هویت ملی و جهانی شدن

چکیده: آقای افتخاری در این گفت وگو، ضمن بیان تعریف و رویکردهای مختلف به مسئله جهانی شدن، جنبه ها و پیامدهای آن را بررسی و راهکار رویارویی با این پدیده را بیان می کنند .

گفت وگو با اصغر افتخاری

ایران، 11 - 13/8/81

چکیده: آقای افتخاری در این گفت وگو، ضمن بیان تعریف و رویکردهای مختلف به مسئله جهانی شدن، جنبه ها و پیامدهای آن را بررسی و راهکار رویارویی با این پدیده را بیان می کنند .

برای آغاز بحث، برداشت خودتان را از هویت ملی بیان کنید .

هویت ملی به صورت یک تعریف مبنایی، در کلی ترین تعریفش عبارت است از نوعی احترام و التزام به عناصر چهارگانه ای که «خود جمعی » توده ای مردم را تشکیل می دهد . بر اساس چهار عامل سرزمین، جمعیت، حاکمیت و فرهنگ مشترک، شما می توانید تجلیات هویت ملی را در چهار بعد ببینید; یعنی آنچه امروزه ما در عرصه روابط بین الملل شاهد آن هستیم، به میزان زیادی تجلی همین هویت ملی با تعریفی است که ذکر شد .

به نظر شما کدام یک از این موارد چهارگانه ای که بر شمردید، اولویت و تقدم ذاتی نسبت به دیگر عوامل دارد؟

برای شکل گیری هویت ملی هر چهار شاخصه لازم است; اما در صورت نقصان هر یک از اینها، ضربه ای همسان یا نقصانی هم وزن ایجاد نمی شود .

درست است; ملت ها اگر سرزمین نداشته باشند، می توانند به صورت خفته هویت سازی کنند; مثل آنچه در سرزمین اشغالی فلسطین اتفاق می افتد; یعنی با اینکه سرزمین های آنان ممکن است اشغال شده باشد، ولی شاخصه های دیگر عمل می کنند و یک هویت خفته شکل می گیرد . در این میان، بعضی از موارد به طور منطقی اهمیت بیشتری دارد . اگر بخواهیم در میان این عوامل چهارگانه، به نوعی اولویت انگشت بگذاریم، نخست جمعیت، پس از آن فرهنگ، سپس حاکمیت و در پایان سرزمین را باید برشماریم .

تاریخ جهانی شدن از چه زمانی شروع شد و چه رویکردهایی نسبت به این موضوع وجود دارد؟

درباره جهانی شدن، تضارب آرا و اختلاف دیدگاه ها بسیار شدیدتر از هویت ملی است . دیدگاهی بر این باور است که مقوله جهانی شدن ایده ای جدید نیست; بلکه در تاریخ تحولات غرب ریشه دارد .

فرد امری (1) می گوید: «می توان از تحولات جهان آگاه بود; اما از این آگاهی، آگاهی نداشت » . بر این اساس، وی در خصوص جهانی شدن معتقد است که جهانی شدن از مقوله هایی است که در ناخودآگاه بشر وجود داشته و در قرن های نوزدهم و بیستم بشر به این آگاهی تفطن یافته است; لذا شما ریشه ها، عوامل یا بسترهای جهانی شدن را در طول تاریخ می توانید جست وجو کنید .

اما دیدگاه دوم معتقد است، هرچند می توان ریشه هایی را در درون تاریخ برای تحولات امروزی پیدا کرد، اما این به آن معنا نیست که همه اینها از پیش در درون تاریخ وجود داشته است; بلکه براساس اصل ارتباط - که کل حیات بشری به یکدیگر مرتبط است - ریشه هایی را می توانیم جست وجو کنیم و این ویژه جهانی شدن نیست . شما برای هر مقوله ای می توانید ریشه یابی یا به تعبیر فیلسوفان علوم اجتماعی، تبارشناسی تاریخی کنید . از این منظر، جهانی شدن تاریخ خاص خود را دارد . جهانی شدن در حوزه های مطالعات انسانی به دهه 1960 متعلق است . این واژه در کمتر از یکی دو دهه شایع شد; به گونه ای که در دهه 1980 بسیاری از دانشمندان علوم انسانی به این مقوله پرداخته اند و اوج آن هم در عصر ماست; امروزه هیچ موضوعی در زندگی بشر یافت نمی شود که با بحث جهانی شدن مرتبط نباشد .

رویکردهای مختلف جهانی شدن را چگونه ارزیابی و دسته بندی می کنید؟

مالکوم واترز (2) می گوید: جهانی شدن یک تحول اجتماعی است که در آن قیدوبندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از میان می رود و مردم به طور فزاینده ای از کاهش این قید و بندها آگاه می شوند . در جهانی شدن دیگر اینجا و آنجایی وجود ندارد و مسائل ما نه ملی، بلکه بشری می شود . دو رویکرد عمده نسبت به آن چیزی که واترز تحول خوانده، شکل یافته است: نخست آنکه این تحول، مطابق طرح و برنامه ای بوده است و عده ای از قدرت های برتر نشسته اند و این پروژه را برای رسیدن به هدف های خاصی که همان هژمونی و کسب سلطه باشد طراحی کرده اند . در اینجا ما Globalization داریم، نه ; Globalism جهانی سازی داریم نه جهانی شدن . در مقابل، برداشت دیگری است که می گوید تاریخ تحول بشر از ابتدا، بنا بر مقتضای طبیعی اش، روندی را شروع کرده است که در آن، نیازمندی، انسان ها را به هم نزدیک کرده است و از خانواده های پراکنده شروع شده تا به کشورهای ملی برسد . امروزه هم همان نیازمندی ها و همان انتظارات، جهانی شده است و هیچ نگرش مبتنی بر سلطه ای در ورای این فرآیند وجود ندارد .

مخالفت بسیاری از مخالفان فرآیند جهانی شدن، به این دلیل است که برداشت جهانی سازی از آن دارند و لذا معتقدند باید جلوی آن ایستاد . بسیاری از آنهایی هم که با جهانی شدن موافق اند، به این دلیل است که تلقی جهان گرایی از آن دارند . پروژه بر فلسفه قدرت و کسب هژمونی مبتنی است و پروسه بر فلسفه اداره جامعه بشری بر اساس تجربه مشترک مبتنی است .

شما چه رابطه ای میان هویت ملی و جهانی شدن، چه با قرائت نخست و چه با قرائت دوم، ترسیم می کنید؟

جهانی شدن، چه پروژه باشد و چه پروسه، در تاثیری که می تواند بر هویت ملی بگذارد، تقریبا یکسان عمل می کند . جهانی شدن فرسایش هویت های ملی را در پی دارد .

وضعیت کشور ما را از حیث گذار چگونه ارزیابی می کنید؟

در کشورهای جهان سوم، جمهوری اسلامی ایران از کشورهایی خواهد بود که به سختی این دوران را طی می کند . از حیث فن آوری، عقب ماندگی چشم گیری داریم . در شبکه اینترنت فکر می کنید چه سهمی برای ما وجود دارد; تقریبا صفردرصد . بیشتر پایگاه ها و سایت ها مربوط به کشورهای اروپایی، صنعتی و پیشرفته است . سهم ما از این شبکه جهانی که مثل رگ پیکره عصر جهانی است، ناچیز است و همین امر حضور ما را در عصر جهانی با مشکل مواجه می سازد .

در زمینه مهارت ها، بیشتر در حوزه عام گرایی هستیم; یعنی هنوز پرورش نیروهای ما باز هم عام اند . اصل نظام جامعه ما بر پرورش نیروهای با مهارت هایی عام و گسترده مبتنی است . ما در بسیاری از زمینه ها متخصص به معنای ویژه آن نداریم .

برخی از کشورهای اروپایی، مانند فرانسه و کشور آسیایی چین، با توجه به رشد فن آوری بالا، فرهنگ مبتنی بر عقلانیت و کارآمدی و ... از این جهانی شدن به رهبری آمریکا نگران اند و این نگرانی خود را، هم در عمل و هم در نظر، به ویژه در حوزه فرهنگ نشان داده اند . علت این امر را چه می دانید؟

آنچه برای آنها نگرانی ایجاد می کند نه جهانی شدن، بلکه بحث هژمونی است . نخستین برداشتی از جهانی شدن که اندیشوران آمریکایی در پی ترویجش بودند و واکنش ایجاد کرد، آمریکایی شدن (3) بود . بسیاری از نوشته هایی که شما در نقد جهانی شدن به طور عمده در حدود یک دهه قبل در حوزه اروپا مشاهده می کنید، نقد آمریکایی شدن است . به عبارت دیگر، بسیاری از کشورها که می توانند موافق جهانی شدن باشند، با «جهانی سازی » مطابق تفسیر آمریکایی ها نمی توانند موافقت کنند . لذا نخستین معارضه جو برای آمریکا، اروپاست; اروپایی که به هیچ وجه خود را کمتر از آمریکا نمی داند و در پی آن است که به عنوان یک عامل مستقر در کنار آمریکا - و نه زیر امر آمریکا - در دنیای جهانی شده، ایفای نقش کند .

اما وضعیت چین به مراتب متفاوت است . چین به اقتضای بنیاد ایدئولوژیک و تعریفی که برای خود دارد، هنوز هم نمی تواند به سلطه یک واحد سیاسی دیگر تن دردهد و جهان تک قطبی را تحمل کند . لذا شاید پیش بینی های هانتینگتون در این زمینه، از لحاظ واقع گرایی، درست باشد که چین با مانورهای سیاسی اش می کوشد خود را به مثابه یک هژمون مطرح کند .

بنیادگرایی چه نسبتی با جهانی شدن برقرار می کند؟ بنیادگرایی اعم از بنیادگرایی اسلامی، بنیادگرایی مسیحی و ... . به عبارت دیگر، با جهانی شدن چه راهی برای طرف های بنیادگرا یا حکومت های بنیادگرا قابل تصور است؟

اگر جهانی شدن براساس تز و معنای «جهان سازی » باشد که چنین است، مشخصات خاص خود را دارد; به این معنا که کشورهای قدرتمند و هژمون خیلی وقت ها می گویند که «می خواهیم » و «باید بشود» ; حتی اگر با عدم رضایت سازمان ملل متحد روبه رو شود . طرف دیگر - براساس سؤال موردنظر - ایدئولوژی های دینی است . در این معادله، ایدئولوژی های دینی در برخورد با جهانی سازی، سه راه بیشتر پیش روی ندارند . 1 . رفتن به سمت یک تصلب گرایی صرف; به این معنا که اظهار کنند: «ما اصول دینی و باورهای ایدئولوژیک ویژه خود را داریم و کاری هم به مقتضیات زمانی نداریم » . در این صورت، وضعیت تقابل جدی را داریم که هر بازیگر تنها به عملی شدن اهداف خود می اندیشد و هیچ گونه رایزنی و گفت وگویی برای هم گرایی صورت نمی پذیرد; 2 . وادادگی; به این معنا که این گروه ها برای حفظ خود آن قدر به تاویل خود و ارائه تعبیرهای جدید دست می زنند که در واقع، به نوعی ارزش ها را به کنار می نهند; 3 . استراتژی تعدیل; یعنی بپذیرید که اصولی ایدئولوژیک دارید; اما این اصول در ظرف زمان و مکان خود تعریف پذیر است و معانی خاص خود را دارد; یعنی شما اظهار کنید که اگر ما معتقدیم اصولی داریم که فرازمانی و فرامکانی اند، به این معناست که به درد همه زمان ها و عصرها می خورد و برای اداره همه دوره ها به کار می آید .

آیا در این وضعیت تعدیل، ما به آرامی به سمت وادادگی پیش نمی رویم؟

احتمالش هست; یعنی اگر تعدیل به صورت یک سویه پیش رود و یا اینکه حاضر به تعدیل در مسلمات خویش شویم، این اتفاق در نهایت خواهد افتاد . تعدیل یک حالت ناپایداری است که اگر موفق عمل نشود، ممکن است به تصلب گرایی یا وادادگی منتهی گردد .

پس نتیجه تعدیل، نفی درگیری نیست; بلکه تاخیر در درگیری است; یعنی شما به عنوان یک واحد سیاسی، فضاسازی می کنید تا مجال تازه ای برای خود فراهم آورید تا به تدبیر بیندیشید و اگر نتوانید از این فضای تازه استفاده کنید، روابط خود را با دیگران سازمان دهید، سازمان سازی کنید، نمادگرایی کنید، دوباره آن فشار جهانی به یک تعدیل دیگر منجر می شود و در نهایت «استحاله » در کار خواهد بود .

در فرصت به دست آمده، از رهگذر «استراتژی » تعدیل باید استفاده کرد و در حوزه کشورهای اسلامی به دنبال نوعی از منطقه گرایی باشیم; یعنی باید به دنبال علقه هایی باشیم که بتوانیم بلوک های قدرت ایجاد کنیم . اینکه می گویند ملیت دچار فرسایش شده است به دلیل این است که منطقه دارد جای ملیت را می گیرد . اگر کشورهای اسلامی به سان کشورهای اروپایی بتوانند چنین بلوک هایی از قدرت را تشکیل دهند و تاثیرگذار باشند، بقای عمر خویش را تضمین کرده اند .

اشاره

آقای افتخاری به خوبی تفاوت پروسه جهانی شدن و پروژه جهانی سازی و دیدگاه جهان گرایی را توضیح داده اند . نگرانی عمده ایشان آن است که چون در حوزه ارتباطات و فن آوری، کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران مزیت لازم را ندارند، در فرآیند جهانی شدن - که امری قهری و حتمی است - به طور جدی آسیب پذیرند و هویت ملی این گونه کشورها آسیب خواهد دید; مگر اینکه اولا، از یک رویکرد تعدیلی در مواجهه با این پدیده تبعیت کنند; یعنی در عین تاکید بر مسایل هویتی، از انعطاف لازم برخوردار باشند; ثانیا، در حوزه تمدنی در پی تشکیل قطب های تمدنی و منطقه ای باشند و حفظ خود را در گرو حفظ اقتدار منطقه ای بدانند .

مسلما همان گونه که در این گفت وگو اشاره شده است، باید به دنبال نگاهی جهان گرا بود و این نگاه، اگر بخواهد در عمل به منصه ظهور برسد، باید با واقع گرایی در عین حفظ اصول همراه باشد، اما تدوین چنان استراتژی ای که به نحوی این دو را در کنار هم داشته باشد، کاری است بسیار مشکل; تا جایی که گاه احساس پارادوکس واقع گرایی و اصول گرایی می شود .

پی نوشت:

1. Fred Emery.

2. Malcom Walters.

3. Americanization.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر