اصلاحات، نه استحاله و نه انقلاب در مقابل انقلاب

اصلاحات، بر خلاف انقلاب و استحاله که قصد براندازی دارند، حل مشکلات و رفع نارسایی های یک نظام را با روشهای قانونی دنبال می کند

چکیده:

اصلاحات، بر خلاف انقلاب و استحاله که قصد براندازی دارند، حل مشکلات و رفع نارسایی های یک نظام را با روشهای قانونی دنبال می کند. مشخصه های حرکت اصلاح طلبانه موجود، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی » است. اهداف جنبش دوم خرداد، تثبیت حقوق و آزادی ها و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود بود; تثبیت اسلامیت و جمهوریت نظام در کنار یکدیگر و امکان حاکمیت توامان دین و دموکراسی بود.

موضوع صحبت آسیب شناسی اصلاحات است. اما پیشاپیش باید تعریف مشخص از «اصلاحات » داشته باشیم. به این منظور باید به فرق اصلاحات با انقلاب و استحاله توجه کرد. جنبش دوم خرداد یک جنبش اصلاح طلبانه است; فرق آن با یک جنبش انقلابی و جنبش استحاله طلب چیست؟ انقلاب در شرایطی شروع می شود که انسداد سیاسی در یک جامعه به وجود آید و از طریق ساختارهای حقوقی و قانونی مشکلات کشور قابل حل نباشد و مردم به این نتیجه برسند که بدون توجه به قوانین و چارچوبهای تعریف شده نظام حاکم بر کشور، دست به اقدام بزنند، حال چه به شکل مسلحانه یا از طریق راهپیمایی و نظایر آن. ولی ممکن است کسانی که مبانی یک نظام و ارزشها و اهداف آن را قبول نداشته باشند، با ابزارهای حقوقی و قانونی درصدد براندازی آن نظام برآیند. این حرکت را «استحاله » می گویند. اما اصلاح طلبان نیروهایی هستند که چارچوب یک نظام را پذیرفته اند، البته این قبول داشتن صد درصد نیست، اما در درون این نظام مشکلاتی می بینند و اعتقاد دارند که اگر این مشکلات حل نشود، ممکن است انقلاب یا استحاله صورت گیرد. اصلاح طلبان، طرفداران راستین و صدیق یک نظام یا انقلاب هستند که هدفشان حل مشکلات و رفع نارسایی های آن نظام با استفاده از ابزارها و روشهای حقوقی و قانونی است. کار اینها از این بابت از انقلابیون هم مشکلتر است. انقلابیون (به معنای اعم) اسلحه به دست می گیرند و به جنگ با نظام می پردازند. ولی اصلاح طلبان از یک طرف باید مراقب چارچوب و بنیادهای آن نظام باشند (نظامی که مدافع آن هستند) و از طرف دیگر، در یک مرحله سرسخت تر، با کسانی که معتقد به انقلاب یا استحاله هستند، مقابله کنند. اینکه می بینید اصلاح طلبان به برخی از نیروهای طرفدار انقلاب و نظام، به مراتب شدیدتر از دشمنان قسم خورده انقلاب حمله می کنند، به این دلیل است که این گروه را که نمی توانند آینده نظام را دقیق تحلیل کنند و راه حلهای صحیحی برای حل مشکلات نظام ارائه دهند، برای آینده نظام به مراتب خطرناکتر از دشمنان نظام می بینند. بنابراین اصلاح طلبی خطمشی ای با هدف حفظ و تقویت و تصحیح نظام و شیوه آنها در چارچوب قوانین است، در حالی که استحاله و انقلاب هر دو براندازی نظام را هدف قرار داده اند.

امروزه مهمترین ابزارهای جنبش اصلاحی، افکار عمومی و آراء عمومی است و از ابزار کار آنها هم قانون است و بس. تصور نکنید جنبش اصلاحی چون این حرفها را می زند [ از سوی نظام] خطر تهدیدش نمی کند. جنبش اصلاحی را نسبت به جنبشهای براندازی خطرات بیشتری تهدید می کند. برای نمونه، هیچ یک از رهبران و فرماندهان انقلاب الجزایر، و نبرد ویتنام کشته نشدند ولی تقریبا تمام رهبران جنبشهای اصلاح طلب که با شکست مواجه شده است، کشته شده اند. ما از گذشته انقلاب توبه نکرده ایم. ما از آنچه در این بیست و دو سال اتفاق افتاده شرمنده نیستیم.

اما مشخصه های حرکت اصلاح طلبانه موجود، نخست اصلاحات استقلال است، به این معنا که خطمشی ما در چارچوب حفظ حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور است. دوم، شعار آزادی است; آزادی در مقابل استبداد همین دوستان نادان ما شعار آزادی را طوری تبیین می کنند که منظور از شعار آزادی در انقلاب اسلامی، آزادی ما از زندان نفس بوده است و نه آزادی سیاسی. شعار اصلی انقلاب آزادی بود. سومین شعار، جمهوری اسلامی است، یعنی حاکمیت مردم در سرنوشت خویش آن هم در چارچوب قوانین اسلام. این قرائتهایی که از نظام می شود و تصویرهای مشوشی که از نظام جمهوری اسلامی ارائه می شود، عاملی شده است که ما به عنوان یک جنبش اصلاح طلب وارد میدان شویم و نگذاریم حق انقلاب، امام قدس سره و میلیونها مردمی که به خیابان ریختند و مردمی ترین و بزرگترین انقلاب قرن را آفریدند، از بین برود. ما استحاله طلب نیستیم. نه چون توان اسلحه به دست گرفتن نداریم، من همین الان هم توان آن را دارم و اگر لازم باشد اسلحه هم به دست می گیرم، ولی اعتقاد آن را نداریم، ما از گذشته خود پیشمان نیستیم که بخواهیم کل آن را نفی کنیم. بعضا اتفاقاتی می افتد که آدم فکر می کند که در گذشته خیلی بد کارهایی کرده اند، اما دقت در تفاوت شرایط و مضمون حرکتها نشان می دهد که این گونه نیست. مثلا در اوایل انقلاب بنده به شدت از مرحوم بازرگان انتقاد می کردم، چون می گفت من گام به گام حرکت می کنم. بعضی به ما می گویند شما هم که الان همان سیاست گام به گام را دارید. اما مهندس بازرگان در اوج یک حرکت انقلابی شعار رفورمیستی می داد ولی ما چون معتقد نیستیم که این انقلاب باید از بین برد، شعار رفورم می دهیم. اگر کسی در انتقال از رژیم شاهنشاهی به جمهوری اسلامی قایل به اصلاح بود، حالا چرا نمی تواند قایل به اصلاحات باشد؟ من نمی روم از مهندس بازرگان عذرخواهی کنم، آن موقع درست می گفتم. این خطمشی را آن روز در مقابل یک نظام وابسته اصلاح ناپذیر ضدمردمی طرح می کردیم و امروز در شرایط متفاوت در مقابل نظام دیگر. استراتژی تابع زمان و مکان است.

به هر حال، این جنبش اصلاح طلبی از اول گفته است که در چارچوب قانون اساسی با حفظ ارکان نظام می خواهم کار کنم و حتی نظر رهبری هم برای من مهم است. اهداف آن جنبش، تثبیت حقوق و آزادی ها و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و تثبیت اسلامیت و جمهوریت نظام در کنار یکدیگر بود. تثبیت این دیدگاه که امکان حاکمیت توامان دین و دموکراسی وجود دارد. تثبیت امکان استقرار توامان امنیت و آزادی بود. قبل از دوم خرداد، بحث فراقانونی بودن رهبری به شدت و با گستردگی رواج یافته بود. ما از همان زمان اعلام کردیم که ما ولایت مطلقه فقیه را فقط در چارچوب قانون اساسی قبول داریم. آنها می گفتند: قانون اساسی محصول فکر بشر است، در حالی که ولایت فقیه منصوب خداست. ما می گوییم: اولا، امام خود قانون اساسی را امضاء کرده و بارها گفته بود که ملتزم به قانون اساسی هستم. مقام رهبری هم خود مخلوق قانون اساسی است. کسی که خود مخلوق قانون اساسی است، نمی تواند آن را پاره کند و دور بیندازد. در این صورت تمام اصولی از قانون اساسی که مربوط به صلاحیت رهبری (مثلا در شرایط عزل رهبری) می تواند از سوی رهبری کنار گذاشته شود. این حرفها قبل از دوم خرداد پذیرفتنی نبود.

درست است مقابله با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب کماکان برای ما مطرح است، ولی تا ما، تا یک ملتی ایستاده بر روی پای خود و حاکم بر سرنوشت خویش نداشته باشیم، امکان مقابله با آنها را نخواهیم داشت. باید جرات و جسارت انتقاد از تمام ارکان نظام را داشته باشیم، باید ما فضایی در جامعه ایجاد کنیم که همه بتواند انتقاد صحیح و سازنده بکنند.

جنبشهای اصلاحی محدودیتهایی هم دارد. هر کاری که بخواهد نمی تواند انجام دهد، جنبش اصلاحی خودش، خود را حد می زند. اصلاحات یعنی حرکت گام به گام. حرکتی که باید تمام جوانب را ببیند. ابزار جنبش اصلاحی قانون و افکار عمومی و رای مردم است. بنابراین یکی دیگر از مشکلات جنبش اصلاحی و گرفتاری های آن گام به گام بودن و کندی حرکت اصلاحات است که در ذات آن نهفته است. اگر جنبش اصلاحی غیر از این عمل کند، تبدیل به یک جنبش براندازنده و یا تبدیل به یک حرکت تنش زا مثل حرکت بنی صدر می شود. ما معتقدیم که هیچ کدام از این دو قابل قبول نیست. بنابراین چنین جنبشی، استراتژی آن غیر از آرامش فعال نمی تواند باشد.

سؤال: اختیارات ولایت مطلقه فقیه را در چارچوب قانون اساسی بیان کنید؟ پاسخ: من الان قانون اساسی را حفظ نیستم. باید به اصل 110 مراجعه کرد. اتفاقا بحث ولایت مطلقه فقیه برخلاف تصور بعضی ها یک بحث بسیار مترقی است. در قبال برخوردهایی که بعضی از مرتجعین در قبال اختیارات حکومت اسلامی می کردند (مثل درآمد نفت، مالیات، عوارض گمرکی و...)، امام قدس سره از ولایت مطلقه فقیه سخن گفتند. مطلقه به معنی مستبده نبود، مطلقه به معنی پویایی اجتهاد شیعه در مقابل مسائل حکومتی بود. امام از اطلاق حکومت و دولت اسلامی سخن می گوید نه یک فرد خاص. اصلا مبنای تشخیص مصلحت که الان دارد یک معنای دیگری پیدا می کند و بعضی ها تصور مجلس سنا از آن می کنند، این بود که حکومت اسلامی فقط از باب اضطرار نیست که می تواند احکام اولیه شرعی را تعطیل کند، مصالح نظام می تواند سبب توقف و تعطیل حکم اولیه شود. در آن پیام، امام فرمود که حکومت اسلامی می تواند نماز و روزه مردم را هم تعطیل کند. البته برخی خیال می کنند بحث ولایت فقیه یعنی اختیار بی حد و حصر دادن به یک فرد که هر کاری دلش می خواهد خارج از قانون انجام دهد. شعار ولایت فقیه از این حیث در کشور ما مظلوم واقع شده است.

نقد و بررسی

1. جناب آقای نبوی فرق میان استحاله و انقلاب را به «براندازی نظام » تعریف کرده اند. روشن است که تشخیص مصداق «براندازی » دقیقا به تعریف ما از اصول چارچوب نظام جمهوری اسلامی باز می گردد. به این ترتیب، ممکن است که استحاله گرایان نیز با قرائتی خاص از نظام جمهوری اسلامی، ادعا کنند که ما نه تنها به براندازی اعتقاد نداریم بلکه دلسوزترین و متعهدترین افراد به نظام هستیم. اینجاست که تعریف ما از جمهوری اسلامی بیشترین نقش را در تشخیص جبهه اصلاح طلبان و استحاله گرایان دارد. چنان که پیداست، هنوز جبهه اصلاح طلبی در ایران به یک تعریف مشترک از مفهوم جمهوری اسلامی نرسیده است. حتی اگر ملاک را نوشته ها و گفته های فاش و آشکار قرار دهیم، این چندگانگی و ناهمخوانی نه تنها در بین گروه های دوم خرداد بلکه حتی در بین اعضای یک گروه هم به چشم می خورد. (1) وانگهی، این نکته را نباید از نظر دور داشت که اتحاد گروه های اصلاح طلب در شرایط کنونی بیشتر بر محور مطالبات سیاسی بوده است و نه براساس مبانی و خطمشی های روشن و مشخص. از این رو معلوم نیست که بتوان جبهه دوم خرداد را براساس این گونه مباحث تئوریک تعریف کرد. این مواضع را باید نگرش یک شخص یا یک گروه خاصی فرض کنیم.

به هر حال، جریان اصلاح طلبی امروزه بیش از آنکه به اعلام مواضع نیازمند باشد به تحلیلهای درون گروهی و رایزنی های تئوریک محتاج است.

2. ایشان اهداف جنبش دوم خرداد را «تثبیت حقوق و آزادیها و حاکمیت مردم در سرنوشت خود و تثبیت اسلامیت و جمهوریت نظام در کنار یکدیگر» می داند و اضافه کرده است که «این جنبش از اول گفته است که می خواهم در چارچوب قانونی اساسی و با حفظ کیان نظام و نظر رهبری می خواهیم کار کنیم ». در این خصوص توجه به دو نکته ضروری است: اولا، مطالبات برخی از گروه های توانمند دوم خرداد بسیار بالاتر از این مواد است و آنها نه تنها اصلاح در قانون اساسی را مطرح می کنند بلکه به یک نوع سکولاریسم یا عرفی کردن نهاد دولت و حوزه قائل هستند. ثانیا، تعابیری چون «تثبیت حقوق و آزادی ها و حاکمیت مردم » یا «تثبیت جمهوریت و اسلامیت در کنار یکدیگر» به خودی خود مورد اختلاف نیست; آنچه جریان اصلاح طلب و اصول گرا را از یکدیگر جدا می کند، تعاریف و مرزبندی هایی است که در این گونه مفاهیم صورت می گیرد. بنابراین لازم است که اصلاح طلبان مشخص کنند که دقیقا حقوق و حدود آزادی های مردم را چه می دانند و با چه مکانیزم و مدل مشخصی دموکراسی را با اصول و ارزشهای دینی همنشین می سازند؟

3. ایشان از یک سو «ولایت مطلقه فقیه » را به عنوان یک اصل مترقی که می تواند حتی نماز و روزه را برای مصالح حکومت تعطیل کند، معرفی می کند اما از سوی دیگر، ولی فقیه را ملزم به محدوده های قانون اساسی می کند. به هر حال، اگر «مصلحت نظام » می تواند ضروریات اسلام را تعطیل کند، چرا نباید بندهایی از قانون اساسی را در شرایط ویژه نادیده بگیرد؟

وانگهی، در این گونه موارد، «مصلحت » نهایتا چگونه و توسط چه کسی تشخیص داده می شود؟ به عبارت دیگر، مرجع نهایی در تشخیص مصلحت و اولویت های اساسی نظام کیست؟ پاسخ به این سؤال است که اصلاح گرایان را از اصول گرایان جدا می سازد. (2) اصول گرایان معتقدند که با پذیرش همه فرایندهای پیش بینی شده در قانون نهایتا ولی فقیه است که مبتنی بر شریعت و کارشناسی های انجام شده از سوی متخصصان، مصلحت را تشخیص می دهد ولی اصلاح گرایان غالبا معتقدند که در نهایت فرایندهای دموکراتیک تعیین کننده مصلحت است.

4. آنچه ایشان در باب مفهوم «مطلقه » در نظریه ولایت مطلقه فقیه گفته اند و آن را مربوط به مسائلی چون مالیات و معادن کرده اند، بسیار جای شگفتی است. اولا امام قدس سره مطلقه بودن ولایت فقیه را قبل از انقلاب و در نجف اشرف در سلسله درسهای خویش تبیین کرده اند و در کتاب البیع خود نگاشته اند و به همین دلیل در آغاز پیروزی انقلاب در قانون اساسی مندرج گردید. ثانیا، قید «مطلقه » یک اصطلاح دیرپای فقهی در بحث «ولایت اولیاء» بوده است (3) و منظور آن است که در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام آیا تصرف فقیه در شؤون مختلف مدنی و اجتماعی مردم همانند امام معصوم علیه السلام مطلق و بدون شرط است یا مقید به موارد و حالات ویژه ای است. بنابراین مساله اصلی در حدود ولایت فقیه، مساله مدیریت اجتماعی و تصرف در شؤون مالی است. بنابراین، آنچه امام قدس سره پس از انقلاب در خصوص موادی چون مالیات و معادن فرمودند، تنها یکی از مصادیق بحث ولایت مطلقه فقیه است نه معنای آن.

5 . ایشان در پاسخ به این ابهام که چرا برخلاف روش انقلابی گذشته هم اکنون به اصلاح طلبی گراییده اید، روش مبارزه با نظام شاهنشاهی و روش برخورد با نظام جمهوری اسلامی را با یکدیگر مقایسه کرده اند، حال آنکه سؤال از تجدیدنظرطلبی ایشان و همفکرانشان نسبت به مواضع گذشته در خصوص آرمانها و اصول انقلاب است. برای مثال باید پاسخ داد که: چرا موضع انقلابی و قهرآمیز گذشته در برابر آمریکا به موضع آشتی و مذاکره مستقیم داخل تبدیل شده است؟

چرا موضع مقابله و برخورد انتقادی با لیبرالها، ملی گراها و سکولارهای داخلی امروز به موضع نرمش و حتی هم پیمانی تبدیل شده است؟ چرا کسانی که روزگاری همه اوامر ولی فقیه را «مولوی » می دانستند و اگر کسی یک نظر امام قدس سره را «ارشادی » می دانست او را منزوی و مطرود می ساختند، امروز به نظریه «نظارت فقیه » عقب نشینی کرده اند؟

چرا شعارهای عدالت اجتماعی، اسلام خواهی، صدور انقلاب، دفاع از مستضعفان جهان و کمک به جنبشهای آزادی بخش و... امروزه به شعار رفاه مادی، الگوهای توسعه سرمایه داری و شعار «ایران برای همه ایرانیان » و... تغییر کرده است؟ اگر آقای بهزاد نبوی از جریان اصلاح طلبی سخن می گوید باید به جای اظهارنظرهای شخصی، این پرسشهای اساسی را به طور شفاف پاسخ گوید و اتهام «تجدیدنظرطلبی » را از دامان این جریان پاک کند.

پی نوشتها:

1) برای نمونه، دیدگاه های سازمان مجاهدین انقلاب در مساله رابطه «دین و دولت » و نظایر آن گاه اختلافات جدی را نشان می دهد. (رک.: بازتاب اندیشه، ش 5 ، مقاله «تفکیک نهاد دین و نهاد دولت » و مقاله «دین و دولت در فراسوی ادغام و افتراق »)

2) البته دقیقا پاسخ به همین سؤال است که حکومت دینی را از حکومت سکولار جدا می کند.

3) برای نمونه رک.: میرزا محمد تقی مجلسی (متوفی 1070 ق.)، ولایة الاولیاء، مولی احمد نراقی (متوفی 1245 ق.)، فوائدالایام.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر