ماهان شبکه ایرانیان

درد سخن و گرگ خشن در سخن حافظ و خاقانی

کاربرد واژگان کهن ایرانی در ادبیات فارسی، تاریخی دارد که به ظهور نخستین نمونه های نظم و نثر راه می برد، امّا در پژوهش های ادبی و تصحیح متون کمتر مورد توجه بوده است. این مقاله با بهره گیری از دستاوردهای زبانشناسی و با استناد به متن های کهن اوستایی و پهلوی، می کوشد به معنای اصلی ترکیب های «درد سخن» و «گرگ خشن» در ابیاتی از حافظ و خاقانی نزدیک شود.

چکیده

کاربرد واژگان کهن ایرانی در ادبیات فارسی، تاریخی دارد که به ظهور نخستین نمونه های نظم و نثر راه می برد، امّا در پژوهش های ادبی و تصحیح متون کمتر مورد توجه بوده است. این مقاله با بهره گیری از دستاوردهای زبانشناسی و با استناد به متن های کهن اوستایی و پهلوی، می کوشد به معنای اصلی ترکیب های «درد سخن» و «گرگ خشن» در ابیاتی از حافظ و خاقانی نزدیک شود.

یکی از دلایلی که باعث مهجور ماندن و در نهایت فراموش شدن برخی کلمات در زبان می گردد وجود واژگان همسان امّا با معانی متعدّد است مثل فراموش شدن واژه «کنگره» به معنای «دالبُر». این امر گاه درک مفهوم برخی از عبارات را در متون فارسی با مشکل مواجه می سازد. به همین دلیل نگارنده در ادامه کوشیده است با تمسک به ریشه های کهن زبان فارسی در باب عبارت «درد سخن کردن» و واژه «خشن» مطالبی را عنوان نماید. ابتدا به بیت نخست می پردازیم:

کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند تیغ سزاست هر که را درد سخن نمی کند
این بیت مقطع یکی از غزلیات حافظ با مطلع ذیل است:

سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند

ترکیب «درد سخن کردن» در این غزل که یکی از اشعار مشهور حافظ به شمار می رود از ترکیبات بحث برانگیز بین حافظ شناسان به شمار می رود و از آن جایی که در تمامی نسخ باقیمانده کلمه دیگری جایگزین این واژه نشده است شارحان کوشیده اند به نوعی این عبارت نامأنوس را تأویل نمایند. ازجمله سودی در شرحی که به دیوان حافظ نوشته است درباب این عبارت آورده: «درد سخن نمی کند، یعنی احساس درد دل نمی کند... درد در اینجا به معنای تأثیر است، و گوینده این معناها از درد سخن بی خبر بوده است».1 دکتر حسینعلی هروی در کتاب شرح غزل های حافظ می نویسد: «درد سخن نمی کند: سخن در او اثر نمی کند. درد این کار را ندارد»2. بهاءالدین خرمشاهی نیز در اثر ارزشمند خود، حافظ نامه چنین ذکر کرده است: «به نظر نگارنده این سطور درد کردن سخن، اصولاً یعنی اثرکردن و تأثیر گذاردن سخن...»3 و برای اثبات کلام خود دو بیت را شاهد می آورند، یکی از عطار:

آخر چه دلی بود که آن خون نشود دردش نکند این سخن پر دردم4

و دیگری از نزاری:

شرمت نبود ز من زهی چشم دردت نکند سخن زهی گوش5

آنچه از تعابیر بالا مستفاد می گردد آن است که همگی به نوعی کوشیده اند واژه «درد» در عبارت «درد سخن کردن» را به نوعی با واژه مشهور «درد» در معنای رنج و ناراحتی تطبیق دهند. اما به نظر نگارنده این کلمه بازمانده یکی از واژگان کم کاربرد اوستایی به معنای دیدن و توجه کردن است.

"darƏt-" معادل اوستایی کلمه ای است که در متون فارسی میانه و سپس فارسی به درد تبدیل شده است. بر اساس فرهنگ بارتلومه5 واژه "darƏt-" به سه معنی در اوستا به کار رفته است:

1. به معنی دارنده و نگاهدار که معادل فارسی میانه آن dâštâr است. این واژه از ریشه darبه معنی داشتن و نگهداری کردن است که امروزه ماده مضارع دار و ماده ماضی داشت از آن باقی مانده است.

2. به معنی درد و ناراحتی که در فارسی میانه و فارسی نیز به صورت درد به کار رفته است. ریشه این کلمه به درستی معلوم نیست اما احتمال می رود که از ریشه dar به مفهوم دریدن نشأت گرفته باشد.

3. به معنی توجه کردن و زیر نظر داشتن. ریشه این کلمه فعل dar در مفهوم نگریستن و محترم داشتن است. این فعل دوبار در اوستا به کار رفته است، یکبار به صورت صفت در زامیادیشت بند 94 و بار دوم به صورت فعل در پرسشنیها بند 58 . فعل adriyate به معنای «آن مرد [به چیزی [دقت یا توجه می کند» در زبان هندی باستان نیز از همین ریشه است. با توجه به آنچه گفته شد می توان «درد سخن کردن» را به سخن توجه کردن معناکرد.

بنابراین مفهوم مصراع دوم شعر حافظ چنین می گردد: تیغ سزاوار کسی است که به سخن توجه نمی کند. یا به عبارتی حرف ناشنو است. بیت نزاری هم مؤید این معناست، یعنی عجبا بر چشم تو که از من شرم نمی کنی و عجبا بر گوش تو که حرف نمی شنوی. اما در مورد بیت عطار به گمان من منظور شاعر آن است که دلی که از سخنان پر درد من پر خون و پر درد نمی شود دل نیست؛ و این بیت نمی تواند شاهد مثال خوبی برای ترکیب درد سخن کردن باشد.

امّا واژه دومی که مورد نظر ماست کلمه «خشن» در بیت ذیل است:

تیرباران سحر دارم، سپر چون نفکند این کهن گرگ خشن بارانی از غوغای من

بیت مذکور یکی از ابیات خاقانی در قصیده ای به مطلع ذیل است:

صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من تا سحر در خون نشیند چشم شب پیمای من
این قصیده سروده ای است در شکوه و شکایت از روزگار سخت زندان و دردها و آلام آن، با زبانی دشوار و مهجور چنان که شیوه خاقانی است. او در این قصیده از تشبیهات، استعارات و ترکیبات غریب بسیاری سود جسته که از آن جمله است عبارت «کهن گرگ خشن بارانی». برآنیم تا در این مختصر عبارت فوق را بررسی کنیم. در ابتدا به شروحی که از این بیت ارائه شده نگاهی خواهیم افکند:

در گزیده ای که دکتر سید ضیاءالدین سجادی از خاقانی ارائه نموده اند در شرح بیت چنین نوشته اند: «تیر باران سحر» آه سحری (تیر آه» «سپر افکندن» تسلیم شدن «خشن بارانی» دارای بارانی خشن «غوغا» هنگامه، هیاهو.6 بر این اساس طبعا بیت چنین معنا می گردد: چگونه ممکن است این جهانی که دارای بارانی خشن است در برابر تیر آه های سحری من تسلیم نشود؟

دکتر عباس ماهیار نیز در شرح بیت چنین مرقوم فرموده اند: تیر باران: فرو ریختن تیرهای متوالی و بسیار از هر طرف. و در اینجا کنایه است از آه پیاپی... سپر افکندن: کنایه از تسلیم شدن. کهن گرگ: گرگ دیرینه سال کنایه از روزگار بی ترحم. بارانی: جامه ای که آب در آن نفوذ نکند و آن را به جهت حفظ تن از باران می پوشند. (کهن گرگ خشن بارانی) گرگ پیری که در مقابل تیرباران جامه خشن نفوذناپذیری بر تن دارد، کنایه از گردون غدّار نفوذناپذیر و مقاوم. غوغا: بانگ و شور و فریاد. معنی بیت: تیر بارانی از آه بامدادی دارم روزگار درنده خو چگونه می تواند در برابر آن مقاومت کند و تسلیم نشود؟ (شاعر به استجابت دعا در سحرگاه توجه داشته است).7

در هر دو شرح می بینیم که «خشن» واژه عربی در معنای «درشت و زبر» پنداشته شده است اما آیا این واژه می تواند معنای دیگری نیز داشته باشد؟

درمتن پهلوی بُندَهِش، بخش چهارم عبارت زیر را می خوانیم:

az zamân brêhenid spihr i zurwân darang-xwadây tan bay baxtih u-š paymôzan i xašn paymôxt8

سپهر را از زمان آفرید که تن زروان درنگ خدای و تقدیر ایزدی است. او جامه کبود (xašên) پوشید.9

در بخش نهم همان کتاب این عبارت به چشم می خورد:

Cahârom gâm šânzdah sardag spêd, xašên, suxr ud zard syâh pêsag...01

چهارم، گاو شانزده سرده است: سپید، خشین (کبود) و سرخ و زرد و پیسه...11 شبیه همین عبارت در بندهش هندی و گزیده های زاداسپَرَم نیز دیده می شود. واژه خشن xašênیا xšên در معنای کبود تحول یافته واژه اوستایی axšaena به معنای تیره و درخشان از ریشه xšay(درخشیدن) و کلمه باستانی axšania است که در ترکیب kâasaka hya axšania به معنی سنگ فیروزه آمده است.12

در فرهنگ های فارسی نیز واژه خشن در معنای کبود ذکر گردیده است. مثلاً در فرهنگ معین آمده: خشن و خشین: 1. کبود رنگ، تیره رنگ 2. سیاه رنگ. لغتنامه دهخدا می نویسد: خشن مخفف خشین: بازی باشد نه سیاه نه سفید. خشین: هر چیز سیاه رنگ تیره که در آن سپیدی باشد مانند کوه برفدار. برهان قاطع می گوید: خشین: هر چیز که به کبودی مایل و سیاه و تیره باشد عموما. در فرهنگ فرس می خوانیم: خشینه: رنگی بود میان کبود و سیاه.

ناگفته نماند که تبدیل «ê» به «i» در واژگان فارسی میانه به فارسی نمونه های فراوانی دارد از جمله kênکه امروز kin (کین) تلفظ می شود. گذشته از این واژه ها، در فرهنگ ها به لغت «خشنسار» برمی خوریم که مرغی است تیره رنگ. این کلمه ترکیبی است از دو واژه خشن + سار (سر) به معنی دارنده سر آبی سیاه.13 کلمه خشن یا خشین به عنوان صفتی برای پرندگان خصوصا باز یا به عنوان نوعی خاص از آنها بارها در شعر شاعران به ویژه شعرای سبک خراسانی به کار رفته است. از جمله در این ابیات فرخی سیستانی:

تا نیامیزد با زاغ سیه باز سپید تا نیامیزد با باز خشین کبک دری
تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین پند

امروزه نیز گونه ای از این واژه در زبان کردی زنده است. کردان به رنگ آبی، شین (šin) و (hešin) می گویند.15

بنابر آنچه گفته شد نگارنده پیشنهاد می کند تا کلمه خشن در عبارت «کهن گرگ خشن بارانی» کبود معنا گردد. بدین ترتیب معنای عبارت به این صورت در می آید: گرگ کبود یا سیاه رنگ کهنسال و باران دیده. دو کلمه گرگ و باران در نزدیک هم تداعی کننده عبارت معروف گرگ باران دیده هستند. کلّ عبارت استعاره ای است برای آسمان و فلک. تشبیه آسمان به گرگ باران دیده از جمله تشبیهاتی است که در شعر فارسی بارها به چشم خورده است از جمله در این بیت کاتبی:

چرخ روبه باز را از اشک گلنارت چه باک بر سر آن گرگ از این باران فراوان آمده

زیبایی بیت خاقانی از آنجاست که می گوید این گرگ باران دیده تاب باران تیر آه های مرا ندارد و سپر می افکند. خاقانی در بیتی دیگر نیز برای توصیف آسمان سحرگاهی از واژه «خشن» استفاده کرده است:

برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد این خشن هزار میخ از سر چرخ چنبری

خشن هزار میخ که بر چرخ چنبری فلک کشیده شده چبزی نیست مگر آسمان کبود شب با انبوه ستارگانش که سپیدی صبح آن را برکشیده و دور می افکند.

پی نوشتها

1. شرح سودی بر حافظ / ترجمه عصمت ستارزاده تهران: انتشارات نگاه، 1366، ص 1119.

2. شرح غزل های حافظ / حسینعلی هروی تهران: نشرنو، 1367 / ص 807.

3. حافظ نامه / بهاءالدین خرمشاهی تهران: انتشارات علمی و فرهنگی؛ سروش، 1366 / ج اول، ص 704.

4. مختار نامه، ص 252

5. دیوان، ص 413

5. Altiranisches Wörterbuch. Chiristian Bartholoma - Berlin: Walter de Gruyter & co, 1961.

6. گزیده اشعار خاقانی شروان / ضیاءالدین سجادی تهران: کتاب های جیبی، 1363، ص 270.

7. «تحلیل قصیده حبسیه خاقانی»، عباس ماهیار، رشد، آموزش ادب فارسی، سال هفتم (زمستان 1370)، ش 27. صص، 20 21.

8. بندهش ایرانی / ماهیار نوابی و TD2. شیراز: مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی، 1978، ج. 1، ص 95.

9. بندهش / فرنبغ دادگی. مهرداد بهار. تهران: طوس، 1369، ص. 48.

10. همان. ج 1، ص 95.

11. همان. ص 79.

12. Old Persian. Kent. New Hawen , 1953.

13. حاشیه برهان قاطع / محمد معین. تهران: امیرکبیر، 1361.

14. حاشیه برهان قاطع. محمّد معین. تهران: امیرکبیر، 1361.

15. اساس اشتقاق فارسی / پاول هرن، ترجمه جلال خالقی مطلق. تهران: بنیاد فرهنگ ایرانی، 1356.


*. کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای ایرانی باستان و کارشناسی مسئول کنترل بانک های اطلاعاتی کتابخانه ملّی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان