صدای عدالت، 2 و 4/3/81
به نظر می رسد گوهر و روح روشن فکری «اعتراض » است و همین تفکر انتقادآمیز، موتور محرک پیش رفت و توسعه است . از نظر عبدالکریم سروش، گفتمان روشن فکری در ایران را در سه بخش می توان مطالعه کرد:
1 . گفتمان دینی کلاسیک سنتی که علامه طباطبایی و شهید مطهری نمایندگان آن هستند و ره آورد آن «دینداری سنتی » است; چرا که روح و باطن آن به جهان گذشته تعلق دارد . از دل این گفتمان، نوعی «دینداری معیشتی » بیرون می آید که روحانیت را در سکون نگه می دارد، عوام را تابع روحانیت می خواهد و اساسا اهل تفسیر است نه تغییر . البته ایشان معتقدند این گفتمان در اصطکاک با جریان روشن فکری نبوده; بلکه آن را غنی تر نموده است .
2 . در گفتمان ایدئولوژیک، که دکتر شریعتی و جلال آل احمد ابداع کنندگان آن هستند، مشارکت، دموکراسی و افکار عمومی مورد تمسخر و استهزاء واقع می شود و حکومت نخبگان ستایش می شود . از آن جا که روشن فکران و نخبگان گویی به حقیقت مطلق دست یافته اند، تبعیت مطلق مردم را از آن حقیقت مطلق خواهان اند . در ادامه، دکتر سروش، با رد این دو گفتمان، اعتراض خود را به نظام سیاسی موجود بیان می دارد .
3 . گفتمان اپیستمولوژیک دموکراتیک که دکتر سروش گویا خود را مبدع آن می داند . در این گفتمان، هیچ حقیقت مطلق و یقینی وجود ندارد . در واقع، این گفتمان، با پذیرش قرائت های مختلف از دین، خواهان مشارکت عامه ی مردم است و می کوشد تا به اثبات این حقیقت بپردازد که هیچ حکومتی، به صرف دینی بودن، نمی تواند خود را بری از انتقاد بداند . هرکس می تواند سیستم حکومتی جامعه ی خویش را نقد کند; بی آن که از جانب طرفداران نظام به او تعرضی شود .