چکیده
اهل بیت با تفسیر و تبیین صحیح از آموزه های دینی و جلوگیری از کج اندیشیهای منحرفان، نقش مؤثری را در حفظ و بقاء تعالیم دین اسلام ایفا نموده اند. هر چند تعالیم ائمه معصومین(ع) بسیاری از زمینه های فکری، عملی،فردی و اجتماعی اسلام را در بر می گیرد، اما تأثیر آنان در شرح و بیان مسائل زیر بنایی و اصول اعتقادی اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بر اساس منابع روایی و تاریخی علم ائمه از ناحیه ذات اقدس ربوبی بر آنان افاضه شده و با برخوردار بودن از ملکه عصمت، آموزه های آنان عاری از هرگونه خطا و اشتباه می باشد. با توجه به مسؤولیتی که بعنوان جانشینان بحق رسول گرامی اسلام(ص) در خویش احساس می کردند، از همان ابتدا با هرگونه انحراف و کج اندیشی در اصول و فروع دین برخورد نموده و سعی نمودند معارف حقیقی اسلام را به پیروان آن تعلیم نمایند. آنان با این اعتقاد که اصول کلی معارف دین در کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) موجود است، به بیان مصادیق و جزئیات آن پرداختند و با معرفی عقل و اندیشه آدمیان بعنوان حجّت باطنی برای احیاء و آمادگی آن در درک معارف دین کوشش نمودند.و با تدوین اصل اعتدال در امور اعتقادی، هرگونه انحراف از صراط مستقیم الهی را مساوی با گمراهی معرفی کردند. هرچند عقل را در شناخت خداوند از طریق آثار و نشانه های او توانا یافتند. اما این را گوشزد نمودند که درک کنه ذات حق تعالی امری غیرممکن و محال است. با تبیین حقیقت توحید ربوبی و بیان مراتب آن بر عینیّت صفات باذات تأکید ورزیدند. و از توصیف خدای سبحان بگونه ای که شایسته ذات ربوبی نیست منع نموده، از توصیف او با عناوین ذهنی که منجر به احاطه حضرت حق می گردد نهی نموده و به اقرار صفات حق تأکید ورزیدند. با یادآوری این که ایمان امری قلبی و درونی است، اما اقرار با زبان و عمل به ارکان دین را مؤثر در ایمان دانسته، آن را دارای مراتب و قابل شدت و ضعف و امری اختیاری معرفی نمودند. با بیان اینکه خداوند عالم به تمام جزئیات عالم هستی است و قدرت او تمام امور ممکن را در برمی گیرد، پاسخ برخی از شبهات را ارائه نموده و از محدود دانستن علم و قدرت حق منع کردند. اراده حق تعالی را در امور تکوینی، آفرینش او دانسته و در تشریعیات دستور به انجام فعل معرفی کردند. متکلم بودن خدای سبحان را صفت فعلی، و الفاظ و کلمات ایجاد شده توسط او را امری حادث دانستند. با عنایت به توانا بودن عقل انسان در درک خوبی و بدی، حق تعالی را از هرگونه عمل ناروایی منزّه دانستند و با تأکید بر مختار بودن انسان در افعال خویش به تدوین اصل «لاجبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین» پرداختند. با تعیین جایگاه مسأله قضا و قدر تغییر در بعضی مراتب آن را روا دانستند و با تشریح نسخ در امور تشریعی اصل بداء را تدوین نموده و آن را یکی از اصول مهم اعتقادی معرفی نمودند، تا نشان دهند که دست خدا همواره در تغییر تقدیرات باز است و خداوند فعّال مایشاء است.
نقش اهل بیت پیامبر(ع) در تبیین و پاسداری از حریم عقاید اسلامی
تعالیم اسلامی را بطور کلی می توان در زیر سه عنوان جای داد. آموزه هایی که درباره اعتقادات انسانهاست یعنی اموری که اذعان و تصدیق باطنی را می طلبد، به بیان
هدف همه این آموزه ها هدایت انسانها و استکمال آنها، و رساندن آنها به مقام انسانیّت و مقام خلیفه الهی و کمال مطلوب که هدف از خلقت آنها بوده، می باشد. اگر نگاهی گذرا به تعالیم انبیاء الهی در طول تاریخ و سیره عملی آنها بنمائیم به آسانی درمی یابیم که این اهداف را تعقیب می نمودند. البته هدایت انسانها از شؤون ربوبیّت خدای سبحان است، چون او ربّ موجودات جهان است، هدایت همه بدست اوست. «سبّح اسم ربّک الاعلی، الّذی خلق فسوّی. والذی قدّر فهدی»(1)منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را، همان خدایی که آفرید و منظم کرد و همان که اندازه گیری کرد و هدایت نمود. «ربّنا الذی اعطی کلّ شی ءٍ خلقه ثمّ هدی»(2)پروردگار ما آن کسی است که همه چیز را خلق و سپس هدایت کرد. ولی پروردگار عالمیان راه و رسم زندگی موجودات و راه به کمال رسیدن آنها را برای هر کدام متناسب با مرتبه وجودی آنها تعیین نموده است. گروهی از موجودات، یعنی جمادات را در زنجیر نیرومند قانون آفرینش مجبور و مسخّر کرده و آنها ذرّه ای از مسیر تعیین شده تخطی نمی کنند، چون انحراف از مسیر مساوی با نابودی است. «و سخّر الشمس و القمر کلٌّ یجری لاجلٍ مسمّی»(3)و مسخر گردانید خورشید و ماه را هر یک از این ها تا وقت معینی به حرکت خویش ادامه می دهند. برای دسته ای دیگر از موجودات هدایت الهی از نوع الهام است و از این طریق راه کمال خویش را می پیمایند. «و اوحی ربّک الی النحل»(4) پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد. اما در مورد انسان ها هدایت از طریق وحی به وسیله فرشتگان مقرّب به پیامبران الهی نازل می شود و از این راه، رسم زندگی را به آنان می آموزد. و آن چه را آدمیان برای رسیدن به کمال معنوی بدان نیاز دارند، در اختیار آنان قرار می دهد. نظامی که خداوند برای انسان مقدّر نموده در فرهنگ قرآن «اسلام» نامیده شده. «انّ الدین عند اللّه الاسلام»(5)همانا دین نزد خدا اسلام است. حضرت حق در طول تاریخ بشریت «دین اسلام به معنای عام یعنی تسلیم بودن در برابر خدای سبحان» را در قالب های متناسب با هر عصر و زمانی بواسطه انبیاء به مردم ابلاغ کرده است. و حجّت را بر آنها تمام نموده است. تا این که در شکل نهایی و کامل آن را در قالب دین اسلام بمعنای خاص به حضرت محمّد بن عبداللّه (ص) آخرین فرستاده خدا اعطا نموده است. و در کنار آموزه های مستقیم وحیانی سیره علمی و عملی پیامبران همواره تکمیل کننده این طریق هدایت بوده است.
اما از آن جایی که انسان ناسپاس است، قدر این نعمت بزرگ هدایت الهی و سفیران او را ندانسته، نه تنها به پیام های الهی آنان گوش نمی دادند. بلکه به مبارزه با آن ها اقدام می نمودند. و همواره در طول تاریخ نزاع و جنگ بین حق و باطل جریان داشته است. البته عوامل و انگیزه های مختلفی منشأ مقاومت مردم در مقابل پذیرش دعوت انبیاء بوده است که بحث از آن ها ما را از هدف این نوشتار دور می کند. تازه بعد از اینکه گروهی از مردم با دیدن معجزات و نشانه های صدق پیامبران دعوت آنها را می پذیرفتند، شروع به بهانه جوئیها و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت دین خویش برمی آمدند. و گاهی نیز از روی جهل و نادانی دچار کج فهمی در معارف الهی می گردیدند. تازمانی که فرستادگان الهی در میان مردم حضور داشتند، این بد فهمی ها و انحرافات فکری با راهنمایی آنان اصلاح می گردید. اما وقتی بین پیامبران فاصله ای ایجاد می شد پیروان انبیاء گذشته گاه از روی عناد و دشمنی و زمانی از روی جهل و نادانی و یا برای رسیدن به خواسته های نفسانی، دست به تحریف و تغییر آموزه های انبیاء می نمودند. تا اینکه مصلحت اقتضا می نمود برای اصلاح آن انحرافات و بیان معارف عالیتر پیامبران بعدی ظهور نمایند و این سنّت الهی در طول تاریخ بشر بوده است تا اینکه نوبت به رسول خاتم می رسد. کلیات دستورات و قوانین و تعالیم مورد نیاز سعادت انسان ها تا روز قیامت در قالب آیات نورانی قرآن مجید در مدت بیست و سه سال بر روح پاک رسول گرامی اسلام نازل گردید و او نیز بدون هیچ گونه تغییری به مردم ابلاغ نمود و سنّت گفتاری و رفتاری او تبیین کننده و تکمیل کننده آموزه های این دین جاوید گردید. با وجود همه مخالفت ها، دشمنی ها و کارشکنی های انسان های جاهل، مکتب اسلام مسیر توسعه و کمال خود را در زمان حضور پیامبر اسلام طی نمود. و پیروان وارسته و با اخلاص نیز پیدا کرد، هرچند گروهی نیز برای رسیدن به آسایش و استفاده از امتیازات اسلام در ظاهر اسلام را پذیرفتند ولی در باطن کینه اسلام را در دل داشته و منتظر فرصت مناسب برای آشکار نمودن این عداوت بودند و این خطری بود که دین نوپای اسلام را تهدید می نمود. حال پرسش این است که دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی چه تدبیری برای جلوگیری از انحرافات اندیشیده است؟ باید دانست که حفظ و پاسداری از دین و شریعت گاهی از اصل ابلاغ آن مهمتر است.
پیامبر اسلام تا زمانی که در قید حیات بودند در کنار ابلاغ تعالیم اسلام با تحمل سختی ها و مشکلات فراوان به پاسداری از آموزه های آن پرداختند و از انحرافات فکری و عملی مسلمین جلوگیری نمودند. اما تنها به این اکتفا نکرده و برای صیانت از معارف دین برای بعد از خویش راهنمائیهای لازم را ارائه نمودند و گاه با عناوین عام مثل «اهل بیت» و «عترت» و گاه با اسم و مشخصات، جانشینان بعد از خویش را تعیین نمودند و جامعه اسلامی را به حال خویش وانگذاشتند. تا این رهبران الهی با تبیین و تفسیر صحیح آیات قرآن و سیره نبوی پاسداران این شریعت الهی باشند. و از کج اندیشیها جلوگیری نمایند. هرچند قلمرو حفاظت دینی آنان گسترده است و همه تعالیم اسلام را در بر می گیرد اما در این نوشتار تنها به نقش آنها در تبیین و حراست از اعتقادات صحیح اسلامی می پردازیم و اهمیت راهنمائیهای آنان در زمینه های احکام فردی و اجتماعی، فقهی و اخلاقی را به جایگاه مناسب آن ارجاع می دهیم.
بیان دو نکته:
1ـ در این نوشتار مباحث مفهوم و مصداق شناسی اهل بیت صورت نمی گیرد. بلکه به عنوان یک اصل پذیرفته شده، که با استفاده از آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام(ص) که در جای خود ثابت شده است، منظور ما از اهل بیت در این مقال حضرت علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه زهرا(س) دو فرزندشان امام حسن و امام حسین(ع) که مورد اتفاق شیعه و سنی است. و نه نفر از فرزندان امام حسین(ع) بعد از خمسه طیّبه به عنوان عترت رسول خدا و کشتی نجات و یکی از ثقلین با آنان رفتار می نمائیم بدلیل این که پیامبر اکرم(ص) در تفسیر آیه تطهیر «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(6) همانا خداوند خواسته است تا پلیدی و گناه را از شما اهل بیت ببرد و شما را کاملاً پاک سازد.
فرمودند: «انا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب»(7)من و خانواده ام از گناهان پاک هستیم و نیز می فرماید: «انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون»(8) من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم. بنابراین اهل بیت، پس از پیامبر اکرم(ص) دخت گرامی او حضرت فاطمه زهرا(س) و دوازده امام معصوم که اول آنها علی بن ابیطالب و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است، می باشند.
2ـ چون در این نوشته می خواهیم به بیانات و سیره عملی ائمه معصومین(ع) به عنوان مفسران و پاسداران عقاید اسلامی استناد کنیم، لازم است بدانیم که منابع علم آنان چیست؟ چنان که از روایاتی که در تفسیر بعضی از آیات بیان شده است و روایاتی که از پیامبر گرامی اسلام نقل شده، و از اظهارات خود ائمه معصومین استفاده می شود علم اهل بیت، علم اکتسابی نیست، بلکه علمی خدادادی است و خدای سبحان به خاطر لیاقت و ظرفیّت وجودیشان و طهارت آنها به آنان افاضه نموده است، چون: «العلم نورٌ یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» اینک نمونه هایی از این روایات را ذکر می کنیم.
شماری از روایات وجود دارند که بر این نکته تأکید می ورزند که تنها اهل بیت پیامبر حقایق قرآن، وجوه معانی و اهداف آن را آن گونه که باید می فهمند. از جمله پیامبر اکرم(ص) فرمودند «من عنده علم الکتاب؛ علی بن ابیطالب است»(9)و نیز علی (ع) فرمود: «انا هو الذی عنده علم الکتاب»(10) من همان کسی هستم که علم قرآن نزد اوست. و نیز امام حسین(ع) می فرماید: «نحن الذین عندنا علم الکتاب و بیان مافیه»(11) ما کسانی هستیم که علم قرآن و بیان آنچه در آن است نزد ما است. در حدیثی امام صادق(ع) می فرماید: «انّ اللّه علّم رسوله الحلال و الحرام و التأویل و علّم رسول اللّه علمه کلّه علیاً»(12) همانا خداوند به پیامبرش حلال و حرام و تأویل آیات قرآن را آموخت و رسول خدا همه علمش را به علی یاد داد. امام باقر(ع) تأکید می کند «اگر به رأی و هوس خود فتوی می دادیم هر آینه از هلاک شدگان بودیم. ما به آثار پیامبر برای مردم فتوی می دهیم و بر پایه علومی که نزد ماست و هر یک از دیگری به ارث می بریم ما این علوم را ذخیره می کنیم همانطور که مردم طلا و نقره خود را ذخیره می کنند.»(13)
امام علمش را از امام پیشین خود می گیرد و این علم میراثی است منحصر و مخصوص به خود آنها که در نهایت به علم الهی منتهی می شود. و روایات فراوانی شاهد بر این مدعا است که در منابع حدیثی ثبت و ضبط شده اند.(14)
بنابراین آنچه از آموزه های اسلام ثابت بشود که از یکی از اهل بیت صادر شده است، قطع آور و یقینی است و با اطمینان می توان بدان استناد نمود. دانشمندان شیعه در طول تاریخ زحمات زیادی را متحمل شده اند و سعی کرده اند احادیث صحیح اهل بیت را شناسایی نموده و آنها را از روایات جعلی و ساختگی جدا نمایند و لذا در زمان ما دسترسی به احادیث صحیح خیلی مشکل نیست.
با توجه به مباحث گذشته اینک به موضوع اصلی یعنی نقش اهل بیت در پاسداری از حریم و عقاید اسلامی می پردازیم. می توان گفت اهل بیت دارای یک مکتب اعتقادی خاصی بوده اند که بخشی از آن را به دیگران تعلیم داده اند. ابتدا اصول کلی این مکتب را بیان می کنیم و سپس به جزئیات می پردازیم.
الف: جایگاه کتاب و سنّت پیامبر در مکتب اهل بیت:
قرآن نخستین منبع معارف و احکام الهی است و همه اصول و مبادی هدایت و سعادت بشر در آن بیان شده است. ولی در فهم و تفسیر آن باید از سنّت پیامبر و بیان اهل بیت کمک گرفت. امام صادق(ع) می فرماید: «خداوند تبارک و تعالی، همه آنچه را که بشر در مسیر هدایت به آن نیاز دارد، در قرآن بیان کرده است. یعنی اصل و اساس آن در کتاب الهی موجود است، گرچه عقل افراد از فهم آن ناتوان است.»(15) در حدیث دیگری سماعه از امام کاظم(ع) پرسید: آیا همه احکام در قرآن و سنّت پیامبر(ص) مطرح شده است، یا این که شما نیز از پیش خود درباره آن سخنی دارید؟ امام فرمود: «بل کلّ شی ءٍ فی کتاب اللّه و سنّة نبیه» بلکه همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبر اوست.»(16)
پیامبر اکرم(ص) هم نیازهای علمی حوادث و وقایع زمان خویش را تأمین نموده است و هم دانش های لازم برای آینده را به علی(ع) آموخته و او نیز در اختیار امام بعدی قرار داده و آنچه از خود اهل بیت به مقتضای زمان و مکان بیان شده است با فرض عصمت گفتار و کردار آنان از خطا و لغزش، بیانگر حکم الهی است و به عنوان سنّت معصوم قابل پذیرش است.
ب: جایگاه عقل در مکتب اهل بیت:
عقل در مکتب اهل بیت جایگاه بلندی دارد. تا آنجا که از آن به عنوان حجّت باطنی خداوند در کنار حجّت ظاهری او یعنی پیامبران الهی و اوصیاء آنان معرفی شده است. امام کاظم(ع) در این باره می فرماید: «انّ للّه علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجّة باطنةٌ، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول»(17) خداوند دو حجت برای مردم قرار داده است یکی حجت ظاهر و آشکار که همان پیامبران و ائمه معصومین هستند و دیگری حجت باطنی که عقل انسانها است. در حدیثی امام صادق(ع) فرمودند: «فبالعقل عرف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون و انّه المدبّر لهم و انّهم المدبرون...»(18) با عقل بندگان
در مکتب اهل بیت عقل ملاک برتری افراد میزان و مقیاس محاسبه آنان در قیامت است. یعنی آن کسی که از عقل و خرد بیشتری برخوردار است، مقامی برتر و مسؤولیتی سنگین تر از دیگران دارد. از امام باقر(ع) چنین روایت شده که فرمودند: «انّما یداق اللّه العباد فی الحساب یوم القیامة علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا»(19) دقّت و مناقشه در حساب بندگان در قیامت به میزان عقل و خرد آنها در دنیا است. و نیز امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن»(20).
در احادیث ائمه اهل بیت نه عقل به عنوان تنها راه شناخت معرفت دینی پذیرفته شده است و نه به طور کلی فاقد اعتبار و بی ارزش به شمار آمده است. بلکه برخی از معارف دینی مانند: اثبات وجود خدا، برخی از صفات جمال و جلال الهی، اثبات ضرورت بعثت انبیاء، دلالت معجزه بر راستگویی پیامبر و غیره جز از طریق عقل قابل اثبات نیست. ولی در فهم ملاکات احکام شرعی مخصوصاً در باب عبادات ـ نقش معرفت عقلی بسیار محدود است. به همین دلیل معارف وحیانی برای بشر ضرورت دارد و بسیاری از ملاکات احکام شرعی از طریق وحی بیان شده است.
ج: مکتب اهل بیت و اصل اعتدال
بارزترین ویژگی مکتب اهل بیت این است که بر اساس اصل اعتدال استوار است، چنان که امام علی(ع) وقتی خلافت ظاهری را در دست گرفت فرمود: «گرایش به راست و چپ (خروج از اعتدال) مایه گمراهی است و راه وسط، تنها جادّه حقیقت و رستگاری است، بقای قرآن و دستارودهای نبوت به آن است و دریچه ورود به سنّت نیز از آن و فرجام کار (سعادت و رستگاری اخروی) نیز به آن خواهد بود»(21) خروج از صراط مستقیم و طریق اعتدال، جز گمراهی نخواهد بود و ائمه اهل بیت نمونه های عینی صراط مستقیم بوده اند و به همین دلیل مخالفت با آنان عامل گمراهی و پیروی از آنان عامل رستگاری شمرده شده است.
پس از بیان مقدمات بحث و اشاره به اصول کلی مکتب اهل بیت اینک به بیان دیدگاههای آنان در زمینه اصول اعتقادی و پاسداری از حریم معتقدات اسلام و نقش آنان در بیان معارف حقیقی و جلوگیری از انحرافات فکری می پردازیم و از آنجایی که اصل توحید در اسلام مهمترین رکن اساسی دین است ابتدا به بیان نقاط برجسته دیدگاه خاندان وحی در مورد این اصل اعتقادی می پردازیم و سپس مسائل اعتقادی دیگری را می نگاریم.
عقل و شناخت خداوند
گروهی از مسلمین (معتزله) معتقدند که اصول اعتقادی را از طریق عقل و نقل باید شناخت البته عقل را در مرتبه نخست قرار می دهند و اصل حسن و قبح عقلی را یکی از اصول اساسی فکری دانسته و راه نقل را تکمیل کننده راه عقل می دانند و چنان که بین معرفت عقلی و نقلی تعارض بشود، عقل را مقدم داشته و دست به تأویل ادلّه نقلی می زنند و بطور کلی معتقدند آنچه با عقل قابل توجیه و تأویل نباشد نباید به آن معتقد شد. بدین جهت اصل «تأویل» یکی از اصول تفکّر معتزلی است و با یاری جستن از این اصل هرگونه تعارضی را بین عقل و نقل حل می کنند.
اما در مکتب اهل بیت در بهره گیری از عقل افراط نمی شود بلکه راه شناخت خداوند را بر عقل گشوده می داند و عقل می تواند انسان را در شناخت خداوند رهنمون گردد. ولی شناخت او را از حق تعالی محدود می دانند و معتقدند درک کنه ذات و صفات الهی در ظرفیّت عقل نمی گنجد. امام علی(ع) می فرماید: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»(22) عقل را بر احاطه بر صفت الوهی آگاه نساخت و از معرفت واجب خود نیز محروم نکرد. بلکه می توان با استفاده از مفاهیم و قواعد عقلی به نوعی معرفت
حصولی نسبت به ذات و صفات الهی نایل گردید. ولی هرگز درک کنه ذات و صفات خداوند و احاطه بر کمالات وجودی او توانایی ندارد. در مورد اصل تأویل مکتب اهل بیت بر اصل ارجاع متشابهات به محکمات استوار است و هرگونه احتمال بدون آن که شاهدی از وحی داشته باشد پذیرفته نیست. بنابراین برای «تأویل» چارچوب و حدّ و مرز تعیین می کنند و هرگونه تأویلی را نمی پذیرند.(23)
نظریه اهل بیت در استفاده از عقل با دیدگاه اشاعره نیز متفاوت است چون آنها نیز در استفاده از عقل تفریط کرده اند و تقریباً عقل را برای استفاده در تبیین اصول اعتقادی از کار انداختند. بدلیل اینکه آنها در تعارض عقل با ظواهر دینی، ظواهر را مقدم داشتند و در نتیجه در بحث صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزله مخالفت نمودند و اصل تحسین و تقبیح عقلی و متفرعات آن را نیز مردود دانستند و هیچ واجب عقلی را نپذیرفتند. این نمونه ای از اصل اعتدال در مکتب اهل بیت در استفاده از عقل برای شناخت خدا بود.
مراتب توحید
دانشمندان مسلمان توحید را در چهار مرتبه ذاتی، صفاتی،ربوبی و عبادی بیان کرده اند، که بعضی از این مراتب دارای فروعات دیگری نیز می باشند. و مذاهب اسلامی در تمامی مراتب آن به جز توحید صفاتی دیدگاه مشترک دارند بنابراین تنها از توحید صفاتی بحث می شود و دیدگاه مکتب اهل بیت بیان می گردد.
توحید صفاتی
توحید صفاتی بدین معناست که خداوند در حالی که به اوصاف کمالیه جمال و جلال مانند علم، قدرت، حیات و سمیع و بصیر متّصف است، از هرگونه کثرت و ترکیب به دور است. به عبارت دیگر، مقصود این است که صفات خدا عین ذات اوست وقتی گفته می شود خداوند عالم است به گونه ای نیست که ذات او جدا از علم او باشد بلکه ذات حق عین علم است. در مسأله توحید صفاتی بین علمای اهل سنّت اختلاف وجود دارد، معتزله توحید صفاتی را می پذیرند ولی ذات را نایب صفات می دانند. اشاعره توحید صفاتی را توجیه نموده و نفی می کنند.
معتزله و توحید صفاتی
معتزلیها می گویند: اگر صفات خدا را جدای از ذات او بدانیم از توحید دور شده و به تعدد چند قدیم قائل شده ایم و اعتقاد به صفات قدیم موجب شرک است. و اگر صفات خدا را حادث بدانیم خدا را محل حوادث دانسته ایم، در حالی که خداوند از پذیرش حوادث پاک و منزه است. بنابراین ذات خداوند در عین بساطت و وحدت نایب از صفات است، یعنی خداوند دارای وصفی به نام علم و قدرت نیست، اما ذات او دارای ویژگیهایی مانند حکمت و اتقان است.(24)
اشاعره و توحید صفاتی
اشاعره نیز برای اثبات عقیده خویش چنین استدلال می کنند که آنچه محال می باشد تعدد چند ذات و چند صفت قدیم است در صورتی که اگر یک ذات و چند صفت قدیم وجود داشته باشد هیچ گونه محالی لازم نمی آید. زیرا صفات بوسیله ذات واجب و بی نیاز می گردند و خودشان به طور مستقل واجب الوجود نیستند.(25)
توحید صفاتی در مکتب اهل بیت
از برجسته ترین و بارزترین مباحث مطرح شده در سخنان امام علی(ع) مسأله «نفی صفات» است حضرت در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید: «اوّل الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه»(26)
در این سخن کمال توحید به اخلاص، و کمال اخلاص، به نفی صفات از حق تعالی دانسته شده است. و معلوم است که منظور حضرت نفی صفات زائد بر ذات است. بدلیل اینکه در ادامه کلام می فرماید: «لشهادة کلّ صفةٍ انّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوفٍ انّه غیر الصفة»(27) زیرا هر صفتی دلالت می کند که با موصوف غیریت دارد و هر موصوفی دلالت می کند که با صفت غیریت دارد. و بعد می فرماید: «فمن وصف اللّه فقد قرنه و من قرنه فقدثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه...»(28) یعنی وصف آوردن برای حق، مستلزم تقارن میان صفت و موصوف است و تقارن مستلزم دو بودن، تجزیه و تحدید در حق تعالی است. ابن ابی الحدید گفته است این دلیل خود شاهدی است بر اینکه مقصود امام از نفی صفات، صفات زائد بر ذات حق بوده است و گرنه صفات ذات که عین حق تعالی باشند لوازمی چون افتراق و دو بودن و تحدید را در پی ندارند.(29)
در خطبه ای که امام رضا(ع) در مجلس مأمون ایراد فرمودند، همین فقره (نفی الصفات عنه) را با این بیان مستدل کردند که صفتیّت و موصوفیّت هر دو از نشانه های مخلوقیت هستند، بنابراین نه تنها «صفت» مخلوق است بلکه «موصوف» نیز مخلوق است و موصوف واقع شدن به معنای نیازمندی به خالق است.(30) در جای دیگر، امام رضا(ع) در پاسخ به پرسش فتح بن یزید جرجانی که از توحید سؤال نموده بود همان بیان امام علی(ع) را در پاسخ نگاشت و در استدلال بر ضرورت نفی صفات افزوده است.(31)
در مقابل باین روایات که حمل بر نفی صفات زائد بر ذات گردید در روایات فراوان دیگری از هل بیت تصریح شده است که هر صفتی که به عقل و وهم انسان در آید صفت مخلوق است.
و شایسته شأن الهی نیست. مثل این عبارت که از علی(ع) نقل شده است: «کلّ ما فی الخلق لایوجد فی خالقه و کلّ ما یمکن فیه یمتنع من صانعه»(32) بدین معنا که همه کمالات متصور بشر به صورت صفات الهی، از حقایق خلقی و امکانی گرفته شده و اثبات این صفات برای خدا ممتنع است. بر اساس این سخنان مطلق صفات از حق تعالی نفی شده است نه صفات زائد بر ذات. برخی معتقدند قرائنی وجود دارد که احتمال دوم را تأیید می کند.
اولاً: در هیچ یک از احادیث امام علی(ع) به عینیت ذات با صفات تصریح نشده است.
ثانیاً: امام علی(ع) با نفی صفات به حقیقت و معرفتی فراتر اشاره دارد، معرفتی که به سادگی به چنگ نمی افتد.(33)