ماهان شبکه ایرانیان

خدا در اندیشه غرب

چکیده: این مقاله به تاریخ «مفهوم خدا در غرب » می پردازد و تصویر سنتی از خدا را با خدایی که از دل جهان بینی مدرن برمی خیزد، مقایسه می کند .

گفت وگو با بیژن عبدالکریمی

آبان، ش 141

چکیده: این مقاله به تاریخ «مفهوم خدا در غرب » می پردازد و تصویر سنتی از خدا را با خدایی که از دل جهان بینی مدرن برمی خیزد، مقایسه می کند .

به یک اعتبار و به یک معنای بسیار محدود و خاص، تمام تاریخ تفکر بشر، از جمله تاریخ تفکر غرب، تاریخی تئولوژیک است; یعنی در این تاریخ ها، پرداختن به مسئله وجود یا عدم، وجود یک واقعیت نهایی، یک بنیاد، یک غایت و یک کانون معنابخش، و فهم و تفسیر این بنیاد و غایت همواره به انحای گوناگون، مسئله ای اساسی و محوری بوده است; تا آنجا که می توان تمام تاریخ تفکر بشری، به طور عام، یا تاریخ تفکر بشر غربی، به طور خاص، را در حول و حوش «معنا و مفهوم خدا صورت بندی کرد» .

همه انسان ها در همه فرهنگ ها و تمدن ها و در همه ادوار تاریخی، از معنا و مفهوم خدا فهمی ثابت و تغییرناپذیر نداشته و ندارند . خدای ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم السلام غیر از خدای بودا و شانکارا، و این دو نیز غیر از خدای کنفوسیوس و لائوتزو بوده، و خدای همه اینها غیر از خدای فیلسوفان در تاریخ مابعدالطبیعه غربی است . حتی برخلاف پیش فرض بسیار سترگ، بحث ناشده و پنهان ما مسلمان ها که تصور می کنیم معنا و مفهوم خدا، دست کم در همه ادیان پیامبران سامی، یکی است، باید توجه کنیم که، برای مثال، خدای موسی (یهوه) که بیشتر حکایتگر اوصاف اقتدار، خشم و غضب خداوندی است با خدای عیسی (پدر آسمانی) که بیشتر بیانگر صفات مهر، محبت و عطوفت خداوندی است، و میان این دو با خدای محمد (الله) که اوصاف جباریت و رحمانیت را توامان متجلی می سازد، تفاوت های فاحشی وجود دارد . از سوی دیگر، هنگامی که به تاریخ تفکر غرب نظر می کنیم، درمی یابیم که خدای ادیان و فرهنگ یونانی، در همه تراژدی ها و در دوره تفکر پیش سقراطی و پیش از ظهور مابعدالطبیعه، تفاوت های بسیار جدی و اساسی با خدای دوران مابعدالطبیعه دارد و در تاریخ دوهزار و پانصد ساله مابعدالطبیعه نیز «دمیورژ» یا صانع افلاطون با «محرک لایتحرک » ارسطو، «احد» فلوطین، «جوهر خلاق » دکارت، «جوهر جوهرها» ی اسپینوزا، «ذات ناشناخته و ناشناختنی » کانت، «من مطلق » فیخته، «ایده مطلق » هگل یا «وجود فی نفسه و مطلق » هایدگر، هرچند جملگی به آن حقیقت واحدی اشاره دارند که ما از آن به خدا تعبیر می کنیم، به هیچ وجه دارای معنا و مفهوم واحدی نیستند . خدای نیوتن، یعنی خدایی که منطبق با نظام فیزیک نیوتنی تعریف می شود، یعنی همان خدای رخنه پوشی که گاه و بی گاه در نظام عالم دخالت می کند تا سرپوشی برای ضعف ها و خلل های نظام نیوتنی باشد، همان خدایی که به ماده بی حرکت، حرکت می بخشد، به هیچ وجه با خدای اینشتین و هایزنبرگ یکی نیست .

حتی در همین زمان و در جامعه خودمان نیز ما دارای یک خدا نیستیم و خدایان متعددی می یابیم . در قرآن نیز سوره کافرون به همین تعدد فهم ها و تلقی ها از معنا و مفهوم خدا اشاره دارد .

التفات به همین حیث تاریخی بشری، به طور کلی، و حیث تاریخی مفهوم خداست که سبب شد مرحوم احمد فردید برخی از سخنرانی هایش را، به پیروی از این سنت اسلامی که هر سخنران، سخن خویش را با نام و یاد خدا آغاز می کند، بدین نحو شروع کند: به نام خدای پریروز و پس فردا; نه خدای امروز و دیروز و فردا .

برای اینکه به فهم دقیقی از تاریخ «مفهوم خدا در غرب » نایل شویم باید به صورت بندی این تاریخ بپردازیم . به گمانم باید برخدایان پنج گانه مرحوم فردید، یعنی خدای پریروز، خدای دیروز، خدای امروز، خدای فردا و خدای پس فردا، دو خدای «پس پریروز» و «پس آن فردا» را نیز بیفزاییم . خدای پس پریروز به خدای ادیان ابتدایی و بدوی اشاره دارد که با نوعی انیمیسم (1) و جاندارانگاری موجودات همراه بود . مطابق با سیر تحول تاریخ تفکر غرب، خدای پریروز به تلقی لوگوس (2) یا جان جهان (خدا) در فهم اندیشه متفکران پیش از سقراط اشاره می کند; خدایی که هنوز اسیر شبکه مفاهیم مابعدالطبیعی نگشته بود . خدای دیروز نیز توامان هم بر خدای مابعدالطبیعی یونانیان در دوره ظهور مابعدالطبیعه - یعنی خدای افلاطون و ارسطو - و هم بر خدای فیلسوفان و متکلمان مسیحی در قرون وسطا دلالت دارد . خدای امروز بیانگر تعریف مفهوم خدا در دل جهان بینی مدرن است . حرف «نه » در تعبیر «و نه خدای دیروز و امروز و فردا» از یاس و ناامیدی فردید از ظهور تلقی جدیدی از مفهوم خدا در آینده نزدیک حکایت می کند . به تعبیر دیگر، خدای فردا همان «خدای دیروز» یعنی خدای انطباق یافته با جهان بینی مدرن، و در استمرار همان درک و تلقی مدرن از خداوند است .

اما تعبیر فردید از خدای «پس فردا» مثبت است; چرا که می گوید: به نام خدای پریروز و پس فردا، و این نشان از امید ایشان به ظهور درک و تلقی تازه ای از معنا و مفهوم خداوند، در آینده ای نه چندان نزدیک، است . به نظر می رسید فردید ظهور تفکر پست مدرنیستی را منطبق با همین سنخ تفکری می دیدند که ایشان، به تبعیت از هایدگر، چشم انتظار ظهور آن بودند . به خصوص بعد از مرگ ایشان، اصول و مبانی تفکر پست مدرن، دست کم برای ما ایرانیان، بیشتر خود را نمایاند . می بینیم که خدای پست مدرن خدای ناتوان و بی رمقی است که برخلاف تلاش دعوت کنندگان به آن، به هیچ وجه نمی تواند کانون معنابخش حیات آدمی باشد، و این خدا به هیچ وجه با خدای انبیای ابراهیمی، خدایان شرقی و حتی خدای متفکران پیش سقراطی مشابهتی ندارد . با این توضیحات، ما می توانیم بیان ادبی فردید را اندکی تغییر داده و خدای پس فردا را همان خدای پست مدرن بدانیم و کماکان در انتظار فهم و دریافت تازه ای از یک خدای زنده تر و حقیقتی تر، البته در آینده ای دورتر، باشیم .

مقایسه درک سنتی خدا در جهان بینی قرون وسطایی غربی و عالم اسلامی نیازمند پژوهش های عمیق و تخصصی تری است; اما به اجمال می توان گفت که: اولا، می توانیم یک نوع انطباق بسیار کلی را میان تصویر خدا در جامعه خودمان - البته تصویر رایج - با تصویر رایج خدا در دوره قرون وسطای غربیان بیابیم; ثانیا، می توانیم این تصویر رایج را، صرف نظر از پاره ای استثناها، در هر دو سنت اسلامی و مسیحی، تحت عنوان «تصویر سنتی از خداوند» قرار دهیم . حال به رغم آگاهی به نادیده گرفتن پاره ای از استثناها و نیز تفاوت های تاریخی، می توانیم برخی از اوصاف رابه منزله ویژگی های «خدای سنتی » تلقی کنیم و به مقایسه این ویژگی ها با «خدای مدرن » یا حتی «خدای پست مدرن » بپردازیم . به این ترتیب می توان خدای سنتی را در قیاس با خدای مدرن با پاره ای از اوصاف زیر توصیف کرد:

الف) خدای سنتی، خدایی ماورای طبیعی است; به این معنا که کاملا متعالی از طبیعت و خارج از آن است . اما در دوران مدرن، جنبه ماورای طبیعی خدا رنگ می بازد و خدا دیگر نه به منزله امری ماورای طبیعت، بلکه بیشتر به منزله عنصر نظم دهنده خود طبیعت درک می گردد; یعنی خداوند، دیگر خارق مسیر عادی طبیعت نیست; بلکه خود مکانیسم درونی طبیعت و جهان، در کلیت آن، می باشد . در مرحله دوم مدرنیته، یعنی در قرون 18 و 19 و دهه های نخستین قرن 20، دریافته شد که اساسا چه نیازی به وجود چنین خدایی هست; پس طبیعت را به کمک همان مکانیسم ها و قوانین علمی اش تبیین کردند و متفکرانی چون فویرباخ و مارکس مفهوم خدا را کنار نهادند و خود طبیعت و مکانیسم های آن را به منزله آن واقعیت نهایی و بنیادی تلقی کردند .

ب) به تعبیر دیگر، دستان خدای سنتی برای انجام هرکاری باز بود; اما در دوران مدرن و با حاکمیت جهان بینی علمی، دیگر دستان خدا همچون گذشته باز نیست . بر همین اساس، جهان گذشته مملو از معجزات، کرامات و خرق عادات است .

ج) در تصویر سنتی، خداوند قادر مطلق و همه توان است; زیرا او به عنوان خالقی در ماورای طبیعت، خالق طبیعت و واضع قوانین طبیعی است و اوست که می تواند به دلخواه خود، همین قوانین عادی ورایج عالم را زیر پا گذارد تا خود را به وسیله معجزات و کرامات بر خلایق آشکار سازد . اما در دوران مدرن، قدرت خدا، نه مطلق، بلکه در چارچوب قوانین طبیعی و علمی عالم است و به تعبیری، فاعلیت و قدرت خدا از طریق همان قوانین طبیعی، خود را آشکار می کند .

د) خدای سنتی، خدایی متشخص و شخص گونه، و برخوردار از صفاتی انسان گونه است; لیکن در دوران مدرن این خدای متشخص و شخص وار جای خود را به خدایی بدون تشخص می دهد که نه همچون موجودی ماورا و متعالی از طبیعت، بلکه همچون حقیقتی است که حال در طبیعت است .

ه) خدای سنتی به سبب قدرت مطلق خود، تابع هیچ اصل و قاعده و عقلانیتی نبود . او همچون امپراطور یا پادشاه قدرتمندی بود که در سرتاسر ملک خویش حکم می راند و بندگان را یارای هیچ گونه پرسش و سؤالی نبود . گویی تناظری میان نظام های سیاسی و اجتماعی گذشته با خدای گذشتگان وجود داشت . اما در دوران مدرن، خداوند همراه با تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی، گویی دموکرات تر شده و قدرت خود را به اصول و مبانی عقلی و منطقی محدود می سازد .

و) خدای سنتی، خدایی توتالیتر بود و در همه حوزه ها، اعم از خصوصی و اجتماعی، برای بشر احکامی صادر می کرد; اما در دوران مدرن، این خدا به حوزه های خلوت و خصوصی رانده می شود و عرصه های سیاست، جامعه، حقوق و اقتصاد را به خود بشر وامی گذارد . سکولاریسم یعنی اینکه خدای لیبرال جانشین خدای توتالیتر می گردد .

این روزها نویسندگانی یافت می شوند که می کوشند تقابل هایی را میان جهان بینی سنتی و جهان بینی مدرن نشان دهند و جهان بینی پست مدرن را به منزله وضع مجامع یا سنتز آن دو جهان بینی به تصویر کشند، و در نتیجه از خدای جدیدی به نام خدای «پست مدرن » سخن می گویند . برای مثال، دیوید گریفین معتقد است که در جهان بینی سنتی، خداباوری با نظریه لقت خلق الساعه یا فیکسیسم همراه بود; در دوران مدرن، نظریه تکامل و داروینیسم با ماتریالیسم ملازم گشت; اما در جهان بینی پست مدرن، می توان از خداگرایی تک باورانه سخن گفت .

پی نوشت:

1. animism.

2. Logos.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان