ماهان شبکه ایرانیان

دین و دانشگاه در ایران

چکیده: نویسنده در این مقاله به چالش های موجود میان کارکرد اصلی دانشگاه که تولید معرفت علمی است، با باورها و ارزش های برآمده از التزام به مرجعیت دین می پردازد و تحقیقی پیمایشی را بر اساس نمونه ای از دانشجویان ارائه می دهد .

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

ایران ، 10 - 13/6/81

چکیده: نویسنده در این مقاله به چالش های موجود میان کارکرد اصلی دانشگاه که تولید معرفت علمی است، با باورها و ارزش های برآمده از التزام به مرجعیت دین می پردازد و تحقیقی پیمایشی را بر اساس نمونه ای از دانشجویان ارائه می دهد .

دانشگاه پدیده ای مدرن است که گاه از آن به عنوان هسته اصلی تداوم بخش مدرنیته یاد می شود . به همین جهت، در فرهنگ و ساختار آن، حضور ارزش های مرتبط با مدرنیته را می توان یافت . دانشگاه در خاستگاه اصلی اش (غرب) با مجموعه ای از ارزش ها و باورها پیوند دارد که مرتون از آن به عنوان «اخلاقیات علمی » یاد می کند; هنجارهایی که ذیل عنوان عام گرایی، اشتراک گرایی، بی طرفی عاطفی و شک سازمان یافته طبقه بندی شده است . دانشگاه با چنین فرهنگی، در جریان گسترش نظام سرمایه داری، به همراه دیگر پدیده هایی که خاستگاهشان غرب است، به جامعه های دیگر منتقل گردید و در طول زمان، به صورت بخشی از ساختار این جوامع درآمد . دانشگاه در ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست; با این تفاوت که در ایران - برخلاف بعضی کشورهای دیگر، همچون ژاپن، که دانشگاه های جدید در پیوند با سنت آموزشی گذشته بنیان گذاشته شد - دانشگاه در یک گسست تقریبا کامل از نهادهای آموزشی گذشته شکل گرفت و نیروهای پشتیبانی کننده آن، زمانی به تاسیس آن همت گمارند و آن را تقویت کردند که در تقابل با نیروهای اجتماعی دیگری چون روحانیت قرار داشتند . لذا دانشگاه در ایران، افزون بر کارکردهایش در جهان سوم، کارکرد تقویت کننده بنیان های یک بخش از جامعه در مقابل بخش دیگر را هم پیدا نمود، و از آنجا که دانشگاه با بدنه نخبگان سیاسی پیوند داشت - آن هم نخبگانی که عمدتا در معارضه با سنت بودند - این مداخله، مقابله با سنت، به ویژه در عرصه دین، را تقویت می کرد .

انقلاب اسلامی واقعه ای بود که در آن، شرایط محیطی دانشگاه دچار تغییر اساسی گردید . انقلاب با داعیه بازگرداندن دین به عرصه زندگی اجتماعی و تفکیک ناپذیری دین از سیاست شکل گرفت و نیروهای پشتیبان آن را طیفی از نیروهای سنتی تا معترضین به جریان نوسازی تشکیل می دادند . این شعارها، در کنار جهت گیری مقابله با فرهنگ غربی، اموری بود که به صورت پنهان و آشکار، فرهنگ دانشگاهی را به مبارزه می طلبید و از آنجا که دانشگاه ایران به عنوان دانشگاهی جهان سومی در معرض نفوذ قدرت سیاسی قرار داشت، در این مرحله که سیاست با دین آمیخته شده بود، از طریق این نفوذ، عنصر دینی حضور بیشتری در دانشگاه پیدا کرد .

افزون بر این تغییرات محیطی، تلاش های مستقیم در جهت تغییر فضای فرهنگی دانشگاه ها از سوی حکومت و انقلابیون، اقدام دیگری است که به چالش درون دانشگاه ابعاد جدیدی می بخشید . از جمله می توان به «انقلاب فرهنگی » به عنوان یکی از اقدامات فراگیر و پردامنه اشاره نمود . انقلاب فرهنگی با هدف تغییر در فرهنگ دانشگاهی و تغییر نیروهای درونی آن انجام گرفت . گسترش ارزش های دینی و سیاسی در کنار ارزش ها و هنجارهای علم، به شکل ایجاد دو سپهر ارزشی و هنجاری در آمده است که استاد و دانشجو باید به لحاظهای مختلف خود را با آنها سازگار نمایند .

به نظر می رسد چالش مورد اشاره چالشی پایدار است که در ضرورت های کارکردی جامعه ریشه دارد و نتیجه شرایط ساختاری است . از یک سو، در ساختار کلان نظام جهانی، برای حفظ درجه ای از استقلال و فرهنگ و هویت، تکیه بر فرهنگ بومی و اسلامی ضرورتی است که نمی توان بر آن چشم بست . از سوی دیگر، برای ادامه حیات در شرایط کنونی جهان، علم و به تبع آن تکنولوژی، به عنوان ابزار قدرت و قدرتمندی، ضرورتی است که نمی توان آن را نادیده گرفت . با قبول درجاتی از چالش و ناسازگاری میان دو مجموعه از ارزش های علم و دین و تاثیرپذیری آنها از یکدیگر، اکنون این پرسش مطرح می شود که این چالش به چه شکلی می تواند حل شود و افرادی که با این چالش درگیرند، چگونه آن را حل می کنند یا می توانند حل کنند؟

مرور تاریخی چالش علم و دین نشان می دهد که در جریان توسعه علم، در پرتو یافته های گوناگون علمی و فکری چند قرن اخیر، شکل های مختلف دین ورزی پدید آمده است که هر یک، با توجه به تاکیدی که بر سایر اقسام معرفت داشته اند و به میزان توجه و اصالت دادن به عقل و تجربه و نوع آن، نوعی از دین ورزی را قابل دفاع دانسته اند .

می توان گفت اگر دین سنتی را دینی در نظر بگیریم که در آن اعتقاد به وحی و نص محور است و عقل مددرسان آن می باشد، با توسعه معرفت علمی، که با توسعه عقل گرایی همراه است، صورت های دیگری از دین ورزی پدید می آید که مهم ترین آن عبارت اند از:

1 . دینی که در آن، عقل و علم، هم تراز و همراه با وحی، ما را به خدا رهنمون می شوند (دین اهل ذوق) ;

2 . دینی که در آن عقل و علم، مستقل از وحی و حاکم بر وحی، ما را به خدا رهنمون می شوند (شریعت عقلی دئیسم) ;

3 . نفی دین توسط عقل و علم که با علم گرایی، عقل گرایی و تجربه گرایی خام همراه است;

4 . دین شخصی که بر تجربه شخصی از امر قدسی استوار است و قلمرو آن از عقل و علم تفکیک شده است;

5 . دین اخلاقی که بر تجربه اخلاقی تکیه می کند و قلمروی هستی شناختی را ترک می گوید;

6 . نص گرایی و بنیادگرایی که بر نقد و نفی علم و عقلانیت جدید از یک سو، و تاکید بر وحی و سنت، از سوی دیگر، استوار است;

7 . تلقی نمادی از آموزه های دینی مغایر با یافته های علمی .

برخورد با غرب و اندیشه های آن در ایران سبب شده است تا رویکردهای مشابهی در این زمینه از سوی روشن فکران و روحانیت اتخاذ شود . حفظ رویکرد سنتی در مقابل علم جدید از سوی روحانیت، مشابه رویکرد نص گرایانه است .

روشن فکران دینی گروهی هستند که کوشیده اند تا به نحوی میان علم و دین سازگاری برقرار کنند . رزاقی در نوعی گونه شناسی از گفتمان روشن فکران دینی، به گونه ای همین تفاوت برداشت را در سه پارادایم احیا و اصلاح دین، انقلابی گری و عرفی گری نمایانده است . از نگاه او «احیا و اصلاح » عبارت است از تجدید بنای عقلانی نظام اعتقادات دینی بر بنیان عقلانیت، که با نوعی عقلانی کردن قلمرو قدسی همراه است . در پارادایم انقلابی گری، مفهوم مبارزه سیاسی در تفسیر مفاهیم دینی نقش محوری دارد . این تعبیر، از یک سو، قلمرو دین را به عرصه سیاسی باز می کند و نوعی گسترش قلمرو است و از سوی دیگر، با نوعی عقلانی و ایدئولوژیک کردن دین همراه است که نوعی سکولاریزاسیون (در بعضی تعابیر آن) است . شریعتی چهره برجسته این اندیشه است . به اعتقاد رزاقی، دوره تسلط پارادایم عرفی گری به بعد از جنگ تحمیلی باز می گردد که در آن، با تکیه بر عقلانیت انتقادی، در امر دین بازنگری می شود . مخالفت با تعبیر ایدئولوژیک، تفکیک دین از معرفت دینی، نفی نظریه «دین برای دنیا» ، نقد مدیریت فقهی و تاکید بر مدیریت علمی از ویژگی های این پارادایم است .

بنابراین می توان گفت دانشگاه های ایران نیز به میزانی که با باورها و ارزش های مرتبط با علم، و در بیانی کلی تر، با مدرنیته درگیر شده اند، در دین ورزی هم از الگوهایی مشابه الگوهای غربی پیروی کرده اند . متناظر با این فعالیت ذهن در سطح روشن فکران، می توان انتظار داشت که در سطح دانشجویان نیز که مصرف کنندگان دانش تولیدشده اند و سپس به جرگه تولیدکنندگان می پیوندند، این نوع گرایش ها دیده شود .

حال با توجه به آنچه گذشت، با ارائه یک گونه ذهنی (تیپ ایدئال) از دانشجویی که با دین سنتی وارد دانشگاه می شود، در پی آنیم تا چالش های او را در عرصه جدید بررسی کرده و امکان ها و راه حل هایی که به لحاظ نظری برای خروج از این چالش ها فرا روی اوست، ارائه کنیم:

در دین داری سنتی، یکی از باورهای اساسی و بنیادی، باور به اصالت وحی و متن مقدس است که به صورت تاریخی و از طریق سنت به ما رسیده است . این امر بدان معناست که یک منبع شناختی به نام وحی وجود دارد که تنها کارکرد عقل در حد ارزیابی امکان تحقق آن است; نه آنکه یک مرجع دریافت کننده باشد . بنابراین هرگونه معرفت بشری، آن گاه که در تغایر با وحی قرار گیرد، بایستی خود را سازگار کند . از طرفی بر اساس نظریه ای که مبنای تشکیل حکومت اسلامی در ایران است، اگر جامعه بخواهد دین دار باشد، باید احکام دین در آن جاری و ساری گردد . دین از طریق افراد مقدس و سپس از طریق روحانیت تداوم یافته است و کسانی که آن را می فهمند و تفسیر می کنند، آنهایند; شناخت دین بیش از آنکه وامدار عقل باشد، وامدار ایمان است .

اکنون فردی با این عقاید را در شرایط فرضی دانشگاه و در چالش با فرهنگ خاص آن قرار می دهیم تا ببینیم چه تغییراتی در باورها و ارزش های او پدید می آید:

