گفت وگو با محمد امین قانعی راد
یاس نو، 10 و 12/4/82
در اکثر کشورهایی که توانستند فرآیند رشد علمی را طی کنند، علم و دانشگاه با جنبش های اجتماعی ترقی خواه در ارتباط قرار گرفته و فعالیت علمی در این نوع کشورها صرفا یک فعالیت آکادمیک یا تخصصی نبوده است . تفاوت دانشگاه ها و نهادهای علمی ایران با آنچه در کشورهای توسعه یافته وجود دارد، این است که در غرب، کلیه سیستم های اجتماعی از جمله سیستم های مرتبط با علم و پژوهش، نهادهایی هستند که از دل دنیای حیاتی آنها یا به تعبیر پدیدارشناختی، «زیست - جهان » (1) آنها برآمده است . در آن کشورها دانش، پیش از آنکه به صورت نهادهای کنونی و متون درسی فعلی نهادینه شود، به صورت ماقبل نظری و به صورت پیش فهم وجود داشته است . در کشوری مثل ایران، دانشگاه و مراکز پژوهشی به عنوان نظام های اجتماعی، حاصل نهادینه شدن «زیست - جهان » ما نبوده اند . لذا بین آنها و زندگی روزمره فرهنگی و اجتماعی، از یک سو، و نهادهای اقتصادی و سیاسی، از سوی دیگر، گسست، شکاف، ناسازگاری و گاه تضاد وجود دارد . درواقع، به جای فرآیند طبیعی نهادینه شدن اجتماعی، ما با فرآیند تصنعی انتقال تعمدی مواجه هستیم . در چنین وضعیتی مشروعیت علمی نهادها به چالش گرفته می شود .
جنبش های اجتماعی، مفاهیم و مسائل علمی را به زیست - جهان مردم می کشانند و توجه مردم را به اهمیت علم جذب می کنند . جذابیت اجتماعی علم جدید به سیاست گذاران و طراحان سیستم اجازه می دهد که بتوانند برنامه های خود را برای تامین ارادی رشد علمی طراحی کنند و به مورد اجرا بگذارند . در واقع، جذابیت اجتماعی علم، موفقیت سیاست گذاری و برنامه ریزی آگاهانه برای رشد علمی را تامین و تضمین می کند .
آقای قانعی راد در ادامه به دوری دانشگاهیان از قلمروی فعالیت های سیاسی اشاره می کند و این غیر سیاسی شدن را دارای دو بعد می داند: یکی اینکه استادان اغلب از آرمان پردازی دست برداشته و متوجه مسائل علمی شده اند; دیگر آنکه طیفی از اساتید در واکنش به سیاست زدگی های معمول در قبل، به دنیای فعالیت های علمی محض پناه برده و مسائل و علائق عمومی کشور و محیط بومی را فراموش کرده اند . گزینه اول که منجر به تغییر الگوی سیاسی شده خوب و پسندیده است; اما در مورد گزینه دوم ملاحظاتی وجود دارد . فعالیت دانشگاهیانی که به دنبال فعالیت علمی «ناب » و «خالص » هستند، البته باعث تولید مقالات علمی و چاپ آنها در داخل و خارج از کشور می شود; اما این مقالات اغلب با پروژه های در دست اجرا در کشور رابطه ای ندارند . در نتیجه، نقش این مقالات، تنها مشارکت در تولید جهانی علم است; نه تغییر وضعیت صنعت و تکنولوژی داخل کشور . البته این گرایش در علوم انسانی و علوم اجتماعی به صورت نامطلوب تر خود را نشان می دهد .
علم در ایران از لحاظ اقتصادی و سیاسی یک فعالیت بدون هدف است و کارکرد آن بیشتر به تامین حیثیت اجتماعی یا کسب برخی از مشاغل و امتیازات محدود می شود . فعالیت های علمی به ایجاد تغییر در زمینه تحقیقات اقتصادی و سیاسی کشور معطوف نیست . تیم های موجود با فعالیت علمی ارتباط برقرار نمی کنند و فعالیت های علمی نیز دچار درون گرایی شده است . این وضعیت باعث بیگانگی علم از شرایط محیطی خود شده است . به طور منطقی اگر بخواهیم پروژه توسعه تکنولوژیک را به پیش ببریم، باید در تعامل با دانش تکنولوژی دنیا، تکنولوژی های موجود را بهبود و ارتقا ببخشیم و سطح آن را به پاسخ گویی به نیازهای جدید توسعه دهیم . این فرآیند توسعه تکنولوژی در پیوند نزدیک با فعالیت های پژوهشی صورت می گیرد .
ایشان برای رفع شکاف موجود میان دانشگاهیان و مردم قائل است که جدای از برنامه هایی که در سطح رسمی وجود دارد، گفتمان حاکم بر دانشگاه ها باید تغییر کند . در گفتمان فعلی، دانشگاهیان خود را گروه نخبه و متمایز و دسترسی ناپذیر تعریف کرده اند و با نیازها و ارزش های اجتماعی ارتباط برقرار نمی کنند . مقوله «علم برای جامعه » در گفتمان دانشگاهی کنونی جایی ندارد و دانشگاهیان از مقولات سیاسی دوری می کنند . به نظر من دانشگاهیان و پژوهشگران و اهل دانش باید اهداف سیاسی انتخاب کنند . باید نسبت به مسائل سیاسی و نیازهای اجتماعی حساسیت پیدا کنند، ولی برای تحقق این اهداف و نیازها از ابزارها ووسایل معرفت شناختی و روش شناختی خاص خود استفاده کنند . با توجه کردن به مسائلی که مربوط به حوزه عمومی است، دانشگاه می تواند مباحث عمومی را به شیوه علمی و پژوهشی پردازش کند و از طرف دیگر مباحث دانشگاهی را به جامعه منتقل کند . دانشگاهیان با تبدیل شدن به کنشگران اجتماعی می توانند بنیان های اجتماعی و فرهنگی علم را در کشور تقویت کنند .
پی نوشت:
1. Life - world