ماهان شبکه ایرانیان

تازه های میراث / نجیبی سخنور از کاشان

کلیات نجیب کاشانی / مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر اصغر دادبه، مهدی صدری. تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۲.

کلیات نجیب کاشانی / مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر اصغر دادبه، مهدی صدری. تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، 1382.

چکیده

نورالدّین محمد شریف کاشانی، مشهور به نجیب کاشانی (1063 1123ه . ق) از شعرای دوره شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی است و سالیانی چند را نیز در دربار اکبر شاه گورکانی در هندوستان گذرانیده. وی از سخنوران میانه رو در سکب هندی است که در دام نازک اندیشیهای پرگزاف و چیستان گونه شعرای سبک هندی نیفتاده و شعری روشن و روان ارائه داده است. گاهی در سروده های وی، ابیات نغز و ناب با بیتهای سُست و ناتندرست در آمیخته است. از دید زبانشناسی تاریخی نیز سروده های نجیب کاشانی، سودمند است.

کلید واژه: سبک هندی / سپاهانی، سبک عراقی، سبک خراسانی، نجیب کاشانی.

شیوه ای در سخن پارسی که آن را سبک هندی یا سبک سپاهانی می نامیم، شیوه ای است نژاده و بُناور (=اصیل) که برپایه روندها و کار و سازهای دگرگونی درونی و سرشتین، در این سخن پدید آمده است و روایی یافته است. برآنم که اگر با نگاهی فراخ و فراگیر بنگریم و سه شیوه سخن پارسی را گوهرگرایانه و پدیدارشناسانه بکاویم، کاروسازها و روندهای دگرگونی در شعر ایران را بدین گونه باز می توانیم نمود و نشان می توانیم داد، بر بنیاد دو پایه ناگزیری و ساختاری در هر آفریده هنری که یکی پیکره است و دیگری پیام:

سبک خراسانی شیوه ای است که بیش بر پیکره بنیاد گرفته است و قلمرو آفرینش زیبایی و هنر در آن بیش پیکره است تا پیام. از این روی، ویژگی های سخن خراسانی سَختگی و ستُواری و سترگی سرشتین و بافتارِ استوارِ درهم تنیده است. سروده های سخنوران بزرگ خراسان آنچنان درتنیده و فروپیوسته است که گویی واژگان آنها را از پولاد ریخته اند و با یکدیگر پیوند داده اند.

سبک عراقی شیوه ای است که در آن پیکره و پیام کارکردی کمابیش برابر و همتراز در آفرینش ادبی دارند و نغزی و نگارینی پیکره، در آن، با نیکویی و نازکی پیام همراه و همدوش است. براین پایه، این شیوه را می توان شیوه ای ترازمند و میانین دانست و پلی که سبک خراسانی را به سبک سپاهانی می پیوندد.

سبک سپاهانی یا هندی، وارونه سبک خراسانی، شیوه ای است در سخن پارسی که بیش بر پیام بنیاد گرفته است و قلمرو آفرینش زیبایی و هنر، در آن، بیش پیام است تا پیکره! سخنور پیرو این شیوه که می توانیم او را «سخنور سپاهانی» بنامیم، شوریده و سودازده کارکردهای پیامگرایانه است و بی شکیب و ناآرام رسیدن به اندیشه ها و نکته های نغز و نهان و نوآیین و آنچه گاه آن را خود مضمون نابسته می خواند. هم از آن است که گهگاه در سروده های سپاهانی پاسِ پیکره، بدان سان که می سزد، نهاده نمی آید و سخن از این دید سست و ناسخته است و خام و بی اندام؛ نیز هم از آن روست که در بسیاری از این سروده ها، هر بیت چونی و کارکردی جداگانه دارد و گسسته از بیت های دیگرِ سروده است. هر بیت، به تنهایی، کالبدی ادبی است که در خود آغاز می گیرد و در خود پایان می پذیرد و خود بهانه بُوِش (= علت وجودی) خویشتن است و بی نیاز از دیگر بیت ها. بر این پایه، آنچه بیت های غزل را در سبک سپاهانی به یکدیگر می پیوندد، ساختار و بافتار پیامشناختی نیست؛ ویژگی های پیکرینه و برونی است: وزن و قافیه و گاه ردیف. هم از آن است که یکی از هنجارها و ویژگی های بنیادین در سروده های سپاهانی، تکرار قافیه است. توگویی سخنور بیت ها را، جداگانه و گسسته از یکدیگر، سروده بوده است؛ سپس بیت های هم وزن و هم پیکر را، به ناگاه و بی هیچ اندیشه و پروا، درپی هم جای داده است. این کار را نیز به ناگزیر از آن روی به انجام رسانیده است که در پیشینه ادبی ایران، تک بیت، کالبدی ویژه و جداگانه درشعر شمرده نمی شود و سخنور نمی تواند «تک بیت سرا» باشد. برهمین پایه است که بیشینه آنچه از استادان سخن سپاهانی در یاد ادبْدوستان مانده است و بر زبان ها روان شده است و در جُنگ ها آمده است، تک بیت هایی است، از دید پیام، بلند و ارجمند و برخوردار از اندیشه و آزمونی نغز و ژرف و شاعرانه.

رویکردها و خارخارهای ادبی و زیباشناختی سخنوران سپاهانی، شاید از آن روی که سخن پارسی گونه ای جهانشاهی فرهنگی را پدید آورده بود و در قلمروی پهناور بسیار دورتر از مرزهای جغرافیایی ایران گسترش و روایی داشت و با پسندها و گرایه های ادبی نِیرانی (= غیرایرانی) درمی آمیخت، اندک اندک بر گزاف و بی آیین به کار گرفته شد و از آنچه آن را «پسند درست» (= ذوق سلیم) می نامیم، جدایی گرفت. پاره ای از این سخنوران، به شگرفی ژرف، به نازک اندیشی و نغزگویی روی آوردند و در «خیالبندی»، مرز شکستند و بند گسستند و راه گزافه و گاه یافه پیمودند؛ بدان سان که سخن که می بایست نغز و نوآیین می بود، به چیستان و به رازی سر به مهر دیگرگون شد و به گرهی کور، که سرانگشت گره گشای اندیشه، هرچند تیز و چست و توانا، از گشودن آن بازماند. چنین بود که زمینه دیگرگونی در سخن پارسی فراهم گردید. اما آنچه مایه دریغ و تلخکامی است آن است که توانش ها و کارمایه های دیگرگونی یا «بهکرد» (= اصلاح) که بدین سان پدید آمده بود، روندی راست و روشن نیافت و به بی راهه در افتاد و روزگاری سترون و بی فرّ و فروغ را در سرگذشت سخن پارسی درپی آورد که آن را «دوره بازگشت ادبی» می نامند؛ دوره ای که از بیخ و بن و در سرشت و ساختار درونی، دوره ای «ضدّ هنر» بود و دستخوش شکست و ناکامی؛ دوره ای که فرجام ناگزیرش را، در آغاز خویش، به همراه می آورد و رقم می زد؛ زیرا آرمان هنری و کانون کارمایه و تلاش آفرینندگی در آن پیروی از استادان بزرگ خراسانی و عراقی بود که به دُرست، ناساز و وارونه آرمان هنر و کاروساز آفرینندگی در هنر است. جان و آرمان هنر نوی است. اگر هنر درتالاب تکرار بیفتد، در دم، از تب و تاب فرو خواهد افتاد و جان و جنب خویش را ازدست خواهد داد و خواهد مرد. چنین بود که شعر شکوفان و شاداب پارسی که هر زمان نو می شد و جان و آرمانی دیگر می یافت و دلارام و دلارا، زندگی و جوانی از سر می گرفت و تاب و شکیب از ادبدوستان جهان می ستاند، فروپژمرد و به یکبارگی در خزانی بیگانه با بهار گرفتار آمد؛ خزانی که هنوز نیز، پس از چندین سده، آن را وا نمی نهد که به شکوفه و بالا برافرازد و بدان سان که شایسته نازنینی نازآلود چون اوست، دل ها را از زیبایی و دلاراییش برافروزد.

دارویِ به دور از دادِ سخنوران و سخن سنجان دوره بازگشت در سبک سپاهانی چندین سده بر روندها و پسندهای ادبی در ایران سایه افکند و گونه ای دشمنی و دلزدگی هنجارین و «سنّتی» را بنیاد نهاد که برپایه آن بسیار کسان، ناخواسته و ناآگاه و به پیروی از این هنجار، سبک سپاهانی را خوار می داشتند و آن را شیوه ای درشت و دلازار، بی آیین و نادلنشین، ناسَخته و ناسُتوار، چیستان آسا و معمّاگونه می انگاشتند. چند سالی است که این دید و داوری دشمنکامانه «بازگشتیان» درباره سبک سپاهانی که حتی در سالیان سست شدگی و فروافتادگی نیز، به هر روی، سبکی نژاده و بُناور بوده است و همسوی و همگرای با سرشت و آرمان هنر، سستی و کاستی گرفته است و ادبْدانان و سخن سنجان دیگربار به سبک سپاهانی و زیبایی ها و نغزی های آن بازگشته اند و می توان گفت آن را از نو بازیافته اند. نمود و نشانی از این رویکرد دوباره و بازیافت را در فزونی پژوهش هایی که در این چند سال در سبک سپاهانی به انجام رسیده است و به چاپ، می توانیم دید.

یکی از این کتاب ها دیوان نجیب کاشانی است که به تصحیح دکتر اصغر دادبه و مهدی صدری و به تلاش مرکز نشر میراث مکتوب، امسال از چاپ به در آمده است. هر دوان را می باید دست مریزاد گفت؛ زیرا هم ویراستاران متن را به شایستگی ویراسته اند و هم ناشر کتاب را به گونه ای پاکیزه و چشم نواز به چاپ رسانیده است.

نورالدین محمد شریف کاشانی (1063 تا 1123) از سخنوران روزگار شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی است و سالیانی چند را نیز در دربار اکبرشاه، پور اورنگ زیب پادشاه هندوستان، گذرانیده است و در شمار نزدیکان و ویژگان وی بوده است. نجیب کاشانی از سخنوران میانه رو در سبک سپاهانی است و از آن کسان که پیوندشان را به یکبارگی با سبک عراقی نگسیخته اند و در دام نازک اندیشی های برگزاف و چیستان گونه درنیفتاده اند. با این همه، ویژگی ها و هنجارهای سپاهانی و هندیانه سخن او را که بیشتر روشن و روان است، نمکینی و نوآیینی بخشیده است. نمونه را، یکی از بنْ مایه های پندارشناختی در سکب سپاهانی آن است که من آن را جهانشناسی وارونه می نامم؛ یکی از شگردها و ترفندهای بنیادین ادبی و پیامگرایانه در این سبک که سخنور به یاری آن می کوشد به نکته ای نابیوسان (= غیرمنتظره) و ناگهانی و نوآیین برسد و «مضمونی نابسته» را ببندد و درکار آورد، رویکردی ناساز و وارونه است به بن مایه ها و هنجارهای اندیشه ای و معنایی شناخته و پذیرفته. این رویکرد نمونه ای است برجسته از آنچه امروزیان، به پیروی از دبستان های سخن سنجی در باختر زمین آن را «هنجارشکنی» می نامند. اما سخنور در شکستن هنجار نمی ماند؛ بر ویرانه «هنجار شکسته»، بنایی از هنجاری نو می سازد و برمی افروزد که یکسره وارونه هنجار پیشین است. از دیگر سوی، این جهان شناسی پندارینه وارونه در بسیاری از بیت ها آرایه ای را در خود نهفته می دارد و به همراه می آورد که آن را ناسازواری (paradoxe =)می نامیم. نمونه هایی از این ناسازواری و آن جهان شناسی را، در بیت های زیر از نجیب کاشانی، می توانیم دید:

پریشان گر نباشد خاطرم، آشفته می گردد ز دل، عمری است بیرون کرده ام تشویش سامان را

(45/6)2

بلند است نامم، ز افتادگیها زبر دستم و زیردستم جهان را

(49/7)

از شکست خود، نمودم کار دشمن را درست شیشه من مومیایی گشت سنگ خاره را

(61/2)

فارغش از صورت هر زشت و زیبا می کند صیقلی بهتر نمی باشد ز زنگ آیینه را

(62/3)

پروازِ بالِ شهرتِ ما را کمال بست بر ما و بال گشت چو طاووس بال ما

(69/5)

