ماهان شبکه ایرانیان

عرفی شدن دین در سپهر سیاست

چکیده: آنچه در زیر می خوانید، خلاصه یک نوشتار و یک گفتار است که هر دو یک مساله واحد را دنبال می کنند

آبان، ش 5 و ایران، 14/7/80

چکیده: آنچه در زیر می خوانید، خلاصه یک نوشتار و یک گفتار است که هر دو یک مساله واحد را دنبال می کنند . متن نخست، مقدمه کتاب شاهد قدسی و شاهد بازاری است که اخیرا انتشار یافته است و متن دوم، سخنرانی آقای حجاریان در نقد فیلم «زیر نور ماه » است . ایشان معتقد است که در دوران مدرنیته، عرفی شدن دین امری گریزناپذیر است . عرفی شدن گاه به معنای جدایی میان نهاد دین و نهاد دولت و گاه به معنای قدسیت زدایی از امور دینی است . نکته این جاست که هر چه عرفی شدن به معنای اول شدت گیرد، روند عرفی شدن به معنای دوم کند می شود و بالعکس .

1 . عرفی شدن، بخشی از روند عام تری است که تحت عنوان «افتراق ساختاری » یا «تخصیص نقش ها» از آن یاد می شود . در واقع روندهای عامی که موجب دگرگونی و تحول جوامع می شوند، تجلیات گوناگونی دارند که عرفی شدن هم یکی از این تجلیات است . افتراق ساختارها و تخصیص نقش ها، حوزه خصوصی و حوزه عمومی را از یکدیگر تفکیک می کند . این دو حوزه در گذشته تمایز چندانی از یکدیگر نداشتند . پادشاه ابوالملة بود و مردم رعایای او به حساب می آمدند; مفهوم «شهروند» هنوز پدید نیامده بود . اما به تدریج حوزه عمومی شکل گرفت و از حوزه خصوصی متمایز شد; دولت به حوزه عمومی درآمد و دین در حوزه خصوصی جای گرفت . بنابراین، یکی از وجوه و معانی «سکولاریزاسیون » تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است .

2 . یکی دیگر از وجوه و معانی سکولاریزاسیون، دنیوی شدن امور و ارزش های قدسی است . دنیوی شدن عمدتا محصول روند و فرایند دیگری است که به آن «بازاری شدن » گفته می شود . عرف، امری بین الاذهانی است که در حین تعاملات بازاری، یعنی در طی داد و ستد شکل می گیرد . هنگامی که عده زیادی از افراد با یکدیگر قراردادهایی ضمنی یا صریح منعقد می کنند، عرف شکل می گیرد و بازار هم جایی است که افراد دائما در حال عقد قرارداد با یکدیگرند . هر چه بازار گسترده تر می شود، بر تعداد طرفین قرارداد نیز افزوده می شود و امور بیشتر جنبه عرفی پیدا می کند .

ارزش های دینی، از این حیث تفاوتی با سایر ارزش ها ندارد . ارزش های هر دین در میان پیروان همان دین بسیار مقدس و معاوضه ناپذیر است; اما چه بسا در جامعه ای بزرگ تر از جماعت مؤمنان، واجد چنان تقدیسی نباشد . مثلا صلیب برای رومیان نوعی دار بود; اما برای مسیحیان به یک ارزش تبدیل شد; زیرا مسیح را به صلیب کشیدند . حال می توان پرسید اگر مقیاس و مناط ما کل جامعه بشری باشد، آیا هیچ ارزشی باقی می ماند؟ یعنی ارزش های عموم بشری وجود دارد؟ آیا ارزشی وجود دارد که همه ابنای بشر، فارغ از مذهب و ملیت و رنگ و نژاد به آن باور داشته باشند؟ شاید پیروان یک فرقه بتوانند مناسباتشان را با یکدیگر بر اساس ارزش ها و قوانین قدسی سامان دهی کنند; اما آیا چنین کاری در کشوری که از فرقه های گوناگون تشکیل شده است، میسر است؟ یعنی آیا می توان از ارزش ها و قوانین ملی قدسی سخن گفت؟ آیا می توان از ارزش ها و قوانین بین المللی قدسی سخن گفت؟ در جامعه بین المللی، طرفین مبادله آن قدر زیاد شده اند که شاید بتوان گفت هیچ قانون بین المللی قدسیی وجود ندارد .

3 . عرفی شدن یکی از مهم ترین تجلیات مدرنیته است و گوهر مدرنیته، خرد نقاد است . مدرنیته به واسطه همین خصلت، یعنی برخورداری از عقل نقاد، اسیدیته بالایی دارد و هر چه در کاسه تیزاب مدرنیته می افتد، دیر یا زود در این تیزاب حل می شود . حال می توان پرسید که دین در مواجهه با تیزاب مدرنیته چه تحولاتی را از سر گذرانده و چه مسیرهایی را طی کرده است؟ بخش هایی از دین با پناه گرفتن در عرصه خصوصی تن به محک تیزاب مدرنیته نداده و موفق شده اند مدت های مدید به حیات قدسی خود ادامه دهند . عرصه عمومی، عرصه آزمون است و آنچه از عرصه عمومی به عرصه خصوصی می رود، از آزمون های عرصه عمومی می گریزد . اما بخش هایی از دین وارد چالش تمام عیار با مدرنیته شدند و طی این زد و خورد، حواشی ناکارآمدشان فرسایش پیدا کرد و هسته عقلانیتشان باقی ماند . بسیاری از امور قدسی واجد یک هسته عقلانی اند و گاه همین هسته عقلانی است که به حیات خود ادامه می دهد . مثلا نظام حقوقی فرانسه، انگلیس و آمریکا ریشه های مذهبی قویی دارد و نیز بسیاری از ایدئولوژی های مدرن در واقع اشکال بازسازی شده قدسیات دوران پیشامدرن هستند . گاه امور قدسی به فرهنگ تبدیل می شوند و بقایشان را حفظ می کنند; یعنی دین شریعتی به دین شعائری تبدیل می شود . در دین مدنی، بسیاری از مقولات و مفاهیم، قدسی نیستند; اما ریشه قدسی دارند . به این ترتیب، بخش هایی از دین در فضای عمومی باقی می ماند; اما پای بندی یا عدم پای بندی به آنها با تشویق و تنبیه دنیوی همراه نیست . گاه نیز پاره هایی از دین در حاشیه فضای عمومی قرار می گیرند - مثلا در ذهن یک فرد، در یک کتاب، در یک فرقه - و در آن جا به دور خودشان پیله می تنند تا در روز مبادا مجددا ظهور کنند . این اتفاق در کشورهای کاملا سکولار، نظیر هلند و انگلیس نیز رخ داده است . در آمریکا هم فرقه های دینی متعدد و قدسیات فراوانی وجود دارد .

4 . به طور کلی به نظر می رسد که نظریه های قدیمی درباره سکولاریزاسیون، یعنی آرای کسانی همچون کنت، اسپنسر، زیمل، تونیس، دورکیم و وبر، دیگر مقبولیت چندانی ندارد و جای خود را به نظریات جدیدتری داده است که متفکرانی همچون چارلز گلاک، رادنی استارت و فیلیپ هامون مطرح کرده اند . در این نظریه های جدید عمدتا این نکته مورد بررسی قرار می گیرد که امور قدسی چگونه به حیات خود ادامه می دهند، چگونه می روند و چگونه بازمی گردند . در کشور ما، به نام دین انقلابی رخ داد و دولتی شکل گرفت; یعنی امر قدسی در قالب پدیده انقلاب و نهاد دولت، آن هم در عصر عرفی، مجددا به صحنه آمد . در چنین شرایطی طبیعی بود که امکان یا امتناع دولت دینی و همچنین سرنوشت امر قدسی در جهان عرفی شده، دغدغه اصلی یک فرد مسلمان بشود . به علاوه، پس از انقلاب اسلامی در جامعه ما روندهای پیچیده و گاه متناقض در جریان بود . از یک طرف امور دینی تر می شد و از طرف دیگر سکولاریزاسیون با قوت تمام در حال پیشرفت بود . مثلا این تناقض ها در دستگاه قضایی دیده می شد .

6 . نکته ای که لازم است در این جا بر آن تاکید کنم، تفاوت میان سکولاریسم و سکولاریزاسیون است . سکولاریزم یک ایدئولوژی است; در حالی که سکولاریزاسیون یک فرایند اجتماعی است . فرد سکولاریست معتقد است که باید همه چیز را عرفی کرد; اما سکولاریزاسیون یک پدیده تاریخی - اجتماعی است که واقع شده است . اگر جامعه شناس از وقوع روند سکولاریزاسیون خبر داد و ویژگی های آن را توصیف کرد، الزاما دلیلی ندارد که سکولاریست باشد; بلکه ممکن است حتی مخالف روند سکولاریزاسیون هم باشد . بحث های من در کتاب حاضر، جامعه شناختی و ناظر به روند سکولاریزاسیون است . من هیچ جا درباره این روند داوری ارزشی نکرده ام و سکولاریسم از دایره بحثم بیرون بوده است .

هر دستگاه نظری که واجد جزمیات باشد، در معرض عرفی شدن قرار می گیرد . هنگامی که چنین دستگاه هایی را سنخ شناسی می کنیم، چهار مقوله سنت ها، ایدئولوژی ها، گفتمان ها و یتوپیاها را از یکدیگر تمیز می دهیم .

عرفی شدن علیه عرفی شدن: یک معنای عرفی شدن عبارت است از جدا شدن نهاد سیاست از نهاد دین . در زمان های قدیم این دو نهاد در هم ادغام شده بودند . مثلا پادشاه در ایران باستان، بزرگ ارتش تاران بود، بزرگ دین یاران بود و بزرگ زمین داران بود . یا در اروپا رژیم های تئوکراتیک داشتیم معروف به «قیصر پاپی » که هم صاحب قدرت سیاسی بودند و هم صاحب قدرت دینی و حتی ممکن است در جایی پادشاه مستقیما نماینده دین نباشد، اما نهاد دین را در چنگ قدرت خودش داشته باشد; مانند حکومت تزارها در روسیه قبل از انقلاب که کلیسای ارتدوکس بخشی از بوروکراسی دولتی محسوب می شد . در کشورهای اسلامی نیز تا حدود زیادی دین رسمی در چنگ قدرت پادشاهان و خلفا بود . البته این حالت بیشتر در اهل سنت تجلی داشت . یک معنای عرفی شدن این است که این دو نهاد کم کم از هم جدا شدند . دولت مردان به سوی خودشان رفتند و دین یاران هم به سمت خودشان رفتند . عکس این پدیده هم بعضی مواقع اتفاق افتاده که به آن «باز قدسی شدن » ، یعنی ادغام نهاد دین در نهاد سیاست گفته می شود; چنان که بعد از انقلاب این دو نهاد در هم ادغام شدند و تقریبا یکی شدند .

اما معنای دیگر عرفی شدن که جامعه شناسان مطرح می کنند، عبور از ساحت قدسی به سپهر عرفی است . مثلا امری در نظر ما مقدس است; اما از آن کم کم تقدس زدایی می کنیم . فرض کنید مسجد را تخریب می کنند و تبدیل به مغازه می کنند; یا چیزهایی که حرام بوده، مباح می گردد . عبور از ساحت قدسی به ساحت عرفی مستلزم نوعی فرسایش در قدسیات است .

به نظر من می رسد که ما بر سر یک دوراهی قرار داریم که این فیلم (زیر نور ماه) به خوبی آن را نشان داده است: چالش یک فرد با ذهنیت خودش که کدام ساحت زندگی را برای خودش انتخاب کند . وقتی نهاد دین در نهاد دولت ادغام شود، طبیعتا دین مقداری قدسیت خودش را از دست می دهد; چون تابع قدرت سیاسی می شود . اگر هم اکنون علمایی را که وارد حکومت شده اند و مناصب اجرایی را در دست گرفته اند با علمایی که وارد این دستگاه نشده اند مقایسه کنید، دسته دوم به نظر مردم خیلی مقدس تر هستند . مثلا در انقلاب کبیر فرانسه، وقتی گیوتین پایین آمد، هم سر لویی شانزدهم را قطع کرد و هم سر اسقف پاریس را . به همین خاطر مردم فرانسه از همه مردم دنیا لاییک تر و به شدت سکولار هستند; زیرا همیشه دین را به نوعی همکار فئودالیسم و استبداد دیده اند . در روسیه هم همین طور بوده است . در زمان انقلاب اکتبر 1917 دین کاملا از چشم مردم افتاده بود; چون بخشی از دولت محسوب می شد اما به دلیل عملکرد بد کمونیسم در روسیه، دین دوباره برگشت .

تا این جا این نتیجه گرفته شد که تبعیت دین از دولت و سیاست، قطعا باعث فرسایش نهاد دین می شود; به ویژه اگر دولت نتواند توسعه ایجاد کند، و کارآمدی از خود نشان دهد . در زمان شاه تعداد کمی از علما در دستگاه بودند; لذا کل روحانیت قدسیت خود را داشتند; اما اکنون اکثر علما بخشی از دستگاه ایدئولوژیک دولت (به تعبیر گرامشی) هستند و در دستگاه ادغام شده اند . روایتی از امام صادق علیه السلام است که سکونی آن را نقل کرده است: «برحذر باشید از علمایی که داخل دنیا شده اند .» پرسیدند: «اینها کدام علما هستند؟» فرمودند: «آنهایی که از سلطان تبعیت می کنند» ; چون توجیه گر وضع موجود می شوند .

پس دو نوع عرفی شدن داریم که آن را با «عرفی شدن یک و دو» مشخص می کنیم . هر عرفی شدن یک سرعت بگیرد، عرفی شدن دو کند می شود و بالعکس . به اصطلاح امروزی ها، بازی با حاصل جمع صفر است; یعنی شخص می تواند این لباس را داشته باشد، ولی کم کم از دولت فاصله بگیرد . هم اکنون برخی از علما ترجیح می دهند که سمت دولت نروند و حتی از دولت وجوهات شرعیه هم نگیرند و تولیت هم قبول نکنند . به نظر من، حرف این فیلم دغدغه روحانیت ماست . این نظر از آنجاست که بخشی از روحانیت به هر قیمتی در خدمت مشروعیت بخشی به کلیه اعمال دولت بوده و لسان دین را ریاکارانه، متملقانه و نفاق آلوده کرده و این لسان دیگر تاثیر ندارد . به نظر من، عرفی شدن یک علیه عرفی شدن دو، مشکل بنیادی دین در ایران کنونی است که البته این پارادوکس را باید خود روحانیت حل کند . شاید نخستین بار که امام از پاریس به تهران آمد، در نظرش این نبود که علما مستقیما وارد دولت شوند و خودشان هم به قم رفتند و در آن جا گفتند من طلبه ای هستم و درس می دهم و کاری هم به تهران ندارم; اما بعد این کار نشد و جواب نداد . حتی آقای گلپایگانی در وصیت نامه خودشان دقت کرده اند و بسیار می گویند مبادا طلاب از ولت شهریه بگیرند و باید شهریه طلاب مستقیما توسط مردم معتقد جمع شود . در وصایای امام هم آمده که مبادا حوزه از بودجه دولتی استفاده کند .

البته نمی خواهم بگویم دولت خیلی موجود بدی است . دولت ما به عنوان دولت جهان سومی مشکلاتی پیدا کرده است . شاید اگر دولت ما می توانست استاندارد زندگی مردم را بالا ببرد، اقبال به دین هم بالا می رفت; اما کم کم استانداردهای زندگی پایین آمده و درآمد سرانه کمتر شده; لذا مردم همه را از چشم دولت و روحانیت می بینند . برای توضیح بیشتر باید گفت چرا امریکا مثل فرانسه نشد؟ مگر در آمریکا چه اتفاقی افتاد؟ کلیسا در آمریکا حساب خودش را از دولت جدا کرد و طرف دولت نرفت . کلیسا در قالب یک نهاد مدنی و مستقل از دولت عمل کرد و به عنوان ناظر و منتقد بر دولت و خدمت گزار مردم بود و به هیچ وجه سیمای سیاسی پیدا نکرد; لذا امریکایی ها متدین تر از فرانسوی ها هستند . فرانسوی ها دین را به عنوان پدیده ای خطرناک می دانند . فکر نکنید دولت فرانسه نمی گذارد دخترهای مسلمان چارقد سر بکنند; بلکه خود مردم نمی گذارند و کاملا از دین زده شده اند .

اشاره

آقای سعید حجاریان از نخستین نویسندگانی است که در دو دهه اخیر مساله سکولاریزاسیون یا عرفی شدن را در کانون توجه و مطالعات خویش قرار داده است و حقیقتا در نشر این اندیشه در بین روشنفکران جوان نقش به سزایی دارد . وی با حضور فعال در حلقه کیان از آغاز دهه هفتاد، به نگارش مقالاتی با نام مستعار «جهانگیر صالح پور» در این نشریه پرداخت و مساله عرفی شدن دین را پی گرفت . مقالات ایشان اخیرا در کتاب شاهد قدسی و شاهد بازاری به چاپ رسیده است که جا دارد از سوی اندیشه وران گران مایه مورد نقد و بررسی جدی قرار گیرد . آنچه در ذیل می آید نکاتی است که به دو نوشتار حاضر بازمی گردد:

1 . نویسنده محترم به درستی میان سکولاریزاسیون (عرفی شدن) و سکولاریسم (عرفی گرایی) فرق نهاده و موضوع بحث خویش را عرفی شدن که یک مبحث جامعه شناختی است، قرار داده است . اما با این حال، ایشان در کلیه آثار خویش مرز میان این دو بحث را درنوردیده و هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ روش شناختی بین این دو حوزه خلط کرده است . در نگرش جامعه شناختی، باید به توصیف و تحلیل مساله پرداخت و ریشه ها و اسباب آن را نشان داد و از بیان درستی یا نادرستی آن پرهیز نمود . از آثار اخیر روشنفکران ایرانی به نیکی برمی آید که سکولاریزاسیون برای آنها نه تنها یک پروسه یا فرایند اجتماعی، بلکه یک پروژه برای جداسازی دین و دولت در نظام سیاسی ایران بوده است . سال ها قبل، اندیشمند مالزیایی، آقای نقیب العطاس، در کتابب اسلام و سکولاریسم نشان داد که بسیاری از روشنفکران مسلمان برای طرح مساله سکولاریسم از پوشش سکولاریزاسیون استفاده می کنند . وی این جریان را «سکولاریزاسیونیسم » (1) یا «عرفی شدن گرایی » نامید و از آن به عنوان ایدئولوژی جدید روشنفکران مسلمان یاد کرد .

2 . در دهه های اخیر موضوع عرفی شدن یکی از مسائل جدی جامعه شناسی دین بوده و نقطه نظرات گوناگون و قابل توجهی در این باب اظهار شده است . اما آقای حجاریان در این نوشتار و در متن مقالات خود بیش از آن که به تحلیل دقیق مساله و آرای گوناگون بپردازد و دست کم تحقیقات میدانی فراوانی را که در غرب انجام شده مورد توجه قرار دهد بیشتر با ذهنیت خویش به سراغ موضوع رفته است . جامعه شناسی دین امروزه سه پدیده عرفی شدن یا سه جنبه از پدیده عرفی شدن را مورد توجه قرار می دهد: عرفی شدن در جامعه، عرفی شدن در دین و عرفی شدن در مردم . در جامعه این پدیده زمانی رخ می دهد که نهاد دین از سایر نهادهای اجتماعی افتراق می یابد . عرفی شدن در دین با تعریف و تبیین عرفی از مفاهیم و شعائر دینی مشخص می شود و در مردم نیز عرفی شدن با کاهش تعلقات دینی و افزایش و گرایشات دنیوی در بین متدینان همراه است . به نظر می رسد که ایشان پدیده عرفی شدن در دین و متدینان را از یکدیگر تفکیک نکرده است . درست است که این سه پدیده با یکدیگر پیوندهایی دارند و بر یکدیگر تاثیر می گذارند، اما تصویری که ایشان ارائه کرده و این دو معنای عرفی شدن را در مقابل یکدیگر قرار داده است، تا حدودی ساده سازی و سطحی نگری است . رشد یا افول سکولاریزاسیون به هر یک از معانی سه گانه، تابع شرایط و عوامل مختلفی است . استناد به چند حادثه تاریخی و بی توجهی به مجموعه شرایط و اسباب می تواند گمراه کننده باشد . برای مثال، چنان که خود ایشان هم تصریح کرده است، اگر دولت دینی کارآمد باشد، سطح دین داری در مردم نیز ارتقا می یابد; بنابراین، معادله ای که ایشان برقرار ساخته و نتیجه گرفته است که برای حفظ قداست دین و دین داری باید نهاد دولت را از نهاد دین جدا ساخت، از مبنای منطقی و علمی برخوردار نیست .

3 . با یک مرور اجمالی بر مقالات آقای حجاریان می توان دریافت که پیام اصلی ایشان به دین داران این است که دین داری را تنها در سایه یک حکومت عرفی می توان زنده و پاینده داشت . ایشان تلویحا خواننده را به این نتیجه می رساند که در عصر مدرنیته باید از انگاره اسلام سیاسی یا اسلام حکومتی دست شست; یا باید دین شخصی در حوزه خصوصی را مطرح ساخت و یا باید از حضور دین در جامعه مدرن چشم پوشید . در پاسخ به این نگرش می توان مباحث تحلیلی و پردامنه ای را مطرح کرد; ولی در این جا اجمالا می توان دو نکته را یادآور شد:

الف) آنچه جامعه شناسان غربی درباره سکولاریزاسیون گفته اند، عمدتا مبتنی بر تصورات مسیحی از دین و رابطه دین و دنیا در اندیشه اروپایی است . حتی برخی از جامعه شناسان غربی تصریح کرده اند که اسلام، بر خلاف مسیحیت، امور قدسی (2) را از امور دنیوی (3) جدا نمی انگارد و اساسا تلقی غربی از عرفی شدن بدان شکل در جامعه اسلامی مصداق ندارد . به نظر می رسد که روشنفکران ما به جای ترجمه و اقتباس اندیشه های دیگران، بهتر است با نگرشی بومی به تحلیل پدیده های اجتماعی ایران و جهان اسلام بپردازند .

ب) بر خلاف آنچه گاه القا می شود، پدیده عرفی شدن حتی در غرب مسیحی نیز یک پدیده قهری و جبری نیست . تحقیقات اخیر در جامعه شناسی دین نشان داده است که در بسیاری موارد، همزمان با ظهور سکولاریزاسیون در برخی جوامع، در جوامع دیگر پدیده دینی شدن رخ داده است . نکته مهمی که به ویژه در سال های اخیر قابل توجه است، پدیده ضد سکولاریزاسیون (4) است که در بسیاری از جوامع اروپایی و اسلامی در حال رشد است . آقای حجاریان در مقالات قبلی خود از این پدیده معمولا نامی نمی برد و در مقدمه کتاب اخیر خود با آن که اشاره ای به این موضوع دارد، اما هیچ تامل و تردیدی نسبت به برداشت های قبلی خود روا نمی دارد و بر همان رویه گذشته پدیده سکولاریزاسیون را به عنوان یگانه سرنوشت نظام سیاسی ایران می داند .

ج) بر خلاف آنچه ایشان بارها بیان داشته است، جدایی دین و دولت در دنیای غرب به هیچ روی به افزایش دین داری نینجامیده است; بلکه گام به گام کلیه عرصه های جمعی و فردی را از ارزش ها و معنویات تهی ساخته است . نگاهی کوتاه به فرایند تحولات فرهنگی در جهان غرب، گواه گویایی بر این نکته است .

4 . انقلاب اسلامی ایران که به عنوان ظهور اسلام گرایی در اوج عصر مدرن، شگفتی همگان را برانگیخت، از چارچوب تحلیل نویسنده بیرون افتاده است . تردیدی نیست که نظام اسلامی در برابر امواج عرفی گرایی از فراز و نشیب هایی برخوردار شود و تا رسیدن به یک الگوی نوین در ارتباط دین و دولت راهی طولانی داشته باشد; اما به راحتی نمی توان از فرهنگ انقلاب اسلامی و پیامدهای جهانی آن چشم پوشید و در فضای درخشش جریان اسلام گرایی و ناکامی های مدرنیته، همچنان به تجویز نسخه های قدیمی مدرنیسم پرداخت . امروزه انگاره احیای فرهنگ اجتماعی اسلام و تاسیس تمدن نوین اسلامی از مرزهای ایران گذشته و در حال گسترش در بین ملت های مختلف جهان است . جا دارد که روشنفکران ایرانی به جای واگویی تئوری های دیگران، به نظریه پردازی در این حوزه نوپیدا اقدام نمایند .

5 . برداشت های نویسنده از روایات و کلمات امام خمینی قدس سره نادرست است . امام صادق علیه السلام در این روایت به نکوهش عالمانی پرداخته اند که در حکومت های جور وارد شده و به دنیاگرایی روی آورده اند و این مساله با حضور در عرصه مدیریت دینی جامعه فرقی اساسی دارد . سخنان صریح امام خمینی قدس سره در ضرورت حضور عالمان در عرصه سیاست، به آغاز نهضت اسلامی در سال 42 بازمی گردد و برداشت آقای حجاریان، تحریفی آشکار در اندیشه امام خمینی قدس سره است .

پی نوشت:

1. secularizationism.

2. sacred.

3. secular.

4. desecularization.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان