ماهان شبکه ایرانیان

تحولات تاریخی دین تا عصر حاضر

چکیده: نویسنده، نخست، به نقل از هیلر، دین شناس آلمانی، تعریفی مختصر از دین ارائه می کند . سپس، نظر یک دین شناس دیگر را، که به پنج گونه دین و دین داری در طول تاریخ اشاره دارد، شرح می دهد .

آفتاب، ش 14

چکیده: نویسنده، نخست، به نقل از هیلر، دین شناس آلمانی، تعریفی مختصر از دین ارائه می کند . سپس، نظر یک دین شناس دیگر را، که به پنج گونه دین و دین داری در طول تاریخ اشاره دارد، شرح می دهد .

«هیلر» ، (1) یکی از دین شناسان بزرگ آلمانی، بر این عقیده است که هر دینی را می توان در سه دایره متداخل خلاصه کرد: در مرکز دایره اول، تجربه های گوناگون دینی قرار دارند; در دایره دوم، که محیط بر دایره اول است، عقاید و ایده های دینی، و در دایره سوم، که هر دو دایره دیگر را در درون خود گنجانده است، آداب و رسوم و شعایر دین جای می گیرند . مجموع آنچه در این سه دایره موجود است، اعم از تجربه های دینی، عقاید، آرا، رسوم و شعائر دینی، ساختار سمبلیک هر دین را به وجود می آورد .

در نظر عده ای از دانشمندان، دین، به معنای یک سیستم سمبلیک، در پنج مرحله تاریخی، تکامل می پذیرد:

اولین محتوا و شکل از دین، در میان اقوام ابتدایی دیده می شود . در این نوع از دین، انسان ها موجوداتی برتر از خویش را تجربه می کنند و با آنان ارتباط حاصل می نمایند، که فقط تا حدودی از انسان ها برترند و حتی می توان گفت که آن موجودات، چون انسان هایی قوی تر و نیرومندتر می باشند . اعمال دینی از غیر دینی و جهان دینی از غیر دینی تفکیک نشده است و همه قواعد و مقررات اجتماعی نیز از خواب هایی که اسطوره های دینی را شکل می دهند، ناشی می شوند .

نوع دوم از دین و دین داری، در مرحله ای قرار دارد که در آن، ادیان چند خدایی دیده می شود . در این مرحله، مفهوم خدایان شکل می گیرد و بین این خدایان متعدد و انسان ها فاصله بسیار زیادی به وجود می آید . به همین جهت، در این مرحله، دو پدیده که هر دو، به عنوان نقاط عطف دین و دین داری مطرح می باشند، ظهور می یابند . اولین پدیده، آن است که انسان ها چون از خدایان جدا می شوند، در برابر خدایان «آزاد» می شوند . یعنی آدمی، در موضع گیری خویش نسبت به پرستیدن یا نپرستیدن خدایان، به مفهوم «آزادی در برابر خدایان » می رسد . اما این آزادی برای او مایه خوشوقتی نیست; زیرا همین آزادی در برابر خدایان، منشا «ترس » می شود و این جاست که پدیده دوم، یعنی محتوای ترس از خدایان و مجازات آنان، خود را در ادیان نشان می دهد . در این مرحله، همان طور که سایر نهادها پا به عرصه اجتماع می گذارند و شکل می گیرند، نهادهای دینی نیز به وجود می آیند و جامعه کم کم به سوی نهاددار شدن گام برمی دارد . از این مرحله به بعد، این نهاد دینی تازه شکل گرفته، دارای متولیان، اعمال، قواعد و آداب و رسوم دینی مخصوص به خود می گردد .

اما نوع سوم دین داری، مربوط به مرحله ای است که ادیان بزرگ تاریخی شده در آن به وجود می آیند; ادیان بزرگی مثل هندوئیسم، بودائیسم، اسلام و مسیحیت . در این ادیان، آدمی تجربه می کند که میان واقعیت زندگی روزانه و واقعیت ایده آل و مطلوب او (خدای ادیان توحیدی) شکاف عمیقی وجود دارد و به تعبیر دیگر، «آن زندگی که در اختیار آدمی است، آنچنان که باید مطلوب نیست و آن زندگی که مطلوب است، هرگز به دست آمدنی نیست .» با تفطن به این واقعیت، انسان با خود می گوید: «من باید نجات پیدا کنم » . این گونه است که مفهوم «نجات » ، که در ادیان گوناگون بسیار مهم شمرده می شود، شکل می گیرد . علاوه بر آن، مفهوم «خود» نیز در این مرحله به وجود می آید . «فردانیت » انسان، این «خود جدای از جهان » و این «خود جدای از دیگران » همیشه برای بشر وجود نداشته است . عواملی باید دخالت کنند تا زندگی مطلوبی را، که غیر از این زندگی فعلی آدمی است، نصیب او سازند و این «خود» گرفتار را نجات بدهند . نجات دهنده، همان «امر متعال » (خدای متشخص و کامل و نامتناهی) و واسطه های اوست که سرنوشت انسان در اختیار او قرار دارد . از خصوصیات دیگر این مرحله، افزایش روند تفکیک نهادهای اجتماعی و شکل گیری این نهادها به صورت واضح، و خودآگاهی هر کدام از متولیان نهادها می باشد: سیاستمداران، سیاستمداران هستند; کشاورزان، کشاورزان هستند و متولیان دین نیز، متولیان دین و ... .

مرحله چهارم دین و دین داری، به نظر دین شناسان، در آغاز دوره مدرنیته یا جهان جدید دیده می شود . اولین مشخصه جدید این گونه، فرو ریختن اتوریته های واسطه بین فرد و خداست . در مرحله سوم، میان انسانی که به مفهوم «خود» دست یافته و در جست وجوی «نجات » بود و خداوند، اتوریته های واسطه ای پدید آمدند . این نظام به Hirarchy ] » ، یعنی دستگاه و ساختار معنوی و روحانی «واسطه گری میان انسان و خدا» تعبیر می شود که دارای سلسله مراتب خاصی است; اما در مرحله چهارم، این Hirarchy ] » فرو می ریزد و افراد بشر، خود را مستقیما در برابر خداوند تجربه می کنند . امکان واسطه ای که به انسان مدرن بگوید: «من شما را راهنمایی می کنم تا به تجربه معنوی نائل شوید» وجود دارد; اما این که بگوید: «نجات شما در دستان من است و من واسطه اثرگذار میان شما و خدا هستم » ، هرگز مورد قبول و پذیرش انسان مدرن نیست .

در این مرحله، مفهوم «خدا» ، «خود» ، «نجات » و «گناه » (مفهوم های اساسی و سمبولیک عام و شامل دین پیشین) باقی است و تنها چیزی که اتفاق افتاده، از میان رفتن اتوریته ها و واسطه هاست . انسان خود می تواند نجات پیدا کند و به اصطلاح، در این مرحله، گنه کار بودن انسان، با شرافت انسان قابل جمع است . اساسا در این مرحله، انسان موجودی تعریف می شود که اگر گناه نکند انسان نیست و در این باب، در الهیات پروتستانی مسیحیت، سخنان بسیار زیادی بیان شده است .

پس از تجربه چهار مرحله از دین و دین داری، اکنون در وضعیت جدیدی قرار داریم که مرحله پنجم از دین و دین داری است . در این مرحله، یک سیستم واحد سمبلیک پیشین عام دینی، که همه انسان ها از آن پیام بگیرند، وجود ندارد; بلکه سیستم های سمبلیک گوناگونی به وجود آمده اند و هر کس سمبل های دینی خود را مطرح می کند . به تعبیر یکی از دین شناسان، «پاره ای از اشخاص، خودشان را یک فرقه می دانند .» و دریافتشان این است که باید به سامان دهی معنوی - درونی خود بپردازند تا بتوانند خویش را بیابند . این انسان ها، در بیرون از خویش، هیچ علامتی که بتواند آنها را به سوی نجات رهبری کند، نمی یابند .

چنین انسانی دقیقا مثل کسی است که در بیابانی بی کران و تاریک، ناگهان به وضعیت خویش آگاهی پیدا کرده و دانسته است که در این بیابان تنهاست، هیچ جهتی را نمی شناسد و هیچ افقی در پیش چشمانش پیدا نیست . چنین انسانی هیچ راهی برای نجات ندارد; تنها یک «توانستن » برای او مطرح است; این که روی پاهای خویش بایستد و مسئولیت زندگیش را صد در صد بر دوش کشد .

محتوای دین و دین داری چنین انسانی با اقسام پیشین فرق فاحش دارد . پاره ای از عارفان، واجد این نوع از دین و دین داری بوده اند . آنان زمانی توانایی سلوک پیدا کرده اند که به یک «بیداری » بسیار تکان دهنده دست یافته اند . این بیداری مساوی است با بی اعتمادی مطلق انسان به هر چه تا کنون با آن زندگی کرده است .

آگاه شدن از تحولات تاریخی دین، ما را ملزم می کند بپذیریم در طول تاریخ، دین شکل ها و محتواهای گوناگونی داشته است; باید این واقعیت را بپذیریم که عصر جدید، عصر فروپاشی اتوریته ها و سمبل های عام دینی است . اگر این وضعیت را به سمیت بشناسیم، مانع دین و دین داری های متفاوت نخواهیم شد . آن وقت برای ما این سؤال مطرح خواهد شد که با کدام سخن، با کدام پیام و با کدام روش خردمندانه و جاذب، می توان به کسی که در این بیابان تاریک، قصد پیدا کردن راه نجات خود را دارد، یاری رسانیم . تعداد این قبیل جست وجوگران راه حقیقت، در جامعه کنونی ما، بسیار زیاد است . آنان که می خواهند، به هر قیمت، اتوریته و طرز تفکر خود را به دیگران تحمیل کنند و تنها به آن گونه دین داری اجازه حیات دهند که با آن موافقند، راه جست وجوگری و حقیقت جویی را مسدود می سازند و این کار، «خیانت » به «حقیقت » است .

اشاره

1 . آقای شبستری، در این مقاله، تنها به گزارش نظریه ای در باب طبقه بندی ادیان و انواع دین داری می پردازد و در انتها نیز نتیجه گیری همدلانه ای می کند که نشان از پذیرش این نظریه دارد . این طبقه بندی، بیش از آن که یک نظریه پدیدارشناسانه بی طرف باشد، یک نظریه متکلمانه مسیحی است; زیرا محور این طبقه بندی، تحولاتی است که در جهان مسیحی رخ داده است . مرحله های سوم تا پنجم صرفا در مورد مسیحیت صادق است و نمی توانیم آن را، به نحو مطلق، در مورد سایر ادیان بپذیریم . البته ممکن است برخی مراحل یادشده در پاره ای از ادیان دیگر نیز یافت شوند . برای مثال، مرحله سوم دین داری در برخی فرقه های آیین هندو به شکلی خاص وجود دارد; اما در بسیاری فرقه های دیگر از این آیین و نیز سایر ادیان هندی الاصل مانند بودایی و جاینی، و دیگر ادیان بزرگ، واسطه ای که محور اصلی مرحله سوم دین و دین داری شمرده شده، وجود ندارد . مفهوم «نجات » در همه ادیان بزرگ وجود دارد; اما لزوما از طریق واسطه ها صورت نمی پذیرد . آقای شبستری معتقدند که «در مرحله سوم، اتوریته های واسطه ای میان انسانی که مفهوم’’خود‚‚ را یافته و در جست و جوی نجات بود، و خداوند پدید آمدند که نجات را از سوی خداوند برای انسان به ارمغان می آوردند; اما این واسطه ها نه در آیین یهود، نه در دین مبین اسلام، نه در آیین بودا و نه در آیین جاین جایی ندارند و مفهوم نجات، در این ادیان، متکی بر پذیرش واسطه ها نیست .

در اسلام، آنچه مایه نجات برشمرده شده، «ایمان » و «عمل صالح » است و هر چیز دیگری که در طریق نجات آدمی بتواند مؤثر باشد بازگشتش به یکی از این دو رکن است . اگر از شفاعت سخن می رود، اگر از پذیرش ولایت خداوند و پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام سخن می رود، همه مربوط به «ایمان » و «عمل » است . دوستی ها و دشمنی ها، در واقع، از اجزای ایمان هستند . ولایت اهل بیت علیهم السلام، هم برخاسته از توحید و ربوبیت خداوند است (زیرا به حکم خداوند است) و هم هادی به توحید است (زیرا رهبری الهی برقراری توحید و راهنمایی مردم به سوی خداوند را در نظر دارد; یعنی همان چیزی که خود جناب شبستری، به نقل از آن نظریه، برای مرحله چهارم دین داری گفتند: «امکان این که واسطه ای به انسان مدرن بگوید که: ’’من شما را راهنمایی می کنم تا به تجربه معنوی نائل شوید ‚‚وجود دارد .»)

در آیین یهود نیز راه نجات، عمل به شریعت است . در آیین هندو پای بندی به قوانین نظام عالم، که بر پایه عمل و عکس العمل استوار است، مایه نجات می شود . قانون «کارما» ابه انضمام «چرخه مرگ » و «زایش مکرر» (سمساره) راه هر گونه شفاعت و دخالت واسطه را می بندد . همین نوع نگرش بر آیین های بودا و جاین نیز حاکم است . پس چگونه می توان گفت در این ادیان تاریخی واسطه ها عامل نجاتند .

2 . آقای شبستری دستگاه و ساختار معنوی و روحانی «واسطه گری میان انسان و خدا» را، که از آن به Hirarchy ] » تعبیر می شود و به عالم مسیحیت اختصاص دارد و حتی در آیین یهود نیز، به آن شکلی که در مسیحیت وجود و اعتبار دارد، پذیرفته نیست، به همه ادیان نسبت داده اند . اولا چنین نظامی در همه ادیان وجود ندارد; برای مثال، در اسلام، هیچ جایگاهی برای سلسله مراتب روحانیت، به شکل یادشده، وجود ندارد; عالمان و کارشناسان دینی وجود دارند، اما عنوانی به نام روحانیت که دارای وظایف و اختیارات ویژه باشد، در اسلام، وجود ندارد . آنچه هست وظیفه ای است که بر دوش دانشمندان نهاده شده و امری عقلایی است که در همه رشته ها و زمینه های تخصصی جاری است و اختصاص به عالم دین و دین داری ندارد .

ثانیا آن جا نیز که نظام سلسله مراتبی روحانیت وجود دارد - مثل آیین هندو - آن شان و وظیفه و اتوریته ای که روحانیت مسیحی برای خود قائل است، وجود ندارد . نظام روحانیت مسیحی، فارغ از هر گونه شرط علمی، نظامی است که، بنابر ادعای کلیسا، جانشین مسیح (خداوند) بر روی زمین و عامل نجات بخشی مسیح خداوند است که با هدایت روح القدس کار می کند و عمل و فتوای او، عمل و فتوای خداوند به حساب می آید . از همین روست که روحانیت مسیحی به هنگام عمل مقدس «اعتراف » به گناه، خود راسا به بخشایش گناه اقدام می کند و می گوید: «گناه تو را بخشیدم، به شرط آن که ...» . در عمل «تعمید» نیز همین امر اتفاق می افتد و روحانی مسیحی می گوید: «به نام پدر و پسر و روح القدس تو را تعمید می دهم » و، از این طریق، فرد مسیحی را در زمره نجات یافتگان به دست مسیح وارد می سازد . واسطه گری در نجات، به معنای دقیق کلمه، در روحانیت مسیحی وجود دارد; اما در روحانیت یهودی، هندویی، بودایی، جاینی، اسلام، شینتو و کنفوسیوس یافت نمی شود .

3 . مرحله چهارمی که برشمرده اند، در واقع نوعی نزدیک شدن روش های مسیحی به روش های دین داری اسلامی و برخی ادیان دیگر است که از طریق حذف واسطه های نجات و تکیه بر رابطه مستقیم میان انسان و خدا و راهنمایی گرفتن از روحانیان و دانشمندان دینی به انجام می رسد . آنچه آقای شبستری به عنوان مشخصه های دین داری مرحله چهارم نام برده، اصولی است که، از همان ابتدا، در جهان اسلام، مطرح بوده است . به عنوان نمونه می توان به این موارد اشاره نمود: رابطه مستقیم میان خدا و انسان; شان و حرمت ذاتی انسان (در برابر اندیشه آلودگی ذاتی انسان بر اثر گناه اولیه، که در فرهنگ مسیحی وجود دارد) ; لزوم برخورد انسانی با گناهکاران و پرهیز از تحقیر و طعنه و سرزنش آنان و ... که در آیات و روایات اسلامی درباره آنها مطالب بسیاری آمده است .

4 . مرحله پنجم دین و دین داری، بر خلاف ادعایی که در مقاله شده است، نه از عمومیت و فراوانی برخوردار است، نه چندان در جامعه ما شناخته شده است . گذشته از جمع محدود روشن فکرانی که با اندیشه های اگزیستانسیالیستی آشنا هستند، برای بقیه مردم، اعم از عوام و خواص، این گونه دین داری مطرح نیست . البته گرایش های عرفانی و اخلاقی همواره در میان دین داران، با اختلاف درجات، وجود داشته و دارد; اما آنچه در مقاله آمده، نوعی خاص از گرایش عرفانی است که بیشتر بر مبنای فلسفه اگزیستانسیالیستی پرورانده شده است .

5 . انواع اتوریته بر حسب این که در چه زمینه و موضوعی باشد اعتبار متفاوتی دارد . اتوریته در مقام نجات بخشی انسان ها یک مسئله است (که ویژه عالم مسیحیت است) و اتوریته علمی، مسئله ای دیگر . چگونه است که درباره رجوع غیر متخصصان به متخصصان در رشته های مختلف علمی هیچ کس اعتراض نمی کند؟ بر همین قیاس، اتوریته در زمینه شناخت و اجرای دین در جامعه می تواند و باید وجود داشته باشد وگر نه به هرج و مرج نظری و عملی دچار خواهیم شد . همچنان که هر جامعه ای مطابق با فکر و سلیقه خود، در مسائل سیاسی، به اتوریته، نیاز دارد، جامعه دینی نیز اتوریته سیاسی منطبق با خواست دینی اکثر مردم را لازم دارد و نیز اتوریته علمی منطبق با همان خواست را می طلبد . پذیرش اتوریته امری است که با اجبار و اکراه همراه نمی شود و امکان آن، از این طریق، وجود ندارد . اتوریته به پذیرش و خواست مردم بستگی دارد . بنابراین نفی اتوریته به نحو مطلق، نه منطقی است و نه ممکن .

پی نوشت:

1. Heller.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان