جام جم، 17 و 21/4/80
چکیده: جان راولز بزرگ ترین متفکر لیبرال معاصر است که درباره عدالت سخن رانده است . جهانی شدن پدیده ای قهری است که ارزیابی آن ناممکن و نامعقول است; ولی محتوایی که از این راه در گستره جهانی نهادینه می شود، اقتصاد، سیاست و فرهنگ لیبرال است . بنابراین جهانی شدن هر چند به خودی خود می تواند در خدمت عدالت در تعریف راولز باشد، ولی در وضعیت فعلی آن، با اصول عدالت راولزی در تضاد است . گفت وگوی تمدن ها امید بیشتری را برای تحقق عدالت اجتماعی ایجاد خواهد کرد .
فرض ما بر این است که جهانی شدن یک واقعیت است، نه پدیده ای موهوم; بنابراین شایسته است که از زوایای مختلف بدان نگریست و با رهیافت های مختلف جامعه شناختی، روان شناختی، فلسفی و ... آن را مورد بررسی قرار داد . پرسش اصلی پژوهش این است که آیا جهانی شدن به طور نسبی به عدالت جهانی خواهد انجامید یا روندی است در جهت بی عدالتی جهانی؟
ادعای ما در این مقاله این است که جهانی شدن در وضعیت فعلی خود، روندی است در جهت رفع نیازهای بسیار تجملی و غیراولیه افراد، گروه ها و اندک دولت های بسیار پیشرفته این امر به بهای نادیده گرفتن نیازها، حتی نیازهای درجه اول افراد، گروه ها و ملت های بسیار زیادی است که به لحاظ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در وضعیتی نامطلوب قرار دارند .
راولز، به عنوان احیاگر فلسفه سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم، مفصل ترین بحث را درباره عدالت اجتماعی طرح کرده است . نظریه او دارای ویژگی های زیر است:
1 . معنای متعارف عدالت، حذف امتیازهای بی وجه و ایجاد تعادلی واقعی در میان خواسته های متعارض انسان ها در ساختار یک نهاد اجتماعی است .
2 . انصاف و بی طرفی، چارچوبی است برای توضیح اصل عدالت; در مقابل مکتب سودگرایی که از توجیه این جنبه از عدالت (انصاف) عاجز است . اما رسیدن به انصاف نیز با قرارداد ممکن است .
3 . عدالت به طور مستقیم به نهادهای اجتماعی مربوط است، نه افراد . اصول عدالت بیان گر محدودیت هایی برای نهادهای اجتماعی است در چگونگی مشخص کردن مقام ها و مناصب از طریق نهادها و تقویت اختیارات و مسؤولیت ها و حقوق و تکالیف .
4 . عدالت، فضیلت برتر نهادهای اجتماعی است; همان طور که حقیقت برای نظام های فکری چنین است . قوانین و نهادها هر قدر هم کارآمد باشند، اگر غیرعادلانه باشند، باید برکنار شوند .
5 . هر چند راولز خود لیبرالی تمام عیار است، اما می خواهد اصول اخلاقی را ثابت کند، فایده گرایی را نقد کند و در عین حال با اصول لیبرالی آزادی، برابری و برادری همراه باشد .
از نظر راولز، «حق » بر «خیر» تقدم دارد . حق پایه عدالت است . خیر امری شخصی است که با تفاوت افراد ممکن است اختلاف پیدا کند; اما حق امری جمعی است که با توافق همگانی حاصل می شود (متن جمعی) .
حال چگونه می توان به عدالت رسید؟ کانون بحث راولز این است که باید به وضعیت گزینش ایده آل برسیم تا در آن وضعیت بتوانیم اصول عدالت را انتخاب کنیم . منظور از این وضعیت که آن را «وضعیت اولیه » می خواند، تصمیم گیری افراد خردمند و بی طرف (نه گروه خاص، بلکه کل جامعه) درباره شکل و اصول عدالت است و این تصمیم گیری نه بر اساس شناخت منافع، بلکه در پس پرده جهل و نادیده انگاری خصوصیات و منافع خودشان صورت می گیرد . فرد در این وضع، واجد اراده عمومی و فارغ از توجه به خصوصیات و منافع فردی است . اگر روند توافق منصفانه باشد، خود به خود نتیجه حاصله منصفانه خواهد بود; زیرا چیزی بدون خواست خود فرد در جامعه به او تحمیل نمی شود .
اصول عدالت: از دیدگاه راولز عدالت بر دو اصل استوار است:
الف) هر شخصی که در یک نهاد اجتماعی شرکت دارد یا تحت تاثیر آن است، نسبت به گسترده ترین آزادی ها با دیگران حقی برابر دارد (اصل آزادی برابر) . این اصل مستقیما نتیجه همان وضعیت اولیه است; وضعیتی که منافع شخص در پس پرده ابهام قرار گرفته است و در نتیجه، عرصه عمومی گسترش یافته و در واقع همگان در محضر عقل عموم قرار گرفته اند .
ب) نابرابری ها بی وجهند، مگر این که این انتظار معقول باشد که این نابرابری ها به نفع همگان باشد و به شرط این که مقامات و مناصبی که نابرابری ها بدان وابسته اند یا از طریق آنها می توانند حاصل شوند، در اختیار همه باشند . این اصل از دو قسمت تشکیل شده است:
1 . نابرابری های اجتماعی باید به گونه ای توزیع شود که محروم ترین افراد، بیشترین بهره ممکن را ببرند (نابرابری به نفع همه) .
2 . دسترسی به امکانات و مقامات با توجه به فرصت های برابر برای همگان میسر باشد (اصل برابری) .
چیستی جهانی شدن: در تبیین جهانی شدن در چارچوب مکاتب مختلف جامعه شناختی، پاسخ های متعددی وجود دارد . به خاطر نارسایی دو مکتب رئالیسم و ایده آلیسم در تبیین این پدیده، در دهه 60 مکتب رفتارگرایی در روابط بین الملل رونق گرفت . رفتارگرایان در رویارویی با فرایند جهانی شدن، در تلاشند به دور از تعلقات ایدئولوژیک، عوامل، ابعاد و پیامدهای این فرایند را روشن کنند . جهانی شدن در اینجا ناظر به حرکت در مسیر گسترش هر چه بیشتر ارتباطات انسانی در عرصه جهانی است . عوامل این حرکت، دگرگونی های اقتصادی، سیاسی، تکنولوژیک، علمی، فرهنگی و ... است . برخلاف مکتب رئالیسم، در چارچوب رفتارگرایی، اعتقاد بر این است که در جهان جدید، نظم جهانی مبتنی بر بازیگری انحصاری دولت - ملت های وستفالیایی به هم می شود و طیفی از بازیگران جدید بین المللی، از شرکت های چند ملیتی گرفته تا سازمان های غیردولتی، گروه های فشار بین الملل، افراد و گروه های شهروندی برای شرکت در مدیریت جهان پدیدار می شوند . نظم جهانی بیشتر حالت چند مرکزی به خود می گیرد . در این میان هر چند دولت ها از بازیگران اصلی به حساب می آیند، به طور فزاینده ای تضعیف می شوند . جهانی شدن، حاصل تحولات اجتناب ناپذیر است و از اراده هرمنوتیک یک یا چند دولت برنخاسته است .
به طور خلاصه، جهانی شدن، برد جهانی پیدا کردن مسائل، الگوها و اقدامات گوناگون اجتماعی است . ابزارهایی که این امر را ممکن کرده، پیشرفت های به وجود آمده در بخش ارتباطات است . از سوی دیگر، شورای جهانی شدن را لیبرالیسم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل می دهد . با تثبیت روابط سرمایه داری در جهان فعلی، از جنبه فرهنگی نیز جهان شاهد تسلط تدریجی ارزش های فرهنگی آمریکا به عنوان نماد اصلی جهان سرمایه داری است . به لحاظ سیاسی نیز سست شدن حاکمیت دولت ها و محو شدن تدریجی خودمختاری آنها موجب فروپاشی تمایز بین حاکمیت داخلی و خارجی در جهت منافع سرمایه داری خواهد شد .
ارزیابی جهانی شدن: ارزیابی درباره خود جهانی شدن امری غیرممکن، بلکه غیرمنطقی و بی معناست . ارزیابی در مواردی معقول و منطقی است که امکان خواستن یا نخواستن آن وجود داشته باشد . به تعبیر دیگر، جهانی شدن یک روش است و به لحاظ ماهوی خالی از ارزش یا ضدارزش می باشد; بنابراین منظور از ارزیابی، سنجش اخلاقی وضعیت هایی خواهد بود که در مقاطع مختلف، محتوای جهانی شدن را تشکیل می دهد . به این ترتیب باید دید که آیا لیبرالیسم به عنوان مکتبی که در ابعاد مختلف در سطح جهانی شکل گرفته یا در حال شکل گیری است، عادلانه است یا غیرعادلانه و چه چیزی می تواند عادلانه تلقی شود؟
بنا بر اصل اول عدالت راولزی، شکل گیری یک نهاد وقتی عادلانه خواهد بود که منافع خصوصی در پس پرده جهل قرار گیرد و هر کس آزادانه بتواند اهداف خود را دنبال کند و نهاد به وجود آمده به گونه ای نباشد که آزادی آنها را از بین ببرد . اکنون استدلال این است که در جهان رقابتی که تعدد فرهنگ ها، مکاتب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را مفروض گرفته، تسلط انحصاری یک فرهنگ، یک کلیت اقتصادی، یک نظام سیاسی و یک وضعیت اجتماعی، آزادی رقبای خود را از بین می برد و آنها را در ساختن نهاد اجتماعی جهانی محروم می کند . بحث دیگر برای ارزیابی، درباره بازدهی نظم فعلی لیبرالیستی جهان است و این که چه افراد، گروه ها و کشورهایی منفعت مادی و معنوی بیشتری را از آن کسب می کنند . اگر استدلال تجربی و منطقی هوگولت را بپذیریم، جهانی شدن فعلی، اصل دوم راولز را نیز مخدوش می کند . براساس استدلال او، شکل جدید سرمایه داری موجب بدهکاری بیشتر کشورهای توسعه نیافته شده است و این کشورها در چنبره یک وامداری تصاعدی قرار گرفته اند . مهندسی اجتماعی سرمایه داری به جای زیر بار گرفتن بیشتر سرمایه داری، از خصلت طردکنندگی برخوردار است . تنها تحول مثبتی که در جهانی شدن کنونی به طور نسبی صورت گرفته، پراکنده شدن مرکز (دولت های سرمایه دار) و پیدایش سرمایه داری و توسعه اقتصادی در بعضی از کشورهای جهان سوم است; ولی همین نیز دو تحول منفی را هم زمان تولید کرده است: از یک سو فقر و بی عدالتی را در کشورهای مرکز نیز به صورت بالفعل یا بالقوه به وجود آورده است و از سوی دیگر، درون همان کشورهایی که به مقام مرکزیت رسیده اند، پیرامونی هایی را موجب گشته است .
با این حال، جهانی شدن به عنوان یک قالب، وسیله و زمینه مناسبی است برای امکان تحقق عدالت اجتماعی جهانی . بدون شک دوره های قبل از جهانی شدن، به لحاظ عدالت اجتماعی نتیجه ای بهتر از این دوره را نخواهد داشت . جهانی شدن به عنوان دوره ای جدید که پیشرفت های تکنولوژیک در حوزه ارتباطات مسائل غیرجهانی را دارای بردی جهانی کرده است، این زمینه را فراهم می کند که جهانیان آسان تر از گذشته به اهداف مشترک خود دست یابند . به نظر می رسد فکر کردن به الگوی آلترناتیو سرمایه داری جهانی با عنوان «گفت وگوی تمدن ها» که امروزه جریانی معارض با چیزی است که در واقعیت اجتماعی جهانی تحقق یافته، امید بیشتری را برای تحقق عدالت اجتماعی با دیدگاه جان راولز ایجاد خواهد کرد . اساس این الگو، احترام گذاری به تمدن ها، دیدگاه ها، فرهنگ ها، مذاهب و مکتب های مختلف اجتماعی در مشارکت و ساختن نهاد اجتماعی جهانی و نیز دخالت مستمر و فعالانه آنها به عنوان بازیگرانی که طبق نظریه جان راولز باید در این امور از آزادی مساوی برخوردار باشند، تلقی می شود .
اشاره
مقاله حاضر تنها در چارچوب یک تعریف لیبرالی از عدالت به بررسی مساله جهانی شدن پرداخته و اثبات کرده است که جهانی شدن حتی از چنین منظری هم با عدالت ناسازگار می نماید . در این پژوهش، تلاش سودمند و استواری در جهت تحلیل و بازشناسی این پدیده نوین صورت گرفته است که با تامل بیشتر و ملاحظاتی دیگر می تواند به گفتمان انتقادی تازه ای که در عرصه مناسبات بین الملل در حال شکل گیری است، کمک کند . در اینجا به چند نکته کوتاه اشاره می کنیم:
1 . هرچند دیدگاه راولز در زمینه عدالت در دهه های اخیر شهرت بسیاری یافته است، اما این تعریف، خود بر پایه تفکر اومانیستی و لیبرالیستی غرب بنیاد گشته و در یک تحلیل دقیق نمی تواند از منطق عدالت خواهی دفاع کند . بهتر است که به جای تکیه بر مفاهیم لرزان و ناشفافی که امثال راولز ارائه کرده اند، بر تعریف استوارتر و ژرف تری از عدالت به ارزیابی پدیده جهانی شدن بپردازیم . از این طریق است که می توان از حصار تنگ فرهنگ لیبرال دموکراسی که خود زاییده پدیده جهانی شدن است بیرون آمد و به تولید نگرش نوین و تئوری تازه ای در این باره پرداخت . امروزه انتقادات بسیاری بر نظریه راولز وارد شده است . به نظر می رسد که نویسنده محترم بیش از حد به این نظریه تکیه و اعتماد کرده است . نقد دیدگاه راولز نیازمند مجال دیگری است; ولی از نظر عملی و کاربردی دست کم این پرسش را باید مطرح کرد که در جهانی که ارزش های اخلاقی و دینی رها گشته و انسان تنها بر پایه انگیزه ها و اندیشه های مادی و دنیوی و با آزادی کامل تلاش می کند، چگونه می توان وضعیت گزینش ایده آلی ایجاد کرد که انسان بدون توجه به منافع فردی و گروهی به بنای نهادهای عادلانه همت گمارد؟ طبیعی است که در تعارض میان این آرمان ذهنی با واقعیت مادی دنیای مدرن، عدالت تنها به عنوان یک آرزوی بشری قابل طرح است .
2 . نویسنده محترم به خوبی به محتوای سرمایه سالاری پدیده جهانی شدن در وضعیت کنونی اشاره کرده; اما در ارزیابی خود جهانی شدن را «امری غیرممکن، بلکه غیرمنطقی و بی معنا» دانسته و افزوده است: «ارزیابی در مواردی معقول و منطقی است که امکان خواستن یا نخواستن آن وجود داشته باشد» . هر چند در این نکته حقایقی نهفته است اما این سخن از جهاتی مورد تردید است:
الف) این که نویسنده میان اصل جهانی شدن و محتوای آن تفکیک کرده است، چندان پسندیده نیست . این تفکیک تنها زمانی پذیرفته است که جهانی شدن را صرفا به معنای حرکت در مسیر گسترش هر چه بیشتر ارتباطات انسانی در عرصه جهانی بدانیم; ولی چندان که پیداست این مفهوم آن قدر کلی و انتزاعی است که نه تنها نمی توان آن را ارزیابی کرد، بلکه هیچ توضیح و تبیین روشنی را ارائه نمی کند . جهانی شدن، در عینیت به ساختارها، روش ها و مؤلفه های آن تعریف می شود که همگی با عناصر محتوایی پیوند نزدیک و متقابل دارد; بنابراین باید پدیده جهانی شدن را به صورت یک مجموعه همگن نگریست و آن را به صورت کلی مورد ارزیابی قرار داد .
ب) درست است که ارزیابی اخلاقی نسبت به بسیاری از پدیده های طبیعی و غیرارادی ناممکن و بی معنا است، اما باید دانست که ارزیابی همیشه جنبه اخلاقی و دستوری ندارد; بلکه با معیارهای دیگر نیز می توان درباره درستی یا نادرستی یک پدیده قهری و طبیعی داوری کرد . وانگهی، یک پدیده غیرارادی اگرچه از نظر اسباب و عوامل آن (حسن فاعلی) قابل داوری نیست، اما گاه به لحاظ خود عمل یا آثار و پیامدهای آن (حسن فعلی) می تواند مورد قضاوت قرار گیرد . برای مثال، هنگامی که کسی ناآگاهانه و ناخواسته به عملی اقدام می کند که به مرگ انسان ها می انجامد، یا هنگامی که زلزله ای رخ می دهد و شهری را ویران می کند، این فاجعه ها به خودی خود امری ناپسند است و تلاش های بسیاری صورت می گیرد تا از وقوع چنین رخدادهایی جلوگیری شود . این موضوع به طور مفصل در فلسفه اخلاق مورد بحث قرار گرفته است .
ج) تاکنون همگام با نویسنده محترم فرض می کردیم که اصل جهانی شدن یک پدیده قهری و جبری است; ولی در این نکته نیز تردیدهای فراوان وجود دارد . درست است که بسیاری از آدمیان در فرایند جهانی شدن نقش ندارند، اما این بدان معنا نیست که جهانی شدن یک امر غیرانسانی و بیرون از اختیار همه آدمیان است . حتی اگر جهانی شدن را به معنای گسترش ارتباطات در پهنه جهان بدانیم، بدیهی است که ایجاد ارتباط و تولید تکنولوژی ارتباطات، فعالیتی است که به طور عمده توسط انسان و با اراده و آگاهی او صورت می پذیرد .
گفتنی است نویسنده محترم در پایان مقاله به ارزیابی اصل جهانی شدن پرداخته و نگاشته است: «با این حال، جهانی شدن به عنوان یک قالب، وسیله و زمینه مناسبی است برای امکان تحقق عدالت اجتماعی جهانی » .
3 . نویسنده مقاله، گفت وگوی تمدن ها را آلترناتیو سرمایه داری جهانی معرفی کرده و آن را زمینه ای برای تحقق عدالت در مفهوم راولزی دانسته است . البته وی توضیح کافی در این زمینه ارائه نکرده است، اما می توان یادآوری کرد که برای عنوان «گفت وگوی تمدن ها» تاکنون ده ها قرائت و تعریف ارائه شده است که تا ابعاد این موضوع به درستی تبیین نشود، نباید در این باره شتاب زده داوری کرد . آنچه می توان گفت این است که گفت وگوی تمدن ها، بسته به تعریف و اهداف آن و نیز بسته به زمینه ها و ظرفیت های اجتماعی و فرهنگی جهان، می تواند کارکردها و پیامدهای مختلفی داشته باشد; بنابراین این که گمان شود گفت وگوی تمدن ها «جریان معارض با آنچه در واقعیت اجتماعی جهانی » است، اندکی ساده و سطحی می نماید .