استفاده می شود که مقدمه فهم آیات الهی علم و آگاهی است. مثال ها و تشبیهاتی که در قرآن آمده است جدای از معنای ظاهری شان، دارای معنایی عمیق در باطن هستند و قرآن کریم فهم حقیقت این امثال را مختص عالمان می دانند.
مرحوم علامه طباطبائی می فرمایند: «...ان الامثال المضروبة فی القرآن علی انها عامة تقرع اسماع عامة الناس لکن الاشراف علی حقیقة معانیها و لب مقاصدها خاصة لاهل العلم ممن یعقل حقائق الامور و لا یتمه علی ظواهرها» . (32)
عقل و سمع: یکی از نکات قابل تامل این است که خداوند متعال در برخی آیات، «سمع » را در کنار «عقل » ذکر نموده و هر دو را طریق نجات معرفی نموده است.
«و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر.» (ملک: 10) این تقارن «سمع » و «عقل » که در چندین موضع آمده است، ما را به این نکته رهنمون می سازد که «عقل » اگرچه بهایی والا دارد و همگان را آرزوی نیل بدان است، اما این تنها راه نجات نیست. کسانی که توانایی فهم عقلی را هم نداشته باشند، نجاتشان از طریق «سمع » میسر است.اگر دل بینا نباشد، گوش شنوا هم برای رستگاری کفایت می کند.مهم آن است که کلام خدا را گوش کنیم و به آن پایبند شویم.
ارائه معنای دقیقی از «سمع » نیازمند پژوهشی بیش تر است، اما با توجه به مفهومی که از عقل ارائه گردید - یعنی فهم عمیقی که ظاهر را پشت سر می گذارد و به باطن می رسد - شاید بتوان در این جا، «سمع » را همان فهم ظاهر کلام خداوند قلمداد کرد.تقارن «سمع » و «عقل » در قرآن، می تواند مؤید خوبی برای این برداشت باشد.بنا بر این تفسیر، فهم آیات قرآنی دارای درجات و مراتبی خواهد بود که این مراتب در دو دسته کلی - یعنی فهم ظاهری و فهم باطنی - طبقه بندی می شوند.انسان دارای هر کدام از این مراتب که باشد، اهل نجات خواهد بود.
بنابراین، انسان در مواجهه با کلام خدا، دوگونه واکنش می تواند داشته باشد; یکی آن که به ظاهر کلام اکتفا کند و دیگر آن که علاوه بر ظاهر، به حقیقت معنای آن توجه کند.
نکته مهمی که در این جا وجود دارد، آن است که انسان دارای «عقل » - به مفهوم قرآنی آن - نیز به هیچ وجه بی نیاز از وحی نیست، باید کلام خدا را بشنود تا به عمق معنای آن پی ببرد.مرحوم علامه طباطبائی دلیل تقدم سمع بر عقل را در آیه مذکور این می داند که سمع از شان عموم مردم است که اکثریت را تشکیل می دهند و عقل شان خواص جامعه است که تعدادشان به مراتب کم تر است. (33)
اما با توجه به مطلب مزبور، می توان وجه دیگری را نیز برای این تقدم ذکر کرد و آن این است که سمع در هر حال، لازم است و حتی کسانی که می خواهند به فهم عمیق از وحی نیز برسند، در ابتدا باید آن را بشنوند و به فهم ظاهری آن نایل آیند.
(با تفسیری که ارائه شد، دیگر این شبهه پیش نمی آید که براساس این آیه، وحی مخصوص کسانی است که قدرت تعقل ندارند، ولی انسان عاقل و اندیشمند می تواند بدون استعانت از وحی و با کمک عقل خود، راه نجات و رستگاری را بیابد و به سعادت برسد.)
جمع بندی
«عقل » در قرآن، به معنای فهمی است که از حاق فطرت ناشی شده، پرده ظواهر را دریده و به حقیقت باطنی دست یافته است.برای رسیدن به چنین فهمی، صرف پرورش ذهن کفایت نمی کند، بلکه آنچه مهم می باشد پرورش روح است و این از طریق رفتار به دست می آید. بنابراین، برای بهره مندی از «عقل » - به مفهوم قرآنی آن - هم باید تمرین علمی داشت و هم تمرین عملی; هم باید به کسب علوم و معارف پرداخت و هم با گرایش های نفسانی مبارزه کرد و در مسیر تقوا کوشید.
نکته دیگر آن که منظور از کسب علوم و معارف، لزوما آشنایی با اصطلاحات و مفاهیم خاص یک علم و گذار از پیچ و خم های منطق و فلسفه نیست.همچنین «داشتن عقل » به معنای بی نیازی از وحی نمی باشد، بلکه عقل راهی برای فهم حقیقت وحی نیز هست.
نکته آخر این که هرچند عقل متاعی گران بها و با ارزش است و قرآن کریم نیز بارها به آن سفارش کرده، اما این تنها راه سعادت نمی باشد.کسانی که توانایی عقلی در فهم وحی نداشته باشند اگرچه به ظاهر کلام خدا نیز توجه کنند و به آنچه می شنوند ملتزم بمانند، اهل نجات خواهند بود.
پی نوشت ها:
1- سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1997 م، ج 2، ص 252
2- الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، واژه «عقل »
3- المیزان، ج 1، ص 404; ج 2، ص 251.مرحوم علامه یکی از معانی عقل را چنین بیان می کنند: «والقوة التی یزعم انها احدی القوی...»
4- ر.ک.به: تاج العروس، ج 8، واژه «عقل »
5- فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 4، واژه «عقل »
6- المصباح المنیر، ج 2، واژه «عقل »
7- المیزان، ج 1، ص 404
8- تمام این معانی از ترجمه «افلا تعقلون » (بقره: 44) برگرفته شده است.به برخی از این ترجمه ها اشاره می شود: مهدی الهی قمشه ای: «چرا در آن اندیشه و تعقل نمی کنید» ; احمد کاویان پور: «پس چرا عاقلانه فکر نمی کنید؟» ; کاظم پورجوادی; «آیا فکر نمی کنید؟ » ; عبدالمحمد آیتی: «آیا به عقل درنمی یابید؟» ; ناصر مکارم شیرازی: «آیا نمی اندیشید؟» ; فولادوند: «آیا (هیچ) نمی اندیشید؟» بهاءالدین خرمشاهی: «آیا نمی اندیشید؟»
9- ر.ک.به: تاج العروس، ج 8/معجم مقاییس اللغة، ج 4/معجم مفردات الفاظ القرآن، واژه «عقل »
10- این معانی و نظیر آن ها تقریبا در تمام کتب لغت عربی به چشم می خورد.
11و 12- تاج العروس، ج 8، واژه «عقل »
13- معجم مقاییس اللغه، ج 4، واژه «عقل »
14- المیزان، ج 2، ص 255
15- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 8، واژه «عقل »
16- برای اطلاع بیش تر از معانی «عقل » ، «دین » و «دفاع عقلانی از دین » ر.ک.به: مصطفی ملکیان، محمد لگنهاوزن و...، «اقتراح » ، مجله نقد و نظر، ش 2، 3و4، بخش اول و دوم
17- ر.ک.به: تاج العروس، ج 8، واژه «عقل »
18- مجمع البحرین، واژه «عقل »
19- ر.ک.به: مفردات راغب، واژه عقل
20- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، باب 4، روایت 8
21 الی 25- المیزان، ج 2، ص 254/ج 16، ص 182/ص 255/ج 5، ص 157/ج 19، ص 369
26- ترجمه «نعقل » در آیه مذکور نزد برخی از مترجمان قرآن چنین است: مهدی الهی قمشه ای: را به دستور عقل رفتار می کردیم » ; احمد کاویان پور: «عاقلانه رفتار می کردیم.»
27- المیزان، ج 1، ص 391
28- نحل: 11- 13
29- المیزان، ج 12، ص 215
30- همان، ج 7، ص 391- 392
31- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (قرآن در قرآن)، چاپ دوم، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ج 1، ص 450
32- المیزان، ج 16، ص 136
33- همان، ج 19، 2 369