هویت ما از بعثت آغاز می شود، در غدیر اکمال می یابد، با عاشورا ابلاغ می گردد و در انتظار تداوم می پذیرد تا در فرج در نهایت درخشندگی ظهور یابد.
ما امروز مردمان عصر انتظاریم، خواستاران روز خدایی ظهور، تا در یک فرج فرخنده که به سان قیامت همه چیز را دگرگون می کند، تمامیّت حق را با حقانیّت تمام ببینیم، روزی که خلائق با همه گوناگونی، به سوی یک قلب نماز می گذارند و در آرزوی رضایتش قبله می جویند.
ما مردمی هستیم که سالها «حماسه انتظار» راتجربه کردیم تا آنکه در سپیده دم دو روز مقدس فرج با شکوه قبولی انتظارمان را به تماشا نشستیم روز دوازده بهمن، بهاری که حاکم الهی به میهنمان پاگذاشت و روز دوازده فروردین، بهارستانی که حکومت اسلامی در میهمنمان پا گرفت. و چه عمیق و عالمانه گفت معمار این بنای مرصوص که: انتظار فرج انتظار قدرت اسلام است. پس هرکس در آرزوی فرج به آتش انتظار می سوزد و چشم امید به لحظه گشایش می دوزد باید بداند که فرج چیزی جز به قدرت رسیدن اسلام و حاکم شدن تعالیم آن نیست و منتظران فرج، آرزومندان اقتدار اسلامند، و حقیقت انقلاب اسلامی، قدرت یافتن اسلام است پس خور فرجی است که مقدمه آن فرج نهایی خواهد بود نهضت بی همتایی که مردم ایران به رهبری امام خمینی رحمة اللّه علیه به پا کردند بهترنی گواه بر انتظار علوی و حماسی ما در عصر حاضر بود گواهی ست بر صداقتمان که چگونه به عشق ظهور آخرین خورشید از منظومه عصمت به مشرق فرجش چشم دوخته ایم و برگرد مشعلی پرتو گرفته از آن جان خورشیدی پروانه وار می گردیم و آماده جان باختن...
بی شک در این سخن قدرت یافتن غیر از حقانیّت داشتن است که حقانیّت اسلام همیشگی و فراسوی همه مکانها و زمانهاست، چه انقلاب بشود و نشود و چه مردم اقرار داشته باشند و نداشته باشند، چیزی از حقانیّت اسلام کاسته نمی شود که این شریعت مقدس از شریعه اراده حق روان گشته و در تمامی امور اجزاء ارکان، خبر راست «ولا یتلی علیه» به تارک آن می درخشد، هیچ مکتب و مشی و برنامه ای از خرد تا کلان به راهها و برنامه های آن رجحان و برتری نداشته و ندارد زیرا همواره صحیحترین راه، تنها ترین راه نیز هست و اسلام که به عنوان تمامترین شریعت الهی، خاتم همه کمالاتست، عقلاً و برهانا، یگانه ترین نیز می باشد پس هرگز این حقانیت لباس تکثر و تعدد نمی پوشد اگر چه از منظر لوچ چشمان و نگاههای احول یگانگی حقیقت متعدد به نظر آید و سر از پلورالیسم درآورد.
حقانیت اسلام همیشگی است اما حاکمیتش به میزان حضور و اسلام خواهی و بصیرت مردم در طول دوران در نوسان بوده زیرا حاکمیت وجهی اجتماعی دارد و مستند بر مقبولیت و پذیرش دیگران است از همینجاست که وظیفه سنگین این داران و معتقدان آشکار می گردد که باید همه تلاششان را ضمن دین داری هدف دین گستری نموده و زمینه های حاکمیت یافتن احکام الهی اسلام را فراهم نمایند و یک صدا و یک صف به یاری دین خدا بشتابند که خود فرمود:
ان تنصرواللّه ینصرکم و یثبت اقدامکم» اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند و قدمهایتان را ثابت و استوار نگاه می دارد...»
آشکار است که خدا در عالم تکوین بی نیاز از یاری است که او خود یاری رسان و پرورش دهنده همه هستی ست و همه چیز در مدار محبت به طاعت او می پردازند و از او فرمان می برند اما در عالم تشریع چنین نیست، انسان مختار مسئول، با فراموشی مسئولیت و غرّه شدن در اختیار، معصیت او می کند و فرمانش را به نافرمانی ترک می نماید، پس یاری که خدای متعال از ما خواسته است یاری در عالم تشریع است تا با تبیین و تبلیغ و غلبه دادن این و فرمان خداد در جامعه انسانها درمسیر هدایت صحیح قرار گیرند و خواست خود را تحت خواست الهی متواضع و مطیع کنند پس صرف در صف حق بودن وظیفه ما نیست بلکه باید در جستجوی راهی باشیم که این حقانیّت، حاکمیّت نیز پیدا کند، این است که تشکیل نظام اسلامی در ایران عزیز، گواه درک صحیح از خواست و فرمان الهی و تلاش فراگیر برای عملی کردن آن است و هرکس در هر کجا و در هر لباس و موقعیت اگر ذره ای به قدرتمندی اسلام حضور پر رنگ و جدّی احکام الهی و قوّت اثرگذاری آن، صدمه ای وارد کند و از آن بکاهد، حرکتی ضد «فرج» و عملی برخلاف «انتظار» انجام داد، و در نهایت محارب با ظهور حضرت قائم «عج» و مخالف زمینه سازی و ایجاد قابلیت و لیاقت برای فرج آن خورشید یگانه است اگر چه این عناد را در شکل های جدی و مقابله های آشکار ازفردای پیروزی انقلاب دیدیم، که چگونه خفاشان و خناسان، انفجار نور و استقرار نورانیت را در ایران عزیز تاب نیاوردند و درصدد برآمدند که انقلاب اسلامی را یا با «حمله نظامی» مفهوم کنند و یا با «حیله فرهنگی» منحرف نمایند، ابتدا از جنگ و تهاجم نظامی آغاز کردند تا برای همیشه از دشمن چنین رویارو و توانمند خلاص کنند و از سویی دیگر درس عبرتی هم به سایر دولتها و ملتهای جهان بدهند که سرانجام خروج از سلطه استکبار چنین است.
و چون تیرشان به سنگ ناتوانی و ناکارآمدی خورد، خود را برای منحرف کردن انقلاب از اصول آماده نمودند آنها می دانستند هر آرمانی بر بال آرمانگرایان زنده می ماند و جریان می یابد و اگر آرمانگرایان به روزمرگی در گذران عمر به طریق عافیت و یا فرومایگی در انباشت ثروت به هر طریق و یا ستیز و سستی بیافتند خودبخود چیز دیگری برای مبارزه باقی نمی ماند این بود که در دو شاخه فعالیتهای چشمگیر خود را شروع نمودند اول تلاش برای بی اعتقاد کردن نخبگان و مؤثر آن نسبت به اصول انقلاب و مبانی که خاستگاه آن بود، نمودند و پس برای بی اعتماد کردن مردم نسبت به راهی را که شهیدانشان با بذل جان تثبیت کرده بودند برنامه هایی را طراحی کردند در موضوع نخست برای ایجاد نظریه ها و ذائقه های متنوع و غیرارزشی در نخبگان و برجستگان از سه ترفند سود جستند اول آنکه: با شناسایی راههای نفوذ ورود به دنیای ذهن و اندیشه افرادی که با نمادها و شاخصه هایی دینی مشاهده می شدند تا زمینه برای تربیت و تولید نیروی انسانی جهت اجرای تئوری «مذهب علیه مذهب» فراهم گردد و در زمانهای لازم از طرح آنها بهره های مورد نظر و نیاز را بگیرند.
دیگر آنکه: با شناسایی روشنفکرهای زمینه دار و اصول گریز به عملی ساختن «تئوری خط التقاط» پرداخته تا با بروز «نوگرایی» که چیزی جز «من گرایی» نبوده، حریم ها و مرزهای ارزشی مشوش و متوهم ترسیم و سپس یک به یک شکسته و در نور دیده شود.
و آخر آنکه: با شناسایی نیروهای ملحد و مأموریت دادن به آنها تئوری «لامذهبی علیه مذهب» مطرح کرد تا بتوانند پس از بر بدن شاخه های دین به زدودن ریشه های دین نیز دست پیدا کنند.
امادر بخش توده ها، با اجرای عملیات غفلت عمومی به تغییر داشته ها و هنجارهای معروف و عوض کردن ذائقه و تمایلات فرهنگی مردم پرداخته و با بی علاقه کردن آنان نسبت به آرمانها بتوانند مردم را از ادامه راه مأیوس کنند و چشم و دلشان رابه سوی نظام اخلاقی و اجتماعی غرب مجذوب و نیازمند نمایند دشمنان فکری اقتدار یافتن و حاکمیت یافتن اسلام که در رأس آنها استکبار جهانی بوده و هست در تمامی این ترفندها و یا بهتر بگوئیم توطئه ها از رسانه ها به عنوان یک اهرم مهم و سرنوشت ساز در ایجاد همگرایی و هنجارمندی استفاده کرده و با بهره مندی از فن آوری تبلیغات و استفاده از همه علوم معین نظیر جامعه شناسی روانشناسی و آگاهی بر چالش ها نیازها و روزنه های غفلت به تحمیل فرهنگ خود جهت همگی سازی فرهنگ ملتها نموده و مرزهای فرهنگی را تا قلب و عمق مرزهای جغرافیای فکر و فرهنگ آنها به استعمار و بهره کشی رسانده است از جمله عوامل این شبیخون موضوعاتی چون تحمیل محاهده های بین المللی تزریق ابتذال و خوش باشی در بین جوانان و تغییر وضعیت زنان در راستای فرهنگ مادیگرانه و اومانیستی است که زنان یا باید ملحبه خوشگذرانی هایشان شوند و در نقشهایی که می خواهند بازی کنند و یا باید مجری سیاستهایشان گردند و در نقشهایی که می خواهند جامعه زنان را بازی دهند!
اگرچه در رابطه با زنان حجم فعالیت ها و نتایج حاصل از آن حکایت از آن دارد که استکبار جهانی شناخت صحیحی از میزان اثرگذاری زنان بر کل جامعه جهانی انرژی متراکم و فعال دراین قشر برای تغییرات اساسی باعث شده که به طور حقیقتا خاص برایشان برنامه ریزی کنند بگونه ایکه نخبگان زنان و اقشار جویای وضعیت بهتر را با رؤیای فمنیسم به خواب خوش برده و با این شگرد ویرانگر زنان جویای رهایی خسته از ظلم و آرزومند وضعیت بهتر را در دام آن انداخته تا ضمن عدم امکان عدول سیاستهای کلان نظام استکباری حاکم بر جهان، نقش سوپاپ اطمینان را برای میزان کردن خیزش های زنان و تأمین احساس خوشایند اما بی خطر ظلم ستیزی! تلاش برای امکانات بیشتر و مبارزه با کانونهای مردانه قدرت، ایفا نمایند و برای توده های زنان نیز بیکار ننشسته با ترویج فرهنگ ابتذال و میل به رقابتبرای شبیه تر شدن به عنوانها و الگوهای آن، زنان را از منزلت خدادادی که آمیزه ای مستور از محبوبیت و غرور و کرامت است خارج کرده و به ورطه کالا شدن و تکدّی برای اخذ نگاههای حریص و شهوتران کشانده است و حاصل این ظلم ویرانگر بر پیکره بشریت، به انهدام مقدس ترین بنیاد انسانی یعنی خانواده انجامید و نگرش اومانیستی که فریاد «انا ربکم الاعلی» از جای جای آن بر می خیزد بر این نهاد مقدس هم چنگ انداخت و از آسیب آن در امان نماند تا جائی که به صراحت تئوری پردازانششان می گویند: یکی از بزرگترین اهداف خانواده امروزی در غرب توجه به شکل گیری خویشتن فرد است و روند فردگرایی در خانواده ادامه خواهد یافت هرکس در خانواده باید به تأمین استقلال خود فکر کند و آزادی لازم را تأمین کند فردگرایی در روابط زناشویی پدیده ای است که از دهه شصت به این سو بیشتر مشهود شده و سال 1975 نقطه عطف این روند است زیرا قانون طلاق توافق در این به اجرا درآمد، بعد از این الگوی تشکیل خانواده جدید «بعد از فروپاشی خانواده قبلی» دیگر الگویی استثنایی نخواهد بود بلکه جزو هنجارها محسوب خواهد شد! پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم از یک سو روند جهانی شدن و از سوی دیگر تحقق فردیّت در چارچوب زندگی خصوصی است... امروز خانواده تغییر کرده و باید گفت زنان پیشگامان تغییر خانواده بوده اند، ازدواج به شکل سنتی اش تنها یکی از راههای ورود به زندگی مشترک است و می توان شیوه های مختلفی از زندگی را همزمان! ادامه داد پس ازدواج یک انتخاب شخصی ازمیان انواع مختلف زندگی مشترک است و این همان چیزی بود که ما بیست سال پیش یافتیم که کار ازدواج دیگر تمام است....»
این بخش نسبتا طولانی را ازمصاحبه لوموند فرانسه با فرانسواد وسینککی استاد دانشگاه سوربن فرانسه و رئیس مرکز مطالعات جامعه شناسی خانواده و کارشناس مسائل خانواده آوردیم تا گوشه ای از یک تئوری گسترده پیچیده که برای اتفاق آرامترین فاجعه انسانی که بریدن پیوندهای شریف و حذف شرافت از وجود انسان اوست تدوین یافته بازگوئیم تا از خاطر عبور دهیم که چگونه تهاجم فرهنگی غرب با گشودن چند فرهنگ خون در تلاشی است که همه مخاطبان جهانی را به سوی خود بکشاند و در زیر سلطه خبری تحلیلی خود، از همه حقایق و وقایع فقط آنچه را می خواهد مورد مشاهده مردم دنیا قرار می گیرد و بخشهای ناخواسته را یا مغفول نموده و یا با تحریف و قلب واقعیات منعکس می نماید اینجاست که با اندک و درنگ می یابیم چرا آنقدر که آمریکا از اسلام و از انرژی متراکم و قدرتمند مسلمانان که در تحت رهبری صحیح قرار بگیرد می ترسد از هیچ اجتماع و قدرت دیگر هراس و واهمه ندارد همین موضوع انقلاب اسلامی را بالاترین خطر و اسلامگرایان را بزرگترین مانع در سر راه خودکامگی های آن نموده است و آنها در نبردی احزابین با همه توان و تلاش و با تمامیّت کفر خود به میدان آمده تا حق قدبرافراشته در مقابل خود را از پای درآورند با به خدمت گرفتن آخرین فن آوریها و یک مرعوبیت و مجذوبیت جهانی در تلاشند که اولاً صدای هادیان راستین را در امواج پر هیاهوی تبلیغات گم کنند که ملت مظلوم ایران این رنج در امان نبودند و ثانیا با تغییر ذائقه و عادت مردم آنها را نسبت به شنیدن حق بی تفاوت و بلکه بیزار نمایند تا آنکه خود: یجعلون اصابعهم فی اذانهم»را مجاری دریافت حق بگذارند و آنرا مسدود کنند و اگر هم این دو راه ثمر نداد و همچنان میل به حق خواهی در مردم وجود داشت با تولید و ارائه بدل ها ضمن ایجاد رگهای رسیدن به مطلوب در بین متقاضیان از آثار و گزند برپایی حق و حق خواهی واقعی نیز در امان بمانند.
حقیقتا امروز ما هستیم و رسالت تاریخی که در امواج مشکلات و تنگناهای فرهنگی اجتماعی و اقتصادی باید آن را به درستی بشناسیم و بر انجام آن بکوشیم. رسالت ما بی تردید حاکم کردن احکام و شعائر و قوانین اسلام در جامعه و برقراری عدالت اجتماعی و اخوت و دستیابی به یک زندگی مقرون به عفاف اخلاقی و کفاف اقتصادی است و باید هرکس در رابطه با این رسالت بزرگ ارزیاب فعل خویش باشد که آیا آنچه انجام دادیم همانها بود که باید انجام می دادیم آیا ما مشغول مسئولیت ها بودیم یا مسئول دلمشغولی های خودمان آیا حبل متین و رشته محکم آرمانهای امام را که شهیدان این رفتگان سرافراز به ما ماندگان سپردند را ما در همه ابعاد همچنان مستحکم نگاه داشته ایم؟ آیا از نهیب مقدس خدای متعال در کریمه لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعدِ قوّةٍ انکاثا» بی عیب و موفق بیرون آمده ایم که فرمود: مثل آن کشی نباشید که همه رشته های محکم و تابانده اش را مجددا باز کرد و پنجه نمود!
هرکسی در هر کجا باید اندیشه در احوال خود کند که کدام بند از این عروة الوثقی در دستش بود و با آن چه کرد، آن رشته ای را که مسئولیت داشت پیوسته کرد یا پنبه!
این رشته محکم در بعد رهبری از دست ابراهیم زمان به دست جانباز مکتب امام سپرده شد و می بینیم که حقیقتا با بصیرت و صلابت به رهبری امت پرداختند و در نهایت خردمندی و خداپسندی سفینه انقلاب را در دریای طوفان زده عصر حاضر رهبری کردند و در بعد مسئولین و مدیران از دست مسئولانی چون رجائی ها باهنرها بهشتی ها و صیاد شیرازی ها به دست مسئولان امروز افتاد که باید خود را ارزیابی کنند این رشته مقدس را محکم و مصمم در دست داشتند و پیش گرفتند؟ آیا سخت کوشی آن مسئولان را در ادای وظیفه ساده زیستی ایشان را در صورت زندگی و معیشت و صدایشان را در پایبندی به اصول و آرمانها، دائما و همه جانبه حفظ کردند و در بعد مردم و توده ها این حبل المتین حضور و ایمان و مشارکت از دست زنان دیروز که صحنه انقلاب و دفاع مقدس را آفریدند به دست زنانی که اکنون در جای جای میهن عزیز هستند و از دست مردانی که برای حفظ عزت و آزادگی اسارت و حبس وزندانهای پهلوی را به جان آفریدند و در دوران انقلاب و دفاع مقدس از دلپذیرین لحظات زندگی گذاشتند و شب حجله را واگذاشتند تا به شب حمله بر متجاوزان بحثی برسند و آزادانه بی هیچ فشار و اجباری، دشوارترین جراحت ها را پذیرفتند تا در وجه ایمان و آزادگی جامعه ساز شود به دست مردان امروز جامعه رسید هر قشری در موقعیت خود باید جوابگوی امانت دریافتهباشد و این همان ضرورتی است که از کلام امام شنیده می شود که بارها فرمودند این نهضت یک هدیه الهی است قدرش را بدانید و چون عزیزترین عزیزانتان از آن نگهداری کنید.
و ما امیدواریم یک بار دیگر پژواک «توبو الی اللّه جمیعا» در جان همه ما بپیچید و در یک بازسازی معنوی و بازگشت عمومی به ارزشهای خدایی وفاق و همدلی و اخوت بر محور ولایت گسترش و تعمیق یابد و کوتاهی ها و خود محوری های و منیّت ها که دستاوردی جز جهنم خصومت و زمهریر یأس بدنبال ندارد تعطیل گردد.