اساتید و شاگردان نعمانی (1)
اساتید نعمانی
پیش از آغاز سخن، اشاره به این نکته مفید است که مراد از اساتید (یا مشایخ)، در این بحث (و یا دیگر بحث های حدیثی - رجالی)، معنایی گسترده است که کسانی را هم که نعمانی از آنان، تنها یک روایت داشته، دربرمی گیرد . هم چنین اساتید یا مشایخ یک راوی، کسانی را که آن راوی، از یکی از راه های معتبر، روایت دریافت داشته، شامل می شود; هر چند آنان را ملاقات نکرده و تنها با اجازه از آن ها، روایت کند .
برای مشایخ نعمانی، دو فهرست ارائه شده است: فهرست نخست در خاتمه مستدرک الوسائل (2) از سوی مرحوم محدث نوری و فهرست دیگری در مقدمه چاپ کتاب یبت به دست مصحح سختکوش و خدمتگزار اهل بیت علیهم السلام، استاد غفاری . (3)
در فهرست دوم، نام محمد بن عثمان بن علان الدهنی البغدادی، افزوده شده (4) ، افزودن این نام ضروری است، ولی پیشتر گفتیم که در این نام، دو تحریف (یکی از قسم قلب و دیگری از قسم تصحیف) رخ داده است . نام صحیح وی، عثمان بن محمد بن علان الذهبی (با ذال و باء) البغدادی است . (5)
در خاتمه مستدرک، چند نام جدید در فهرست اساتید نعمانی دیده می شود که با عنایت به این که روایت نعمانی از آن ها را در جایی نیافتیم، ظاهرا از اشتباه نسخه نشات گرفته است .
فهرست مشایخ نعمانی در خاتمه مستدرک
اسامی جدید این فهرست عبارت است از:
1 . علی بن عبیدالله (عن علی بن ابراهیم بن هاشم) (6)
چنین نامی در اسناد نعمانی دیده نشده و ظاهرا از تحریف این سند شایع در غیبت پدید آمده است: علی بن احمد عن عبیدالله بن موسی عن علی بن ابراهیم بن هاشم (7) که با حذف «احمد عن » و «بن موسی » از این سند، نام یاد شده شکل گرفته است .
2 . شیخ جلیل هارون بن موسی تلعکبری (8) ;
روایت نعمانی از وی، در جایی یافت نشده است، حال چه نکته ای سبب شده که چنین نامی در فهرست اساتید نعمانی قرار گیرد، به روشنی معلوم نیست! نگارنده دو احتمال در این زمینه می دهد:
احتمال یکم . در غیبت نعمانی، در ذکر طرق مؤلف به کتاب سلیم بن قیس - پس از ذکر طرقی بدان - افزوده است: «واخبرنا من غیر هذه الطرق هارون بن محمد، قال حدثنی احمد بن عبیدالله (عبدالله خ . ل) بن جعفر بن المعلی الهمدانی . . .» . (9)
هارون بن محمد - که در این سند قرار گرفته - استاد جدیدی برای نعمانی است که نام وی در فهرست مقدمه چاپ غیبت، نیامده است . درباره وی پس از این توضیح خواهیم داد; شاید این نام، هارون بن موسی خوانده شده یا در نسخه ای بدین گونه تحریف شده است و این نسخه محرف، در اختیار محدث نوری قرار گرفته و یا عبارت به صورت «هارون ابومحمد» خوانده شده یا تحریف گردیده است ; و لذا او استاد تلعکبری دانسته شده است .
دوم: در کفایة الاثر چاپی، سندی بدین شکل دیده می شود: «هارون بن موسی قال حدثنا محمد بن ابراهیم النحوی . . .» . (10) ممکن است «النحوی » در این نام به «النعمانی » در برخی نسخ کتاب تحریف شده و یا مراد از این راوی نعمانی کاتب دانسته شده و با جابه جایی راوی از نعمانی با استاد وی، هارون بن موسی تلعکبری، در شمار اساتید نعمانی جای گرفته است .
احتمال اول قوی تر به نظر می آید .
3 . محمد بن احمد بن یعقوب (عن ابی عبدالله الحسین بن محمد) ; (11)
محدث نوری، در شمار اساتید نعمانی، از ابوعلی احمد بن محمد بن احمد بن یعقوب بن عمار کوفی، (12) یاد کرده است . سپس عنوان مورد بحث را آورده، می گوید: «ظاهرا وی پدر همان استاد پیشین از نوادگان اسحاق بن عمار صیرفی کوفی است و گذشت که وی (محمد بن احمد بن یعقوب) از اساتید جعفر بن قولویه می باشد .
ما در اسناد نعمانی، به نام محمد بن احمد بن یعقوب برنخوردیم; بلکه تنها احمد بن محمد بن احمد بن یعقوب از اساتید نعمانی می باشد . در کتاب غیبت نعمانی دو روایت پیاپی با این اسناد دیده می شود:
«حدثنا ابوعلی احمد بن محمد [ بن احمد (13) ] بن یعقوب بن عمار الکوفی، قال: حدثنی ابی قال: حدثنا القاسم بن هشام اللؤلؤی . . .» .
«اخبرنا احمد بن محمد بن یعقوب قال: حدثنا ابوعبدالله الحسین بن محمد قراءة علیه . . .» (14) .
ظاهرا در سند دوم، در برخی نسخه های کتاب، تحریفی رخ داده و نام پدر و پسر استاد نعمانی جا به جا شده است . با وقوع این قلب محمد بن احمد بن یعقوب، در شمار اساتید نعمانی قرار گرفته است . بنابراین تنها همان احمد بن محمد بن احمد بن یعقوب، از اساتید نعمانی می باشد . شگفت آور است که مصححان چاپ جدید خاتمه مستدرک، از چنین نکته ای یاد نکرده اند; با این که در حاشیه به نشانی یاد شده در کتاب غیبت نعمانی ارجاع داده اند .
در این جا تذکر این نکته مفید می نماید که محدث نوری (ره)، در مشایخ جعفر بن قولویه، از سه راوی با نام های «محمد بن احمد بن علی بن یعقوب » (15) ، «ابو عبدالله محمد بن احمد بن یعقوب بن اسحاق بن عمار» (16) و «ابوعبدالله محمد بن احمد بن یعقوب » (17) یاد کرده و احتمال اتحاد این سه راوی را مطرح ساخته است . (18) با مراجعه به کامل الزیارات، روشن می شود روایاتی که ابن قولویه از سه عنوان فوق انجام داده، همگی از علی بن الحسن [ بن علی ] بن فضال می باشد .
در موردی از رجال نجاشی نیز، روایت عنوان دوم (بدون کنیه ابوعبدالله) از علی بن الحسن بن فضال دیده می شود .(19) از این رو می توان هر سه عنوان را مربوط به یک راوی دانست .
در حاشیه یکی از چاپ های کامل الزیارات گفته شده که ظاهرا در این سند، نام صحیح، «علی بن محمد بن یعقوب [کسائی کوفی]» است که از مشایخ ابن قولویه می باشد . (20)
گویا علت این استظهار روایت علی بن محمد بن یعقوب، همچون محمد بن احمد بن یعقوب از علی بن الحسن بن فضال است (21) ; ولی این دلیل کافی نیست و وجهی ندارد که ما نام این راوی را - که در چهار جای کامل الزیارات به صورت محمد بن احمد آمده - تحریف شده علی بن محمد بخوانیم .
البته به نظر می رسد که این دو راوی، با هم خویشاوند بوده اند; چه این که نسب کامل علی بن محمد بن یعقوب - بنابه نوشته شیخ طوسی در رجال - علی بن محمد بن یعقوب بن اسحاق بن عمار صیرفی کوفی عجلی است . (22)پس سلسله نسب این دو راوی در یعقوب، به هم می پیوندد و این دو، پسر عموی یکدیگر هستند . (23)
ابوعلی احمد بن محمد، راوی مورد بحث ما - که نعمانی در دو سند پیشین از وی روایت می کند - ظاهرا پسر ابوعبدالله محمد بن احمد بن یعقوب است .
گفتنی است که قرائنی چند در دست است که نشان می دهد استاد نعمانی، همان احمد بن محمد بن عمار کوفی است که در کتاب های رجالی ترجمه شده است، (24) شباهت پاره ای اسناد این راوی با دو سند استاد نعمانی (25)و نیز روایت هر دو از پدر خویش (26) و وصف «العجلی » در سندی، در پی نام احمد بن محمد بن عمار (27) (با عنایت به توصیف علی بن محمد بن یعقوب هم به این وصف)، از قرائن «اتحاد» می باشد . نتیجه بحث طولانی ما، این است که نعمانی از ابوعلی احمد بن محمد بن احمد بن یعقوب بن اسحاق بن عمار (م . 346)، حدیث دریافت داشته . ظاهرا روایت نعمانی از وی، روایت معاصر از معاصر به شمار می آید .
استادان جدید نعمانی
به جز اساتیدی که در مقدمه غیبت نعمانی ذکر شده است، استادان دیگری برای وی یافته ایم . دو تن از ایشان، در کتاب غیبت وارد شده; ولی به علت ذکر نام آنان در لابه لای توضیحات مؤلف یا پس از ذکر طریق دیگر، از نظر افتاده است:
1. هارون بن محمد (28) (از احمد بن عبیدالله - عبدالله خ . ل - بن جعفر بن المعلی الهمدانی (29) )، در طریق به کتاب سلیم بن قیس .
مراد از هارون بن محمد، گویا هارون بن الضبی ابوجعفر است . خطیب بغدادی پس از ذکر این نام در کتاب خود می افزاید: پدر قاضی ابوعبدالله الحسین بن هارون (30) و از اهل عمان است که در بغداد سکنا گزیده است . . . . وی در سال 305 به بغداد کوچ کرده و در سال 335 وفات کرد» . (31)
به احتمال زیاد، دریافت حدیث نعمانی از وی، در بغداد صورت گرفته است . نام این استاد، باید به نام دیگر اساتید نعمانی - که در بغداد از آنان دیث برگرفته و پیشتر از آن ها یاد کردیم (32) ) افزوده شود .
2. عبد الحلیم بن الحسین السمری (33) ;
نعمانی اشاره می کند که در «سفر اول » تورات از دوازده بزرگ از نسل اسماعیل - که خداوند آنان را به امامت معین کرده - سخن رفته است . وی می افزاید: یکی از دانشمندان یهودی در ارجان به نام حسین (حسن خ . ل) بن سلیمان برای عبدالحلیم بن حسین سمری، نام های عبرانی امامان و عدد آنان را از تورات نقل کرده و نعمانی آنان را از عبدالحلیم بن الحسین نقل می کند . (34) وی به نقل از آن یهودی، متنی را درباره دوازده امام نقل و تفسیر کرده، می افزاید: «و این کلام و تفسیر بر موسی بن عمران بن زکریا یهودی خوانده شده که وی آن را درست دانسته است . اسحاق بن ابراهیم بن بختویه یهودی و سلیمان بن داود النوبنجانی نیز همین گونه گفته اند» . (35)
نام این یهودیان، ظاهرا برگرفته از نقل عبدالحلیم بن حسین سمری است و احتمالا این مطالب همگی از حسین (حسن) بن سلیمان یهودی در ارجان نقل می گردد .
تذکر این نکته مفید می نماید که در این قسمت از غیبت نعمانی، نام پیامبر (ص) به زبان عبری به صورت «مامد» و نیز نام دوازده امام به این زبان حکایت شده که به دلیل ناآشنایی ناسخان با آن در هر نسخه، به یک شکل درآمده است . یافتن عبارت صحیح، درگرو آشنایی با زبان عبری و عبارات تورات در این زمینه است . هم چنین عبارت دیگری هم که در وصف دوازده امام نقل شده، به دقت نظر بیشتری نیازمند است .
3. یوسف بن احمد (محمد خ . ل) الجعفری;
در غیبت طوسی با سند خود از نعمانی، از این راوی نقل کرده که می گوید: «در سال 306 حج به جا آوردم و از آن سال تا سال 309، در مکه مجاورت گزیدم . سپس از آن جا به قصد شام بیرون آمدم . . .» . (36)
آیا نعمانی از این راوی، در سفر شام حدیث شنیده است؟
باری، این روایت از دلایل امام عصر (عج) و معجزات آن عزیز سفر کرده است . آیا این حدیث در کتاب دلائل نعمانی بوده یا راوی آن را شفاها از وی نقل می کند؟
4. نام یک راوی ناشناخته زیر را نیز، می توان به فهرست مشایخ نعمانی افزود: «بعض اخواننا» ;
نعمانی، پس از نقل روایتی، می گوید: «این حدیث را در نزد برخی از برادران ما یافتم . او می گفت که آن را از [نوشته] ابی المرجی بن محمد الغمر التغلبی، استنساخ کرده است » . (37)
با افزودن این نام ها به فهرست اساتید نعمانی، این فهرست به بیست استاد (با ذکر نام) و یک استاد (بدون ذکر نام) بالغ می گردد .
شناخت بیشتر برخی از استادان نعمانی
در لابه لای بحث های پیشین، به تناسب توضیحات چندی در معرفی اساتید نعمانی آوردیم; در این جا نکات دیگری نیز می افزاییم:
الف) غالب مشایخ نعمانی، از مشایخ شناخته شده طائفه امامیه اند . در میان اساتید وی، پیروان مذاهب دیگر هم دیده می شود . ابوالعباس بن عقده کوفی (38) ، محدث زیدی جارودی، حافظ چیره دست، با محفوظات حدیثی خیره کننده (249- 332)، از اساتید نعمانی است .
نعمانی از وی با نام احمد بن محمد بن سعید ابن عقده کوفی، بسیار روایت می کند . در نخستین مورد به دنبال نام وی می افزاید: کسی در وثاقت و آگاهی او به حدیث و رجال حدیث اشکال نکرده است .
در نام وی چنان چه می بینید الف «ابن » ، پیش از «عقده » نگاشته شده (39) است . علت این امر آن است که عقده، نام پدر «سعید» نیست; بلکه لقب «محمد» می باشد . (40) بنابراین «عقده » وصف «سعید» نیست تا در نگارش الف «ابن » حذف شود; بلکه وصف، یا بدل، یا عطف بیان از «احمد» می باشد . از این رو باید الف «ابن » نگارش یابد .
ب) نعمانی از غیر شیعیان نیز روایت می کند; همچون محمد بن عثمان [عثمان بن محمد . ظ] . ذهبی که روایات وی، در باب «ما روی ان الائمة اثنا عشر من طریق العامه » (41) وارد شده است .
نعمانی باب دیگری در این زمینه گشوده است که با روایت از همین راوی، آغاز می گردد . (42) اسناد دیگر این باب - که اسناد عامی است - گویا همگی از روایات همین راوی است که اوایل اسناد آن ها، حذف شده و به اصطلاح «معلق » می باشد . این راوی ظاهرا عامی است .
نعمانی از محمد بن عبدالله بن المعمر الطبرانی روایت کرده و درباره وی گفته است: «و کان هذا الرجل من موالی یزید بن معاویة و من النصاب » . (43) در نسخه «رضویه » «من » در این عبارت نیامده است . بنابراین کلمه «موالی » (با ضم اول) به معنای دوستدار خواهد بود . در نسخه «مرعشیه » نیز به جای «من موالی » ، «یوالی » ذکر شده که معنای آن با معنای نسخه پیشین یکی است . نسخه چاپی هم می تواند به همین معنا باشد; ولی غالبا «مولی » (ج موالی)، به معنای آزاد شده است و در این جا مراد می تواند این باشد که یکی از اجداد او، آزاد شده یزید بن معاویه است . (44)
مذهب برخی از مشایخ گمنام نعمانی، همچون ابوالقاسم الحسین بن محمد بارزی، (45) روشن نیست .
ج) یکی از اساتید نعمانی، ابوسلیمان احمد بن هوذه باهلی است که از ابراهیم بن اسحاق نهاوندی روایت می کند . نعمانی از او با عبارت های گوناگون روایت کرده است; از جمله:
«ابوسلیمان احمد بن هوذة بن ابی هراسة الباهلی » ; (46)
«[ابوسلیمان] احمد بن نصر بن هوذه باهلی » ; (47)
شبیه این عنوان، در مقدمه غیبت نعمانی، در شمار اساتید نعمانی دیده می شود (48) که صحیح نیست . شیخ طوسی وی را در رجال خود آورده، گوید: «احمد بن نصر بن سعید باهلی، معروف به ابن ابی هراسة . . . پدر وی هوذه لقب داشته است . . . وی در ذی حجه 333 درگذشت » . (49)
در این عنوان «بن » زاید می باشد; (50) چنان چه در نسخه «رضویه » نیامده است و احتمال دارد که «احمد بن هوذة ابن ابی هراسه الباهلی » صحیح باشد . (51)
در تاریخ بغداد، درباره وی آمده است: «احمد بن نصر بن سعید ابوسلیمان نهروانی، وی به ابن ابی هراسه معروف است . از ابراهیم بن اسحاق الاحمدی (52) روایت می کند ابوبکر احمد بن عبدالله دوری وراق (53) ، از وی روایت کرده، گوید: از نهروان بر ما وارد شد» . (54)
در عنوان احمد بن نصر بن هوذه، یا «بن نصر» زاید بوده و از درج حاشیه در متن پدید آمده است، یا «بن » پس از «نصر» باید حذف گردد و یا باید نام راوی به صورت احمد بن نصر ابن هوذه - با الف «ابن » - نگارش یابد .
در فهرست مشایخ نعمانی، در خاتمه مستدرک (55) از وی با عنوان «احمد بن محمد بن هوذه بن هراسه » یاد نموده که در آن «هراسه » به اشتباه، به جای ابی هراسه جای گرفته است . «محمد» نیز مصحف «احمد» بوده و افزوده شدن این نام، در سلسله نسب او، از باب جمع بین نسخه صحیح و نسخه مصحف می باشد; پس «بن محمد» در این عنوان زاید است .
در این جا متذکر می شویم که ما پیش تر حضور احمد بن هوذه را در بغداد، از روایت تلعکبری (شیخ محدثان بغدادی) از او استنباط کرده بودیم; ولی ترجمه وی در تاریخ بغداد - که مربوط به ساکنان بغداد یا کسانی است که به بغداد وارد شده اند - به ویژه با عنایت به عبارت ابوبکر دوری - که در بغداد بوده و ناظر به ورود احمد بن نصر به این شهر است - دلیل روشن تری بر حضور او در بغداد است .
د) یکی از اساتید نعمانی، علی بن احمد بندنیجی است که هماره از عبیدالله بن موسی (علوی عباسی) روایت می کند . (56)
پیش تر گفتیم که شاید وی، همان علی بن احمد بن نصر بندنیجی است که ابن غضائری، او را ساکن رمله (از بلاد فلسطین) می داند . (57)
سندی در امالی طوسی، به نقل از ابوالمفضل (محمد بن عبدالله شیبانی) آمده است که این احتمال را تقویت می کند: «حدثنا علی بن احمد بن نصر البندنیجی بالرقه، قال: حدثنا ابوتراب عبیدالله بن موسی الرویانی، (58) قال: حدثنا عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی، قال: حدثنا ابوجعفر محمد بن علی عن ابیه عن جده عن جعفر بن محمد . . .» . (59)
ابوالمفضل شیبانی، محدث پرتلاش در برگرفتن حدیث از مشایخ، در سال های چندی از اساتید بسیار حدیث دریافت داشته است (60) و تقریبا هم طبقه ابوعبدالله نعمانی می باشد .
به هر حال نام «الرقه » در این سند، با نام «الرمله » در رجال ابن غضائری در نگارش با یکدیگر شبیه بوده است . لذا این احتمال به ذهن می آید که یکی از این دو، تصحیف دیگری باشد . هر چند کاملا محتمل است که کسی در یکی از این دو شهر، زندگی و در شهر دیگر حدیث نقل کند . (61)
سند دیگری شبیه این سند، در اقبال به نقل از همان ابوالمفضل محمد بن عبدالله شیبانی، نقل شده است: «حدثنی (حدثنا خ . ل) علی بن نصر السبند ینحی، قال: حدثنی عبدالله (عبیدالله خ . ل) بن موسی عن عبدالعظیم الحسنی عن ابی جعفر الثانی (ع) - فی حدیث - قال: من زار الحسین . . .» . (62)
علی بن نصر، ظاهرا همان علی بن احمد بن نصر است که نام پدر وی، افتاده یا در نسب او اختصار رخ داده است . به هر حال لقب وی، مصحف «البندنیجی » است .
ه) از اساتید نعمانی - که در اسناد بسیاری از غیبت واقع است - علی بن حسین مسعودی است که بیشتر بدون لقب ودر چند جا با لقب مسعودی (63) از وی روایت کرده است .
در فهرست استادان نعمانی در خاتمه مستدرک، پس از ذکر نام وی، می افزاید: «صاحب اثبات الوصیة و مروج الذهب، عن محمد بن یحیی العطار بقم » . (64)
در مقدمه غیبت نعمانی در شمار اساتید وی آمده است: «1 . علی بن الحسین [المسعودی] حدثه بقم ظاهرا» .(65)
در حاشیه استظهار شده که وی، علی بن بابویه قمی است . توضیح این امر در ادامه و به طور روشن تر، در حاشیه سندی از غیبت آمده است . مصحح در حاشیه سندی با این لفظ «اخبرنا علی بن الحسین قال حدثنا محمد بن یحیی العطار بقم » ، می نویسد: مراد از علی بن الحسین - به قرینه «بقم » - علی بن بابویه معروف است; لکن در جاهایی از کتاب پس از نام وی، «المسعودی » افزوده شده است . به گمان من این کلمه، از افزوده های ناسخان است که به گمان این که مراد از این نام هم اوست، افزوده شده است . علی بن حسین مسعودی، هیچ گاه به شهر قم وارد نشده و کسی چنین سخنی را نگفته است . علاوه بر این که محمد بن یحیی، از مشایخ علی بن بابویه بوده; نه از مشایخ مسعودی . (66)
در این جا مطالبی چند یادکردنی است:
یکم: برخی از محققان عقیده دارند که دو نفر به نام علی بن حسین مسعودی در قرن چهارم می زیستند: یکی مورخ معروف مؤلف مروج الذهب و التنبیه والاشراف که بی تردید از عامه است (البته با گرایش های شیعی) و دیگری مؤلف اثبات الوصیه که امامی مذهب بوده، استاد نعمانی همین فرد است .
چنانچه این مبنا را بپذیریم، هیچ وجهی ندارد که وصف «مسعودی » را زاید بینگاریم . همچنین این سخن محدث نوری و مقدمه کتاب غیبت - که علی بن حسین مسعودی را در اسناد غیبت، همان مؤلف مروج الذهب دانسته اند - صحیح نخواهد بود .
گفتنی است که بی تردید، مؤلف اثبات الوصیة، مسعودی مورخ معروف نیست; ولی احتمال دارد که اصلا نام مؤلف این کتاب، علی بن حسین مسعودی نباشد . از سوی دیگر چندان ثابت نیست که استاد نعمانی، همان مؤلف اثبات الوصیة باشد . دراین باره در مقاله «اثبات الوصیة و صاحب مروج الذهب » بیشتر سخن خواهیم گفت .
دوم . ما چه مسعودی را متعدد بدانیم، یا واحد، آیا دلیلی در دست است که نعمانی، از علی بن حسین مسعودی مورخ روایت نمی کند؟
سه دلیل می توان در این زمینه ذکر کرد [و یا ذکر کرده اند]:
1 . کسی نگفته که مسعودی مورخ، به قم آمده; ولی استاد نعمانی از محمد بن یحیی عطار در قم حدیث برگرفته است . این دلیل ناتمام است; زیرا مسعودی در جایی از مروج الذهب تصریح می کند که به قم وارد شده است . (67)
2 . استاد نعمانی، همواره از محمد بن یحیی عطار روایت می کند; ولی روایت صاحب مروج الذهب از وی، در جایی دیده نشده است . این دلیل نیز نادرست است; چه این که ترجمه احوال مسعودی مورخ در کتاب های تراجم و رجال، بسیار کوتاه و نارسا است و به هیچ وجه اساتید صاحب مروج الذهب روشن نیست . بنابراین شاید وی از محمد بن یحیی عطار روایت کرده باشد .
3 . استاد نعمانی، بی تردید امامی است و روایات وی، شیعی ناب می باشد; مثلا او روایاتی را در وصف «حضور دوازده امام (ع) در ابتدای آفرینش در عرش پروردگار» (68) و یا وصف «ائمه و شیعیان آن ها در عالم ذر» نقل کرده (69)که نقل آن ها از سوی مسعودی مورخ، بعید است .
این دلیل - که قوی ترین دلیل می باشد - هرچند احتمال روایت نعمانی را از مسعودی مورخ مستبعد می سازد; ولی دلیل کافی بر نفی آن نیست ; زیرا نقل یک روایت، دلیل بر اعتقاد به صحت مضمون آن نیست . به ویژه مسعودی مؤلف مروج الذهب، روایاتی نقل کرده و کتاب هایی تالیف نموده که کاملا با نقل روایات فوق سازگار است . در این باره در مقاله «اثبات الوصیة و صاحب مروج الذهب » بیشتر سخن گفته ایم .
از سوی دیگر، در فصل دوم این مقاله، خواهیم گفت که روایات علی بن حسین مسعودی، در غیبت نعمانی همگی به محمد بن علی کوفی می رسد و ظاهرا همگی، برگرفته از کتاب وی می باشد و علی بن حسین مسعودی، در طریق به کتاب محمد بن علی کوفی می باشد . در طرق به کتاب ها، چه بسا سلسله اسناد، تنها از طریق اجازه عامه، روایت را دریافت داشته اند . در نتیجه این امر دلیل بر آن نیست که علی بن حسین مسعودی (استاد نعمانی)، دقیقا از محتوای روایاتی که اجازه آن ها را به نعمانی داده، آگاه باشد . لذا نمی توان از این راه، روایت نعمانی را از علی بن حسین مسعودی عامی صاحب مروج الذهب انکار کرد .
البته اشاره شد که احتمال تعدد علی بن حسین مسعودی، کاملا مطرح است و مظنون آن است که استاد نعمانی، غیر از صاحب مروج الذهب است .
سوم . گفتیم که مصحح غیبت نعمانی، از عبارت «بقم » در هنگام روایت علی بن الحسین از محمد بن یحیی عطار، استنباط کرده که مراد از علی بن الحسین، علی بن بابویه معروف است .
محدث نوری، درست برعکس از همین عبارت نتیجه گرفته که مراد، ابن بابویه معروف نیست; زیرا صدور این عبارت از علی بن حسین بن بابویه، ساکن در قم مناسب نیست .
کلام مصحح غیبت نعمانی، بسیار شگفت انگیز است! ما هیچ توضیحی در این زمینه نیافتیم که چگونه عبارت «بقم » ، نشانگر آن است که مراد از علی بن الحسین، علی بن بابویه قمی معروف است . البته کلام محدث نوری (ره) قابل توجه است . در این جا نخست توضیحی درباره این کلام آورده، سپس آن را بررسی خواهیم کرد .
علی بن الحسین بن بابویه - به تعبیر نجاشی - شیخ قمیان و پیشوا، فقیه و معتمد ایشان در عصر خود بود . دلیلی در دست نیست که وی، در غیرقم سکونت داشته باشد . البته او در اواخر عمر (در سال تناثر نجوم در سال 323) به بغداد وارد شده که ظاهرا در مسیر سفر به حج بوده است . (70) از کسی که خود اهل قم و ساکن این شهر می باشد بعید می نماید که در هنگام روایت از محمد بن یحیی عطار - که او نیز از مشایخ قمیان می باشد - به این نکته اشاره کند که روایت وی از محمد بن یحیی عطار، در قم بوده است; زیرا این گونه توضیحات، معمولا در جایی افزوده می شود که مکان روایت، از ویژگی خاصی برخوردار باشد و درجایی که استاد و شاگرد هر دو از اهل قم بوده (71) ، علی القاعده روایت در قم صورت گرفته و نیازی به چنین قیدی - که شبیه توضیح واضحات است - نیست .
در بررسی این کلام، عرض می کنیم که با این استدلال، نمی توان به گونه قاطع گفت: مراد از علی بن حسین، در اسناد غیبت نعمانی، علی بن حسین بن بابویه نیست; زیرا اگر علی بن حسین، در شهری غیر از قم (همچون بغداد) برای نعمانی حدیث کرده باشد; مقید ساختن مکان تحدیث محمد بن یحیی به شهر قم، رکاکت بسیار ندارد .
البته انصاف آن است که این دلیل، در تضعیف این احتمال که مراد از علی بن حسین، ابن بابویه است، مفید می باشد .
باری اگر ما با این دلیل، مراد بودن ابن بابویه را از اسناد فوق انکار نکنیم; لااقل می توان گفت که دلیلی نداریم که مراد از علی بن حسین در این اسناد، ابن بابویه است و مجرد روایت ابن بابویه از محمد بن یحیی عطار، در اثبات این امر کافی نیست; زیرا شاهدی در دست نیست که راوی از محمد بن یحیی - به نام علی بن الحسین - ، تنها ابن بابویه است .
چهارم . مصحح غیبت نعمانی در مقدمه کتاب، سخنی آورده که از تمامی سخنان گذشته شگفت آورتر است . ایشان می گوید: «ظاهرا علی بن حسین، برای نعمانی در قم حدیث کرده است » . در حالی که اسناد غیبت، دقیقا بر خلاف این مطلب گواه است; چون اگر نعمانی در قم، از علی بن حسین حدیث شنیده باشد، دیگر معنا ندارد که علی بن حسین بگوید که در قم، از محمد بن یحیی عطار حدیث دریافت داشته است . از سوی دیگر ما هیچ دلیلی نیافتیم که حضور نعمانی را در قم نشان دهد .
نتیجه این بحث آن است که استاد نعمانی، علی بن حسین مسعودی (و نه علی بن بابویه) است که از محمد بن یحیی عطار در قم حدیث دریافت داشته است، محل روایت نعمانی از مسعودی معلوم نیست و مظنون آن است که این شخص، غیر از مسعودی، مؤلف مروج الذهب می باشد و احتمالا وی مؤلف اثبات الوصیة است .
شاگردان نعمانی
1 . ابوالحسین (72) محمد بن علی شجاعی کاتب راوی و ناسخ غیبت نعمانی است که این کتاب را بر مصنف خوانده بود . لذا دیگران (73) این کتاب را در نزد وی می خواندند و نجاشی شاهد این امر در مشهد عتیقه بوده است . این کتاب و سایر کتاب های وی، بنابر وصیت فرزند او، ابوعبدالله حسین بن محمد شجاعی، در اختیار نجاشی قرار گرفت . نسخه قرائت شده غیبت نعمانی، در نزد نجاشی بوده است . (74)
از این عبارت، ارتباط ویژه نجاشی با فرزند این راوی استفاده می شود . به هر حال نجاشی، زاده 372 (75) علی القاعده در سنین کودکی - در هنگامی که هنوز صلاحیت شرکت در مجلس درس حدیث را نداشته - محمد بن علی شجاعی را دیده است . (76) بنابراین می توان وی را، لااقل زنده در حدود سال 380 دانست . وفات وی نیز در همین حدود یا اندکی متاخرتر به نظر می آید .
باری در آغاز غیبت نعمانی، این کتاب به روایت ابوالحسین محمد بن علی بجلی کاتب نقل شده و در ادامه آمده است: ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی در حلب، آن را برای وی حدیث کرده است . (77)
به نظر می رسد این راوی، همان راوی مشهور نعمانی بوده و گویا «البجلی » در این جا مصحف «الشجاعی » است .
باری در مقدمه غیبت نعمانی آمده که به جز ابوالحسین محمد بن علی شجاعی کاتب، کسی را نیافتم که از نعمانی روایت کند; (78) ولی راقم سطور با جست و جوی گسترده در کتاب های رجال و حدیث، نام راویان دیگری از نعمانی را به دست آورده است .
2 . ابوغالب احمد بن محمد زراری
وی در رساله معروف خود، از اجزایی یاد می کند که با خط خود نگاشته و «دعای سر» (79) در آن بوده است . ابوغالب می افزاید: «نعمانی آن را برای وی، از راویانی که در کتاب ذکر شده، حدیث کرد» . (80)
از این عبارت، چنین برداشت می شود که این اجزاء کتابی (ظاهرا در موضوع دعا) ، تالیف نعمانی بوده است .
3 . علی بن محمد بن یوسف حرانی
وی دعای «اعتقاد» را به نقل از نعمانی به اسناد خود از امام کاظم (ع)، روایت کرده است . (81)
سید ابن طاووی در چند مورد، روایاتی از این راوی نقل کرده است (بدون قید حرانی) (82) ، احتمالا وی همان «ابن خالویه » می باشد که در رجال نجاشی، ترجمه شده است . (83)
4 . علی بن حسن بن صالح بن وضاح نعمانی
علامه مجلسی، از مجموع «دعوات » محمد بن هارون تلعکبری، نقل کرده که (ابوالفتح) غازی بن محمد طرائقی (ظاهرا در دمشق در آخر شعبان 399)، از این راوی، از خط نعمانی، دعاهای روزهای هفته را روایت می کند . (84)
شاید این راوی و راوی پیش، از کتاب دعای نعمانی - که ابوغالب زراری نسخه ای از آن را به خط خود نگاشته است - این روایات را نقل می کند .
5 . ابوالمرجا محمد بن علی بن طالب البلدی (85)
کراجکی از وی در قاهره حدیث برگرفته است، و او از نعمانی با تعبیر «استاذی ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی رحمه الله » یاد می کند . (86)
6 . شریف ابوعبدالله محمد بن عبیدالله بن حسین بن طاهر بن یحیی حسینی
نام وی را در کتاب های انساب و تراجم نیافتیم; ولی با توجه به نام پدر و جدش در کتاب های انساب، نسب وی چنین است: «ابوعبدالله محمد بن ابی القاسم عبیدالله بن ابی عبدالله الحسین بن ابی الحسین طاهر بن یحیی نسابه معروف به عبیدلی بن الحسن بن جعفر الحجة بن عبیدالله الاعرج بن الحسین الاصغر بن الامام زین العابدین » .
در فخری، درباره پدرش ابوالقاسم عبیدالله می گوید: «وی در حجاز بوده و اعقاب وی در مصر» . (87)
عالمان نسب شناس درباره جد وی ابوعبدالله حسین گفته اند: اعقاب وی در رمله و مصر می باشند . (88) مصر به شام و حلب - که مسکن ابوعبدالله نعمانی در اواخر عمر و محل وفات وی بوده - نزدیک بوده و رمله از شهرهای شام به شمار می آید .
لباب الانساب، وفات عموی پدر وی، عبید الله بن طاهر بن یحیی را، در سال 329 ذکر کرده است . (89) این کاملا تناسب دارد که نوه برادر وی، محمد بن عبید الله بن حسین بن طاهر، راوی از ابوعبدالله نعمانی باشد .
روایت وی از نعمانی را در لا به لای جلدی از تاریخ دمشق ابن عساکر - که به ترجمه حضرت امیر (ع) اختصاص دارد - یافتیم .
پایان این قسمت از مقاله را با نقل این روایت شریف و ترجمه آن زینت می بخشیم:
«اخبرنا ابوبکر محمد بن عبدالباقی، نا ابواسحاق ابراهیم بن سعید الحبال، نا الشریف ابوعبدالله محمد بن عبیدالله بن الحسین بن طاهر بن یحیی الحسینی، نا ابوعبدالله الکاتب النعمانی، نا احمد بن محمد بن سعید، نا علی بن الحسن التیمی، نا جعفر بن محمد بن حکیم، و جعفر بن ابی الصباح، قالا: نا ابراهیم بن عبدالحمید عن رقبة بن مصقلة العبدی(90) عن ابیه عن جده قال: اتی رجلان عمر بن الخطاب فی ولایته یسالانه عن طلاق الامة فقام معتمدا بشی ء بینهما حتی اتی حلقة فی المسجد، و فیها رجل اصلع، فوقف علیه، فقال: یا اصلع ما قولک فی طلاق الامه؟ فرفع راسه الیه ثم اوما الیه باصبعیه فقال عمر للرجلین: تطلیقتان، فقال احدهما: سبحان الله، جئنا لنسالک و انت امیرالمؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذا الرجل [فسالته ] فرضیت منه بان اوما الیک، فقال: او تدریان من هذا؟ قالا: لا، قال: هذا علی بن ابی طالب اشهد علی رسول الله (ص) سمعته و هو یقول: «لو ان السماوات السبع وضعن فی کفة میزان، و وضع ایمان علی فی کفة میزان لرجح بها ایمان علی » ; (91)
دو مرد در هنگام خلافت عمر بن خطاب، به نزد وی رفته، از [تعداد] طلاق کنیز [که پس از آن زن بر شوهرش حرام می گردد، تا محلل در بین واقع شود] پرسیدند; عمر به چیزی تکیه کرده، برخاست و در میان آن دو، به مسجد آمد و به حلقه ای رسید . در آن حلقه مردی بود موی پیشانی رفته . بر بالای سر وی ایستاد و گفت: ای موی پیشانی رفته(92) ، نظر تو درباره طلاق کنیز چیست؟ مرد سرش را به سوی او بلند کرد; سپس با دو انگشت بدو اشاره نمود . عمر به آن دو مرد گفت: «دو بار طلاق » . یکی از آن دو گفت: سبحان الله! ما برای پرسش به نزد تو - که پیشوای مؤمنانی - آمدیم; [اما] تو با ما حرکت کردی تا بر بالای سر این مرد ایستادی [و از وی سؤال کردی] و به اشاره وی به تو، رضایت دادی؟ !
عمرگفت: می دانید که این مرد کیست؟ گفتند: نه . عمر گفت: او علی بن ابی طالب است: [خدای را ] شاهد می گیرم (93) که از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: اگر هفت آسمان را در یک کفه ترازو نهند و ایمان علی را در کفه دیگر، ایمان علی سنگین تر خواهد بود» .
ضمیمه: سال تناثر نجوم
در رجال نجاشی، وفات شیخ کلینی و نیز شیخ علی بن الحسین بن بابویه، به سال 329 دانسته شده، این سال با نام سال «تناثر نجوم » معرفی شده است . (94) برخی از بزرگان گمان کرده اند که این وصف، وصفی کنایی است که به جهت وفات بسیاری از بزرگان علما (همچون کلینی، ابن بابویه و علی بن محمد سمری) در این سال، این نام بر آن نهاده شده است; (95) ولی این نام - چنانچه محقق تستری فرموده اند (96) - اشاره به پدیده طبیعی است که در سال 323، در شب یورش قرامطه بر حاجیان رخ داده است . در این شب، ستارگان با شدت بسیار در تمام شب فرو می ریختند، (97) خارق العاده بودن این حادثه، تا بدان حد بوده که این سال، با این حادثه شناخته می شده است .
این حادثه در سال 323 بوده و نه در سال 329 چنانچه نجاشی ذکر کرده است .
علت اشتباه نجاشی در این جا چیست؟ در پاسخ به این سؤال، نیاز به توضیحی درباره سال ورود علی بن بابویه به بغداد است .
در رجال شیخ طوسی در ترجمه علی بن بابویه آمده است: «تلعکبری از وی روایت کرده، گوید: در سالی که ستارگان پیاپی فرو ریختند، از وی [حدیث] شنیدم، وی در این سال به بغداد درآمد» (98)
در غیبت طوسی، از فرزند علی بن بابویه (ابوعبدالله حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه) نقل شده که می گوید: این ماجرا را، جماعتی از اهل شهر ما (قم) که در بغداد اقامت داشتند، برای من گزارش کردند . ایشان در سالی که قرامطه بر حاجیان تاختند - که سال فرو ریختن ستارگان بود - در بغداد بودند به گفته ایشان، پدرم به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (ره) نامه نگاشت و از وی برای رفتن به حج اجازه طلبید . جواب نامه چنین صادر شد که: در این سال [ به آهنگ حج] بیرون نرو . . . . و اگر گریزی از آن نباشد، در آخرین کاروان باش; از این رو، وی در آخرین کاروان بود . در نتیجه او خود به سلامت ماند; ولی کسانی که در دیگر کاروان ها بودند، کشته شدند . (99)
این عبارات، به روشنی می رساند که از این «پدیده نجومی عجیب » ، برای روشن ساختن سال وقوع حوادث بهره می جستند . بنابراین نمی توان گفت که این حادثه، در دو سال نزدیک به هم، یعنی سال های 323 و 329 تکرار شده است . علاوه بر گفتار کتاب های تاریخی نزدیک به عصر این حادثه، نقل غیبت طوسی با توجه به وفات جناب حسین بن روح در سال 326، شاهد دیگری است که فرو ریختن ستارگان، در سال 329 رخ نداده است .
به نظر می رسد که در رجال نجاشی، بین تاریخ ورود علی بن بابویه به بغداد (323) و تاریخ وفات او (329) خلطی رخ نموده و این خلط به ترجمه کلینی نیز سرایت کرده است . البته ممکن است سبب این خلط، اشتباهی دیگر باشد که در جای دیگری از رجال نجاشی دیده می شود . پیش از نقل این عبارت، تذکر این مطلب مفید است که در تاریخ وفات علی بن بابویه، دو قول نقل شده است: یکی 328 و دیگری 329 . ممکن است خلط این دو قول به هم، - به ضمیمه اشتباهی که در ادامه، توضیح داده می شود - سبب شده که سال «تناثر نجوم » سال 329 دانسته شده است .
در رجال نجاشی (262/684) به نقل از «کلوذانی » آمده است: «اجازه روایتی از علی بن حسین بن بابویه را در هنگامی که در سال 328 (ثمان وعشرین و ثلاثمائة) به بغداد گام نهاد، دریافت داشتم » .
شاید لحن عبارت، این معنا را برساند که ابن بابویه، تنها یک بار به بغداد آمده است . لذا در این عبارت، ظاهرا کلمه «ثلاث » به «ثمان » تصحیف شده است .
بنابراین سال «تناثر نجوم » ، سال 323 (و نه 329) بوده و علی بن بابویه در این سال (و نه در سال 328) وارد بغداد شده است . شاید در زمان ورود وی به بغداد، هنوز نعمانی به این شهر نیامده بود و لذا از وی روایت نکرده است .