ماهان شبکه ایرانیان

معرفی و بررسی کتاب استراتژی انتظار

تحلیل هایی که مسائل بعد از انقلاب را زیر تیغ نقادی قرار داده باشند، بسیار کم و انگشت شمار می باشند

اشاره:

تحلیل هایی که مسائل بعد از انقلاب را زیر تیغ نقادی قرار داده باشند، بسیار کم و انگشت شمار می باشند . کتاب استراتژی انتظار از جمله کتاب هایی است، که رسالت این کار را بر عهده گرفته و حوادث دو دهه ی اخیر انقلاب اسلامی را در چهار حرکت و هفت غفلت به نقد گرفته و برای تداوم انقلاب چاره اندیشی کرده است و در پیش گرفتن راهبرد انتظار را در این رابطه توصیه می کند . نگاه نویسنده در این نوشته، یک نگاه انتقادی است، این نگاه سخت گیر نیاز این برهه از تاریخ ایران اسلامی است، اما این کتاب با تمامی نقاط مثبت اش، در بعضی موارد از کاستی هایی رنج می برد، به همین خاطر ما در این بررسی متذکر آنها شده ایم، تا با رفع آنها به پختگی و کارآمدی بیشتر نائل شود .

با رشد چشمگیر علم و صنعت و هجوم فن آوری و دانش غربی و با ظهور انقلاب ها و مکتب های عدالت طلب و آزادی خواه و مدافع انسان، بازگشت از دین، به طور گسترده، آغاز شد .

از اوائل دهه ی پنجاه، به دنبال شکست مکتب های عدالت طلب و آزادی خواه و انسان

دوست و بن بست صنعت و علم، بازگشت به دین آغاز شد .

اوج این بازگشت، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران تبلور یافت .

این پدیده، به عنوان یکی از مهم ترین و سرنوشت سازترین پدیده های فرهنگی و اجتماعی قرن، توجه بسیاری از پژوهندگان را به خود جلب کرده . در این میان، آن چه مهم تر می نمود و توجه صاحب نظران و دل سوزان را به سمت خود می برد، حفظ و تداوم انقلاب و ارزش هایش بود .

با انقلاب، نسلی پرشور و با نشاط، به سمت مذهب گرایش پیدا کرده بودند و اگر این بازگشت سبز و مبارک، تغذیه نمی شد، و اگر غفلت ها ما را به بن بست نمی کشاند، دوباره رجعت و عقب گرد شروع نمی شد، همان طور که سیلاب ها، هنگام برخورد به سدها، به سرعت بر می گردند و عقب می آیند . . . و تا ریزش و رویش دوباره و غنا و سرشاری و سدها و مانع ها را پشت سرگذاشتن، مدت ها طول می کشید و چه بسا، جوانان و . . . طعمه ی مرداب ها می شدند و از پشت سد نمی گذشتند و در کنار مانع ها، می مردند .

حال باید دید که ما وظیفه ی خود را به خوبی انجام داده ایم؟ آیا ما، مسیر انقلاب را به درستی پیمودیم؟ آیا از تحجر و رکود برکنار بودیم؟ آیا با تمام وجودمان، با تمام امکانات مان، با فکر و ارزیابی، با عقل و سنجش، با انتخاب و اختیارمان، راه افتاده بودیم؟ آیا از تقلیدها و تلقین ها و عادت ها و تحمیل ها گذشته بودیم؟ آیا با این پاها و با این آزادی ها، با مذهب روبه رو شده بودیم؟ آیا . . . ؟

از این رو، شناسایی و نقد آن چه در طول دو دهه ی اخیر بعد از انقلاب بر ما گذشته، ضروری به نظر می رسد; زیرا، با این بررسی است که از رسیدن به بن بست ها و عقب گردها، نجات می یابیم و بهره مند می شویم .

تحلیل هایی که ناصحانه و صادقانه، مسائل بعد از انقلاب را زیر تیغ تیز نقادی قرار داده باشند، بسیار کم و انگشت شمارند . از این رو پرداختن به این امر ضروری و اجتناب ناپذیر است .

نقد در لغت ارزیابی و شناسایی عیب ها و رو آوردن پنهان ها است . کسانی که می خواهند سازندگی داشته باشند، ناگزیر به نقد و انتقادند . ما، گاهی، در مقام نمایش هستیم و گاهی در مقام سازندگی . در هنگام نمایش و ریا، ناچار، عیب ها را آرایش می کنیم و از کمبودها چشم می پوشیم و چشم ها را می پوشانیم، ولی در مقام سازندگی و پروراندن، عیب ها را بیش تر و بزرگ تر می کنیم تا خوب تر ببینیم شان . میکرب ها را در زیر ذره بین می گذارند، تا بزرگ تر و مشخص تر شوند و طرز کارشان و راه خنثی کردن شان، به دست آید . (1)

شاید بعضی، با نگاه اولیه به کتاب استراتژی انتظار، آقای شفیعی سروستانی را به بزرگ کردن عیوب و افراط در بیان مشکلات، متهم کنند، اما کار یک منتقد، به درستی، همین است . هنگامی که من، پیش طبیبی می روم، می خواهم از عیب هایم بگوید و هیچ دوست ندارم که طبیب، هنگام بررسی کردن من، سریع و سطحی باشد، بلکه دوست دارم که عمیق و دقیق و وسیع، به من نگاه کند و کسری ها و دردهایم را نشان دهد . . .

آنان که در صدد توجیه ضعف ها نیستند و در مقام تکمیل و اصلاح جامعه هستند، اینان، نقدها و نمایاندن عیوب را، «هدیه » می دانند و آنان که برای خود و جامعه، طرحی دارند و حرکتی را آغاز کرده اند، یادآوری و تذکر اشتباهات و کمبودها و نارسایی ها، برای شان «ارمغان » است . همانکه امام صادق علیه السلام فرمود:

«احب اخوانی من اهدی الی عیوبی » (2)

با این مقدمه، می خواهم قبل از ورود به نقد و بررسی کتاب، زمینه ای ایجاد شود تا هم به کار با ارزش شفیعی سروستانی واقف شویم و هم نقدهای دل سوزانه او را حمل بر بزرگ نمایی نکنیم .

حال ببینیم شفیعی سروستانی در کتاب اش تا چه حد ضعف ها را شناخته و دردها را دیده و چه نسخه ای برای درمان، پیشنهاد کرده است .

قبل از بررسی به گزارش این کتاب می پردازیم:

کتاب استراتژی انتظار، می خواهد حوادث دو دهه ی اخیر انقلاب اسلامی را در چهار حرکت و هفت غفلت، به نقد بگیرد و برای تداوم انقلاب، چاره اندیشی کند .

جلد نخست این اثر، مشتمل بر سه فصل است:

در فصل یکم، به بررسی چهار حرکت می پردازد:

حرکت یکم سال 1357: نقطه عطف یک تحول بزرگ که زمینه ها و بسترش از سال ها قبل ایجاد شده بود .

حرکت دوم از سال 1357 تا 1359: ساختن و بنای نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بر اساس آرمان تحقق یافته .

حرکت سوم از سال 1359 تا 1368: جنگ تحمیلی و ایجاد فضای مناسب برای آشنایی عموم مردم با فرهنگ انقلاب .

حرکت چهارم از سال 1376 تا کنون: حرکت علمی - فرهنگی علما و پژوهندگان برای آشنایی با مباحث نظری و فلسفی و کلامی غرب .

شفیعی سروستانی، در این نوشته، دل سوزانه و موقعیت شناسانه، با تامل و تفکر همراه است و موشکافانه به معضلات پرداخته است . او می خواهد از اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران اسلامی، طی دو دهه ی اخیر، تحلیلی کلی ارائه دهد، آن هم در چهار مرحله . او این حرکت ها را به مثابه ی حرکت سفینه ای تشبیه می کند که از زمین جدا می شود تا در فضای ماورای زمین و جو، بر مداری معین، مستقر شود . او، چنین می نویسد:

سفینه ی انقلاب اسلامی، با منبع سوخت نخست، از مدار سال پنجاه و هفت گذشت، اما تاخیر در رسیدن منبع انرژی، موجب شد تا برای چندی سفینه، در انتظار و التهاب بماند . منبع سوخت دوم، یعنی جنگ، این سفینه را از مدار شصت و هشت نیز گذراند . هشت سال نبرد با دشمن، میدان بارور شدن و ظهور ادب دینی را فراهم آورد و موجب شد تا جمع کثیری از جوانان این مرز و بوم، در فضایی خارج از همه ی آلودگی های شهری متاثر از ادب غربی، خود را مهیا کنند و سیر و سلوک در عالم دینی را تجربه کنند . . . پایان سال های پر التهاب جنگ، باب این مدرسه ی بزرگ را بست . از این زمان، سفینه ی انقلاب، در کشاکش تمنای دو گروه، در جای خود ایستاد: جمعیتی که میل به ارتقای آن را تا آخرین مدار معهود داشتند و جمعیتی که با ترسیم ویژگی ها و بر شمردن مواهب عالم غربی، گاه به اسم دین و انقلاب، برای افول آن تلاش می کردند . (3)

در هر حال، کار شفیعی، کاری با ارزش است و می تواند تازیانه ای بر رخوت و سستی و غفلت مربیان و مدیران فرهنگی - سیاسی ما باشد; چون، نگاه نقادانه به مسائل انقلاب، نقاط ضعف را روشن می سازد تا آنان که می خواهند به تکمیل رو آورند، از حماقت و خیانت به دور باشند . راستی، چه آگاهانه آن عارف بزرگ می گفت: «توجیه حماقت، تضعیف خیانت، و تکمیل رسالت است .» .

دو انقلاب

شفیعی، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اسلامی ایران را به عنوان دو انقلاب بزرگ که طی چهار صد سال گذشته، جهان و ساکنان ارض، شاهد آن بوده اند، بر می شمارد و در تحلیل مقایسه ای میان این دو انقلاب، وجه اشتراک این دو جریان را اتکا و رجوع بنیانگذاران آن ها بر یک نگرش کلی و ویژه به عالم می داند . وی می افزاید، در واقع، انقلاب اسلامی، تمامیت غرب را مورد تعرض قرار داد به شکلی که نهایتا، به تقابل این دو انقلاب انجامید; چه، انقلاب بزرگ غربی، با سلب حیثیت آسمانی و معنوی از عالم و آدم، رویکردی این جهانی و مادی فراروی انسان قرار می داد و دین و معنویت را به مسلخ مجهولات و حوزه ی فردی می برد . تفکر انقلاب اسلامی، به حق متعرض شالوده ی نظری فرهنگ و تمدن غربی بود; چون، رویکردی وحیانی و آسمانی و معنوی به عالم و آدم داشت .

حرکت دوم

حرکت دوم، به مراتب، از حرکت یکم سخت تر بود، چون، ساختن بنای نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، مد نظر بود . بر اساس آرمان تحقق یافته، آن هم در میان انبوهی از مشکلات و مسائل پیش بینی نشده، علاوه، فقدان طرح مدون و کاهش انرژی و قدرت آرمان خواهی، بر مشکلات این دوره می افزود . از این جا، زمان حرکت روی خط افق آغاز شد، تا آن جا که خود را طلبکار و آرمان را مرهون خویش به حساب آوردیم . (4)

حرکت سوم

حرکت سوم، با وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله، آغاز شد . پدیده ای که حیات نو به کالبد انقلاب و انقلابیان ارزانی داشت . صرف نظر از تحلیل های مختلفی که درباره ی این حادثه و مشکلات و خرابی ها عرضه شده، حرکت عمومی، دیگر بار، رو به صعود نهاد .

نسل دوم و تئوری نقش

شفیعی سروستانی، در این بررسی، با صداقت و بدون تعارف، به نقطه ضعف بزرگ این دوران (از 57 تا 68) یعنی غفلت یا اشتباه در تربیت نسل دوم انقلاب می پردازد:

نسلی که از صحنه ی اصلی زندگی پدران و مادران دور بودند و به آرامی سال های اولیه ی زندگی خود را روی خط افقی سپری می کردند . . .

اصرار در تغییر صورت ظاهر و حفظ آن، موجب جاری شدن «تئوری نقش » در میان سطوح مختلف جامعه شد و این تئوری، چیزی جز ظهور ریا و نفاق فراگیر نبود . . . این امر، تا آن جا پیش رفت که همگان، تنها طریق رسیدن به مدارج عالی و مراتب اجتماعی و سیاسی را پیروی از این تئوری فرض کردند . (5)

وی، در بررسی موشکافانه، وجود تکنوکرات های متخصص در عرصه ی اداره ی کشور که سر در پی تقلید و کپی برداری از طرح های دیکته شده ی سازمان های جهانی داشتند . نویسنده، تهاجم فرهنگی را از مشخصه ها و شرایط ویژه ی حاکم بر فضای ایران در سال 1368 می شمارد و حمله ی غرب را در سه جبهه می داند:

آن چه که مسلمانان، متوجه آن نبودند، حضور غرب در سه جبهه بود: 1- جبهه ی مدنیت; 2- جبهه ی فرهنگ; 3- جبهه ی تفکر . . . (6)

شفیعی سروستانی، آن گاه به تحلیل سال های 68 تا 74 می پردازد .

وی، حمله ی دشمن در جبهه ی مدنیت را به چهار رکن تقسیم می کند و شهرداری ها را در تغییر نظام شهرسازی و معماری، مقصر معرفی می کند; او، تاسیس فرهنگ سراها را در تهران به تبع الگوهای فرانسوی و ماسونی در این جهت می بیند که انسان سنت گرا و متدین را به سمت مدرنیسم بکشاند .

نویسنده، در ادامه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را هم به خاطر به میدان آوردن جماعتی روشنفکر رکن دوم در همراهی با حمله ی دشمن در جبهه ی مدنیت می داند .

وی، تاسیس انواع و اقسام دانشگاه ها را در نقاط مختلف کشور، برای استحاله ی فرهنگی جوانان می داند . او، نظام آموزش عالی و آموزش و پرورش را عامل آن می شناسد .

در نهایت، نظام مالی و اقتصادی را تابع همان سیاست می داند و به عنوان رکن چهارم تهاجم دشمن در جبهه ی مدنیت بیان می کند . او، در ادامه می افزاید:

از طرفی دیگر، ما، در جبهه ی سوم، یعنی تفکر و نظریه پردازی هم غایب بودیم و حتی متذکر مبانی نظری و هستی شناسی ویژه ی غربی - که اساس فرهنگ و تمدن غربی بر شالوده های آن استوار شده بود - نبودیم . (7)

حرکت چهارم

بالاخره، فصل نخست کتاب، با طرح اتکای جریان روشنفکری در هر سه حوزه ی تمدن و فرهنگ و تفکر به ادبیات جاری در غرب، و تلاش این گروه در ترجمه و انتشار آثار همفکران غربی، اعم از شعر و رمان و نمایشنامه در جهت به تصویر کشیدن مدینه ی غربی در قالب آزادی و جامعه ی مدنی و دمکراسی و . . . فراروی نسل جوان به پایان می رسد . به همین خاطر، وظیفه ی مؤمنان را در این برهه از تاریخ، بسیار خطیر و حساس می داند .

حرکت چهارم گام نخست از وظیفه ی بزرگ به تاخیر افتاده است، مقدمه ای برای یک جهش . حرکت چهارم، نیازمند امری متفاوت و آرمانی دیگر گون، اما از جنس انقلاب، شیعه، و جنگ است وگرنه، سفینه ی انقلاب، پیش از گذر از جو، بار دیگر به سمت زمین باز می گردد و شهر و مدینه ی انقلابی، بدل به شهری کاملا فرنگی می شود با تابلوهای رنگین سبحان الله والحمدالله . (8)

فصل دوم

فصل دوم کتاب، با دل سوزی و دقت نظر، به بررسی هفت غفلت بزرگ که موجب بروز ناهنجاری های بسیار در گستره ی حیات فرهنگی و مادی مردم این سرزمین بزرگ اسلامی شد، می پردازد:

1- غفلت از شرایط ویژه ی تاریخی عصر حاضر;

وی، ضمن بیان این نکته که نگاه مقطعی و بریده به آن چه که پیرامون ما می گذرد، باعث بروز اشتباهات بسیاری در تدوین استراتژی ها، برنامه ریزی ها، تصمیم گیری ها می شود، غفلت بزرگ را عدم توجه برنامه ریزان به سیر رو به نزول غرب و قبول سقوط حتمی فرهنگ و تمدن آن و غفلت از ظهور تاریخ جدیدی که به نام دین آغاز شده، می داند:

به واقع، غرب، در پایان تاریخ خود، مواجه با تمدن عنان گسیخته است که دیگر هیچ ماده ی فکری ویژه، بدان مدد نمی دهد . . . جای این پرسش باقی است که «آیا آن چه لازمه ی بودن و زیستن در عالم غربی است، ضرورتا، برای مردمی که تمایل به رسیدن به عالم دینی و زیستن در آن حال و هوا را دارند، لازم است؟ !» . اگر سیر در عالم دینی آغاز شود و انسان دینی تربیت شود، همه ی لوازم مورد نیاز متناسب با آن عالم و تمنا، ساخته می شود . (9)

2- عدم توجه به تحولات فرهنگی و دگرگونی های عارض شده بر مناسبات مردم سرزمین های اسلامی طی دو

در این رابطه می گوید:

هیچ پرسیده ایم که برای چه کسانی و با چه مشخصاتی، برنامه ریزی فرهنگی می کنیم؟ چه تعریفی از انسان ایرانی (دهه ی پایان قرن بیستم) نوع نگاه و دریافت اش از عالم داریم؟ . . . قریب دویست سال از سلطه ی نظام تعلیمی و تربیتی غربی در میان مناسبات فرهنگی و مادی این مردم می گذرد؟ و حاصل این همه، جماعتی است که نه سنت گرای اصیل و نه غربی رهیده از قید دین . . . این واقعه، مربوط به ایران نیست . ساکنان همه ی سرزمین های اسلامی، مبتلا به این بیماری اند . . . به همین خاطر، تلون در تصمیم گیری ها نیز مرهون عدم شناخت واقعی است . (10)

3- غفلت از خصم;

پیروزی سال های اولیه ی انقلاب، بسیاری از مدیران جامعه را از مطالعه ی گسترده درباره ی خصم و استراتژی او و ادواتی که در وقت مواجهه به کار می بندد، غافل ساخت . وی در این باره، ضمن تقسیم خصم به چهار گروه، به توضیح هر کدام می پردازد:

الف) خصم آشکار با ادوات جنگی آشکار; احتمال بروز خصومتی از این دست، همواره وجود دارد ورود به صحنه ای این چنین، روشن و تکلیف جنگاوران، معلوم است .

ب) خصم آشکار با ادوات جنگی پنهان; این جنگ، جنگ سیاست بازان حرفه ای و جنگ میزهای کنفرانس و همایش های بین المللی است . این جنگ، جنگ آشکاری است که تمامیت یک سرزمین را از مجرای طرح های اقتصادی و سیاسی می بلعد . . . جنگ بانک های جهانی و صندوق بین المللی پول .

ج) خصم پنهان با ادوات جنگی پنهان; جنگ در حوزه ی فرهنگی، جنگ رایج امروز است . هرچه حضور در میدان جنگ نخست، سهل، و تشخیص موقعیت و عمل خصم، ساده است، در این جنگ، همه چیز سخت می نماید . . .

د) خصم پنهان با ادوات جنگی آشکار; در این نوع جنگ، خصم، پوشیده در جامه ای زیبا و هنری وارد میدان می شود و بی آن که دست به سلاح گرم ببرد می جنگد، جنگ مهاجمانی که قلم، دوربین، سینما، تئاتر، امثال این ها را سلاح خویش ساخته اند .

4- غفلت از مطالعات استراتژیک;

مراکز مطالعات استراتژیک، پشتیبان اصلی همه ی نظام های پر قدرت در جهان امروزند . هسته ای اندیشه مند و کارامد که پیش از وقوع حوادث، و برای آینده طراحی می کنند . ما، فاقد مطالعات جدی استراتژیک بودیم . . . همچنان که هیچ دستگاه هوش مندی، عهده دار شناسایی طرح ها و نقشه های دشمن جهت خنثی سازی استراتژی دشمن نشد .

5- غفلت از انقلاب فرهنگی;

برخی، جدا کردن کلاس های درس دانشجویان دختر و پسر را; برخی کارشناسان، افزودن واحدهای معارف اسلامی را به فهرست درس های دانشگاهی; برخی دیگر، تاسیس انواع و اقسام دانشکده های آزاد و دولتی را، انقلاب فرهگی تصور کردند، ولی باز هم دیدیم که در ساختار تعلیم و تربیت دانشگاهی و آموزش و پرورش، هیچ چیز عوض شد تا آن جا که ترویج نهضت سکولاریزم، جای انقلاب فرهنگی را گرفت .

6- غفلت از اجرای حدود الهی بویژه در وقت ملاحظه اغیار و نواختن دوستان;

چشم پوشیدن از خطای دوستان و خویشان، تقسیم مناصب بر مبنای خویشی و دوستی، سپردن کارهای پست به بزرگان و کارهای بزرگ به ضعیفان، ریخت و پاش های بی حد و حساب، تن آسایی در وقت سختی و رنج مردمان، و برداشتن حساب و حسیب از کار و بار کارگزاران، نادیده گرفتن بی عدالتی و ستم برخی از آنان، . . . به اعتماد مردم لطمه می زند . . . تردید در اجرای حدود الهی در بسیاری از زمینه ها، به دلیل غلبه ی خوف پنهان از عکس العمل های گردانندگان نظام های استکباری، موجب به فراموش سپردن بسیاری از این امور می شود .

7- غفلت از فتنه ی آخر الزمان و امام عصر، ارواحنا فداه;

غفلت از موضوع و محتوا و توانایی بالقوه و شگرف باور مهدوی است که می تواند نه تنها چونان سنگری، محافظ اخلاق و فرهنگ و تمامیت این سرزمین باشد، بلکه همه ی جوانان و نوجوانان را در برابر جریانات مهاجم مصونیت طبیعی بخشد .» (11)

فصل سوم

اسماعیل شفیعی، فصل سوم را با استراتژی انتظار آغاز می کند و راهبرد اساسی و نهایی را برای نجات از هفت غفلت مذکور، پیروی از این نسخه نشان می دهد:

طرحی برای خروج ایستایی

همواره، سه موضوع می بایست در دستور کار همه ی کسانی باشد که به عنوان مصلح، آزادیبخش، ناجی، . . . درباره ی سرنوشت یک قوم اخذ تصمیم می کنند: 1- شناسایی وضع موجود; 2- ترسیم وضع مطلوب; 3- ترسیم نحوه ی سیر از وضع موجود به وضع مطلوب . (12)

مقصد و ماوای مطلوب

وی، در بیان ضرورت ترسیم مقصد و ماوای مطلوب می نویسد:

«چه گونه می توان مردمان را به سوی مقصدی برد، اما هیچ گونه تصویر و ترسیم روشنی از آن ترسیم نکرد؟» (13)

و در ادامه، ویژگی های یک طرح آرمانی را متذکر می شود:

1- رویکردی جدی و قوی به آینده داشته باشد،

2- ریشه در ما فی الضمیر عموم مردم و جوانان داشته باشد;

3- خاصیت فرهنگ سازی داشته باشد;

4- برانگیزاننده و شور آفرین باشد;

5- از خاستگاه شیعی و روحیه ی قومی ایرانی برخوردار باشد;

6- ریشه در تاریخ این دیار و ساکنان آن داشته باشد; همان سان که در سابقه و لاحقه ی نبی اکرم 6 و اجداد گرامی ایشان، هیچ نشانی از بت پرستی ملاحظه نمی شود .

7- الگو و نمونه عینی داشته باشد;

8- ملموس و واقعی جلوه گری نماید و جامع باشد; (14)

وضع موجود

وی، اوضاع فعلی را این گونه به تصویر می کشد:

«1- تداخل حوزه های مختلف فرهنگی و نظری; 2- تغییر ذائقه ی مردم توسط دستگاه های ارتباط عمومی; 3- فقدان آگاهی و آمادگی در نسل جدید 4- رجعت بسیاری از مسئولان دستگاه های سیاسی - اجتماعی بر مناسبات پیشین; 5- فقدان و یا گوشه نشینی مردان مرد» (15)

نحوه ی سیر از وضع موجود به وضع مطلوب

وی، ضمن بیان ضرورت عدم استفاده از روشنفکران غرب زده در مدیریت کلان کشور، سه موضوع مهم را برای این حرکت متذکر می شود:

1- ترسیم طرح جامع تحقیقات فرهنگی کشور (مقدمه ی انقلاب فرهنگی);

تنها با سیر مطالعات فرهنگی و تاریخی است که می توان مختصات امروز را به دست آورد، مطالعاتی که به عنوان تکیه گاهی برای برنامه ریزی، سخت بدان نیازمندیم .

2- ترسیم طرح جامع اجرایی (مدنی) کشور مبتنی بر مطالعات استراتژیک;

آن چه در این میان قابل تامل است، 1- تکیه بر مبانی نظری دین; 2- ترسیم استراتژی اصلی انقلاب; 3- شناسایی استراتژی اصلی غرب; 4- توجه جدی به آن چه درباره ی فلسفه ی تاریخی شیعه و آینده ی جهان و جهان آینده در میان متون شیعی و اقوال ائمه علیهم السلام آمده است . 5- ملحوظ داشتن موضوع استراتژی انتظار .

3- چه باید کرد؟

آیا مسلمانان بویژه شیعیان، رها شده به حال خودند؟ آیا فرو غلطیدن در گرداب سکولاریزم، سرنوشت محتوم آنان است؟ آیا . . . مهدویت، ذیل نام مقدس حضرت صاحب الزمان (عج) همه ی ویژگی های آرمانی فراگیر و طرحی نو برای خروج از ایستایی و حرکت در این دوران را دارد . (16)

نقد و بررسی

نگاه نویسنده در این نوشته، یک نگاه انتقادی است . این نگاه سخت گیر، نیاز این برهه از تاریخ ایران اسلامی است . این نگاه، حرکتی است تازه به دور از تعارفات بی فایده که فقط آدم های سطحی و ساده را خوش بین می کند . به حق، نوآوری و ابتکار و تحلیل، در جای جای این نوشته، به چشم می خورد . این کتاب، تلاشی است صمیمانه در ارائه ی تصویری روشن و بدون تدلیس، و صاف و شفاف از حوادث و جریانات سیاسی و اجتماعی ایام پرالتهاب بعد از انقلاب اسلامی . باز نمودن کاستی ها، جسارت در طرح نقاط ضعف، پرده برداری از حرکت های مرموز دشمن در سطوح مختلف، تحلیل هجوم خشن فرهنگ غرب و سیطره ی تدریجی و خاموش آن بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد این مرز و بوم، استفاده از نمودار و آمار، از ویژگی های این کتاب است که در نوع خود بدیع، ضروری و قابل تحسین است .

استراتژی انتظار، بر خلاف نسخه های مشابه امروزی، می کوشد همراه بیان دردها، درمان را نیز بیان کند . از موارد مثبت کتاب، می توان واقع نگری نویسنده، پرهیز از ارائه ی مطالب شعار گونه، عدم احتیاط و محافظه کاری، تاکید بر ارائه ی طرح و نقشه و برنامه در اجرای امور (نقیصه ای که انقلاب، ضربات بسیاری از این جهت متحمل شد)، خط بطلان کشیدن بر تز «توپای به راه درنه، هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت » و سعی وافر و قابل تقدیر در بازگشت به هویت دینی و احیای روحیه ی خود باوری را برشمرد .

مؤلف، مشکل اساسی انقلاب را نداشتن آرمان و تئوری نو و خلا یک تفکر روشن متکی به متون دینی با برخورداری از زبان و بیان روز با فرکانس مناسب که تمام اقشار مختلف، به خصوص جوانان، بتوانند طول موج آن را پیدا کنند و بدین طریق، از راز و رمز عزت و سربلندی و طریقه ی فلاح و رویش، آن هم نه فقط در محدوده ی هفتاد سال رحم دنیا، بل در گستره ی بی نهایت هستی، بهره مند شوند، می داند .

این کتاب، با تمامی نقاط مثبت اش، در بعضی موارد، از کمبودهایی رنج می برد . اگر این کتاب، می توانست عمیق تر و ریشه ای تر به دردها و غفلت ها بنگرد، ناچار، به معیارهای دقیق تری دست می یافت .

راستی نفوذ فرهنگ غرب، استحاله ی نسل دوم انقلاب، واپسگرایی توده ی مردم، رشوه، فساد، اعتیاد، بیکاری، فرار مغزها، مشکل مسکن و ازدواج، دردهای بزرگی هستند، اما ریشه ی این دردها کجا است؟

علاوه، تحلیل ها و برداشت های ناصواب، نقیصه ای است که در بعضی موارد این نوشته مشاهده می شود . از طرفی، غفلت های اساسی و مهم دیگری وجود دارد که از چشم نویسنده پنهان مانده است که به نگاه دوباره و تجربه ی مداوم نیاز دارد . در هر حال، استراتژی انتظار، در پی ایجاد جرقه در قلب و ذهن خوانندگان، کاری در خور تحسین و با ارزش است و می تواند با توجه به جهات زیر، به پختگی و کارامدی بیش تر نائل شود تا شاید جرقه ها به فتیله ها برخورد کند و نوری ایجاد گردد، ان شاء الله .

1- مراحل حرکت

اصولا، در تحلیل یک مقطع تاریخی، آن چه واقع شده، مورد بررسی و مبنای تقسیم بندی قرار می گیرد، نه آن چه لازم بود واقع شود . نامگذاری دوران پس از 57 تا 59 به حرکت دوم و پس از 76 به حرکت چهارم، برداشتی غیر واقعی است که نویسنده ی محترم، دچار آن شده است; زیرا، به اعتراف خود ایشان، حرکت دوم ایجاد نشد و سیری ثابت بود که به تدریج رو به افول نهاد و منبع سوختی بود که سفینه ی انقلاب را مدتی در انتظار و التهاب نگاه داشت و هرگز به آن نرسید . (17) از طرفی، حرکت هایی از این قبیل، نمودهایی دارد و تحولات شگرفی را در اقشار مختلف مردم و جامعه، به بار می نشاند . حرکت چهارم (به ادعای نویسنده) نیز اگر چه بتوان به عنوان تکانی جزئی مختص به عده ای خاص (نه عمومی و فراگیر) به شمار آورد (حدود سال 1376) اما نمی توان به آن اطلاق حرکت داشت، خصوصا وقتی قسیم دو حرکت بزرگ و فراگیر، همچون انقلاب و جنگ تحمیلی قرار گرفته باشد . مؤلف نیز خود این حرکت را سازمان یافته نمی داند:

«اما هیهات که این امر، با تاخیری بیست ساله شروع شد و صورت سازمان یافته به خود نگرفت .» . (18)

و در جایی دیگر، تحت عنوان آن چه بدان نیازمندیم، تلویحا، به عدم دست یابی به این حرکت اشاره می کند: (19)بنابراین، حرکت دوم و چهارم، از مقوله ی بایدها است و نمی توانند قسیم دو حرکت یکم و سوم قرار بگیرند (چون از مقوله ی هست ها است .) و نویسنده ی محترم میان آن چه باید واقع شود (بایدها) و آن چه واقع شده است (هست ها) خلط کرده است .

2- تئوری نقش

به حق، یکی از مهمترین مسئله های که کتاب استراتژی انتظار به آن پرداخته است، مسئله ی تئوری نقش (ریا) است که از نگاه تیزبین نگارنده، مخفی نمانده است . ریا، موریانه ی دین و جامعه است . چه بسا که این گناه مخفی، حسنات اعمال را که باید قرب و رضوان حق را به ارمغان بیاورد، به منجلاب تظاهر و اشتهار و مقبولیت مردم می برد و در جامعه، باعث رکود و جمود و ایستایی می شود .

نویسنده، انصافا، انگشت روی یکی از مشکلات اساسی نظام می گذارد، اما متاسفانه، اشاره ای به این که ریشه ی این معضل چیست و چرا در اقشار مختلف جامعه، به صورت همگانی در آمده است، و بالاخره این که راه حل چیست، نکرده اند .

به نظر می رسد، ریشه ی این گونه امور را باید در عدم آگاهی رسانی به موقع به جامعه و فقدان یک نظام فرهنگ ساز، ردیابی کرد . شاید، به صراحت، بتوان گفت، برخورد مدیران با مجموعه ی تحت نظارت شان، فضای حاکم بر سیستم گزینشی نظام، از عوامل دیگر پرورش چنین روحیه ای است . آن جا که تغییر ظاهر بر تغییر بینش، مقدم شود، آن جا که براوردهای آماری و صوری، بر تحلیل های کیفی و محتوایی، ترجیح داده شود، چاره ای جز پیروی از این تز باقی نمی ماند .

آیا هیچ تا به حال صمیمانه، در حرف و عمل، از اخلاص و آثار مادی و معنوی آن، برای مردم، متاعی به ارمغان آورده ایم؟ چه قدر از آفات و آسیب های عمل، خصوصا به زبان روز و پیش از هر گونه برخورد تند و قهر آلود، گفت و گو داشته ایم؟

به راستی، ریا، این بلای ایمان سوز، این بیماری مزمن، در کمین همه ی انسان ها است، اما پیشگیری قبل از درمان و واکسیناسیون قبل از نسخه پیچی، هم تاثیر بیش تر و هم هزینه ی کم تری در پی دارد، چون، جرثومه ها و میکرب ها، در مزاج های سالم، یا دفع می شوند و یا معدوم می گردند . در این زمینه چه فعالیت هایی داشته ایم؟ آیا سر در لاک خود به دنبال دنیای خود نبوده ایم؟ آیا هیچ به این امر اندیشیده ایم که ارزش عمل، وابسته به رشد معرفت و محبت است؟ چه قدر در رشد و آگاهی توده ی مردم کوشیده ایم و دل هایی را به سمت محبوب جلب کرده ایم؟

در بینش دینی، مبنای عمل، جو و روح جمعی و چشم و هم چشمی نیست که شهادت و دیدار آتش و بهشت، نور و نار است که حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «شغل من الجنة و النار امامه » . (20) چه قدر در به وجود آوردن این جو، موفق عمل کرده ایم!؟ در بینش اصلی، ارزش عمل وابسته به عامل و انگیزه ی عمل است: «انما الاعمال بالنیات » . (21) در اندیشه ی شیعه، محاسبه های مکرر و مداوم از نیات (نه اعمال) راه گشا است که فرموده اند: «حاسبوا انفسکم » (22) «حاسبوا اعمالکم » . آیا در پی ارائه ی تصویری روشن از این بینش بوده ایم یا به خاطر کسب قدرت و منافع جناحی همه چیز را، همه چیز را، در پیش روی اذهان و توجه مردم به استهزا و تمسخر کشانده ایم؟ و . . .

3- فرافکنی

نویسنده، در کتاب می نویسد:

«نباید همه ی کاستی ها و خرابی ها را به گردن غرب انداخت »

ولی در جای جای کتاب، خود، با این نگاه همراه است، به طوری که در یک کتاب نود و شش صفحه ای، قریب سی صفحه در این مورد سخن رانده است .

این درست، که اومانیسم (انسان محوری)، اتالتاریسم (اصالت سود) ; راسیونالیسم (عقل خشک و حسابگر)، اگوساتریسم (خودمحوری) و آنارشیسم (سرور ستیزی و هرج و مرج) نشانه ی ابسوردیته (رفاه پوچی) و رهاورد تمدن غربی است . این درست، که بحران معنویت، بن بست صنعت و علم، پیش روی انسان غربی است، اما همه ی تقصیرات را به گردن دیگران انداختن و خویش را به محاکمه نکشیدن، خود را از مسیر صحیح اصلاح و سازندگی دور کردن و به بیراهه ها رفتن است .

این قبول که عناصر نفوذی، در محورهای زیادی راه یافته اند و توانسته اند ضربات زیادی به انقلاب و نظام وارد کنند، اما این، باعث نمی شود که سؤ مدیریت ها، سستی ها، کم کاری ها خودمان را توجیه کنیم; چون، همیشه، میکرب در مزاج های ضعیف، موثر واقع می شود .

4- تقابل سنت و مدرنیسم

به نظر مؤلف، یکی از معضلات جامعه ی بعد از انقلاب، رویکرد خواسته یا ناخواسته به فرهنگ غرب است . او، با نگاهی افراطی، تمدن جدید غرب را کلیتی می داند با روح و جان واحد، و میان اسلام و تجدد، تعارض کلی و ماهوی قائل می شود و احیای سنت دینی را در نفی همه ی مظاهر و دستاوردهای مدرنیته می جوید:

مگر جز این است که هر عمل جزئی و کلی، هر اخلاق و فرهنگ کلی و جزئی و هر باور و اعتقاد کلی و جزئی که مورد تایید ایشان قرار نگیرد، باطل است؟ مگر نخوانده ایم که «طلب المعارف من غیر طریقتنا اهل البیت مساوق لانکارنا؟ (23)

از این منظر، خداوند، آن چه به صلاح دین و دنیای آدمی است، عینا، از طریق انبیا، ارسال داشته و همه ی نیازمندی های مادی و اجتماعی را از طریق کتاب و سنت برای ما به ارمغان آورده است . از نویسنده ی محققی مانند ایشان، جای بسی تعجب است که برای اثبات مدعای خود، این عبارت را، به اشتباه، تعبیر و تفسیر کند . و «طلب معارف » را «هر عمل جزئی و کلی » به حساب آورد . در روایت داریم، داناترین شما، کسی است که مقاصد و اهداف کلام ما را بفهمد، امری که نویسنده در برداشت از این عبارت، به آن توجه نکرده است .

علاوه، بر هیچ صاحب نظری که آشنایی مختصری با روایات داشته باشد، پوشیده نیست که این عبارت، در مقام تبیین و معرفی اهل بیت به عنوان تنها طریق نجات، و تخطئه ی راه و طریق مخالفان شیعه است . به هر حال، این ادعا، نیاز به ادله ی محکم از کتاب و سنت و برای اثبات اش مؤونه ی زیادی لازم دارد .

استراتژی انتظار، تجدد و تمدن جدید را با همه ی ابعاد و رهاوردش، محصول خود بنیادی بشر غربی و انحراف تمام عیار او از آموزه های وحیانی می داند . این تفکر، در مقابل دو طرز تفکر دیگر، در ارتباط و تعامل با غرب است:

یکی، غربی شدن بدون قید و شرط که از سوی روشنفکرانی مانند تقی زاده پیشنهاد شد و دیگری، تفصیل و تفکیک میان وجه مادی و مکانیکی تجدد با وجه فرهنگی آن . دیدگاه اخیر، وجه مادی و ابزارها و ساختار معیشتی تمدن غرب را مفید و بلکه لازم می داند، اما وجه اعتقادی و فرهنگی و اخلاقی آن را مردود می شمارد . سید جمال الدین اسدآبادی، آغازنده ی چنین تفکری بود و امروز نیز عموم متفکران مسلمان، بر آن پای می فشارند . (24)

باید دانست نظریه ی مؤلف، از نگرش انتقادی غربیان درباره ی مدرنیته سرچشمه گرفته است و میان فیلسوفان و فرهیختگان شرق و غرب، طرفدارانی به دست آورده است . این دیدگاه، در تفکر دکتر فروید و برخی از شاگردان اش مطرح است . این نگاه را در کتاب فلسفه در بحران داوری، جوان مسلمان و دنیای متجدد دکتر سید حسین نصر و آسیا در برابر غرب دکتر شایگان و اسلام و تجدد مهدی نصیری و بحران دنیای متجدد رنه گنون فرانسوی و انسان تک ساحتی هربرت مارکوزه و تکنولوژی و زندگی در عیش و مردن در خوشی نیل پستمن، می توان به وضوح مشاهده کرد، (25) اما آیا به راستی، مسلمانان، برای بهبود وضعیت مادی و تحقق تمدن اسلامی، نیازمند هیچ اندیشه و اختراع تازه ای نیستند و وظیفه ی ما، صرفا، عمل به همان پیام و پیمان هایی است که از سوی انبیا و اولیای الهی به ما رسیده است؟ ! این، در مقایسه با تحولات و مناسبات پیچیده ی قدرت، در نظام بین المللی، راهبردی انفعالی و انزواگرایانه است و حتی اگر در سطح خرد و در حوزه ی فردی، پاسخ گو باشد، بی تردید، نمی تواند سرلوحه ی استراتژی کلان نظام جمهوری اسلامی قرار گیرد . علاوه، طرفداران این دیدگاه، در غرب، همچون هایدگر، و نیچه، بیش تر به یک جبر تاریخی یا جبر معرفتی گراییده اند و دست تقدیر یا حوالت تاریخ را در سرنوشت جوامع بشری، مؤثر می دانند . مدافعان آن نیز تا کنون کم تر توانسته اند از درون این انگاره ی فلسفی، نظریه های مثبت اجتماعی متناسب با فرهنگ اسلامی ایران استخراج کنند . (26)

این، درست که تمدن صنعتی، ناهنجاری هایی در روح و روان بشر و فساد و خرابی در کره ی زمین و در سطح طبیعت ایجاد کرده است، اما با این وجود، نفی پیشرفت هایی که مدرنیسم و عقل بشری برای مان به ارمغان آورده و در بسیاری موارد به پیشرفت علم و معنویت کمک کرده، مؤونه ی زیادی می برد و به سادگی قابل نفی نیست . آیا استفاده از فن آوری و صنعت مدرن، از باب اضطرار و اکل میته، برای حفظ نفس محترمه است؟ این که بشر، به خاطر اتکای صرف به فن آوری، ضربه خورده، دلیل بد بودن این ابزار نیست، بلکه به خاطر بریدن از آسمان و تکیه ی صرف بر عقل بشری و گناه و فسادی است که در هستی ایجاد کرده است . این قرآن است که می فرماید:

«ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس » . (27)

نوع روابط انسان با ابزار و موجودات است که خیر و شر را به وجود می آورد اختراعات و اکتشافات، به خودی خود و فی نفسه، هیچ مذمتی ندارد . آن چه مورد نکوهش و ناپسند است، نوع برخورد با این ابزار است . جهت دادن به آن ها است که مهم است . مصرف در جهت رشد یا خسر . . . .

5- غفلت از خصم

به حق، کتاب، به یک نکته ی مهم و غفلت اساسی اشاره کرده است، اما درد را بیان کرده و به راه حل ها توجهی نداشته است وی، بعد از ارائه ی تصویری از دشمن، یادآور می شود:

اما میدان داری در عرصه ی سوم; مردان اهل تفکر، دانایان قوم و اندیشه مندانی می توانند خودنمایی کنند که درک عمیقی از مکاتب مختلف و رایج در پهنه ی زمین داشته باشند، آنان که نحوه ی ظهور کفر و شرک و حق را در هر عصر می شناسند . (28)

او، در جایی دیگر می نویسد:

جالب این جا است که علی رغم گذشت بیست سال از انقلاب، یک کرسی غرب شناسی در ایران تاسیس نشده است . (29)

به صراحت می توان گفت، در فرهنگ و اندیشه ی شیعه، جایی برای ایستایی و توقف وجود ندارد . برای هر حادثه ای، موضع گیری مناسب و راه حل مصیب، ارائه شده است . به راستی، ائمه علیهم السلام آن چه لازم بود، ابلاغ کردند و متمم نعمت و مکمل دین بودند و هستند . بر همین اساس، یکی از اصول مهمی که باعث بقای شیعه در فراز و فرودهای تاریخ پر از التهاب شیعه بوده و نسخه ی شفا بخش امروز انقلاب ما نیز هست، اصل مترقی تقیه است . این که ما، چه قدر دشمن را شناخته ایم و چه قدر نقاط ضعف و قوت او را شناسایی و در آن ها نفوذ کرده ایم، راه و روشی می خواهد که از سال ها پیش در اختیار ما قرار داده شده است . تقیه، یکی از اصول مسلم و نعمت عظمایی است که ما از کنارش به راحتی گذشته ایم، در حالی که در روایت آمده:

«التقیة من دینی و دین آبائی » . (30)

تو، در برابر دشمنی که او را نمی شناسی و از نقشه هایش بی خبر هستی، چه گونه می توانی موضع بگیری و چه گونه می توانی ضربه های او را دفع کنی و بر او ضربه بزنی . این، یک قانون است که استعمار شرق و غرب، خوب، آن را شناخته اند و به همین خاطر، بر روی دولت ها سرمایه گذاری می کنند . تو، نباید به این جمله که «خدا را شکر که دشمن را از احمق ها قرار داده » ، در خیال خود ساده اندیشی کنی! آیا زنگ خطر را احساس نکرده ای؟ آیا هشدار حکیمانه امام راحل را بعد از پیروزی انقلاب در گوش ات احساس نمی کنی که بانگ می زد: «من، آن مطلبی را که یک روز می گفتم، شاهدش امروز پیدا شد . یک روز گفتم که این ها، این ابرقدرت ها، ممکن است که بیست، سی سال یک کسی را در یک مقامی با یک وجه ای حفظ کند و نوکر آن ها باشد که به جهتی، لباس ملی به خودش بپوشد . . .» (31) آیا نمی بینی مهره های نفوذی دشمن، مهره های شرقی و غربی، یکی یکی، صورت نشان می دهند و میاندار می شوند؟

آری، چاره ای جز این نیست در برابر دشمن که بیش از قدرت به فکر و طرح و نقشه و اجرا، حتی با دست های تو مسلح است، نمی توان طبیعی و ساده بود . این مهاجم پیچیده را کسی می تواند جلوگیر باشد که با ظرفیت و با پیچیدگی و با انگیزه ی نیرومندی همراه است . در برابر این مهاجم پیچیده، یکی از این چند راه است: یا تخفیف و تسلیم و سازشگری، یا انتحار و قربانی دادن به پای زیرکی دشمن، یا تقیه و پنهانکاری و در پیچ و خم دشمن جایگزین شدن و او را از درون گشودن .

در برابر این مهاجم پیچیده شناسایی چهره های پنهان اش راه گشاست . به حق، قلم و دوربین و سینما و تئاتر از ادوات جنگی دشمن هستند که در صحنه ی داخلی میانداری می کنند . باید دانست از صد سال پیش تا کنون، دشمن مبارزه را در تمامی جهان، به صحنه ی ادبیات و هنر کشانده است . در ایران هم خصلت بی دینی یا ضد دینی، تمام فضای ادبیات صدساله ی ما را پوشانده است . از چند نویسنده ی مذهبی که بگذریم، آشفتگی ادبیات ما، در این چند ساله، بر صاحب نظران پوشیده نیست . از این رو، ضروری است در این جبهه نیز مسلح شده، این آشفتگی را به امن و آگاهی و سرشاری و پالایش مطلوب برسانیم و به این نسل صد ساله، شناخت و موضع گیری مناسب را بیاموزیم; که درست رفته، به راه می پیوندد .

6- غفلت از انقلاب فرهنگی

در مورد انقلاب فرهنگی هم توضیح و تبیین مناسبی صورت نگرفته است . جا داشت در این قسمت، از مفهوم و معنای انقلاب فرهنگی گفت و گو داشته باشد و مسئله ی به این مهمی را این طور گذرا از آن عبور نکند . به همین خاطر، شایسته است در این زمینه، بحثی کوتاه داشته باشیم . انقلاب فرهنگی، مثل تمامی کلمه هایی که از عمق آن بی خبر مانده ایم، خوب فهمیده نشده است . آیا انقلاب فرهنگی، به معنای تعطیل شدن دانشگاه ها است؟ آیا انقلاب فرهنگی، چند عکس و پوستر بر در و دیوار چسباندن است؟ آیا انقلاب فرهنگی، سمینار و گردهمایی بر پا کردن است؟ آیا انقلاب فرهنگی، به اردو بردن چند دانشجو و جشن ازدواج دانشجویی بر پا کردن است؟ آیا چند نشریه ی ماهانه و هفتگی و شعارهای کوتاه و بلند دادن است؟

باید قبول کرد این گونه امور، فقط، کار معرکه گیرها را می کند و آدم جمع می کند و تا می خواهی به سبک غربی و شرقی، تبلیغ شان کنی در میان معرکه، به دنبال کار خویش می روند . برای رهایی از این معضل، بهتر است مفهوم انقلاب فرهنگی را موشکافی کنیم .

فرهنگ، یعنی مجموعه ای ارزش ها و معیارهای حاکم بر یک جامعه، و انقلاب فرهنگی، یعنی دگرگونی ارزش های موجود . اکنون این سؤال مطرح است که «ارزش ها چه گونه دگرگون می شوند؟» .

باید توجه داشت که ارزش ها، همان باید و نبایدها است، حال باید دید، بایدها و نبایدها چه گونه تولید می شوند . آگاهی، به اضافه ی احساس، به عمل تبدیل می شود . مثلا، وقتی عطش را احساس می کنی (احساس)، از طرف دیگر، با تجربه یافته ای که آب، عطش را مرتفع می کند (آگاهی) نتیجه ی این دو، آگاهی جدیدی می شود که باید آب بخورم (بایدها .) انسان، از این آگاهی و از این احساس برخوردار است: «انه علی ذلک لشهید» (32)(آگاهی) و «انه لحب الخیر لشدید» (33) (احساس) و از ترکیب این دو، بایدها و نبایدها، متولد می شود . در هر حال، این ارزش ها، در رابطه با بینش انسان، دگرگون می شوند، اما کدام بینش؟

مادام که تلقی انسان از خودش، دگرگون نشود، بینش او نسبت به جهان و در نتیجه نسبت به تاریخ و نسبت به طبقات اجتماعی و حکومت ها و سیاست ها، دگرگون نخواهد شد . پس انقلاب فرهنگی، انقلاب در بینش ها است . انقلاب فرهنگی، با این توضیح، نیاز روز ما و راه رهایی از بازی ها و بازیچه ها است .

7- غفلت های پنهان از نگاه مؤلف

هفت غفلتی که در کتاب مطرح شده، غفلت های اساسی و مهم و مورد ابتلا است، ولی به نظر نویسنده ی این سطور، غفلت های دیگری بوده که اساسی تر و مهم تر است و از نگاه تیز مؤلف، پنهان مانده است . چه خوب است که در این مجال، به آن غفلت ها نیز توجه شود .

الف) غفلت از مفهوم انقلاب

«انقلاب، یعنی دگرگونی بنیادی و ریشه ای و زیر بنایی در برابر اصلاح که دگرگون کردن سطحی است و شاخ و برگ ها را زدن و رو بناها را به هم ریختن است . (34) مثلا، در جامعه ی ما، خیانت، دزدی، رشوه، فساد، دروغ، نفاق، بخل، احتکار، وجود دارد . جهل و بی خبری از خویشتن، از جامعه، از تاریخ، از جهان، به آن گره خورده است . این ها، گرفتاری اجتماعی ما است .

اکنون باید این گرفتاری ها را بررسی کرد که آیا این ها با هم رابطه ای دارند و به هم پیوند می خورند یا این که از هم جدا هستند .

هنگامی که من گرفتار تب، و سردرد و رماتیسم و چرک گلو و ناراحتی روده هستم، این همه گرفتاری دارم، باید در مرحله ی نخست، مشخص شود که آیا این مرض ها باهم رابطه ای دارند؟ تب، علامت چیست؟ گلو درد و چرک گلو، چه رابطه ای با معده و قلب و مفصل ها و . . . دارند؟ اگر این بررسی را دقیق دنبال کنیم و دنبال ریشه ی درد بگردیم، چه بسا به سادگی درمان شویم و دردها از بین برود . یک انقلاب، باید در بدن من ایجاد شود و گرنه، چه بسا، مدتی با آسپرین، خودم را مشغول کنم و تب و سردرد را پایین بیاورم، ولی با وجود چرک گلو، دوباره، گرفتارتر از قبل و حتی همراه بقیه ی دردها، گرفتار خون ریزی معده هم بشوم که از خوردن قرص های مسکن به من هدیه شده است .

بنابراین، غفلت اصلی ما از مفهوم انقلاب است که نویسنده، هیچ گونه اشاره ای به آن نداشته است . در جامعه ی ما که همراه این دردها است، باید یک بررسی شروع شود . آیا این دردها، این هفت غفلتی که نویسنده به آن اشاره داشته و غفلت هایی که به آن اشاره ای نداشته، مستقل از هم اند یا در ارتباط اند؟ در صورت رابطه، مادر درد کدام است و ریشه ی فساد کدام؟

انقلاب اسلامی ریشه ی بحران را در ترکیب خاص انسان می داند . این قرآن است که می گوید:

«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » . (35)

هرگونه دگرگونی در قوم ها و جامعه ها، وابسته به دگرگون کردن ترکیب هایی است که در خویش دارد . مادام که انسان، دگرگون نشود، جامعه دگرگون نخواهد شد . این، بزرگ ترین معضلی است که نویسنده از آن غفلت کرده است . این، بزرگ ترین درد جامعه ما است که از ابتدای انقلاب، به آن، به صورت گسترده و فراگیر، پرداخته نشد .

ب) غفلت از زمینه سازی در توده ی مردم و نیروسازی

نویسنده ی محترم، در غفلت دوم، شناخت دگرگونی های عارض شده بر مردم سرزمین های اسلامی را یک امر ضروری می داند و مسلمان امروز را جماعتی می داند که نه سنت گرای اصیل و نه غربی رهیده از قید دین، نه به تمامی رو به آسمان دارد و نه کاملا زمینی است . (36)

اینک، این سؤال مطرح است که ما، برای این نسل مبتلا، چه کار کرده ایم و چه کار باید بکنیم؟ آیا هیچ زمینه سازی داشته ایم؟ آری، غفلت ما از همین جا مایه می گیرد، اما رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از همین مردم عادی که ما تحمل شان نمی کنیم، از همین ها، در یک برخورد، نه در چند سال و با کلاس های رنگارنگ، ابوذرها و سلمان ها را بیرون کشید . کار رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در میان همین امی ها بود: «بعث فی الامیین » (37) . انسان، بیش از هر چیز، از خودش آگاهی دارد . انبیا، با تکیه بر همین شناخت و با ذکر و یادآوری از همین شناخت، کارشان را شروع می کردند . آنان، به انسان، نشان می دادند که چه گونه میان آن چه حاکم گرفته و آن چه هدف دارد، و میان هدف ها و معبودهایش، مقایسه کند و با این مقایسه ها، به تکبیر و توحید برسد: «وربک فکبر» (38) و خدا را حاکم بگیرد و محرکی جز او را نپذیرد و لباس اطاعت غیر او را کنار بگذارد: «و ثیابک فطهر» (39) و لباس تقوا و اطاعت او را به تن کند: «لباس التقوی ذلک خیر» (40) آیا هیچ به این امر اندیشیده اید که سه سال دعوت پنهانی برای چه بود؟ برای ایجاد آمادگی و زمینه سازی در توده ی مردم نبود؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به همراه علی علیه السلام و حضرت خدیجه علیها السلام در کنار کعبه می ایستاد و نمازی می خواند که هیچ شبیه نماز آنان نیست . نماز آنان، چیزی جز مکاء و تصدیه، جز سوت زدن و کف زدن، نبود، شکل نماز و اذکار نماز، هر دو زمینه ساز است . از طرفی انقلاب اسلامی، با عقیده ی توحیدی، که نه در درون و نه در جهان و نه در جامعه، اجازه ی عرض اندام به هوس ها، به بت ها و طاغوت ها را نمی دهد، ناچار درگیری های بزرگی دارد، درگیری با بت ها و طاغوت ها و خود پرستی ها . برای چنین درگیری، نیاز به مهره سازی و نیروسازی است . راستی، ما، در این رابطه، چه قدر اندیشیده ایم و چه قدر عمل کرده ایم؟ آیا امروز، خلامصعب ها، جعفرها، ابوذرها، عمار یاسرها، را احساس نمی کنیم؟ . . .

ج) غفلت از تشکل و سازماندهی و مدیریت اسلامی

در ضرورت تشکل، بحثی نیست . در سوره ی انفال هم به آن اشاره شده است:

«ان یکن منکم عشرون صابرون . . .» (41)

نمی گوید، یک نفر در برابر ده نفر، بلکه می گوید، بیست نفر در برابر دویست نفر، و صد نفر در برابر هزار نفر، و این نشان از اهمیت عنصر تجمع و تشکل در مدیریت اسلامی است . مسئله، این است که نوع سازماندهی و تشکل، چه گونه باید باشد . در سازمان ها و مدیریت های امروز، افراد، از مجموعه ی کار و از جهت کار، بی خبرند و فقط کار می کنند، بدون این که از کارشان بینشی داشته باشند، در حالی که در بینش اسلامی افراد، نه با عمل که با بینش شان از یک عمل به ارزش می رسند . باز می بینیم، در این سازمان ها، مسئولیت، مستقیما، به مدیریت مربوط می شود، اما در بینش اسلامی، همه، عهده دار و همه مسئول هستند و کار هر کس، مهم ترین کار باقی مانده است . به همین خاطر است که در تربیت اسلامی و کادر سازی، علاوه بر بینات (دلایل روشنگر) به کتاب (دستور العمل ها) و میزان (معیار در هنگام تزاحم) هم نیاز است:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » (42)

با بینات، تمامی راه را ببیند و رابطه ها را بشناسد و با کتاب، به ضابطه ها و قانون ها برسد، و هنگام تزاحم دو فرمان، با میزان ها و معیارها، از بن بست برهد و روی پای خود بایستد .(توجه شود که «لیقام » نگفته است) و این، نشان از اهمیت و ارزشی است که اسلام به همه ی انسان ها می دهد .

بله، مدیریت ولایی، این چنین است و ما از آن غفلت کرده ایم، تحول در بینش ها است، پذیرا شدن نظام امامت است . ضرورت امامت، از همین جا مطرح است . نیاز به امام زمان علیه السلام و اضطرار به او، این طور نمایان می شود که در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، دو چیز، از گمراهی جلوگیری می کرد: وجود رسول و تلاوت آیه ها

«کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات الله و فیکم رسوله » (43)

در نتیجه، پس از رسول هم به خلیفه ای نیاز هست، با همان خصوصیات رسول و آگاهی و آزادی و عصمت .

د) غفلت از اهداف انقلاب

انقلاب اسلامی، با هدف ایجاد جامعه ی توحیدی، همراه است . با چنین هدفی، همه ی طرح های ما، باید همگون و همراه با هدفی که دنبال می کنیم باشد . راستی، آیا ما با سیاست ها، باعث ایجاد فاصله ی عمیق طبقاتی نشده ایم؟ آیا این سیاست ها، ما را به جامعه ی توحیدی نزدیک می کند؟ به نظر نویسنده ی این سطور، مشکل ما، فقط، مشکل اقتصادی نیست، بلکه مشکل ما، این است که اسلام اصیل را درک نکرده ایم . در صدر اسلام، با وجود آن همه مشکلات، فقر و جنگ، تفکر طبقاتی نیست، با وجود اصحاب صفه، استثمار و بهره کشی نیست . چرا؟ چون، این بینش حاکم است که تفاوت ها، افتخار آفرین نیست و در نتیجه، هنگامی که افتخاری نیافرید، استثمار و بهره کشی هم نخواهد آورد . استثمار، از لحظه ای شروع می شود که ما می خواهیم سهم بیش تری به خاطر استعداد بیش ترمان بگیریم، ولی اگر استعداد بیش تر، مسئولیت زیادتری بیاورد، بهره کشی و تفکر طبقاتی از میان خواهد رفت، همان که جامعه ی کنونی گرفتار آن است . بنابراین، آرمان انقلاب اسلامی، رشد، یعنی جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته، است، همان که قرآن می فرماید:

«انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشد» (44)

و تمام طرح ها و سیاست های ما باید با این هدف همراه و هماهنگ باشد .

ه) غفلت از ضرورت تحول در حوزه های علمیه

در مورد ضرورت تحول در حوزه و فقه و فقاهت، چه در متون درسی و چه در سیستم آموزش و چه در ساختار مدیریتی، جای هیچ شک و شبهه ای نیست و در این مورد هم امام راحل قدس سره و هم مقام معظم رهبری - مدظله العالی - و هم افراد فهیم و آگاه و دل سوخته، سخن بسیار گفته اند . ضرورت یک حرکت علمی نو و جنبش تعلیمی جوابگو، نیاز امروز نظام حوزه است . خوب است تذکرات آگاهانه ی مقام معظم رهبری در این زمینه را یاد آور شویم:

«دائما، بایستی فکرهای فعال در حوزه ی علمیه، مشغول برنامه ریزی و طراحی باشند . این راست است که سال ها - اگر نگویم قرن ها - از برنامه ریزی عقب هستیم » . (45)

ما بخواهیم یا نخواهیم، چنان تحولی در راه است، تحولی در فقه، تحولی در اصول .

ایشان، در جایی دیگر می فرماید: «پس می بینید که پایه و متکای اصلی این نظام، فقه است و فقیه . ما، این دو ماده ی اصلی را که یک مجموعه است، امروز بایستی در حد اکثر تلاش، غنی کنیم و تقویت کنیم .» (46)

باید دانست که این فقه، فقه حکم نیست، فقه دین است، آن هم با تمامی ابعادش، نه فقط فقه احکام . ما، امروز، ضرورت تحول در فقه و اصول، در معارف و عقاید، و در برخوردهای اجتماعی - سیاسی را احساس می کنیم . این ضرورت، ما را به دقت و سرعت و عمق و وسعت می خواند تا بتوانیم جوابگوی نیازهای عظیم این انسان آشفته و ناآرام و این دنیای بحرانی و این قرن قدرت و صنعت، و خون و عصیان باشیم . ایشان، در قسمت دیگر می فرماید:

مسئله ی فقه و فقاهت و تربیت فقیه و تزکیه فقیه امروز، جزء بزرگترین وظایف ما است . (47)

چون هدف این نوشتار، نقد و بررسی کتاب خاصی است و توضیح بیش تر، ما را از هدف اصلی مقاله خارج می کند، تفصیل و تبیین بیش تر را به مجالی دیگر موکول می کنم، به امید آن که در این حرکت علمی، سرعت بگیریم، همت ها را بالا ببریم تا ما هم سهمی در این حرکت مبارک داشته باشیم; چون، مهم، این است که در راه باشیم و در حرکت، که:

«من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله » . (48)

8- استراتژی انتظار

با نگاهی به فصل یکم و دوم کتاب، جرقه هایی از امید، در دل و قلب مان ایجاد شد که بالاخره، افرادی به خود آمده، جسارت پیدا کرده تا واقع بینانه و به دور از تعصب، عملکرد خودمان را به نقد بنشینند . بدون تعارف، باید گفت، ایشان، انصافا، در این زمینه، بدون هیچ ملاحظه ای، در حد توان خود، به این امر مهم پرداخته است . به همین خاطر، انتظار داشتیم در فصل سوم، با طرحی مدون و کاربردی و قابل اجرا، روبه رو شویم، اما این چنین، حداقل در نظر ما، نشد .

شاید در جلدهای آینده، در این مورد بحث شود به هر صورت، وجود کمبودهایی در این فصل، چیزی از ارزش و اعتبار این نوشته نمی کاهد .

از طرفی نویسنده، استراتژی انتظار را راه رهایی از مشکلات انقلاب و مسیری برای تداوم آن دانسته اند،

اما به نظر می رسد، مشکل ما، عدم طراحی استراتژی انتظار و یا عدم باور به یک استراتژی کلان نیست; زیرا، در حقیقت، استراتژی کلان شیعه، از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طراحی شده و تمامی نیازها و امکانات لازم برای سیر به نقطه ی مطلوب، بررسی و مشخص شده است .

آری، بذرهای لازم برای به بار نشستن این امکانات ریخته شده و حتی به این نکته نیز توجه شده که نوع تجمع و پراکندگی جغرافیایی شیعه چه گونه، باشد تا به وضعیت مطلوب نزدیک تر باشد . فرمان هایی که از ائمه علیهم السلام برای هجرت افراد از مدینه به ایران به خصوص شهر قم و . . . وجود دارد شاهد این ماجرا است . روی همین اساس است که می بینیم طبقه ی اجتماعی خاصی تحت عنوان روات احادیث یا عناوین دیگر، طراحی شده تا میان معصوم و توده های مردمی شیعه، رابطه ی ولایی ایجاد کنند .

به راستی این بذرهای کاشته شده و زحمات هوشیارانه ی رهبران معصوم است که بعد از هزار و اندی سال، تحول عظیمی همچون انقلاب اسلامی را به بار می نشاند . بنابراین، مشکل ما، این است که این استراتژی کلان را نشناختیم و بذرهای کاشته شده و زحمات کشیده شده را ندیدیم و حتی از هدایت های آشکار و پنهان آن دل آگاه و چشم بیدار در عصر غفلت و بی خبری غافل ماندیم و نتوانستیم جایگاه خود را در این طرح عظیم پیدا کنیم، ما باید در وهله ی نخست، آن طرح را که برای مقدمات آن، خون ها ریخته شده، بشناسیم و جایگاه خود را در آن طرح مشخص کنیم، چه خود شخص، چه خود شخصیتی و چه خود حکومتی . در واقع، غفلت از نقش خود در عصر حاضر، باعث شده که نگاه مان به سیاست و حکومت، به جای نگاه آلی و زمینه ساز، نگاهی استقلالی، و حکومت برای حکومت کردن گردد . از طرفی، باید توجه داشت که هدف اصلی استراتژی کلان شیعه، حاکمیت جهانی حضرت مهدی (عج) است، نه حاکمیت منطقه ای . در نتیجه، با این نگاه و با الحاق اصل برآورد لازم برای ادامه ی سیر، نوع حرکت و شیوه ی مدیریت سیاسی کشور، متحول و دگرگون می گردد .

نکته ای دیگر که باید به آن توجه کرد، این است که انتظار، گام دوم از حرکت مستمر شیعه در طول تاریخ است . انتظار، حرکت پیچیده ای است که معصومان علیهم السلام به میراث گذشته اند، اما به راستی، در دوران انتظار، چه آمادگی به دست آورده ایم و چه زمینه سازی داشته ایم و چه نیروها و مهره های کارامدی تربیت کرده ایم؟ واقعا، در زمینه ی آمادگی فکری، چه جنبشی به راه انداخته ایم؟ با این همه مشکلات و دشمنان، در زمینه ی آمادگی روحی، چه اقدامی داشته ایم؟ عوامل ایجاد روحیه و سعه ی صدر را بررسی کرده ایم؟ طرح و برنامه ای برای آینده، آن هم با لحاظ دوران غیبت و ظهور داشته ایم؟ آیا در مرحله ی عمل، از انگیزه ها و شکل عمل و آفات و آسیب های عمل گفت و گویی داشته ایم؟ .

9- تیترهای طولانی، نامانوس، مجمل

نویسنده محترم، گرچه در بعضی موارد، از عناوین کوتاه و گویا استفاده کرده، ولی در بعضی موارد، از عناوین طولانی و خسته کننده و مهمل استفاده کرده . خوب است به چند مورد اشاره کنیم:

صفحه / عنوان نادرست / پیشنهاد نگارنده

23 / کودکان انقلاب، نوجوانان جنگ، جوانان عصر سازندگی / نسل دوم (مقصودش را در متن توضیح می داد)

47 / غفلت از تحولات فرهنگی و دگرگونی های عارض شده بر مناسبات مردم سرزمین های اسلامی طی دو دهه اخیر / غفلت از شناسایی نسل حاضر

60 / غفلت از اجرای حدود الهی بویژه در وقت ملاحظه اغیار و نواختن دوستان / غفلت از خویشان (تبعیض)

83 / ترسیم طرح جامع اجرایی (مدنی) کشور مبتنی بر مطالعات استراتژیک و مقصد مفروض و مطلوب و مقدورات موجود / ترسیم طرح جامع اجرایی (مدنی)

1- تحلیل ها و برداشت های ناصواب

نویسنده، متاسفانه، در برداشت و تفسیر و تبیین بعضی از مطالب، دچار اشتباهات فاحشی شده است:

الف) علل گرایش ایرانیان به اسلام

ایشان، در فصل سوم و بحث ویژگی های یک طرح آرمانی، ضمن بیان ویژگی پنجم، علل گرایش ایرانیان به اسلام را همخوانی اسلام با روحیه ی تاریخی ایرانیان می داند و چنین می گوید:

«در واقع، آنان (ایرانیان) پیرو مکتب جوانمردی، شجاعت، سخاوت، رادمردی اند، و همه ی آن چه که در فرزندان امام علی 7 چون خونی جاری بود . . . (49)

راستی، علت گرایش ایرانیان به اسلام، اسلامی که آمده ملی گرایی و ناسیونالیسم و نژاد پرستی را محکوم کند، همین بوده است یا عامل گرایش آدمیان و از جمله ایرانیان به اسلام، فطری بودن تعالیم اسلام، مطابق بودن آن با روح و روان انسان و هماهنگی با ترکیب خاص انسان و جهان پیرامون آن بوده است؟ این، اشتباهی است که مؤلف، دچار شده است .

از این سطحی تر، مقایسه ای است که میان آباء و اجداد ایرانیان با آباء و اجداد پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله وسلم دارد . او، چنین می نویسد:

هیچ به این موضوع اندیشیده اید که چرا ساکنان این سرزمین، هیچ گاه ملحد و بت پرست و کافر نبوده اند . . . به همان سان که در سابقه و لاحقه ی نبی اکرم 6 و اجداد کرام ایشان، هیچ نشانی از بت پرستی ملاحظه نمی شود؟ (50)

باید به ایشان عرض کرد که میان ماه من با ماه تابان، تفاوت از زمین تا آسمان است!

ب) اقوال و برداشت های غیر مستند

اگرچه اکثر مطالب ارائه شده، با واقعیات بیرونی مطابقت دارد، ولی برای اتقان و صلابت بیش تر، بهتر بود در میان آمار و ارقام و فرضیه های خود، با مستنداتی از مجامع رسمی همراه می شد . علاوه، کتاب، عاری از هر گونه پاورقی و توضیحات حاشیه ای است .

گذشته از اشتباهات چاپی که «طریقنا» را «طریقتنا» و «الاسماء الحسنی » را «اسماء الحسنی » آورده است، (51)عبارت «نحن الاسماء الحسنی » را بدون آدرس آورده و مشخص نکرده اند از کدام امام معصوم علیه السلام است .(52)

از طرفی، از نویسنده ی محققی مانند ایشان، انتظار نمی رفت که این چنین مسامحه در نگارش داشته باشند و عبارت «طلب المعارف . . .» (در ص 90) را بدون آدرس و به عنوان روایت مطرح کنند، در حالی که عبارت مذکور، حدیث نیست، بلکه مکاشفه ی یکی از علما است که حضرت حجت (عج) را می بیند که این عبارت، روی سینه ی حضرت، نقش بسته بوده است .

ج) برداشت نادرست

در صفحه ی سیزدهم، در بحث تقابل دو انقلاب، جمله ی معروف دکارت را که برای اثبات وجود خود (انسان) به عنوان یک استدلال اقامه می کند «من می اندیشم، پس هستم .» اشتباها، به مفهوم اعراض از حق و آسمان و دین تفسیر می کند .

د) تحلیل نادرست

جای بسی تعجب است که نویسنده ی محترم، در مباحث مقدمی، با موشکافی خاصی مسائل را دنبال می کنند، اما آن جا که جای تامل و توضیح و تبیین و ارائه ی راه حل است، به سادگی می گذرند . به عنوان نمونه در صفحه ی 34 و 35 آن جا که از حضور غرب در جبهه ی سوم و حرکت چهارم صحبت می کند، راه حل را فقط شناخت مباحث نظری فلسفه و کلام غرب می داند . آیا تمام مشکل ما، در زمینه ی تفکر، با همین مترهای کوتاه و محدود سر و سامان می پذیرد؟ !

در پایان، از تلاش مؤلف محترم، در بسط و گسترش فرهنگ مهدویت، چه در قالب مقاله و چه در قالب کتاب، قدردانی می کنم و امیدوارم که دست حق، میان دل ایشان و دل ما با ولی امر مان، حجت حق، پیوندی مبارک برقرار کند . ان شاء الله .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان