ماهان شبکه ایرانیان

مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس

شهرت و آوازه حرمین شریفین (مکّه و مدینه) موجب شده است تا برخی از اروپاییان به تفحّص و ماجراجویی پرداخته و احیانا به دلیل برخی مسائل سیاسی یا جاسوسی، به شیوه های غیر قانونی و در پوشش مسلمان و زائر حرمین، به این شهرهای مقدّس سفر کنند و دیده ها و شنیده های خویش را به صورت خاطره منتشر سازند

شهرت و آوازه حرمین شریفین (مکّه و مدینه) موجب شده است تا برخی از اروپاییان به تفحّص و ماجراجویی پرداخته و احیانا به دلیل برخی مسائل سیاسی یا جاسوسی، به شیوه های غیر قانونی و در پوشش مسلمان و زائر حرمین، به این شهرهای مقدّس سفر کنند و دیده ها و شنیده های خویش را به صورت خاطره منتشر سازند. البته نوشته های آنان، گاه با تعصّب و غرض ورزی همراه بوده و گاه تنها جنبه تاریخی و بیان خاطرات داشته است.

نوشته ای که در پیشدید شما است، مطالبی است از این دست به قلم آقای حسن السعید که توسّط آقای اصغر قائدان از عربی به فارسی ترجمه شده است. امید است مورد استفاده علاقمندان قرار گیرد:

شایسته است پیش از پرداختن به موضوع، منظور خود، از عنوان «سرزمین مقدس» (حرمین شریفینِ مکه مکرمه و مدینه منوّره) را ذکر کنیم. ضرورت این نکته به خاطر اشتباهی است که پیش خواهد آمد؛ زیرا سرزمین های اسلامی، شهری های مقدس متعددی را در بر می گیرد؛ مانند قدس شریف، نجف اشرف، کربلا، کاظمین، خراسان، سامرا و...1

دو شهرمکه و مدینه ویژگی هایی دارند؛ از جمله این دو شهر، دژ استوار و مستحکم اسلام بوده و در طول قرون متمادی، جایگاه فرود وحی و تنزیل و مورد توجه مسلمانان بوده اند. این دو شهر، در طول دوران های درخشان اسلامی، از دسترس دشمنان اسلام دور مانده اند؛ زیرا نیروهای غربی نتوانسته اند به طور کامل و جامع در مورد طبیعت و خصوصیات ساکنان جزیرة العرب و موقعیت جغرافیایی آن، شناخت و آگاهی های درستی به دست آورند. به موازات افزایش قدرت اروپا در قرون اخیر وناتوانی جهان اسلام، موجی ازتوجه و علاقه ظاهری در میان غربی ها به وجود آمد که توجه و علاقه واقعی آن ها را ـ که از اندیشه های سیاسی و استراتژیکی برخاسته بود ـ در خود پنهان می ساخت.2

بدیهی است بدون شناخت آثار تاریخی بر جای مانده و وضعیت سیاسی ویژه، همگام با درگیری فرهنگی و تمدنی که از قرن ها پیش میان اسلام و غرب برافروخته شده، احاطه بر تمام جنبه های این توجه و تمایل غربی ها، در توان ما نیست.

 

روشن ترین صحنه های برخورد

 

غربیان در طول چهارده قرن، با اسلام درگیر و در تنش بوده اند؛ زیرا اسلام همواره از نظرگاه آنان، رقیب، هماورد و دشمن به حساب می آمده، در حالی که از همه به او نزدیک تر بوده است.

به تعبیر شرق شناس فرانسوی، ماکسیم رودنسون، اسلام از آغاز پیدایشِ خود، از لحاظ ارتباطات و گستره فرهنگی، بر غرب پیشی جست و پس از آنکه بسیاری از مناطق جهان را از سلطه اروپا خارج ساخت، خود را دشمن بزرگ اروپای مسیحی نشان داد.3

مواجهه و برخورد مسیحیت با اسلام، در آغاز، به صورت شکوه و گلایه پنهان بود، اما آنگاه که خلیفه فاطمی «الحاکم بامر اللّه »، زیارتگاه های مقدس مسیحیان در قدس را که برای آنان مقدس بود، ویران کرد، این گلایه نهفته به فریادها و نعره های گوش خراش و ویران گر تبدیل شد4 و موجب گردید تا مسیحیان در سایه ترس اروپا، از جنگ با اسلام، ادعاهای خود را پیش برده و به صورت خطری بزرگ درآیند. از همین جا بود که اروپا، با همه پراکندگیِ خود، وحدت یافت و توانست در برابر اسلام، به پاخیزد و در خلال جنگ جهانیِ اول، این نیروی قدرتمند را ناتوان ساخته و تبدیل به موجودی زار و ناتوان کند و یک پیروزی دراز مدت به دست آورد.

اکنون مهم ترین جلوه های جنگ و درگیری مستقیم، میان اسلام و غرب را به اختصار، در موارد زیر ارائه می دهیم:

1 ـ موضع گیری های اسلام در برابر روم، در خلال جنگ های «تبوک»، «یرموک» و...

2 ـ کشورگشایی های مسلمانان در صقلیه (جزیره سیسیل) و اندلس و جنوب فرانسه، پیش از آنکه اروپا از خواب گران خود برخیزد و بیداری فرهنگی جدید خود را آغاز کند.

3 ـ برخورد خشن میان اروپای متحد و اسلام، تحت عنوان «جنگ های صلیبی».

4 ـ سقوط قسطنطنیه در سال 1453م. به دست ترک ها، که به همین دلیل، دروازه اروپا کاملاً به سوی سیل نیروهای اسلامی، گشوده شد.5

در همین زمینه، دو رویداد مهم دیگر رخ داد که در تعیین سیر و حرکت این رویارویی، نقش مهمی ایفا کرد؛ بازپس گیری اندلس در سال 1495م. و رسیدن عثمانی ها به نواحی مشرف بر قنیا (کنیا) در سال 1529م. ـ 1683 . باز درست درهمان هنگام که غرب پس از رویداد اول، نیروهای عظیمی را برای تداوم هجومش بر سرزمین های اسلامی تدارک می دید، تا در منطقه ای یا مناطق دیگری به کار گیرد، حادثه دوم برای او ترسی پنهانی ایجاد کرد و در دور ساختن خطر تهدید کننده اش برای مسلمانان مؤثر بود.

اکنون شایسته است که محقّقی بگوید:

ما نباید این حقیقت را فراموش کنیم یا از عظمت آن بکاهیم که عامل دینی، از مهم ترین عوامل «مسأله شرق» بود؛ زیرا ترک ها از لحاظ ریشه، نژاد، زبان، فرهنگ و امور اجتماعی، با اروپایی ها غریبه بودند.

 

جزیرة العرب، کانون توجه و تلاش

 

پس از آنکه ترک ها شهر قسطنطنیه را در سال 1453 م. گشودند، نقشه های متعددی از سوی غربی ها برای تقسیم امپراتوری عثمانی طرح شد که دیپلمات ایتالیایی ت. ج جوآرا (Djuwara)حداقل 92 مورد از این نقشه ها را گردآورده است. برخی از آن ها توسط اسقف های معروفی چون بابالیون دهم و کلیمنت هشتم شرح گردیده است و برخی دیگر را پادشاهان و فرماندهان سیاسی؛ مانند ماکسی میلیان اوّل، ناپلئون اوّل و سایر سرداران و نیز دیپلمات ها و مردان سیاسی، مانند آلبرونی (Alberoni) و تالیران (Talleyran)طراحی کرده اند. همچنین افرادی از صاحب نظران و برخی از ایده آلیست ها، نظیر لیبنیتس (leibnits) راهب سان بییر... نیز در ایجاد چنین نقشه هایی، برای تقسیم دولت عثمانی شرکت کردند.6 هنگامی که «ولیم بلغریف»، مشاهدات خود را درکتابی به عنوان «سیاحت یک ساله در وسط و شرق جزیرة العرب» به سال 1873 م. نوشت، به این مطلب نیز اشاره کرد: «اکنون زمان آن فرا رسیده که جایگاه خالی موجود در نقشه آسیا را پر کنیم و این همان هدفی است که علی رغم همه خطراتش به زودی به سوی آن پیش می رویم، که یا این زمین پهناور رو به رویمان، گور ما خواهد شد یا اینکه به زودی از گسترده ترین گستره های آن عبور خواهیم کرد».

او در این کتاب، رؤیاها و اهداف و مقاصد جهانگردانی را که پیش از او به این دیار سفر کرده بودند یا به زودی پس از او خواهند آمد، تشریح می کند.

مشاهدات بلغریف به مقطع ویژه ای از تاریخ اختصاص نمی یابد. او تلاشی فراگیر در صحرای شنزار جزیرة العرب را آغازید و بلکه رؤیای گسترش این تلاش ها را به شرق در ذهن خویش می پروراند که خودِ این، عامل پیدایش این اندیشه در مخیله صلیبیان گردید.

و این رؤیا با روح عصر نهضتی که در اروپا شروع شده بود، ارتباط می یافت و چشمانش را بر دریاهای دور و نزدیک و مللی که در آن ها سکونت داشتند می گشود.

اوضاع مختلف سیاسی و نظامی اروپا وارد مغرب زمین گردیده، در حال تغییر بود7 و هنوز قرن نوزدهم میلادی پایان نیافته بود که دولت های اروپایی بر بخش بزرگی از جهان اسلام مسلّط شدند، و در آن مناطق به نفوذ سیاسی یا اقتصادی دست یافتند.

درخلیج فارس، انگلیس به تدریج به دنبال یک فرصت بی سابقه، به ویژه پس از پیروزی نیروی دریایی اش بر نیروی دریایی اسپانیا، در جنگ «الارماداء» به سال 1588 م.، با تأسیس شرکت هند شرقی در سال 1600م. ، تسلّط خویش بر امارات عربی حاشیه خلیج فارس را آغاز و ارتباطش با ایران و عراق برای نفوذ در آنها تحوّل ایجاد کرد.

بخش وسیعی از شمال آفریقا، در آغاز سال 1830 م. به دست اشغالگران فرانسوی سقوط کرد و روسیه تزاری نیز مناطق اسلامی در آسیا را به اشغال خود در آورد و در دست دولت عثمانی، چیزی غیر از عراق و شام و جزیرة العرب باقی نماند. مصر نیز از سال 1798 م. هنگامی که ناپلئون بناپارت با آن جنگید، از سلطه دولت عثمانی خارج شد. اما تا سال 1882 م. در حالتی شبه استیلاء باقی ماند و در آن سال جزو متصرّفات و مستملّکات استعمار بریتانیا شد.

نقشه اروپا برای استیلا بر جهان اسلام از راه های مختلفی اجرا و تسهیل می شد؛ مانند اشغال نظامی تدریجی، معاملات اقتصادی و تبلیغات دینیِ کلیسایی، سیّاحان و جهانگردان، استفاده ازکارگزاران و حاکمان مزدورِ محلّی (البته هر جاکه ممکن بود) و...

اسلام دارای نواحی و مناطق گسترده ای بود و در درونِ حصارِ دینی مستحکمی به سر می برد و روح جهادش، اروپا را دچار ترس و اضطراب می ساخت. در این میان، منطقه عربیِ آن به سبب موقعیت استراتژیکی و تاریخی که داشت، بیش از همه مناطق اسلامی، مورد توجه واهتمام اروپاییان بود و جزیرة العرب ،کانون این توجه و اهتمام به شمار می رفت و...

در درگیری مستقیم نیروی اسلامی با اروپا، به تدریج کفه ترازو به نفع اروپایی ها سنگینی کرد و موجب قطع روابط عربی ـ عثمانی شد.8

روشن و واضح بود که مکّه مکرمه و مدینه منوره، در رأس اولویت های توجه غربی ها به جزیرة العرب قرار گیرد.

ظهور و گسترش اسلام، که سرچشمه هایش، از جلگه های مکه و زمین های پست وخشک آن می جوشید و معجزه جاوید پیامبر صلی الله علیه و آله ـ که او و راه یافتگان هدایتش آن را محقق ساختند ـ در نشر و پخش اسلام، سرعت غافل گیر کننده ای داشت، پیوسته در شرق و غرب پیش می رود؛ به گونه ای که هنوز انعکاس صدای آن در غرب و در اطراف و اکناف آن به گوش می رسد.

اینجاست که دانشمندان وشرق شناسان پیوسته در هر موضوعِ مرتبط بااین دعوت، به بحث و تحقیق می پردازند؛ دعوتی که مسلمانان با نور هدایتش، راهنمایی و روشنایی یافتند.

غربی ها به تحقیق پیرامون وضع مکه، که این نور از آن تابیده بود، پرداختند ومورّخانشان، همه مسائلی را که به نحوی با آن ارتباط داشت، مورد بحث و بررسی قرار دادند.

نام مکه در میان غربیان، وارد زبان ها شد و به صورت کلمه ویژه ای به فرهنگ ها وکتب لغت آنان راه یافت تا بتواند جهتی را که مردم، رو به آن می کنند، یا هموار به سوی آن می روند، تشریح و تبیین سازد. البته آنان تنها به این اکتفا نکردند، بلکه تمام گردشگران غربی نیز، به سوی آن بار سفر بستند و خود را به رنج و سختی انداختند تا به آن جا وارد شوند وناشناخته حج بگزارند و... .

برخی از آن ها به این هدف رسیدند، اما بسیاری دیگر (از حضور در آن مکان) درماندند. از آنچه درباره این بحث ها و تحمل دشواری های آن نوشته شد، سرمایه و ذخیره علمیِ مهمی پدید آمد که بر اهل بحث و تحقیق، احاطه بر همه آن ها دشوار است؛ به ویژه این که آنچه نوشته شده، به یک زبان زنده غربی نیست بلکه به زبان های متعدّد؛ از جمله مهمترین آن ها انگلیسی، آلمانی و فرانسوی است.

مخفی نماند انگیزه ها و اهداف غربی ها از سفر به این سرزمین را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

تبلیغی؛ از طرف کشیش ها و کلیسا. درس و بحث های علمی و در بیشتر موارد تجسس و اهداف سیاسی.9

 

سفر پی در پی ماجراجویان به شرق

 

اینکه گفتیم نام ویاد جزیرة العرب،از زمان های دور در برخی از منابع غربی آمده، درست است؛ زیرا هیرودوت مورخ قرن پنجم قبل از میلاد در کتابش آن را ذکرکرده است وهمچنین ثیوفرست، شاگرد ارسطو، در کتابش «تاریخ النبات» مباحث جالبی از گیاهان عطریِ مشهور کشورهای عربی آورده است.

جغرافی دان یونانی استرابون (حدود اوایل قرن اول میلادی) و مورخ ایتالیایی، بلینی در قرن دوم میلادی، الواحی از اسامی قبیله ها و شهرها و روستاهای موجود در میان شبه جزیرة العرب، درست کرده است. اما همه آنچه این نویسندگان نوشته اند، برای کنار شناساندن حقیقت شبه جزیره عربی، کافی نبوده است. گر چه برای برانگیختن همّت دولت ها، در کشف این حقیقت پنهان کافی بوده است.10

در عمق ادامه برخوردها و درگیری های میان اسلام و غرب، بسیاری از حقایق اسلام و سرزمین آن برای غربیان ناشناخته و در نهان ماند و در پشت پرده ای انبوه از دود محو گردید و سرانجام دانسته های آنها به اینجا منجر شد که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در جزیرة العرب متولّد شده است و دو شهر مقدس مسلمانان؛ مکه مکرمه و مدینه منوره می باشد. و نیز این عقیده خطا در میان آنان رواج یافت که جسم پیامبر گرامی، در هوا معلّق است! و... 11

«پیتر برینت» نویسنده غربی می نویسد: «خرافات و اسطوره هایی به ما اروپاییان رسیده است که دشمنان ما به وسیله آن توصیف می شوند. دشمنان ما به راحتی در اروپا رفت و آمد می کنند، اما از منطقه شرق اسلامی برای ما آگاهی هایی بسیار ناچیز رسیده است. آگاهی های که نشان و علامت از شایعه و ترس و نگرانی و حسد دارد و به جای بحث و تفحّص و بینش در امور، نشان دهنده خرافات و موهومات است. کشورها و شهرهای عرب، به ویژه مکه، صرفا مناطقی خرافی شده اند که خطر در آن ها کمین کرده است و آن اصل و مرکز همان دینی است که رأسا و اساسا، کیان مسیحیت را تهدید می کند. پس خیابانها و زمینش، بر کفارِ غریب و نا آشنا و ممنوع است و شمشیر و سلاح، حمایت از آن را بر عهده دارد و تعصب کور بر مدافعان مکه، کاملاً مستولی است و حقیقت مکه بر اروپاییان دور مانده و آنان در باره مکه با هیچ تفکری، جز همین خرافات، آشنایی ندارند.

گردشگران اروپایی که به این سرزمین رفته اند، همواره از ظلم و جهلِ همراه با ابری انبوه و متراکم را ارائه می کنند و القا می کنند که در آنجا خطرها آغوش خود را گشوده است و این که این منطقه، سرزمینی است بی نظم و نزدیک شدن به آن جایز نیست مگر درحالی که خطر مرگ تهدید کننده ای در پیش باشد.

در آن سوی مرزهای سوریه و پشت کوه های یمن و در منطقه داخل آن طرفِ دریای سرخ، اسطوره های خرافی و وحشتناک وجود دارد و کانونی برای میلیون ها نمازگزار و نیایشگر و زادگاه دشمنان مسیحیت است.12

«برینت» گفتارش را این گونه ادامه می دهد:

«و جزیرة العرب شهرهایی اسطوره ای شد و شایعات و حدسیاتی در خصوص این نام رایج گردید. از آنجا که برخی از گردشگران و جهانگردان برای کشفیات (جدید) به این سرزمین آمده و بسیار دقیق و وسواسانه، به تکمیل تحقیقات خود پرداختند و از آنجا که اروپاییان نتوانستند پرده از اسرار این منطقه اسلامی بردارند، آن جا سرزمین اسرارآمیز شد و شهرهای عربی، با همین سحر وانگیزش، درخلال قرن ها وقرن ها، در برابر اروپایی ها محفوظ و مصون ماند. پس در چنین موردی، چه رأی و عقیده ای می توان ابراز داشت؟! درمورد مقدس ترین پایگاهی که قبله گاه نماز میلیون ها انسان است. از غرناطه تا دهلی، و از سارایوو تا تمبکتو، چه عقیده ای باید داشت؟! و چنین است که هماورد طلبی های ضمنی موجود، در چنین اوضاع و احوالی، در نهایت پایدار نبود و چنان که می بینیم، پایداری در برابر آن، ممکن نشد و بدین گونه ماجراجویان زیرک و هوشیار، حیله ها و مکرهای گوناگونی را برای پرده برداری از اسرار مکه و مدینه، همین دو شهر مقدسی که با رمزها و رازها، پوشیده شده و با تعصب...! محفوظ گشته بود، به کار گرفتند. این ماجراجویان، با شوق و علاقه، پی در پی برای شناخت این دو شهر و تمامی شبه جزیره، سفرهای خویش را آغاز کردند، گرچه انگیزه های آنان تفاوت های بسیار داشت، اما با شدت و ضعف در جریان بود.13

 

مأموریت ها و کوشش های مشکوک

 

به علل بسیاری که کمترین آن ها، حساسیت موضوع است، تلاش های غربی ها، پیرامون مکه مکرمه و مدینه منوره با احتیاط شدید همراه شد و در بیشتر موارد، به کلّی سرّی نام گرفته است.

البته غیر از آن، یک تلاش علنی وجود دارد، که مکنل انگلیسی «جرالد دیگوری» تنها گزارشگر آن است. هنگامی که از اقدام صلیبی ها، در هجوم علیه اسلام، آنهم در عمق سرزمین هایش برای قطع راه حج و مکه و تسلط بر دو شهر مقدس این سرزمین، حدود سال 1182 ـ 1183 م. در روزگار شریف تناده، و در دوران خلیفه مقتدر در بغداد سخن می گوید، اینگونه روایت می کند که: جنگجویی از جنگجویان صلیبی فرانسوی، که «رینودی شاتیون» خوانده می شد، بر شهرهای مشرق اردن و قلعه های موآب و شوبک، قسمت شرقی بحر المیت، مسلّط شد. پس از اینجا، بر راه مسیر حج به سوی مکه مکرمه، سلطه یافت و در خیالش، نقشه ای جسورانه ترسیم کرد، که در آن نقشه، در عمق سرزمین اسلام، بدان حمله ور می شد و آروزهای صلیبی ها را محقق می ساخت.

او در سال دوم، با شروط صلح برقرار شده با مسلمانان مخالفت کرد و تمام تهاجم خود را در جزیرة العرب ادامه داد تا به تیماء رسید، پس راه حج را بست و بر تعدادی قافله ثروتمند، تسلط یافت. البته او از نظر خود در تهاجم به مدینه از راه خشکی، دست برداشت و می خواست بر آرزوهایش که دست یابی به اموال و اشیای گرانقیمت در قبر پیامبر بود، دست یابد و تصمیم گرفت که این خواسته را از طریق دریا، عملی سازد.

پس از اقدام او به کارهای زشت و نفرت انگیز؛ مانند آتش زدن کشتی های تجاری و غرق ساختن یک کشتی بزرگ که تعداد انبوهی از حاجیان را به جده منتقل می کرد، «صلاح الدین ایوبی» بر اساس گفته دیگوری، تصمیم گرفت که در مقابل این خطر، که مکه و مراکز مقدس دیگر را تمدید می کرد، حد و مرزی ابدی بنیان نهد. پس دستور داد، کاخ رینو و قلعه اش را در اختیار گیرند و محاصره آن را شخصا در پاییز سال 1183 م. آغاز کرد. گرچه رینو، از این محاصره رهایی یافت، اما مدت زیادی پس از حمله سست و ضعیفش در دریای سرخ، زنده نماند.

در هر حال، صلاح الدین، در سال 1187م. در پایگاه حطین نزدیکی جلیل، صلیبی ها راشکست داد و قدس صلیبی به دست او سقوط کرد. فرماندهان و رزمندگان مسیحی، اسیر شدند و رینو «عفریت غرب» و دشمن صلاح الدین درحضور او، به بدترین شکل کشته شد.

در گزارش دیگری آمده است که صلاح الدین خودش او را با دست خویش کشت.14

با شکست این کوشش نومیدانه، تا حد زیادی، فریبکاری و تحریف واقعیت های تاریخی، و کاستن از ارزش اسلام، مسلمین و اینکه مسلمانان، اصحاب حکمت نبوده و آشنا با جنگ و فنون نظامی نیستند، بلکه مشتی ترسو، کافر، ملحد، وحشی و راهزن می باشند، خنثی شد.15

در «سفرهای پروفسور ادوارد سعید» آمده است: «اسلام، رمز وحشت و ویرانی و شیطنت و بربریت و بدبختی نیست. او همگان را به دقت و تأمل دراین امر فرامی خواند که: چگونه شد که شرق، و به ویژه شرق نزدیک در میان غرب این گونه موصوف شد. سپس می گوید:

گردشگران و جهانگردانی؛ مانند مارکوپولو، خطوط تجارت را ترسیم کرده و نظمی برای نظام قانونی مبادله تجاری آفریده اند و کسانی چون پیتر و دلاواله و نیز مؤلفان داستان های خرافی، مانند مافد قیل و نیز حرکت های کشور گشایانه شرقی قرار دارد که طبیعتا وحشتناکند و در برابر همه اینها، اسلام قرار دارد و حاجیان رزمندگانی هستند مانند صلیبی ها که به شکلی اساسی نقش دارند.16 شک نیست که گردشگران و ماجراجویان و شرق شناسان که مأموریت های سرّی و مشکوک را در اعماق شرق اسلامی و مرزهای حجاز، انجام دادند، در حکم پیشاهنگان استعمار و رهگشایان آن بودند.17

 

وارتیما، نخستین متظاهر به اسلام

 

آنچه که از نوشته ها و منابع غربی برداشت می شود، از دوران کهن، مکه مکرمه مورد توجه مورخان غربی قرارگرفته و تعدادی از سیاحان غربی و شرق شناسان، موفق به ورود به مکه شده اند و در دوره های گذشته و حال، در مناسک حج، شرکت کرده اند. البته پس از آنکه اسلام واقعی، یا غیرواقعیِ خود را اعلان کرده اند. برای شماری از اینها، زمینه فراهم شده تا در مورد ماجراجویی ها و خطر پذیری های خود چیزهایی بنویسند.18

ما به اشاره ای در مورد افراد مشهور اکتفا می کنیم. افراد گمنام و کسانی که مأموریت هایشان هم چنان پنهان مانده است، تعدادشان بسیار بیش از افرادی است که آشکارا فعالیت می کردند و حداقل نزد ما مشهور بوده اند.19

نخستین اروپایی که در دوره های جدید، مکه و مدینه را زیارت کرده و در مورد سفرش کتاب نوشته و کتابش، سالم و روشن به ما رسیده است، مردی ایتالیایی و ماجراجو است به نام «لودویکو وارتیما».20 گرچه دشوار است که تأکید کنیم وارتیما نخستین اروپایی است که برای گذر از صحرای عربی، وارد ماجراجویی می شود. اما افراد بیش از یک تن، ادعا می کنند که پیش از او وارد مکه شده اند، مانند «جان کابوت» که مدعی است، در دهه 80، سال 1480 م. به مکه رسیده است. البته او و افرادی مانند وی، چیزی ننوشته اند و هیچ گواهی مربوط به جهانگردی های خود به جا نگذاشته اند. لذا نتیجه می گیریم که «وارتیما» نخستین شخصی است که پرده از، غوغا و جنجال و خرافات و رنج های مربوط به آن بر می دارد؛ همان کسی که قلب کشورهای اسلامی را از چشم اروپایی ها پنهان داشت و آنچه ما درباره او می شناسیم این است که «برینت» می گوید: این، همان ماجراجو و خطرپذیری است که، با غرور وخوشبختی و زیرکی، بدان اقدام کرده است.21

مورخان، در اصل وارتیما اختلاف دارند. برخی می گویند: او مردی از بولیوی است. برخی گفته اند ایتالیایی است. گر چه آنان به این مسأله تأکید دارند، اما به طور کامل نمی دانند که این مرد، از کدام شهر ایتالیا است. آنچه بر دشواری و پیچیدگی قضیه می افزاید، این است که خود وارتیما، در مقدمه کتابش (Itainerario) مدعی است که از اهالی بولونیای ایتالیا است. سپس در جای دیگری اشاره می کند که مردی از رومانی است و بدین سبب برخی از منابع لقب و نبیل ـ روما»22 به وی داده اند. اصل و ریشه او برای ما مهم نیست، بلکه مهم سفرنامه او است که درخلال سی سال، بی انقطاع چاپ و ترجمه شده است.23 او در آنجا ادعا می کند که پزشک است، و با وجود این، با اندکی اظهار اندوه و تأسف می گوید: همسر و کودکانی را پشت سر گذاشته، که یاد آن ها را کریمانه، مرور می کند. سپس با اندکی فروتنی، خبر می دهد که موهبتی را دارا نیست. اما از مال، اندکی بهره مند است و با وجود این بررسی هایش، نشان از مقدار زیادی زیرکی و هوشیاری دارد.

او این مهارتش را مانند یک نظامی، به کار می گیرد و چه بسا فنون نظامی را می آموزد و در خدمت برخی شخصیت ها، در ایتالیا بوده است. و چون راه های تجاری به سوی شرق و شمال افریقا در آن روز، ماجراجویان را جذب می کرد، او تصمیم می گیرد، در این ماجراجویی به هر قیمتی وارد شود. او خود می گوید: قصد سفری را کرده که از مشکل ترین و دشوارترین انواع سفرها است و خیالش آن را بافته و بر اندیشه هایش، غلبه کرده است.

این مرد می خواهد، نخستین مسیحی باشد که وارد مکه مسلمان می شود. او هنگامی که ایتالیا را ترک می کرد، این اندیشه بر ذهنش رسوخ یافت، بلکه روشن است هنگامی که فرصت را مناسب تحقّق یافت، به تفکر درباره این ماجراجویی پرداخت.

و آنچه مسلم است این که وارتیما برخی خیالات را در سر می پروراند و در انتظار اقدام جدیدی به سر می برد؛ مانند انسان تشنه ای که در انتظار آب سرد و گوارا است!24 در سال 1503 م. سفر دریایی خود را از بندقیه، آغاز کرد و به اسکندریه رسید و پس از آنکه دژ بابلی ها را در مصر دید، طبق گفته خودش، قصد دیدار طرابلس و انطاکیه بیروت و دمشق را کرد.

اینجا بود که با مأموری از مأموران ممالیک رابطه ای دوستانه برقرار کرد و تصمیم گرفت با او، به همراه کاروان سالانه حج، که بسیاری از تشریفات و سنن از دمشق، بیروت می رفت به مکه برود25 و ظاهرا گام هایی که وارتیما برداشته بود، به دقت، محاسبه شده و صرفا اتفاقی و تصادفی نبود. آن چه بر این مطلب دلالت می کند، مطالبی است که نویسنده انگلیسی، «بیتر برینت» ذکر کرده است: او به سرعت، از آغاز رسیدنش به دمشق، اقدام به یادگیری زبان عربی کرد و مهیّای آغاز سفر به سوی جنوب شد، سپس در کاروانی که به مکه می رفت پس از اقدام به برقراری و پیمان دوستی با یکی از رهبران ممالیک که عازم مکه بود، جایی برای خود تأمین کرد و همراه با این عقد محبت و دوستی، هدایا و دوستی هایی نثار کرد و به جایی رسید که او را به عنوان محافظی از پاسداران کاروان، معین کردند. هنگامی که از او خواسته شد، دین اسلام را گردن نهد، ناراحت نشد. او فرزند نهضت نیکوکاری در ایتالیا بود و از زیرکی و جذابیت بهره داشت، و در دورانی که مسیحیت در پرتو آل مدیشی و دیگران، از زمامداران روشنفکر برخوردار بود، او از گردن نهادن و تبعیت از دینی عجیب دچار انحراف نمی شد، و هنگامی که از او خواستند تا اسمی برگزیند اسم جان را انتخاب کرد.26

 

حرکت به سوی مکه

 

در هشتم نیسان (آوریل) 1503م. وارتیما در هیأت یک نظامی، از نظامیان ممالیک، جزو کاروان حاجیان که حدود چهل هزار نفر بودند، به سوی مکه حرکت کرد. کاروان در بامداد، در حالی که صداهای شتران و فریادهای ساربانان و غبار برخاسته از حرکت کاروان و فضای آن روز بهاری را پر می کرد، به حرکت درآمد «وارتیما» بر همه چیز نظارت داشت و سی محافظ پاسدار، همراهش بودند و صداهای اسبانش بلند بود، کاروان شکل مارپیچی و منحنی حرکت می کرد. و این حرکت های پیچیده، درکنار و پشت سرش، آغاز شد. از این هنگام ماجراجویی اش به شکل حقیقی آغاز شد.27 از سفرنامه ای که او تدوین کرده، معلوم می شود که مردی حاضر جواب، معارض پیامبر و اسلام و به دور از فرهنگ و تمدن بوده است. او ادعا کرده که در سفرهایش، با بسیاری اززنان مسلمان ارتباط پیدا نموده و مطالبی را تدوین کرده که بسیاری از خرافات و گزافه گویی ها درآن موجود است؛28 مثلاً می گوید: کاروان پس از طی مسیری 22 روزه، به وادی سدوم و عموره رسید. روشن است که این مطلب درست نیست؛ زیرا این دو شهر در ساحل بحرالمیت قرار دارند و گمان غالب این است که اگر با بصیرت و تعقّل روزهای سیر و سفر یاد شده را در نظر آوریم، دو شهر واقع در53 مسافت میان دمشق و مدینه، ممکن نیست، جز اینکه بگوییم آن دو شهر مدائن صالح و العلا بوده است؛ در واقع «وارتیما» از آن دو شهر گذشته و گمان کرده است که سدوم و عموره هستند.29 علاوه بر مطالب مبالغه آمیزی که در نقل های وی دیده می شود، مملو از حرص و آز روشنی است که برای مشوش کردن اذهان مسلمانان، و توهین به آنان دارد. وی در موارد بسیاری به عمد، به ذکر حوادثی می پردازد که خودش تنها راوی آن ها است و آنچه درسفرنامه اش گزارش می کند، از همین موارد است؛ از جمله می گوید: همراه با کاروان به کوهی نزدیک مدینه منوره، می رسد که طایفه ای یهودی در آن جا سکونت دارند. تعداد آن ها به پنج هزار نفر می رسد و این ها افراد قد کوتاهی هستند که هر یک از آن ها، پنج یا شش وجب طول قد ندارند و این مرم یهودی، همانند صدای زنان، صدای نازکی دارند و رنگ چهره آنان مایل به سیاهی است. این ها با گوشت بز زندگی می کنند و هر گاه مسلمانی گرفتار آن ها شود، او را زنده پوست می کنند.

آنگاه که به مدینه می رسد، آن را «مدینة النبی» می نامد و سه روز در آن زندگی می کند، او مدعی است که به حرم شریف که آن را معبد می نامد، وارد شده و مشاهداتش را به اختصار بیان می کند، سپس می گوید: آن مسجدی دارای قبه است که از دو در وارد آن می شوند. حدود چهارصد ستون از آجر سفید سقف را نگه داشته اند. تعداد زیادی چراغ های معلّق و قندیل ها، نزدیک به سه هزار عدد در آن آویزان است! و اشاره به وجود تعدادی از کتب دینی در گوشه ای از مسجد می کند که حاوی تعالیم دین اسلام و زندگی پیامبر و یاران او است. سپس اندکی درباره قبر مطهر، سخن می گوید و ادامه می دهد که: نزدیک قبر پیامبر قبرهای ابوبکر و عثمان و فاطمه وجود دارد.30

وارتیما فرصت را برای ایراد برخی داستان های مسیحی، غنیمت می شمارد. او فرصت می یابد تا به اعتقاد خرافی رایج در اروپا، مبنی بر اینکه جسم پیامبر صلی الله علیه و آله درمکه در فضای بیت اللّه الحرام معلق است، بپردازد، لذا می گوید:

«اما بحث ویژه این اخبار این که من با تمام آن ها مخالفم و تأکید می کنم که این اخبار صحیح نیستند و هیچ یک نشانه ای از صدق و حقیقت با خود ندارند».

امااوبه سرعت، به هجوم وحمله اش به اسلام باز می گردد؛ آن جا که زینتهای دروغین و وجود غش و ریا و نفاق و دورویی موجود در بازارها را به دین محمد صلی الله علیه و آله نسبت می دهد.31

 

حج، اعمال و نیایش ها

 

خاطرات وارتیما توصیف مکه را، آغاز می کند، آنجا که درفصلی به استحکام بنای آن اشاره می کند و می نویسد: مکه شهری زیبا است که شش هزار خانواده را درخود جای داده و خانه هایش، همانند خانه های مردم ایتالیا بی نهایت زیبا است. او می گوید: بعضی خانه ها قیمت شان برابر با سه یا چهار هزار دوک است. و می افزاید مکه دارای قله و حصار نبوده نیست؛ زیرا سنگ های طبیعی کوهستان های اطرافش، همان دژهایی هستند که آن را محاصره کرده اند. این شهر، دارای چهار دروازه است.

هنگامی که مسافر شامی به مکه می رسد، قافله مصری پیشتر به آنجا رسیده است و به همین جهت «وارتیما» به ذکر آن کاروان می پردازد که حدود 64 هزار شتر داشته، و یک صد برده برای حفاظت و پاسداری، در آن کار می کرده اند و با همان روش مسخره آمیزش، که حاکی از تعصب و ضدیت او با اسلام است، می گوید: همانا خدای منزه و متعال، این شهر را نفرین کرده است، پس آن را زمینی بی آب و علف، و خالی از کشت و زرع قرار داده هیچ گیاه و درختی در آن نمی روید. این شهر، بیشتر خوراکی ها و نیازمندی هایش را، از طریق دریای سرخ از قاهره وارد می کند.

فارتیما جمعیت انبوه حاجیان را، که در زمین، یک جا اجتماع کرده باشند، ندیده است.32

و علی رغم اینکه به توصیف شعائری در مکه انجام می شود، علاقمند است، و علی رغم حرصی که بر توصیف چیزهای دیگری که چشمانش به آن ها افتاده و یا گوش هایش به آن ها می افتد، دارد، اما چیزی درباره حجرالاسود نیاورده است.

اوآن «برج» دروسط مسجدالحرام؛ یعنی کعبه را توصیف کرده و ما را از آن جمعیت انبوه، که در 22 مارس (أیار) سال 1503م. (در موعد عید قربان) در آن جا جمع شده اند آشنا ساخته، می گوید: «جشن در بامداد، پیش از طلوع فجر، آغاز می شود و مردم هفت بار، پیرامون کعبه طواف کرده و گوشه های آن را می بوسند و غالبا نمی توانند زوایای آن را لمس کنند».

دراینجا این پرسش پیش می آید که «وارتیما» چه زمانی، داخل بیت اللّه الحرام شده، آیا اساس و اصل گفته هایش، مبتنی بر حرف هایی است که در مورد موقعیت او گفته شده است؛ یعنی این که او، از جایی دور، ناظر ومراقب حاجیان بوده وبرای پاسداری و حراست، روی دیوارها، در بلندترین جاهای آن خانه مقدس، می ایستاده است؟33

او سپس چاه زمزم راتوصیف کرده، می گوید: این چاه دارای قبه زیبایی است و عمق آن به هفتاد قامت می رسد، و معمولا شش مرد، پیرامون این چاه، می ایستند تا مردم را از آن آب بنوشانند. و این مردان، سه سطل از آن آب زمزم را بر روی هر یک از حاجیان، فرو می ریزند و با همین آب ها از فرق سر، تا کف پا شسته می شود، گرچه تمام لباسش را از حریر دوخته باشند.34

پس از آن، ما را از جایی با خبر می سازد که خون حیوانات قربانی در آن ریخته می شود؛ چنانکه می گوید: در منا، بیرون مکه، آن جا گروه متراکمی از نیازمندان را دیدم که افزون بر بیست هزار نفر بودند و اینها، خندق هایی درزمین، می کندند که آتش هایی را با مدفوع حیوانات شعله ور می ساختند و گوشت هایی راکه به آن ها داده می شد، بر روی این آتش ها بریان می ساختند و در حالی که در جایگاه های خویش بودند می خوردند، سپس مختصر هدیه ای که امپراتور حبشه برای سلطان مکه فرستاده بود، توصیف می کند و آن عبارت بود از یک جفت حیوان شاخ دار.35 پس از آن که «وارتیما» در مدینه و مکه، همه مناسک حج را انجام داد، چنان که می گوید: توانسته است با حیله از کاروان و دوستانش که مراقبان و پاسداران قافله بودند، به سوی جده بگریزد و از آن جا از راه دریای سرخ، در سفری دریایی به سوی ایران برود36 و از آن جا به جاهای دیگر تا ظاهراً مأموریت خود را تکمیل کند.

 

گریز از حجاز

 

در این جا فرصت را در اختیار نویسنده غربی؛ یعنی «برینت» می گذاریم تا مأموریت ویژه ای را که «وارتیما» در آن داخل شده بود را تا حدودی روشن کند. او می گوید:

«وارتیما» از افرادی نبود که از راهِ پیموده خود بازگردند. هدف او مسافرت به جلو برای دیدن شهرها و شگفتی هایی دیگر بود. او در یک زمان در معرض خطر قرار گرفت و به عنوان یک اروپایی که مأموریتش کشف بود، شناخته شد. یکی از اهل مغرب خود را مانند یک مسیحی به او معرفی کرد. مغربی ها به وسعت و تعدد سفرهایشان به بندقیه و جنوا معروفند، لذا وارتیما در مورد او تحقیق کرد و با برهان و دلیل او را قانع کرد که از روی صداقت و باور واقعی اسلام را گردن نهاده است و اکراه و نفرت خود را در مورد مسیحیان به شکل عام و در مورد پرتغالی ها به شکل خاص ظاهر ساخت که بازرگانی و داد و ستد را به دریای سرخ آورده بودند.

وی در برابر این فرد (مغربی)، رییس کاروان و مملوکی را قانع ساخت که پانزده شتر بار ادویه را برای مغربی بدون رعایت رسول معمول به بیرون مکه بیاورد. این جا بود که آن شخص مغربی به «وارتیما» اجازه داد تا وارد خانه اش شود و در آن جا بخوابد.

«وارتیما» برای خدا نماز می خواند و نمازش کلاً آمیخته با تعصب و ترس بود، سپس هنگام اختفا در داخل خانه مغربی، صدای بوقی شنید که در کاروان سوری ها برای تجمع مراقبان و پاسداران دمیده می شد، این در حالی بود که وارتیما در امنیت و آسایش در خانه مغربی مخفی بود و کاروان سوری در حالی که مغربی و شترهای پانزده گانه حامل ادویه او بدون رعایت تشریفات همراهش بودند، حرکت کرد.37

وارتیما هنگام شرح گریزش ذکر می کند در خانه یکی از مسلمانان در مکه، هنگام خروج قافله شامی از مکه پنهان شده بود، اما او یادآوری می کند که نسبت به یکی از زنان نزدیک به صاحب خانه خوش بین بوده و چنین می پنداشته که او را دوست داشته است، درنتیجه به صورتی پنهانی به او یاری کرده تا همراه یکی ازکاروان ها38 که به جده می رفت، به سوی کشتی هایی که در آن جا لنگر انداخته و در انتظار حاجیان هندی برای بازگشتشان به شهرهای خود بودند، روان شد. در جده ضروری بود که تظاهر به بیماری و فقر کند. در آن جا گروه انبوه بزرگی از مردم بودند که وی آن ها را پانزده هزار نفر تخمین زده است، در حالی که آنان در رنج واقعی بودند.

وارتیما می گوید: «هوا در آن جا بسیار گرم بود. مردانی که در آن جا بودند گویی بدن هایشان به علت حرارت، خشک شده است و بسیاری بیمار شدند». با همه این احوال یکی از ناخدایان کشتی های بزرگ، پس از گرفتن کرایه اش، با بودن او در کشتی اش به سوی شهرهای عجم موافقت کرد. او نمی توانست شهرهای عرب را به آن آسانی که تصور می کرد رها کند. پس در شهر عدن در کارش دچار تردید شد و گمان کردند که او جاسوس است و این به علت حساسیتی بود که حملات پرتغالی ها به شهرهای عرب، آن را ایجاد کرده بودند و همچنین او را دستگیر و به سوی امیر یمن بردند که او را به زندان افکند. آن گاه که در ضمن پرسش ها از او درخواست می شد که شهادتین را به زبان آورد، برای نخستین بار در طول زندگی ماجراجویانه اش، شجاعتش به او خیانت ورزید، پس نتوانست آن کلمات را بر زبان آورد. او این مطلب را با این سخنش پیوند زد: «این به اراده خدا بود یا به سبب ترسی که مرا فراگرفت، پس نتوانستم کلمه ای بر زبان آورم». وارتیما خود را در زندان به دیوانگی زد، پس به او اجازه داده شد که با لباس های پاره پاره به خیابان بیاید و در وضعیت بدی به هیأت گرفتاران دیوانه درآید و در برابر خنده های کودکانی که به سویش سنگ پرتاب می کردند قرار گیرد، اما طولی نکشید که یکی از زنان سلطان که همسرش به سفر رفته بود، او را دید و از یک پنجره توردار به او اشاره کرد! در واقع آن زن، دچار عشق این جوان ایتالیایی خوش چهره شد، چنان که پیش از این در مکه، عاشق او شده بود.

هنگامی که سلطان از سفر برگشت، همسرش به نفع «وارتیما» دخالت کرد و سلطان را وادار کرد تا از خطای آن مرد درگذرد... و او می گوید: آن زن به او می گفت: «هنگامی که ثابت شود که تو مرد خوبی هستی، به زودی امیر خواهی شد»39 و ما نمی دانیم که «وارتیما» چگونه می خواهد ما را قانع کند که همسر سلطان، عاشق دلسوخته دیوانه ای شود، تا چه رسد به این که امارت را گروگان او قرار دهد؟! شاید در بهتر این است که بگوییم آن زن بر جوانی او و غربتش ترحم کرده و او مطابق میلش آن را تفسیر کرده و یا با نیرنگ تحریف و تعبیر در آن داده است...!

حدوداً در کانون اول (دسامبر) 1503م وارتیما توانست سوار یک کشتی شده، به سقطره و از آن جا به هند برود. همان جایی که «واسکودوما» موفق شد رأس الرجا الصالح در سال 1499م گردش کند. «وارتیما» با کشتی های پرتغالی به لیشبونه برگشت و از آن جا به روم و در ایتالیا دانشگاه ونیز سفرنامه دهشتناک پر از رویدادهای عجیب او را پذیرفت و تحت توجه کولونا و سفورزا قرار گرفت و کاردینال کارفاجال حمایت فراوانی از او کرد. کاردینال نیز هزینه و ترجمه این سفرنامه را به زبان لاتین برعهده گرفت40 و در سال 1510م در مقدمه کتاب به خوانندگانش گفت که پس از این که برخی از شهرها و جزائر شمال شرقی و شمال غربی را دیده است، اندیشه ای جدی پس از اعتماد بر خدا، او را وادار کرده است تا برای دیدار بخش های شمال شرقی برود. این امر روشن می سازد که احتمال نمی رود این مردِ آهنین اراده و حیله گر، کوشش نکرده باشد به انجام این کار اقدام کند... او هیچ گفته ای را که اشاره به این سیاحت داشته باشد رها نکرده است.41

پایان زندگی «وارتیما» مانند زندگی اش ناشناخته است. ارجح این است که بین سال های 1512 و 1517م فوت کرده است. ویژگی مشخص وارتیما این است که او نخستین کسی است که مشاهدات خود از اماکن و جاهای مختلف جزیرة العرب را برای ما باقی گذاشته است؛ از آن جمله نقشه ای که در آن شبه جزیره عربی که عرض آن در سمت جنوبی امتداد دارد، به جای گذاشته است.42

پس از این سیر و گردش همراه «وارتیما»، آیا حق ما نیست که سؤالات مشروعی را مطرح کنیم و آن اینکه:

آیا درخصوص شرق و آن چه در آن از جادوگری و فتنه و پیچیدگی وجود داشت، صرفاً کافی بود تا ماجراجویان و از جمله وارتیما وادار شوند تا همه رنج ها و خطرها و سختی هایی را که با آن روبه رو شدند تحمل کنند...؟! در این جا هیچ تردیدی وجود ندارد که پاسخ این سؤال «آری» است.

 

مأموریت پنهانی، نظریات و اشارات

 

آن چه ما را فرامی خواند تا این نظرات را به ویژه درباره وارتیما و کسانی که به روش او هستند، ابراز کنیم ملاحظات زیر است:

1 ـ مأموریت «وارتیما» که آن را در سال 1503 شروع کرد، به دنبال ظهور پیروزی اروپا پس از سقوط اندلس در سال 1492م بود؛ هجومی نیرومند که ضربات سختی را برطرف مقابل در قالب (به زعم غربی ها) «وحشی» «متخلّف» «شهوانی» «خشن و سنگدل» «کافر» و... که در ذهن بدون آگاهی غربی ترسیم شده بود، وارد ساخت.

2 ـ ایتالیا که «وارتیما» از آن برخاست، در قلعه البابویه جلوه یافت که آن قلعه نوک سرنیزه در هجوم صلیبی بر شرق اسلامی محسوب می شد. تا امروز علیرغم همه ادعاها از آن مأموریتش دور نشده است. تصادفی نیست که لقب «نبیل روم» به «وارتیما» داده می شود. و همچنین پشتیبانی کاردینال از وی و تمایل او برای ترجمه کتابش.

3 ـ پس از سقوط اندلس در سال (1942م) و کشف آمریکا در (1942م) و رأس الرّجا و الصّالح (1497 ـ 1499م) پرتغال قدرت استعماری خشن و ظالم خود را آشکار ساخت و شاید تاریخ استعمار در سنگدلی و نابودی انسانیت و روح و اندیشه، چنان که محمود سمره گوید، «نظیری برای پرتغال نشناسد».43 آن روز اروپای صلیبی منشوری را اراده کرد که مفاد آن این بود: نابودی اطراف و اکناف جهان اسلام، زمینه سازی برای هجوم و حمله ویرانگر به قلب آن یعنی «شرق اسلامی» پرتغال این منشور را تأکید کرده و نهایت اهتمام و توجه را نسبت به آن مبذول داشت و آن را مورد عنایت قرار داد، لذا در سال 1487م «بدرو داکوفیلهام» را برای شناخت مشرق اسلامی و نگارش یادداشت هایی در مورد چگونگی توانایی ها و قدرت آن سرزمین، اعزام داشت «بدرو» دو مسافرت اکتشافی از راه خشکی که از قاهره و کشورهای اصلی شرق عربی و بنادر دریای سرخ و بنادر طوال سواحل شبه جزیره عربی می گذشت انجام داد که تا کلکته و جواء در هند ادامه یافت و در سال 1490م به او یادداشتهای مفصلی از آن چه مشاهده کرده بود تقدیم داشت.44

آن هنگام پرتغالی ها در پی جستجوی مستعمراتی دراقیانوس اطلس بودند و پس ازکشف رأس رجاء صالح، طبق دستوری از پادشاه پرتغال، مانویل اول ـ کشتی های پرتغالی عبور از اقیانوس هند و دریاهای عربی را آغاز کردند و در سال 1502م پرتغالی ها تصمیم به بستن دریای سرخ بر روی کشتی های عربی گرفتند و حمله دریایی تحت فرماندهی واسکو دوگاما انجام شد. او توانست به دریای عربی رسیده و بر کشتی های تجاری تسلط یابد و با دستور دوگاما به کشتن همه مسافران آن کشتی که تعدادشان به 400 نفر می رسید، با زنان و کودکانی که در میانشان بود، پرداخت پس پرتغالی ها کشتی را سوزاندند و این رخداد موجب برافروخته شدن جنگی دریایی با پرتغال شد که طول قرن شانزدهم استمرار داشت.45

آنچه که در این بحث برای ما مهم است این که مأموریت «وارتیما» پس از یک سال ،از حمله واسکودوگاما به دروازه های عدن انجام شد. و این نکته این است که برای ما، دستگیری او را پس از این حادثه به جاسوسی تفسیر می کنند و به همین گونه علل ادعایش در خصوص تنفر نسبت به مسیحیان به شکل عام و پرتغالی ها به شکل خاص را روشن می سازد که این امور هنگام برقراری عقد تجاری میان او و آن فرد مغربی در مکه... اشاره شد. از خلال همه این قرائن روشن، بعید نیست که او مأموریت سرّی و پنهانی از جانب اروپای صلیبی یا لااقل پرتغالی ها داشته است. و این مطلب از نکات زیر به دست می آید:

اولا: شخصیت «وارتیما» با صفات و خصال مطلوب و شایسته هر مأموریت سرّی ای شناخته شد و بر حسب طبیعت خود، در نیرنگ و حیله گری به نهایت رسیده است؛ چنان که «برینت» گفته است.

ثانیا: او راه طولانی بین اروپا و هند را پیموده که زیر پا گذاشتن مناطق اسلامی به ویژه در حجاز و یمن را در نظر داشت و غرب نسبت به آن ها ناآگاه بوده است؛ لذا روشن کردن آن برای غرب بسیار مهم بوده است ژ؛ مانند گام نخست برای معامله با آن، به روش «دشمنت رابشناس».

ثالثا: تمام سعی صلیبی ها، مبتنی بر شناخت اماکن ذاتا مقدس و کوشش برای حفظ آن ها و شناخت ویژگی ها و طبیعت ساکنان و آداب و رسوم آن ها و شناخت آیین های دینی مانند حج و نقش آن در زندگی مردم آن سرزمین ها است46 و این همان چیزی است که ما به شکل روشنی، به ویژه از «وارتیما» می بینیم. او مأموریتش را با زیارت و دیدار دژ بابلی ها در مصر آغاز کرد.

اشارات پراکنده در کتابش پیرامون دیوارهای اطراف مکه و مدینه و صنعا و عدن و... از اهمیت و ارزش هدف نهفته در پشت نقشه ای که او برای شبه جزیره عربی و شرح و تفصیل درمناطق سمت جنوب طرح کرده بود نمی کاهد.

رابعا: در اشاره «برنت» به سفر وارتیما که هفت سال ادامه داشته، پس از گذراندن دوره ای طولانی در خدمت پرتغالی ها و حتی ملحق شدنش به کشتی پرتغالی ها در هند و برگشتنش به آن کشتی در سفر بازگشت، علامت های استفهامی بسیاری پیرامون علاقه وی به پرتغال و نقشه های پنهانیش ایجاد می کند.

خامسا: گرچه پرتغالی ها توانستند بر سواحل شبه جزیره عربی تسلط یابند، اما در نفوذ به داخل، سست و ناتوان شدند و کشتی هایشان شکست خورد و از مقابل عدن و جده بازگشتند. هدف آنان از تسلط بر داخل شبه جزیره عربی این بود که امنیت راه خشکی به سوی هند را نیز تأمین کنند؛ چنانکه آنان رؤیای تسلط بر قبر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله را نیز در سر می پروردند تا آن را در برابر کنیسه قیامت به عنوان فدیه تسلیم کنند.47

با نگاهی توأم با درنگ و تأمل درسفرنامه «وارتیما» و همه ملاحظات و آثار به جای مانده و شرایط سیاسی و دینی و اقتصادی با صرف نظر از وضع شخصی وارتیما و ارتباطش با صاحبان سلطه و کینه و... همه اینها برای ما ثابت می کند که مأموریت وارتیما در اصل طبق نقشه صلیبی ها عموما و پرتغالی ها خصوصا، جریان می یافت.

اما تظاهر او به مسلمان بودن و در زمانی دیگر تظاهرش به دیوانگی، طبق نقشه بوده و جزئی از ضرورت مأموریتش بوده که انجام داده است.

 

پس از وارتیما

 

نقشه اشغال مدینه منوره و تأمین امنیت راه هند، صرفا یک اندیشه یا تمایل افسار گسیخته نبود که با تصورات صلیبی بازی کند، بلکه به اجرا درآمد و در خلال یک دوره سنجش در سال 1513م یعنی فقط صد سال پس از بازگشت «وارتیما» به لیشبونه، امیر پرتغال «الفونسودی البوکرک» برای حل آن مشکل، با ضربتی قاطع اقدام کرد و علی رغم سستی در هجوم به عدن برای جلو رفتن به سوی دریای سرخ سفر دریایی آغاز کرد. فکر او با اندیشه های جهنمی آمیخته شده بود.

نقشه اش این بود که در کنار جنگجویان، مدینه منوره را اشغال کند و بر تابوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله تسلط یابد و فدیه آن را کنیسه بیت المقدس اعلام کند و در آن جا سدی می سازد تا راه جریان نیل را به سوی شهرهای حبشه مسیحی تغییر دهد.

همین طور با ضربتی کاری به زودی برای جلب ثروت و تمکن مالی برای حبشه و تهیدست کردن مصر مسلمان وارد عمل شود اما اخیرا حقیقت روشن شده که این فرد ماجراجو نتوانسته است در دریای سرخ غیر از برانگیختن برخی از ناله ها و فریادها ونوشتن بعضی از تحقیق ها کاری کند. با اینکه بار دیگر در سفر بازگشت به عدن48 تهاجمی را انجام داده است، در همان وقتی که این امیر به اعمال حماقت آمیزش اقدام می کرد، او وهمراهانش هنگامی که کشتی اش به کناره های مگادیشو رسید به اسارات درآمدند و از هما جا او را به عنوان هدیه ای برای حاکم عدن فرستادند. وی در آن جا تا سال 1516 م زندانی شد، همان زمان که شورشی محلی در آنجا پیش آمد و آن حاکم که مدتی طولانی او را به زندان افکنده بود، سرنگون شد، حاکم جدید تمایل به ادای فریضه حج کرد. پس «داکوردا» پس از اعلان اسلامش توانست با حاکم برای حج همراه شود و در مدینه منوره به یک بیماری از نوع مسیحی دچار شده و براساس داستان، پس با صدای بلند آرزوها و رویاهایش را اعلان کرد که دوست داشت مسجد بزرگ رو به رویش را به کلیسایی مسیحی تبدیل کند؛ چنانکه درکنسیه سیده مریم در لیشبونه صورت گرفت و در مقابل این تغییر و تصرف بی باکانه حاجیان او را آزاد گذاشتند و وسایل و پول نقد به او دادند، تا به کاروانی که به دمشق می رفت ملحق شود و کاروانی که چند روز پیش مدینه را ترک کرده بود.

آن کاروان در صحرای بی آب و علف راهش را گم کرد، ولی کاروان رهگذری او را از مرگ حتمی نجات داد و به سوی بصره ره نمود، سپس در طول خلیج فارس به سوی «هرمز» یکی از مراکز پرتغالی ها حرکت کرد. او نخستین جهانگرد اروپایی بود که از صحراهای بی آب و علف و پس از آن با کشتی دیگری به پرتغال بازگشت و در سال 1520م به آنجا رسید، اما خیلی زود به دیری از دیرهای آنجا ملحق شد.49

قرن شانزدهم که رنگ پرتغالی به خود گرفت، گواه کوشش های دیگری بود در این زمینه پس در تموز (یولیو) 1565م یک برده پرتغالی ناآشنا برای انجام حج به مکه مکرمه رفت و علی رغم اختصار و کوتاهی آن چه درسفرنامه اش آمده، توصیف دقیقی ارائه کرد. آنچه این بوده «السنیور دیلافیدا» در سال های اخیر نوشت، در حاشیه یک کتاب عربی موجود در کتابخانه واتیکان، به شماره 217 کشف شد، این پرتغالی در آخرین روز حزیران، از رابغ به سوی مکه حرکت کرد. او می گوید: مردم از اینجا برهنه به سوی مکه می روند، اشاره اش طبیعتا به پوشش احرام است.

در همان زمان، یک مردم آلمانی نیز که «هانس وایلد» نامیده می شد، برای زیارت حج به مکه رفت. ترک ها او را در مجارستان آن روز به اسارت گرفتند و به مکه آوردند. او تا سال 1611م به آلمان بازگردانده شد. در سال های اندکی پس از آن، جوانی بندقی که «مارکو دی لومباردو» نامیده می شد اسیر گشت. او از دریای سفید به همراه عمومی کاپیتانش عبور می کرد. پس از مصر به همراه ابن سیده به مکه فرستاده شد و او پس از چند سال چیزهای جالبی از سفرش را منتشر ساخت، مبشر «یوجین روجر»50 در آنچه در نهایت باقی ماند، به استثنای دولت پرتغال، تحقیقا در دوره های بعدی به ویژه در قرون سه گانه متأخر، شاهد تغییرات عمیقی به نفع دولت های غربی بوده است. برخلاف پرتغال در عبور جهانگردان منتسب به هر یک از کشورهای بریتانیا، هلند، اطریش و سوئد و... فوایدی بوده است و هر یک از آنان موظف به انجام مأموریت ویژه مشخصی بوده اند و تنها چیزی که تغییر نکرده، همان تصویر شرقی زشت، در مخیله غربی ها بوده، که در تعمق آن هر چه بیشتر کوشیده است.

جهانگردان غربی که پی در پی در زمان های بعدی به سوی منطقه اسلامی آمدند تعداد فراوانی بوده اند و این امر محور بحث آینده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان