کلیات بسحق اطعمه شیرازی / تألیف ابواسحق جمال الدین حلاّج شیرازی معروف به بسحق اطعمه (متوفی ح 827 ه . ق)، تصحیح منصور رستگار فسایی. انتشارات مرکز نشر میراث مکتوب، تهران 1382 ص 131 + 330.
چکیده
توصیف گونه های اطعمه از جمله موضوعاتی است که می توان جسته و گریخته در آثار شعرای فارسی زبان پیدا کرد. ابواسحق جمال الدین حلاّج شیرازی، مشهور به بسحق اطعمه (در گذشته 827 ه . ق) نخستین شاعری است که تمام کوشش خود را در سرودن شعرهای مربوط به توصیف غذاهای رنگارنگ صرف کرده و دیوان وی سرشار است از نام غذاهایی که اکنون پخته نمی شوند و در شناخت ذائقه و آداب غذا خوردن قدیم ایرانیان مهم می باشد. علاوه بر این، مطالعه نام این غذاها از لحاظ زبان شناسی و اتیمولوژی بسیاری از واژگان فارسی نیز اهمیّت بسیار دارد. بعد از بسحق اطعمه، چند شاعر دیگر نیز در سروده های خود به توصیف اطعمه و ذکر نام غذاها پرداخته اند که از آن جمله می باشند: احمد اطعمه (متوفی 862 ه . ق)، تقی دانش (درگذشته 1326 ش)، سهیل شیرازی (متوفی 1247 ه . ق) و میرزا اشتها (درگذشته 1289 ه . ق).
دیوان بسحق اطعمه نخستین بار به اهتمام میرزاحبیب اصفهانی در سال 1302 در استانبول انتشار یافت و در سال 1382 متن منقّح و محقّقانه آن به تصحیح دکتر منصور رستگار فسائی در تهران (مرکز نشر میراث مکتوب) منتشر گشت، و نویسنده این گفتار پس از اشاره به مطالب فوق، این چاپ را مورد نقد وبررسی قرار داده است. بسحق اطعمه، بسیاری از غزلیات خود را به اقتضای غزلیات شعرای پیش از خود سروده است، که میرزا حبیب اصفهانی، نخستین طابع دیوان بسحق اطعمه نام آنها را مشخص کرده و در بسیاری از موارد در تشخیص خود دچار اشتباه شده است و این اشتباهات در چاپ دکتر رستگار فسایی نیز راه یافته است.
بسحق اطعمه، تعداد زیادی از ابیات و مصاریع شعرای دیگر را نیز تضمین نموده، که دکتر رستگار فسایی به آنها اشاره نکرده است. نویسنده در پایان مقاله، برخی از اغلاط محتوایی و چاپی کتاب را نیز تذکر داده است.
ادبیات فارسی از مهمترین ادبیّات جهان و دریائی است بیکران که شاید هیچکس نتواند به اعماق آن راه یابد. شعر فارسی در هر زمینه قابل تصوّر، هنر نمایی کرده و آثار مهم و با ارزش فراوانی به یادگار گذاشته است. از جمله زمینه هایی که شعرای فارسی زبان از ایرانی و هندی و ترک و عرب و عجم بدان پرداخته اند وصف مجالس بزم و شرح انواع غذاهایی است که در آنها به مصرف می رسیده است.
وصف غذا در پهلوی
در این زمینه ما حتّی آثاری از فارسی میانه، یعنی فارسی پیش از اسلام در دست داریم. رساله کوچکی به پهلوی موجود است به نام خسرو قبادان و ریدکی که در مجموعه متون پهلوی جاماسب اسانا چاپ شده است1 که در آن انوشیروان از پسرکی اشراف زاده و لوس، بارآمده درباری، پر مدّعا که از همه آداب و رسوم با خبر است سؤالاتی می کند و از جمله درباره بهترین غذاها از او می پرسد که او هم به تفصیل شرح می دهد. و ثعالبی هم این گفتگو را در کتاب غرر اخبار ملوک الفرس روایت کرده است و خلاصه آن در ترجمه کتاب ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن2 آمده است. فردوسی در شاهنامه نیز به مناسبت هایی از غذاها نام برده است و از او بیشتر و مفصل تر، نظامی در خمسه خود از اغذیه و اطعمه ذکر کرده است.3
در دواوین شعرای دیگر نیز نمونه هایی یافت می شود که شاید بد نباشد کسی آنها را جمع آوری و منتشر کند. و شاید یکی از قدیمی ترین آنها قصیده مفصل و جالبی است تحت عنوان تُتماجیّه که به منوچهری دامغانی نسبت داده اند و مرحوم ملک الشعرای بهار مقاله ای در معرّفی آن نوشته است که در مجموعه «بهار و ادب فارسی» (ج 1 ص 217 220) چاپ شده است4.
بسحق اطعمه
امّا برخی شاعران تمام همّ خود را صرف سرودن اشعار در وصف غذاهای رنگارنگ کرده اند که ظاهرا نخستین آنها بسحق اطعمه از شعرای سده نهم و معاصر حافظ بوده است که مردی ملاّ و درویش صفت و از مریدان سید نعمت اللّه ولیّ بوده است. در اشعاری که او در این زمینه سروده است نام غذاهایی آمده است که بسیاری از آنها امروزه یا درست نمی شود و یا به نام های دیگری خوانده می شود. آقای منصور رستگار فسایی در آخر کلیات بسحق نمایه ای از غذاهای مذکور در کتاب را آورده است که نظری اجمالی بدان، کلمات غریب و ناآشنای بسیاری را آشکار می کند. فهم اشعار و نیز قسمتهای منثور کتاب به دانستن معنای این کلمات و چگونگی تهیّه این غذاها وابسته است و اگر کسی این اطلاعات را نداشته باشد یا از این اشعار هیچ نمی فهمد و یا دریافتی سرسری و مبهم پیدا می کند، لذا این کتاب به نظر اینجانب بیشتر به درد لغویون و اهل لغت می خورد تا از روی آن به بررسی کلمات و ریشه آنها و معانی آنها پی ببرند. متأسفانه فرهنگهای قدیم فارسی به ندرت از این لغات ذکری کرده اند و نحوه تهیّه این غذاها در کمتر کتابی یافت می شود مگر به طور اتفاقی در کتب ادویه طبّی قدیم مانند تحفه حکیم مؤمن یا الابنیه عن حقایق الادویه و امثال آنها.
مشکل فوق باعث می شود که لطف سخن بسحق غالبا به آسانی درک نشود و همین مشکل در مورد دیوان البسه محمود نظام قاری (متوفی حدود 866 ه . ق) که قاری قرآن بوده است نیز ظاهر است و ما که امروز بیش از پانصد سال از آنها دوریم دیگر از آداب و رسوم غذا خوردن و لباس پوشیدن اجداد خود چندان اطلاع نداریم.
اینجانب به واسطه علاقه وافری که به لغت و لغت شناسی (terminology) دارم، به جمع آوری کتاب هایی از این قبیل همواره راغب بودم و دیوان بسحق را هر چه می گشتم نمی یافتم تا عاقبت به ناچار از روی نسخه چاپ کتابفروشی معرفت شیراز زیراکسی تهیّه کردم و به بررسی و مطالعه آن پرداختم و گهگاه برخی مشکلات آن را حل می کردم. چاپ تازه کلیات بسحق این کمبود را جبران کرد و من و امثال مرا در دسترسی به این دیوان نایاب مشعوف ساخت و لذا باید از ناشر و مصحّح کتاب ممنون باشیم که این مشکل را برای ما آسان کردند.
پیش از آنکه درباره چاپ جدید دیوان بسحق سخنی بگویم، بد نیست اشاره ای به شعرای دیگری که در این میدان اسب تاخته اند بشود.
احمد اطعمه
ظاهرا بعد از بسحق که مخفّف ابواسحاق است یکی دیگر از همشهریان او و شاید از اقوام او به نام نظام الدین احمد اطعمه (متوفی 862 ه . ق نه 850 چنانکه در صفحه 111 مقدمه بسحق ذکر شده است) به پیروی بسحق به سرودن شعرهایی در زمینه طعام و غذا پرداخته است و به علت قرب عهد، تذکره نویسان این دو را با هم خلط کرده اند و متوجّه نشده اند که آنها دو نفر بوده اند. احمد اطعمه نیز درویش صفت و از مریدان شاه داعی الی اللّه بوده است.
دیوان این شاعر متأسفانه یا از بین رفته است و یا هنوز به دست اهل فضل نیفتاده است تا منتشر شود و چنانکه آقای رستگار فسایی نوشته اند5 36 بیت از اشعار پراکنده او را آقای دبیرسیاقی از کتب لغت و فرهنگها التقاط کرده و در مجلّه یغما منتشر فرموده اند که در مقدّمه دیوان بسحق نقل شده است ولی این بیت معروف او در بین ابیات مذکور دیده نمی شود که می گوید:
احمد ز ریاضت نشدت کشف بزن لوت |
چون نیستی از اهل دل از اهل شکم باش6 |
که نشان می دهد احمد اطعمه از صوفیان ریاضت کش بوده است و از اشعاری که شاه داعی شیرازی، عارف مشهور شیراز و شاعر صوفی قرن نهم (متوفی 870 ه . ق) در مرثیه احمد اطعمه گفته است بر می آید که او عالم و ادیب بوده و کتاب های مطول و مختصر تفتازانی را تدریس می کرده است. و از علوم مختلف بهره مند بوده و شاه داعی او را امام خوانده و رفیق راست رو و پاک خود شمرده و خلاصه آنکه مردی صاحب نام بوده است که عمرش به پنجاه سال نرسیده بوده است و لذا حتی اگر در 49 سالگی مرده باشد سال تولدش 813 می شود که در هنگام فوت بسحق جوانی 14 ساله بوده است و اگر زودتر مرده باشد از این هم کوچک تر بوده است و در هر حال بعید است که با بسحق محشور و از او بهره مند شده باشد مگر آنکه با او نسبتی داشته باشد.
ضمنا در مقدّمه دیوان بسحق آقای رستگار فسایی چهار مادّه تاریخ از شاه داعی برای احمد اطعمه نقل کرده است که دو تای آن اشتباه است یکی مادّه تاریخ اوّل که باید به صورت «بود خوردم» اصلاح شود تا سال فوت 862 به دست آید و دیگری مادّه تاریخ چهارم که باید به صورت «والامام قد ارتحل» اصلاح شود (و او داخل نقل قول است) و در مصرع دوم همین شعر «الاجلّ» درست است و شاید مصرع سوم هم «نظام الدین» درست باشد، چه وزن مختل است، ضمنا اگر ابیات احمد اطعمه بر حسب قافیه مرتب شده بود معلوم می شد که ابیات 10 و 16 و 22 و 31 از یک غزل است و ابیات 18 و 29 نیز از یک غزل دیگر.
حکیم سوری
این شاعر یعنی تقی دانش معروف به ضیاء لشکر و مستشار اعظم (متوفی 1326 شمسی علاوه بر اشعار جدّی و کتب ادبی و اخلاقی و تاریخی دیوانی دارد در دو جلد به نام حکیم سوری که کلاً در وصف طعام و غذاهای مختلف است و چون او متعلّق به عصر حاضر است اشعارش برای همه قابل فهم و لطایف آن قابل درک است و لذا بیشتر از شعرای پیشین چون بسحق و احمد اطعمه شهرت یافت و چون در دادگستری اشتغال داشت لذا دیوان او که در 1919 چاپ شد بزودی مشهور گردید. در ماده تاریخی که برای جلد اوّل گفته است سال 1325 قمری و برای جلد دوم 1356 قمری به دست می آید7 و این نشان می دهد که پیش از انتشار کتاب هایش اشعارش منتشر و معروف شده بود. او در تضمین اشعار دیگران و شرح اغذیه و آداب پرخوری به خوبی از عهده برآمده است و خود در مقدّمه جلد اوّل می گوید که این اشعار که به طیبت سروده ام بر تمام اشعار دیگرم فزونی یافت و در افواه مردم افتاد. شاید چاپ جدیدی از آن مورد استقبال ادبا قرار گیرد.
بسمل شیرازی
حاجی ملاحسن بسمل ملّقب به وکیل الشرع (متوفّی 1247 ه . ق) دیوانی دارد از اشعار هزل که در آن اشعاری در وصف اطعمه آمده است و از نمونه هایی که در مقدّمه کلیات بسحق اطعمه (ص 3 112) ذکر شده است استادی، حسن ذوق و لطف طبع او پیداست و ای کاش اشعار او در این زمینه جداگانه چاپ می شد ضمنا در چاپ چند غلط مطبعی در این اشعار هست که بهتر است اصلاح شود مثل سنگک (ص 112)، نام ما (ص 113) و زنگ می برد از دل (ص 113) که غلط چاپ شده است.
میرزا اشتها
میرزا عبداللّه بن حاجی فریدون گرجی اصفهانی (متوفی 1289 ه . ق) که پدرش را در زمان آغا محمدخان قاجار به همراه صد تن دیگر از گرجستان به اصفهان آوردند و میرزا عبداللّه در 1245 ه . ق در اصفهان متولّد شد و از این قرار او در 44 سالگی فوت کرده است امّا در اشعارش سخن از پیری می گوید که معلوم نیست به مناسبت مقام است یا خود را زود پیر احساس می کرده است. دیوانی در وصف اطعمه دارد که به خط نستعلیق به وسیله سیدحسین شاه شاهانی نوشته شده و با چاپ سنگی در 1312 ه . ق به قطع حبیبی به اهتمام مشتاقی صاحب کتابخانه فردوسی در 79 صفحه چاپ شده است که قریب 1240 بیت دارد. چاپ آن چندان مطلوب نیست و روی کاغذ کاهی است و خطاط گاهی کلمات را به غلط نوشته است و در هر حال اشعارش نسبتا خوب و در برخی قسمت ها عالی است و گاهی بندرت با هزل آمیخته است و چون آقای رستگار فسایی مصحّح دیوان بسحق اطعمه از این کتاب اطلاع نداشته اند ذکری از آن نکرده اند و لذا محض آشنایی خوانندگان چند بیت از غزلی را که به اقتفای حافظ سروده است در اینجا می آوریم.
مشهور گشته است در آفاق نام ما |
زین اشتهای بی حدِ مالا کلامِ ما |
با ما کسی چگونه زند لاف پرخوری |
کاین سکّه را زدند در اوّل به نام ما |
گر روزی تمام خلایق کنند جمع |
گردد غذای مختصر صبح و شام ما |
آن گنبد بزرگ که بر مسجد شه است |
سرپوش کوچکی است به قاب طعام ما |
جامی ز جام یک شبه آید به اصفهان |
گر عکس آش برگ ببیند به جام ما |
بندم خیال پختن نان در تنور دل |
این هم یکی بود ز خیالات خام ما |
پیرانه سر چو ما به جهان یار پشمکیم |
واجب بود به پیر و جوان احترام ما |
قنّاد را ز ما برساند کسی سلام |
وانگه ز روی لطف بگوید پیام ما |
چون ذکر خیر ما همه شیرینی شماست |
دور از مروّت است بود تلخ کام ما |
از فیض عام شربت نارنج عاقبت |
بیش از سکنجبین به جهان شد قوام ما |
از بس که آتشم به دل است از غم کباب |
سوزد سمندری که کند قصد بام ما |
مشکل که روز حشر برآریم سر ز خاک |
تا بوی قرمه ای نرسد بر مشام ما8 |
(نقل از صفحه 9 دیوان میرزا اشتها متخلّص به سرگشته و یا گاهی متخلّص به اشتها)
درباره تصحیح و تحقیق
تصحیح و تحقیق درباره یک کتاب از مؤلّفی که متعلق به زمان های پیشین است و دسترسی به او نیست چند مرحله دارد.
اوّل که از همه بالاتر است تهذیب یا تحریر کتاب است و این فقط از عهده کسی بر می آید که علم و دانش او در حدّ نویسنده اصل کتاب باشد تا بتواند اشتباهات ناشی از غلط نُسّاخ و یا مترجمین کتاب را اصلاح کند و مطالب زائد را حذف و در صورت نیاز مطالبی بدان بیفزاید تا قابل فهم و درک شود. در این کار مطالب کتاب اصلی به طور کامل و بدون هیچ کم و زیادی ارائه می گردد امّا در حقیقت کتاب حاصل از این کار کتاب جدیدی است که نتیجه کار محقق و محرّر است. مثال کامل چنین تحقیقی تحریر اقلیدس است که خواجه نصیر طوسی نوشته است. پیداست که این کار فقط در مورد کتاب های علمی امکان پذیر است و نمی توان مثلاً در مورد دیوان شعر یا متن ادبی نثری چون گلستان سعدی یا قابوسنامه چنین کاری را کرد. برخی از کتب فضلای ما نیاز به چنین تحریری دارد مثل سبک شناسی ملک الشعرای بهار یا گاه شماری تقی زاده.
مرحله دوم یا روش دوم تصحیح متون ادبی و شعری بر اساس نسخ خطّی است که موجود است یا در دسترس است. در این روش یکی از نسخه ها معمولاً قدیم ترین نسخه و گاهی نسخه جدیدتری که صحیحتر می نماید به عنوان نسخه اساس یا به قول عرب ها نسخه مادر (امّ) انتخاب می شود و متن اصلی را بر پایه آن می گذارند و فقط در مواردی که عبارت مغشوش است یا غلط به نظر می آید از روی نسخه های دیگر تصحیح می کنند. بهترین کار این است که نسخه بدل های مهمّ همه ضبط شود تا اگر احیانا مصحّح اشتباه کرده باشد بتوان از روی نسخه بدل ها به صورت صحیح دست یافت. مبنای این روش را علامّه فقیه محمد قزوینی نخستین بار استوار کرد و کتبی چند را بدین روش تصحیح کرد. کلیله و دمنه تصحیح مجتبی مینوی هم نمونه دیگری از این کار است والبته نمونه های مشابه این کارها نسبتا کم است و غالبا روش ساده تری در پیش گرفته می شود.
مرحله سوم درحقیقت ملغمه ای است از ویرایش مکانیکی و تصحیح به روش دوم که اسلوب صحیح علمی کاملاً در آن مراعات نمی شود و در نتیجه کتاب فقط به صورت ظاهرا آراسته ای ارائه می گردد بدون آنکه اهل تحقیق را کاملاً راضی کند.
تصحیح دیوان بسحق اطعمه
این کتاب ابتدا به وسیله میرزا حبیب اصفهانی متخلّص به دستان (متوفی 1311 ه . ق) تصحیح و در 1302 ه . ق در قسطنطنیه (استانبول) چاپ شد که از روی آن کتابفروشی معرفت شیراز در 1360 شمسی چاپ دیگری منتشر کرد. میرزا حبیب واژه نامه ای هم در 13 صفحه برای این کتاب تهیّه کرد که در آخر آن چاپ شده است و بسیار قابل استفاده است که متأسفانه در چاپ آقای رستگار فسائی حذف شده است و این البته بجز رساله کوچکی است که خود بسحق درباره اسامی اغذیه به طنز نوشته است که در نه باب تنظیم شده و در 12 صفحه در خاتمه دیوان بسحق آمده است. میرزا حبیب به این رساله عنوان فرهنگ دیوان اطعمه داده است ولی ظاهرا اسم واقعی آن رساله نه باب بوده است که این نام را خود بسحق بدان داده بوده است.9
بسحق خود در خاتمه این رساله می نویسد: «اکنون اگر کسی پرسد که حکمت چیست که این لطایف به نُه باب بیان کردی؟ جواب این است که عدد ده عددی در حدّ کمال است و نُه منتهای نقصان و دیگر آنکه چون بندگی مولانا عبید زاکانی ده فصل فرموده ما نه باب اختیار کردیم تا این از آن ممتاز باشد»10 و این اشاره است به رساله ده فصل یا کتاب ده فصل که در کلیات عبید زاکانی چاپ محجوب11 آمده است و در آن لغات به هزل معنا شده است و بسحق ده فصل عبید را به مستراح خانه و نه باب خود را به مطبخ خانه تشبیه کرده است زیرا که از شعر عبید بوی بند شلوار می آید و از سخن خودش رایحه سفره12. و از آن گذشته تا آنجا که این حقیر تحقیق کرده است کلمه فرهنگ را در کتب لغت فارسی به معنای دانش و عقل و ادب دانسته اندو در سده هشتم و اوائل سده نهم هنوز در ایران به معنای کتاب لغت (dictionary)، قاموس (lexicon)، واژه نامه (vocabulary) یا فرهنگ لغات مشکله (glossary) به کار نمی رفته است و ظاهرا ابتدا در هندوستان بدین معنا به کاربرده شده پس بعید است که بسحق نام رساله خود را فرهنگ دیوان اطعمه گذاشته باشد و آقای رستگار فسایی هم از میرزا حبیب اصفهانی در این نامگذاری تقلید کرده است در حالی که ایشان نسخ خطّی متعددی از دیوان بسحق را در دست داشتند که ظاهرا در هیچکدام چنین نامی نیامده است. در دیوان البسه فارسی هم به تقلید بسحق اطعمه فرهنگ کوچکی آمده است که نام آن را ده وصل گذاشته است (اشاره به وصله و قطعات پارچه و لباس) ضمنا اینکه بسحق نوشته است: «عدد ده عددی در حدّ کمال است و نه منتهای نقصان» ظاهرا اشاره اش به آیه کریم «تلک عشرة کامله» است13. که می فرماید این ده کامل است و لذا هر چه کمتر از ده باشد ناقص است که بسحق باتعبیر لطیفی گفته است که نه منتهای نقصان است یعنی اگر عدد کمتر از ده ناقص باشد پس از عدد یک نقصان شروع می شود و به نُه ختم می شود که آخر نقصان است و چون به ده برسد عدد کامل به دست می آید و در این تعبیر خواسته است خفض جناح و تواضع کند که اگر عبید ده را انتخاب کرده است که عدد کامل است من نُه را انتخاب می کنم که حدّ اعلای نقصان است.
نقیضه های بسحق
بسحق اطعمه بسیاری از غزلیّات خود را به اقتفای غزلیات شعرای پیش از خود سروده است. میرزا حبیب اصفهانی به نظر خود شعرهایی را که الگوی بسحق بوده است پیش از هر غزل ذکر کرده است و در بسیاری ازاین الگوها اشتباه کرده است. آقای رستگار فسایی پنداشته اند که بسحق خود این سرمشق ها را پیش از هر غزل نوشته است و لذا در مقدّمه کلیات بسحق14 نوشته اند که بسحق 129 غزل را در جواب شاعران مختلف ساخته است امّا در 12 مورد در انتساب شعر به گوینده واقعی آن دچار خطا شده است.
ولی در حقیقت این میرزا حبیب بوده است که دچار خطا شده است نه بسحق. چطور ممکن است بسحق که مرید شاه نعمت اللّه ولی بوده شعر او را به مولانای رومی نسبت دهد یا شعر سعدی را به سلمان ساوجی منسوب کند؟ و عجیب است که آقای رستگار نسخ خطی را در دست داشتند و متوجّه این نکته نشدند و انتظار می رفت که ایشان دیوان را از روی نسخه های خطی و به ویژه از نسخه ای که در 842 یعنی حدود 15 سال بعد از فوت بسحق نوشته شده است تصحیح فرمایند و متنی مطابق اصل ارائه کنند، و از اضافات میرزا حبیب اجتناب نمایند یا آنها را در حاشیه بیاورند. مثلاً میرزا حبیب با دیدن مثنوی کوتاهی به مطلع:
هرآن نان که تلخ است او را سرشت |
گرش خود به چنگال خواهی سرشت |
مصرعی از یک مثنوی به یادش آمده و پنداشته است که از نظامی است و لذا در بالای آن نوشته است: نظامی گنجوی فرماید:
اگر بیضه زاغ ظلمت سرشت15
و آقای رستگار فسایی بدون تحقیق این مثنوی را به عنوان «مثنوی در نقیضه نظامی» چاپ کرده اند (ص 89). در حالی که اوّلاً مصرع مذکور از نظامی نیست و از عبداللّه هاتفی همشیره زاده عبدالرحمن جامی است چنان که در آتشکده آذر چاپ 1299 ه . ق ص 81 آمده است و هاتفی در 927 ه . ق فوت کرده است یعنی درست صد سال بعد از بسحق، پس بی شک بسحق نمی توانسته است در برابر آن نقیضه ای بگوید. پس در این کار میرزا حبیب دو اشتباه عظیم است یکی آنکه شعر هاتفی را به نظامی نسبت داده است و دوم آنکه تتبع بسحق را نتوانسته تشخیص بدهد که از کدام شاعر بوده است و آقای رستگار فسایی با آنکه در صفحه 80 مقدّمه خود تصریح کرده اند که مصرع «زاغ ظلمت سرشت» به اقتفای شعر فردوسی است که گفته
درختی که تلخ است وی راسرشت |
گرش بر نشانی به باغ بهشت |
و با توجه به اینکه در مثنوی بسحق هم در قافیه نخستین بیت «سرشت» و «تلخ» تکرار شده است بهتر بوده که می نوشتند این شعر به اقتفای شعر فردوسی است نه نظامی و نه هاتفی16 و تتبعات دیگری هم هست. مثلاً شیخ بهایی قطعه ای دارد در کتاب نان و حلوا17 که با بیت زیر شروع می شود.
لقمه نانی که باشد شبهه ناک |
در حریم کعبه ابراهیم پاک18 الخ |
ضمنا بسحق تعداد زیادی از ابیات و مصاریع دیگران را تضمین کرده است که در حواشی کتاب ذکر نشده است. خلاصه آنکه من چون از دید لغت شناسی به این کتاب می نگرم دلم می خواست که کتاب دقیقا مطابق با یکی از نسخه های خطی دهگانه و به ویژه نسخه اوّلی چاپ می شد و تمام نسخه بدل های دیگر در زیر صفحات ثبت می گردید تا میزان صحّت کتاب به دست آید. مثلاً در مقّدمه کتاب19 اختلافاتی با چاپ میرزا حبیب20 دیده می شود که در نسخه بدل های ذیل آن صفحه ذکر نشده است و نمی دانیم که در نسخه اساس چگونه بوده است. فی المثل «منقرض» در سطر دوم در چاپ قبلی «انقراض» است و «فضیح» در سطر هفتم در چاپ قبلی «وضیع» است و در صفحه بعد (ص 4) سطر پنجم به جای «فرانی» در چاپ قبلی «فرنی» است و در سطرهای ششم و هفتم فعل های «کوبندوروبند» در چاپ قبلی «کوبیدند و روبیدند» به صورت ماضی است که با افعال قبل و بعد تناسب بیشتری دارد. در صحفه 195 سطر چهارم بیتی عربی آمده است که در حقیقت نتیجه دوبیتی است که در سطر ششم و هفتم ص 202 آمده است و باید بعد از آن دو بیت باشد چنان که در ص 102 چاپ قبلی دیده می شود و معلوم نیست چرا آن را از این قطعه جدا کرده و به اوّل قطعه دیگری که در ص 103 چاپ قبلی آمده است چسبانیده اند و در ص 197 بیت دهم باید در آخر قطعه قرار گیرد چنانکه در ص 107 چاپ قبلی دیده می شود. از لحاظ ویرایش مکانیکی نیز باید گفت که بسیاری از ویرگول ها زائد است و من فقط برای اختصار یک مورد را ذکر می کنم. در صفحه 188 در غزلی که به تتبّع سلمان ساوجی آمده است در بیت دوم «غازیِ اسب» (به کسر یاء غازی) درست است چنان که این تعبیر در صفحات 29 و 261 هم آمده است و تمام ویرگول های این بیت زائد است و علاوه بر آن کسره اسب اگر درست باشد چرا بعد از آن ویرگول آمده است؟ و این بیت در چند فرهنگ فارسی به عنوان شاهد برای غازی اسب ذکر شده است. حقیر چنان که گفتم فقط از دید لغت شناسی به این کتاب می نگرم و از نظر ادبی بسیاری از ابیات آن برایم مبهم است و امیدوار بودم که با مراجعه به نسخه بدل ها معنای آنها برایم روشن شود که این آرزو برآورده نشده است. از غلط های چاپی کتاب که کم نیست فعلاً صرف نظر می کنم مثل سفره ای در ص 44 مقدمه سطر 6 که «سفرای» چاپ شده یا «روح من مسکین» در ص 5 که «ارواح این مسکین» چاپ شده است که بی معنی است یا «نخز» در ص 275 که از لحاظ قافیه درست نیست.
با همه ملاحظاتی که در بالا ذکر شد چاپ این کتاب را باید به فال نیک گرفت و از زحمات آقای رستگار فسایی در تهیه حواشی بسیار و توضیحات مفیدی که افزوده اند و نسخه بدل هایی که به هر حال آورده اند سپاسگزاری کرد و اگر مطالبی عرض شد برای بهتر شدن کار در چاپ بعدی است وگرنه این بنده حقیر هر اثری که به بازار علم و معرفت آید بردیده منّت می گذارم و از ناشران و مصحّحان و مؤلفان و مترجمان نهایت تشکر را دارم.
پی نوشتها
1. ص 27 38.
2. چاپ هشتم دنیای کتاب، صص 620 623.
3. نک: مثلاً به شرفنامه صص 3 292 که در مقدمه کلیات بسحق مورد بحث ص 130 نقل شده است و هفت پیکر، صص 258 259 و نیز صص 8 247.
4. ج 1، صص 217 220.
5. ص 41 مقدمه بسحق.
6. نک: لغت نامه دهخدا، ذیل لوت.
7. ص 2، ج 2.
8. نقل از صفحه 9 دیوان میرزا اشتها متخلّص به سرگشته و گاهی اشتها.
9. نک: محتویات نسخه های خطّی مذکور در صفحه های 53 و 54 کلیات بسحق چاپ «فس» یعنی رستگار فسائی که صریحا این نام ذکر شده است.
10. ص 181، چاپ «حسب» یعنی حبیب اصفهانی و ص 292، چاپ رستگار فسایی.
11. صص 325 330.
12. نک: آخر نه باب.
13. سوره بقره، آیه 196.
14. ص 109.
15. ص 133، چاپ معرفت.
16. نک: پیشاهنگان شعر پارسی تألیف دکتر محمد دبیر سیاقی، ص 75 برای توضیحات بیشتر درباره این شعر.
17. ص 8، کلیات اشعار شیخ بهایی.
18. و نیز نک: دیوان حکیم لاادری، تألیف ابراهیم صهبا (ص 103) و نیز این بیت فردوسی (چاپ مسکو، ج 1، ص 248).
نیززد همی زندگانیش مرگ |
درختی که زهرآورد بار و برگ |
19. ص 3، چاپ رستگار فسایی.
20. ص 1.
*. مدّرس دانشگاه ها و محقّق.