یکی از اهداف دانشگاه و از مهم ترین آنها تولید معرفت علمی است . به تناسب این هدف، معرفت علمی به عنوان دانش مطلوب (حقیقت) مورد تاکید قرار می گیرد . در صورتی که معرفت علمی را در کنار دیگر معرفت ها از جمله معرفت فلسفی و مذهبی قرار دهیم، این امر با نوعی ارجحیت قائل شدن برای معرفت علمی نسبت به سایر معرفت ها همراه است . بنابراین می توان انتظار داشت که در زمان تحصیل در دانشگاه چنین اعتقادی تقویت گردد . بنابراین می توان گفت یکی از چالش ها که شاید جدی ترین چالش هم باشد، چالش مربوط به مرجعیت علم و وحی (دین) است . می توان گفت دانشگاهیان و دانشجویانی که دغدغه دینی دارند، به جهت تعلق و تعهد دوگانه به دین و علم، عمدتا رویکرد نسبی گرایی معرفتی را برمی گزینند که با پذیرش نوعی عرفی شدن و تفکیک عرصه ها همراه خواهد بود . و بهترین حالتی که برای این دانشگاه می توان انتظار داشت - که با ساختار و اهداف تولید و رشد معرفت علمی سازگاری دارد - همین حالت است . اقبال دانشگاهیان و دانشجویان به آرای سروش در سال های اخیر را هم می توان بر همین اساس تحلیل کرد . دانشجویانی که از یک سو به مذهب و از سوی دیگر به معرفت علمی تعلق خاطر دارند، در سازگار نمودن آنها با یکدیگر به رویکرد نسبی گرایی معرفتی مطرح شده از سوی دکتر سروش می رسند . درحالی که طرد این دیدگاه با توجه به ساختار دانشگاه و اهمیت و توانایی معرفت علمی، نه تنها راه را بر توسعه گرایش های دینی در دانشگاه باز نمی کند، بلکه راه را بر علم گرایی افراطی و مخالفت با مذهب به صورت جزمی هموار می کند .

در بررسی تجربی ادعاهای مطرح شده، در تحقیقی که در نیمه دوم سال 79 انجام گرفت، از سویی شاخصی برای سنجش علم گرایی در بین دانشجویان ساخته شد و از سوی دیگر، برای ارزیابی انواع دین داری، تلقی دانشجویان از دین، راه های ناخت خدا، مناسک گرایی و نظر دانشجویان در خصوص جایگاه روحانیت در دین، مقیاس سازی گردید و در جامعه ای آماری با 861 نفر نمونه، این تحقیق صورت پذیرفت . (1)

بررسی مقادیر همبستگی میان شاخص های علم گرایی و شاخص های دین ورزی نشان می دهد که با افزایش نمره فرد از شاخص علم گرایی، مخالفت وی با حصر شناخت دین مستقل از پیامبران، و هم ترازی شناخت خدا از طریق طبیعت و شریعت افزایش می یابد . به عبارت دیگر، علم گرایی با کاهش باور به راه های سنتی شناخت دین و به تبع آن، دین سنتی همراه است . قبول هم ترازی شناخت خدا، گرایش بیشتر به دین اهل ذوق، و باور به امکان شناخت دین مستقل از پیامبران، گرایش به دین عقلی را نشان می دهد . در بحث از ماهیت دین و تلقی فرد از آن، مقادیر همبستگی نشان می دهد که علم گرایی رابطه معناداری با تلقی تجربی ندارد; اما با افزایش علم گرایی، تلقی مادی گرایانه از دین تقویت و تلقی سنتی از دین تضعیف می گردد . با افزایش علم گرایی، باور افراد به مرجعیت روحانیت کاهش یافته و اعتقاد به عدم نیاز به روحانی برای فهم دین و باور به اینکه می توان دین را از طریق متخصص غیرروحانی شناخت، افزایش می یابد . با افزایش علم گرایی، مخالفت با مناسک گرایی هم افزایش می یابد . در یک نگاه کلی می توان گفت که با افزایش علم گرایی باور افراد به دین سنتی و مؤلفه های آن کاهش می یابد .

اشاره

بی تردید پژوهش هایی در زمینه بررسی ساختار نظام آموزشی - پژوهشی دانشگاه و دیگر مراکز تولید علم از جمله ضروریاتی است که نباید به آن بی توجه بود . از این جهت، تلاش محقق و نویسنده محترم این نوشتار قابل تقدیر است . خلاصه مدعای این مقاله آن است که ساختار نظام تولید معرفت در دانشگاه ها به گونه ای است که به نوعی علم گرایی می انجامد; حال آنکه ارزش هایی که دستگاه رسمی و مراجع دینی ما از آن حمایت می کنند و به ترویج آن می پردازند، نوعی دین ورزی است که بر سنت دینی و اعتنای به مرجعیت وحی مبتنی است . ازاین رو، چالشی در ذهن دانشگاهیان ما روی خواهد داد که از آن به چالش میان علم گرایی و دین ورزی تعبیر می شود .

نویسنده محترم این چالش را بر اساس بنیان نظری بحث، یعنی تنافر علم گرایی و دین ورزی سنتی به عنوان فرضیه خود برگزیده اند و با یک تحقیق پیمایشی و انتخاب گویه هایی برای هر یک از دو طرف شاخص، این چالش را به اثبات رسانده اند . با این حال ملاحظاتی در این تحقیق به ذهن می رسد:

1 . طبیعی است دانشگاه های ما به دلیل سابقه و نوع ارتباط آنها با علوم در کشورهای غربی و توسعه یافته، عوارض ناشی از علوم غربی را با خود به همراه دارند . در سال های پس از انقلاب، به ویژه پس از انقلاب فرهنگی، همواره بحث های نظری جدی ای درباره وضعیت استراتژیک علوم، خصوصا علوم انسانی، در میان نخبگان جامعه ما وجود داشته است . ارتباط علوم با بنیان های نظری دینی و مقوله اسلامی شدن یا اسلامی کردن دانشگاه و اسلامی کردن علوم انسانی، و اموری از این دست بیانگر نگاه های متفاوت و در عین حال حساسیت این بحث است . به همین دلیل، لازم است ابعاد این مسئله و اساسا رویکرد معقول در قبال دستگاه های تولید کننده علم، به خوبی روشن گردد تا نزاع میان هواداران علم جدید و فرآیند تولید آن در غرب با سنت گرایان داوری شود . جوانان ما همواره با شعار تکریم علم و دانش و لزوم اخذ آن بدون نگاه به منشا آن روبه رو بوده اند و حتی کسانی ادعا می کردند اساسا ارزش های دینی ما اقتضا دارد که علوم غربی را فراگیریم و به گسترش آن بپردازیم . از سوی دیگر، ادعا می شود که علم غربی بر بنیانی الحادی و جدا از نگرش دینی استوار شده است و نباید آن را در امتداد علومی دانست که مورد تایید عالمان دین مدار ما بوده است و میان علم غربی و علم دینی گسست غیرقابل انکاری است که عدم توجه دانش پژوهان ما به آن عواقب بس خطرناکی را درپی خواهد داشت .

4 . با فرض پذیرش این نکته که انفجار علمی در غرب با سائقه هایی غیر دینی صورت گرفته است و علم در آنجا هدفی متعالی نداشته است و رویکرد غربی ها به علم چیزی بیشتر از اعتنای به تجربه - درحد ارزش معرفتی آن - و بیشتر بر مبنای اصالت علم است، آیا ساختار دانشگاهی ما الزاما این عوارض را در پی خواهد داشت؟ آیا می توان به گونه ای به گسترش و گزینش علم پرداخت که از بنیان های معرفتی غرب و ارزش های آنجا به دور باشد، یا اینکه علم غربی حاصل نگرش غربی است و این دو از هم تفکیک ناپذیرند؟ آیا این علوم را در بستر دیگری نمی توان بازخوانی کرد؟

از آنجا که ظاهرا نویسنده محترم نگاه جامعه شناسانه به این مطلب داشته اند، این گونه پذیرفته اند که علوم دانشگاهی که برآمده از غرب و دوران مدرنیته اند، با عوارض خود و بدون تغییر، بلکه با دشواری های بیشتر، در بستر دانشگاه های ما می روید . گویا خواسته اند بر این نکته تاکید کنند که حتی اگر به لحاظ منطقی این تفکیک ممکن باشد، اما نباید جبرهای ساختاری و اجتماعی را که نتیجه کارکرد پرسابقه این علوم در غرب است نادیده گرفت .

3 . نویسنده محترم با پذیرش مطلب فوق مدعی می شوند که به طور طبیعی این نگرش به علم ناسازگار با هرگونه دین ورزی است و معتقدند دیدگاه مبتنی بر «عقلانیت انتقادی » که امثال آقای سروش مروج آن اند، پارادایمی است که بهتر از بقیه می تواند به رفع چالش بپردازد; چرا که به گونه ای میان حوزه علم و حوزه دین تفکیک ایجاد می کنند که این چالش را به حداقل می رسانند . بر این اساس، از نگاه جامعه شناختی، معتقد می شوند که نباید با دیدگاه «عقلانیت انتقادی » به مخالفت برخاست; زیرا این مخالفت به علم گرایی افراطی دامن خواهد زد و به گسترش چالش خواهد انجامید و نتیجه آن، دین گریزی بیشتر خواهد بود; یعنی نتیجه تحقیق نویسنده محترم این است که حفظ دین ورزی در دانشگاه، پذیرش نوعی رویکرد به مسائل دینی و معرفت دینی است که از آن به «عقلانیت دینی » تعبیر می کنند و اذعان می کنند که این نگاه و پارادایم، که بیشتر پس از جنگ تحمیلی در صحنه مطالعات دینی و در حوزه روشن فکری دینی خودنمایی کرد، به عرفی گرایی و سکولاریسم دامن می زند .

5 . بنابراین نویسنده محترم توصیه می کند که حفظ دین ورزی در دانشگاه تنها از این طریق ممکن است که چالش علم گرایی و دین ورزی را از این طریق حل کنیم; اما این پرسش بسیار جدی است که اگر رویکرد «عقلانیت انتقادی » قابل قبول نباشد چه باید کرد؟ آیا نویسنده محترم از سر مصلحت جویی این توصیه را مطرح کرده اند؟ شاید محمل صحیح فرمایش ایشان این است که به گونه ای علمی و روشمند، و نه صرفا از سر انتقاد، با این موضع برخورد شود; زیرا دانشجویانی که با این رویکرد کنار آمده اند، در نتیجه واکنش های ما به رویکردهای افراطی کشیده خواهند شد .

6 . در تبیین چالش میان علم گرایی و دین ورزی، بعضی از نکاتی را که نویسنده محترم مدنظر قرار داده اند، به طور جدی قابل تامل است; به عنوان نمونه ایشان بیان می کنند که دین ورزی ای را که روحانیت از آن دفاع می کند، بر نوعی معرفت دینی مبتنی است که بیشتر، به جای آنکه بر مبنایی عقلی استوار باشد، ایمان مدار است و عقل را تنها در حدی که انسان را به خاستگاه وحی نزدیک کند می پذیرد و نه بیشتر . حال آنکه اگر منظور آن است که در دین ورزی سنتی - که مورد حمایت و تاکید و تایید روحانیت است - عقل را به عنوان منبع معرفتی در ساحت فهم گزاره های دینی و شناخت رهنمودهای دینی به کار نمی گیرند و همواره عقل را محکوم می دانند نه حاکم، این ادعا را نه دانشجویان می پذیرند تا در پس زمینه ذهنی آنان نوعی واکنش نسبت به آن و در جهت علم گرایی افراطی ایجاد شود و نه اساسا چنین موضعی از جانب عالمان دینی ما ابراز شده است .

7 . در این تحقیق پیمایشی، گویه هایی مطرح می شود که به نظر می رسد میان آنچه دانشجو متوجه می شود و برمی گزیند و تحلیلی که نویسنده محترم از آن دارند، تفاوت وجود دارد; به عنوان مثال، در مورد این گویه که «اعتقادی که علم بر آن صحه نگذارد مردود است » نمی توان مطمئن بود که فهم دانشجویان از علم در اینجا معرفت علمی تجربی غیریقینی است که بتوان علم گرایی به معنای scientism را از آن استنباط کرد .

8 . در هر صورت، واقعیت آن است که نمی توان عوارض دانشگاه و علوم دانشگاهی را نادیده گرفت و قطعا در برنامه ریزی ها باید موضعی اتخاذ کرد که در عین توسعه علم، بتوان به دین ورزی معیار رسید .

پی نوشت:

1) جدول ها در اصل مقاله آمده است .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان