حجة الاسلام آقای دکتر محمدعلی شمالی دانشمندی فاضل، فرهیخته، فعّال، پرتلاش و سخت کوش است که معمولاً غالب حوزویان او را می شناسند. چهره ای آشنا، که سال ها از خوان نعمت حوزه بهره مند و اینک پس از اخذ مدرک دکتری در زمینه "فلسفه اخلاق" با کوله باری از تجربه به عنوان مدیر گروه دین شناسی و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره مشغول فعالیت می باشد. این گفت وگوی صمیمی را با هم می خوانیم. لازم به یادآوری است که برخی از آثار علمی ایشان عبارتند از:
معرفت: ضمن تشکر از شرکت در این مصاحبه، به عنوان اولین سؤال، لطفا سوابق علمی و تحصیلات خودتان را در داخل و خارج از کشور به طور خلاصه بیان نمایید.
درباره سوابق تحصیلاتی خودم، باید عرض کنم که بنده در تهران به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایی خود را در تهران گذراندم. دوره راهنمایی و دبیرستان را در مدارس سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان بودم. در اوج انقلاب اسلامی، من در کلاس سوم راهنمایی بودم. دوره دبیرستان را پس از انقلاب گذراندم. در سال دوم و سوم دبیرستان همزمان با درس های دوره متوسطه، به دلیل علاقه زیادی که به زبان عربی داشتم، خدمت یکی از روحانیان رسیدم و به خواندن جامع المقدمات مشغول شدم. به تدریج، با علوم اسلامی و حوزوی و فضای معنوی حوزه ها آشنایی بیش تر پیدا کردم، بخصوص در فضایی که پس از شهادت استاد شهید مطهری ایجاد شده بود. به همین دلیل، وارد حوزه شدم و بعدا دیپلم گرفتم. در ورود به حوزه در سال 1361 ابتدا وارد مدرسه «حقّانی» شدم، سپس به مدرسه «شهیدین» رفتم. در کنار درس های متعارف حوزوی، به دلیل علاقه زیاد به فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، سعی می کردم با این علوم نیز آشنا شوم. در سال 1368 که دروس سطح را به پایان رساندم، همزمان با شروع درس خارج، برای اخذ مدرک کارشناسی در رشته «فلسفه غرب» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نیز شرکت کردم. به دنبال آن، تحصیل در این رشته را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه دادم. از سال 1370 علاوه بر درس های متعارف حوزوی، دوره خاصی در «بنیاد فرهنگی باقرالعلوم علیه السلام » برگزار شد. در آن جا، در دوره کلام جدید شرکت کردم. پس از انتقال بنیاد به «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره » در این مؤسسه فعالیت هایی همچون تدریس زبان تخصصی و متون فلسفی و راه اندازی واحد تربیت مترجم را به عهده داشتم. در سال 1375 همزمان با پایان دوره کارشناسی ارشد فلسفه غرب به پیشنهاد حضرت آیة اللّه مصباح یزدی ریاست محترم مؤسسه، برای تحصیل در مقطع دکتری در خارج کشور انتخاب شدم. پس از مطالعات گوناگون، قرار شد به کشور انگلستان عازم شوم. در مقطع دکتری در زمینه «فلسفه اخلاق» در دانشگاه منچستر مشغول به تحصیل شدم و بحمداللّه، با این که مسؤولیت های تبلیغی همچون اداره مرکز اسلامی منچستر را بر عهده داشتم، توانستم در کم تر از سه سال و نیم دوره دکتری را به پایان رسانم. پس از اخذ دکتری با موضوع «نسبیت گرایی اخلاقی»، تحقیقی را به عنوان فوق دکتری در زمینه اصول اخلاقی مربوط مرگ و زندگی که به حوزه اخلاق زیستی مربوط می شود، با استاد راهنمای خودم شروع کردم که اکنون نیز ادامه دارد. با توجه به علاقه زیادی که به مراجعت به کشور اسلامی و بخصوص حوزه علمیه داشتم، سعی کردم علی رغم زمینه های فراوان برای فعالیت های علمی و تبلیغی هر چه زودتر برگردم و بحمداللّه، در سال گذشته مراجعت کردم و در مؤسسه مشغول به کار شدم. اکنون علاوه بر تدریس در مؤسسه، مسؤولیت گروه «دین شناسی» را به عهده دارم و امیدوارم بتوانم در حدّ توان به حوزه خدمت کنم.
معرفت: موضوع پایان نامه شما چه بود؟
موضوع پایان نامه بنده به طور مشخص «نسبیت گرایی اخلاقی با تأکید بر آرای گیلبرت هارمن و دیوید ونگ» بود. دلیل انتخاب این موضوع هم این بود که به هنگام مکاتبه با دانشگاه های گوناگون برای اخذ پذیرش، موضوعات متعددی به ذهنم رسید، ولی به نظرم آمد که در میان آن موضوعات بهتر است موضوعی را انتخاب کنم که هم به لحاظ علمی مناسب باشد و هم اثر عملی داشته باشد و احساس کردم که یکی از مهم ترین موضوعات سرنوشت ساز نه تنها در حوزه اخلاق، بلکه در حوزه های دیگر هم، این است که آیا ارزش های اخلاقی ثابت، کلّی و جهان شمول وجود دارند یا خیر. به همین دلیل این موضوع را انتخاب کردم و دو نفر از جدیدترین فیلسوفان اخلاق را که در این زمینه صاحب نظر هستند، به طور خاص مورد بررسی قرار دادم وبحمداللّه، درابتدای سال جاری میلادی، پایان نامه بنده در انگلستان به چاپ رسید و استقبال خوبی هم از آن شده است.
معرفت: آیا پایان نامه شمابه فارسی ترجمه شده است؟
متأسفانه هنوز فرصت ترجمه یا نگارش آن را به زبان فارسی پیدا نکرده ام، ولی امیدوارم بتوانم به زودی این کار را انجام دهم.
معرفت: درباره مسؤولیت فرهنگی و تبلیغی و کارهای علمی تان در خارج از کشور و برنامه ای که اخیرا در ایتالیا داشتید، توضیح دهید.
در کنار تحصیل، برخی مسؤولیت ها را از باب وظایف طلبگی و ان شاءالله سربازی امام زمان علیه السلام لازم بود بپذیرم. یکی از شهرهایی که در خارج از کشور تعدادی زیادی از ایرانیان مقیم و دانشجویان بورسیه را در خود دارد، شهر منچستر انگلستان است، به گونه ای که گفته می شود بیش ترین تعداد دانشجویان دکترای بورسیه در این شهر هستند. از گذشته، با همّت برخی از عزیزان مرکزی در آن جا دایر شده است که همزمان با رفتن ما، مدیریت آن مرکز هم به بنده واگذار شد. گرچه در ابتدا چنین بنایی نداشتم، ولی به هرحال این کار انجام شد. این را هم من از توفیقات خداوند متعال می دانم با این که این مسؤولیت در آن زمان مشکلاتی هم برای ما داشت، چه به لحاظ صرف وقت و چه به لحاظ توان فکری و عصبی که از انسان می گرفت، ولی احساس می کنم خداوند متعال عنایاتی کرده بود که بتوانم در آن ظرفیت محدود کمک کنم و برای معنویت خودم هم مفید بود.
یکی از چیزهایی که از ابتدا بر آن مصر بودم، این بود که فارغ از بحث مسؤولیت مرکز، سعی کنم تا آن جا که ممکن است ارتباطات خودم را از قالب ارتباطات محدود با دانشجویان ایرانی خارج کنم. متأسفانه یکی از آفاتی که برخی از تجمع های دانشجویی و ایرانی در خارج از کشور پیدا کرده اند این است که در داخل خودشان محدود شده اند و کم تر با دیگران ارتباط برقرار می کنند. فضایی که پس از انقلاب در تجمّعات دانشجویی حاکم بود؛ در معرّفی اسلام و انقلاب و تشیّع بسیار فعّال بودند، متأسفانه در سال های اخیر ضعیف شده است و بیش تر به مسائل داخلی و مشکلات و نزاع ها و اختلافات سیاسی و داخلی پرداخته می شود که این آفت بزرگی است. ما سعی کردیم حتی الامکان این قالب را نپذیریم. به همین دلیل، سعی کردیم ارتباط زیادی با ایرانیان مقیم، مسلمانان غیرایرانی و حتی با غیرمسلمان ها داشته باشیم. از جمله کارهایی که در این زمینه انجام شد، برای مثال، ارتباط با شیعیان غیر ایرانی بود که سعی می کردیم که در مجامعشان زیاد حاضر شویم، به منزل هایشان برویم، آن ها به منزل ما رفت و آمد داشتند و ارتباطی صمیمی بین ما ایجاد شده بود، به گونه ای که یک برادری کامل را احساس می کردیم و آن ها موقع مراجعت ما به ایران احساس ناراحتی می کردند، با این که ما کار خاصی هم نکرده بودیم، ولی یک پیوند صمیمی و عاطفی ایجاد شده بود. یکی از برکات این ارتباط ها آن بود که ما برای اولین بار در منچستر توانستیم مراسم مشترک برگزار کنیم؛ مثلاً در میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام برای اولین بار با مشارکت دوازده مرکز شیعی، در دانشگاه یومپ مراسم برگزار کردیم. در مراسم های بزرگداشت انقلاب و رحلت حضرت امام قدس سره خود غیر ایرانی ها می آمدند عضو کمیته می شدند، مجری می شدند، پای اعلامیه های دعوت را امضا می کردند و الحمدلله به لطف خداوند این برادری اسلامی به تدریج پررنگ تر و ملموس تر شد. علاوه بر این، سعی کردیم تا از این فرصتی که خداوند در اختیارمان قرار داده است، برای آشنایی مستقیم با ادیان دیگر و تجاربی که اصحاب این ادیان دارند، آشنا شویم. در این زمینه، وقت فراوانی هم صرف کردیم؛ بعضی وقت ها یک هفته، ده روز ما در محل های این ها حاضر می شدیم، حتی به صورت شبانه روزی با هم گفت وگو می کردیم. در مراسم دعایشان یا بحث هایشان شرکت می کردیم تا به طور مستقیم بتوانیم با آنان آشنا شویم که چه اعتقاداتی دارند، چه می کنند و چه همکاری های مشترکی می توانیم با همدیگر داشته باشیم.
از دیگر ثمرات این ارتباطات آن بود که با یکی از مهم ترین گروه های مسیحی کاتولیک و در واقع، بزرگ ترین جنبش عوام (یعنی غیروابسته به کلیسای کاتولیک در عین حال مرتبط با آن) ارتباط پیدا کردیم و حتی آن ها در انگلستان کتابی را که همسر بنده درباره عشق در اسلام و مسیحیت نوشته بود، چاپ کردند. سه سال قبل در همایش «اسلام و مسیحیت»، که در ایتالیا برگزار کرده بودند، شرکت کردیم و سال گذشته هم خودم برای آشنا شدن با مؤسسات مسیحی که در باب گفت وگوی ادیان و ارتباط با اسلام کار می کنند، به شهرهای گوناگونی در ایتالیا سفر کردم. اخیرا هم در آبان ماه در همایش پنجم «اسلام و مسیحیت» شرکت کردم. بیش از سیصد نفر از مسلمان ها، از کشورهای گوناگون دعوت شده بودند و درباره موضوع «محبت و عشق در اسلام و مسیحیت» جلساتی برگزار شد. از جمهوری اسلامی هم ما شرکت کرده بودیم، آن هم به این دلیل که آن ها کسانی را دعوت می کنند که سال ها با همدیگر کار کرده اند و با آن ها ارتباط دارند. به هرحال، توفیقی شد که در آن جا هم با مسیحی ها بیش تر گفت وگوی خودمان را توسعه بدهیم، هم با مسلمان هایی که ازکشورهای گوناگون ومذاهب گوناگون حضورداشتند. شاید حتی این جنبه همایش بر جنبه دیگرش برتری داشت.
از جمله مهم ترین گروه هایی که به لحاظ تعداد، در آن شرکت کرده بودند، گروهی از مسلمانان سیاه پوست امریکایی متشکل از شصت نفر از امامان و فعّالان مذهبی سیاهپوست مسلمان امریکایی بود. در کنار این نشست از دانشگاه لاتره که مهم ترین دانشگاه پاپی است، دیدار کردیم و از نزدیک در جریان رشته های درسی و گروه های آموزشی آن قرار گرفتیم.
معرفت: سفرها و ملاقات هایی که داشتید با تحصیلتان ارتباط داشت یابه لحاظ علاقه و پی گیری خودتان این فعالیت ها را انجام می دادید؟
موضوع کار من در اصل، یک بحث فلسفی محض بود در باب فلسفه اخلاق که گرچه این موضوع برای ادیان اهمیت دارد، ولی یک بحث دین شناسانه نیست، بحث فلسفی محض است. ولی ارتباط با صاحبان ادیان و اطلاع از آن ها برای خود من در مسیر مطالعاتی که دارم، ضروری بود و احساس می کنم که ما بدون اطلاع از ادیان دیگر، چه به لحاظ اعتقادی و نظری و چه به لحاظ عملی کارهایی که می کنند و برنامه هایی که دارند و تجربیات مثبت و منفی که دارند نمی توانیم موفق باشیم. از این رو، در این زمینه، به دلیل علاقه ای که خودم داشتم، سعی می کردم از هر فرصتی استفاده کنم.
معرفت: رشته «دین شناسی» را به عنوان یک رشته معرفتی چگونه می توان تعریف کرد؟ آیا این همان دین پژوهی است که در غرب مطرح می باشد، یا این رشته تعریف خاص خود را دارد؟ در ابتدا که این گروه در «بنیاد فرهنگی باقرالعلوم» تشکیل شد، اسم دیگری داشت، گروه «کلام جدید» نامیده می شد و بعد به عنوان گروه «عقاید» و زمانی که برنامه های درسی گروه تدوین می شد و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت آموزش عالی می رسید در آن زمان بنده در ایران نبودم دوستانی که زحمت می کشیدند این طور تشخیص دادند که اگر بخواهند اسم مناسبی برای این گروه بگذارند «دین شناسی» است. تصور می کنم "دین شناسی" در زبان فارسی هنوز معنای خاص خودش را پیدا نکرده است. برخی تصور می کنند که مثلاً «گروه دین شناسی» یعنی گروه «ادیان»، در صورتی که «دین شناسی» یعنی آن سلسله مباحثی که به مطالعه و بررسی دین مربوط می شود؛ که البته ممکن است بحث ادیان گوشه ای از آن باشد؛ همان گونه که اکنون یکی از گرایش های دوره کارشناسی گروه «دین شناسی» می باشد، ولی منحصر به ادیان نمی شود، بلکه بحث های مربوط به مباحث کلامی، کلام قدیم یا جدید، برخی بحث های فلسفی به ویژه الهیات بالمعنی الاخص، بحث های مربوط به فلسفه دین تأمّل عقلی و فلسفی در مورد مباحث دینی و حتی برخی بحث های مربوط به معرفت شناسی و فلسفه اخلاق را نیز شامل می شود، یعنی اگر کسی بخواهد متناسب با نیازهایی که در این زمان وجود دارد دین را به خوبی تبیین و اثبات و از آن دفاع کند همان وظایفی که هر متکلّمی دارد نیازمند دانستن برخی رشته هایی است که بعضا شاید در نگاه اول خیلی هم با یکدیگر مرتبط نباشند. ولی این وظیفه و هدف است که این مباحث را به همدیگر مرتبط می کند.
رشته های مصوب که در مقطع کارشناسی این گروه در مؤسسه عرضه می شود، عبارتند از: «کلام» و «ادیان». البته، تمام کسانی که وارد این گروه می شوند، مثل گروه های دیگر مؤسسه، طلاب حوزه علمیه هستند که سالیانی را در حوزه تحصیل کرده اند. بنابراین، یک سلسله مقدّمات را از قبل دارا هستند، سپس در کنار دروس حوزوی، که بسیار اهمیت دارند، اطلاعات تخصصی را کسب می کنند. من معتقدم در عین حال که تخصصی شدن بسیار لازم است، اما تخصصی شدن تحصیل اگر زود هنگام و قبل از تحصیل مقدّمات لازم باشد، بسیار مضرّ است. یکی از نگرانی ها نسبت به بعضی از عزیزانی که با احساس مسؤولیت وارد این رشته های تخصصی می شوند ولی معلومات لازم حوزوی را ندارند، همین است که نه تنها مفید نخواهند بود و صاحب نظر نخواهند شد، بلکه ممکن است دچار کج فهمی هایی شوند. به هرحال، ورود در این رشته ها در مؤسسه مبتنی بر داشتن یک سلسله اطلاعات و علوم حوزوی است و پس از پذیرش نیز افراد موظّف هستند تحصیلات حوزوی خود را ادامه دهند و در عین حال، در این رشته ها نیز شرکت کنند. در کارشناسی ارشد هر دو گروه، چه آن هایی که بیش تر با پایه کلامی جلو می آیند، چه آن هایی که با پایه ادیان جلو می آیند، وارد رشته «دین شناسی» می شوند و درس هایی را که عمدتا به فلسفه دین و کلام جدید مربوط می شود، در کنار درس های دیگر می گذرانند و پایان نامه می نویسند. ما اکنون بالفعل فارغ التحصیلان متعددی از گروه دین شناسی داریم؛ گروه «دین شناسی 1» سالیانی است که فارغ التحصیل شده اند و بسیاری از آن ها اکنون در جاهای گوناگون منشأ اثر و خدمت هستند.
دوستان «دین شناسی 2» دوره آموزشی را به پایان رسانده اند و چهار نفر از آنان اکنون از پایان نامه هایشان دفاع کرده اند. تعدادی دیگر هم پایان نامه هایشان در نوبت دفاع است. گروه «دین شناسی 3» کسانی هستند که مشغول آموزش هستند. افزون بر این سه گروه کارشناسی ارشد، چند گروه کارشناسی نیز داریم. در حال حاضر در مقطع دکتری، در گروه دین شناسی برنامه ای نداریم. قاعدتا بعد از این که دانش پژوهان کارشناسی ارشد چند دوره فارغ التحصیل شدند، دوستان برای به تصویب رساندن دوره دکترا و برگزاری آن اقدام خواهند کرد. البته بسیاری از دوستان فارغ التحصیل دوره کارشناسی ارشد، در جاهای گوناگون، چه مؤسسات حوزوی و چه مؤسسات دانشگاهی، در قم و تهران مشغول دوره دکترا شدند و تعداد زیادی از آن ها هم فارغ التحصیل شده اند.
معرفت: اهمیت و ضرورت رشته «دین شناسی» را در زمان حال برای طلبه هایی که در حوزه علمیه مشغول هستند بیان کنید.
همان گونه که اشاره شد، من فکر می کنم یک جنبه کار، بُعد شخصی است. هرکس در زندگی خودش دنبال این است که از جهان پیرامون خودش سر دربیاورد، از رابطه خودش با خداوند متعال سردربیاورد و هر چه بیش تر با معارف الهی آشنا شود. این یک هدف کلی است که هر کس در این رشته وارد شود، می تواند داشته باشد. مثلاً بنده اصلاً ورودم به حوزه و به این رشته ها عمدتا برای تأمین حس کنجکاوی و حقیقت جویی خودم بود. اما علاوه بر آن، برای ادای مسؤولیت های اجتماعی و وظایف طلبگی که هر کسی دارد، این رشته بسیار اهمیت دارد؛ چون اگر کسی بخواهد دین را، که بخش عمده آن عقاید و معارف است، خوب بیان کند به گونه ای که پاسخگوی سؤالات و ابهاماتی باشد که انسان امروز دارد و آموزه های دینی را متناسب با عقلانیت و ذهنیتی که او دارد، ثابت کند و شبهاتی که وجود دارد، برطرف کند، نیاز دارد به این که به طور جدّی و روشمند وارد کار شود و از یک سلسله مباحث سنّتی و جدید اطلاع پیدا نماید. بدون داشتن اطلاعات عمیق از معارف اسلامی و علوم سنّتی خودمان قطعا راه به جایی نخواهیم برد، و بدون توجه به نیازهای عصر و شبهاتی که وجود دارند و عقلانیتی که نزد انسان امروز است، نخواهیم توانست در بُعد اجتماعی موفق شویم. یک دین شناس موفق در زمان ما کسی است که این دو را در کنار هم داشته باشد، البته با یک روحیه حق جویی، خداطلبی و پارسایی نفسانی و علمی.
معرفت: اطلاع از معارف اسلامی و علوم سنّتی حوزه به عنوان یک پیش نیاز برای ورود به این رشته تا چه حد ضروری است؟
این سؤال بسیار مهمی است. بنده نسبت به این مسأله بسیار دغدغه دارم. باید در فرصتی مناسب، مفصّل در این باره گفت وگو کنیم، تا به یک جمع بندی برسیم. ولی به اجمال آنچه به ذهن می رسد این است که اگر کسی بخواهد یک دین شناس و اسلام شناس موفق به معنای خاص باشد، باید اطلاعاتش از اسلام و معارف الهی در حدّ قابل قبولی باشد و نمی تواند به یک سلسله اطلاعات دست دوم و سوم اکتفا کند. ممکن است بعضی ها فکر کنند که این به آن معناست که باید از فلسفه اسلامی و کلام اسلامی اطلاعات خوبی داشت و در حدّ زیادی آگاه بود و بس. بنده با تأکیدی که بر فلسفه اسلامی و کلام اسلامی دارم و همیشه به دوستان گروه عرض می کنم که نباید به این واحدهای خاصی که در برنامه هاست، اکتفا کنند و باید بیش تر فلسفه اسلامی و کلام اسلامی بخوانند، در عین حال، می خواهم بگویم حتی به این ها هم بسنده نمی شود. من تصور می کنم برای ما حتی درس فقه و اصول هم حداقل تا دو سه سال از درس خارج بسیار ضرورت دارد. برای هر طلبه، به هر رشته ای می خواهد وارد شود، حتی رشته ای که چندان هم مربوط به متون اسلامی نباشد، ضرورت دارد برای این که بتواند ادعا کند طلبه است و بعد دین شناس یا روان شناس یا اقتصاددان است، با کتاب و سنّت آشنایی داشته باشد و آشنایی با کتاب و سنّت و استفاده از کتاب و سنّت روشش همان روشی است که ما در فقه و اصول می آموزیم و از مباحث الفاظ و مباحث عقلی قدرت نقّادی به دست می آوریم؛ همان احتیاطی که آن جا به دست می آوریم، همان پارسایی که انسان در مقام علمی به دست می آورد تا جرأت نکنیم سریع هر چیزی را به قرآن و به امام صادق علیه السلام نسبت بدهیم. من تصور می کنم برای هر طلبه ای در هر رشته ای حداقل همین تحصیلات دوره سطح و یک مقداری هم درس خارج ضروری است.
پس از آن، برای رشته ای مثل رشته «دین شناسی» اطلاع از کلام اسلامی، فلسفه اسلامی، عرفان اسلامی و اخلاق اسلامی بسیار ضرورت دارد؛ نه ما باید به مباحث جدید بی توجه باشیم و نه خدای ناکرده نسبت به معارف خودمان دچار بی مهری و بی لطفی شویم؛ حتی به لحاظ زمانی، باید به تحصیل معارف اسلامی اولویت بدهیم؛ یعنی حتی به طور همزمان هم گاهی کفایت نمی کند؛ یعنی انسان باید پایه های اعتقادی اش در کلام اسلامی و فلسفه اسلامی تا حدّی قوی باشد که بتواند استقلال فکری پیدا کند، بعد به طور عمیق درگیر این مباحث جدید شود و ارتباطش را هم با منابع اسلامی قطع نکند. حالا این که چه قدر باید کلام اسلامی بلد باشد، چه قدر فلسفه اسلامی بلد باشد، این ها بحث هایی هستند که اگر خداوند توفیقی بدهد می توانیم با چند نفر از دوستان بنشینیم و مذاکره ای بکنیم و به یک جمع بندی برسیم. این یکی از مباحث سرنوشت ساز برای آینده حوزه و روحانیت است که چه طور بین رشته های جدید و معارف سنّتی جمع کنیم، زمان بندی رشته های تخصصی باید چه گونه باشد، ازکجا باید شروع کرد، به کجا باید ختم نمود و اگر ما کوتاهی کنیم، چه بسا ضربه های جبران ناپذیری بر هویت حوزوی و طلبگی ما از یک سو و بر معارف دینی از سوی دیگر وارد شود.
معرفت: رشته دین شناسی در غرب و مسیحیت چه جایگاهی دارد و آیا مسلمانان و بخصوص ایرانیان در این رشته هم مثل برخی رشته های دیگر مصرف کننده تولیدات آن ها هستند، یا این که مسلمانان در این رشته در حدّ معقول و متعارف صاحب نظرند؟
این سؤال هم بحث مفصّلی می طلبد، اما اجمالاً این را باید توجه داشته باشیم که در غرب، گروه ها و حتی دانشکده های الهیات سابقه بسیار طولانی دارند. اصولاً دانشگاه ها در غرب مؤسسات دینی بوده اند که توسط کلیسا اداره می شده اند و روحانیان در آن جا تدریس می کرده اند. ولی به تدریج حضور دین کم رنگ تر شده و این به دلیل عوامل گوناگونی است که در جای خودش باید از آن ها بحث شود. اما امروز با همین وضعیت، طبق آخرین آماری که از بعضی استادان کاتولیک دارم، 950 دانشگاه کاتولیکی در جهان وجود دارد؛ یعنی در میان ادیان، فقط اگر مسیحیت را در نظر بگیریم، در مسیحیت هم فقط کاتولیک ها را در نظر بگیریم، 950 دانشگاه کاتولیکی در دنیا وجود دارد. در این دانشگاه ها ممکن است رشته های گوناگونی تدریس شود، ولی قطعا بخش عمده ای از آن مباحث کلامی است. البته این شامل طیف وسیعی از دانشگاه ها می شود، از دانشگاه هایی که مستقیما خود واتیکان اداره می کند؛ مثل دانشگاه «لاترَن» در روم که مهم ترین دانشگاه کاتولیکی است، تا برسد به دانشگاه های کاتولیکی که مؤسسات و اشخاص حقیقی و حقوقی کاتولیک اداره می کنند، ولی با آموزه های واتیکان هماهنگ هستند و بعد دانشگاه های مربوط به شاخه های دیگر مسیحیت و ادیان دیگر. بنابراین، این سابقه طولانی و این که از اصل و اساس دانشگاه ها دینی بوده و بعد به تدریج این فاصله ایجاد شده است، معلوم می شود دست آن ها باز است؛ یعنی آن ها قرن هاست در این مباحث کار می کنند و بسیاری از ابهامات و تردیدهایی که موجب شده این علوم توسعه پیدا کنند، سؤالات و شبهاتش در غرب مطرح شده اند و بعدها با چند واسطه و گاهی با تأخیر به ما رسیده اند. بنابراین، آن ها هم در این زمینه کار زیادی کرده اند و مؤسسات فراوانی دارند. در حال حاضر در امریکا چند هزار فیلسوف مسیحی وجود دارد و آقای پلانتینگا که ایران آمده بودند و در قم بودند در جلسه ای می گفتند: که در دهه شصت در امریکا، تصور می شد به زودی دین کاملاً از صحنه کنار رود. ایشان می گفت: آن موقع نه تنها در گروه های فلسفه، بلکه حتی اگر در جاهای دیگر دینداری بود، مورد تمسخر قرار می گرفت. ولی امروزه برخلاف آن پیش بینی های گذشته، نه تنها دین از صحنه جامعه حذف نشده، بلکه حتی در حوزه فلسفه گرایش دینی جدّی است و چند هزارفیلسوف مسیحی وجود دارد. پس بحث های مربوط به دین در آن جا بسیار مطرح هستند، چه از ناحیه دیندارها و چه از ناحیه کسانی که معتقد به دین نیستند. ولی ما هم بر پشتوانه قوی و عمیقی از معارف دینی تکیه زده ایم. در بسیاری از جاها عمق معارف دینی که ما داریم، بسیار بیش تر است. ممکن است که عرض مباحث ما و مسأله مسأله کردن و تنّوع بخشیدن نزد ما کم تر باشد یا در روش تحقیق و بحث از جنبه هایی کمبود داشته باشیم، ولی قطعا در معارف عقلی و نقلی بسیار غنی هستیم و اگر بتوانیم این عمق را با روش های تحقیق جدید و آگاهی از مباحث روز گره بزنیم، مولود بسیار مبارک و میمونی خواهیم داشت.
بنابراین به طور خلاصه، وضعیت مطالعات دینی در غرب و در کشور ما به این سبک است. ولی اگر بخواهم حق مطلب را ادا کنم، باید بگویم که چه حوزه های الهیاتی وجود دارند و چه رشته هایی را درس می دهند و چه طور هستند. مثلاً در همین سفر اخیر هم قسمتی از وقتمان را اختصاص دادیم به بازدید از دانشگاه «لاترَن» که بزرگ ترین دانشگاه کاتولیکی است و بیش از سی هزار دانشجو دارد. توضیح درباره رشته هایی که دارد و نحوه تحصیل دانشجویان را درفرصتی مقتضی بایدموردبحث قراردهیم.
معرفت: وضعیت و جایگاه پژوهش در رشته دین شناسی در مؤسسه چگونه است؟ چه اندازه به پژوهش بها داده می شود؟
یکی از نکات مهم در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره همین است که پژوهش امر مهمی است و به یک معنا شاید بتوان گفت: تمام این آموزش ها مقدّمه اند بر این که پژوهش های عمیقی صورت بگیرند و از این رو، ما به موازات گروه های آموزشی، گروه های پژوهشی هم داریم. البته، اخیرا برای هماهنگی بیش تر این دو در هم ادغام شده اند و گروه های آموزشی پژوهشی پدید آمده اند، خوشبختانه در مؤسسه انسان نشاط علمی خوبی را نزد محققان و حتی دانش پژوهان حس می کند. الحمدللّه، دوستان گروه دین شناسی، چه گروه «دین شناسی 1» و چه گروه «دین شناسی 2»، که تازه پایان نامه هایشان را تمام کرده اند یا در حال آماده سازی برای دفاع و نوبت دفاع هستند، پژوهش های خوبی داشته اند، کتاب های متعددی نوشته اند و اخیرا فهرست مقالات و کتاب هایی را که دوستان گروه «دین شناسی 2» منتشر کرده اند می دیدم، بسیار خوش وقت شدم که امیدواریم ان شاءالله این روند پژوهش با جدیّت ادامه داشته باشد. اگر انسان از پژوهش فاصله بگیرد، اگر در کنار تدریس مطالعه نداشته باشد، پژوهش نداشته باشد، قطعا پس از مدتی دچار رکود علمی خواهد شد. از این رو، پژوهش بسیار ضرورت دارد و پژوهش هم به نظرم باید با تدریس و بحث و مذاکره همراه باشد؛ چون همان گونه که آموزش بدون پژوهش مشکل پیدا می کند، پژوهش بدون عرضه افکار و نقّادی از سوی دیگران، انسان را دچار ذهنیت های خاصی می کند و در نتیجه، ممکن است افکار انسان بیش از حد انتزاعی شود.
معرفت: آیا برنامه های جدیدی برای آینده در بخش آموزش یا پژوهش در نظر دارید؟
برنامه های آموزشی روال خاصی را طی می کنند و به تصویب می رسند و پس از تصویب، لازم الاجرا هستند. به همین دلیل حوزه فعالیت ها و تغییرات در گروه های آموزشی تا حدّ زیادی تعریف شده اند و نمی توان در برنامه ها تغییرات زیادی ایجاد کرد. ولی ما سعی کرده ایم با صحبت هایی که با عزیزان دانش پژوه گروه داشته ایم، آنان را ترغیب کنیم که به درس های رسمی اکتفا نکنند و دچار آفت کمیّت گرایی و گذراندن واحد و مدرک گرفتن نشوند و الحمدلله، دوستان گروه «دین شناسی 3» ابراز آمادگی کرده اند که علاوه بر درس های رسمی، واحدهای دیگری را در فلسفه اسلامی بگذرانند و سعی کرده ایم به هر حال، با جلسات و صحبت هایی که با همدیگر داریم، نشاط بیش تری ایجاد کنیم. از بعضی صاحب نظران دعوت کنیم؛ مثلاً در نیم سال گذشته، دو نفر از صاحب نظران مسیحی را از انگلستان دعوت کردیم و به این جا آمدند و سه سخنرانی علمی داشتند، هر کدام مقالاتی را از قبل آماده کرده بودند و به اعضای گروه ما ارائه دادند. علاوه بر این، اشخاص دیگری از مؤسسات گوناگون برای گروه ما برنامه داشتند و امیدواریم بتوانیم این روند را ادامه دهیم و مباحث ملموس تر شود. در بُعد پژوهش هم گرچه تغییرات نظام مدیریتی گروه ها هنوز رسما ابلاغ نشده است، ولی امیدواریم بتوانیم با طرّاحی یک برنامه جامع از پژوهش هایی که به حوزه کار ما مربوط می شود اولویت ها را مشخص کنیم و با تعیین جاهایی که کار شده و جاهایی که کار نشده است، بتوانیم به تحقیق ها و پژوهش ها بهتر جهت بدهیم. امروزه تحقیقات زیادی صورت می گیرد و همه شان هم فی حدّ نفسه خوبند، اما به هرحال، نمی توانیم مدیریت نکنیم و به اولویت ها بی توجه باشیم و وقتی را که صرف می شود و سرمایه ای که هزینه می شود نادیده بگیریم. بنابراین، همان گونه که در امور اقتصادی، باید روی هر ریالی که خرج می شود حساب کرد، در پژوهش هم باید این کار صورت بگیرد که البته بوده است ولی امیدواریم بتوانیم ما بیش تر روی این قضیه سرمایه گذاری کنیم و مشخص کنیم که پس از یک برنامه مثلاً پنج ساله، دست کم تحقیقات اولیه را درباره تمام مباحثی که برایمان اولویت دارند انجام داده ایم. البته، این کار عنایت خداوند متعال را می طلبد و کار بسیار سنگینی است.
معرفت: اگر بخواهید بین وضعیت آموزشی و پژوهشی در ایران و سایر دانشگاه هایی که در خارج دیده اید و شوق و ذوقی را که دانشجویان مؤسسه برای تحقیق و مطالعه دارند، با آن ها مقایسه کنید، گروه دین شناسی مؤسسه در چه سطحی است؟
این مقایسه کار سختی است؛ زیرا انسان باید یک استقراء تامّی انجام دهد تا بتواند این مقایسه را انجام دهد، ولی اجمالاً تا حدّی که معلومات بنده اجازه می دهد، احساس می کنم فارغ التحصیلان این گروه در حدّ خودشان از سطح قابل قبولی برخوردارند؛ چون، اولاً، معلومات مربوط به آن رشته را در حدّ متعارف رشته های دانشگاهی دارند، به اضافه برخی درس های مرتبطی که از معارف اسلامی می خوانند و نیز دروس حوزوی که از قبل خوانده اند و ادامه می دهند. علاوه بر این، دوستان ما تمام وقت مشغول تحصیل هستند، گرچه ممکن است وضعیت زندگی مطلوبی هم نداشته باشند، اما به هرحال این راه را انتخاب کرده اند که تمام وقت در خدمت علم باشند. این کار مطلوبی است و طبیعتا نتیجه اش این خواهد بود که از حدّ قابل قبولی در مقایسه با جاهای دیگر برخوردار باشند. من نمی خواهم بگویم از همه جا بهتر هستند یا جاهای دیگر ضعیف تر هستند، ولی به هرحال، این جا حدّ قابل قبولی وجود دارد، گرچه این نگرانی را هم داریم که نکند به مرور زمان با تنوّع کارها و مسؤولیت هایی که پیش می آید و گرفتاری های زندگی جدید و مسؤولیت های تبلیغی و بالارفتن کمیّت خدای ناکرده کیفیت مقداری پایین بیاید. تا به حال الحمدلله فارغ التحصیلان موفق بوده اند، ولی یکی از دغدغه های همیشگی مسؤولان هر مؤسسه علمی باید این باشد که کیفیت روزبه روز بهتر شود و کمیت بر کیفیت غلبه نکند.
معرفت: اگر خاطره جالبی از دوران تحصیلتان یا ارتباط هایتان با ادیان گوناگون دارید، بفرمایید.
خاطرات زیادند، ولی آنچه الآن به ذهنم آمد، این است که در بین ارتباطاتی که ما با دوستان مسیحی داشتیم، یکی از بزرگ ترین طریقه های عرفانی، یعنی پیروان «سنت بندیکت» هستند که اکثرا کاتولیک می باشند. ما ابتدا از طریق یکی از کشیش ها که جزو این گروه هم بود، با آن ها آشنا شدیم. پس از آن آشنایی چندین بار به صومعه آن ها رفتم، بدون این که بدانم در آینده ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد. پس از ملاقات با رئیس آن جا، که بزرگ ترین صومعه کاتولیکی انگلستان است، او از ما دعوت کرد تا یک جلسه درباره اسلام برایشان صحبت کنیم. این چیزی بود که خودشان می گفتند که تا آن موقع در آن جا سابقه نداشته است. من طرح بحثی را به ایشان ارائه دادم. ایشان وقتی طرح بحث را دید، پیشنهاد کرد شما سه جلسه به این جا بیایید. من هم در تابستان سال گذشته (سال 80) با فواصل دو هفته، سه هفته به آن جا رفتم و درباره اسلام صحبت کردم؛ یک جلسه کلیات درباره اسلام، یک جلسه درباره عرفان اسلامی، یک جلسه هم درباره عرفان عملی. برای من خاطره جالبی بود که اولین جلسه ای که ایشان پیشنهاد کرد و تاریخ را مشخص نمود، مصادف شد با روز رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خود ما هم از چند ماه قبل این تاریخ را مشخص کرده بودیم و توجه نداشتیم. وقتی نزدیک شدیم این برای من بسیار جالب بود که توفیقی شد در روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اسلام برای مجموعه ای از ده ها راهب و کشیش مسیحی صحبت کنم. خود آن ها هم ابراز علاقه زیادی می کردند برای ارتباط با اسلام. رئیس آن مجموعه بعدها که آشنا شدیم، می گفت: شما اولین بار که آمده بودید، من می ترسیدم که این چهره خندان و بالبخند این جا چه کار خواهد کرد و چه مشکلاتی برای ما درست خواهد کرد. ولی بحمدالله بعدها اعتماد ایجاد شد و زمینه ای شد که بتوانیم با آن ها درباره اسلام صحبت کنیم. آن ها به قم آمدند و ان شاءالله، بناست که در تابستان سال آینده همایش عرفان شیعی کاتولیکی را با کمک همین عزیزان در انگلیس برگزار کنیم که امیدواریم خداوند متعال برکت و خیر در آن قرار دهد.
معرفت:از این که وقتتان را در اختیار مجله قرار دادید سپاسگزاریم.