شناسه : ۳۷۵۸۳۷ - جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۳
آئینه د اران آفتاب
انتشارکتاب«آیینه د اران آفتاب» اثر محمد رضا سنگری باعث شد تا بار د یگر نظرات ویافته های این عاشورا پژوه را مرور کنیم .سنگری د ر این کتاب از د لمشغولی های خود د ر این چند ساله می گویید وهر کد ام از یاران امام را د ر یک بررسی تا ریخی باز می نماید.
انتشارکتاب«آیینه د اران آفتاب» اثر محمد رضا سنگری باعث شد تا بار د یگر نظرات ویافته های این عاشورا پژوه را مرور کنیم .سنگری د ر این کتاب از د لمشغولی های خود د ر این چند ساله می گویید وهر کد ام از یاران امام را د ر یک بررسی تا ریخی باز می نماید.
در این گفتگو ابتد ا از شیوه تحقیق ونگارش کتاب پرسید یم وسپس نقد های وارد بر مد ل پژوهش وتحقیقات سنگری را با خود وی مورد ارزیابی قرار د اد یم .شید ایی وشیوایی سنگری هنگام صحبت راجع به امام حسین ویاران وی (که موضوع اصلی آیینه د اران آفتاب است)گذشت زمان را فراموش ساخت ومصاحبه را بیش از زمان مقرر طولانی ساخت همین موجب شد گفتگوی ذیل د ر دو بخش تنظیم گرد د که بخش د وم این گفتگو د ر شماره آتی می آید .
ـ یک سئوال که همیشه در مورد تاریخ نگاری، مخصوصاً نگارش وقایع مذهبی یک ملت مطرح است، این بوده که روش مؤلف و متدولوژی مورخ در نگارش تاریخ بر یک روش علمی و آکادمیک مبتنی است یا بر مبنای پیش فرض های مؤمنانه؟ لذا به عنوان سئوال اول بفرمایید در نگارش آیینه داران آفتاب چقدر توانستید از شخص محمدرضا سنگری فاصله بگیرید و به دور از تعلقات و حبی که به اهل بیت (ع) دارید، در جایگاه یک مورخ به نگارش بپردازید؟
ـ در مورد تقسیم بندی که انجام دادید و نسبتاً امروزه مقبول نیز هست یعنی نگاه مؤمنانه یا نگاه علمی به تاریخ، باید این نکته را مطرح کنم که با تمام باورم به آن رسیده ام و تردید ندارم که هرکس در این وادی قدم بزند به آن خواهد رسید، و آن، این نکته است که کربلا چیز متفاوتی است. هرچند در تاریخ اتفاق افتاده. یک قطعه تاریخی است که از جنس حادثه های دیگر نیست. شاید آن تعبیر رسایی که امام مجتبی(ع) در آخرین لحظاتش به امام گفت که لایوم کیومک یا اباعبدالله؛ هیچ روزی مثل روز تو نیست؛ محوری باشد برای این موضوع و بحث و رویکرد مرا در نوشتن آیینه داران آفتاب، روشن کند که هیچ روزی مثل روز عاشورا، و هیچ جایی مثل کربلا نیست. درست است که همه حادثه ها در تاریخ بی نظریند یعنی هیچ حادثه و تاریخی در تاریخ عیناً تکرار نمی شود،. چون خدا تکرار ندارد؛ کل یوم هو فی شأن؛ خدا هر روز در کار تازه ای است. به قول فلاسفه لا یقصر من الواحد الا الواحد. و به قول عرفا لا تکرار فی التجلی. در تجلی خدا هیچ تکراری وجود ندارد. ولی حادثه کربلا کفوی ندارد. نمی توانیم حادثه ای دیگر پیدا کنیم و آن را هم شأن و هم شانه ی این حادثه کنیم و بگوییم این ها مثل همه اند. مثلا کسی نگفته کربلا مثل احد است. مثل بدر یا احزاب است. درخود قرآن حوادث و غزوات عصر پیامبر (ص) گاهی با تعبیر مثل به کار می روند ولی واقعا کربلا مثل هیچ چیز دیگری نیست. خودش است. و چون استثناست، نگاه استثنایی طلب می کند. قلم استثنایی طلب می کند، رویکرد استثنایی می خواهد. این است که باید دیگرگونه آن را دید، تحلیل کرد و باز گفت. به همین خاطر وقتی به واقعه کربلا می رسیم، خودمان احساس می کنیم زبان مان عوض می شود. حتی اگر کسی شروع کند به گفتگو درباره حوادث تاریخ، وقتی به حادثه کربلا می رسد شکل سخن گفتنش متفاوت می شود. این را در خودش حس می کند. همین هم باعث شده کسی مثل شیخ جعفر شوشتری که واقعاً مجتهد در عرصه سوگ است، کتابی بنویسد به نام خصائص الحسینیه. یعنی امام حسین(ع) واقعاً ویژگی هایی دارد که در هیچ کس دیگری مثل پیامبر و امیرالمؤمنین نیست. واقعا وقتی نگاه می کنیم همه چیز امام حسین (ع) استثنا می شود. خاکش استثنا می شود. ولو گرچه بعضی از شیعیان وقتی وارد بقیع می شوند متأسفانه از خاک بقیع برمی دارند و گاهی می خورند. و نمی دانند که این ویژگی فقط مختص خاک امام حسین(ع) است. هیچ کس اربعین مکرر ندارد، فقط امام حسین(ع) اربعین مکرر دارد. هیچ کس خاکش این خصوصیت را ندارد و هیچ کسی این گونه برای زیارت مزارش دعوت نشده است. همه چیزش استثنایی است. این استثنایی بودن تحلیل و بیان متفاوتی را طلب می کند اما در عین حال نباید از تاریخ به معنای تاریخ هم غافل باشیم، و با این مقدمه وقتی سراغ کربلا و اندیشیدن و کار کردن برای کربلا آمدم، احساسم این بود که هر چه آن بار عاطفی بیشتر باشد، تأثیرگذاری هم بیشتر است. حتی اگر می خواهیم تاریخ را بگوییم، این هم باید متفاوت باشد. همین است که وقتی نگاه معصومین به کربلا را پس از کربلا تحلیل می کنید، پیش از آن که به تحلیل توجه کنند، به بعد عاطفی آن تکیه کرده اند. می گویند برای او شعر بگویید. حتی آنجا که وقتی کسی خدمت امام صادق(ع) می آید و از کربلا می گوید، امام می گوید چرا به آن شیوه ای که خودتان دارید نمی گویید، یعنی صمیمی تر و به زبان محلی خودتان. این ها نکات قابل توجه و تأملی است و معلوم می شود ما ناگزیریم از گذرگاه عاطفه بگذریم. یعنی از منظر عاطفی، این بعد عاطفی را جدی تر و قوی تر ببینیم.
ـ آیا این به معنای تعطیل کرد ن عقل نیست؟
ـ خیر، به هیچ وجه. تحریک عاطفه برای امام حسین(ع) مقصد نیست. این ها تمهید و مقدمه ای است برای این که اسوه بودن اباعبدالله(ع) را بیابیم که اباعبدالله(ع) گفت: لکم فی اسوه. من برای شما اسوه هستم. یعنی نگاه مان به کربلا و جهت گیری مان نهایتاً به این جا برسد که از اباعبدالله(ع) یک الگو بدهیم، یک سرمشق برای این نسل عرضه کنیم که در زیستن بهتر و در تعامل شان با دیگر انسان ها در حرکت برای رسیدن به عدالت، آزادی، عزت انسانی، کرامت انسانی. برای رسیدن به حیات طیبه از کربلا بهره بگیریم و استفاده کنیم. و یادمان باشد کربلا هم در این زمینه هیچ چیز کم ندارد.کجای قرآن هست که در کربلا دیده نشود. یکی از بزرگان گفته است که اگر قرآن عالی ترین قانون است کربلا عالی ترین اجراست. یعنی شما می توانید اجرای قرآن را در کربلا ببینید و بیابید. روابط انسانی زیبا در کربلا دیده می شود. شما عالی ترین تجسم شعائر و عبادات را می توانید در کربلا ببینید. عالی ترین دفاع از دین در کربلا.
ـ با توجه به فرمایشات شما پس این نقد که کتاب دارای نگاه مؤمنانه است را می پذیرید و لذا روش خود را در نگارش کتاب مؤمنانه می دانید؟
ـ وقتی سراغ اصحاب اباعبدالله(ع) و کل کربلا آمدم، سعی کردم امتزاجی از این دو نگاه را داشته باشم. هم سعی کردم نگاه عالمانه و تحقیقی و پژوهشی داشته باشم و هم سعی کردم آن نگاه عاطفی را به کربلا داشته باشم و همه را با هم درآمیخته ام. من در هیچ نوشته ای بر عاطفه محض تکیه نکرده ام. از درون آن سوسو و یا سرانگشت اشاره به سمت آن چه باید باشیم، یعنی اباعبدالله(ع) را مصباح و کشتی دیدن که باید ما را از موج خیز حادثه ها و مشکلاتی که داریم به ساحل امن و آرام برساند، د اشتم که در حقیقت نهایتش هم ساحل ظهور است. باید از کربلا این گونه استفاده کنیم و کربلا را این گونه ببینیم. در آینه داران آفتاب دو نگاه را در کنار هم می بینید. برای هر یک از اصحاب یک شناسنامه می بینید که کاملاً تاریخی است . یعنی منابع را گفته ام. این که آن شخص که بود، چه سنی داشت از کجا آمد، چگونه به امام پیوست چه فضائلی داشته، در کدام منابع و چه کتاب هایی از او یاد شده است. این یک شناسنامه است اما بعد از آن نگاه دوم را آورده ام. یعنی دو نگاه کاملاً در کنار هم دیده می شود. بنابراین باید بگویم که ما به همزمانی دو نگاه یا بهتر است بگوییم چند نگاه به کربلا نیازمندیم. گاه نگاه به کربلا یک نگاه عارفانه بوده است. گاهی اسطوره ای بوده است یعنی از آن بعد حماسی دیده اند. گاه نگاه تاریخی محض بوده است. گاه نگاه تاریخی تحلیلی، تطبیقی بوده است. گاه نگاه تطبیقی داشته اند و بعضی تحلیلی. خوشبختانه نگاه در این زمانه بسیار زیاد شده است. من سعی کرده ام نگاهم جمعی از این ها باشد. اگر بخواهیم همه این ها را خلاصه کنیم در همین دو، یعنی هم سعی کرده ام نگاه ذوقی و هم نگاه تحلیلی به کربلا داشته باشم.
ـ روش های علمی نشان می دهد که مورخ حتماً باید متد خود را مشخص کند. لذا باید روشن باشد که شما کدام نگاه را در اولویت قرار داده اید تا مخاطب شما سر در گم نشود و بتواند با توجه به روشی که شما اتخاذ نموده اید کتاب را تحلیل کند و این که شما می گویید روش من امتزاجی از این روش ها بوده جز حیرت افکنی در کار مخاطب و سر در گمی او حاصلی ندارد. لذا بفرمایید در نگارش کتاب کدام دید برای شما اولویت داشته است؟
ـ من باید خود کتاب را یک بار معرفی کنم، چون به نظر می رسد برخی از ابهام ها در معرفی دقیق تر و درست تر کتاب زدوده می شود. من وقتی به مجموعه کتاب هایی که در باب اباعبدالله(ع) نوشته شده، نگاه کرد م، متوجه شد م که نوع نگاه، نگاه قبیله ای است. یعنی عمدتا بر مبنای کتبی است که در گذشته نگاشته می شد و تقسیم بندی افراد بر مبنای قبیله و هویت قبیله ای آن ها بوده است. کتاب انصار الحسین و ابصار العین از سماوی همین گونه است. مقاتل الطالبین هم از نامش معلوم است که این گونه است. بعضی تقسیم بندی های دیگر هم بودند، مثل معرفی چهره ها بر اساس الفبا. یا گفته اند بنی هاشم برترند و اول آن ها را آورده اند و بقیه را بعدتر آورده اند. و حتی برده ها را در آخر آورده اند. دیدم این خیلی جفاست و چهره اصحاب را به درستی معرفی نمی کند. یا بر مبنای زیارت هایی مثل رجبیه که اصحاب را بررسی کرده اند. من به نظرم رسید که باید به گونه ای دیگر به اصحاب نگاه کنیم. نخستین کار این بود که باید به درستی در تاریخ، این چهره ها را پیدا کنیم و بشناسیم و پیش از حادثه هم این چهره ها را بشناسیم و کاری نکنیم در پرتو اباعبدالله(ع) این چهره ها گم شوند. گفتم کربلا را این ها ساخته اند. بالاخره ستاره ای در میان این منظومه هست و این ستاره ها هم در اطراف آن هستند. ما بیاییم این ها را معرفی کنیم. این است که دقیقاً با نگاه تحلیلی تاریخی شروع کردم و اگر کسی کتاب را بخواند، تقریبا 300 صفحه اول کتاب که بخش مهمی است، نگاه کاملاً تحلیلی و تاریخی و پژوهشی است. به دقت منابع و مآخذ را ذکر کرده ام. این ها را با هم تطبیق داده ام. زیارت نامه ها را حتی نقد کرده ام. گفته ام آنچه به عنوان زیارت ناحیه، که منظور از ناحیه، امام زمان (عج) است، چقدر اشتباهات روی داده که شاید تعدادی از اشتباهات از ناسخان باشد که گاهی ممکن است انسان را مردد کند که من البته با ظرافت و لطافت آن را طرح کرده ام. پس بنابراین این کتاب، محکم و متقن است. این حاصل هفت سال و نیم کار مداوم در منابع و مآخذ مختلف است که تمام آن ها را در کنار هم چیده ام و در نهایت به استنباط ها و استنتاج ها و اجتهادهایی رسیده است. یعنی کاملا این کتاب در بخش اولش این گونه است. بعد از این که این مقدمه را پشت سر می گذاریم، اصحاب امام را به هفت دسته تقسیم کرده ام. معیارم معیار زمان شهادت است. یعنی چیدمان کتاب مبتنی بر نقدی است که بر همه چیدمان ها و شیوه های پیشین وجود دارد و خودم به این شیوه رسیده ام که توضیح داده ام. یک دسته شهدایی هستند که پیش از وقوع کربلا یعنی در کوفه و بصره به شهاد ت رسید ه اند. و بعد از معرفی، جمع بندی و تحلیل کرده ام که در مجموع چه مقدار سن دارند، چه مقدار رجز خوانده اند و... . کار، کاملاً تحلیلی است. بعد وقتی رسیده ام به معرفی این ها، دو کار کرده ام. یک کار تحلیلی است یعنی شناسنامه برای آن ها تنظیم کرده ام و بعد وارد قلمرو ذوقی شده ام. یعنی این بخش کتاب این دو نگاه را در کنار هم دارد، هم نگاه تحلیلی و پژوهشی دارد و هم نگاه ذوقی. من آن چهره را در بافت ادبی و داستانی آورده ام و سعی کرده ام وفادار به تاریخ بمانم. یعنی اگر داستانی است، به گونه ای نباشد که شاخ و برگ هایی که به موضوع افزوده می شود، مسئله را از نظر تاریخی مخدوش کند. لذا به یک ساختار تاریخی رسیده ام. در نتیجه کتاب از این جهت یک کار متفاوت است. من این کتاب را یک کتاب تاریخی نمی دانم و از اول هم به آن اشاره کرده ام . پس یک بخش تاریخی است و یک بخش ذوقی. اگر این شیوه که اتخاذ کرده ام، مدت ها درگیر بود ه ام که این کار را بکنم یا نه، بعد احساس کردم این مورد نیاز است. به عبارت دیگر آن جنبه های تبلیغی و عاطفی و آن نگاه مؤمنانه وجود دارد ولی برای این که کار مخدوش نشود، آن را جدا کردم تا اگر کسی می خواهد این بخش را نگاه کند، یک نگاه مؤمنانه ببیند یعنی این چیزی نیست که به آن استناد کنند. کاری است مثل کارهای آقای شجاعی و پرویز خرسند. این ها را پس از هم تفکیک کرده ام. اگر کسی قرار باشد نگاه تاریخ مرا در این کتاب ببیند، مقدمه و آن شناسنامه ها را می خواند. احساس کردم باید کم کم مرثیه مدرن بگوییم. نگاه آوانگارد داشته باشیم. از همه ابزار و امکانات نو بهره بردرای کنیم. لذا بخش دوم را که روایت داستانی است، اضافه کردم.
ـ داستان سیاوش هم یک داستان شبیه داستان عاشوراست و مشترکات داستانی فراوانی با عاشورا دارد و یا مسئله تصلیب حضرت مسیح که یک مورخ مسیحی می تواند ادعا کند که هم کفوی در تاریخ ندارد و با رویکرد ذوقی به نگارش آن بپردازد که البته در این صورت او یک مبلغ است نه یک مورخ. استدلال شما برای این که حادثه کربلا را بدون هم کفو در تاریخ می دانید چیست؟
ـ هیچ تردیدی نیست که بالاخره حادثه ها شباهت هایی به هم دارد. امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: استدل علی ما لم یکن بما قد کان فان امور اشباه. همیشه برای آن چه پیش نیامده از آن چه پیش آمده استدلال کن. چون امور مثل هم اند. بالاخره حادثه ها در طول تاریخ تکرار می شوند، زمان و مکانشان عوض می شود ولی خیلی شباهت ها می شود بین آن ها دید. همچنان که من پیوند دو فرهنگ را نوشته ام و شباهت های هشت سال دفاع مقدس را با حادثه عاشورا بررسی کرده ام. گفته ام اتفاقات زیادی افتاده که شبیه آن حادثه است. اما این که گفته ام کفوی ندارد، نگاه من در درون تاریخ اسلام است. از این جهت توضیح هم داده ام که این حادثه تنها حادثه ای است که اسوه است. برای این که تنهاترین است. این که می گویم بی نظیر است از این جهات است. در تاریخ معصومین(ع) هیچ کدام نگفته اند احزاب و بدر الگوهایی برای شما هستند. روی الگوی کربلا تکیه کرد ه اند. حتی در جهت گیری آخرین حادثه، یعنی ظهور، کربلا مقصد است و این الطالب بدم المقتول بکربلا. این جای تأمل دارد. اینجا اشاره نکرده ام ولی در کتاب پیوند دو فرهنگ اشاره کرده ام که چرا کربلا الگوست و در تاریخ انقلاب خودمان هم وقتی الگوها را تعریف می کنیم، از درون حادثه کربلاست. ما حمزه سیدالشهدا را داریم ولی کسی نمی گفت این شهید مثل حمزه سیدالشهدا است. همه الگوهایمان را از درون کربلا پیدا می کردیم. این بی دلیل نیست. هیچ حادثه ای در تاریخ اسلام خلوص حادثه کربلا را ندارد . بدر را اگر بخوانید، در سوره انفال به صراحت آمده که وقتی پیامبر (ص) به دو کاروان برخورد کرد، از یاران پرسید دوست دارید با کدام برخورد کنید؟ یکی کاروان ذات الشوکه بود که سلاح داشتند و یکی کاروان تدارکاتی بود. فرمود ند شما دوست داشتید با غیر ذات الشوکه برخورد کنید. پشت این نشان می دهد که چقدر مقایسه هست با آن جا و تازه می بینید یک تزلزلی در بعضی هست و بعضی هراسی دارند. بدر اسلام را حفظ کرد. اگر آن جا شکست می خوردند دیگر چیزی نمی ماند. در احد نیز ناخالصی وجود دارد. آدم هایی که تا سلاح های افتاده بر زمین را می بینند، در اندیشه غنیمت پیامبر (ص) را تنها می گذارند و جان ایشان را کسانی مثل زنی به نام نصیبه محافظت می کنند. در خندق که احزاب خیلی مهم اند حتی آن جا شمشیری زده می شود که در روایت ها داریم که ضربه علی فی یوم الخندق، افضل من عباده ثقلین. یک ضربه آن جا زده شد که از عبادت جن و انس بالاتر بود. آن جا وقتی عمرو بن عبد ود وارد میدان می شود، حضرت می گوید که حاضر است به جنگ رود و من بهشتش را تضمین کنم. خیلی بزرگان آن جا هستند اما کسی برنمی خیزد. تا بالاخره حضرت علی (ع) بلند می شود. آ ن ها مردد می شوند و می گویند متی نصرالله؛ کی پیروزی می رسد. در کربلا امام با آن تصفیه ای که کرده است، مجموعه ای می مانند که ناب ناب اند. می گویند اگر مرگ هفتاد بار باشد بار هفتادم بهتر از بار اول فداکاری می کنیم. کار کمی نیست. کسی آن جا دروغ نمی گوید. این حرف ها مبالغه نیست. اغراق نیست و فضا فضای شاعرانه نیست. می گویند اگر مرا بسوزانند و دوباره زنده کنند و دوباره بسوزانند و زنده کنند هر بار بهتر از بار اول فداکاری می کنم. چون می دانم نزد چه کسی هستم. امام هم وقتی گفت بروید، گفتند انا علی نیاتا و بصائرنا. یعنی این جا نیت عالی ترین نیت و بصیرت بالاترین بصیرت است. دو عنصر لازم برای حرکت هم همین هاست و این ها در حد کامل این ها را دارند. امام هم فرمود این تعبیر خیلی تعبیر مهمی است من نمی شناسم بهتر از اصحابم. والله لو بلوتکم؛ والله اگر بیازمایم این ها را، خوب تر از این ها نیست. و هرگاه می خواهند در تاریخ مثال بزنند، این را مثال می زنند. پس ناب ترین و خالص ترین حادثه است و بهترین الگویی است که می تواند برای هر نسل و تاریخ و دوره ای گفته باشند. از این جهت باز بی نظیر است که هر کس می تواند خود را در این حادثه ببیند. ما حادثه ای دیگر نمی شناسیم، در تاریخ اسلام که هر کسی بتواند خود را در آ ن ببیند. آیینه است. همه دوره های سنی در آن هست. همه آدم ها و جریان ها می توانند خود را در آن جا ببینند. حادثه کاملی است. ناقص نمانده، استمرار دارد. از این جهات حادثه بی نظیری است، نه از این جهت که قطعاتی از این تاریخ مثل و مانند نداشته باشد. مثلاً سیاوش یک حادثه مظلومانه است. اصلاً امام حسین(ع) در مسیر بارها می گفت من مثل یحیی خواهم بود. اما من مجموعه این حادثه را بررسی می کنم، از نظرگاه الگوسازی و اسوه دادن در تاریخ. از این جهت می گویم بی نظیر است نه این که قطعاتی شبیه این وجود نداشته باشد. این گونه کشتن بسیار در تاریخ اتفاق افتاده است. پیش از کربلا، سر حمر بن عمق خزائی را بر نیزه کردند. حادثه سر بر نیزه کردن و اسارت بردن تازه نیست، تشنه کشتن و به اسارت بردن مشابه زیاد داشته است. یعنی اگر اجزای آن را از نظر فیزیک حادثه بررسی کنیم، مثل و مانند بسیار دارد و سخت تر از این هم واقعاً در تاریخ کم نبوده. اگر این جا صد و بیست و چند نفر کشته شده اند قتل عام های چند هزار نفری داشته ایم در تاریخ. من روح حادثه را می گویم.
ـ اساتید تاریخ اسلام و بعضاً کسانی که در تاریخ عاشورا کار کرده اند، معتقدند که از اسناد تاریخی نمی توان خیلی از این دقت ها که شما استخراج نموده اید، از جمله ذکر زمان ها، سنین اشخاص و موقعیت ها و یا این که اذان صبح عاشورا مثلاً در فلان ساعت و دقیقه بوده و از این موارد ،که حتی ممکن است باعث یکه خوردن خواننده شود و کل کار را بی اعتبار نماید، به دست آورد. لطفاً بفرمایید چگونه این موارد مندرج در کتاب آیینه داران آفتاب به دست آمده؟
ـ بخشی از این اطلاعات، کاملاً علمی است و کسی نمی تواند بر آن خدشه وارد کند. مثلاً گاهنامه موجود است، شما می توانید برگردید عقب و هر حادثه ای را به صورت میلادی، یا هجری و قمری پیدا کنید. من رفتم سراغ مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران. آن جا به صورت دقیق و علمی مشخص است که مثلا ده هزار سال پیش در فلان جا دما چگونه بوده. از نظر علمی کاملا مشخص است. کما این که پنجاه سال آینده را هم می توان مشخص کرد. پس کاملاً کار علمی کرد ه ام. چون رشته تخصصی خودم نبوده از دانشگاه تهران استفاده کرده ام. یعنی در فهم حادثه کربلا به خود تاریخ کربلا اکتفا نکرده ام. من برای فهم بهتر عاشورا از مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران کمک گرفتم که آن روز دقیقا چه وضعیتی داشته است. مثلاً دانستم اذان صبح عاشورا ساعت چهار و یک دقیقه گفته شده است. و آفتاب ساعت شش و سه دقیقه در روز عاشورا طلوع کرده است. خود این مطالعات بخشی از مسائل را برای من روشن می کرد. من بخشی از گوشه های کربلا را در پرتو این مطالعات و تحقیقات و تحلیل ها پیدا کردم. مثلا بررسی می کردم که امام این خطبه را خواندند. برای آن زمان می گرفتم و بعد این ها را کنار هم می چیدم و زمان نسبی تیرباران را روشن می کردم. چون خوشبختانه یکی از جریان هایی که در تاریخ به جزئی ترین مسائلش اشاره شده، حادثه کربلاست. من این ها را خیلی خوب می توانستم بررسی کنم. وقتی می دیدم ساعت یازده و چهل و هفت دقیقه روز عاشورا اذان گفته شده است و حبیب پیش از او و قبل از او مسلم بن عوسجه کشته شد ه. وقتی این ها را کنار هم می چیدم، خیلی از مسائل برایم روشن می شد، یعنی چیزهایی را این جا روشن کردم که این مسائل در هیچ کدام از مقاتل و کتبی که از اصحاب هست، موجود نیست، اما نگفته ام که این مثلا استنباط من است. این انتاجی است که از این صغرا و کبراها چیدن ها پیدا شده است.
از این نکته ها کم نیست. شاید بعدا کسانی بیایند و کارهایی بکنند و این را ببینند. کما این که الان که دارم تاریخ کربلا را می نویسم، واقعاً دارم خشک خشک می نویسم. گفتم یک بار هم باید این گونه ببینمش.الان دارم حادثه به حادثه می نویسم و به تمام منابع هم اشاره می کنم. یعنی اگر به نکته ای اشاره کرده ام، منابع آن را آورده ام. و گاهی برای یک کلمه سی منبع ذکر کرده ام. کاملاً مستند و دقیق بررسی کرده ام که بعد از این اگر کسانی خواستند کارهای ذوقی انجام دهند، مستندات شان موجود باشد.
الان د ر این کتابی که می نویسم، رجز های مختلف امام را که در کتاب های مختلف آمده، جمع زده ام و دیده ام تاریخ، با این ساعت نمی خواند. یکی یکی این ها را چیده ام. دیدم که این قسمت قطعا دیگر از امام نخواهد بود، حالا از سیاق کلام گرفتم، و از ذوق ادبی خودم تحلیل کردم و دیدم امام، زمان این کار را نداشت. در مورد اصحاب هم همین گونه بوده است. از قرائن نتیجه می گرفتم. مثلاً هیچ کس به سن فلان شخص اشاره نکرده است. می گوید که حدود بیست ساله بود یا تازه جوان شده بود که در فلان حادثه شرکت کرد. من از این استفاده می کنم و می بینم سال 61 هم کربلا اتفاق می افتد. مثلاً می گویند وقتی فلان سال به حضور امیرالمؤمنین (ع) رسید، شش ساله بود. می گوید پدرش او را آورد در حالی که کودک بود. از این قرائن هم استفاده می کنم که شش ساله بوده است. حالا در کربلا مثلا 27 یا 28 ساله است. هرجا هم سن را گفته ام، گفته ام حدود، و هر جا که دیده ام نمی شود دقیق گفت شناور گذاشته ام. مثلا گفته ام چهل تا چهل و پنج. این خیلی کمک می کرد که من بتوانم معدل سنی اصحاب را پیدا کنم و تصویر روشن تری بدهم و بعضی اشتباهات تاریخی را روشن کنم. این را به استثناً می گویم. همه جعفر را که چهار برادر بوده اند نوزده ساله نوشته اند. کسی به این فکر نکرده که اگر حضرت علی (ع) سال 40 هجری به شهادت رسیده است و واقعه کربلا سال 61 هجری روی د اد ه است. اگر بگوییم این بچه زمان شهادت پدر، تازه نطفه اش بسته شده. باید بالای بیست سال سنش باشد، مثلا بیست و یک. گاهی تعجب می کردم که چطور بعضی از محققان ما به این نکات بسیار عادی توجه نکرده اند. این البته کار بسیار بسیار سختی بوده است. این که می گویم این کتاب را در هفت سال و نیم نوشته ام. واقعاً مسئله ی شب و روز من این بوده. بعضی ها را در هواپیما نوشتم، در سفر، مدام فکر کردم، کار کردم. لحظه خواب، همیشه دفتر و قلم کنارم بوده که اگر نکته خاصی به نظرم رسید، یادداشت کنم. چون همیشه به دوستانم می گویم کم رنگ ترین قلم از پررنگ ترین حافظه بهتر است به حافظه هایتان اعتماد نکنید.