یکی از تکیه کلام های استاد فقید، دکتر سید احمد فردید که تأکید فراوان بر آن تعبیر داشتند، «در مسیر ِ مصیر ظهور» بود . شاید بسیاری از افراد این گونه تصور کنند که پرداختن به این موضوع، از نوع مباحثی است که تا کنون شنیده اند و اخیراً نیز به دلایل خاصی، این مسائل به صورت های مختلف مطرح می شوند. همانگونه که روشن است، می توان در مورد موضوع واحد از منظرهای گوناگون سخن گفت. برای مثال در خصوص یک تابلوی نقاشی، شخصی در مورد سبک هنری آن سخن می گوید؛ دیگری راجع به نوع مواد به کار گرفته شده در آن، و شخص دیگر به برآورد قیمت و ارزش آن پرداخته و در این باب سخن می گوید. در این مثال، هر سه در خصوص موضوعی واحد صحبت کرده اند؛ لیکن چه تناسبی بین دلّال قیمت گذار و منقّد سبک هنری وجود دارد؟ لذا نباید میان سخنانی که از منظرهای گوناگون نسبت به یک موضوع واحد بیان شده ، خلط مبحث کرد. سخنان مرحوم فردید درباره ی ظهور، قطعاً از ساحت و منظر دیگری طرح شده بود و ما نباید این نکته را فراموش کنیم.
«در مصیر ظهور» به معنای آن چیزی است که باعث تحقق ظهور می شود و «در مسیر مصیر ظهور» یعنی در راه تحقق یافتن ظهور. بدیهی است که در مقابل ظهور، پنهان بودن مطرح است ولیکن سوال اینجاست که چه چیزی مخفی است و باید آشکار شود؟ از دیدگاه حکمت فردیدی، غائب، ساحت حق و حقیقت است. بدین معنا که با وجود این که حق هرگز به طور دائمی کتمان شدنی نیست، پوشیده شده است. مطمئنا خورشید را نمی توان پوشاند. بلکه چشم های ما محجوب و پوشیده شده است. در حقیقت، این ماییم که غیبت کرده ایم و در حجاب هستیم و چشم های خود را خفاش صفت از خورشید فروبسته ایم و توانایی نگاه به نور را نداریم. تحقق ظهور، کاملا به آمادگی ما برای گشودن چشم ها و دیدن نور بستگی دارد. اینجاست که این سوال در ذهن نقش می بندد: در چه راهی قدم بگذاریم تا بتوانیم هر چه سریعتر به غیبت خود از حق، پایان دهیم؟!
باید گفت، عالم، تجلیات حق تعالی است و ما نیز ظاهراً چشم داریم و دنیای اطراف خود را می بینیم. اما چگونه می بینیم؟ به فرمایش قرآن «یعملون الظاهر من الحیاه الدنیا و هم عن الاخرتهم غافلون». لذا مشکل از دید ماست. پیشتر، به ما گفته شده است:
«برگ درختان سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتریست معرفت کردگار»
ولی آیا حقیقتاً آن هوشیاری وجود دارد تا در این برگ های سبز اوراق دفتر معرفت را بخواند؟ قطعا این «مسیر مصیر» ، مسیر هوشیاری است و به تعبیری که استاد فردید می فرمودند، ابتدا خودآگاهی و بعد از آن دل آگاهی است.
در روایات اسلامی می خوانیم: تا زمانی که مردم، شایستگی پیدا نکنند، ظهور تحقق پیدا نمی کند. مطمئناً تمام عالم تجلی و مظهر حق تعالی است. لیکن باید توجه داشت که تجلیات حق ذو مراتب است. در نظر شیعه، انسان کامل، قلب اعتقادات دینی است و تجلی اعظم حق تنها در پیامبر اکرم(ص) و ائمة اطهار وجود دارد. از منظر دکتر فردید، دیدن امام زمان به معنای انفتاح ساحت وجود و ساحت حضرت حق به روی انسان است، انسانی که قادر به شهود ظهور اعظم حق یعنی همان باطن و ذات انسان کامل شده است.
در حقیقت، رسیدن به چنین مقامی برای کسانی که شوق دیدن امام زمان را دارند، امری است لازم و ضروری. لذا، نکته ای که دکتر فردید در این باب مطرح می کردند، از ساحت حکمت خودشان، به معنای یکی بودن گشایش افق فردا یعنی افق مهدویت، با گشایش افق وجود و برداشته شدن این حجاب تاریخی می باشد. حجابی که لایه های آن در ادوار مختلف بر روی هم قرار گرفته اند و در دورة جدید، این حجاب ضخیم تر و تیره تر از هر زمان دیگری شده است.
سیه ابری که اندر آسمان است / به یاد اعظم آخر زمان است
در هیچ دوره ای بسان این دوره، بشر به وجوه تاریک وجود خود اصالت نداده است.
از منظر دکتر فردید، غرب هرگز یک نقطه جغرافیایی و یا یک مقطع تاریخی ویژه نبوده است. بلکه غرب، وجهی از وجود است در صورتی که غایب شود. همانگونه که کرة زمین در گردش خود، در یک نقطة معین، زمانی رو به خورشید و زمانی پشت به خورشید است؛ وجود ما نیز قطعاً شرق و غربی دارد. قرآن می فرماید: فالهمها فجورها و تقویه.
در حکمت خسروانی از شرق و غرب وجود تعبیر به وجه نورانی یا اهورایی و وجه تاریک یا اهریمنی می شود. البته باید توجه داشت همان گونه که چرخش زمین موجب می شود شرق و غرب به طور مطلق وجود نداشته باشد و نقطه ای که هم اکنون شرق است چند ساعت بعد تاریک و تبدیل به غرب شود، نمی توان گفت برخی مسائل بالذات پلید و غربی، و برخی امور ذاتاً شرقی و روشن هستند.
عرض بنده این است که هر امری می تواند در ساحت غرب و یا در ساحت شرق وجود انسان مطرح شود. در قرآن کریم نیز، بارها از دو واژة نور و ظلمت استفاده شده است: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاء هم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات: خداوند یاور و سرپرست و راهبر کسانی است که ایمان آورده اند. آنها را از تاریکی ها به سمت روشنایی می برد و کسانی که کفر ورزیدند، یاوران و سرپرستان و اولیای آنها طاغوت است و آنها را از نور به سمت تاریکی می برند.
لذا، می توان تاریکی ها را روشن کرد و بالعکس، روشنی ها را تاریک.
از منظر دکتر فردید، اثبات خداوند عین اختفای حق است و دلایل اثبات خداوند عین پوشانیدن حضرت حق است.
یار نزدیکتر از من به من است / وین عجب بین که من از وی دورم
شمس تبریزی می فرماید: تعجب می کنم از این که چرا اکثر مردم به اثبات خداوند می پردازند در حالیکه اثبات خالق بسیار سهل و بدیهی است. مگر می شود چیزی نبوده باشد و هستی از عدم به وجود آمده باشد؟! همیشه هستی های دیگر از یک هستی به وجود آمده اند. بنابراین، آنچه شناختنش سخت مشکل می نماید، شناخت خلق است. خلقی که شدیداً متکثر است. لذا، اثبات وجود خدا، عین ظلمت است. شما در هیچ روایتی نخواهید خواند که امام زمان ظهور و عالمیان را مسلمان می کند. بلکه در روایت می خوانیم که حضرت فرموده اند: انی أملئت الارض عدلا و قسط: زمین را پر از عدل و قسط می کنم.
عدالت و قسط بر مبنای حقانیت، به معنی تحقق و انفتاح ساحت دین و اسلام است. چراکه اگر عدل و قسط وجود نداشته باشد، دین با تمامی احکام و جزئیاتش خلل خواهد داشت. بنابراین، مسیر مصیر ظهور، مسیری جز مسیر عدالت و قسط نخواهد بود. عدالت و قسطی که به معنای حق است و آن حق، حقی است که در حجاب تعاریف اصولی متافیزیکی قرار نگرفته و جلوه گاه آن تمام موجودات عالم و جلوه گاه خاص آن، انسان کامل است.
همانگونه که عرض کردم، در ذات هر انسان هم شرق و هم غرب وجود دارد، اما نکته ای که در تاریخ تمدن غرب اتفاق می افتد، اصالت دادن به ساحت تاریک وجود انسانی است. دکتر فردید از این مساله، به «فرعونیت جدید» تعبیر می کرد. در هر دوره ای فرعون ها و نمرودهای بسیاری بوده اند و لیکن در هیچ دوره، فرهنگی با این مضمون که انسان دائر مدار عالم و کائنات و اصل الاصول همة مبانی نظری و عملی است، به وجود نیامده بود. به همین دلیل، دکتر فردید، دورة جدید را به دورة خودبنیادی تعبیر کرده بودند. یعنی دوره ای که انسان، خودش را بنیاد و جوهر و مایة همة عالم می پندارد. ژان پل سارتر، این تفکر را به اوج خود رسانده بود. او معتقد بود، انسان است که به عالم ماهیت می بخشد. او از عقل به «من» تعبیر می کرد و می گفت هر زمان که «من» خودش را محدود کرد، «جز من» پدید می آید و این، «من» هستم که غیر من را تشکیل می دهم.
این طرز تفکر، همان حجاب اعظمی است که به اعتقاد دکتر فردید و بنا بر نصوص قرآنی و کتب آسمانی، بشر باید این دوره از تاریکی را طی کند تا پس از آن انفتاح نور رخ دهد. لذا بشر باید در اعماق تاریکی فرو برود و احساس فرو رفتن در چاه ویل کند، تا آمادة قدم گذاشتن به دورة بعد شود.
دکتر فردید، از دورة تاریک آخرالزمان به دورة قارعه یاد می کرد و البته این تعبیر از قرآن کریم و آیة «القارعه ما القارعه» گرفته شده است. ایشان، واژة قارعه را به لحاظ لفظی و معنایی، مترادف با تاریکی آخرالزمان موجود در سانسکریت و نیز دین زرتشت می دانست. به هر حال، طبق اصطلاح عامیانه، تا کارد به استخوان نرسد، هرگز حرکت نمی کنیم، و لذا باید این سیر به نحوی پیش رود که موجب انکشاف جلوة اعظم حقیقت مطلق در چهرة انسان کاملی که امام عصر و اسوه و نمونة کامل انسانی است، بشود. از این جهت، هر چه به ظهور نزدیکتر شویم، به پایان غرب نزدیکتر شده ایم. البته باید توجه داشت که این سخن، شعار سیاسی نیست.
دکتر فردید معتقد بود انسان بدون تعهد قابل تصور نیست و این تعهد یا با الله بسته می شود و یا با شیطان. حکیمی که در مسیر مصیر ظهور در حرکت است، متعهد به الله است. این تعهد، صور مختلفی خواهد داشت و یک جنبة آن می تواند موضع سیاسی باشد.
با گشایش ساحت حق در دورانی که بشریت بیش از هر زمان دیگر، شاهد سرگردانی ها و سرگشتگی هایی در عرصة تفکر و به صور گوناگون بحران علمی، بحران فلسفی، بحران هنر، اخلاق، سیاست و غیره می باشد؛ این امید را داریم که موجب گشایش روشنایی در چشمان ما شود. امیدواریم خداوند ما را در مسیر مصیر ظهور توفیق عنایت فرماید. البته، این امر شدنی نیست مگر با دستگیری و سیر رحمانی و رحیمی که خداوند به تناسب مراتب بندگان، به آنان عنایت می فرماید.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
باید فیض او هم شامل ما بشود تا این جریان به سر منزل مقصود متهی شود. ان شا الله تعالی