نیز، در بسیاری از بیت های سپاهانی و هندیانه، جهان شناسی وارونه و ناسازوار دوشادوش رفتاری زیباشناسانه است که آن را دستانزنی هنری می نامیم: سخنور، در لخت نخستین، اندیشه ای را باز می نماید و در پیش می نهد که با هنجارهای پذیرفته و شناخته ناساز است و دعویی است نابیوسان و خرد آشوب، سپس، در لخت دوم، با برهانی پندارینه آن را استوار می دارد و «به کرسی می نشاند». نمونه هایی از دستانزنی هنری را، در بیت های پیشین ازاین سخنور سده یازدهم و دوازدهم (بیت سوم تا پنجم)، می توانیم دید. گاه نیز این رفتار هنری به تنهایی در بیت دیده می آید و با جهان شناسی وارونه و ناسازواری همراه و آمیخته نیست. نمونه هایی از این گونه دستانزنی هنری را، در بیت های زیر، می بینیم:

به اصلاح آورد چوب معلم طفل نادان را دوایی بهتر از مسواک کردن نیست دندان را

(45/7)

ز سختی های دوران نیست پروا اهل خواهش را خورد چون نیشکر سائل به رغبت چوب دربان را

(47/7)

خدا از دولت مرغوب در پیری نگه دارد بلایی بدتر از مقبولی زن نیست عنّین را

(55/3)

با دورو الفت ضرر دارد به روشن طینتان می کند عکس گل رعنا دورنگ آیینه را

(62/2)

هیچ کس با سینه صافان در مقام طعنه نیست کس نمی سازد هدف پیش خدنگ آیینه را

(62/5)

به نامرد است بیش از مرد زال دهر را الفت به دختر از پسر باشد محبت بیش مادر را

(23/5)

در ترقّی، سفله را جز خودنمایی کار نیست ابر بر دریا کند عرض تجمّل در هوا

(79/6)

کام و ناکام جهان یکسان بود، بر دور چرخ هست در گردش ز آب تلخ و شیرین آسیا

(91/6)

به هر روی، نجیب کاشانی که سراینده این آغازینه (= مطلع) بلند و دلپسند است که بر زبان مردم روان گردیده است:

خم سپهر تهی شد، ز می پرستی ما وفا نمی کند این باده ها به مستی ما

سخنوری است میانینْ پایه که در سروده های او، بیت های نغز و ناب با بیت های سست و ناتندرست درآمیخته است. نمونه را، گاه شکّرین و شاهوار، سروده است:

در حسد، ای دل! ز چشم پرگهر بودن چرا؟ این قدر از بارشِ این ابر تر بودن چرا؟

(11/1)

طایرِ قطعِ تعلّق را تجرّد بال هاست این قدر بی بال و پر از بال و پر بودن چرا؟

(11/6)

از تو بودم بیش از این، ای اشک! چشمِ مردمی آبِ رو تا می توانی شد، گهر بودن چرا؟

(11/10)

دل غلتیده در خونم شکستن آرزو دارد به بازیگاه طفلان می برم این تخم رنگین را

(54/2)

سر به سر تومار زلفت شرح احوال من است مو به مو، فهمیده ام این مصرع پیچیده را

(60/3)

اهل دولت تا پزند آشی برای یکدگر در میان چون هیمه می سوزند صد بیچاره را
بس که از هرکس به رنگی می کشم خجلت جدا دیدن من گل به دامان می کند نظّاره را

(61/3 و 4)

خطیبِ منبرِ بی تابیم؛ زان رو، پس از مردن گذارد گردباد از روح من منبر، در این صحرا

(16/9)

من آن انگِشتِ آتش در گریبانِ سیه بختم که عنبر کرده ام از دود دل خاکستر خود را

(19/8)

ز خال گوشه ابروی جانان؛ سرسری مگذر ببین، در نقطه این بای بسم اللّه ، رسائل را

(28/8)

به هر بحری که بعد از توبه شستم نامه عصیان لب دریا سرانگشت ندامت کرد ماهی را

(66/6)

با وجود حیرت، از ذکر تو غافل نیستم مطرب تصویر را، در پرده، هست آهنگ ها

(86/5)

ای محو آفتاب جمالت نظاره ها! چشمِ سفید گشته به راهت ستاره ها

(87/1)

گفتم که: «سبزکرده بالای اوست سرو» شد سبز حرف من، ز لب جویباره ها

(87/13)

نمونه ای از بیت های سست نیز بیت زیر است که در آن، به شیوه سخنوران خراسان و ناساز با زبان سخنوران سپاهانی، «موری ناتوانی» به جای «مور ناتوانی» به کار رفته است:

به چشم کم ضعیفان را مبین در عالم امکان که موری ناتوانی خورد در آخر سلیمان را

(50/3)

یا بیت زیر که در آن به جای «شعله آتش»، «شعله آتش» به کار برده شده است:

ز حلم سخت جان ایمن مشو، گر تندیی کردی که سازد رفته رفته شعله آتش آب آهن را

(53/5)

کاربرد «واپسین» به جای «واپسی» در بیت زیر نیز مایه سستی آن گردیده است:

نمی خواهی گر از آیندگان در واپسین باشی به نیکی یاد کن در عصر خود یاران پیشین را

(55/15)

«را»، در لخت دوم از بیت زیر، بیهوده است و برافزون:

تشنگی افزون شود اندر سراب افتاده را زخم کاری برنمی آید ز تیر از شتاب افتاده را

(57/1)

نیز «ها» در «سراسرها»، در این بیت دیگر:

ندیدم جز غمت روح روانی در تن عاشق چو خون در کوچه رگهای جان رفتم سراسرها

(85/7)

نمونه هایی از بیت های بسیار سست یا کمابیش بی معنی نجیب را در بیت های 5/20 و 54/7 و 55/17 می توانیم یافت.

نیز گاه، در سروده های این سخنور کاشانی، به آمیغهایی نوپدید و دلاویز باز می خوریم که نشانه ای از توان واژه سازی نجیب و پسند والای هنری او می تواند بود؛ نمونه ای آمیغ زیبای «کاغذْباد» در بیت زیر است که از آن بازیچه ای خواسته شده است که امروز بادبادک گفته می شود:

چنان شوری ز اشعار نجیب افتاده در عالم که کاغذْباد طفلان گشته دیوان ها به مکتب ها

(84/9)

از دید زبان شناسی تاریخی نیز، سروده های نجیب سودمند می تواند افتاد؛ نمونه ای از این گونه واژه فرانسوی «تیپ» است که در بیت زیر راه جسته است:

نجیب! آن گردباد پیش رویم تیپ دشمن را که تنها می زنم بر قلب صد لشکر در این صحرا

(16/11)

نمونه ای دیگر واژه «عینک» است، در بیت زیر:

ضعیف است آنچنان بختم که در تدبیر کار من فلک عینک گذارد چشم مصلحت بین را

(55/11)

به هر روی، ویرایش و چاپ شایسته دیوان این سخنسرای کاشانی خجسته است و آن را به «مُرْوا» و فال نیک می باید گرفت، به ویژه از آن دید که بسیاری از سخنوران سپاهانی سرای که شمارشان نیز بسیار است، هنوز در پرده نهفتگی و ناشناختگی مانده اند و دیوانشان هنوز در دسترس نهاده نشده است. سبک سپاهانی در پهنه ادب پارسی، بدان سان که از این پیش نوشته آمده است، قلمروی است پهناور که هنوز بدان سان که می سزد کاویده و بررسیده نشده است و هر تلاشی که در بررسی و شناسانیدن آن انجام بپذیرد، سودمند است و شایسته ستایش و استوارْ داشت.

افزون بر آن، ویراستاران دیوان نجیب کوشیده اند که با خرده سنجی و باریک بینی، سروده های وی را بررسند و برسنجند و لغزش ها و کاستی ها و کژی ها را به راه و به سامان آورند و متنی پیراسته و سخته به دست دهند. نمونه هایی از تلاش ارزنده آنان را، در بیت های 10/4 و 12/7 و 76/1، می توان دید که در آنها ریخت های درست و بآیین واژه های بی اندام و بدخوانده گمان زده شده است و در متن آورده.

با این همه، لغزش هایی نیز در ویرایش راه جسته است که ناگزیرِ هر تلاشی از این گونه است و از ارزش کار ویراستاران گرامی نمی تواند کاست. این نکته را که تنها در بررسی 91 غزل قافیه الف از دیوان یافته آمده است، در پی یاد می کنم؛ تا اگر پذیرفته افتاد، در چاپ های سپسین دیوان، بدانها پرداخته شود:

1. در بیت 12 از غزل 16، «نقش باشد» می باید «نقشِ پاشد» باشد:

رتبه افتادگی از سربلندی برتر است تا توانی نقش باشد تاج سر بودن چرا

2. در بیت 7 ازغزل 15، «بیابان مرگ،» بافتار نحوی سخن را می پریشد؛ ریخت درست می باید «بیابان مرگِ» باشد:

بیابان مرگ، از خود رفتن حیرت نمی گشتم گمان می داشتم گر رهبر دیگر در این صحرا

3. در بیت 10 از غزل 17، «خنجر گذاران» می باید «خنجرگزاران» نوشته شود:

سیه مستانه، خود را می زنم بر قلب مژگانش به این خنجرگذاران، می نمایم جوهر خود را

4. در بیت 5 از غزل 61، «را پر کرده ام» ناساز و بی معنی می نماید؛ می تواند بود که آن ریختی گشته (= مصحّف) از «از بر کرده ام» باشد:

جزو جزو مصحف حسن تو را پر کرده ام ورد خود گردانده ام چون ماه این سی پاره را

5. در بیت 11 از همان غزل، «او نازاده» بی گمان نادرست است و ریخت درست آن می باید «ادنازاده» باشد، در معنی کسی که نژاده نیست و از فرومایه و بنده زاده شده است:

تربیت حاشا که او نازاده را سازد عزیز قوه خر نعل گشتن نیست آهن پاره را

نجیب آمیغِ «ادنازاده» را در این بیت دیگر نیز به کار برده است:

به رنگ سکّه قلب است ادنی زاده در منصب که خود گردد عزیز و خوار می دارد بزرگان را

6. در بیت 3 از غزل 70، «دگر» بیهوده و نابرجایگاه است و ریختی بدخوانده از «اگر» می تواند بود:

جهان پر ز مهتاب از بهر چیست دگر خود کتانی نداریم ما

7. در بیت 12 از غزل 77، با «آن» و «که»، بافتار نحوی سخن می پریشد و بی سامان می گردد؛ ریخت درست «او» و «به» است که در پچین (= نسخه بدل) آمده است:

دولت آن را که شب ها از خدا ما خواستیم خنده های او بود از جوش زارهای ما

8 . در بیت 8 از غزل 79، «دود» درست است و بآیین، نه «دودِ»:

سفله از بالانشینی خویش را گم می کند می فروشد دودِ رعنایی به سنبل در هوا

9. در بیت 4 از غزل 85 ، «گرد» درست است، نه «کرد»:

زهی در کوچه زلفت سراسر کرد عنبرها ز دلها در بساط حسن دلسوز تو مجمرها

10. در بیت 13 از همان غزل، درست «خال و خط» است، نه «خال خط»:

به حسن خال خط شعر، عمر خود مکن ضایع که دام معنوی در صفحه ها گسترده مسطرها

11. «ولی»، در بیت 10 از غزل 87 ، بی معنی و نابرجایگاه است و می باید ریختی بدخوانده از «دلی» باشد:

از جذبه های عشق تو، عاشق ز دست رفت در هیچ کس نماند ولی زین اشاره ها

12. با «ندیم» بافتار نحوی بیت 14 از غزل 55 پریشان است و بیت بی معنی؛ این واژه می باید «ندیدم» باشد:

ندیم روز وصلش در میان خود را از این غافل که بهر مصلحت بایست دیدن مصلحت بین را

پی نوشت ها

1. از آن روی که در این باره در جایی دیگر به فراخی نوشته ام، در این جستار به یادکردی بسنده کرده ام (بنگرید به: آب و آیینه، جستار «داستان دل»).

2. شماره نخستین شماره غزل است در دیوان و شماره دوم شماره بیت. بیت های به نمونه و گواه آورده شده. در جستار تنها از غزل های قافیه الف در دیوان نجیب کاشانی برگرفته آمده است.



1. عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان