میلاد حضرت زینب علیهاالسلام روز پرستار

بشارت باد حضورت را، ای ادامه کربلا!

تجسم صبر

سید علی اصغر موسوی

بشارت باد حضورت را، ای ادامه کربلا!

بشارت باد خانه زهرا علیهاالسلام را؛ که شور تو موجی از عاطفه به فضای خانه خواهد بخشید و آغوش فاطمه علیهاالسلام از عطر کربلایی ات آکنده خواهد شد!

بشارت باد آمدنت را، که لحظه های تنهایی پدر، با تو رنگین خواهد شد و غریبانه هایش را با اندوهان زهرایی علیهاالسلام تو پیوند خواهد زد!

بشارت باد بر عاشوراییان مقدم نورانی ات!

قدم بر خاکی بگذار که پاکیِ گام های تو را آرزومند است، بانو!

بانو!

ای گویاترین خطبه عاشورا!

بشارت باد آمدنت را، که افتخار رسالت و امامتی! بانو، ای ادامه کربلا در کویر جهالت جاری شدی و سراب های روییده بر اذهان را از زلال حقیقت سیراب کردی!

کسی پرستاریِ زخم های عاشورایی را به تو آموخت؛ به تو که جز به زیباییِ ایثار نیندیشی و میان زخم و خون و آتش، صبر را برگزیدی که: «اِنَّ اللّه ... مَعَ الصّابِرین».

تو مسیر عاشورا را به ابدیت سپردی؛ حتّی داغ فرزندانت را نِگَریستی و نگریستی، که مبادا احساس خویش را به وظیفه الهی ترجیح داده باشی!

آه! زینب، زینب علیهاالسلام ، ای زینتِ تنهایی پدر!

ای میوه دل مادر!

ای وقار خانه همسر!

ای سفیر کربلایی مادر!

درود خداوند بر تمام لحظه های تنهایی ات که اگر مادر زنده بود، به خاطر تو، بیت الاحزانش را در محفل تو برپا می کرد!

تو عینیّت تمام معنای صبری؛ صبری که برای همیشه معنا از تو گرفت.

بانو!

شادی و غم را به هم آمیخته ام و شعرهایم تنها عطر کربلاییِ نام تو را زمزمه می کنند. گویی نسیم یادت، شقایق های عاشق را به خویش می خواند و داغ ثانیه ها را حتی در روز تولّدت تازه می کند.

بانو!

ای صداقت عشق، ای تجسّم صبر، ای آیینه وقار و ای عصمتِ متجلّی!

درود بر تو و لحظه هایی که تو در امتحان الهی قبول شدی!

درود بر کربلا، درود بر شهادت و درود بر تو که فاش کردی راز آفرینش را: «اِنّی اَعْلَمُ ما لاتعلمون»...

اقیانوس صبر

خدیجه پنجی

خجسته باد مقدمت!

خجسته باد، لحظه بلند ورودت!

خجسته باد، دقایق مقدّس حضورت!

خجسته باد، شب نیکوفایی بهشت وجودت!

می آیی و ذرّات کاینات، با شوق به تماشا نشسته اند. شکوه آمدنت را دریاها به خروش ایستاده اند و کوه ها، به احترام قدم هایت، قیام کرده اند.

گل ها، آراسته شده اند، تا به پیشواز روند، بانوی گل های دنیا را

دنیا با حضورت تماشایی می شود.

آسمان در برابر وسعت و بی کرانگی ات، کم می آورد.

دریاها پیش پای اقیانوس صبرت حقیرند؛ بانوی زخم و صبر!

حجاب های آسمان کنار می رود.

زمین در نور گم می شود.

از تمام پنجره ها حیات جاری می شود.

هستی، آیه آیه «زینب» را با لهجه شیرین «صبر» تلاوت کرد، تا دنیا، برای همیشه به تفسیر بنشیند عظمت این نام را.

آمدی! به سبک نور؛ دنیا طلوعت را جشن می گیرد...

آمدی! به شیوه صبر، تا در رستخیز صبور لحظه هایت همه هستی، انگشت به دهان بمانند.

ای نامت اسم اعظم صبر! خوش آمدی.

ای شیرازه کتاب آفرینش!

خدا تو را آفرید، تا سنگ صبور فاطمه علیهاالسلام باشی

زینب همیشه علی علیه السلام

و درد آشنایی دیرین حسین علیه السلام .

خدا تو را آفرید

تا کربلا همیشه تازه بماند

تا پرچم عاشورا بر زمین نیفتد.

تا حسین علیه السلام ، برای همیشه حسین علیه السلام بماند.

چه خوب شد که آمدی!

اگر نیامده بودی، علی علیه السلام با اندوه کوچه های بنی هاشم چه می کرد؟

چه کسی بر زخم های بی شمار علی علیه السلام مرهم می گذاشت؟

چه کسی رنج غربت حسن علیه السلام را روایت می کرد؟

چه خوب شد آمدی!

اگر نیامده بودی، «کربلا در کربلا می ماند»

شام در تاریکی جهل می سوخت

و کوفه در نافهمیِ دیرینه اش مچاله می شد.

خدا تو را آفرید؛ در یک شب بی نظیر.

تو را بزرگ داشت؛ با اصالتی بی نظیر.

تو را به پیامبری مبعوث کرد ـ پیامبری عاشورا ـ ؛

دریک روز بی نظیر

تا اولین پیام آور عشق باشی

تا همیشه تاریخ.

فرشتگان گریه نمی کنند!

نزهت بادی

می گویند فرشتگان گریه نمی کنند؛ چون چشم تماشای عشق را ندارند!

اما امروز وضوی اشک می گیرم تا طهارتی یابم برای بر گرفتن بوسه ای از محبوبه خدا!

بعد از هبوط تو، به زمین، باز هم تنها می شوم؛ مثل همان زمانی که به بهانه آفرینش خلقت، مرا از مونس دلتنگی هایم ـ مادرت ـ جدا کردند.

بعد از فاطمه علیهاالسلام ، شب و روزم یکی شد.

چشم هایم را بسته بودم و در تاریکی تنهایی خویش می گریستم، تا این که نوری از جنس خورشید وجود زهرا علیهاالسلام ، عمق ظلمت هجرانم را شکافت و دیده ام با شفق سرخ نگاهت روشن شد؛ مثل آفتابی ترین روزهای خدا!

بعد از آن، من بودم و بازی با نور! همنشینی با مهربانی! رفاقت با عاطفه و پرسیدن از عشق!

شاید همان روزها بود که مردمان زمینی برای طلب باران رحمت خدایی، دست خالی شان را در صحرای نیاز دلشان دراز کردند و نماز باران خواندند تا خداوند از رأفت و رحمانیت خویش، به آنان رزقی معطر و طیّب عطا کند.

آن رزق، ریحانه خوشبوی بهشتی من است که به نام خویش، دل بزرگترین مرد عالم ـ علی علیه السلام ـ را می آراید!

زینب جان! اکنون که تو از بهشت خیال انگیز من؛ به سوی اهالی کره خاکی می روی تا مهتاب شب های گمراهی شان شوی، مرا دیگر شوقی برای سیر و سیاحت در ملکوت خاطرات تو نیست!

گویی که بال و پر خیس شده از اشکم، توان پریدن را از دست داده اند!

بگذار، ساکنان زمینی، از باران اشک های فرشته ای که او را از همسایگی با آفتاب محروم کرده اند، به وجد آیند و در رنگین کمان تولد تو، هفت رنگ عشق، صبر، ایثار، شجاعت، عرفان، عصمت و کرامت را بینند و دل خوش دارند که دعایشان به اجابت رسیده است!

فقط خدا کند که سنگ های زمین، در عصر بی وفایی مردمانش تمام شده باشد، تا با تو همانی نکنند که با چلچراغ های هدایت خویش در گذشته کرده اند!

بهورز ساقه های شکسته

سید عبدالحمید کریمی

... آری، درود بر تو، ای بانوی شجاعت و ای زینت پدر!

ای آبروی روی علی، عشق فاطمه!

آری! درود بر تو و بر دست های تو

بر خاک پای تو.

دیدگان خویش را که گشودی، زهره و ناهید در اندرون آبی حیدر و زهرای پاک درخشید و اَلماس های سیرت و صورت آن دو تابناک، بی دریغ بر همگان تابید.

خوش آمدی، ای امید حیدر و آرزوی مادر!

... و باز امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، در انتظارِ پیام آورِ خورشید ماند؛ برای نامگذاری افلاکیِ این فرشته آدمیزاده.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که آمد، دختر ماه را به آغوش پرنیانی اش سپردند و باز پیامبر خورشید، در انتظار امین وحی خدا، جبرائیل... .

اهالی آسمان غرق در شور و شعور و پای کوبی اند و به تنزیه و تقدیس پروردگار یاس و آب و آیینه، آسیمه.

جبراییل که بر پیامبر لبخند نازل شد، عرض کرد: نام این زیور حبل المتین را «زینب» بگذار! زینبی که زینت پدر، بهشت مادر، آبی بی کرانِ حسن و شریک غم های حسین است.

پس رسول رحمت خداوند فرمود: «همگان، دختر اقیانوس آرام را رعایت کنند و آبیِ زلال این خدیجه ثانی را بپایند، که او مرهم زخم های خورشید حسین است و آبی عنّابی کربلا». خوش آمدی ای بانوی آیینه، ای سرو سپید، ای پرستار!

تو که آمدی، دل اندوهگین بشیر رحمت، از اندوه زخم های حسین، سرخ بود، امّا آبی شد.

تو که آمدی، عبداللّه جعفر طیّار، در طواف ضریح چشم های تو شفا گرفت.

تو که آمدی، ای تهلیل گوی خداوند ابرها! علی در شگفت ماند؛ آن جا که به تو عدد می آموخت: بگو یک! گفتی: یک؛ بگو دو! و تو، از زلالِ جانت کوثر حقیقت جوشید که «پدر جان! کسی که گفت «یک» چگونه می تواند بگوید «دو».

که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الاّ هو

و خورشید تو را بوسید و به سینه چسبانید و فدای تو شد.

خوش آمدی ای زبان یکتا گوی خدای بی همتا! ای سرو پاکباز! عالم فدای تو که غرق عنایتی.

ای «عالمه غیر معلَّمه»، استادِ بی استاد، آموخته به علم لدنّی که «سجّاد» معرفت و «زین العابدین» عشق، درّ و یاقوت سخن فرو هشت و به سینه روزگار سپرد که: عمه جان زینب! بحمداللّه دانش تو دانشی الهی است نه آموختنی و قابل وصف و چشمه فهمی که در قلب شریف تو جاری است از منبع فیاض الهی است، «اَنْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ وَ فَهِمَةٌ غَیْرَ مُفَهَّمَةٍ»

نازک خیالِ علی! تو نازنین گلی، که شهد وصال را از لعل انگبینی پیام آور عرش و از سفره رنگین کمانِ مادر توحید و از جاریِ همیشه مهتاب امیرالمؤمنین حیدر، در کشیدی و بر جا نماز بانوی ذوالفقار، «عارفه» شدی.

در عصر زعامت آفتاب و درخشش مهتاب، برای زنان کوفه تفسیر نور داشتی و قندیل بلور در دلشان می گذاشتی.

ای مفسّر قرآن و معلّم عرفان! مصر نجابتی و خلف یوسف عفاف که همسایه خاکی ات حتّی، یک بار تو را ندید و صدایی از تو نشنید؛ شگفتا از تو و اللّه اکبر.

همراهِ آن بی اندازه فلک پرواز، قربانی عظیم خداوند، آن لاله لاله پرور و آن مه جبینِ سپهر نشین، به سفر آسمان تن سپردی و پروانه شمع برادر به آتش نینوا می غنودی!

مرحبا و مریزاد!

در کشتی شکسته توفان کربلا، چه نیک پرستاری کردی از معجزه بی دریغ حضرت سبحان و امانت ارجمند حسین؛ یعنی سلامت خلفِ امامت؛ آن هم در خیمه نیم گداخته آذرین.

از آن ترسم که آتش برفروزد میان خیمه بیمارم بسوزد

خوش آمدی، ای بهوَرزِ ساقه های شکسته کربلا!

بیا تا شفق گرفته آسمان، یتیمان جگر سوخته را گِرد آوری و خار مغیلان از دامن و پایشان بچینی و دست ناز به نیازِ سرو رویشان کشی و زنان مویه کُنِ موی کَن را دل آرام گردی و سنگ صبور.

ای عزیز خاندان هاشم، «عقیله» بانو!

ای مرهم مهر، پر شکیب! ایّوب زخم از بردباری تو در شگفت است.

ای سرپرستِ اسارت! چه بودی که سیاه دلان خون ریز کوفه در کویر عقل و عاطفه، از زمرّد احساس و درّ نجف بلاغت و عقیق عشق و فیروزه آرامشت، در جاری کربلا و چهل منزل کوفه و شام، انگشت به دهان ماند و مبهوت شد؛ «فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ»!

صاحب کرامتی، ای صاعقه قهر خداوند بر پیر زن ناصبی شام!

صاحب کرامتی، ای لاجوردی پوش حیات و شفا بر لاعلاج کور، ای بانوی صبور! صاحب کرامتی

از آبی زلال اطلسی ات، از سرخ فام مهرت و از عطر یاسِ انفاس قدسی ات، سرشارمان کن!

زینب کربلا

مهدی کرباسی

در سکوت جاری لحظه ها، غنچه ای رو به آسمان عشق می شکفد و خانه کوچک و گلین باغبان عشق را سرشار از عطر خوش ملکوت می کند.

بوی گل یاس، دوباره در کوچه های مدینه می پیچد و دل های عاشق را به وجد می آورد. صدای همهمه ای در گوش شهر می پیچد؛ طوبای رسالت دوباره به بر نشسته و ستاره ای دیگر بر خانه وحی فرود آمده است.

لبخند بر لبان علی و زهرا شکوفاست و گرمیِ بوسه هایشان گونه های طفل را گلگون کرده است.

قلب کوچک حسین غرق در شادی است؛ التهاب درونش را نمی تواند مخفی کند. چشم ها به غنچه لبانِ علی علیه السلام دوخته شده تا بشکفد و نامی برای کودک برگزیند، امّا علی فرزندِ ادب است؛ او در انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و در این کار بر او پیشی نمی گیرد.

چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سفر باز می گردد و خبر را می شنود، شتابان به خانه علی علیه السلام می آید؛ دیدگانش که به نوزاد می افتد، اشک در چشمانش حلقه می زند و او را در آغوش می کشد؛ گویی رازی بزرگ در سینه رسولِ وحی سنگینی می کند!

نام او زینب است؛ این صدای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که در فضایِ عطر آگین خانه علی پیچید و تشنگان را سیراب کرد.

پیامبرِ وحی چه زیبا بر او نام نهاد! «زینب»، زینت پدر؛ زینتی برای علی علیه السلام که خود، آئینه تمام نمای زیبایی هاست و این نام در کربلا تفسیر شد.

کربلا از آغاز تا انجام، صحنه تجلی زینب بود.

شمیم فاطمه

خدیجه پنجی

تمام هستی من خاک پایتان بانو! و جان عالم هستی فدایتان بانو! جهان خلاصه سبزی ز راز خلقت توست و صبر گوشه ای از جلوه هایتان بانو! کویر جسم زمین پر شکوفه می گردد که می وزد نفس دل گشایتان بانو فدک طلوع دل انگیز ظهر عاشوراست و شرح ساده ای از کربلایتان بانو! شکست خواب خدایان سنگیِ تاریخ به دست خطبه سبز و رسایتان بانو! به زهد مثل علی، در کمال همجو رسول صلی الله علیه و آله وسلم شمیم فاطمه دارد وفایتان بانو هزار مرتبه گفتم و باز می گویم تمام هستی من خاک پایتان بانو

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر