اشاره:
آنچه پیش رو دارید گزارش هزاره ادیان است که توسط حضرت آیت ا... جوادی آملی در نشست سوم کانون گفتمان دینی ارائه گردیده است. متن گزارش، از سخنرانی معظم له پیاده شده و پس از حذف بعضی از قسمت ها و اندکی تصرف تقدیم می گردد. متن حاضر به دلیل استخراج از سخنرانی، حالت گفتاری دارد. امید آن که مورد توجه خوانندگان گرامی قرار گیرد.
× × ×
بعد از گذشت دو هزار سال - در آغاز هزاره سوم - تجارب تلخی را بشر امروزی پشت سر گذاشته است; نه تنها جنگ های جهانی اول و دوم، که جنگ های مقطعی و موضعی نیز کشورهای زیادی را پشت سر گذاشت که بسیاری از این ها صبغه مذهبی داشت و هنوز هم دارد.
بر اساس این فکر تصمیم گرفته شد تا در آغاز هزاره سوم که اجلاس رسمی سازمان ملل شروع می شود، این سازمان سه اجلاس داشته باشد تا از گفتمان این سه اجلاس، بهره بگیرد و مواد فکری اجلاس رسمی خود را تامین کند. در اجلاس رسمی سازمان ملل که بعدا تشکیل شد، اعضای رسمی سازمان ملل حضور داشتند. پیشاپیش این اجلاس، سه اجلاس دیگر را طرح کردند که دو اجلاس از این سه اجلاس، سابقه تاریخی داشت و یک اجلاس، اصلا سابقه تاریخی نداشت و برای اولین بار، در سازمان ملل مطرح شد. آن اجلاس که اصلا سابقه نداشت، نشست رهبران مذهبی جهان از سراسر عالم بود و آن دو اجلاس که سابقه طولانی داشت، یکی اجلاس رؤسای مجالس و دیگری اجلاس سران سیاسی کشورها بود.
پیشاپیش همه آن اجلاس ها، اجلاس سران و رهبران مذهبی را تدارک دیدند. از رهبران شرق و غرب و خاور و باختر و دور و نزدیک دعوت کردند تا حضور پیدا کنند یا پیام دهند و ضمنا از رجال مذهبی - علمی این مکاتب نیز دعوت کردند تا سخنرانی کنند; البته سخنرانی هایی که برای غالب این ها در نظر گرفتند در کمسیون های فرعی بود که در جنب این اجلاس رسمی برگزار گردید.
این اجلاس دارای یک افتتاحیه رسمی و یک اختتامیه بود. بقیه جلسات، تقریبا نیمه فرعی و کمسیون هایی بود که بین این مبدا و آن منتها انجام می شد. به لطف الهی، هیئت ایرانی هم در افتتاحیه حضور داشت و هم در اختتامیه سخنرانی داشت.
وقتی از رهبران مذهبی دعوت کردند، آن ها که در غرب بودند، حضورشان را اعلام کردند. زمانی که دعوت به مقام معظم رهبری ابلاغ شد، ایشان بعد از بررسی فرمودند: اگر نوبت قرائت پیام ما، مرحله دوم یا سوم است، ما شرکت می کنیم و اگر از دوم و سوم بگذرد، ما شرکت نمی کنیم. این سخن مقام معظم رهبری که اعلام شد، دبیر اجرای نشست هزاره سوم، به نماینده رسمی ایران در سازمان ملل گفت: «شما موقعیت مرا هم ملاحظه کنید. ما بر اساس کشور تقسیم نکردیم بلکه بر اساس مذهب تقسیم کردیم و این اجلاس هیچ صبغه سیاسی ندارد و اگر محل اجلاس، ساختمان رسمی سازمان ملل است، به علت این است که این ساختمان رسمی تر است; وگرنه هیچ ارتباطی با سازمان ملل ندارد. فقط این مکان و محل را در اختیار این اجلاس قرار داده اند. دبیر کل این سازمان; کوفی عنان نیز به عنوان خیرمقدم شرکت می کند. دیگر هیچ ارتباطی با سازمان ملل ندارد و همان صبغه علمی - مذهبی محض می ماند. ما ناچاریم اول پیام پاپ را قرائت کنیم; برای این که بیش از دو میلیارد مسیحی در سراسر عالم هستند که در غرب حضور فعال دارند و غرب هم مورد قبول مسیحیت است. ما نمی توانیم پیام پاپ را در غیر نوبت اول جا بدهیم زیرا تقریبا مسیحیان دو برابر مسلمان ها هستند. بعد از مسیحیت، ما اسلام را مطرح کردیم; و چون 80 درصد مسلمان ها از کشورهای دیگرند و 20 درصد از کشور شما، اگر بنا باشد شما را در ردیف دوم قرار دهیم، در برابر 80 درصد مشکل داریم; لذا رئیس رابطه عالم اسلامی را که از عربستان است دعوت کردیم تا در نوبت دوم سخنرانی کند. در مرحله سوم هم نوبت به شما نمی رسد; زیرا بر اساس نشست هزاره سوم دو رهبر از یک مذهب نمی توانند در موالات هم سخنرانی یا پیام دهند در نتیجه بعد حتما باید مذهب دیگری باشد; لذا یکی از رهبران کلیمی انتخاب شده است که پیام کلیمیت را ابلاغ کند و چون برخی از مذاهب هندویی و بودایی در غرب، خیلی فعال اند و حضور فراوان دارند، آن ها در نوبت چهارم قرار دارند و پیام رهبری ایران در نوبت پنجم. غیر از این مقدور ما نیست و عده زیادی هم بعد از شما قرار دارند.»
ما این مطلب را خدمت مقام معظم رهبری منتقل کردیم و قبول کردند که در مرحله پنجم، پیام صادر شود. پیامی در حد مناسب با آن اجلاس مرقوم کردند که البته نیاز به شرح داشت. وقتی این جریان به بنده ابلاغ شد، گفتم خواندن پیام کار ما نیست. بنده وقتی پیام امام را به جناب میخائیل گورباچوف رساندم، به عنوان تعلیم پیام رفتم، نه تسلیم پیام. در این مورد هم گفتند: برای شما دو برنامه رسمی در نظر گرفته اند و شما دو کار دارید: اول قرائت پیام و دیگری سخنرانی رسمی در نشست هزاره ادیان. بنده فکر کردم که آن سخنرانی رسمی به منزله شرح این پیام باشد.
در مورد جناب میخائیل گورباچوف هم همین طور بود که باید شرح داده می شد و این طور نبود که مثل استوارنامه یک سفیر، نامه را به دست آن ها بدهیم و مراسم دیپلماسی انجام شود. یک ساعت و 5 دقیقه طول کشید که ما پنج صفحه پیام امام را به میخائیل گورباچوف تعلیم دهیم و بعد ایشان در حدود 25 دقیقه پاسخ دادند و بعد ما هم حدود 20 دقیقه پاسخ ایشان را نقد کردیم که جمعا حدود دو ساعت و پنج دقیقه طول کشید.
شرحی هم بر [پیام مقام معظم رهبری] نوشته شد که چند روز طول کشید. در آن شرح، مشخص شد که فقط مذهب می تواند صلح را به ارمغان بیاورد و لاغیر. اگر صلحی در عالم هست، فقط از ناحیه مذهب است.
با این امید و خواست خدا (سیروا علی بسم ا..). هیئت ایرانی، از ایران به نیویورک اعزام شد. در آن جا سه برنامه بود:
1- مراسم رسمی افتتاحیه.
2- مراسم رسمی اختتامیه.
3- دیدارهای جنبی. این دیدارهای جنبی، هر کدام برای خود یک دیدار رسمی بود که جمع کردن آن ها کار آسانی نبود; لذا از یک ماه قبل، این دیدارها تنظیم شده بود. دیدارهایی با رهبران مسیحی و کلیمی و بعضی از فلاسفه یهود و اسلام شناسان ایرانی مقیم غرب و آمریکایی های مقیم همان منطقه، که سؤالاتی هم مطرح می کردند.
با مسلمانان آن منطقه هم دیداری داشتیم. از مدرسه امام علی علیه السلام و مدرسه ای به نام امام خویی قدس سره نیز دیداری داشتیم که این ها برنامه های جنبی بود و آثار پربرکت آن ها به لطف الهی کم نبود.
در افتتاحیه که بعدازظهر دوشنبه شروع شد، سخن از سخنرانی نبود; بلکه سخن از دعا و مناجات و نیایش و ذکر بود که انسان در آن جا ملل و نحل را مجسم می دید. هر چه بود زمزمه بود. بعضی با اشک و بعضی با ناله. این مناجات ها یا قرائت بود یا خوانندگی همراه با نوازندگی و یا نوازندگی تنها. هر کسی با زبانی صفت مدح او می گفت که گاهی با ناله همراه بود و گاهی عادی. اصلا سخن از سخنرانی نبود. ما نمی فهمیدیم که این ها چه می گویند. شعارهایی هم داشتند که کسی آن ها را برای ما ترجمه نمی کرد.
این کسانی که ذکر و نیایش و مناجات و دعا و ثنای خداوند را در این مراسم شروع کردند، همان هایی بودند که ما سخن آن ها را نمی فهمیدیم. اما گروه های خاص، نوازنده طبل بودند که از این طبل های مسطح نبود. گاه به سینه طبل می کوبیدند و گاهی با آهنگ خاص به بدنه طبل و گاهی به حواشی طبل می کوبیدند و گاهی هم نعره ها و فریادهایی برمی آوردند که این ها برای ما جاذبه داشت; ولی معلوم نبود که چه می گویند؟
نوبت به مسلمان ها که رسید یک مسلمان آفریقایی با آهنگ زیبا و ملیحی اذان گفت و بعد هم اذان را به انگلیسی ترجمه کرد. سپس رئیس رابطه عالم اسلامی آمد و یک قطعه مناجات و دعایی را که انتخاب کرده بود خواند. بعد هم یک روحانی سالمند لبنانی آمد. او نیز یک قطعه دعا و مناجاتی را خواند. این سه نفر از مسلمانان بودند; بقیه آقایان از مسیحیان، کلیمی ها و هندوها بودند.
سیک ها و براهمه و هر کس دیگر هم آمد و مناجات خود را خواند. گاهی با ناله مناجات می کردند و گاهی با ابزار نوازندگی همراه بود. برخی از هندوها در حین این که مناجات می کردند، با ابزار نوازندگی می نواختند. این مسائل را اصلا بد و حرام نمی دانند.
در روز سه شنبه، به لطف الهی هیئت ایرانی، پیام مقام معظم رهبری را به خوبی قرائت کردند. این پیام با بقیه پیام ها فرق داشت. پیام های دیگر خطوطی کلی از صلح را گوشزد می کردند ولی این پیام، یک پیام جامع و معقول و منقول بود. در آن پیام آمده است: علم، در حالی که لازم است، ولی شرط کافی برای برقراری صلح نیست و بدون اخلاق نمی شود و اخلاق درحالی که لازم است، پشتوانه اعتقادی می طلبد و اعتقاد است که پشتوانه اخلاق است و اعتقاد را معارف توحیدی رهبران الهی بیمه می کند; پس، اول عقاید است بعد اخلاق، بعد علم; تا انسان از این علم، انتظار کارهای سودآوری داشته باشد.
در آن پیام آمده است که: عده ای به این فکر هستند که صلح، یک امر سیاسی است، نظیر جنگ. چیزی می تواند در مورد صلح و جنگ سیاسی فتوا بدهد که خود در حوزه سیاسی حضور داشته باشد و چون دین از حوزه سیاست جدا است، توان آن را ندارد که در جریان صلح سیاسی یا در جنگ سیاسی فتوا بدهد. در این پیام آمده است که این نظر از نیرنگ های بیگانه مهاجم است. آن ها که به این فکر هستند که دین از سیاست جدا است، می خواهند دین را خلع سلاح کنند. این به منزله آتش بس یک طرفه است; یعنی دین کاری به سیاست نداشته باشد; وگرنه، سیاست قهار، دین را در مهار می گیرد. کدام سیاست قهار است که به دین رحم کرده باشد؟ کدام سیاست قهار مالک رقاب شد و دین را در کمال آزادی گذاشت و از رهبران مذهب کار و بار نکشید؟ باید از سیاست مداران و سیاست بازان و کسانی که می گویند دین از سیاست جدا است، بپرسید که آیا سیاست هم از دین جدا است؟ چه طور اگر روزی لازم بود از شریح قاضی ها و وعاظ سلاطین فتوا طلب می کنند؟
این ها از یک سو می گویند: دین کاری به سیاست ندارد ولی سیاست قهار مکاره دین را به کام خود می کشد. آن هایی که این پیام را شنیدند، دیدند که هیئت ایرانی، حرف های جدیدی برای گفتن دارد. لذا درخواست کردند که دیداری با هیئت ایرانی داشته باشند. دیدارهایی که هیئت ایرانی داشت، از قبل تنظیم و برنامه ریزی شده بود; اما این دیدار، در همان نیویورک تنظیم شد; دبیر اجرایی نشست هزاره ادیان پیشنهاد داد و یک عده از رهبران کلیمی و مسیحی و هندو را به همراه آورد که با هیئت ایرانی، دیدار داشته باشد.
در آن دیدار، آنان حرف هایی از هیئت ایرانی شنیدند. رهبران کلیمی خواستند بگویند دین ما دین رافت و رحمت است، دین مهر و صفا و مودت است. خدای ارحم الراحمین در چهره یهودیت و کلیمیت ظهور کرده است. هیئت ایرانی بعد از آن که سخنان آنان را شنید گفت: قهر خدا عین مهر اوست و جمال خدا، عین جلال اوست و اگر شما در کلیمیت مساله رحم و گذشت و عفو دارید، اسلام نه تنها قهر به موقع دارد و مهر به جا، بلکه بالاتر از قهر و مهر، دلال دارد. شاید شما این را در فرهنگتان نداشته باشید.
دلال، آن مقام نازکردن است. نه تنها خدا به ما اجازه می دهد با او مناجات کنیم، مثلا بگوییم تو ستاری، تو غفاری، تو بخشنده ای، تو مهربانی، ببخش! بلکه به ما اجازه می دهد که در آن دالان ورودی راز او بار یابیم و با او از راه ناز حرف بزنیم، این دلال عربی، همان ناز فارسی است.
این که در دعای شریف افتتاح ماه مبارک رمضان می خوانیم: مدلا علیک، یعنی من از راه ادلال و دلال و از راه ناز با تو حرف می زنم. این راه ناز و دلال عبارت از این است که یک وقت انسان بگوید: خدایا من گنه کردم، شتر دیدی ندیدی. این امر، خدا را با کسوت ستار و غفار دیدن است. به ما اجازه داده اند که در دعاها بگوییم: خدایا! تو اگر قیامت مرا مورد اعتراض قرار بدهی که چرا بد کردی؟ «ان اخذتنی بجرمی، اخذتک بعفوک » من هم اعتراض می کنم که: تو چرا نبخشیدی؟ این را می گویند دلال. انسان به جایی می رسد که با معشوقش از راه ناز حرف می زند و گلایه می کند.
وقتی رهبران کلیمی این حرف ها را شنیدند، دیدند که قرآن یک حرف تازه ای دارد. آن جا که سخن از اسلام بود و هیئت ایرانی حرف می زد، یا قرآن بود، یا نهج البلاغه یا صحیفه سجادیه، که حقیقت اسلام همین است. دیگر نام مذهب نبود; چون مذهب ما همان اسلام ناب است که به صورت قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه تجلی کرده است. وقتی شنیدند اسلام بالاتر از عفو و رحمت و گذشت و ارحم الراحمین، رحمانیت مطلقه و رحمانیت خاصه دارد، تکان خوردند. موافقت کردند که هیئت ایرانی، در اختتامیه هم حضور داشته باشد، نه فقط در کمیسیون های فرعی. چون اختتامیه برای کسی بود که در افتتاحیه شرکت نکند، من یادم نیست کسی هم در افتتاح و هم در اختتام حضور فعال داشته باشد.
در جمع این ها، خانم میان سالی هم بود. یک روسری کنار میز او بود. همین که من وارد شدم در کمال ادب اشاره کردم که این روسری را سرتان بگذارید. او هم در کمال ادب مسیحیت، روسری را سر کرد و تا آخر جلسه هم گوش داد. این ادب و برخورد دوستانه مؤدبانه معلمانه را هم استقبال می کنند.
یکی دیگر از دیدارهای ما با یکی از فلاسفه کلیمی بود. او از ابن میمون کلیمی سخن می گفت و با چهار تا اصطلاح فلسفی هم آشنا بود و با شنیدن چهار مساله فلسفی خوشحال شد و رفت.
عده ای دیگر، برخی از مسیحیان بودند. این ها می خواستند با هیئت ایرانی دیدار داشته باشند و می گفتند: ما تشنه مکتب امام هستیم. عده ای از این ها که در یک سمت بودند، در میان آن ها پیرمرد سال خورده ای (70 ساله) بود و همسری (حدود 60- 70 ساله) و دختر و دامادی داشت. این دو خانم، هر دو محجبه بودند. هم روسری داشتند و هم پیراهن بلند. این ها آرزویشان این بود که ای کاش ما هم مثل زنان ایرانی، دارای حجاب برتر یعنی چادر بودیم. آرزوی این ها همین بود و می گفتند: مشکل و نقص ما همین است. این مسیحی ها می گفتند: ما از آلمان برخواسته ایم و به لندن آمدیم و دیدیم در آن جا نمی توانیم خواسته های مسیح را درست پیاده کنیم; بعد آمدیم آمریکای جنوبی. دیدیم آن جا هم برای ما سخت است و فعلا در آمریکای شمالی هستیم و از ما خواستند که اگر امکان دارد، سری به آن ها بزنیم.
می گفتند: ما کسانی هستیم که خرید و فروش نمی کنیم و هر چه داریم، با هم در یک منطقه کوچک زندگی می کنیم. این ها فقط توانستند آن عیسای مسیح در چهره خاص رهبانیت را ببینند; نه آن عیسای ناب را.
مهم ترین مشکل غرب در زمان حاضر این است که یک امامی می خواهد که بین مسیحیت آمریکایی و مسیحیت ناب عیسوی فرق بگذارد. اگر یک امامی پیدا شود که آن مسیحیت آمریکایی را از مسیحیت عیسوی جدا کند، آن گاه معلوم می شود که مرز مشترک بین اسلام و یهودیت و مسیحیت بسیار زیاد است.
رهبران یهودی، یعنی خاخام های آن ها که برای گفت و گو آمدند، مایل نبودند که این بحث ها را ضبط کنند. برخی از آن خاخام ها، همان هایی بودند که به ایران آمدند و آرم آن ها ضد صهیونیسم است. آن ها گاهی در اثنای گفتمان، قصد داشتند گفتمان را سیاسی کنند و زندانی شدن جاسوس ها را مطرح کنند، ولی هیئت ایرانی، حرف را به مسایل مذهبی و علمی منتقل می کرد. سخن ما این بود که آن یک بحث جداگانه است و در بین آن جاسوسان یهودی مسلمانان هم هستند و هر چه جمهوری اسلامی برای مسلمان جاسوس در نظر گرفته، برای کلیمی جاسوس هم در نظر می گیرد. و دیگر هیئت ایرانی به آن ها فرصت بحث در آن فاز را نمی داد.
این نشست هزاره، به هیچ وجه صبغه سیاسی نداشت; چرا که می خواست سایه افکن باشد.
در اختتامیه که بعد از ظهر پنج شنبه برگزار شد، سرخ پوستان آمریکایی، به صورت گروهی و اردویی برای سخنرانی آمدند. امام آن ها، کلاهی با پر شترمرغ و طاووس بر سر گذاشته بود و همراه با یک جوان خوش تیپ آمریکایی که او نیز کلاهی با پر بر سر گذاشته بود، در مراسم حضور داشتند. این ها به صورت اردویی دعا می کردند و در بین آن ها زن 60 ساله ای بود که تا آخر مناجات و دعا اشک می ریخت. این ها مظلوم بودند. چون صاحبان اصلی سرزمین آمریکا هستند و در گذشته آن ها را قطع نسل و کشتار عمومی کرده و از این سرزمین بیرون رانده اند. مردمی که در کنار اقیانوس زندگی می کنند، اقیانوسی فکر می کنند. این که گفته اند:
از آب خرد، ماهی خرد خیزد
نهنگ آن به که با دریا ستیزد
برای همین است. آمریکا جایی است که با سه اقیانوس رو به رو است: 1- اقیانوس منجمد شمالی; 2- اقیانوس کبیر; 3- اقیانوس اطلس. در نتیجه فکر هم فکر اقیانوسی است. منتها حیف که به دست نااهل افتاده است. اگر موسای کلیم بود، می گفت: «ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم » . (1) مسلمین باید تلاش و کوشش کنند و اسلام را به آن سرزمین ببرند; نه این که کشورگشایی کنند بلکه مردم گیری کنند و مردم را شکار و صید کنند; چرا که مردم تا نبینند، به دنبال نمی آیند. و این رسالت حوزه ها - عموما - و حوزه علمیه قم - خصوصا - است که این معارف رابه آن ها برساند.
همه چیز را تا نجویی نیابی
بت یار را تا نیابی نجویی
غیر از خدا و غیر از معارف بلند الهی را جست و جو می کنیم و پیدا می کنیم; اما خدا چیست و دین حق کدام است؟ آن را نیافتیم تا بجوییم. بعضی از عرفا، برای این یک بیت سنایی - این مرد بزرگ - در حد یک رساله کوتاه شرحی نوشته اند.
این ها که در میان سه اقیانوس هستند، اقیانوسی می اندیشند. ساختمان هایی می سازند که از صد و ده طبقه می گذرد که روی آن هم هلی کوپتر می نشیند. کسانی که در طبقه صد هستند، می بینند که هوا صاف است و کسانی که درطبقه هشتاد زندگی می کنند، می بینند که هوا ابری است. این ها فوق ابر، زندگی می کنند. اگر اسلام آن جا برود، جهانی می شود. در آن اختتامیه، به آن ها گفته شد که مخاطب اصلی ما، شما هستید و مخاطب با واسطه ما، شش میلیارد انسان دیگر.
در گزارشی که به مقام معظم رهبری داده شد، این دو نکته گفته شد که: اگر بخواهیم حرف های اسلام درمنطقه مسلمان نشین برسد، چاره ای جز اداره حرمین نیست; مخصوصا مکه در حج تمتع. اگر بخواهیم حرف اسلام را به مسلمان ها در سراسر عالم برسانیم، باید از کنار مکه بگذرد ولی اگر بخواهیم بخش انسانی حرف اسلام را به تمام جهان برسانیم، این باید به هوا برود; یعنی اینترنت و ماهواره. الان ما یکی - دو شبکه و کانال از یک ماهواره فرسوده اجاره می کنیم. نه تنها نداریم، کسی هم به ما اجاره نمی دهد. فقط یکی، دو شبکه را ما اداره می کنیم.
در مسافرت قبلی ما (در سال 1361 سمیناری به نام دین و سیاست بود که هیئتی از ایران به آن جا رفت. در آن زمان، کلیم صدیقی هنوز در معبد خود زنده بود). بعد از تمام شدن سخنرانی، یک عالم اردنی، حرفی به بنده زد. گفت: این که مسلمانان ایران قیام کردند و ایران توانست به مقصد برسد، دلیلش این بود که روحانیت استقلال اقتصادی داشت. شما آیه «واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه » (2) را طوری معنا کردید که به حوزه های علمیه شما استقلال اقتصادی داد. پس شما در برابر دولت ها می توانید بایستید; زیرا حوزه در اقتصاد مستقل است و اجیر دولت نیست. اگر دولت، اسلامی شد، حامی، دعاگو، خدمت گذار و حافظ اوست و اگر خدای نکرده، کج راهه رفتند - نظیر دولت های قبل از انقلاب - حوزه و افرادی مثل مراجع و امام در برابر آن ها می ایستند. ولی ما (سنی ها) چون آیه را مخصوص غنایم جنگی کردیم و همه روحانیت ما کارگزاران و کارکنان دولت هستند، هرگز نمی توانیم قیام کنیم. اگر شما می بینید در جریان مصر یا سودان، این انقلاب تا نزدیک 17 شهریور می رود و بعد افت می کند، سرش همین است. یکی این که استقلال اقتصادی ندارند و دیگر این که در آن جا حسین بن علی حضور ندارد که الگوی شهادت باشد و کربلا مطرح نیست و این خیلی اثر دارد.
اگر حرف بخواهد به جهان برسد، چاره ای جز این نیست که یا انسان، خود جهانی بشود یا به جایی که در آن جا حرف، جهانی منتشر می شود برسد.
یک عالم دیگر که از یکی از جزایر اقیانوس کبیر آمده بود و بنده اسم شریفش را به یاد ندارم، از بنده خواست که چند دقیقه با هم بنشینیم. گفت: ما در جایی زندگی نمی کنیم که شما ما را بشناسید. ما هر جا می رویم باید شناسنامه خود را همراه ببریم. نقشه ای از جیب در آورد و آن را روی میز پهن کرد و دست را بر نقطه ای در اقیانوس کبیر گذاشت که جزیره ای نزدیک به قطب بود. گفت: مردم ما تشنه حرف امام و ایران هستند. سلام ما را به مسؤولین ایران برسانید و بگویید که رسانه هایتان را تقویت کنید تا ما بفهمیم که شما چه می گویید.
پس یا انسان باید خود به آسمان برود، یا جایی برود که با آسمان رابطه دارد. یک دوچرخه سوار نمی تواند با کسی که سوار فانتوم است، مسابقه بدهد.
الآن رسالت قم همین است. به لطف الهی استعدادهای خیلی خوبی هم وجود دارد. وقتی که بنده مقاله ها را نگاه می کنم، می بینم سطح علم به لطف الهی، خیلی بالا آمده و فضلا و محققین بااستعدادی هم وجود دارد. این بیان نورانی از مرحوم مجلسی در بحارالانوار که «روزی می رسد که علم از قم به جای دیگر می رسد» ; این یک گزارشی است که انشاء را به همراه دارد و تنها خبر نیست که خود به خود علم صادر شود; یعنی ایها القمیون، اگر امکاناتی دست شما است بکوشید افاضه کنید و آن را منتقل کنید. وقتی هندو با آن اسطوره و اساطیر و خرافاتش در غرب نفوذ می کند، چرا اسلام با داشتن قرآن و عترت علیهم السلام نفوذ نکند؟ ! مگر این طور نیست که گاوپرستان، با آن وضع فجیع که دارند، از ادرار گاو مثل آب زمزم تبرک می جویند! پس چرا قم با داشتن قرآن و عترت علیهم السلام نتواند در غرب نفوذ کند؟
ما تا نفس می کشیم، باید درس بخوانیم. وقت را به بطالت نگذرانیم. باید محققانه درس خواند و محققانه عمل کرد. ملا شدن، دقیق درس دادن، دقیق بحث کردن و دقیق مطالعه کردن رسالت اولیه ما است; جهان تشنه این ها است.
در اختتامیه به رهبران مذهبی گفته شد که کدام خطر ما را تهدید می کند؟ آن خطر نحله آوردن است و این که خدای نکرده یا نحله می آورند و یا در مقابل نحله، آرام می نشینند. در اختتامیه، در شرح پیام مقام معظم رهبری گفته شد که اگر سخن از توسعه سیاسی، توسعه جهانی و یا تجارت جهانی و مانند آن است، همه این ها مسبوق به صلح پایدار جهانی است و صلح پایدار جهانی را مذهب به ارمغان می آورد و لاغیر; به دلیل این که خود مذاهب، رهبران اصیل مذاهب و پیروان ناب مذاهب با هم تصالح دارند و آن وقت، چیزی که صلح کل است می تواند مردم را به صلح عادلانه دعوت کند که نه زیر بار صلح کسی برود و نه صلحی را به کسی تحمیل کند. اما صلح ادیان و مذاهب، جلو هرگونه پلورالیسم در دین را می گیرد. دین یعنی اراده خدا و منبع دین، همان اراده خدا است و آنچه که کاشف از اراده خدا است، عقل و کتاب و سنت است.
اجماع به هر طریق که تقریر شود، زیرمجموعه سنت است و دیگر در ردیف کتاب و سنت و عقل نیست. منبع دین یا کاشف دین، عقل و کتاب و سنت است که آن سنت، گاهی با خبر واحد و متواتر و گاهی با شهرت فتوایی یا شهرت روایی یا اجماع منقول یا اجماع محصل کشف می شود.
ما سخن آن ها را نمی گوییم که رای مردم خودش منبع برای دین است; بلکه می گوییم اجماع یا حدسی است یا دخولی و یا مطیع و یا غیر که به هر وسیله، کشف سنت می کند.
برهانی را که قرآن اقامه می کند که صدر و ساقه قرآن با هم هماهنگ است، این برهان در مورد ره آورد آدم تا خاتم هم جاری است. برهان قرآن است که: چون این کتاب، کتاب خدا است وخدا بکل شی ء علیم و خبیر و بصیر است و اهل جهل و سهل ونسیان نیست، حرف های دوگانه نمی زند; بلکه یک جور حرف می زند. «لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» . (3)
این برهان قیاس استثنایی که برای هماهنگی صدر و ساقه قرآن بیان شده است، برای صدر و ساقه تمام صحف انبیا است. از آدم تا خاتم، همه حرفشان من عند الله است; لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا. اختلافی با هم ندارند، چون همه این ها از طرف خداوند است. پس آنچه را که آدم آورد، خاتم آورد و آن چه را که خاتم آورد، آدم آورد; همه در یک راستا; منتها بعضی کاملند و بعضی دیگر اکمل; تا جایی که می گوید: «الیوم اکملت لکم دینکم » . (4) و این کامل و اکمل بودن، همان «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض » (5) است.
نه تنها تزاحمی در دین نیست بلکه صلح کل است و دارای وحدت است نه کثرت. و اگر فرمودند: «ان الدین عند الله الاسلام » (6) «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه » (7) منظور همین است. دین برای هدایت و تربیت مردم است.
مردم همانند فرشته، یک سنخی و یک بعدی نیستند; بلکه دارای یک فطرتی الهی می باشند و یک طبیعتی زمینی. فطرت الهی سالم و تغییرناپذیر است و دین، این فطرت را اراده می کند; و آن طبیعت تغییرپذیر را منهاج و شریعت اداره می کند. «لکل جعنا شرعة ومنهاجا» (8) و این شرعه و منهاج است که در وجود این مذاهب مختلف است. حال چه 17 رکعت نماز بخوانیم، چه بیش تر و یا کم تر; به طرف بیت المقدس بخوانیم یا به طرف کعبه; این ها جزئیات است که در شرایع و مناهج با هم فرق می کند; وگرنه خطوط کلی عقاید و فقه و حقوق و اخلاق که از عناصر چهارگانه است یکی است; به همین دلیل دیده می شود که شعار رسمی انبیا این است که هر لاحقی، سابق را تصدیق می کند و سابق برای لاحق بشارت می دهد.
این که می فرماید: «مصدقا لما بین یدیه » (9) سابقین را تصدیق می کند و این که می فرماید: «...رسول یاتی من بعدی اسمه احمد» (10) لاحق را تبشیر می کند. معنای جمع بین تصدیق و تبشیر این است که این ها یک حرف می زنند; نه دو حرف. در دین به هیچ وجه کثرت و پلورالیسم نیست. پس ادیان صلح دارند و رهبران ادیان که پیامبران الهی می باشند به دلیل تصدیق و تبشیر متصالحند و پیروان همه ادیان نیز با هم متصالحند که در سوره مؤمنون فرمود: «ان هذه امتکم امة واحدة » (11) و این کلمه امت واحده، در قرآن چند جا ذکر شده است و در این جا به معنای وحدت امت های الهی است; یعنی مسیحیت و کلیمیت ناب که تمام این ها در حقیقت اسلام است. این ها یک امت هستند و اصل اسلام را وجود مبارک خلیل حق نام گذاری کرده است. در پایان سوره حج فرمود: «ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل » (12) پس همه این ها در حوزه امت اسلامی هستند و در نتیجه، ادیان یکی است و رهبران و پیروان ناب متصالح هستند.
چرا سپاه صحابه در پاکستان به نام دین کشتار و خون ریزی می کند و یا در کشورهای آفریقایی یا افغانستان به نام مذهب کشتار می شود؟ چرا در زمان حاضر، صهیونیسم به نام مذهب می کوبد؟
اگر معنای دین و حرف رهبران الهی و پیروان راستین روشن بشود، هیچ خطری صلح جهانی را تهدید نمی کند; به جز یک خطر که در جلسه اختتامیه، به رهبران مذهبی آن هزاره گفته شد و آن این که بیشتر گناهان، مانند مال مردم خوردن و غیبت کردن، گناهانی عادی و مقطعی است. با انجام این گناهان، انسان به جهنم می رود ولی نحله نمی سازد. آن که نحله می سازد، چیز دیگری است. امام سجاد علیه السلام می فرماید: «شهد الله انه لا اله الا هو و ملائکته واولوا العلم قائما بالقسط » (13) . ولی این مقام، خطر ایجاد نحله را نیز دارد.
خطر دیگری نیز این مقام خطیر را تهدید می کند. همان گونه که در سوره انبیاء آمده است: «و من یقل منهم انی اله ذلک نجزیه جهنم » (14) ، خطری که فرشته ها را تهدید می کند، داعیه ربوبیت است. هیچ خطری غیر از این، فرشته را تهدید نمی کند; زیرا که او اهل شهوت و غضب نیست. فرشته معصوم است و خلاف امر الهی کاری نمی کند «بل عباد مکرمون » (15) . ولی بر فرض اگر گناهی فرشته را تهدید کند، آن جاه طلبی است که داعیه ربوبیت داشته باشد و بگوید من. پس اگر طبق بیان نورانی امام سجاد علیه السلام علماء در ردیف ملائکه باشند، خطری که فرشته های بی غضب و شهوت را تهدید می کند، علما را نیز به طریق اولی تهدید می کند، این خطر تهدید شده است. نشانه آن نیز همان نحلی است که آورده اند.
وقتی تمام این خون ریزی ها و اختلافات مذهبی، مورد بررسی قرار می گیرد، چه وهابیان و یا دیگران، همه از جاه طلبی رهبران مذهب ناشی می شود. این ویروس در حوزه های علمیه رشد می کند; چرا که تا کسی درس نخوانده باشد، نحله نمی آورد. همه این نحل را علما و دانشگاهیان آورده اند و بر این اساس، انسان باید با هر چیز و قبل از هر چیز و بعد از هر چیز، متواضع باشد و در تمام حال با خداوند راز و نیاز داشته باشد. وجود مبارکه صدیقه کبری علیها السلام می فرماید: دیدم پدرم خیلی جمله «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا» را تکرار می کند. حرز آن بانو هم همین جمله است که دستور داد این جمله را بر نگین انگشتر نوشتند و در دست مبارک کرد تا حرز او باشد.
گاهی چهار کلمه یا چهل کلمه و یا چهل هزار کلمه درس خواندن آدم رانبرد. این ها شبنمی است که بر بحر کشد رقمی; و تازه بعد می فهمد که خدا چیز دیگری است غیر از تمام این مفاهیم.
چندین برهان اقامه می کنید که خدا وجود دارد، تازه خداوند آن چیزی نیست که در ذهن حکیم است. اگر با برهان صدیقین هم خدا را ثابت کند، بعد می بینی برهان دیگری که بین رشد است می آید و می گوید این که تو می گویی خدا نیست; زیرا یک سلسله مفاهیم در پیش فلاسفه است و تویی که می گویی مفهوم را بما انه مرآة للخارج قبول دارم; نه بما انه امر ذهنی، در فضای ذهن حرف می زنی; زیرا این کلمه خارج که تو می گویی به حمل اولی خارج است; در صورتی که به حمل شایع، ذهنی است. تا اهل شهود نباشی که خارجی نیستی. بما انه مراة للواقع; بما انه مرآة للحق، این کلمه واقع، واقع به حمل اولی است و ذهنی به حمل شایع است و این ها که واقع نیست.
تا انسان از فضای ذهن با اعتکاف و نماز و روزه و ناله و اشک و زاری بیرون نرود، مفهوم گیرش می آید و تا مفهوم گیرش می آید، در معرض خطر است. وقتی می تواند مسلمان ناب باشد و دلش برای اسلام بتپد و حرفش در دل ها اثر بگذارد که اهل راز باشد. آن وقت می تواند با خدای خود دلال هم بکند و خداوند به چنین بنده ای اجازه می دهد که با او ناز هم بکند; مثلا بگوید: خدایا اگر تو مرا مؤاخذه کنی که چرا گناه کردی، من هم تو را مؤاخذه می کنم که تو چرا نبخشیدی؟ و این سخن برای کسی نیست که مفهوم در
ذهن او است و آنچه در ذهن متکلم و حکیم و عارف است، مفهوم است.
حال دقت کنید: خدا مصداق است; مصداق مفهوم نیست; پس خدا مفهوم نیست. خدا شخص است; مفهوم کلی است; پس این مفهوم خدا نیست. خدا حاضر است; مفهوم غایب است; پس این مفهوم خدا نیست. و ده ها برهان شکل ثانی که در همین مورد است. حوزه باید راهی را طی کند که انسان را می سوزاند و جان به آدم می دهد و آن حرف اول است.
|