ایران، ش 2954 2955، 6 و 7/8/83
این مقاله تلاشی است برای معرفی اندیشه پست مدرن و تبیین نسبت آن با مدرنیسم و نیز مدرنیته. از آنجا که تعریف پست مدرنیسم به دلیل گستردگی حوزه های آن مشکل است و خاستگاه زمانی مشخص نیز ندارد، نویسنده مقاله را با معرفی مدرنیسم آغاز می کند و آن را با دو بیان به سامان می رساند. اولین تعریف برخاسته از جنبشی زیباشناختی است که با ذکر هفت مشخصه تبیین می شود، تأکید بر احساس گرایی، درهم تنیدگی مرزها بین انواع ادبی و گرایش به زبان حال گویی از آن جمله اند، پست مدرنیسم ادبی و هنری نیز همین آراء را دنبال می کند ولی در نگرش به بسیاری از این روندها با مدرنیسم اختلاف پیدا می کند.
اما نگرش دوم که بر اساس نظریه جیمسن شکل گرفته است، مدرنیسم و پست مدرنیسم را شکل هایی فرهنگی می داند که سطوح مختلفی از سرمایه داری را باز می تابانند. به نظر او سرمایه داری سه مرحله دارد که هر یک ویژگی های فرهنگی خاص خود را دارند. این سه مرحله عبارتند از سرمایه داری بازار، سرمایه داری یک قطبی و بالاخره سرمایه داری چند ملیتی یا مصرف و این مرحله سوم است که به پست مدرنیسم مربوط است. طبق این نگرش تضاد بیشتر بین پست مدرنیته و مدرنیه است تا پست مدرنیسم و مدرنیسم. نویسنده در گام بعدی به تفاوت مدرنیته و مدرنیسم می پردازد و آغاز دوران مدرن را همزمان با دوران روشنگری و بر اساس آموزه های اومانیسم می داند، سپس برخی از مفروضات اصلی اومانیسم را فهرست می کند. این مفروضات ناظر به خویشتن انسانی، علم، دلیل، آزادی و زبان یا طرز بیان می باشند در رابطه آنها را با هم تبیین می کنند و در ضمن به کار تبیین همه ساختارها و تبیان های اجتماعی نیز می آیند. از این پس نویسنده، مفهوم نظم را وارد عرصه مدرنیته می کند و به این نتیجه می رسد که فرهنگ غربی برای حاکم کردن نظم نیازمند مشخص کردن عوامل بی نظمی است، بنابراین به طور مستمر بی نظمی می سازد. در این مقاله ثبات و یا نظم در جوامع مُدرن فراروایت یا ابر روایت خوانده می شود. فراروایت، روایتی است که یک فرهنگ درباره اعتقادات و رسوم خودش بیان می کند. می توان این فراروایت ها را نوعی ایدئولوژی برتر نامید. پست مدرنیسم نقد این فراروایت هاست و با نقد آنها به فرو روایت ها می رسد که ناظر به رسوم کوچک و حوادث محلّی هستند و هیچ ادعایی نسبت به جهانی بودن، حقیقت، دلیل و یا ثبات ندارند.
در ادامه مقاله، به تفاوت های مدرنیته با پست مدرنیته در زمینه زبان (دلالت ها و مدلول ها) اشاره می شود و نویسنده ادعا می کند که در جوامع مدرن فقط دال وجود دارد نه مدلول، سطح داریم نه عمق و بدل بدون اصل وجود دارد، سپس تفاوت این دو ساحت را در مورد دانش و ارزش آن مورد کنکاش قرار می دهد.
پرسش پایانی این نوشته، به سیاست های پست مدرنیسم اختصاص می یابد و اوج گیری اصول گرایی دینی را از نتایج پست مدرنیسم برمی شمرد، در انتها نتیجه می گیرد سیاست های پست مدرن راه های محلّی پیشنهاد می کنند که توسط روند جهانی قابل پیش بینی نباشند.