ماهان شبکه ایرانیان

خانواده در کشاکش فطرت و غریزه

اخلاق نوین در غرب، برداشتی اومانیستی از اراده و تمایلات انسان است. این برداشت که از تفرّد شخصی آغاز می شود و تا تفرعن اجتماعی دامن می گشاید، اصلی ترین وجه تمایز میان جامعه دینی و جامعه غربی است

اخلاق نوین در غرب، برداشتی اومانیستی از اراده و تمایلات انسان است. این برداشت که از تفرّد شخصی آغاز می شود و تا تفرعن اجتماعی دامن می گشاید، اصلی ترین وجه تمایز میان جامعه دینی و جامعه غربی است. جامعه دینی جامعه ای مبتنی بر فطرت و خواستار شکوفایی و پاسخ دهی بی قید و شرط به فطرت است و جامعه غربی جامعه ای مبتنی بر غریزه و خواستار شکوفایی و پاسخ دهی بی قید و شرط به غریزه می باشد. از آن جا که فطرت ماهیتاً ناظر بر مسئولیت خواهی با این حال در جامعه دینی، باز هم فطرت در فضای مقیّد بودن و مسئولیت قرار می گیرد و غریزه نیز که ماهیتاً ناظر بر آزادی خواهی ست، در جامعه غربی، در فضای رها بودن و آزادی قرار می گیرد. این تمایز، جامعه فطری را شبیه به انسان تربیت یافته ای می کند که علاوه بر ده ها انگیزه و اهرم کنترل درونی، از بیرون نیز آهنگ مسئولیت برای آن، توسط خطوط اجتماعی و فضای هنجاری بازنوازی می شود و جامعه غریزی به انسان تربیت نشده ای می ماند که از درون دچار یک رهاشدگی ست و از بیرون نیز خطوط اجتماعی و فضای هنجاری جامعه، آهنگ آزادی به معنای هرچه خواهی را می نوازد. نکته مهم دیگر این است که در جامعه دینی این دغدغه فطری، تقویت می شود که آیا در دسترسی دیگران به حق شان، من مانع شده ام؟ و در جامعه غربی این وسوسه غریزی، تقویت می شود که آیا در دسترسی من به حق خود، دیگران مانع شده اند؟ این موضوع چنان پردامنه می شود که دوست داشتنی ترین مأوای انسانی یعنی خانواده را تحت الشعاع قرار می دهد تا جائی که فرزندان نیز نمی توانند مانع لذت خواهی و منفعت طلبی زنان و مردانی شوند که نام پدر و مادر را یَدَک می کشند. با تأمل در مطالب طرح شده به آسانی بدست می آید که اصلی ترین و بنیادی ترین تفاوت جامعه ها و بلکه مکتب ها در این است که چه چیز را مبنای حرکت و حیات خود قرار می دهند، فطرتِ حقیقت پذیرِ کمال جویِ حق محور را؟ یا غریزه ی منفعت طلبِ لذت جویِ خود محور را، لذا «امانوئل کانت» که متفکر و نظریه پرداز تعلیم و تربیت در غرب است با انتقاد از گزینش غرب در انتخاب غریزه به عنوان مبنای حرکت، می نویسد: متأسفانه غرب از سه موضوع مورد نیاز یعنی مهارت، بصیرت و اخلاق، مهارت را برگزیده است و حاصل این انتخاب وقتی در کنار غریزه به عنوان محور مبنایی حرکت قرار می گیرد، اخلاق نوین را پایه ریزی می کند، اخلاق نوین توسط روشنفکرانی همچون «برتراند راسل» تعیین گردیده است، وی پایه های اخلاق نوین را که بعدها مدل چگونه زیستن در جامعه غربی شد و همچنین اقتصاد، فرهنگ و سیاست را به صحنه آورد تا با تمام توان خود برای این مدل اجتماعی هنجارسازی کنند. این گونه تبیین می کند: 1- آزادی جز با آزادی محدود نمی شود. 2- سعادت انسان در گرو پرورش همه ی غرایز است. 3- محدودیت و ممنوعیت غرایز آن را حریص تر و فزون طلب می نماید. (مطهری، اخلاق جنسی در غرب، ص34)

این مدل زندگی، تکانه های هولناکی را در بطن خود ذخیره کرده که به محض کمترین زمینه برای پدیدار شدن، موج های اسف بار خود را روانه جامعه غربی نموده است و خانواده به عنوان خط مقدم آسیب در برابر قدرت تخریب آن، نه تنها تاب زیادی نیاورده که می بایست بدون نیروهای امداد و نجات، در برابر زلزله های پیش آمده و پس لرزه های مداوم آن، از هویت، ریشه و ثمراتش که فرزندان مضطرب و معصوم بودند، دفاع می کرد. این تکانه ها موجی از آزادی های جنسی را در چتر حمایت رسانه ها و قوانین و مقررات و موجی از ازدواج های غیر رسمی را به عنوان جایگزین ازدواج رسمی، همراه با طوفان طلاق های آسان و عرفی، به جان خانواده روانه ساخت. این مصائب، زندگی را به سمتی برد که علیرغم زرق و برق ظاهری باید سخن «برتول برشت» را به یاد آورد که می نویسد: اینک ما در درهّ ای به نام زمین زندگی می کنیم که نجوای فلاکت از هر سویِ آن روان است.

به هر حال در جامعه غریزی، خانواده تا جائی قابل دفاع است که محل لذت و منفعت انسان است. در جامعه غریزی مفاهیم انسانی مثل آزادی و علم از آن منظر که امکان سلطه و رفاه و لذت را بیشتر می کند و در برابر خواسته هایش مانع تراشی نمی کند ارجمند و مورد احترام است و در نهایت در جامعه غریزی همه چیز در خدمت توانمند شدن انسان است، بدون آنکه سهمی برای فرهمند شدن وی در نظر گرفته شده باشد. در جامعه غریزی حاصل همه ی سخت کوشی ها بدانجا منجر می شود که لذت جنسی یکی از مشخصه های اصلی این گونه جوامع می شود؛ در این باره فیلسوف روزگار ما شهید مرتضی مطهری منتقدانه می گوید: کشورهای غربی در انتقال دادن کامیابی های جنسی از کانون خانوادگی به محیط اجتماعی بیداد کرده اند. (همان، ص45) حاصل این بیداد، خانواده را به محتضری تبدیل کرده که هر روز به فاتحه خوانی اش نزدیک تر می گردد و در مقابل، طلاق چنان آسان و شایع می شود که به گفته برخی از جامعه شناسان غربی از تعویض روغن ماشین، عادی تر می گردد.

به هر شکل عوامل دسته دوم فرسایش و فروپاشی خانواده در غرب که متأسفانه به سمت شرق هم سرازیر شده، ناشی از عوامل دسته اول همچون مبنا دانستن غریزه برای هر نوع کار و کامیابی ست، عوامل دسته دوم عبارتند از:

- تغییر هنجارهای پایه در موضوع ضرورت و قداست خانواده؛

- سازگاری الگوهای مرجع با هنجارهای جدید خانواده؛

- نقش فعالانه رسانه در اَفشانه سازی فرهنگی در تقدم عشق بر تعهد؛

- تغییر الگوهای اشتغال و عدم حضور والدین در ساعات طولانی در خانواده؛

- ناکامی والدین در انتقال ارزش ها و هنجارها به ویژه در موضوع احترام به والدین؛

- ناکامی والدین در توسعه و تثبیت عواطف انسانی بین خود و فرزندان؛

- عادی شدن روابط آزاد و عرفی شدن شرکای جنسی بین افراد متأهل؛

- عرفی شدن و آسان سازی ازدواج غیر رسمی و روابط آزاد بین مجردین.

در رابطه با عوامل مذکور اگرچه نقش رسانه به دلیل قدرتی که در افشانه سازی مضامین فرهنگی دارد، بر هیچ کس پوشیده نیست که بیشتر به manipulation یا دستکاری ذهن مردم، متهم و مشغول است. اما برای یک مقابله درست باید رسانه را در خدمت رشد فطرت نه غریزه بکار گرفت. به هر حال برای گرایش عمومی نسبت به تشکیل خانواده در بین جوانان باید علاوه بر ایجاد تسهیلات و برداشتن سدّهای اقتصادی به خصوص در سه مسئله مهم اشتغال، مسکن و لوازم زندگی، در حوزه فرهنگ به ارائه مدل های صحیح همسرگزینی، ترویج فرهنگ تعفف و تمایل به لذت های مشروع، ایجاد روحیه امید و نشاط، افزایش آستانه صبر و تحمل جوانان، کاهش توقعات غیر ضروری، احیای فرهنگ وساطت و آشنایی درست دختران و پسران و ... پرداخت و در نهایت در ذهن جوانان مثلث «تلاش، توکل و تسامح» را باورپذیر و جای گیر نمود تا هر جوانی بداند بخشی از مشکلات با تلاش حل می شود و برخی از ناشناختگی ها و ناتوانایی ها، با توکل به نیروی قادر و مهربان و آگاهی چون خداوند یکتا، رنگی از امید و روشنایی می گیرد و برخی از تنش ها و اصطحکاک ها با تسامح و چشم پوشی در ابتدا کوچک می شود و سپس فراموش می گردد و این موضوع همچنان که تصدیقش، به محض تصور، آشکار است، فقط با اراده ملی و راه اندازی نهضت ملی ازدواج ممکن پذیر است، اراده ملی یعنی به کار افتادن همه ظرفیت های مدیریتی کشور به منظور تحقق یک امر، البته گاهی از اراده ملی، برداشت غلطی تصور می شود و گمان می رود که ایجاد یک موج همگانی یعنی اراده ملی و حال آنکه این گونه موج ها بدون یک مدیریت واحد و روح همگرایانه، ناگهان سر و صدای عمومی ایجاد می کند و باز ناگهان، همه غرق در سکوت و خاموشی می شوند؛ لذا این مطلب با اراده ملی کاملاً متفاوت است و بیشتر به یک مُد فکری و اپیدمی رفتاری که عمدتاً هم مقطعی و موسمی ست شبیه است تا به اراده ملی و چون بر این طوفان و موج همگانی روح واحد و مدیریت واحد همراه با بصیرت و ضرورت حکمفرما نیست، راه درست پیدا نمی شود و حرفِ درست ادا نمی گردد و حق مطلب هم گم می شود. امام علی (ع) در فرازی از نهج البلاغه می فرمایند: «اذا ازدحم الجواب خفی الصّواب». (نهج البلاغه، حکمت 263) یعنی وقتی جواب ها زیاد شد، پاسخ درست پنهان می ماند.

آرزو می کنیم ازدحام جواب و جولان که باعث گم گشتگی اصل مطلب است، تبدیل به اتحاد کلام و کردار و در نهایت اراده ملی شود و در خدمت یکی از جدی ترین مطالبات جوانان، که دسترسی آسان و سعادتمند به لذت های مشروع از مسیر تشکیل خانواده است، قرار گیرد. انشاء الله

* - مدیرمسئول فصلنامه کتاب زنان soveizi@iranwomen.org

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان